سردار حاج قاسم سلیمانی

عکس/ گل‌آرایی مزار سردار دل‌ها

عکس/ گل‌آرایی مزار سردار دل‌ها



مزار سردار دل‌ها، بمناسبت سالروز تولد ایشان گل‌آرایی شد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عکس/ گل‌آرایی مزار سردار دل‌ها بیشتر بخوانید »

فیلم/ شهیدی که قبل از شهادتش امام زمان را ملاقات کرد

فیلم/ شهیدی که قبل از شهادتش امام زمان را ملاقات کرد



بخشی از مستند کوتاه قرار “عاشقی با گل نرگس”؛ ماجرای شهیدی که سالها قبل از شهادتش امام زمان را ملاقات کرده بود.


دریافت
22 MB

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ شهیدی که قبل از شهادتش امام زمان را ملاقات کرد بیشتر بخوانید »

مادر شهید: نمی‌خواستم پسرم برگردد! + عکس

مادر شهید: نمی‌خواستم پسرم برگردد! + عکس



گفتم پسرم! خوش آمدی به وطنت؛ خوشا به سعادتت که در جوار حضرت زینب بودی و آنجا به شهادت رسیدی؛ خوشا به سعادتت. رفتم نشستم و دو رکعت نماز شکر خواندم و گفتم خدا را شکر…

گروه جهاد و مقاومت مشرق – سه داغ و غم فرزند، حاج خانم کریمی را آنقدر قوی کرده بود که وقتی گفتند مرتضی در سوریه شهید شده و پیکرش هم نیامده، مقاومت کرد و حتی حاضر شد مادریِ چند شهید گمنام و چند شهید از شیرگاه‌های بهزیستی را قبول کند.

قسمت قبلی گفتگو را هم بخوانید؛

مادر شهید: بیست روز در کُما بودم! + عکس

مادر شهید: مرتضی پسر من نبود! + عکس

«مرتضی» با تن مجروح به دنبال دوستان شهیدش رفت!

مادر شهید مرتضی کریمی شالی وقتی به مهمانخانه طبقه دوم خانه‌شان وارد شد، ابهت و صلابتش، رشته افکار و سئوالاتمان را به هم ریخت. چند دقیقه صبر کردیم تا فضا به حالت عادی برگردد و مصاحبه را شروع کنیم. آنچه در یک صبح زمستانی بین ما و مادر شهید کریمی و همسرِبرادر شهید گذشت را در شش قسمت برایتان آماده کرده‌ایم. در روزهایی که حدود ۶ ماه از پیدا شدن بخشی از پیکر آقامرتضی می‌گذرد و حالا آرامشی عجیب به دل مادر داغدار خانواده نشسته است…

**: یعنی هنوز سر پا بود؟

مادر شهید: بله هنوز سرپا بوده؛ همان موقع بلند می شود؛ هر چی فرمانده‌اش می گوید باشد، من می روم بچه ها را می آورم، می گوید نه، من خودم باید بروم. خودش ماشین را با یک راننده برمی‌دارد که برود. می رود بچه ها را جمع کند، وقتی نیروها را جمع می کند، مجروح ها را جمع می کند، شهدا را جمع می کند و می گذارد در ماشین، از آن طرف یک موشک کُرنر می خورد که آقا مرتضی همانجا به شهادت می رسد…

مادر شهید: نمی‌خواستم پسرم برگردد! + عکس

**: یعنی به همان ماشینی که داشتند شهدا را به عقب منتقل می‌کردند، اصابت کرد؟

مادر شهید: بله، تازه می‌خواسته سوار بشود که موشک می آید و بعد آقا مرتضی شهید می شود. یکی از فرماندهانشان که گمان می‌کنم  اسمش علی بنایی بود می گفت من رفتم که بروم دنبالش ولی…

