به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «پیام به آمریکاییها» عنوان خاطرهای است از «حسین امیرعبداللهیان» دستیار ویژه رئیس مجلس در امور بینالملل که مربوط به دوران مذاکرات هستهای است که در آن آمده: در جریان مذاکرات هستهای جمهوری اسلامی ایران در اروپا که در شروع دولت اول آقای روحانی اتفاق افتاد، حاج قاسم به من زنگ زد و گفت: «پیامی دارم که حتما باید آن را به طرفهای خارجی به ویژه جان کری منتقل کنید.» گفتم: «بفرمایید.»
حاج قاسم گفت: «به آنها بگویید من بارها به عینه در عراق و بغداد دیدم کارناوال ماشینهای داعش از منطقهای خارج میشوند و بیش از هفتاد یا چهل خودرو در اختیار داعش با پرچم آنها در حال عبور است. این تصاویر در اتاق عملیات مشترک نیروهای نظامی عراق و آمریکا مانیتور میشد و وقتی طرف عراقی از ژنرالهای آمریکایی میخواستند که با هواپیماهایشان این کارناوال را بزنند، جواب میدادند این تصاویری که ما میبینیم، پنتاگون هم میبیند. اگر لازم باشد، دستور میدهند آنها را بزنیم. بارها این اتفاق افتاد، اما هیچ واکنشی از طرف آمریکاییها نشان داده نشد.»
ایشان ادامه داد: «بگویید ما تصاویری داریم که نشان میدهد در یک روز و ساعت مشخص، پنج فروند هواپیمای لجستیک آمریکایی در فرودگاه موصل که دست داعشیها بود، فرود آمدند و نیروهای ژنرال آمریکایی از آن پیاده شدند. آنها پنج ساعت با سران داعش مذاکره کردند. من نوار صوتی این مذاکره را در اختیار دارم و هر وقت بخواهید آن را منتشر میکنم. آمریکاییها به حدی سلاح و تجهیزات نظامی با خود آورده بودند که در این پنج ساعت سربازانشان آنها را تخلیه میکردند.»
حاج قاسم با تأکید گفت: «در حاشیه جلسات، این جریانات حتما به طرف آمریکایی گفته شود.»
زمانی که آقای ظریف این ماجرا را برای جان کری، وزیر وقت امور خارجه آمریکا گفت، او جوابی چندوجهی و گنگ به ایشان داد.
اینها اهل صلح نیستند، خدعه میکنند
حسین امیرعبداللهیان در خاطرهای دیگر که هر دو از کتاب «متولد مارس» انتخاب شده است، عنوان میکند: بر کسی پوشیده نیست که ما از یمنیها حمایت معنوی انجام میدهیم. آنها از بس در گذشته موشک خریدهاند، هیچ نیازی به موشک ما ندارند.
در مقطعی انصارالله پیروزیهای بزرگی به دست آورده بود و دست برتر داشت. سعودیها کاملا در حالت بازنده بودند. به جهت نفوذ معنوی که ما در یمن داریم، در اوج این درگیریها، محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی پیامی به ما داد. آن زمان من معاون وزیر خارجه بودم و این پیام را در تهران، ساختمان دفتر مطالعات وزارت خارجه از رابط سعودیها دریافت کردم. بن سلمان پیام داده بود:«ما آمادگی داریم با انصارالله مذاکره کنیم، اما شرطمان این است که این مذاکره سرّی باشد و رسانهای نشود.»
زمانی که حاج قاسم در جریان قرار گرفت، به من گفت: «من باور ندارم پیامی که سعودیها دادند درست باشد. آنها اهل خدعه هستند و دنبال صلح نیستند، اما برای این که فردا نگویند ما پیام صلح دادیم و ایران میتوانست از نفوذش استفاده کند و یمنیها را تشویق به مذاکره کند تا بین دو کشور مسلمان درگیری نشود و این کار را نکرد، به این فرستاده سعودی بگو ما آماده هستیم.» اصولا نگاه حاج قاسم این بود و آن را مطرح میکرد که اگر راهی باشد که دست یک مسلمان خراش برندارد، وظیفه ماست آن را پیگیری کنیم.
من پیام ایشان را به رابط سعودی منتقل کردم. حاج قاسم تمام هماهنگیهای لازم را پیگیری کرد و مراحل قبل از مذاکره انجام شد. قرار شد در نقطه مشخصی در مرز زمینی، طرف سعودی و یمنی با هم مذاکره کنند. سعودیها یک سرلشکر فرستادند و از طرف یمنیها آقای «عبدالسلام» سخنگوی انصارالله آمد.
این نکته را هم بگویم. قبل از مذاکره، حاج قاسم توصیههایی به طرف یمنی کرد. ایشان گفت: «شرایط بین شما و سعودیها بسیار حاد است. آنها روزانه دهها سورتی پرواز دارند و زن و کودک و پیر و جوان را به خاک و خون میکشند. شما نباید دنبال یک موضوع خیلی بزرگ و پیچیده باشید. بگویید در حد پانزده روز توافق میکنیم در این مناطق آتش بس برقرار بشود و اگر شما متعهد به آن بودید، برای گام بعدی این آتشبس توسعه پیدا میکند.»
مذاکرات با رعایت تمام ابعاد خود انجام شد و به توافقاتی هم رسید؛ اما پیشبینی حاج قاسم درست درآمد. درست دو روز بعد از مذاکره، سعودیها با خدعه مذاکره را رسانهای کردند. آنها در حالی که خودشان خبر را درز داده بودند، همین را بهانه قرار داده و درگیری را شروع کردند.
زمانی که واسطه سعودی دوباره نزد من آمد، با گلایه به او گفتم: «شما در اوج جنگ و برتری یمنیها همه چیز را با این پیامتان متوقف کردید و بعد در اوج بیصداقتی به توافقتان پشت پا زدید.» گفت: «این به دلیل اختلاف دیدگاههایی است که در عربستان سعودی وجود دارد، اما به هر حال من از طرف ام. بی. اس محمد بن سلمان) فقط مأمور این مسئله بودم.»
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «جنگ روایتها»؛ این یکی از کلیدیترین توصیفات از فضای رسانهای حاکم بر دوران معاصر است. توصیفی دقیق از رویارویی و تقابل هر آن چیزی که فراتر از «واقعیت» از سوی بازیگران میدان «روایت» میشود.
«راهبرد» یا همان «استراتژی» را به زبان ساده میتوان «نقشه راهی» برای عبور از این میدان جنگ، با حداقل هزینه و بیشترین دستاورد تعریف کرد. کارکرد اصلی «سینمای استراتژیک» با چنین پیشفرضی «روایتسازی» است. کارکردی که مروری کوتاه بر تاریخ سینمای جهان، به وضوح نشان میدهد، تا چه اندازه مورد بهرهبرداری سرمایهداران و سکانداران این «هنر-صنعت» بوده است.
اهمیت سینمای استراتژیک و بهرهگیری از ظرفیت این «هنر-رسانه» برای نقشآفرینی و اثرگذاری در میدان «جنگ روایتها» اما سالهاست که در ایران مورد غفلت قرار گرفته است.
سردار شهید حاجقاسم سلیمانی که از چهرههای اثرگذار در میدان رویارویی مستقیم با دشمن بود، بهرغم رسانهگریزی و اجتناب از حضور پرتکرار در برابر دوربینها خبری و غیرخبری، در مختصات فکری خود همواره نیمنگاهی به ظرفیت رسانه و بهخصوص اهمیت «روایتسازی» در قالبهایی چون «سینمای مستند» داشت. تجربه رویارویی مستقیم گروهی از مستندسازان فعال در حوزه مقاومت و نیز خاطرات به یادگار مانده از این سردار شهید، گواهی است بر این مدعا.
سردار سلیمانی که در ویترین سینمای داستانی هم تولیدات استراتژیک همچون «بادیگارد»، «بهوقت شام» و «بیست و سه نفر» را تکریم و پشتیبانی میکرد، در حوزه سینمای مستند نگاهی پدرانه به فعالان حاضر در میدان داشت و از همین منظر ثبت تجربهها و روایتهای مستندسازان این حوزه میتواند حکم نقشهراهی برای احیای این ظرفیت و توجه ویژهتر به آن در سینمای ایران باشد.
آنچه در این گزارش میخوانید روایت دو مستندساز از تجربه حضور در میدان مقاومت و خاطرات آنها از مواجهه سردار سلیمانی با فعالان این حوزه است و روایت سوم از آن مستندسازی است که با تمرکز بر بازتابهای مجازی شهادت حاج قاسم، مستند «پرچمهای مجازی» را به جشنواره «سینماحقیقت» امسال رساند تا سهمی در ثبت یک روایت تأثیرگذار در میدان «جنگ روایتها» داشته باشد.
گفتگو با این سه مستندساز را در ادامه میخوانید.
روزی که حاج قاسم را در حرم دیدم
ساسان فلاحفر کارگردان مستند «خاطرات بادیه» درباره لزوم ساخت آثاری در حوزه مقاومت و معرفی خدمات چهرههای این حوزه گفت: در زمان ساخت «خاطرات بادیه» یک بار حاج قاسم سلیمانی را در سوریه در حرم حضرت رقیه (س) دیدم، هیچوقت یادم نمیرود که فرماندهای با آن عظمت و ابهت با ما سر یک سفره غذا خورد و برای هر کدام از ما لقمهای گرفت، این شیرینترین خاطرهای است که از او دارم.
وی افزود: تصاویری که از حاج قاسم در مستند «خاطرات بادیه» وجود دارد توسط تیم فیلمبرداران ما تهیه شده، واقعیت این است که «فاطمیون» برای حاج قاسم اهمیت زیادی داشت بنابراین در آن زمان او به صورت سرزده آمده بود که با بچههای افغانستانی دیدار کند. بچهها از این دیدارها یک انرژی مضاعف میگرفتند پس حاج قاسم تلاش میکرد با آنها وقت زیادی بگذراند، در نقاط حساس کنار آنها باشد و حتی گاهی مستقیم دستور عملیاتی را به آنها بدهد. آن چند پلانی که حاج قاسم را در «خاطرات بادیه» میبینیم مرتبط با همین ماجراست.
