سردار حاج قاسم سلیمانی

گلریز: برخی مدیران سیما حاضر به پخش سرودهای انقلابی نبودند

گلریز: برخی مدیران سیما حاضر به پخش سرودهای انقلابی نبودند



سلام فرمانده» با استقبال خیلی خوبی مواجه شده، مردم به آن علاقه دارند، حتی بعضی‌ها را دیدم که با وجود بی‌تفاوتی نسبت به انقلاب از «سلام فرمانده» استقبال کرده‌اند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، پخش سرود «سلام فرمانده» در فضای مجازی و شبکه‌های تلویزیونی، باز هم نشان داد که سرود به عنوان یک گونه مهم در موسیقی می‌تواند مخاطبان میلیونی داشته باشد و کاری که مردم با آن ارتباط قلبی برقرار کنند، تأثیر فرهنگی خود را باقی خواهد گذاشت.

استاد محمد گلریز، خواننده پیشکسوت کشورمان که بسیاری از سرودهای مهم انقلاب اسلامی با صدای وی در حافظه تاریخی ایرانیان به ثبت رسیده است، در گفتگو با «جوان» به آسیب شناسی روند تولید و حمایت از سرودهای انقلابی پرداخته است.

شما سرود «سلام فرمانده» را دیده و شنیده‌اید؟

بله، من این سرود را دیده‌ام و به نظرم کار خوب و موفقی بوده است.«سلام فرمانده» کاری است نوجوانانه، به نظر می‌رسدسرود و حضور نوجوانان در سرود موضوعی است که سال‌ها مغفول باقی مانده است؟!
سال‌های سال است که به حضور نوجوانان در عرصه سرود توجه دارم. استعدادهای خوبی در مملکت داریم و یکی از دغدغه‌های اصلی مقام معظم رهبری هم همین موضوع است. ایشان بارها بر تولید سرودهایی با موضوع انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، مقاومت و حماسه تأکید کرده‌اند و در سخنرانی‌ها و دیدارهایشان هر جا که فرصتی پیش آمده موضوع را مطرح کرده‌اند. ما در دوره‌ای سرودی از گروهی از نوجوانان آباده‌ای استان فارس داشتیم که هنوز در خاطره‌ها باقی مانده، ولی بر خلاف تأکید مقام معظم رهبری، توجهی به این حوزه نشده است.

همان طور که اشاره کردید رهبر معظم انقلاب به مسئله سرود توجه ویژه‌ای داشته اند، پس چرا سرود آن‌طور که شایسته بوده دیده نشده؟!

صداوسیما و وزارت ارشاد بانیان اصلی فرهنگ و هنر در کشور هستند و هر کاری که بخواهد به نتیجه درست برسد، باید از سوی این دو نهاد انجام شود یا حداقل حمایت این دو را داشته باشد.

البته نهادهایی مانند بسیج هم حمایت‌های خوبی از تولید سرود داشته‌اند.

بله، بسیج از کارهایی که می‌شود حمایت کرده و به سهم خود از تولید سرودهای انقلابی حمایت داشته‌است، اما صرف همیاری عده‌ای برای تولید کار کفایت نمی‌کند، باید روی انعکاس درست آن نیز کار شود. ما نسل نوجوان و جوانی داریم که هیچ خاطره یا اطلاعی از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ندارد و آن دوران را درک نکرده است. در مقابل این بی‌اطلاعی می‌بینیم که در فضای مجازی هر روز موجی از تولید آثار موسیقایی مبتذل وجود دارد، تقریباً هر کس توانسته در فضای مجازی موسیقی مبتذل ساخته و منتشر کرده است! در مقابل این حجم از ابتذال، ما چه کار کرده‌ایم؟! چه تولیدی داشته‌ایم؟! امسال بسیج اعلام کرده است که از تولید سرود حمایت می‌کند، اینکه فقط بسیج بخواهد کاری را در مقطعی انجام دهد، کفایت نمی‌کند.

یعنی نهادهایی مثل صداوسیما و وزارت ارشاد در کنار اینکه خودشان پیشقدم تولید سرود باشند، از آثار خوب نهادهای دیگر هم حمایت کنند؟!

ما مقابل یک تهاجم فرهنگی هستیم. باید در مقابل این جنگ فرهنگی با ابزار فرهنگی بجنگیم، باید چند برابر تولیدات آنها، تولید داشته باشیم این تولید را مگر جایی غیر از صداوسیما و وزارت ارشاد باید انجام دهد؟ ابزار تولید هنر و رسانه در دست آن‌ها است. امروز در جنگ فرهنگی تبلیغات حرف اول را می‌زند، چقدر از این ابزار استفاده کرده‌ایم؟

ما تقریباً با تک نمونه‌هایی مثل «سلام فرمانده» مواجه هستیم که خارج از ساختار صداوسیما و وزارت ارشاد تولید شده‌اند، ولی، چون کار خوبی بوده‌اند، مردم از آن‌ها استقبال کرده‌اند!

«سلام فرمانده» با استقبال خیلی خوبی مواجه شده، مردم به آن علاقه دارند، حتی بعضی‌ها را دیدم که با وجود بی‌تفاوتی نسبت به انقلاب از «سلام فرمانده» استقبال کرده‌اند. این نشان می‌دهد که سرود «سلام فرمانده» توانسته در دل‌ها جای خود را باز کند.

اگر انصاف را رعایت کنیم، «سلام فرمانده» در تلویزیون نیز دیده شده و بخشی از شهرت آن ناشی از دیده شدن در صداوسیما است!

بله، وقتی که کار خوبی تولید شود و صداوسیما از آن به درستی حمایت و آن را به خوبی منعکس کند، این کار باعث می‌شود که اثر از مرزها عبور کند و در آن سوی مرز هم مخاطب داشته باشد.

«سلام فرمانده» تا چه حد می‌تواند نشان دهنده ظرفیت خوب تولید سرود برای نوجوانان باشد؟

به کلمه «فرمانده» که برای این سرود انتخاب شده دقت کنید، این واژه هم می‌تواند برای مقام معظم رهبری به کار برده شود، هم در جایی برای حاج قاسم سلیمانی و سایر فرماندهان شهید، ما بسیاری از واژه‌های ارزشی مانند «فرمانده» داریم که می‌توانیم بر اساس آن‌ها کار هنری خلق کنیم، فیلم تولید کنیم، کلیپ و آهنگ بسازیم یا سرود اجرا کنیم.

می‌توان امیدوار بود که صداوسیما در آینده بیشتر از این به سرود اهمیت دهد و از تولید و پخش آن حمایت کند؟

چندی پیش آقای جبلی، رئیس صداوسیما دیداری با هنرمندان داشتند. در این دیدار از هر شاخه هنری یک نفر فرصت پیدا کرد که چند دقیقه‌ای صحبت کند. این فرصت به من هم رسید و در وقت کوتاهی که داشتم برای نشان دادن اهمیت موضوعی که می‌خواستم مطرح کنم، مثالی زدم.