**: همان آقای بنایی که باهاشون صحبت کردید تا آقامرتضی را نفرستند به سوریه؟

مادر شهید: نه، یک فرمانده دیگرشان بود. می گوید وقتی که داشتم می رفتم ببینم آقا مرتضی کجا به شهادت رسیده، می گفت دیدم یک سَری آنجا افتاده؛ برگرداندم و دیدم آقا مرتضی است؛ سر آقا مرتضی بود؛ یک دست هم  از آقا مرتضی مانده بود. گفتم خدایا! چیزی است که خودت خواستی، این خودش از تو خواست و تو قبول کردی. خدا آقا مرتضی را خوب خرید. گفت این دو تا را آوردم و گذاشتم بغل دیوار؛ یک چفیه گذاشتم رویش که برگردیم و ببریمش که دیگر نتوانستیم؛ آتش دشمن دیگر نگذاشت ما برگردیم؛ اینها ماندند آنجا، که تا شش سال آقا مرتضی ماند آنجا پیش حضرت زینب.

**: بعد همین بنده خدا کمک کرده بود که جای پیکر را پیدا کنند؟

مادر شهید: خود ایشان هم کمک کردند ولی خیلی از بچه ها کمک کردند که ایشان را پیدا کنند.

**: پیکر بقیه هم دیگر برنگشت…

مادر شهید: همه یکی یکی برگشتند؛آخری آقا مرتضی بود.

**: شایعه شده بود که همان اوایل یک مقدار از پیکرشان را برگردانده بودند، این خبر درست است یا نه؟

مادر شهید: نه، گفتند به ما که برگرداندیم اما بعدا گفتند نه؛ بعد که آزمایش کردیم دیدیم نه، برای آقا مرتضی نیست. بعد یکی از افرادی که تفحص کرده بود همین دو سه هفته پیش سر مزار مرتضی بود و می‌گفت وقتی که داشتیم می رفتیم آنجا را تفحص کنیم که پیدایشان کنیم،‌هر چه گشتیم پیدا نکردیم. آمدم خانه. می گفت بچه هایم هم سوریه هستند؛ آنجا منزل گرفته‌ایم و زندگی می کنیم. می گفت آمدم خانه و خیلی گریه کردم و گفتم آقا مرتضی! تو را به خدا خودت یک کاری کن تو را پیدا کنیم؛ مادرت چشم انتظار است؛ دخترهایت چشم انتظارند، همسرت چشم انتظار است، تو را خدا یک کاری کن ما تو را پیدا کنیم.

می گوید آن شب تا صبح مدام من دعا خواندم، قرآن خواندم، گفت دیگر امروز را می روم ان‌شاالله بلکه آقا مرتضی را پیدا کنم. ما رفتیم آن حدودی که ایشان آنجا به شهادت رسیده بودند؛ خیلی آنجاها را کندیم، خیلی تقلا کردیم تا نزدیک های غروب بود که دیدم بچه ها می گویند آقا بیا؛ ما رفتیم و دیدیم که یک سَری پیدا شده با یک استخوان به اندازه دست که آوردیمش؛ با خودم گفتم این دیگر آقا مرتضی است.

**: پلاکی چیزی نبود؟

مادر شهید: نه، پلاکش را که همان ساعت خودش داده بود به همان رفیق و دوستش.

**: پس آزمایش دی ان ای انجام دادند؟

مادر شهید: می گفت آوردیم و چند ماهی کشید تا روی این آزمایش کردیم.

مادر شهید: نمی‌خواستم پسرم برگردد! + عکس

**: بدون اینکه به شما چیزی بگویند؟

مادر شهید: به ما چیزی نگفتند، آزمایش که کردیم دوباره خودم هم دوباره رفتم آزمایشگاه و گفتم من باید خودم هم باشم، آزمایش کردیم و خدا را شکر آزمایش درست شد و از دندان‌هایش فهمیدیم آقا مرتضاست.