فلاحفر ادامه داد: فاطمیون یکی از مهمترین نقش آفرینان در پایان دادن به داعش بودند و این به خاطر این بود که حاج قاسم برای فاطمیون اهمیت و ارزش قائل بود البته فاطمیون هم دوست داشتند بخشی بزرگی از این اتفاق مهم به دست آنها رقم بخورد از همین رو حاج قاسم این کار را برای آنها تسهیل کرد. میتوانیم بگوییم بخش مهمی از این اتفاق به دست فاطمیون انجام شد و این به خاطر محبت زیاد حاج قاسم به فاطمیون بود. الان میتوانیم بگوییم که یکی از بزرگترین یادگارهای حاج قاسم برای جبهه مقاومت، فاطمیون بودند.
فلاح فر گفت: حاج قاسم به عنوان یک فرمانده رده بالای نظامی به خوبی متوجه رسانه و تاثیرات آن بود به همین دلیل رسانه گریز بود و غایت خود را که شهادت بود در گمنامی جستجو میکرد. تا جایی که میشد به اهالی رسانه که عملیاتها را پوشش میدادند کمک میکرد اما به همان اندازه هم از دیده شدن دوری میکرد
این کارگردان گفت: او به عنوان یک فرمانده رده بالای نظامی به خوبی متوجه رسانه و تاثیرات آن بود به همین دلیل رسانه گریز بود و غایت خود را که شهادت بود در گمنامی جستجو میکرد. تا جایی که میشد به اهالی رسانه که عملیاتها را پوشش میدادند کمک میکرد اما به همان اندازه هم از دیده شدن دوری میکرد به همین دلیل است که حداکثر پنج شش سال است که او را با این وسعت میشناسیم و با این دقت میبینیم.
وی افزود: سردار در پشت صحنه فیلم سینمایی ۲۳ نفر حاضر شد و این فیلم را کلید زد. او به برخی نظر میداد که در این موضوع و درباره تحولاتی که در سوریه رخ داده، آثاری را بسازید. این درک بالا و نگاه درست او به رسانه بود. از نگاه یک آدم نظامی این رسانهگریزی زاویهای درست است، او نمیخواست دیده شود اما کارهای بزرگی را انجام داد. از یک جایی به بعد با اصراری که اهالی رسانه داشتند و لازم بود جلوی دوربین آمدند. بر حسب اخبار مختلفی که به دستمان میرسید متوجه شدیم که خیلی از مستندها را میدید و نظراتش را اعلام میکرد البته نظرات غیر کارشناسی ارایه نمیداد و در جایی که تخصص نداشت آن را به اهل فن میسپرد.
فلاحفر بیان کرد: زمانی که حاج قاسم را دیده بودیم او همان شهرت یک فرمانده بزرگ جنگی را داشت و به همین دلیل رفتار او برایم عجیب بود. هرچند فعالیتها و خدمات او در سه چهار سال پایانی عمرش بیشتر برای مردم شناخته شد اما اگر ما میبینیم حزب الله لبنان وجود دارد، نفس میکشد و بزرگترین مانع برای رشد اسراییل است، به برکت وجود حاج قاسم بوده است. حزب الله سوری، حشدالشعبی، فاطمیون، زینبیون، حیدریون هم از خدمات اوست البته باید بپذیریم که او خیلی دیر به مردم شناسانده شد این امر دلایلی هم داشت و به نظر میرسد اصلاً نباید زودتر شناخته میشد. ضمن اینکه او خودش هم دوست نداشت دیده شود بلکه بیشتر دوست داشت کار کند به نظرم این تقدیر خدا بود که حداقل در این سه چهار سال آخر مردم توانستند حاج قاسم را بشناسند و به او افتخار کنند تا در چنین روزی تازه ما بفهمیم که ما چه کسی را از دست دادهایم.
این کارگردان توضیح داد: ما رسانهایها و مستندسازان دوست داریم این افراد بیشتر شناخته شوند اما افراد نظامی به جهت مسایل امنیتی و حفاظتی بیشتر دوست دارند دیده نشوند اما به نظرم به ما و تلاشهای ما برمیگردد که باید از راههای مختلف این کار را انجام بدهیم اگر این افراد دیده و خدمات آنها شناخته نشود ممکن است ضرر به همراه داشته باشد. شاید اگر حاج قاسم زودتر شناخته میشد خیلی اتفاقات بهتری رخ میداد و این افتخار ملی زودتر برای ما ارمغانهایی داشت ما تنها سه چهار سال از شناخت علنی او لذت بردیم و بعد تبدیل به یک قهرمان شهید شد.
ساسان فلاحفر. مستندساز
وی اظهار کرد: ما درباره یک قهرمان واقعی صحبت میکنیم، نمیخواهم شعار بدهم ولی همین که ما حالا با هم صحبت میکنیم، شاید از برکات و خدمات وجود ایشان باشد نه تنها ما بلکه مردم تمام منطقه. البته بعد از شهادت حاج قاسم دو قطبیای ایجاد شد و عدهای نظرات مخالف داشتند، ولی سوال من این است با کسی که اسلحه روی مردم میکشد چه باید کرد؟ بدیهیترین پاسخ این است که باید او را از میان برد تا مردم در امنیت باشند. ما گوشه کوچکی از فعالیتهای عدهای جانی در حادثه مجلس و رژه اهواز را دیدیم و متوجه شدیم که آنها کاری ندارند که چه کسی در مقابلشان قرار دارد و همه را میکشند، باید با آنها چه کرد؟ باید آنها را از میان برد. اگر ما رسانهایها ماجرا را برای مردم درست تبیین کنیم این دو قطبیها ایجاد نمیشود این در حالی است که هنوز ماجرای سوریه برای مردم تبیین نشده است. هنوز، مردم نمیدانند نیروهای ما چرا در سوریه هستند، چرا به لبنان کمک میکنیم…. این کار وظیفه ماست که رسانه در دست داریم، میتوانیم تحقیق کنیم و مردم را بیشتر آگاه کنیم. هنوز بعد از ۸ سال ماجرای سوریه، عراق، لبنان و… را درست تبیین نکردیم. اگر همه چیز درست بیان شود این دو قطبی دیگر ایجاد نمیشود.
گزینشی که نشان از سواد رسانهای سردار داشت
احمد عبدالرحیمی که این روزها در سوریه مشغول ساخت مستند-پرتره سردار شهید اصغر پاشاپور و مستند-پرتره شهید حاج محمد پورهنگ است، تاکید کرد که سردار سلیمانی رسانه گریز نبوده بلکه دقتی تام و تمام در گزینش رسانههای معتمد داشت که نشان از سواد رسانهای او داشت.
این مستندساز در تشریح این موضوع بیان کرد: حاج قاسم به هیچ وجه رسانهگریز نبود،. البته او به طور طبیعی و در اغلب موارد غیرقابل دسترس بود. برخی فیلمبرداران و خبرنگاران به روالی که از آقایان و مسئولانی نظام خبر تهیه میکنند نمیتوانستند از حاج قاسم گزارشی بگیرند چون او ملاحظات امنیتی داشت اما این دلیل نمیشود بگوییم او رسانه گریز بود بلکه شناختش به قدری بود که از این سلاح رسانه به جا استفاده و بهرهگیری میکرد حتی بیش از هر شخصیتی در سطوح بالای نظام و بسیاری از مدیران رسانه، سواد رسانهای و فهم از رسانه داشت. من خاطرم هست در سال نود و پنج وقتی حلب آزاد شده بود من مشغول ساخت مستندی با موضوع آزادسازی حلب بودم. حاج قاسم جلسهای در جنوب حلب داشت.
عبدالرحیمی ادامه داد: من برای ضبط برنامه به آجا رفته بودم یادم است که اولین برخوردی که حاج قاسم با من داشت این بود که از من سوال کرد در حال حاضر در منطقه چه کاری انجام میدهم من توضیح دادم که در حال ساخت مستند هستم. حاج قاسم به شدت از اینکه ما از حادثهای که در آن روزها اتفاق میافتاد، مستندی میساختیم بسیار خوشحال شد، ما را تشویق کرد و نکات ریز جذابی را به من گفت. در ابتدا تصور میکردم صحبتهای او، تذکرات محتوایی و موضوعی است اما بعد که حرفهایش را مرور کردم، دیدم یک نگاه فنی دقیق به کار مستندسازی دارد. حتی یادم است در مورد اسم مستند سوال پرسید که من گفتم تازه ضبط کار را شروع کردهام و اسم خاصی را انتخاب نکردهام که خاج قاسم پیشنهاد داد از لغات عربی انقاض حلب (فتح حلب) استفاده کنید که من بعدها آن اسم را روی مستند گذاشتم که این نشان میداد که ایشان به شدت به انواع و اقسام ابزارهای رسانهای و بحث مستند اهتمام دارد.
وی ادامه داد: یادم است در عملیات آزادسازی بوکمال از جنوب شرق منطقه بچههای حیدریون یک عملیات سخت و پیچیده را انجام دادند و ما در آن محور مشغول کار تصویربرداری بودیم وقتی آن عملیات با پیروزی جبهه مقاومت به پایان رسید ما خدمت حاج قاسم رسیدیم. فرمانده آن محور ما را به حاج قاسم نشان داد و گفت این افراد همراه بچههای خطشکن رفته بودند و بی احتیاطی کرده بودند. این فرمانده میگفت نباید با خط شکنها میرفتیم چون خطرات زیادی داشت البته ما هم سلاح دستمان نبود بلکه دوربین دستمان بود که اسنادی در آن ضبط شده بود و نیاز به مراقبت داشت. از سوی دیگر به طور کلی در آن میدان ما عنصری بودیم که نیاز به مراقبت داشتیم آن فرمانده به حاج قاسم گفت به این افراد تذکر بدهید که دیگر این کار را نکنند اما حاج قاسم بدون اینکه تعللی کند، گفت هر کسی باید کار خود را انجام بدهد و این افراد هم کار خود را انجام میدهند حتی یادم است وقتی آن فرمانده این نکات را میگفت من لحظهای ترسیدم که نکند سردار ناراحت شود چون روحیه ما هم به هم میریخت ولی سردار از ما حمایت کرد و به آن فرمانده با سابقه متذکر شد که هرکسی کار خودش را باید انجام بدهد. این برخورد برای من جالب بود به طوری که این نکته را به بچههایی که در آنجا کار رسانهای میکردند بازگو کردم تا اهمیت کار خود را بدانند
عبدالرحیمی بیان کرد: حاج قاسم با دوربینی که نمیشناخت و فیلمبرداری که برای او آشنا و مورد اعتماد نبود قطعاً برخورد میکرد. خیلیها این برخورد را دیده بودند و ممکن است برداشتشان این باشد که او با رسانه و فضای اینچنینی مشکل داشت اما قطعاً این نبود او با کسی که نمیشناخت یا بهتر بگویم با فیلمبردار و دوربین به دستی که نمیشناخت و مورد اعتماد نبود یا برخورد میکرد یا خودش را از او دور میکرد که طبعاً در این میان بحث امنیتی هم مطرح بود اما بحث مهمتر این بود که سردار رسانه را به درستی میشناخت، چون میدانست که کجا باید با چه دوربینی و چه نوع نگاه رسانهای مواجهه داشته باشد و اصلاً چه مواجههای داشته باشد.
