سردار شهید سلیمانی

الخزعلی: پایان آتش‌بس با آمریکا / سلاح خود را تنها در صورت تحقق دو هدف زمین می‌گذاریم

انتقاد الخزعلی به عدم واکنش عراق به ترور سرداران مقاومت



عراق|الخزعلی: پایان آتش‌بس با آمریکا / سلاح خود را تنها در صورت تحقق دو هدف زمین می‌گذاریم

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «قیس الخزعلی» رهبر جنبش عصائب اهل الحق عراق در مصاحبه با شبکه العهد گفت: من از تاخیر در پاسخ به ترور سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس احساس ندامت کردم. می‌بایست پاسخ عراق نسبت به ترور فرماندهان شهید، قوی‌تر از پاسخ ایران می‌بود.

الخزعلی تاکید کرد: من به عنوان یک عراقی در قلبم به دلیل عدم پاسخ به ترور شهید ابومهدی المهندس احساس درد می‌کنم.

رهبر جنبش عصائب اهل الحق عراق بیان کرد: آمریکا نباید این توهم را به خود راه دهد که پاسخ مقاومت نسبت به هر تعدی، نابرابر خواهد بود. هر پایگاه نظامی خارجی در عراق مغایر قانون و قانون اساسی به ویژه پس از مصوبه پارلمان عراق، است.

وی با انتقاد از دولت مصطفی گفت: دولت فشارهایی را بر دستگاه قضایی برای صادر نکردن هیچ حکمی پیرامون ترور این شهدای فرمانده اعمال کرد.

وی از دستگاه قضایی خواست تا حکم خود را تا قبل از پایان دوره دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا صادر کند.

رهبر جنبش عصائب اهل الحق گفت که رئیس جمهور آمریکا به حاکمیت عراق احترام نمی‌گذارد و او دوره قدرت خود را با ممانعت از ورود عراقی‌ها آغاز کرده و با آزادی مجرمان بلک واتر به دوره خود پایان داد.

صبح روز جمعه ۱۳ دی ماه سال ۹۸ در پی حمله هوایی نیروهای آمریکایی در نزدیکی فرودگاه بغداد، سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ابومهدی المهندس به همراه چند تن از همراهان آنها ، به شهادت رسیدند.



منبع خبر

انتقاد الخزعلی به عدم واکنش عراق به ترور سرداران مقاومت بیشتر بخوانید »

ثمره انتقام خون شهید سلیمانی نابودی اسرائیل است

ثمره انتقام خون شهید سلیمانی نابودی اسرائیل است



دعای حاج قاسم چگونه اجابت شد؟

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، صفر سجادی، همرزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بیان کرد: بنده سه بار در طول نه ماه به جبهه اعزام شدم و آن زمان در عملیات های باختران، اسلام آباد غرب و خیبر حضور داشتم.

وی افزود: پس از پاکسازی عملیات خیبر به منطقه برگشتم و در طول این عملیات ها چندین بار با سردار شهید سلیمانی دیدار داشتم که آن زمان فرماندهی لشکر ۴۱ثارالله را بر عهده داشت.

این رزمنده هشت سال دفاع مقدس ادامه داد: شهید حاج قاسم سلیمانی در عملیات پاکسازی بصره پیشاپیش ما بود و بعد از آن ما با منطقه برگشتیم.

وی اضافه کرد: سردار دلها در جبهه همیشه با تمام نیروها رفتاری همراه با تواضع، اخلاق و کردار خوب داشت و هر کجا ما را می دید با خنده و مهربانی برخورد می کرد.

سجادی تصریح کرد: بعد از گذشت چند سال عملیات عشایر شروع شد که عملیاتی بزرگی در تنگه سونسوری در کوه های سر به فلک کشیده بود حضور داشتم و در آن جا شهید حاج قاسم سلیمانی را ملاقات کردم که به ما نوید پیروزی را می داد.

این رزمنده هشت سال دفاع مقدس عنوان کرد: شهید حاج قاسم سلیمانی در جنگ­ ها علاوه بر هدایت مقاطع مختلف عملیاتی از طریق استقرار در قرارگاه‌­ها، در نهایت شجاعت و بی‌­باکی در خطوط مقدم حضور داشت.

وی اضافه کرد: شهید سلیمانی عاری از هر گونه ترسی در مواجهه با دشمن در معرکه‌­ ها و میادین نبرد بود و این جملات حضرت علی (ع) را با همه وجود بیان می کرد، اگر کوه ها متزلزل شود تو تکان نخور، دندانهایت را به هم بفشار و جمجمه خویش را به خدا عاریت ده، قدم هایت را بر زمین میخکوب کن و نگاهت به آخر لشکر دشمن باشد، چشمت را فرو بگیر و بدان که نصرت و پیروزی از سوی خداوند سبحان است و در حقیقت شهید بزرگوار این­چنین بود.

وی ادامه داد: اسرائیل و آمریکا شهید سلیمانی را دشمن سرسخت خود می دانستند و تنها تلاش آنان نابودی سردار بود.