**: از شما نمونه دی ان ای گرفته بودند؟

مادر شهید: نه از ما نگرفتند، چون اینها که سپاهی هستند، قبل از این که بروند، ازشان نمونه خون را می گیرند و بعد می روند. من شهرستان بودم و به من خبر دادند که پیکر آقا مرتضی آمده و در معراج شهدا است که من بلند شدم و آمدم تهران. به حاج آقا گفتم حاجی! برون معراج ببین چه خبر است. حاج آقا رفتند معراج و آمدند؛ نشستم، گفتم چیه چی شده؟ گفت هیچی، آقا مرتضی آمده معراج است. گفتم خوب چه کار کنیم؟ برویم دیدن آقا مرتضی؟ چون ما باید می رفتیم فرودگاه استقبالش، حالا باید برویم معراج شهدا استقبالش.

بلند شدیم رفتیم معراج شهدا. پیکر از زمان دفاع مقدس زیاد بود. من توی این پیکرها داشتم می گشتم و می گفتم آقا مرتضی در کدام تابوت هست که من پیدایش نمی کنم. بعد یک آقایی آمد گفت حاج خانم بیا، آقا مرتضی اینجا نیست، آقا مرتضی اینجاست، که رفتم و یک دری را باز کرد و رفتم داخل. دیدم دو تا گنجشک‌هایش (به دو تا دختراش می گفت گنجشکای بابا) بالای پیکرش نشسته‌اند و دارند درد دل می کنند و با بابایشان صحبت می کنند؛ آنها و همسرش زودتر رفته بودند. بعد رفتم صورتشان را بوسیدم و بهشان تبریک گفتم؛ گفتم تبریک بهتان می گویم بابایتان برگشته. تسلیت می گویم که بابایتان برگشته. حالا دیگر بابادار شدید؛ شش سال بود بابا را ندیده بودید؛ حالا بابایتان برگشته.

آقا مرتضی را بغل کردم؛ خوش‌آمد بهش گفتم؛ گفتم پسرم! خوش آمدی به وطنت؛ خوشا به سعادتت که در جوار حضرت زینب بودی و آنجا به شهادت رسیدی؛ خوشا به سعادتت. رفتم نشستم و دو رکعت نماز شکر خواندم و گفتم خدا را شکر، به حق حضرت زهرا ان‌شاالله همه پیکرهایی که جاوید الاثر هستند برگردند و دل این مادرها شاد بشود ان‌شاالله. برگشتم و آقا مرتضی را دیدم.

برگشتند گفتند پیکر آقا مرتضی را باز کنید؛ گفتم نه؛ پیکر آقا مرتضی نباید باز بشود. چون همانطور که آقا مرتضی را من بدرقه کردم با آن قد و قواره‌اش، با آن شکلی که او رفته، می خواهم همان در ذهنم بماند و جلوی چشمانم باشد.  یکی هم من جلوی دشمن نمی خواهم پیکر آقا مرتضی را باز کنم که دشمن خوشحال شود و بگوید مادر بچه اش را می فرستد و صحیح و سالم می رود، بعد برمی‌گردد با دو تا استخوان؛ نمی خواهم دشمن را شاد کنم. بگذار ما شاد باشیم که در ایران چنین جوان هایی داریم که می روند به خاطر کشورشان، اسلام، دینشان، برای ناموسشان می روند و جانشان را فدا می کنند که دینشان بماند، اسلام بماند. که پشتیبان حضرت آقا باشند که ان‌شاالله جوان‌هایمان همیشه پشتیبان حضرت آقا باشند. حضرت آقا سالم باشد، سلامت باشند، خدا آن روز را نیاورد که ما اشک در چشمان حضرت آقا ببینیم که حضرت آقا گریه کند؛ اما برای سردار سلیمانی خیلی گریه کردند؛ ما هم گریه کردیم؛ گفتیم آقا ما گریه‌های تو را نمی خواستیم ببینیم ولی چون اینجا باید می دیدیم، دیدیمش. خوشا به سعادت شهدایمان، خوشا به حال جوان هایمان که همه چیز را رها می کنند؛ فرزند، همسر، پدر، مادر، دنیایشان را رها  می کنند به خاطر دینشان می روند و جانشان را هم فدا می کنند. واقعا ما شرمنده این شهدا هستیم باید راه این شهدا را ادامه بدهیم، باید پشتیبانی حضرت آقا باشیم که اگر حضرت آقا صحیح و سالم باشند، ما خوشحالیم. که آقا مصطفی می گوید هر وقت آقا دستور بدهد من آماده باشم.