گلریز: برخی مدیران سیما حاضر به پخش سرودهای انقلابی نبودند

ماجرا این بود که در همین صداوسیما، یک خبرنگار کار جالبی کرده بود و حدود ۱۰‌تصویر از خوانندگان داخلی و خارجی به همراه عکس شهید صیاد شیرازی به جوانان نشان می‌داد. آن‌ها همه خواننده‌ها را شناختند و با جزئیات درباره آن‌ها اطلاعات داشتند، اما کسی صیاد شیرازی را نمی‌شناخت! من با این مثال به آقای جبلی گفتم که چرا ما برای معرفی شخصیت‌هایی، چون صیاد شیرازی آنقدر کم‌کار کرده‌ایم؟! با آنکه شهید صیاد با آن شخصیت جالبش چه فداکاری‌هایی در دوران انقلاب و دفاع مقدس انجام داده‌است.

شما برای بسیاری از شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، سرود خوانده‌اید، سرودهایی که در آرشیو صداوسیما وجود دارند، ولی کمتر از شبکه‌های رادیو و تلویزیون پخش می‌شوند!

من به آقای وحید جلیلی که از دوستان قدیمی من هم هست، گفتم برای سالگرد شهید صیاد شیرازی کاری خوانده‌ام که صداوسیما آن را پخش نمی‌کند، گفتم این کارها با سرمایه بیت المال تولید شده و بهترین آهنگسازها و ترانه‌سراها در تولید آن‌ها دست داشته‌اند، چرا پخش نمی‌کنید؟

جلیلی شماره شخصی را به من داد و گفت از او پیگیری کن، من به آن شخص زنگ زدم و موضوع را گفتم. او جوابی داد که واقعاً باعث تعجب و تأسف من شد!

آن شخص گفت حتی اگر ما این سرودهای انقلابی را به مدیران شبکه‌ها بدهیم آن‌ها پخش نمی‌کنند! در سالگرد واقعه طبس هم من به آن شخص زنگ زدم و گفتم که سرودی برای واقعه طبس خوانده‌ام که سرودش برای استاد سبزواری است و استاد راغب هم آهنگساز آن بوده‌اند. واقعه طبس که امام‌خمینی (ره) در آن شن‌ها را مأمور خدا دانسته‌اند و در این اثر نیز استاد سبزواری به واقعه «ابابیل» اشاره کرده است. اما باز هم صداوسیما حاضر به پخش آن سرود نشد!

به نظر بحث کم کاری صداوسیما در حوزه سرود و حتی سنگ‌اندازی برای پخش آثار مرتبط با انقلاب و دفاع مقدس، نیازمند یک گفت و گوی جداگانه است، در شرایط فعلی برای رشد تولید سرود باید چه کار کرد؟

ما استعدادهای خوبی در عرصه سرود داریم که نیازمند کشف و پرورش هستند. برگزاری جشنواره‌های سرود می‌تواند به کشف استعدادها کمک کند و بعد از آن باید از آن‌ها حمایت شود. اساتیدی مانند حمید سبزواری، شاهرخی و علی معلم نیز از جایی شروع کرده و به مرتبه استادی رسیده‌اند.

باید موقعیت دیده شدن و شعر گفتن برای استعدادهای جوان فراهم شود. بسیاری از این استعدادها در شهرستان‌ها هستند تا زمانی که صداوسیما کلیپ‌های زیبایی از کار گروه‌های شهرستانی نسازد و آن را پخش نکند، آن‌ها امکان شکوفایی پیدا نخواهند کرد.

به صداوسیما اشاره کردید، وزارت ارشاد برای حمایت از تولید سرود چه وظیفه‌ای داشته که تا امروز در انجام آن تعلل کرده‌است؟

من گلایه‌ای از وزیر ارشاد دارم و آن این است که چرا هنوز مدیران دولت سابق را در ارشاد نگه داشته‌اند؟! مدیران قبلی نزدیک به هشت‌سال گذشته امتحان خود را داده و کارنامه خود را نشان داده‌اند. اگر قرار بود آن‌ها کاری کنند در همان دوران انجام داده بودند،

ولی وقتی کاری نکرده اند، چرا آن‌ها را هنوز نگه داشته‌اند؟! فرض کنیم که وزیر ارشاد به هر دلیلی نمی‌خواهد مدیران را تغییر دهد، پس چرا از آن‌ها کار نمی‌خواهد؟! ما به آخرت ایمان داریم و می‌دانیم که در آن دنیا حساب و کتاب و سؤال و جوابی هست! مدیران فرهنگی باید بدانند که از آن‌ها سؤال خواهد شد که در زمان مسئولیتی که داشته‌اند چه کاری برای مردم، اسلام، انقلاب و دفاع مقدس انجام داده‌اند؟! آیا به این فکر کرده‌اند که چه جوابی باید بدهند؟

منبع: روزنامه جوان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

گلریز: برخی مدیران سیما حاضر به پخش سرودهای انقلابی نبودند بیشتر بخوانید »

۱۲ روایت خواندنی از سردار دل‌ها

۱۲ روایت خواندنی از سردار دل‌ها



داستان «سلفی با میهمان ویژه» از خاطره دیدار اوست با سردار سلیمانی در پشت صحنه فیلم سینمایی ۲۳نفر، وقتی سردار وقت بیرون رفتن از لوکیشن با اشاره دست نگهبان از ماشین پیاده می‌شود و با او سلفی می‌گیرد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، ادبیات دفاع مقدس طی دهه‌های اخیر رشد و توسعه جالب‌توجهی داشته و در سال‌های اخیر هم صاحب زیرمجموعه‌های متعددی شده که یکی از متاخرترین آنها مربوط به شهدای مدافع حرم و در صدر آنها، سردار دل‌ها، شهید حاج‌قاسم سلیمانی است.

از زمان شهادت شهید سلیمانی تا امروز نزدیک به ۵۰۰ کتاب با محوریت شهید سلیمانی منتشر شده که البته قالب‌های ادبی خاطره و دل‌نوشته ساختار غالب‌ هستند و قالب‌های ادبی شعر و داستان هم در این میان به‌نوعی پیشتاز محسوب می‌شوند. از کتاب‌های داستانی جالب‌توجه در این زمینه می‌توان به مجموعه داستان «سرباز سفید» به انتخاب ساسان ناطق اشاره کرد که حاوی ۱۲ داستان کوتاه به قلم ۱۲ نویسنده اغلب جوان ایرانی و افغانستانی است.

در این مجموعه، وحید حسنی‌هنزایی با داستان کوتاه «پشت چشم»، داود خدایی با داستان کوتاه «کنارش زانو می‌زنم»، فاطمه بهبودی با داستان کوتاه «مهتاب»، محبوبه حاجیان‌نژاد با داستان کوتاه «آدم خوب»، مریم‌السادات میرحسینی با داستان کوتاه «لبخند هم رنگ دارد، گاهی سبز می‌شود!»، وحید آقاکرمی با داستان کوتاه «بی‌قراری»، ابوالفضل عشرب با داستان کوتاه «سلفی با میهمان ویژه»، خداداد حیدری با داستان کوتاه «هم‌سفره و هم‌سفر»، حسین قربان‌زاده با داستان کوتاه «تابلوهای ریشه‌دار»، نسیم رضازاده با داستان کوتاه «کسی دست نمی‌گذارد روی شانه‌ام!»، مینا محمدحسینی با داستان کوتاه «این آقا کیست؟» و مهدی باتقوا با داستان کوتاه «مرد» حضور دارند و روایتی با محوریت شهید حاج‌قاسم سلیمانی را مکتوب کرده‌اند. در این مجموعه هریک از نویسندگان سعی کرده‌اند از زاویه‌ای متفاوت و اغلب نو به زندگی و شخصیت شهید سلیمانی بپردازند.