این مستندساز ادامه داد: یعنی بر اساس همان سواد رسانهای بالایی که داشت، نوع تصاویری را که به عنوان سند از او گرفته میشد، گزینش میکرد و به راحتی اجازه نمیداد هر فیلمبرداری رفتار ایشان را به تصویر بکشد. در اغلب این موارد انتخاب با خودش بود. یادم است روزی که محور مقاومت به مرز عراق رسید، بیابانهای شرق سوریه پاکسازی و منجر به آزادسازی این منطقه شد او به مرز آمد و به اتفاق رزمندگان جبهه مقاومت دو رکعت نماز خواند. تصاویر او همان موقع دیده شد در آن زمان تعدادی دوربین فیلمبرداری و عکاسی در منطقه بود. سردار میخواست چند کلمهای صحبت کند، پیش آمد و به من گفت با کدام دوربین صحبت کنم و من هم توضیحات را ارایه دادم. او رو به روی همان دوربینی که گفتم ایستاد و صحبت کرد این رفتار یک فرمانده و ژنرال نظامی با آن مختصات و آن حساسیتها بود آن حساسیتهایی که در همان لحظه در مرز داشت نشان از دقت نظر او داشت چون دنبال روزنه اصلی فضای رسانهای بود و این کار از سواد بالای رسانهای شخصی مثل حاج قاسم برمیآمد.
حاج قاسم گفت؛ میخواهید من را خراب کنید؟
وی ادامه داد: یکی از ابعاد برجسته روحی و اخلاقی حاج قاسم تواضع محض او بود، سردار از هر آنچه که او را در محور قرار میداد، دوری میکرد از همین باب از فیلم و انتشار عکس هم جلوگیری میکرد. یادم است وقتی بوکمال آزاد شد و او پایان داعش را اعلام کرد، گفت جشنی در میدان این منطقه برگزار شود و نیروها و شبکهها و خبرگزاریهای معتبر بیایند در ادامه من هر چه نگاه کردم دیدم فرمانده کل جبهه مقاومت که از سه ماه قبل گفته بود پایان داعش را به زودی اعلام میکنیم خودش در میدان حضور ندارد. به سرعت به مقر او رفتم و دیدم تنها قدم میزند به او توضیح دادم همه چیز آماده است و تنها حضور شما لازم است، اگر مصاحبهای هم کنید خوب است که او گفت نه و این کار را به بچهها واگذار کنید.
عبدالرحیمی ادامه داد: من اصرار کردم اما حاج قاسم یک چهره جدیتر گرفت و گفت میخواهید من را خراب کنید؟ این موضوع عجیب بود چون همیشه به شدت مراقب رفتار و حال معنوی خودش بود دیگر اصرار نکردم اما گفتم چنین قصدی ندارم اما دوبار حرف خود را تکرار کرد این موضوع نشان میداد که تصمیم گرفته در آن فضا حاضر نشود او همان حاج قاسمی بود که وقتی روستای کوچکی را فتح میکردیم حضور پیدا و از بچهها تشکر میکرد ولی وقتی دید دیگر آخر قصه است خود را شکست و به میان آن جمع نیامد یعنی در عین حال که رسانه و رفتار رسانهای را میشناخت یک مراتبی را رعایت میکرد که این امر از کمتر کسی دیده میشود.
این مستندساز با اشاره به تاکید او بر سینما و مستند بیان کرد: سردار سلیمانی نه فقط سینما را بلکه اصل رسانه را یک ابزار کارآمد برای پیشبرد اهداف جبهه مقاومت میدانست و به شدت حضور دوربینهایی که در جبهه مقاومت در حال ثبت تاریخ شفاهی جنگ بودند، تاکید داشت و به شدت بچههای فیلمبردار و دوربین به دست را حمایت میکرد. او سال ۹۵ از نمایندگان سینما و مراکز سینمایی خواست که گروههای رسانهای خود را به سوریه و عراق بفرستند تا محتواا تولید کنند یعنی مستند و فیلم بسازند و کارهای کوتاه اثرگذار ارایه بدهند حاج قاسم مستقیماً به خیلی از آقایان رسانهای پیشنهاد و تاکید کرد و این نشان از توجه دقیق او به رسانه داشت. ضمن اینکه حاج قاسم بهقدری شبکههای ضعیف و شبکه قدرتمند رسانهای را میشناخت که گاهی توصیه میکرد با فلان شبکهها کار کنید و با فلان شبکهها نه.
وی در پایان گفت: در یک سال گذشته آثار بسیار خوبی درباره حاج قاسم ساخته شده و به مرور زمان ابعاد مختلف شخصیت او آشکار میشود. بیننده هم نیاز است قدری بصیرت داشته و مسایل را متوجه باشد. باید عنوان کنم سلامتی و امنیتی که در ایران داریم مدیون لحظه به لحظه رزمندگان و بهویژه شهدای مقاومت هستیم. خوشحالم که به جای چشم سر چشم دیگری به نام دوربین داریم که بتوانیم آنچه را که اتفاق افتاده به تصویر بکشیم
برای کارهای خود تبلیغ نمیکرد اما…
حسن جعفری کارگردان مستند «پرچمهای مجازی» است؛ مستندی با موضوع واکنشهای مجازی به خبر شهادت سردار سلیمانی و پیرو آن ممانعت شبکههای اجتماعی خارجی مانند اینستاگرام از فراگیری واکنشها. این مستند در جشنواره سینماحقیقت امسال رونمایی شد.
این کارگردان گفت: حاج قاسم برای انجام کارهای خود هیچوقت تبلیغ نمیکرد و خدمات خود را در خفا ارایه میداد. خیلی از خدمات ایشان حالا نه بلکه سالها بعد مشخص میشود. حاج قاسم از پشت صحنه چند فیلم و مستند بازدید کرد و این نشان میدهد که او به رسانه در جبهه مقاومت اهمیت میداد. او هرچند در جنگ سخت حضور داشت ولی به جنگ نرم هم اهمیت میداد و جبهه رسانه را تقویت میکرد.
وی ادامه داد: همانطور که حضرت آقا در سالهای اخیر به ظرفیتهای فضای مجازی اشاره کردند ما میبینیم چقدر فعالیت جبهه مقاومت در فضای توییتر و اینستاگرام زیاد شده و این حیرتانگیز این است که محصولات خوبی ارایه میدهند. ما کمتر توانستهایم حاج قاسم را جلوی دوربین ببینیم و مستندسازان کمتر توانستند او را جلوی دوربین بیاورند و از او مصاحبههایی تهیه کنند شاید ما دقیقاً از خدمات او خبر نداشته باشیم اما کسانی که به او نزدیک بودند میدانند که او به جنگ نرم و ساخت فیلم و رسانه اهمیت میداد که حضورش در پشت صحنه آثار به همین منظور بوده است.
این کارگردان بیان کرد: شهادت سردار سلیمانی یک شبه اتفاق نیفتاد بلکه رسانههای غربی از سالها قبل روی او مانور میدادند اما ما خودمان در داخل ایران چندان سردار را نمیشناختیم مجلات معروف ویک و تایمز اولین بار عکس سردار را در صفحه اول گذشتند و بسیاری از ایرانیان از طریق همین رسانههای آمریکایی متوجه شدند که ژنرالی به این عظمت در حال خدمت به جبهه مقاومت است هرچند همان کار رسانههای به منظور آماده کردن افکار عمومی برای ترور بود اما به هر حال رسانه در هر نوع خود یعنی فیلم مستند و… از جنگافزارها اهمیت بیشتری دارد ما در این حوزه دست پایین داریم در حالی که غربیها در شرایط بهتری از این نظر قرار دارند پس ما باید خودمان را به آنها برسانیم.
جعفری با بیان اینکه بعد از شهادت سردار سلیمانی تعداد زیادی پست و استوری در اینستاگرام منتشر شد اما توسط همین شبکه پاک شد، اظهار کرد: این موضوع را همه فهمیدند که گردانندگان این شبکههای مجازی به نوعی از عکسها و پوستر سردار هم میترسیدند این نشان میداد که سعی در حذف او از رسانه داشتند این در حالی است که آنها به آزادی بیان معتقدند. ما هم فیلمی در همین رابطه ساختیم، با افراد مختلفی که پستهای آنها توسط اینستاگرام پاک شده بود، صحبت کردیم و به شخصیت سردار هم پرداختیم. پستها و استوری هر کدام پرچمی در فضای مجازی بودند.
این کارگردان گفت: ما در استفاده و به دست گرفتن فضای مجازی ضعفهایی داریم و هنوز نمیتوانیم حتی در داخل کشور حرف خودمان را درست بیان کنیم. مستندسازان میتوانستند به جبهه مقاومت و جنگ سوریه بپردازند هرچند آثاری در این حوزه ساخته شده اما به قدرت آثار غربیها نبوده است. به هر حال خیلی از افراد در ایران تحت تاثیر فضای رسانهای غرب قرار گرفتهاند حتی بی بی سی و … مستندهایی به همین منظور ساخت تا افکار را از جبهه مقاومت منحرف کند اما ما در آن اندازه کار نکردیم به هر حال آنها در بحث رسانه و تولید محتوا در سینما و مستند قوی هستند و برخی تحت تاثیر آنها قرار میگیرند بنابراین ناخودآگاه دو قطبی ایجاد میشود که مضر است.