ان‌شاالله که اسلاممان پیروز باشد که پیروز هست؛ ان‌شاالله زودتر صاحب اصلیمان برسد، آقا امام زمانمان برسد ان‌شاالله.

مادر شهید: نمی‌خواستم پسرم برگردد! + عکس
لباسی که آقا مرتضی علاقه زیادی به آن داشت

**: حاج خانم این شش سال به شما چطور گذشت؟ خواب آقا مرتضی را هم می دیدید؟

مادر شهید: خواب نمی دیدم، اما شب و روز چشم به راه بودم. هیچ موقع نمی گفتم که حتما باید بیاید. چون چیزی را که من هدیه داده بودم نمی خواستم برگردد؛ یعنی واقعا نمی خواستم برگردد؛ نه اینکه دوست نداشتم برگردد؛ واقعا هدیه داده بودم؛ چون مادر وهب را دیده بودم که دشمن سَرِ فرزندش را آنطوری پرت کرد جلویش و خودش برگشت و سر فرزندش را گرفت و چند قدم آمد جلوی دشمن ایستاد؛ یک مادر بود؛ سر را پرت کرد جلوی دشمن، گفت من چیزی که هدیه دادم پس نمی گیرم. من هم این هدیه را واقعا نمی خواستم پس بگیرم، اما خودشان دیگر صلاح دیدند که ایشان را برای من فرستادند.

**: حاج آقا هم همین طور فکر می‌کردند؟ موافق بودند؟

مادر شهید: بله حاج آقا هم موافق بودند. ولی مثلا یک موقع صدای زنگ در که می‌آمد، می گفتند آقا مرتضاست. صدای زنگ هایش برای من همیشه فرق می کرد.

**: دو تا مدل داریم در این چشم انتظاری، بعضی خانواده های شهدا هنوز مطمئن نیستند که فرزندشان شهید شده و به خاطر همین با هر تماس یا زنگی احساس می کنند که فرزندشان برگشته، شما ولی مطمئن بودید که آقا مرتضی شهید شده…

مادر شهید: به شهادت مرتضی مطمئن بودم، چون روزی که آقا مرتضی داشت می رفت، من می دانستم آقا مرتضی بر نمی گردد. چون آقا مرتضی چهار پنج ساله بود که حاج آقا داشتند می رفتند جبهه، آن موقع اعزام در دانشگاه تهران بود، در جایگاهی که نماز جمعه است، می رفتند آنجا، ایشان گفتند ما امروز اعزامیم و می رویم. من هم می خواستم بروم ایشان را بدرقه کنم؛ آقا مرتضی ۴ ، ۵ ساله بود؛ گفت مامان من هم می آیم؛ گفتم بیا برویم؛ یک سربند یا زهرا برایش بستم و رفتیم.

در کتابی که برای آقا مرتضی چاپ کردند، عکسش هست. ما رفتیم آنجا؛ وقتی که حاج آقا از در آمدند که بروند سوار ماشین بشوند؛ آقا مرتضی برگشت و گفت که بابا کجا می روی؟ گفت می روم جبهه پسرم؛ می روم جنگ. گفت که پس نوبت ما کی می شود؟ حاج آقا برگشت و گفت که این راه هنوز ادامه دارد؛ حالا به نوبت شما هم می رسد. و حالا آقا مرتضی آمد و رسید به آن جایگاهی که رفت، ما هنوز اینجا هستیم. چون آقا مرتضی از همان اول از بچگی‌اش در همین مسیر بود. مسیرش همیشه مسجد بود، هیئت بود؛ کوچک بود ولی می رفت مسجد مکبّری می کرد، اذان می گفت، وقتی باباش می رفت مسجد باهاش می رفت، باباش چون مداح بود، می رفت هیئت باهاش می رفت؛ مداحی را از بابایش یاد گرفته بود.