به‌عنوان مثال، در داستان «پشت چشم» وحید حسنی‌هنزایی از زبان یک عضو ارتش آمریکا به موضوع نگاه کرده و ندامت و پشیمانی او را از شرکت در عملیاتی که منجر به شهادت شهید سلیمانی شده، بیان می‌کند. راوی در این داستان سراغ پدر روحانی رفته و طلب بخشش دارد و اعتراف می‌کند که بعد از مشارکت در آن عملیات ویژه دیگر آرام و قرار ندارد و مدام با درون خود درحال جنگ است.

راوی داستان نادم و پشیمان است و عملکرد ارتش آمریکا در این عملیات را به‌نوعی با حمله آمریکا با بمب اتمی به هیروشیما مقایسه می‌کند. در جایی از داستان می‌گوید به آنها گفته شده در قبال عملکرد خود عذاب وجدان نداشته باشند اما او دست خودش نیست و دارد زیر فشار روانی این مساله خرد می‌شود. با آنکه آمریکایی‌ها سعی در کنترل نیروهای شرکت‌کننده در آن عملیات دارند اما سنگینی فضای حاکم واقعا خردکننده است. «بعد از سه روز حال چند نفر از دوستانم خراب شد. آنها منع شدند اخبار رسانه‌ها را رصد کنند. کسی از ابعاد پیچیده نظامی و اطلاعاتی نمی‌گفت. همه روی هدف متمرکز شده بودند. هدف! یک ژنرال! حال من خراب نشده بود.

من ماشه را چکانده بودم و مسئول یکی از پهپادها بودم. فشردن دکمه آتش به‌راحتی شلیک یک کلت کمری توی باشگاه تیراندازی بود. یک تیر و تمام. یک موشک. دوباره کلید دوم و موشک دوم. موشک‌های اول را من زدم. موشک‌های پهپاد دوم برای اطمینان بود. موج انفجار به دوربین پهپاد رسید. کارم به اندازه پل تیبت مهم بود. او اگر هیروشیما را زد و جنگ‌جهانی را خاموش کرد، موج انفجار من در کل جهان افتاد. هیچ کشور و رسانه‌ای نبود که راجع‌به این حادثه حرف نزند.» (صفحه ۹)

در یکی دیگر از داستان‌های این مجموعه هم راوی از رزمندگان جانباز مدافع حرم است که در خانه خود میزبان شهید سلیمانی شده است. او که دو پای خود را در راه دفاع از عتبات عالیات از دست داده و خانه‌نشین شده، چشم باز می‌کند و سردار دل‌ها را بر بالین خود می‌بیند که با مادر درحال صحبت است. «صدای مادرم در گوشم می‌پیچد: «می‌ترسم، حاج‌قاسم! مادرم خو! می‌ترسم حالا که از پا افتاده، از زندگی بیفته.» پقی می‌زند زیر گریه. صدای آشنایی به گوشم می‌خورد: «با غیرتی که داره هیچ‌وقت خونه‌نشین نمیشه. خدا بهش معرفت داده که دو تا پا ازش گرفته.» چشم باز می‌کنم. صورتش به لبخند گشاده می‌شود. ریش‌هایش یکدست سفید شده‌اند! چشم‌هایش برق می‌زنند. از اولین‌باری که در دمشق دیدمش تکیده‌تر شده.» (صفحه ۳۳)

برخی داستان‌های این مجموعه هم براساس یک نقل‌قول یا خاطره شکل گرفته است. مثل داستان «سلفی با میهمان ویژه» نوشته ابوالفضل عشرب. این داستان برگرفته از خاطره دیدار اوست با سردار سلیمانی در پشت صحنه فیلم سینمایی ۲۳نفر، وقتی سردار وقت بیرون رفتن از لوکیشن با اشاره دست نگهبان از ماشین پیاده می‌شود و با او سلفی می‌گیرد.

در این داستان، راوی، نگهبان یک کارخانه متروکه است. وقتی می‌بیند گروه فیلمبرداری که محل کارخانه را به‌عنوان لوکیشن فیلم انتخاب کرده، یک میهمان ویژه دارد و همه عوامل فیلم دارند با او عکس یادگاری می‌گیرند، دلش می‌خواهد او هم با میهمان ویژه عکس یادگاری بگیرد که با مهربانی شهید سلیمانی این خواسته او محقق می‌شود. در کنار نویسندگان جوان ایرانی، نویسندگان جوان افغانستانی هم در کتاب «سرباز سفید» حضور پررنگی دارند و داستان‌های کوتاه خواندنی با محوریت شخصیت شهید سلیمانی خلق کرده‌اند.

یکی از این نویسندگان جوان افغانستانی، مینا محمدحسینی است که در داستان کوتاه «این آقا کیست؟» از پیوند عاطفی دو ملت مسلمان ایران و افغانستان و عشق و ارادت افغانستانی‌ها به شهید سلیمانی گفته است. راوی این داستان، یک دختر جوان افغانستانی است که در یک کارگاه شابلون‌زنی در ایران که تصویر شهید سلیمانی را روی تیشرت‌های سفید چاپ می‌کنند، کار می‌کند. او در ابتدا صاحب عکس روی تیشرت‌ها را نمی‌شناسد اما او را شبیه پدر خود می‌بیند که شهید شده اما مزارش نامعلوم است و دختر همواره دلش خواسته و می‌خواهد بر مزار پدر شهید خود برود و دلی سبک کند.

از همکار خود درباره صاحب عکس روی تیشرت‌ها می‌پرسد و متوجه می‌شود تصویر شهید سلیمانی است که مزارش هم در شهر کرمان است. دختر جوان افغانستانی تصمیم می‌گیرد به کرمان رفته و مزار شهید سلیمانی را زیارت کند. چاپ اول(۱۴۰۰) کتاب سرباز سفید به انتخاب ساسان ناطق و ویراستاری سپیده شاهی در ۱۴۴ صفحه با شمارگان ۱۲۵۰ نسخه و قیمت۴۵۰۰۰ تومان از سوی انتشارات سوره مهر چاپ و منتشر شده است.

منبع: روزنامه فرهیختگان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

۱۲ روایت خواندنی از سردار دل‌ها بیشتر بخوانید »

فیلم/  شهیدی از سیستان و بلوچستان در کنار حاج قاسم

فیلم/ شهیدی از سیستان و بلوچستان در کنار حاج قاسم



سردار شهید محبعلی فارسی، شهید والامقامی از سیستان و بلوچستان که درعملیات‌های مختلف جنگ در کنار حاج قاسم سلیمانی نقش بی‌بدیلی را ایفا کرد.