وی در پایان گفت: ناگفتههای زیادی درباره حاج قاسم وجود دارد که میشود آنها را به تصویر کشید سردار خدمات و فعالیتهای زیادی داشته که میشود مستندهای زیادی ساخت ضمن اینکه راشهای زیادی درباره او تهیه شده که دست سپاه است و نمیشود به راحتی به آنها دسترسی پیدا کرد چون در آن فیلمها افرادی هستند که نباید چهره آنها دیده شود بنابر این مستندسازان باید به این سمت بیایند و نهادهای مربوطه که اطلاعات و آرشیوی دارند در اختیار مستندسازان قرار دهند.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «جنگ روایتها»؛ این یکی از کلیدیترین توصیفات از فضای رسانهای حاکم بر دوران معاصر است. توصیفی دقیق از رویارویی و تقابل هر آن چیزی که فراتر از «واقعیت» از سوی بازیگران میدان «روایت» میشود.
«راهبرد» یا همان «استراتژی» را به زبان ساده میتوان «نقشه راهی» برای عبور از این میدان جنگ، با حداقل هزینه و بیشترین دستاورد تعریف کرد. کارکرد اصلی «سینمای استراتژیک» با چنین پیشفرضی «روایتسازی» است. کارکردی که مروری کوتاه بر تاریخ سینمای جهان، به وضوح نشان میدهد، تا چه اندازه مورد بهرهبرداری سرمایهداران و سکانداران این «هنر-صنعت» بوده است.
اهمیت سینمای استراتژیک و بهرهگیری از ظرفیت این «هنر-رسانه» برای نقشآفرینی و اثرگذاری در میدان «جنگ روایتها» اما سالهاست که در ایران مورد غفلت قرار گرفته است.
سردار شهید حاجقاسم سلیمانی که از چهرههای اثرگذار در میدان رویارویی مستقیم با دشمن بود، بهرغم رسانهگریزی و اجتناب از حضور پرتکرار در برابر دوربینها خبری و غیرخبری، در مختصات فکری خود همواره نیمنگاهی به ظرفیت رسانه و بهخصوص اهمیت «روایتسازی» در قالبهایی چون «سینمای مستند» داشت. تجربه رویارویی مستقیم گروهی از مستندسازان فعال در حوزه مقاومت و نیز خاطرات به یادگار مانده از این سردار شهید، گواهی است بر این مدعا.
سردار سلیمانی که در ویترین سینمای داستانی هم تولیدات استراتژیک همچون «بادیگارد»، «بهوقت شام» و «بیست و سه نفر» را تکریم و پشتیبانی میکرد، در حوزه سینمای مستند نگاهی پدرانه به فعالان حاضر در میدان داشت و از همین منظر ثبت تجربهها و روایتهای مستندسازان این حوزه میتواند حکم نقشهراهی برای احیای این ظرفیت و توجه ویژهتر به آن در سینمای ایران باشد.
آنچه در این گزارش میخوانید روایت دو مستندساز از تجربه حضور در میدان مقاومت و خاطرات آنها از مواجهه سردار سلیمانی با فعالان این حوزه است و روایت سوم از آن مستندسازی است که با تمرکز بر بازتابهای مجازی شهادت حاج قاسم، مستند «پرچمهای مجازی» را به جشنواره «سینماحقیقت» امسال رساند تا سهمی در ثبت یک روایت تأثیرگذار در میدان «جنگ روایتها» داشته باشد.
گفتگو با این سه مستندساز را در ادامه میخوانید.
روزی که حاج قاسم را در حرم دیدم
ساسان فلاحفر کارگردان مستند «خاطرات بادیه» درباره لزوم ساخت آثاری در حوزه مقاومت و معرفی خدمات چهرههای این حوزه گفت: در زمان ساخت «خاطرات بادیه» یک بار حاج قاسم سلیمانی را در سوریه در حرم حضرت رقیه (س) دیدم، هیچوقت یادم نمیرود که فرماندهای با آن عظمت و ابهت با ما سر یک سفره غذا خورد و برای هر کدام از ما لقمهای گرفت، این شیرینترین خاطرهای است که از او دارم.
وی افزود: تصاویری که از حاج قاسم در مستند «خاطرات بادیه» وجود دارد توسط تیم فیلمبرداران ما تهیه شده، واقعیت این است که «فاطمیون» برای حاج قاسم اهمیت زیادی داشت بنابراین در آن زمان او به صورت سرزده آمده بود که با بچههای افغانستانی دیدار کند. بچهها از این دیدارها یک انرژی مضاعف میگرفتند پس حاج قاسم تلاش میکرد با آنها وقت زیادی بگذراند، در نقاط حساس کنار آنها باشد و حتی گاهی مستقیم دستور عملیاتی را به آنها بدهد. آن چند پلانی که حاج قاسم را در «خاطرات بادیه» میبینیم مرتبط با همین ماجراست.
فلاحفر ادامه داد: فاطمیون یکی از مهمترین نقش آفرینان در پایان دادن به داعش بودند و این به خاطر این بود که حاج قاسم برای فاطمیون اهمیت و ارزش قائل بود البته فاطمیون هم دوست داشتند بخشی بزرگی از این اتفاق مهم به دست آنها رقم بخورد از همین رو حاج قاسم این کار را برای آنها تسهیل کرد. میتوانیم بگوییم بخش مهمی از این اتفاق به دست فاطمیون انجام شد و این به خاطر محبت زیاد حاج قاسم به فاطمیون بود. الان میتوانیم بگوییم که یکی از بزرگترین یادگارهای حاج قاسم برای جبهه مقاومت، فاطمیون بودند.
فلاح فر گفت: حاج قاسم به عنوان یک فرمانده رده بالای نظامی به خوبی متوجه رسانه و تاثیرات آن بود به همین دلیل رسانه گریز بود و غایت خود را که شهادت بود در گمنامی جستجو میکرد. تا جایی که میشد به اهالی رسانه که عملیاتها را پوشش میدادند کمک میکرد اما به همان اندازه هم از دیده شدن دوری میکرد
این کارگردان گفت: او به عنوان یک فرمانده رده بالای نظامی به خوبی متوجه رسانه و تاثیرات آن بود به همین دلیل رسانه گریز بود و غایت خود را که شهادت بود در گمنامی جستجو میکرد. تا جایی که میشد به اهالی رسانه که عملیاتها را پوشش میدادند کمک میکرد اما به همان اندازه هم از دیده شدن دوری میکرد به همین دلیل است که حداکثر پنج شش سال است که او را با این وسعت میشناسیم و با این دقت میبینیم.
وی افزود: سردار در پشت صحنه فیلم سینمایی ۲۳ نفر حاضر شد و این فیلم را کلید زد. او به برخی نظر میداد که در این موضوع و درباره تحولاتی که در سوریه رخ داده، آثاری را بسازید. این درک بالا و نگاه درست او به رسانه بود. از نگاه یک آدم نظامی این رسانهگریزی زاویهای درست است، او نمیخواست دیده شود اما کارهای بزرگی را انجام داد. از یک جایی به بعد با اصراری که اهالی رسانه داشتند و لازم بود جلوی دوربین آمدند. بر حسب اخبار مختلفی که به دستمان میرسید متوجه شدیم که خیلی از مستندها را میدید و نظراتش را اعلام میکرد البته نظرات غیر کارشناسی ارایه نمیداد و در جایی که تخصص نداشت آن را به اهل فن میسپرد.
فلاحفر بیان کرد: زمانی که حاج قاسم را دیده بودیم او همان شهرت یک فرمانده بزرگ جنگی را داشت و به همین دلیل رفتار او برایم عجیب بود. هرچند فعالیتها و خدمات او در سه چهار سال پایانی عمرش بیشتر برای مردم شناخته شد اما اگر ما میبینیم حزب الله لبنان وجود دارد، نفس میکشد و بزرگترین مانع برای رشد اسراییل است، به برکت وجود حاج قاسم بوده است. حزب الله سوری، حشدالشعبی، فاطمیون، زینبیون، حیدریون هم از خدمات اوست البته باید بپذیریم که او خیلی دیر به مردم شناسانده شد این امر دلایلی هم داشت و به نظر میرسد اصلاً نباید زودتر شناخته میشد. ضمن اینکه او خودش هم دوست نداشت دیده شود بلکه بیشتر دوست داشت کار کند به نظرم این تقدیر خدا بود که حداقل در این سه چهار سال آخر مردم توانستند حاج قاسم را بشناسند و به او افتخار کنند تا در چنین روزی تازه ما بفهمیم که ما چه کسی را از دست دادهایم.
این کارگردان توضیح داد: ما رسانهایها و مستندسازان دوست داریم این افراد بیشتر شناخته شوند اما افراد نظامی به جهت مسایل امنیتی و حفاظتی بیشتر دوست دارند دیده نشوند اما به نظرم به ما و تلاشهای ما برمیگردد که باید از راههای مختلف این کار را انجام بدهیم اگر این افراد دیده و خدمات آنها شناخته نشود ممکن است ضرر به همراه داشته باشد. شاید اگر حاج قاسم زودتر شناخته میشد خیلی اتفاقات بهتری رخ میداد و این افتخار ملی زودتر برای ما ارمغانهایی داشت ما تنها سه چهار سال از شناخت علنی او لذت بردیم و بعد تبدیل به یک قهرمان شهید شد.