**: یعنی حاج آقا هم اهل روضه و مداحی بودند؟

مادر شهید: بله، آقا مرتضی از همان اول علاقه داشت به این راه؛ عشقش این راه بود؛ خیلی مستضعفین را پرستاری می کرد؛ پایین‌دست را حمایت می کرد؛ مثلا یک بچه کوچک را می آورد تا بهش کمک کند؛ مثلا یک روز که جشن یا مراسم وفاتی بود، می خواست مثلا چیزی پخش کند، بچه ها را می آورد و می گفت مامان چیزهایی که بسته‌بندی کردی را بده؛ می گفتم مادر شما ماشاالله دو تا بچه داری، این بچه ها دیگر که هستند؟ می گفت مامان! اینها را باید الان درست تحویل این جامعه بدهیم، برای آینده این جامعه، اینها هستند که باید به این جامعه خدمت کنند، باید اینها را درست به راه بیاوریم. نمونه‌اش مجید قربانخانی که نمی دانم ماجرایش را شنیدید یا نه…

مادر شهید: نمی‌خواستم پسرم برگردد! + عکس

**: بله، آقا مجید در کنار آقا مرتضی متحول شدند و…

مادر شهید: بله، او که آنطوری متحول شد. یک جوانی است که در محله مان بود، پدرش نانوایی داشت؛ تک‌فرزند بود، نه خواهر داشت نه برادر، تنها خودش بود. ولی خانواده‌اش را خیلی اذیت می کرد، چون بچه های ناباب آمده بودند دورش را گرفته بودند؛ چون تک فرزند بود یک مقدار وضعش خوب بود، دورش را گرفتند و بنده خدا را معتاد کردند؛ مادرش همیشه ناراحت بود و گریه می کرد و می آمد دست به دامن مرتضی می شد؛ می گفت آقا مرتضی جان! فقط تو می توانی پسر من را برگردانی. تا یک روز آمد خانه ما گفت تو را خدا شماره آقا مرتضی را به من بده، من شماره اش را دادم که باهاشون تماس گرفته بود…

*میثم رشیدی مهرآبادی

ادامه دارد…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مادر شهید: نمی‌خواستم پسرم برگردد! + عکس بیشتر بخوانید »

عکس/ توسل حاج قاسم در حرم حضرت علمدار

عکس/ توسل حاج قاسم در حرم حضرت علمدار



تصویری از حضور سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید پورجعفری در حرم حضرت اباالفضل العباس(ع).

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عکس/ توسل حاج قاسم در حرم حضرت علمدار بیشتر بخوانید »

ماهیت رژیم مافیایی آمریکا

ماهیت رژیم مافیایی آمریکا



در طول یک قرن گذشته صدها بار آتش جنگ در جهان افروخته شده که در بیشتر موارد این آتش‌افروزی از ساختمان معروفی در پلاک ۱۶۰۰ خیابان پنسیلوانیا در واشنگتن دی‌سی طرح‌ریزی و هدایت شده است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، «محمدجواد اخوان» در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:

در طول یک قرن گذشته صدها بار آتش جنگ در جهان افروخته شده که در بیشتر موارد این آتش‌افروزی از ساختمان معروفی در پلاک ۱۶۰۰ خیابان پنسیلوانیا در واشنگتن دی‌سی طرح‌ریزی و هدایت شده است. آمارها شفاف همه چیز را آشکار می‌کنند. 

از ۲۴۸ منازعه نظامی رخ‌داده در ۱۵۳ نقطه جهان در سال‌های ۱۹۴۵ تا ۲۰۰۱ میلادی، دولت امریکا آغازگر ۲۰۱ درگیری بوده است. این بدان معناست که مهاجم یک‌طرفه ۸۱ درصد جنگ‌ها، کاخ‌سفید بوده و امریکا به‌طور متوسط هرسال حدود چهار جنگ را بر بشریت تحمیل کرده است؛ روندی که تاکنون ادامه یافته و در قرن بیست‌ویکم نیز اوج گرفته است، به‌گونه‌ای که رئیس‌جمهور سابق امریکا از ۷ تریلیون دلار هزینه امریکا در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا سخن گفت.