دریافت
7 MB

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ شهیدی از سیستان و بلوچستان در کنار حاج قاسم بیشتر بخوانید »

چه چیزی پرویز پرستویی را پیروز نبرد سالن نمایش کرد؟

چه چیزی پرویز پرستویی را پیروز نبرد سالن نمایش کرد؟



پرستویی در پرداخت به مسائل و موضع‌گیری‌های رسانه‌ای‌اش قائل به حفظ چهارچوب‌هایی است اتفاقاً همین خصوصیت اوست که باعث پیروزی گفته‌های او درمقابل اعتراض مرد داخل سالن نمایش فیلم می‌شود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، در این چند روز مطمئنا ویدئوهایی که در فضای مجازی درمورد پرویز پرستویی پخش شده است و مواجهه او با برخی معترضان و سلطنت‌طلبان در اکران فیلم حبیب احمدزاده در آمریکا را دیده‌اید. با نگاهی به مدل رفتاری این معترضان خارج‌نشین که در پس حرکت مدنی پنهان می‌کنند، متوجه خواهیم شد این‌گونه تهاجمات لفظی بی‌سابقه نیست و می‌توان حدس زد که طراحی و سازماندهی آن وابسته به جریان‌های سیاسی شکست‌خورده باشد. با اینکه این موضوع واکنش‌های بسیاری را در پی‌داشت اما همچنان سلبریتی‌های همه جا حاضر قفل بر دهان زده و خاموش‌اند.

در نگاهی کلی این ماجرا در رسانه‌های داخلی آنچنان بازخورد نداشت اما رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور به آن پرداختند و درموردش صحبت کردند. این اتفاق از این جهت مهم است که حرف‌های پرویز پرستویی در رسانه‌های خارجی با تقطیع و تحریف همراه بود. از این رو در این گزارش با تشریح لایه آشکار موضوع، تلاش خواهد شد تا پرده از لایه‌های پنهان ماجرا برداشته شود.

فرهیختگان در این باره نوشت: «چیزی که مشخص است این برخوردها، نشانه‌هایی از یک اعتراض مدنی ندارند و علاوه‌بر اینکه یک شوآف رسانه‌ای است، بیشتر با هدف ایجاد مارپیچ سکوت و هراس هنرمندان از ابراز عقایدشان طراحی می‌شود.

اتفاقی که در آمریکا رقم خورد چه بود؟

فیلم «داستان‌های هزار و یک روز یا افسانه بناسان، غول‌چراغ جادو» به کارگردانی حبیب احمدزاده روایتی از صلح و دنیای دور از جنگ است. این فیلم روایتی مستندگونه در قالب دیالوگ‌هایی است که بین غول جنگ و فرشته صلح برقرار می‌شد و به دنیای سیاه آدم‌بزرگ‌هایی انتقاد کرده بود که فاجعه هیروشیما و سردشت را خلق کردند.

این فیلم چند روز پیش قرار بود تا در لس‌آنجلس آمریکا اکران شود و میهمانان این مراسم پرویز پرستویی و گوهر خیراندیش بودند. اما در همان بدو ورود با کسانی روبه‌رو شدند که به آنها توهین کردند و همان‌طور که در مجموعه ویدئوهای منتشرشده در فضای مجازی مشهود است، با وجود توهین‌هایی که علیه این هنرمندان می‌شود اما گوهر خیراندیش و پرویز پرستویی با یک سعه‌صدر به آنها پاسخ می‌دهند. گوهر خیراندیش در بدو ورود در پاسخ به کسانی که به پرستویی فحاشی می‌کنند، می‌گوید: «همین آقای پرستویی برادرش را در جنگ ایران و عراق به‌خاطر من و شما از دست داد و نباید با او چنین برخورد کرد».

 در داخل سالن نمایش هم یکی از افراد حاضر در سالن بدون توجه به فیلم و موضوع آن، خطاب به پرویز پرستویی درمورد وقایع آبان ۹۸ از او بازخواست می‌کند که البته با پاسخ‌های دقیق پرویز پرستویی و همچنین اعتراض دیگر حاضران در مراسم، خودش سالن نمایش را ترک می‌کند.

چه چیزی پرویز پرستویی را پیروز نبرد سالن نمایش کرد؟

پرویز پرستویی سال‌هاست در حوزه بازیگری فعالیت می‌کند. فیلم‌های مختلفی بازی کرده است و کارنامه درخشانی در حوزه بازیگری دارد. او در تمام این سال‌ها علاوه‌بر بازیگری، به دلیل فعالیت‌های اجتماعی‌اش در نقش یک کنشگر اجتماعی هم ظاهر شده است. پرستویی در پرداخت به مسائل و موضع‌گیری‌های رسانه‌ای‌اش قائل به حفظ چهارچوب‌هایی است که همراه با نقد نسبت به دستگاه‌های اجرایی کشور، از اصولی که برای خودش قائل است، عدول نمی‌کند. اتفاقا همین خصوصیت اوست که باعث پیروزی گفته‌های او درمقابل اعتراض مرد داخل سالن نمایش فیلم می‌شود.

کنار مردم بودن

در نشستی که بعد از این فیلم برگزار شد، یکی از کسانی که در این نشست حضور داشت، از پرستویی درمورد آبان ۹۸ سوال کرد و اینکه چرا درکنار مردم قرار نگرفتید، او هم در جواب به این فرد، گفت: «روح همه کسانی که اسم بردید شاد باشد، فکر نکنید که من با این چیزهایی که شما گفتید بیگانه هستم، هر کسی یک سهمی دارد. بنده به‌عنوان هنرمند چیزهایی یاد گرفتم اما برای من طول مبارزه مهم است؛ نه عرض آن». کافی است صفحه شخصی پرویز پرستویی در اینستاگرام را نگاه کنید، آلبومی است از حضور او درکنار مردم. او سال‌هاست درکنار گروه‌های مردمی در منطقه سیستان‌وبلوچستان حاضر می‌شود و با درد و رنج مردم این منطقه آشناست. او در فروردین ۱۳۹۹ با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش از حضور خودش و رسول خادم در نقطه صفرمرزی در اطراف شهرستان زابل برای کمک به مردم سیل‌زده و فقیر استان سیستان‌وبلوچستان خبر داد و مردم آن منطقه را غافلگیر کرد.

درکنار مردم بودن، یکی از مهم‌ترین وجوه شخصیتی پرویز پرستویی است و نمی‌توان او را هم‌ردیف سلبریتی‌های برج عاج‌نشین قرار داد. به نظر می‌رسد مرد معترض به پرویز پرستویی، در انتخاب چهره، اشتباه محاسباتی داشته و شاید خودش را نسبت به دیگر فعالیت‌های اجتماعی پرویز پرستویی به نافهمی زده بود.  حضور پرویز پرستویی در بحران‌هایی همچون سیل و زلزله از او یک شخصیت ویژه ساخته است. کمک برای خرید دارو، جمع‌کردن کمک برای خرید خانه برای یک خانواده نیازمند و… ازجمله مواردی است که او به کمک صفحه شخصی‌اش در اینستاگرام، توانسته به مرحله عملیاتی برساند.

