گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: حاج عباس ایرانمنش از رزمندگان قدیمی لشکر ۴۱ ثارالله است که دوستی او با حاج قاسم به سالهای دفاع مقدس و حضور نیروهای کرمان در جبهه بازمیگردد. او در گفتوگویی با خبرنگار حماسه و جهاد به بیان خاطرات خود از حاج قاسم سلیمانی و سیره و منش رفتاری او پرداخت که بخش اول آن پیش از این منتشر شد و هم اینک بخش دوم آن را در ادامه میخوانید.
صداقت در اعلام پایان حکومت داعش/ توصیه برای مراقبت از مال و خانه جنگزدهها
سردار دو ویژگی بزرگ را که خداوند در دومین سوره از قرآن هم به آنها اشاره کرده را داشت. او مکتبی را به وجود آورد که در راستای مکتب اهل بیت (ع) بود، امام زمان (عج) هم که ظهور کند متن قرآن و احکام اسلامی را پیاده میکند. در این آیه خداوند میفرماید هدایت برای انسانهای متقی است، کسانی که پروا میکنند، کسانی که تسلیم امر خداوند میشوند. روح حضرت امام (ره) شاد، سردار به امام لبیک گفت و با عشق پای در این میدان گذاشت، حاج قاسم شاگرد دانشگاه جبهه شد و زمانی موفقیت به دست آورد که گوش به فرمان استادش شد. نقشه راه را با قرآن پیش برد و سلاح را در راستای قرآن و احکام الهی به دست گرفت. قبل از عملیات کربلای ۴ باید چند روستا را تصرف میکردیم، حاجی، چون معیارش قرآن بود خواست تا زمانی که رزمندهها وارد روستا میشوند به اموال و ناموس مردم احترام بگذارند، ایشان تاکید کرد که فکر نکنید خانه برای خودتان است، این مسائل را رعایت کنید.
دومین ویژگی او این بود که دروغ نمیگفت، صداقت در گفتار و عملش بود، نمونهاش در جنگ با داعش اعلام کرد سه ماه دیگر به حکومت داعش پایان میدهد، همینطور هم شد و خداوند کمکش کرد.
حاج قاسم اعلام کرد که ای ترامپ قمارباز برای نابودی شما به سپاه ایران نیاز نیست، من شما را کفایت میکنم، انصافا اگر به ماجرای شهادت ایشان نگاه کنیم، میبینیم که او به تنهایی ترامپ را از قله ریاست به زیر کشید. این نشانه صداقت و بصیرت اوست، چون دو ویژگی تسلیم امر خدا بودن و ولایتمداری و ولایتپذیری را عملی کرد، شعار نداد. برخی با این شعار خودشان را بیچاره کردند، اما حاج قاسم عمل میکرد.
مراقب ایمانتان باشید
ایشان در جلسهای که دوران دفاع مقدس برای رزمندهها گذاشت تاکید کرد که ای برادران، سرمایه جهادتان را مراقب باشید از دست ندهید، زیرا ما در جنگ ایمانمان جلو بود و ما به دنبال ایمانمان بودیم، بعضی را چه شده بعد از جنگ دنیایشان جلو افتاده و آنها و ایمانشان پشت سر هستند، هرچه حرکت میکنند به دنیا نمیرسند. این کلمات نورانی از تقوای حاجی است.
باران اشکهای حاج قاسم برای همرزمان شهیدش
من در دو جا حاج قاسم را خیلی ناراحت دیدم. یکی بعد از کربلای ۴ که مثل انسانهای فرزند از دست داده که بچهاش در بغلش جان بدهد شد. احساس میکنم ناراحتی او به خاطر ناراحتی امام (ره) بود. چنان اشک میریخت که بزرگان لشکر دورش را گرفته بودند و تسلایش میدادند، نگران نظام و قرآن و امام بود. یک جای دیگر زمانی بود که دوستانش شهید شدند، مثل عملیات کربلای ۵ که سخنرانی معروفی در مهدیه لشکر کرد، گویی زمین و زمان اشک میریخت، دیوارهای مهدیه ضجه میزدند، نام شهدا را که میبرد گویی خود ذوب میشد و میسوخت. برای بچههای همرزم جبههای که در مسائل خانوادگی یا اقتصادی دچار مشکل میشدند و باعث لطمه خوردن کارهای جبهه و جنگشان میشد خیلی خون دل میخورد.
زمانی که کاری انجام میشد که قلب امام و رهبر معظم انقلاب اسلامی شاد میشد میتوانستیم خوشحالی را در سیما حاج قاسم ببینیم، هرجا کار خوبی از رزمندهها میدید دل او هم شاد بود. حاج قاسم ارتباط خوبی حتی بعد از جنگ با بچههای لشکر ۴۱ ثارالله داشت و گردهماییهای سالانهای برگزار میکرد که در کشور بی سابقه بود.
حاج قاسم اقیانوس و ما مثل آب ته لیوان هستیم
حاج قاسم بزرگ بود، خیلی بزرگ، مثل اقیانوس و ما در برابر این اقیانوس آب ته لیوانیم. جوانترها بدانند برای اینکه مثل حاج قاسم بشوند باید تابع خدا، رسول و اهل بیت (ع) باشند. او در دوره طاغوت رشد کرد، کارگر بود، بعد کارگر آب و برق شد، اما چون تسلیم امر خدا بود و چنگ به ریسمان خدا زد و آنچنان اوج گرفت که قهرمان جهان شد. حججی هم یک حاج قاسم بود، راه برای تربیت جوانها باز است، هرکس مثل ایشان راه ولایت را فراموش نکند، باری از روی دوش مردم بردارد، میتواند شبیه او باشد.
باخبر شدن عجیب حاج قاسم از حرف دل رزمنده قدیمی
خوب است این خاطره را بگویم که مدتی مشکل مالی پیدا کردم، همان ایام مراسم فاطمیه بیت الزهرا (س) که هر سال خود حاج قاسم با عشق و ارادت برگزار میکرد، شروع شده بود، گفتم نامهای مینویسم و تقاضای وام بانکی میکنم وقتی حاج قاسم جلوی در بیت الزهرا میایستد به او میدهم، نامه را نوشتم، به مراسم هم رفتم، سخنرانی تمام شد، اما نتوانستم چیزی به حاجی بگویم. از در بیت الزهرا بیرون آمدم و فاصلهای را طی کردم که یکی از مسوولان صندوق انصار مرا صدا کرد، گفت فردا کپی شناسنامه و فیش بیاور، گفتم برای چه؟ چی شده؟ جواب داد حاجی به من سفارش کرده «فردا عباس میاد بهش دام بدید». حاج قاسم خودش از مشکلم باخبر شده بود بدون اینکه چیزی بگویم، این موضوع هنوز هم برای من معماست که موضوع وام گرفتنم را از کجا فهمید.
انتهای پیام/ 141