این جنون جنگ‌طلبی و بحران‌سازی از کجاست؟ چه چیز سبب می‌شود که جان انسان‌های بی‌گناه برای یک رژیم سیاسی تا این حد بی‌ارزش باشد؟ چه عواملی در اذهان ساکنان کاخ‌سفید بر همان حقوق بشر ادعایی‌شان رجحان دارد که این‌چنین در دنیا آتش‌افروزی می‌کنند؟

پاسخ را در ماهیت نظام سیاسی امریکا باید جست‌وجو کرد. بازهم به سراغ داده‌های متقن و آشکار می‌رویم. بر اساس گزارش‌های اندیشکده‌های امریکایی، از زمان تهاجم نظامی امریکا به افغانستان –یعنی بیش از ۲۰ سال قبل- تاکنون، وزارت دفاع امریکا (پنتاگون) بیش از ۱۴ تریلیون دلار هزینه کرده است. این پول صرف چه چیزی شده و در جیب چه کسانی رفته است؟ برآوردهای رسمی می‌گوید طی این سال‌ها بین یک‌سوم تا نیمی از بودجه به پیمانکاران پنتاگون رسیده است؛ همان‌ها که به‌عنوان بخش خصوصی نظامی بزرگ‌ترین برنده جنگ‌افروزی‌های واشنگتن هستند.
این جریان قدرتمند که ذی‌نفع اصلی بحران‌سازی در دنیا و مداخلات امریکا و ناتو در اطراف و اکناف عالم است، چیست و شامل چه شرکت‌هایی است؟ طیفی از مجتمع‌های صنعتی نظامی قدرتمند امریکا گرفته تا شرکت‌های لجستیک و بازسازی و پیمانکاران امنیتی بدنام، ذی‌نفعان اصلی این بازی کثیف هستند.

حدود یک‌سوم قراردادهای پنتاگون در سال‌های اخیر تنها به پنج پیمانکار بزرگ تسلیحاتی امریکایی اختصاص‌یافته است؛ لاکهید مارتین، بوئینگ، جنرال داینامیکس، ریتون و نورث‌روپ گرومن. البته شرکت‌های لجستیک و بازسازی مانند کلوگ (Kellogg)، براون‌اند روت (Brown and Root) و بکتل (Bechtel) و پیمانکاران امنیتی همچون بلک‌واتر (Blackwater) و دین‌کورپ (DynCorp) هم بر سر این سفره خونین نشسته‌اند. تعداد قابل‌توجهی از مالکان و سهامداران عمده این شرکت‌ها و کارتل‌ها، یهودیان صهیونیست هستند.

این جنگ‌سالاران سرمایه‌دار و صهیونیست چگونه ماشین جنگی امریکا را به سود خود به حرکت درمی‌آورند؟ پاسخ به ماهیت اصلی نظام سیاسی حاکم بر امریکا بازمی‌گردد. حاکمیتی که در آن پول حرف اول و آخر را می‌زند، جریان‌های مافیای قدرت و ثروت بر همه ارکان سیاسی مسلط شده و از طریق لابی‌های پنهان و آشکار اراده خود را بر مردم تحمیل می‌کنند. از کارگزاران نظام سیاسی گرفته تا صاحبان فکر و اندیشه و اصحاب رسانه همه در خدمت جنگ‌افروزی و بحران‌سازی قرار می‌گیرند.

قدرت لابی مافیای بحران‌ساز و جنگ‌افروز در همان ابتدای تهاجم امریکا به افغانستان چنان آشکار بود که هری استونسایفر، معاون وقت بوئینگ از اعتراف به آن ابایی نداشت و با وقاحت تمام در اکتبر ۲۰۰۱ به وال‌استریت‌ژورنال گفت: «کیف پول اکنون باز است… هر عضوی از کنگره که به بودجه مورد نیاز ما برای دفاع از این کشور رأی ندهد، بعد از نوامبر آینده باید به دنبال شغل جدیدی برای خود باشد.»