منتقدی که مجیزگو  نیست

پرویز پرستویی با تکیه بر چهارچوبی که برای خودش تعریف کرده، نسبت به پدیده‌های پیرامونی خودش نظر دارد و حتی نسبت به خیلی از دستگاه‌های اجرایی داخل کشور نقد می‌کند. طبیعی است که انتقادهای او با مخالفت‌هایی هم همراه باشد اما همان‌طور که در همان سالن نمایش به مردم معترض فریادزن گفت او داخل کشور و درکنار مردمش است و نقد می‌کند. نه اینکه صدایش را بیرون از کشور بلند کند و فریاد بزند. او حد اعتدالی را برای نقد و اعتراض‌کردنش قائل است تا بتواند همیشه این نقد را به‌صورت مستمر ادامه دهد: لحظه به لحظه دنیای مجازی همانقدر مفید است که ممکن است بسیار هم ضرر داشته باشد، من همیشه صبح که بیدار می‌شوم، روی بند راه می‌روم چون ممکن است در هر چیزی که در فضای مجازی‌ام منتشر می‌کنم، واکنش‌های منفی و مثبت فراوان بگیرم. فکر نکنید که دل شما بیشتر از من برای عزیزانم و مردمم می‌تپد. من جراتم از خیلی از شماها بیشتر است. 

اینها بخش‌های دیگری از حرف‌های پرستویی است که نشان می‌دهد نسبت به اتفاقات درون کشور بیگانه نیست. او هم کنار مردمش ایستاده و هم اینکه مجیزگوی دستگاه‌های اجرایی داخل کشور نیست و البته می‌داند که تنها راه اصلاح امور کشور همین کنار مردم ماندن و انتقاد کردن بدون هیچ ترس و واهمه‌ای است. واضح است انتقادهای مردی که از لمس مشکلات مردم در نقطه صفر مرزی می‌گوید خیلی فرق دارد با اظهارات فردی که در یک کشور اروپایی، پشت تریبون منتقدان قرار می‌گیرد.

پایبند به اصول است نه حزب باد!

پرویز پرستویی از آن جنس هنرمندانی است که در زندگی‌اش به یک چهارچوب و اصولی پایبند است و سعی دارد از اصولش تخطی نکند. در همین برنامه در آمریکا، از او می‌پرسند تو با قاسم سلیمانی عکس داری و او در جواب بدون هیچ واهمه‌ای از فریادهای بلند می‌گوید: «شما عقاید خودتان را دارید و من هم عقاید خودم را»، همان زمان گوهر خیراندیش هم در جواب آن فرد می‌گوید: «مادرم، عمه‌ام و بقیه اعضای فامیل همیشه روضه می‌گرفتند و نماز می‌خواندند، اینکه به دموکراسی اعتقاد داشته باشیم اما به عقاید دیگران احترام نگذاریم اصلا درست نیست».

پرستویی اتفاقا برمبنای همین اصول است که وقتی از او می‌پرسند چرا درمورد آبان ۹۸ نظر نمی‌دهی می‌گوید: «بنده آرزویم این است که در هیچ جای جهان هیچ قطره خونی ریخته نشود، چه آبان ۹۸ در ایران باشد و چه در جنگ اوکراین و چه در هرجای دیگر. شما یک جایی را خواب بودید و حرف‌های من را نشنیدید، مثل خیلی‌هایی که خواب بودند و یک دفعه بنزین گران شد. شما باید بیایید در ایران زندگی بکنید و (از نزدیک با درد مردم آشنا شوید) من به سیستان‌وبلوچستان رفتم و درکنار مردمی بودم که برخی از آدم‌ها هویت (شناسنامه) ندارند. منِ پرویز پرستویی و رسول خادم را می‌شناسند اما نه به‌عنوان اینکه یک بازیگر هستم چون اصلا رادیو و تلویزیون ندارند. اما من قرار است سازنده باشم».

پرویز پرستویی ازجمله دلسوزان ایران بزرگ است و معتقد به اینکه باید از داخل، منشا تغییرات و اصلاح امور باشیم و در مصاحبه‌ای که چند سال پیش داشته، در این‌باره گفته است: «عده‌ای فکر کردند الان که مملکت ما در تحریم و تورم و رکود فرو رفته است تا آنجا که می‌توانیم بزنیم و ببریم. در حرفه خود ما هم همین‌طور شده و احساس می‌کنم واقعا همدیگر را دوست نداریم و به همدیگر وابستگی نداریم، درصورتی‌که من همیشه اعتقادم بر این بوده که از ریز تا درشت‌مان یک خانواده هستیم».

۲۴ اردیبهشت‌ماه سالگرد شهادت برادر پرستویی است که در جنگ از دستش داد. او هر سال با نوشتن یک دلنوشته یکسان در اینستاگرامش یاد برادرش می‌کند و در همین نوشته هم می‌توانیم نسبت او را با ایران و جان‌دادن برای ایران ببینیم. در یکی از همین دلنوشته‌ها بعد از اینکه از دلتنگی برای برادرش می‌گوید، نوشته است: «امیدم به این بود بعد پایان‌ خدمتت که اومدی تازه بشینیم کلی باهم درددل کنیم و بخندیم و گریه کنیم ولی با رفتنت خنده هم از من گرفته شد ولی به وجودت و به شکل شهادتت که پر از مردانگی و جوانمردی بود، افتخار می‌کنم. تو رفتی و به بچه‌های خط‌مقدم آب و غذا رسوندی ولی خودت برنگشتی. این مرام و معرفتت شد سرلوحه زندگی من و خیلی چیزا رو به من یاد دادی. تا ابد تو قلبمی برادر عزیزم بهروزجان. روح همه شهدا و درگذشتگان شاد و یادشان گرامی باد

آژانس شیشه‌ای ازجمله فیلم‌هایی است که او بازی کرده و یاد و خاطره‌اش از ذهن علاقه‌مندان به سینما پاک نمی‌شود. بعد از بازی در این فیلم در گفت‌وگویی از مواجهه با یک جانباز روایت می‌کند و می‌گوید: «برای جشنواره‌ دفاع مقدس در همدان به‌خاطر فیلم آژانس شیشه‌ای قرار بود به من جایزه بدهند. وقتی من رفتم و پا گذاشتم به سینمای همدان، ۱۰ روز بود که آژانس شیشه‌ای آنجا درکنار جشنواره اکران بود. مردم ازدحام کرده بودند و اول وقتی مرا دیدند، خیلی ابراز احساسات کردند. بعدش دیدم از ته سالن یک نفر با دو عصا و با بدبختی دارد به طرف من می‌آید.