ساسان فلاحفر. مستندساز
وی اظهار کرد: ما درباره یک قهرمان واقعی صحبت میکنیم، نمیخواهم شعار بدهم ولی همین که ما حالا با هم صحبت میکنیم، شاید از برکات و خدمات وجود ایشان باشد نه تنها ما بلکه مردم تمام منطقه. البته بعد از شهادت حاج قاسم دو قطبیای ایجاد شد و عدهای نظرات مخالف داشتند، ولی سوال من این است با کسی که اسلحه روی مردم میکشد چه باید کرد؟ بدیهیترین پاسخ این است که باید او را از میان برد تا مردم در امنیت باشند. ما گوشه کوچکی از فعالیتهای عدهای جانی در حادثه مجلس و رژه اهواز را دیدیم و متوجه شدیم که آنها کاری ندارند که چه کسی در مقابلشان قرار دارد و همه را میکشند، باید با آنها چه کرد؟ باید آنها را از میان برد. اگر ما رسانهایها ماجرا را برای مردم درست تبیین کنیم این دو قطبیها ایجاد نمیشود این در حالی است که هنوز ماجرای سوریه برای مردم تبیین نشده است. هنوز، مردم نمیدانند نیروهای ما چرا در سوریه هستند، چرا به لبنان کمک میکنیم…. این کار وظیفه ماست که رسانه در دست داریم، میتوانیم تحقیق کنیم و مردم را بیشتر آگاه کنیم. هنوز بعد از ۸ سال ماجرای سوریه، عراق، لبنان و… را درست تبیین نکردیم. اگر همه چیز درست بیان شود این دو قطبی دیگر ایجاد نمیشود.
گزینشی که نشان از سواد رسانهای سردار داشت
احمد عبدالرحیمی که این روزها در سوریه مشغول ساخت مستند-پرتره سردار شهید اصغر پاشاپور و مستند-پرتره شهید حاج محمد پورهنگ است، تاکید کرد که سردار سلیمانی رسانه گریز نبوده بلکه دقتی تام و تمام در گزینش رسانههای معتمد داشت که نشان از سواد رسانهای او داشت.
این مستندساز در تشریح این موضوع بیان کرد: حاج قاسم به هیچ وجه رسانهگریز نبود،. البته او به طور طبیعی و در اغلب موارد غیرقابل دسترس بود. برخی فیلمبرداران و خبرنگاران به روالی که از آقایان و مسئولانی نظام خبر تهیه میکنند نمیتوانستند از حاج قاسم گزارشی بگیرند چون او ملاحظات امنیتی داشت اما این دلیل نمیشود بگوییم او رسانه گریز بود بلکه شناختش به قدری بود که از این سلاح رسانه به جا استفاده و بهرهگیری میکرد حتی بیش از هر شخصیتی در سطوح بالای نظام و بسیاری از مدیران رسانه، سواد رسانهای و فهم از رسانه داشت. من خاطرم هست در سال نود و پنج وقتی حلب آزاد شده بود من مشغول ساخت مستندی با موضوع آزادسازی حلب بودم. حاج قاسم جلسهای در جنوب حلب داشت.
عبدالرحیمی ادامه داد: من برای ضبط برنامه به آجا رفته بودم یادم است که اولین برخوردی که حاج قاسم با من داشت این بود که از من سوال کرد در حال حاضر در منطقه چه کاری انجام میدهم من توضیح دادم که در حال ساخت مستند هستم. حاج قاسم به شدت از اینکه ما از حادثهای که در آن روزها اتفاق میافتاد، مستندی میساختیم بسیار خوشحال شد، ما را تشویق کرد و نکات ریز جذابی را به من گفت. در ابتدا تصور میکردم صحبتهای او، تذکرات محتوایی و موضوعی است اما بعد که حرفهایش را مرور کردم، دیدم یک نگاه فنی دقیق به کار مستندسازی دارد. حتی یادم است در مورد اسم مستند سوال پرسید که من گفتم تازه ضبط کار را شروع کردهام و اسم خاصی را انتخاب نکردهام که خاج قاسم پیشنهاد داد از لغات عربی انقاض حلب (فتح حلب) استفاده کنید که من بعدها آن اسم را روی مستند گذاشتم که این نشان میداد که ایشان به شدت به انواع و اقسام ابزارهای رسانهای و بحث مستند اهتمام دارد.
وی ادامه داد: یادم است در عملیات آزادسازی بوکمال از جنوب شرق منطقه بچههای حیدریون یک عملیات سخت و پیچیده را انجام دادند و ما در آن محور مشغول کار تصویربرداری بودیم وقتی آن عملیات با پیروزی جبهه مقاومت به پایان رسید ما خدمت حاج قاسم رسیدیم. فرمانده آن محور ما را به حاج قاسم نشان داد و گفت این افراد همراه بچههای خطشکن رفته بودند و بی احتیاطی کرده بودند. این فرمانده میگفت نباید با خط شکنها میرفتیم چون خطرات زیادی داشت البته ما هم سلاح دستمان نبود بلکه دوربین دستمان بود که اسنادی در آن ضبط شده بود و نیاز به مراقبت داشت. از سوی دیگر به طور کلی در آن میدان ما عنصری بودیم که نیاز به مراقبت داشتیم آن فرمانده به حاج قاسم گفت به این افراد تذکر بدهید که دیگر این کار را نکنند اما حاج قاسم بدون اینکه تعللی کند، گفت هر کسی باید کار خود را انجام بدهد و این افراد هم کار خود را انجام میدهند حتی یادم است وقتی آن فرمانده این نکات را میگفت من لحظهای ترسیدم که نکند سردار ناراحت شود چون روحیه ما هم به هم میریخت ولی سردار از ما حمایت کرد و به آن فرمانده با سابقه متذکر شد که هرکسی کار خودش را باید انجام بدهد. این برخورد برای من جالب بود به طوری که این نکته را به بچههایی که در آنجا کار رسانهای میکردند بازگو کردم تا اهمیت کار خود را بدانند
عبدالرحیمی بیان کرد: حاج قاسم با دوربینی که نمیشناخت و فیلمبرداری که برای او آشنا و مورد اعتماد نبود قطعاً برخورد میکرد. خیلیها این برخورد را دیده بودند و ممکن است برداشتشان این باشد که او با رسانه و فضای اینچنینی مشکل داشت اما قطعاً این نبود او با کسی که نمیشناخت یا بهتر بگویم با فیلمبردار و دوربین به دستی که نمیشناخت و مورد اعتماد نبود یا برخورد میکرد یا خودش را از او دور میکرد که طبعاً در این میان بحث امنیتی هم مطرح بود اما بحث مهمتر این بود که سردار رسانه را به درستی میشناخت، چون میدانست که کجا باید با چه دوربینی و چه نوع نگاه رسانهای مواجهه داشته باشد و اصلاً چه مواجههای داشته باشد.
این مستندساز ادامه داد: یعنی بر اساس همان سواد رسانهای بالایی که داشت، نوع تصاویری را که به عنوان سند از او گرفته میشد، گزینش میکرد و به راحتی اجازه نمیداد هر فیلمبرداری رفتار ایشان را به تصویر بکشد. در اغلب این موارد انتخاب با خودش بود. یادم است روزی که محور مقاومت به مرز عراق رسید، بیابانهای شرق سوریه پاکسازی و منجر به آزادسازی این منطقه شد او به مرز آمد و به اتفاق رزمندگان جبهه مقاومت دو رکعت نماز خواند. تصاویر او همان موقع دیده شد در آن زمان تعدادی دوربین فیلمبرداری و عکاسی در منطقه بود. سردار میخواست چند کلمهای صحبت کند، پیش آمد و به من گفت با کدام دوربین صحبت کنم و من هم توضیحات را ارایه دادم. او رو به روی همان دوربینی که گفتم ایستاد و صحبت کرد این رفتار یک فرمانده و ژنرال نظامی با آن مختصات و آن حساسیتها بود آن حساسیتهایی که در همان لحظه در مرز داشت نشان از دقت نظر او داشت چون دنبال روزنه اصلی فضای رسانهای بود و این کار از سواد بالای رسانهای شخصی مثل حاج قاسم برمیآمد.
حاج قاسم گفت؛ میخواهید من را خراب کنید؟
وی ادامه داد: یکی از ابعاد برجسته روحی و اخلاقی حاج قاسم تواضع محض او بود، سردار از هر آنچه که او را در محور قرار میداد، دوری میکرد از همین باب از فیلم و انتشار عکس هم جلوگیری میکرد. یادم است وقتی بوکمال آزاد شد و او پایان داعش را اعلام کرد، گفت جشنی در میدان این منطقه برگزار شود و نیروها و شبکهها و خبرگزاریهای معتبر بیایند در ادامه من هر چه نگاه کردم دیدم فرمانده کل جبهه مقاومت که از سه ماه قبل گفته بود پایان داعش را به زودی اعلام میکنیم خودش در میدان حضور ندارد. به سرعت به مقر او رفتم و دیدم تنها قدم میزند به او توضیح دادم همه چیز آماده است و تنها حضور شما لازم است، اگر مصاحبهای هم کنید خوب است که او گفت نه و این کار را به بچهها واگذار کنید.
عبدالرحیمی ادامه داد: من اصرار کردم اما حاج قاسم یک چهره جدیتر گرفت و گفت میخواهید من را خراب کنید؟ این موضوع عجیب بود چون همیشه به شدت مراقب رفتار و حال معنوی خودش بود دیگر اصرار نکردم اما گفتم چنین قصدی ندارم اما دوبار حرف خود را تکرار کرد این موضوع نشان میداد که تصمیم گرفته در آن فضا حاضر نشود او همان حاج قاسمی بود که وقتی روستای کوچکی را فتح میکردیم حضور پیدا و از بچهها تشکر میکرد ولی وقتی دید دیگر آخر قصه است خود را شکست و به میان آن جمع نیامد یعنی در عین حال که رسانه و رفتار رسانهای را میشناخت یک مراتبی را رعایت میکرد که این امر از کمتر کسی دیده میشود.
این مستندساز با اشاره به تاکید او بر سینما و مستند بیان کرد: سردار سلیمانی نه فقط سینما را بلکه اصل رسانه را یک ابزار کارآمد برای پیشبرد اهداف جبهه مقاومت میدانست و به شدت حضور دوربینهایی که در جبهه مقاومت در حال ثبت تاریخ شفاهی جنگ بودند، تاکید داشت و به شدت بچههای فیلمبردار و دوربین به دست را حمایت میکرد. او سال ۹۵ از نمایندگان سینما و مراکز سینمایی خواست که گروههای رسانهای خود را به سوریه و عراق بفرستند تا محتواا تولید کنند یعنی مستند و فیلم بسازند و کارهای کوتاه اثرگذار ارایه بدهند حاج قاسم مستقیماً به خیلی از آقایان رسانهای پیشنهاد و تاکید کرد و این نشان از توجه دقیق او به رسانه داشت. ضمن اینکه حاج قاسم بهقدری شبکههای ضعیف و شبکه قدرتمند رسانهای را میشناخت که گاهی توصیه میکرد با فلان شبکهها کار کنید و با فلان شبکهها نه.