واقعیت چیزی جز این نیست؛ برای مافیای جنگ‌طلب واشنگتن بودجه دولت بسان قلک شخصی و دولتمردان و اعضای کنگره مترسکانی بی‌اختیار هستند.

کارگزاران نظام سیاسی، همگی وامدار سرمایه‌داران صهیونیست هستند و صنعت تسلیحات ابزارهای زیادی در اختیار دارد تا بر تصمیمات مربوط به بودجه دولت و هزینه‌های پنتاگون در آینده تأثیر بگذارد.

بر اساس داده‌های متقن، این صنعت از سال ۲۰۰۱ تاکنون ۲۸۵ میلیون دلار برای کمک به مبارزات انتخاباتی با تمرکز ویژه بر نامزدهای ریاست جمهوری، رؤسای کنگره، و اعضای کمیته‌های نیروهای مسلح و تخصیص بودجه در مجلس نمایندگان و سنا، یعنی افرادی که بیشترین قدرت را در مورد تخصیص و هزینه‌کرد پول دارند، هزینه کرده است.

به‌علاوه، سازندگان تسلیحات به‌طورکلی در دو دهه گذشته 2.5 میلیارد دلار برای لابی کردن هزینه کرده‌اند و در طول پنج سال گذشته به‌طور متوسط سالانه بیش از ۷۰۰ لابی (یعنی بیش از یک‌بار در سال برای هر عضو کنگره) را به کار گرفته‌اند.

این‌چنین است که عملاً فرمان ماشین نظامی امریکا نه در دست دولت به‌معنای متعارف که در چنبره قدرت مافیای نظامی است و این رژیم سیاسی به‌طور مافیایی اداره می‌شود. مافیای کثیف بحران‌ساز در امریکا برای پیشبرد اهداف خود از همه ابزارهای ممکن استفاده می‌کند. ده‌ها هزار اندیشمند، متفکر، استراتژیست و تحلیلگر در خدمت این مافیا هستند تا صحنه تحولات را به‌گونه‌ای برای مردم امریکا و جهان ترسیم کنند که جنگ‌سالاری واشنگتن اجتناب‌ناپذیر تلقی شود. همه دولت‌ها و ملت‌های مستقل، تروریست معرفی شوند و با همکاری غول‌های رسانه‌ای و هالیوود جنگ‌طلبی امریکا موجه و مشروع جلوه کند.

گزارش مرکز سیاست بین‌الملل نشان می‌دهد که ۵۰ اندیشکده بزرگ امریکا از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹، یک میلیارد دلار از شرکت‌های تسلیحاتی یا دولت ایالات‌متحده دریافت کرده‌اند و این تنها نوک این کوه یخ است. ۱۲ اندیشکده از ۲۵ اندیشکده برتر امریکا که بیشترین استناد را دارند، پول کلانی را از سازندگان سلاح دریافت می‌کنند و بیشتر اندیشکده‌های مستقر در واشنگتن، مانند مؤسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک، مؤسسه بروکینگز، مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی و مؤسسه کشورهای عرب خلیج‌فارس، مطالبی را تولید می‌کنند که سیاست خارجی تهاجمی را ترویج می‌کند.

برای مثال مرکز مطالعات امنیت و بین‌المللی (CSIS) که یکی از اندیشکده‌های پیشرو سیاست خارجی در امریکا است، از میان ۱۷ حامی مالی بزرگ آن، شش حامی از صنایع بزرگ تسلیحاتی هستند. در کنار این‌ها میلیاردها دلار هزینه‌کرد مافیای سرمایه‌داری را در حوزه رسانه‌ها و صنعت سینما نیز باید تحلیل کرد.

