ماشین پشت چراغ قرمز بود. فکر کردم عکس جالبی بشه. یه تصویری از تهران قدیم کنار یه تبلیغی ازین جای جدید! نقاشی قدیمی یه شهید پشت تبلیغ ماءالشعیر…
تهران قدیم رو خوب یادمه. آخرای جنگ تحمیلی بود که اولین بار با شوهرم اومدم ایران. اونروزها هر جا نگاه میکردم عکس شهید میدیدم. رو در و دیوار و تو این چیز برق برقیها که بعد فهمیدم بهش میگن حجله. حتی تو تمام راه قم از تهران . همه جا بود عکسهای قشنگ از آدمهای قشنگ. آدمهایی که خوندم و شنیدم که درس داشتن و کار. که خانواده بزرگ داشتن و تفریح. که هدف داشتن و انگیزه. آدمهایی که دلشون خوش بود!
در و دیوار شهر ولی این روزها فرق داره. پر از عکس چیزهای مختلفه که قراره ببینیم و هوس کنیم. که تو این روزهای خالی از خنده و خانواده، یه پولی بدیم واسه چند جرعه شادی. عکس چیزهایی که اگه بتونیم بخریم و اگه نه حسرت بخوریم. چیزهایی که به قول شما سرخوشی میاره، ولی دل خوشی نه!
راستی شادی از کجا میاد؟ یه چیزهایی خوندم. ولی هیچی به روشنی خاطره اون روزها نیست. به خوشی دل آدمها تو خونه های خالی از مبل و اتاقهای بدون تخت. آدمهایی که خیلیاشون ماشین نداشتن ولی راه بلد چرا!
ما شاید یادمون رفته … ولی هنوز راه بلد داریم! خدا بهمون داده! همین روزها خیلی سال پیش. پیامبر رحمت رو میگم! پیامبری که بهمون یاد داده چی بخریم و بخوریم تا غصه نخوریم. گفته نه به شراب و ربا و مال مردم. و بله به همه چیزهای خوب و پاک.
خوب به عکس نگاه کنین. از این دو تا تصویر فقط یکیش واقعا شادی میاره. همونی که توش یه سبک زندگیه که پیامبر نشونمون داده. ولی ما این روزها جی پی اس هامون خرابه انگار. شاید واسه همین که همش پشت چراغ قرمز گیر میکنیم…
ان شاءالله…
مبارکتون باشه (با تاخیر…)
پ. ن. بله. یادم هست! روز انتخابات آمریکاست. اگه خواستین لطفا از جای دیگه دنبال کنین. ترجیح میدم اینجا حرف از انتخابهای بزرگ باشه و رهبران موثر…
منبع
marzieh_hashemi@
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.