من هم رفتم طرفش. نیم‌متر مانده بود به او برسم که عصا را انداخت و افتاد توی بغل من. او گریه کرد، من گریه کردم. دم گوشش گفتم، چه‌کار می‌کنی؟ چرا ما را خراب‌مان کردی؟ گفت، من خود عباسم! عباسی که در آژانس شیشه‌ای ترکش توی گلویش هست و می‌خواهد بمیرد. گفتم، یعنی چی خود عباسم؟ گفت فقط اسمم فرق می‌کند. من ترکش توی بدنم هست، کمیسیون پزشکی تشکیل شده، باید بروم لندن، ولی من را نمی‌فرستند. ولی یک اتفاقی در من افتاده. گفتم چی؟ گفت، من درواقع به ضرب و زور قرص و دارو زنده‌ام.

وقتی پایم را از خانه می‌گذارم بیرون، نمی‌دانم پنج دقیقه دیگر می‌خورم زمین یا ۱۰ دقیقه‌ دیگر. اصلا امید به برگشت من ندارند. اما این فیلم باعث شد اتفاقی در من بیفتد. مدیر سینما لطف کرده و من را بیرون نمی‌کند. ۱۰ روز است که از صبح می‌آیم سینما و تا شب آژانس شیشه‌ای می‌بینم و این موجب شده من ۱۰ روز داروهایم را قطع کنم. اینجاست که من می‌بینم چه وظایف سنگینی دارم، چه مسئولیت سنگینی‌ است. پس هنر آنقدر وسیع و ژرف است که می‌تواند زندگی یک انسان را نجات دهد.»

این بود تحمل نظر مخالف؟

وقتی مجموعه‌ ویدئوها از مراسم اکران و نشست خبری فیلم «داستان‌های هزار و یک روز یا افسانه بُناسان، غول چراغ‌جادو» در شهر لس‌آنجلس را مرور می‌کنیم، کاملا مشخص است که عده‌ای به‌صورت سازماندهی‌شده برای برهم‌زدن و ایجاد تشنج، خودشان را به این مراسم رسانده‌اند. حتی بیرون از سالن نمایش هم عده‌ای منتظر ایستاده‌اند تا هر میهمانی که به داخل یا بیرون از سالن نمایش می‌رود را مورد هجمه و حملات لفظی قرار دهند. این مدل برخوردها که هیچ‌گونه وجه مدنی و انسانی را با خود حمل نمی‌کند و بیشتر براساس یک کینه‌ورزی غیرقابل‌کنترل است، نه‌تنها دامن شخص پرویز پرستویی و گوهر خیراندیش را می‌گیرد که حتی افرادی همچون اسماعیل منفردزاده آهنگسازی که سال‌ها در خارج از کشور زندگی می‌کند را هم درگیر می‌کند. نکته تامل‌برانگیز ماجرا این است که اکثر قریب به اتفاق این افراد حمله‌کننده گوشی به دست از مدل برخورد خودشان و واکنش طرف مقابل فیلم می‌گیرند. این افراد ظاهرا معترض به وجود همان‌هایی هستند که صفحه‌های شبکه اجتماعی و کامنت‌هایشان پر است از مدعیاتی از فریاد آزادی‌خواهی و احترام به حقوق انسان. 

اما آن ‌چیزی که در پس تصاویر بار دیگر به‌طور واضح نشان داده می‌شود، میزان فهم این افراد در پذیرش و گفت‌وگو با «دیگری» است. جماعتی که مدعی ایده حکمرانی است و نسبت به رفتارهای ضددیگری در حکومت انتقاد دارد، خودش در پذیرش نظرات مخالف که نه، حتی در پذیرش نظراتی غیر از نظر خودشان عصبانی و برافروخته می‌شود.

نکته جالب دیگر این اتفاق، مختصاتی است که این چهره‌های درهم‌کشیده به آنجا آمدند. اینها به یک میتینگ ‌سیاسی نیامده‌اند یا اینکه مثل انتخابات خردادماه سال گذشته، جلوی سفارتخانه‌های ایرانی جمع شده باشند و به رای‌دهندگان فحاشی کنند. مختصات حضور و کنش ظاهرا سیاسی‌شان، در یک جلسه تماما فرهنگی است. نمایش فیلمی به نام «داستان‌های هزار و یک روز یا افسانه بُناسان، غول چراغ‌جادو» در شهر لس‌آنجلس که اتفاقا موضوعی ضدجنگ دارد و برای مخاطب نوجوان ساخته شده است. واقعا جای سوال است این‌ جماعتی که با هنرمندانی همچون پرویز پرستویی یا گوهر خیراندیش که کارنامه مشخصی در سینمای ایران دارند، این‌گونه زاویه دارند و برخورد می‌کنند، اگر فرصت پیدا کنند و به خیالات حکمرانی‌شان بر ایران برسند با دیگرانی که نظر مخالف دارند، چه خواهند کرد؟

وقتی «مواجب‌گری» را «کنش‌گری» می‌نامند

با نگاهی به مدل رفتاری این معترضان خارج‌نشین که در پس حرکت مدنی پنهان می‌کنند، متوجه خواهیم شد این‌گونه تهاجمات لفظی بی‌سابقه نیست و می‌توان حدس زد که طراحی و سازماندهی آن وابسته به جریان‌های سیاسی شکست‌خورده باشد. مشابه این مدل برخوردها کاملا در چهارچوب وظایف سازمانی و رسانه‌ای گروهی موسوم به «فرشگرد» تعریف شده است. «فرشگرد» گروهی است که از سوی رضا پهلوی تشکیل شده و از حمایت همه‌جانبه رسانه‌های اپوزیسیون برخوردار است. عمده فعالیت‌های این‌ گروه در فضای‌ مجازی، تعریف می‌شود و نه‌تنها چهره‌های سیاسی ایران را مورد هجمه قرار می‌دهند بلکه توهین و فحاشی علیه سلبریتی‌ها را هم در دستورکار خود قرار داده‌اند.

این درحالی است که از چند سال قبل نقد سیستمی دستگاه سلبریتی‌سازی کشور در یک فضای طبیعی و کاملا حرفه‌ای توسط برخی کاربران فضای مجازی انجام می‌شد و می‌توانست نتایج خوبی را رقم بزند اما انتخاب شیوه توهین به جای نقد توسط جماعت فرشگردی باعث شد مسیر نقد سلبریتی به انحراف کشیده شود. یکی از نمونه‌ نقدهای درست به جریان سلبریتی که در قضیه پرونده فساد اقتصادی سریال شهرزاد هم نتایج مهمی را در فضای رسانه داشت، توسط نادر فتوره‌چی طراحی شده بود.

او این روزها در فضای مجازی کم‌کار شده است اما فحاشی‌ها و توهین‌های بی‌حد و مرز فرشگردی‌ها باعث شد او در آستانه یک‌سالگی این گروه، در توئیترش بنویسد: «تلاش می‌کنند «ابتذال» را «آزادی» جا بزنند. تلاش می‌کنند «مواجب‌گری» را «کنش‌گری» جا بزنند. تلاش می‌کنند «اصلاح‌طلبی» را پشت نقاب «براندازم» پنهان کنند. تلاش می‌کنند «پرسشگری» را «توهم توطئه» بنامند. آنها سپاهیان وضع موجودند، اما می‌گویند ما راهبران «تغییر» هستیم».