یکی از مهم‌ترین ابزارهای مافیای بحران‌ساز در امریکا، «الگوی درهای گَردان» است. در این الگو بسیاری از افراد تصمیم‌گیر و تصمیم‌ساز در دولت و مجلس امریکا در حوزه نظامی و بودجه در دوره خدمت خود جذب مافیای تسلیحاتی و نظامی شده و بعد از بازنشستگی و پایان دوره فعالیت، رسماً به استخدام این شرکت‌ها درمی‌آیند. بر اساس یک مطالعه موردی از سوی یک اندیشکده امریکایی فقط در سال ۲۰۱۸، ۶۴۵ نفر از «مقامات ارشد دولتی، افسران نظامی، اعضا و کارمندان ارشد کنگره به‌عنوان لابی‌گر، اعضای هیئت‌مدیره یا مدیران ارشد» ۲۰ پیمانکار بزرگ نظامی امنیتی استخدام شده‌اند.

یک نمونه معروف این موضوع ژنرال چهارستاره جوزف دانفورد رئیس سابق ستاد مشترک ارتش امریکا بود که در دوره مسئولیتش یکی از تقویت‌کننده‌های اصلی هواپیمای جنگی اف ۳۵ لاکهید مارتین بود و تنها چهار ماه پس از بازنشستگی به هیئت‌مدیره این شرکت ملحق شد. ماجرا به همین‌ها ختم نمی‌شود. از پنج وزیر دفاع اخیر امریکا، چهار وزیر از کارکنان یکی از پنج پیمانکار اصلی تسلیحات بوده‌اند؛ وزرای دفاع سابق دولت ترامپ، جیمز متیس (عضو هیئت‌مدیره در جنرال داینامیکس)، پاتریک شاناهان (مدیر اجرایی در بوئینگ)، مارک اسپر (رئیس روابط دولتی در ریتون) و وزیر دفاع دولت بایدن، لویید آستین (عضو هیئت‌مدیره فناوری‌های ریتون).

اسناد متقنی وجود دارد که نقش مافیای قدرت در امریکا را در اقدامات تروریستی این کشور در اقصی‌نقاط عالم نشان می‌دهد. به‌عنوان نمونه بر اساس تحقیقات انجام‌گرفته، در بازه زمانی ۲۴ ساعت پس از ترور ناجوانمردانه شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی توسط امریکا، یک‌شبه دارایی‌های تنها پنج‌تن از مدیران صنعت تسلیحاتی امریکا ۷ میلیون دلار افزایش یافت. این فقط یک نمونه است که چگونه مافیای جنگ‌طلب و بحران‌ساز از آتش‌افروزی در دنیا جیب خود را پرپول می‌کند.

فقط در ۲۰ سال گذشته امریکا مستقیماً به تعدادی از کشورهای منطقه غرب آسیا همچون عراق، افغانستان و سوریه لشکرکشی و حدود ۷ تریلیون دلار برای ماشین نظامی خود هزینه کرده که پیامد آن ریخته شدن خون صدها هزار بی‌گناه در این کشورهاست که در اثر جنگ‌طلبی امریکا و متحدانش به خاک و خون کشیده شده‌اند. تفاوتی در اینکه چه کسانی بر کرسی ریاست جمهوری امریکا تکیه زده‌اند نیست، دموکرات و جمهوریخواه ندارد، این مافیای بحران‌ساز و شبکه سرمایه‌سالاران صهیونیست هستند که فرمان را در دست دارند.

البته ماهیت مافیایی رژیم امریکا فقط به حوزه نفوذ صنایع نظامی منتهی نمی‌شود و در ابعاد گوناگون اقتصاد، سیاست و فرهنگ این کشور قابل مشاهده است. اما نفوذ این شبکه مافیایی در سیاست خارجی تهاجمی امریکا، سرنوشت میلیون‌ها نفر از شهروندان کشورهای دیگر را تحت تأثیر قرار داده است. این‌چنین است که اریک آلترمن، روزنامه‌نگار معروف امریکایی تلویحاً به سود کلان مافیای بحران‌ساز اشاره می‌کند و در پاسخ به این پرسش که چه کسی در جنگ به‌اصطلاح علیه تروریسم پیروز شد، می‌گوید: «ژنرال‌ها و دریاسالاران سابق و سایر پیمانکاران دفاعی که میلیون‌ها دلار از آن سود برده‌اند.»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماهیت رژیم مافیایی آمریکا بیشتر بخوانید »