وی در پایان گفت: در یک سال گذشته آثار بسیار خوبی درباره حاج قاسم ساخته شده و به مرور زمان ابعاد مختلف شخصیت او آشکار میشود. بیننده هم نیاز است قدری بصیرت داشته و مسایل را متوجه باشد. باید عنوان کنم سلامتی و امنیتی که در ایران داریم مدیون لحظه به لحظه رزمندگان و بهویژه شهدای مقاومت هستیم. خوشحالم که به جای چشم سر چشم دیگری به نام دوربین داریم که بتوانیم آنچه را که اتفاق افتاده به تصویر بکشیم
برای کارهای خود تبلیغ نمیکرد اما…
حسن جعفری کارگردان مستند «پرچمهای مجازی» است؛ مستندی با موضوع واکنشهای مجازی به خبر شهادت سردار سلیمانی و پیرو آن ممانعت شبکههای اجتماعی خارجی مانند اینستاگرام از فراگیری واکنشها. این مستند در جشنواره سینماحقیقت امسال رونمایی شد.
این کارگردان گفت: حاج قاسم برای انجام کارهای خود هیچوقت تبلیغ نمیکرد و خدمات خود را در خفا ارایه میداد. خیلی از خدمات ایشان حالا نه بلکه سالها بعد مشخص میشود. حاج قاسم از پشت صحنه چند فیلم و مستند بازدید کرد و این نشان میدهد که او به رسانه در جبهه مقاومت اهمیت میداد. او هرچند در جنگ سخت حضور داشت ولی به جنگ نرم هم اهمیت میداد و جبهه رسانه را تقویت میکرد.
وی ادامه داد: همانطور که حضرت آقا در سالهای اخیر به ظرفیتهای فضای مجازی اشاره کردند ما میبینیم چقدر فعالیت جبهه مقاومت در فضای توییتر و اینستاگرام زیاد شده و این حیرتانگیز این است که محصولات خوبی ارایه میدهند. ما کمتر توانستهایم حاج قاسم را جلوی دوربین ببینیم و مستندسازان کمتر توانستند او را جلوی دوربین بیاورند و از او مصاحبههایی تهیه کنند شاید ما دقیقاً از خدمات او خبر نداشته باشیم اما کسانی که به او نزدیک بودند میدانند که او به جنگ نرم و ساخت فیلم و رسانه اهمیت میداد که حضورش در پشت صحنه آثار به همین منظور بوده است.
این کارگردان بیان کرد: شهادت سردار سلیمانی یک شبه اتفاق نیفتاد بلکه رسانههای غربی از سالها قبل روی او مانور میدادند اما ما خودمان در داخل ایران چندان سردار را نمیشناختیم مجلات معروف ویک و تایمز اولین بار عکس سردار را در صفحه اول گذشتند و بسیاری از ایرانیان از طریق همین رسانههای آمریکایی متوجه شدند که ژنرالی به این عظمت در حال خدمت به جبهه مقاومت است هرچند همان کار رسانههای به منظور آماده کردن افکار عمومی برای ترور بود اما به هر حال رسانه در هر نوع خود یعنی فیلم مستند و… از جنگافزارها اهمیت بیشتری دارد ما در این حوزه دست پایین داریم در حالی که غربیها در شرایط بهتری از این نظر قرار دارند پس ما باید خودمان را به آنها برسانیم.
جعفری با بیان اینکه بعد از شهادت سردار سلیمانی تعداد زیادی پست و استوری در اینستاگرام منتشر شد اما توسط همین شبکه پاک شد، اظهار کرد: این موضوع را همه فهمیدند که گردانندگان این شبکههای مجازی به نوعی از عکسها و پوستر سردار هم میترسیدند این نشان میداد که سعی در حذف او از رسانه داشتند این در حالی است که آنها به آزادی بیان معتقدند. ما هم فیلمی در همین رابطه ساختیم، با افراد مختلفی که پستهای آنها توسط اینستاگرام پاک شده بود، صحبت کردیم و به شخصیت سردار هم پرداختیم. پستها و استوری هر کدام پرچمی در فضای مجازی بودند.
این کارگردان گفت: ما در استفاده و به دست گرفتن فضای مجازی ضعفهایی داریم و هنوز نمیتوانیم حتی در داخل کشور حرف خودمان را درست بیان کنیم. مستندسازان میتوانستند به جبهه مقاومت و جنگ سوریه بپردازند هرچند آثاری در این حوزه ساخته شده اما به قدرت آثار غربیها نبوده است. به هر حال خیلی از افراد در ایران تحت تاثیر فضای رسانهای غرب قرار گرفتهاند حتی بی بی سی و … مستندهایی به همین منظور ساخت تا افکار را از جبهه مقاومت منحرف کند اما ما در آن اندازه کار نکردیم به هر حال آنها در بحث رسانه و تولید محتوا در سینما و مستند قوی هستند و برخی تحت تاثیر آنها قرار میگیرند بنابراین ناخودآگاه دو قطبی ایجاد میشود که مضر است.
وی در پایان گفت: ناگفتههای زیادی درباره حاج قاسم وجود دارد که میشود آنها را به تصویر کشید سردار خدمات و فعالیتهای زیادی داشته که میشود مستندهای زیادی ساخت ضمن اینکه راشهای زیادی درباره او تهیه شده که دست سپاه است و نمیشود به راحتی به آنها دسترسی پیدا کرد چون در آن فیلمها افرادی هستند که نباید چهره آنها دیده شود بنابر این مستندسازان باید به این سمت بیایند و نهادهای مربوطه که اطلاعات و آرشیوی دارند در اختیار مستندسازان قرار دهند.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهید مرتضی جاویدی، فرمانده گردان فجر از تیپ المهدی شیراز بود. دو نکته بارز در زندگی این شهید والامقام حائز اهمیت است. اولین نکته ایثار او در رهایی سردار شهید قاسم سلیمانی از بند محاصره در عملیات کربلای ۵ بود و نکته دوم بوسهای است که امام خمینی (ره) طی یک دیدار بر پیشانی مرتضی زد و خاطره ماندگاری را برای مرتضی و همرزمانش رقم زد. در گفتوگویی که با اکبر صحرایی، نویسنده کتاب «تپههای جاویدی و راز اشلو» انجام دادیم، سعی کردیم شناخت بیشتری از این شهید والامقام به دست آوریم.
شما خودتان از رزمندههای دفاع مقدس هستید، نوشتن را از کجا آغاز کردید؟
من نوشتن را از زمان جنگ به شکلی غیر حرفهای آغاز کردم و بعد از جنگ به شکل حرفهای ادامه دادم. زمان جنگ ستاد تبلیغات دفترچهای دست رزمندهها میداد تا خاطراتشان را در آن بنویسند. تعداد معدودی از بچهها در آن شرایط جنگی دست به قلم شدند و من یکی از آن رزمندههایی بودم که از همانجا شروع به ثبت خاطرات دوستان، همرزمان، جانبازان و شهدا کردم. جنگ که تمام شد با خود فکر کردم میتوانم نوشتن از بچههای جنگ را ادامه دهم.
همکاریام را با هفتهنامه «کمان» به سردبیری مرتضی سرهنگی و مدیر مسئولی هدایتالله بهبودی آغاز کردم. زمانی به خود آمدم و دیدم بیش از ۴۰ خاطره، داستان و موضوع در رابطه با دفاع مقدس به دو هفتهنامه کمان که آن زمان تنها نشریه تخصصی جنگ بود فرستادهام که منتشر شدهاند. در ادامه، نوشتههایم تبدیل به داستان و رمان شد و الحمدلله آثار زیادی تا به امروز از من به چاپ رسیده است. جوایزی هم در بخشهای مختلف کسب کردهام. یکی از کتابهایم «تپههای جاویدی و راز اشلو» است که روایتی از زندگی تا شهادت مرتضی جاویدی از شهدای دفاع مقدس است. ایشان بعد از نجات و رهایی حاج قاسم از محاصره در کربلای ۵ خودش به شهادت رسید.
چرا زندگی این شهید را برای نوشتن انتخاب کردید؟
علت انتخاب شهید مرتضی جاویدی و نگارش کتابش به دلیل شاخص بودن این شهید است. مرتضی در ۲۲ تیر سال ۱۳۳۷ در روستای جلیان فسا در یک خانواده مستضعف و مذهبی به دنیا آمد و همزمان با تحصیل همراه پدر به کار دامپروری و کشاورزی مشغول شد. او از یک خانواده روستایی کمکم رشد کرد و نهایتاً سال ۱۳۵۶ دیپلمش را در رشته تجربی گرفت. پس از پیروزی انقلاب وارد سپاه شد و با شروع جنگ تحمیلی رخت رزم پوشید و آن را تا لحظه شهادت در تن نگه داشت.
چه مسئولیتهایی را در جبهه برعهده داشت؟
مرتضی اعزامی تیپ المهدی سپاه پاسداران استان فارس بود. این تیپ در اکثر عملیاتهای بزرگ دفاع مقدس حضور داشت و نقطه عطف این تیپ گردان فجر به فرماندهی شهید مرتضی جاویدی بود. مرتضی ابتدا به عنوان تک تیرانداز عازم شد و در همان شروع کار مدیریت و فرماندهی خود را نشان داد.
از فرماندهی دسته و گروهان، شهید جاویدی مسئولیتهای متعددی را برعهده داشت و نهایتاً تا زمان شهادتش یعنی سال ۶۵ فرمانده گردان فجر تیپ ۳۳ المهدی سپاه بود. گردان فجر در اکثر عملیاتها حضور داشت و همین باعث شد تا بارها نام این گردان و مرتضی از رادیو عراق شنیده شود. تا جایی که به او لقب «سردار تنگه احد» دادند و امام بر پیشانیاش بوسه زدند. نیروهایش در گردان فجر خون نامهای امضا کرده بودند که تا جان در بدن دارند استقامت کنند. افرادی که به عضویت این گردان در میآمدند افرادی بودند که باید گزینش میشدند.