مخالفت با هرگونه تصویر واقعی از ایران

از زاویه دیگری هم این مدل برخوردهای تند و تیز رسانه‌ای قابل‌تامل است؛ چون شیوه تهاجم و حملات پی‌درپی این افراد در چهارچوب نظریه رسانه‌ای تحت‌عنوان ایجاد مارپیچ سکوت قابل‌تعریف است تا هنرمندان و چهره‌های هنری نتوانند عقاید و نظرات واقعی‌شان را نسبت به پدیده‌های اطراف خود ابراز کنند.

ضمن اینکه، جماعت مخالف حکومت ایران به کمک رسانه‌های اپوزیسیون، تصویری از دستگاه‌های حاکمیتی و فرهنگی داخل ایران در جهان به نمایش می‌گذارند که نمایش و عرضه محصولات فرهنگی و هنری داخل ایران به ضرر تصویرسازی عمومی آنها تمام می‌شود و مبتنی بر همین دیدگاه سیاسی، این جنس برخوردها را پیش از این با دیگر هنرمندان هم انجام داده‌اند. به‌خاطر همین است که جماعت مخالف حکومت ایران، برنامه‌ها و اجرای هنرمندانی که به خارج از کشور ‌می‌روند را با رفتارهایی خارج از محدوده هنر به هم می‌زنند».

واکنش ها به ویدئوهای پخش شده

سیدمحمود رضوی، مشاور قالیباف در توییتر نوشت:«پرویز پرستویی را نمیشد ندید و از کنارش گذشت، غیرت، شهامت و وطن‌پرستی‌اش را با چشم ها و دستش در مقابل یک وطن فروش به نمایش گذاشت. البته خیلی به سام رجبی رحم کرد، چون پیش از این با کف گرگی و زیر زانو و کله آقای دل‌انگیز مارمولک را به خدا نزدیک کرده بود».

محمد مهدی همت در توییتر نوشت: «چرا اینقدر دیر اومدی؟ مأموریت بودم/ شغلت چیه؟ تو حفاظتم/ نگهبانی؟/ محافظم/ آهان پس بادیگاردی…/ من بادیگارد نیستم؛ محافظم/ شما از شخصیت نظام دفاع کردی…».

سیدپویان حسین‌پور، فعال رسانه‌ای در توییتر نوشت: «‏آسیب روحی و جسمی سام رجبی رو دیدید؟! براندازها همه‌شون همینند؛ خیک باد و ادعا و در یک کلام لاف در غریبی! چهل سال از عمر جمهوری اسلامی گذشت و این جماعت کماکان یا مثل دارودسته مسعود لجنی مشغول قتل‌عام زن و بچه مردمند یا مثل اوباش سلطنت‌طلب مشغول لات‌بازی و عربده‌کشی در فضای مجازی!».

عبدالله گنجی مدیرمسئول روزنامه همشهری در توییتر نوشت: «‏وقتی یک ایرانی یک ایرانی دیگر را به جرم ارتباط با سردار شهید آن هم در لانه گرگ مجرم می‌داند و تحقیر و سرزنش می‌کند یعنی از مرحله گفتگوی روشنفکرانه عبور شده است و تنها پاسخ درخور همان ‎سیلی پرستویی است. حیف شد اون ‎عروسک پمپئو بی نصیب شد».

تحلیل آخر/کنش اخلاقی نمادین

در تحلیل نهایی به نظر می‌رسد در آن لحظه پرویز پرستویی یک تصمیم اخلاقی گرفت و رفتاری نمادین از خود به نمایش گذاشت، اما اینبار در نقش خودش. یک نفر شهر به شهر با دوربینی در دست دنبالش راه افتاده و بدترین توهین‌ها را به او می‌کند، بی‌که تلاش کند گفتگویی شکل بگیرد با پرخاشگری سوالات نامربوط می‌پرسد، تفتیش عقاید می‌کند و در کار عصبانی کردن او است. شخص مورد نظر که آشکارا رفتارش طراحی و سازماندهی شده و وابسته به جریان‌های سیاسی شکست‌خورده ضد نظام است، عامدانه می‌خواهد او را عصبانی کند. در واقع شگرد مارپیچ سکوت را به خدمت گرفته تا با سرکوب صدای پرستویی کاری کند که دیگر هنرمندان و سلبریتی‌ها از این به بعد نتوانند کوچکترین نزدیکی و ارتباطی با حاکمیت داشته باشند. پرستویی هم احتمالا از رفتار غیرانسانی او همین موضوع را دریافته است. دریافته که ممکن است سکوتش عواقب چندان مطلوبی برای اجتماعی که نماینده آن است نداشته باشد. با اینهمه بازهم پرستویی با صبوری بسیار او را به گفتگو دعوت می‌کند. اما از جایی به بعد سوالات شخص مذکور تبدیل به فحش‌های ناموسی و خانوادگی می‌شود، به تعبیری رفتارش ناانسانی می‌شود. او مدام به پرستویی می‌گوید ترسو و… تا به یکباره پرستویی بر گوش(یا چانه) او سیلی می‌زند. ویدئو بعدی حضور این شخص در بیمارستان است که نزد کاربران پر تعداد فضای مجازی جنبه‌هایی طنز به خود می‌گیرد( در نظر بگیرید بازیکنی که تمارض می‌کند و با کوچکترین برخورد، خودش را به زمین انداخته تا داور به اشتباه بی‌افتد و به بازیکن حریف کارت قرمز بدهد). در واقع او از هر کار غیراخلاقی استفاده می‌کند تا پرستویی از مخاطبان(مردم) کارت قرمز بگیرد اما عجیب اینکه رفتارش باعث خنده تماشاچیان می‌شود، کافی است به توئیت‌ها و پست‌های منتشر شده بعد از این ویدئو مراجعه کنید.

بی‌شک هر شخص دیگری هم جای پرویز پرستویی بود(حتی اگر برای ترویج صلح به آمریکا رفته باشد) بازهم مجبور به اندکی خشونت می‌شد تا از خودش و اعتقاداتش دفاع کرده باشد. از این رو است که حالا بعد از گذشت چند روز یک ملت پشت آن سیلی ایستاده‌اند و نه تنها  آن را نقد نمی‌کنند بلکه از رفتار و کنشگری او تمام قد دفاع می‌کنند. چرا که همه شاهد ماجرا بودند و دیدند که این کنش طی چه فرآیند و فعل و انفعالی شکل گرفت.

اخلاق با شجاعت، وفاداری، صداقت، عشق و فضیلت سر و کار دارد و از این رو است که کنش پرستویی را می‌توان کنشی اخلاقی‌نمادین نام نهاد. از این جهت نمادین که می‌تواند معانی متعددی را نزد مخاطبان حاضر کند و تعبیرهای مختلفی را پیش بکشد. حالا این سیلی تبدیل به نماد مقتدری شده که وفاداری به حقیقت را پیش کشیده و علیه تزویر و دروغ  به کار افتاده است.