وی در تکمیل مطلب فوق، عنوان کرد: دشمنان نظام و اسلام فکر می کردند با شهید کردن سردار دلها از بزرگی و سان و منزلت او می کاهند اما این فکر آنان اشتباهی بیش نبود و با شهادت حاج قاسم همه ملت های اسلامی او را به رسمیت شناختند و خواستار انتقام سخت وی شدند.

این رزمنده دوران دفاع مقدس خاطرنشان کرد: نام و آوازه سردار شهید سلیمانی در کل جهان اسلام، این اسطوره بلند مرتبه برای ایران و ایرانیان مایه افتخار و سرافرازی است.

وی تصریح کرد: سردار شهید حاج قاسم شاگردان زیادی را در مکتب خود تربیت کرده که ادامه دهنده راه او هستند و ملت ایران همانند مردم کوفه نیستند که سیدعلی خامنه ای را تنها بگذارند.



منبع خبر

ثمره انتقام خون شهید سلیمانی نابودی اسرائیل است بیشتر بخوانید »

ویدئویی از شادمانی دو شهید سلیمانی و المهندس در پیروزی علیه داعش

ویدئویی از شادمانی دو شهید سلیمانی و المهندس در پیروزی علیه داعش

ویدئویی از شادمانی دو شهید سلیمانی و المهندس در پیروزی علیه داعش بیشتر بخوانید »

کلیپ دیدنی از دیدار امروز رهبر انقلاب با خانواده سردار شهید سلیمانی

کلیپ دیدنی از دیدار امروز رهبر انقلاب با خانواده سردار شهید سلیمانی

کلیپ دیدنی از دیدار امروز رهبر انقلاب با خانواده سردار شهید سلیمانی بیشتر بخوانید »

این پیرمرد در عراق چه می‌کرد؟

این پیرمرد در عراق چه می‌کرد؟



این پیرمرد در عراق چه می‌کرد؟

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، طلبه‌ای به نام «سید مصطفی موسوی» با انتشار تصویری از شهید حاج قاسم سلیمانی در صفحه مجازی‌اش نوشته است:

قبل‌ترها می‌ترسیدم از پیر شدن، از رعشه‌ی دستان چروکیده و رگ‌های کبود بادکرده که روی صورت کوچک و صاف نوه‌هایم کشیده شود. از فکر دیدن تار موهای سفید روی سرم، از چروک پیشانی بلندم، ته دلم خالی میشد! سخت بود تصور اینکه تنها بروم توی پارک مثل باقی پیرمردها بنشینم و ساعت‌ها زل بزنم به رقص شاخه‌ی درخت‌های لابد پیرتر از خودم و صدای خنده‌های از ته دل بچه‌ها که احتمالا باید لبخند بیاورد به لب‌هایم.

قبل‌ترها میگفتم دلم نمیخواهد پیر بشوم! الان هم میگویم! چندسال پیش به آن شیخ پیرمردِ مقامِ مسئول هم گفتم که نشسته بود آن سوی میز چوبی که شاید همسنِ هم بودند. پیرمرد ریش‌هایش رنگ عمامه‌اش شده بود و تسبیح شاه‌مقصود به دست، یک خط حرف میزد یک دانه تسبیح می‌انداخت. گفت برای چه بروی سوریه؟ نگفتم جهاد، نگفتم جنگ، نگفتم خسته‌ام، نگفتم و فکر کرد جواب ندارم…من حواسم به عکس امام پشت سرش بود که پیرمردی با عمامه‌ مشکی و نگاه پر از جذبه‌اش داخل قاب چوبی قدیمی، زل زده بود به من و با نگاهش میگفت انقلاب نکردیم که بنشینند پشت میز جوان‌ها را نصیحت کنند!

گاهی میان جملات تکراری و شعاری‌ دستی به ریش‌های سفیدش میکشید که یعنی این‌ها را در آسیاب سفید نکرده‌ام و بعد هرچه نصیحت بلد بود نقل قول، ولی افاقه نمیکرد! منِ جوانِ عمامه مشکی به سر، این سمت میز اسپند روی آتش شده بودم.

گروه گروه هم‌قطارهایم میرفتند و حس جاماندن داشت ضربان قلبم را گرومپ گرومپ بالا میبرد! لنگ اجازه‌ی خروج از کشور با امضای این پیرمرد بودم! انگار که یاسین بخوانم هرچه میگفتم اثر نمیکرد و هرچه میگفت اثر نمیکرد! آخر سر ناله سردادم که حاج‌آقا هرچه بگویید سمعا و طاعتا! ولی من دلم نمیخواهد ریش‌هایم سفید بشود! نمیخواهم مثل همه بمیرم! از اینکه قطعه شهدا خاکم نکنند میترسم! من میگفتم و پیرمرد عمامه به سر فقط نگاه میکرد! سر آخر هم رضایت نداد و نشد آن چه باید بشود، اسم ما در لیست بنیاد شهید ثبت نشد..