چرا به ایشان لقب سردار تنگه احد داده شده بود؟
گردان فجر در عملیات والفجر ۲ به عنوان خطشکن وارد عمل شد. این گردان توانست در عقبه نیروهای عراقی وارد میدان شود و پشت عراقیها را ببندد تا نیروهای ایرانی به وسط میدان بزنند، اما نیروهای ایرانی در مرحله اول موفق نشدند و گردان فجر پنج روز و چهار شب با ۲۰۰ نیرو در محاصره شدید دشمن قرار گرفت.
تنها یک راه عقبنشینی وجود داشت. ساعتی از روز پنجم گذشته بود که فرماندهان منطقه عملیاتی از جمله شهید صیاد شیرازی، دکتر محسن رضایی و جمعی دیگر از فرماندهان عملیاتی از مرتضی جاویدی میخواهند عقبنشینی کنند، اما مرتضی در پاسخشان میگوید نمیگذارم اُحُد دیگر تکرار شود.
او ایستادگی میکند و نیروهایش به شهادت میرسند. از جمع ۲۰۰ یار مرتضی تنها ۱۸ نفر باقی میمانند. خود مرتضی هم مجروح میشود، اما سر حرفش میماند و منطقه را رها نمیکند. تا اینکه نیروهایمان بار دیگر وارد میدان میشوند و خودشان را به مرتضی میرسانند. مقاومت بینظیر مرتضی و یارانش باعث پیروزی عملیات میشود. محسن رضایی، سرلشکر شهید صیاد شیرازی و تعدادی دیگر از فرماندهان بعد از این پیروزی و به رسم تقدیر از مرتضی و نیروهایش او را همراه ۱۸ نفر از بچههای گردان فجر خدمت امام میبرند. محسن رضایی ماجرای استقامت مرتضی و نیروهایش را محضر امام شرح میدهد. امام پیشانی مرتضی را میبوسند و مرتضی دست بر گردن امام انداخته و پیشانیشان را میبوسد. صحبتهایی هم بین ایشان و امام رد و بدل میشود.
گویا در عملیات کربلای ۵ شهید جاویدی باعث رهایی حاج قاسم از محاصره میشود.
به جرئت میتوان گفت هر جایی که سپاه به مشکل برمیخورد از گردان فجر کمک میگرفت. عملیاتی نبود که این گردان در آنها نقش نداشته باشد. عملیات کربلای ۵ هم همینطور بود. تیپ المهدی و گردان فجر از نیروهایی عمل کننده در این عملیات بودند که تا عمق خاک عراق پیشروی کردند. در مرحلهای از این عملیات سردار سلیمانی و نیروهایش در محاصره قرار میگیرند و از سردار اسدی فرمانده تیپ المهدی میخواهند نیروهایی را برای کمکشان بفرستند.
سردار اسدی هم از مرتضی جاویدی که گردانش کنار بچههای کرمان بود میخواهد وارد عمل شود. مرتضی و گردان فجر وارد عمل میشوند و حاج قاسم و نیروهایش را از محاصره خارج میکنند، اما چند روز بعد و در اوج درگیری در جنوب بصره در عملیات کربلای ۵ مرتضی جاویدی به شهادت میرسد. سردار سلیمانی در یکی از مصاحبههایشان در سوریه از شهید مرتضی جاویدی و اقدام شجاعانهاش صحبت کرد. مرتضی رزمندهای دلیر بود که نه تنها در استان خود بلکه در کشور شناخته شده بود. میتوان گفت مرتضی یکی از همانهایی بود که اشبه رجال به قاسم سلیمانی هستند.
شما هر چه از سردار سلیمانی میدانید و شنیدهاید، میتوانید در وجود شهید مرتضی جاویدی تجسم کنید. شهید جاویدی در فراق و شهادت دوستانش در وصیتنامهاش مینویسد: … نمیدانم چه کردهام که شهید نمیشوم. شاید قلبم سیاه است. خدا رحمت کند حاج محمود ستوده را وقتی با هم صحبت میکردیم، میگفتیم اگر جنگ تمام شود و ما زنده باشیم، چه کار کنیم؟ واقعاً نمیشود زندگی کرد و به صورت خانواده شهدا نگاه کرد… و اینجاست که ما و جاماندگان از قافله نور باید بگوییم خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند…»
عنوان کتاب «تپههای جاویدی و راز اشلو» برگرفته از چه نکتهای است؟
مرتضی در منطقه هر روز صبح به فاصله ۷۰، ۸۰ متری عراقیها روی خاکریز میایستاد و دستهایش را دور دهان حلقه و برای عراقیها سخنرانی میکرد. صحبتهایش را اینگونه آغاز میکرد: اشلونک یا اخی؟ صباح الخیر! (یعنی رنگ و روت چطوره؟ حال و روزت چطوره؟) آنها را به نجنگیدن و ملحق شدن به جبهه خودی دعوت میکرد. مرتضی دست بردار نبود. جلوی چشم عراقیها روی خاکریز میرفت و برای دشمن کلاس عقیدتی میگذاشت. گاهی هم از پشت بلندگو سوره واقعه را میخواند، اما جواب عراقیها توپ و تفنگ بود. برای همین مرتضی به «اشلو» معروف شد. نام این کتاب را از این عنوان اقتباس کردم.
در صحبتهایتان گفتید شهید جاویدی خیلی به حاج قاسم سلیمانی شباهت داشت، چه شاخصههایی باعث میشود این حرف عنوان شود؟
به عنوان نویسنده کتاب ایشان باید بگویم شهید مرتضی جاویدی زمان جنگ، همان حاج قاسم سلیمانی جبهههای مقاومت است. مرتضی مانند سلیمانی خوش برخورد بود و ارتباط عجیبی با نیروهایش داشت. ایشان فدایی نیروهایش بود. برای بچهها همچون پدر و برادر بزرگ بود. ارتباط تنگاتنگش با نیروها در جبهه تبدیل به ارتباط خانوادگی در پشت جبهه میشد. رفاقت زیادی با نیروهایش داشت. مخلص کلام او سلیمانی روزهای والفجر، کربلای ۴، کربلای ۵ و بسیاری دیگر از عملیاتهایی بود که سر بزنگاه میرسید و به همت بچههای مخلص پیروزی از آن نیروهای ما میشد.
*روزنامه جوان
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهید مرتضی جاویدی، فرمانده گردان فجر از تیپ المهدی شیراز بود. دو نکته بارز در زندگی این شهید والامقام حائز اهمیت است. اولین نکته ایثار او در رهایی سردار شهید قاسم سلیمانی از بند محاصره در عملیات کربلای ۵ بود و نکته دوم بوسهای است که امام خمینی (ره) طی یک دیدار بر پیشانی مرتضی زد و خاطره ماندگاری را برای مرتضی و همرزمانش رقم زد. در گفتوگویی که با اکبر صحرایی، نویسنده کتاب «تپههای جاویدی و راز اشلو» انجام دادیم، سعی کردیم شناخت بیشتری از این شهید والامقام به دست آوریم.
شما خودتان از رزمندههای دفاع مقدس هستید، نوشتن را از کجا آغاز کردید؟
من نوشتن را از زمان جنگ به شکلی غیر حرفهای آغاز کردم و بعد از جنگ به شکل حرفهای ادامه دادم. زمان جنگ ستاد تبلیغات دفترچهای دست رزمندهها میداد تا خاطراتشان را در آن بنویسند. تعداد معدودی از بچهها در آن شرایط جنگی دست به قلم شدند و من یکی از آن رزمندههایی بودم که از همانجا شروع به ثبت خاطرات دوستان، همرزمان، جانبازان و شهدا کردم. جنگ که تمام شد با خود فکر کردم میتوانم نوشتن از بچههای جنگ را ادامه دهم.
همکاریام را با هفتهنامه «کمان» به سردبیری مرتضی سرهنگی و مدیر مسئولی هدایتالله بهبودی آغاز کردم. زمانی به خود آمدم و دیدم بیش از ۴۰ خاطره، داستان و موضوع در رابطه با دفاع مقدس به دو هفتهنامه کمان که آن زمان تنها نشریه تخصصی جنگ بود فرستادهام که منتشر شدهاند. در ادامه، نوشتههایم تبدیل به داستان و رمان شد و الحمدلله آثار زیادی تا به امروز از من به چاپ رسیده است. جوایزی هم در بخشهای مختلف کسب کردهام. یکی از کتابهایم «تپههای جاویدی و راز اشلو» است که روایتی از زندگی تا شهادت مرتضی جاویدی از شهدای دفاع مقدس است. ایشان بعد از نجات و رهایی حاج قاسم از محاصره در کربلای ۵ خودش به شهادت رسید.
چرا زندگی این شهید را برای نوشتن انتخاب کردید؟
علت انتخاب شهید مرتضی جاویدی و نگارش کتابش به دلیل شاخص بودن این شهید است. مرتضی در ۲۲ تیر سال ۱۳۳۷ در روستای جلیان فسا در یک خانواده مستضعف و مذهبی به دنیا آمد و همزمان با تحصیل همراه پدر به کار دامپروری و کشاورزی مشغول شد. او از یک خانواده روستایی کمکم رشد کرد و نهایتاً سال ۱۳۵۶ دیپلمش را در رشته تجربی گرفت. پس از پیروزی انقلاب وارد سپاه شد و با شروع جنگ تحمیلی رخت رزم پوشید و آن را تا لحظه شهادت در تن نگه داشت.
چه مسئولیتهایی را در جبهه برعهده داشت؟
مرتضی اعزامی تیپ المهدی سپاه پاسداران استان فارس بود. این تیپ در اکثر عملیاتهای بزرگ دفاع مقدس حضور داشت و نقطه عطف این تیپ گردان فجر به فرماندهی شهید مرتضی جاویدی بود. مرتضی ابتدا به عنوان تک تیرانداز عازم شد و در همان شروع کار مدیریت و فرماندهی خود را نشان داد.