از منظری دیگر به طور کلی آنچه در این روزها گذشت بازتاب توحش کسانی است که طی چهار دهه گذشته، تمام توان رسانه‌های معاند را به کار گرفته‌اند تا تصویری دروغین از ایران را به جهان مخابره کنند و از این رو همواره در کار نفاق و سیاست تفرقه‌ بوده‌ و هستند. حالا در این سال‌های اخیر که تحریم‌ها باعث مشکلات اقتصادی مردم شده است، از این وضعیت بهره برداری سیاسی کرده و اعتماد به نفس بیشتری گرفته‌اند و عریان‌تر از قبل جاهلیتشان را جار می‌زنند. جالب اینجاست که درست در چنین بزنگاهی‌ست که دستشان برای مردم رو و اهدافشان بر ملا می‌شود. هیولای درونشان را آشکار و ابتذالی که به جای آزادی جا زده‌اند را عیان می‌کنند، اما آخرسر جز ننگ و حقارت چیزی بر جای نمی‌گذارند. 

دسته آخر اینکه هوچی‌گری یک مواجب‌بگیر آنچنان ورق را برگرداند و باعث بدنامی‌شان شد که گویی هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتنِ خود برنخاست.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

چه چیزی پرویز پرستویی را پیروز نبرد سالن نمایش کرد؟ بیشتر بخوانید »

نامه دختر حاج قاسم خطاب به دختر فلسطینی

نامه دختر حاج قاسم خطاب به دختر فلسطینی



خواهرم! بدان که در پنجه‌افکندن در برابر اشغالگران خانه‌ات تا قطره آخر خون در کنارت هستیم و مشت‌ محکم و مصمّمت را در برابر متجاوزان پست و لعین صهیونیست توانمندتر خواهیم کرد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، در آستانه روز قدس فرزند شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی در نامه ای با خطاب به دختر فلسطینی نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

فلسطین پاره تن اسلام و مسئله اصلی جهان اسلام و امت اسلامی است. روز جهانی قدس که به ابتکار امام خمینی(ره) در تقویم امت اسلامی قرار گرفته‌است با پرچمداری امام خامنه‌ای مدظله العالی فرصتی برای زنده نگاه داشتن مسئله فلسطین و مقابله با فراموش سازی آن است.  

امروز مشاهده می‌شود آرمان آزادی قدس شریف از سوی نسل‌های نوی جبهه مقاومت بسیار پر شورتر، آگاهانه‌تر و با عزم اراده قوی‌تر دنبال می‌شود که پیامد آن استیصال رژیم صهیونیستی و رسوایی سازش‌طلبان است.

جبهه‌ای که جوانان فلسطینی در مقابل رژیم صهیونیستی گشوده‌اند و جنگ ترکیبی که علیه متجاوزان و حامیان آنها به راه  انداخته‌اند خانه عنکبوتی رژیم اشغال‌گر قدس را از درون مورد تهدید قرار داده است و امنیت آن رژیم را در تمامی ابعاد با مخاطره مواجه ساخته‌است به طوری که امروز دست پر قدرت جوانان فلسطینی یقه مزدوران صهیونیستی را نه فقط در مرزها که در ادارات، خیابان‌ها و خانه‌های آنها گرفته و سایه تهدید را بر سر آنان افکنده است.

نامه دختر حاج قاسم خطاب به دختر فلسطینی

شجاعت و شهامت زنان و مردان فلسطینی نه تنها خواب راحت را از چشم آنان ربوده بلکه رویای از نیل تا فرات آنان را به رویایی تعبیرناشدنی مبدل ساخته است.  

این نسل که شهد شیرین مجاهدت دلیرمردانی همچون شهید سلیمانی و هم رکابی رهبران جبهه مقاومت با او را چشیده است به خوبی دریافته‌است راه آزادی قدس شریف از «مقاومت» می‌گذرد و به همین خاطر همپا و همراه با رهبران جبهه مقاومت بسیار پرانگیزه و آرمان‌خواه‌تر از قبل در میدان حاضر شده و لرزه بر اندام رژیم صهیونیستی  انداخته است و هر روز که می‌گذرد با تقویت جبهه مقاومت ابتکار عمل را بیشتر در دست می‌گیرد و امید آزادسازی قدس شریف را بیش از گذشته در دل‌ها زنده می‌کند.

آنچه امروز مقاومت فلسطینیان را پرشکوه تر از قبل ساخته حضور موثر دختران قهرمان و شیرزنان شجاع فلسطینی در صحنه نبرد است که همراه و همگام با برادران خود، سلحشورانه به میدان آمده‌اند. این پدیده اولا نشان دهنده عزم استوار جبهه مقاومت برای پیروزی و پرهیز از ضعف و انفعال در برابر دشمن صهیونیستی است و ثانیا نوید بخش نهادینه شدن فرهنگ مقاومت در متن زندگی فلسطینیان است و در بطن خود خبر از تربیت نسلی مقاوم در دامان پاک مادران مجاهدی را می‌دهد که امروز خالق حماسه های به یاد ماندنی در تاریخ فلسطین هستند.

امروز دختران و پسران  و جوانان انقلابی و  مبارز فلسطینی در یک همه پرسی پرشکوه رأی خود به آزادی فلسطین و نفی رژیم متجاوز را با سنگ‌هایی که به سوی مزدوران و دژخیمان صهیونیست پرتاب می‌شود اعلام می‌کنند.

حضور پرشکوه و باورنکردنی نسل نوی جبهه مقاومت در این میدان، این پیام مهم را نیز برای سازش‌طلبان دارد که رژیمی که از حفظ امنیت خود ناتوان است نخواهد توانست برای شما امنیت‌آفرین باشد و شمشیر قدس که امروز سران و مزدوران رژیم منحوس و جعلی اشغالگر قدس را نشانه رفته است شمشیری دو دم است که دم دیگر آن امیدهای واهی شما به این جرثومه تباه‌کاری در منطقه را قطع خواهد کرد.

و اما خطاب آخر من به خواهری است که این روزها تصویر شجاعت و غیرتش در جهان اسلام میدرخشد:

خواهرم! بدان که در پنجه‌افکندن در برابر اشغالگران خانه‌ات تا قطره آخر خون در کنارت هستیم و مشت‌ محکم و مصممت را در برابر متجاوزان پست و لعین صهیونیست توانمندتر خواهیم کرد؛ همچنان که پدر شهیدم بر این عهد استوار بود.

همچنین در برابر عزم پولادین شما جوانان فلسطینی برای ادامه راه شهدای مقاومت سر تعظیم فرود می‌آورم و ضمن اعلام همبستگی با مبارزات حق‌طلبانه شما، با رهبر حکیم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه‌ای عزیز و شهید قدس شهید حاج قاسم سلیمانی عهد می بندم فریادگر شکوه حماسه تاریخی شما تا پیروزی نهایی بر دشمن صهیونیستی و بازگشت سرفرازانه به سرزمین‌های مادری باشم.

زینب سلیمانی
۱۴۰۱/۰۲/۰۸

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نامه دختر حاج قاسم خطاب به دختر فلسطینی بیشتر بخوانید »