الان نمیترسم! البته به همان قدری که از بالا رفتن سن شناسنامه‌ام نمیترسم، پیر شدن را هم نمیخواهم! قبل‌ترها که میترسیدم از پیر شدن، چون هنوز به آن پیرمردِ محبوبم، به تار موهای سفیدش، به چروک پیشانی‌اش، به صدای پخته‌ی مردانه‌اش دقت نکرده بودم! به اینکه او توی این سن مگر نباید بنشیند خانه‌شان قد کشیدن بچه‌هایش را ببیند و قربان صدقه‌شان برود؟ مگر نباید با شیرین‌کاری نوه‌هایش عشق کند؟ این پیرمرد با آن موهای سپیدش، آغوش عمیقش، لبخند گرمش، عراق چه میکرد؟ دور از وطن، نیمه‌ی شب، میان حجم آتش…

سید مصطفی موسوی
۲۸ مهر ۱۳۹۹

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، طلبه‌ای به نام «سید مصطفی موسوی» با انتشار تصویری از شهید حاج قاسم سلیمانی در صفحه مجازی‌اش نوشته است:

قبل‌ترها می‌ترسیدم از پیر شدن، از رعشه‌ی دستان چروکیده و رگ‌های کبود بادکرده که روی صورت کوچک و صاف نوه‌هایم کشیده شود. از فکر دیدن تار موهای سفید روی سرم، از چروک پیشانی بلندم، ته دلم خالی میشد! سخت بود تصور اینکه تنها بروم توی پارک مثل باقی پیرمردها بنشینم و ساعت‌ها زل بزنم به رقص شاخه‌ی درخت‌های لابد پیرتر از خودم و صدای خنده‌های از ته دل بچه‌ها که احتمالا باید لبخند بیاورد به لب‌هایم.

قبل‌ترها میگفتم دلم نمیخواهد پیر بشوم! الان هم میگویم! چندسال پیش به آن شیخ پیرمردِ مقامِ مسئول هم گفتم که نشسته بود آن سوی میز چوبی که شاید همسنِ هم بودند. پیرمرد ریش‌هایش رنگ عمامه‌اش شده بود و تسبیح شاه‌مقصود به دست، یک خط حرف میزد یک دانه تسبیح می‌انداخت. گفت برای چه بروی سوریه؟ نگفتم جهاد، نگفتم جنگ، نگفتم خسته‌ام، نگفتم و فکر کرد جواب ندارم…من حواسم به عکس امام پشت سرش بود که پیرمردی با عمامه‌ مشکی و نگاه پر از جذبه‌اش داخل قاب چوبی قدیمی، زل زده بود به من و با نگاهش میگفت انقلاب نکردیم که بنشینند پشت میز جوان‌ها را نصیحت کنند!

گاهی میان جملات تکراری و شعاری‌ دستی به ریش‌های سفیدش میکشید که یعنی این‌ها را در آسیاب سفید نکرده‌ام و بعد هرچه نصیحت بلد بود نقل قول، ولی افاقه نمیکرد! منِ جوانِ عمامه مشکی به سر، این سمت میز اسپند روی آتش شده بودم.

گروه گروه هم‌قطارهایم میرفتند و حس جاماندن داشت ضربان قلبم را گرومپ گرومپ بالا میبرد! لنگ اجازه‌ی خروج از کشور با امضای این پیرمرد بودم! انگار که یاسین بخوانم هرچه میگفتم اثر نمیکرد و هرچه میگفت اثر نمیکرد! آخر سر ناله سردادم که حاج‌آقا هرچه بگویید سمعا و طاعتا! ولی من دلم نمیخواهد ریش‌هایم سفید بشود! نمیخواهم مثل همه بمیرم! از اینکه قطعه شهدا خاکم نکنند میترسم! من میگفتم و پیرمرد عمامه به سر فقط نگاه میکرد! سر آخر هم رضایت نداد و نشد آن چه باید بشود، اسم ما در لیست بنیاد شهید ثبت نشد..

الان نمیترسم! البته به همان قدری که از بالا رفتن سن شناسنامه‌ام نمیترسم، پیر شدن را هم نمیخواهم! قبل‌ترها که میترسیدم از پیر شدن، چون هنوز به آن پیرمردِ محبوبم، به تار موهای سفیدش، به چروک پیشانی‌اش، به صدای پخته‌ی مردانه‌اش دقت نکرده بودم! به اینکه او توی این سن مگر نباید بنشیند خانه‌شان قد کشیدن بچه‌هایش را ببیند و قربان صدقه‌شان برود؟ مگر نباید با شیرین‌کاری نوه‌هایش عشق کند؟ این پیرمرد با آن موهای سپیدش، آغوش عمیقش، لبخند گرمش، عراق چه میکرد؟ دور از وطن، نیمه‌ی شب، میان حجم آتش…

سید مصطفی موسوی
۲۸ مهر ۱۳۹۹



منبع خبر

این پیرمرد در عراق چه می‌کرد؟ بیشتر بخوانید »