از فرماندهی دسته و گروهان، شهید جاویدی مسئولیتهای متعددی را برعهده داشت و نهایتاً تا زمان شهادتش یعنی سال ۶۵ فرمانده گردان فجر تیپ ۳۳ المهدی سپاه بود. گردان فجر در اکثر عملیاتها حضور داشت و همین باعث شد تا بارها نام این گردان و مرتضی از رادیو عراق شنیده شود. تا جایی که به او لقب «سردار تنگه احد» دادند و امام بر پیشانیاش بوسه زدند. نیروهایش در گردان فجر خون نامهای امضا کرده بودند که تا جان در بدن دارند استقامت کنند. افرادی که به عضویت این گردان در میآمدند افرادی بودند که باید گزینش میشدند.
چرا به ایشان لقب سردار تنگه احد داده شده بود؟
گردان فجر در عملیات والفجر ۲ به عنوان خطشکن وارد عمل شد. این گردان توانست در عقبه نیروهای عراقی وارد میدان شود و پشت عراقیها را ببندد تا نیروهای ایرانی به وسط میدان بزنند، اما نیروهای ایرانی در مرحله اول موفق نشدند و گردان فجر پنج روز و چهار شب با ۲۰۰ نیرو در محاصره شدید دشمن قرار گرفت.
تنها یک راه عقبنشینی وجود داشت. ساعتی از روز پنجم گذشته بود که فرماندهان منطقه عملیاتی از جمله شهید صیاد شیرازی، دکتر محسن رضایی و جمعی دیگر از فرماندهان عملیاتی از مرتضی جاویدی میخواهند عقبنشینی کنند، اما مرتضی در پاسخشان میگوید نمیگذارم اُحُد دیگر تکرار شود.
او ایستادگی میکند و نیروهایش به شهادت میرسند. از جمع ۲۰۰ یار مرتضی تنها ۱۸ نفر باقی میمانند. خود مرتضی هم مجروح میشود، اما سر حرفش میماند و منطقه را رها نمیکند. تا اینکه نیروهایمان بار دیگر وارد میدان میشوند و خودشان را به مرتضی میرسانند. مقاومت بینظیر مرتضی و یارانش باعث پیروزی عملیات میشود. محسن رضایی، سرلشکر شهید صیاد شیرازی و تعدادی دیگر از فرماندهان بعد از این پیروزی و به رسم تقدیر از مرتضی و نیروهایش او را همراه ۱۸ نفر از بچههای گردان فجر خدمت امام میبرند. محسن رضایی ماجرای استقامت مرتضی و نیروهایش را محضر امام شرح میدهد. امام پیشانی مرتضی را میبوسند و مرتضی دست بر گردن امام انداخته و پیشانیشان را میبوسد. صحبتهایی هم بین ایشان و امام رد و بدل میشود.
گویا در عملیات کربلای ۵ شهید جاویدی باعث رهایی حاج قاسم از محاصره میشود.
به جرئت میتوان گفت هر جایی که سپاه به مشکل برمیخورد از گردان فجر کمک میگرفت. عملیاتی نبود که این گردان در آنها نقش نداشته باشد. عملیات کربلای ۵ هم همینطور بود. تیپ المهدی و گردان فجر از نیروهایی عمل کننده در این عملیات بودند که تا عمق خاک عراق پیشروی کردند. در مرحلهای از این عملیات سردار سلیمانی و نیروهایش در محاصره قرار میگیرند و از سردار اسدی فرمانده تیپ المهدی میخواهند نیروهایی را برای کمکشان بفرستند.
سردار اسدی هم از مرتضی جاویدی که گردانش کنار بچههای کرمان بود میخواهد وارد عمل شود. مرتضی و گردان فجر وارد عمل میشوند و حاج قاسم و نیروهایش را از محاصره خارج میکنند، اما چند روز بعد و در اوج درگیری در جنوب بصره در عملیات کربلای ۵ مرتضی جاویدی به شهادت میرسد. سردار سلیمانی در یکی از مصاحبههایشان در سوریه از شهید مرتضی جاویدی و اقدام شجاعانهاش صحبت کرد. مرتضی رزمندهای دلیر بود که نه تنها در استان خود بلکه در کشور شناخته شده بود. میتوان گفت مرتضی یکی از همانهایی بود که اشبه رجال به قاسم سلیمانی هستند.
شما هر چه از سردار سلیمانی میدانید و شنیدهاید، میتوانید در وجود شهید مرتضی جاویدی تجسم کنید. شهید جاویدی در فراق و شهادت دوستانش در وصیتنامهاش مینویسد: … نمیدانم چه کردهام که شهید نمیشوم. شاید قلبم سیاه است. خدا رحمت کند حاج محمود ستوده را وقتی با هم صحبت میکردیم، میگفتیم اگر جنگ تمام شود و ما زنده باشیم، چه کار کنیم؟ واقعاً نمیشود زندگی کرد و به صورت خانواده شهدا نگاه کرد… و اینجاست که ما و جاماندگان از قافله نور باید بگوییم خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند…»
عنوان کتاب «تپههای جاویدی و راز اشلو» برگرفته از چه نکتهای است؟
مرتضی در منطقه هر روز صبح به فاصله ۷۰، ۸۰ متری عراقیها روی خاکریز میایستاد و دستهایش را دور دهان حلقه و برای عراقیها سخنرانی میکرد. صحبتهایش را اینگونه آغاز میکرد: اشلونک یا اخی؟ صباح الخیر! (یعنی رنگ و روت چطوره؟ حال و روزت چطوره؟) آنها را به نجنگیدن و ملحق شدن به جبهه خودی دعوت میکرد. مرتضی دست بردار نبود. جلوی چشم عراقیها روی خاکریز میرفت و برای دشمن کلاس عقیدتی میگذاشت. گاهی هم از پشت بلندگو سوره واقعه را میخواند، اما جواب عراقیها توپ و تفنگ بود. برای همین مرتضی به «اشلو» معروف شد. نام این کتاب را از این عنوان اقتباس کردم.
در صحبتهایتان گفتید شهید جاویدی خیلی به حاج قاسم سلیمانی شباهت داشت، چه شاخصههایی باعث میشود این حرف عنوان شود؟
به عنوان نویسنده کتاب ایشان باید بگویم شهید مرتضی جاویدی زمان جنگ، همان حاج قاسم سلیمانی جبهههای مقاومت است. مرتضی مانند سلیمانی خوش برخورد بود و ارتباط عجیبی با نیروهایش داشت. ایشان فدایی نیروهایش بود. برای بچهها همچون پدر و برادر بزرگ بود. ارتباط تنگاتنگش با نیروها در جبهه تبدیل به ارتباط خانوادگی در پشت جبهه میشد. رفاقت زیادی با نیروهایش داشت. مخلص کلام او سلیمانی روزهای والفجر، کربلای ۴، کربلای ۵ و بسیاری دیگر از عملیاتهایی بود که سر بزنگاه میرسید و به همت بچههای مخلص پیروزی از آن نیروهای ما میشد.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، حجتالاسلام رضا نوری در گفتوگوی اختصاصی با خبرنگار تسنیم در بجنورد با اشاره به در پیش بودن سالروز شهادت سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی٬ اظهار داشت: شخصیت این شهید بزرگوار یک شخصیت بینالمللی بود. حاج قاسم هیچ حضوری در رسانهها نداشت اما رابطه قلبی وی با خدا٬ او را به مردم معرفی و بزرگ کرد.
وی افزود: مردم٬ عاشق و شیفته شهید سلیمانی بودن و چون حاج قاسم دلش را با خدا گره زده بود و در خط مقدم دفاع از مظلومان و مستضعفین بود٬ چون ولایتمدار بود و ارادت به امام و رهبری داشت٬ مردم عاشق او بودند.
نماینده ولی فقیه در خراسان شمالی گفت: خبر شهادت سردار سلیمانی برای رهبر انقلاب٬ به مثابه شهادت مالک اشتر برای امیرالمومنین(ع) بود. حاج قاسم در تمام میادین دفاع از آرمانهای انقلاب جانفشانی و ۴۰ سال مبارزه کرد. شهید سلمیانی همه جا حضور داشت و نگذاشت حرف رهبری زمین بماند.
نوری ادامه داد: تشییع میلیونی شهید سلیمانی و حضور مردم با عشق و جان و دل٬ کار خدا و معجزه خدا بود. هیچ تبلیغ رسانهای نمیتوانست این جمعیت کثیر را برای تجلیل از یک سردار نظامی پای کار بیاورد و این فقط قدرت خدا بود.
امام جمعه بجنورد با تبیین نقش ارزنده سردار سلیمانی در شکل دهی جبهه مقاومت و شکست کفار داعشی٬ اظهار داشت: قطعا با شهادت حاج قاسم هیچ ضعفی در جبهه مقاومت ایجاد نشد. خون شهید سلیمانی دهها سلیمانی دیگر را پروش داده و خواهد داد چرا که خون شهید وقتی بر زمین میریزد جریان ساز و مربی میشود.
وی افزود: خون شهید پویایی و حرکت ایجاد میکند و خون امام حسین نماد بارز این جریان است. یک زمانی اگر یک تفنگ به سمت ایالات متحده گرفته میشد٬ یک منطقه را نابود میکردند. ایران اسلامی بعد از شهید سلیمانی جواب کوچکی در عین الاسد داد اما ایالات متحده جرات نکرد کوچکترین پاسخ را بدهد. این ثمره خون شهید سلیمانی و مکتب مقاومت است.
نماینده ولی فقیه در خراسان شمالی تصریح کرد: دشمن از جبهه مقاومت و تربیت یافتگان مکتب شهید سلیمانی وحشت دارد و این نشان میدهد که جبهه مقاومت هیچ ضعفی ندارد و قویتر هم شده است. امیدواریم دامنه جبهه مقاومت اسلامی به جایی برسد که منتهی به ظهور منجی عالم شود.
حجتالاسلام نوری در پایان خطاب به مسئولان نظام گفت: باید راهبرد شهید سلیمانی را در ولایی بودن٬ جهادی بودن و خسته نشدن پیدا کنند. مسئولان اگر میخواهند همچون شهید سلیمانی باشند باید روز و شب نشناسند و در راه خدمت به مردم همیشه جهادی و پا به رکاب باشند.