سردار شوشتری

دشمنان نتوانستند تفکر انقلابی و دفاع از محرومین را محدود کنند

دشمنان نتوانستند تفکر انقلابی و دفاع از محرومین را محدود کنند


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، سردار «روح الله نوری» جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه در مراسم اجلاسیه شهدای وحدت در زاهدان گفت: جوانان این کشور در جنگ هشت ساله و دوران دفاع مقدس جانانه ایستادگی کرده و اجازه تجزیه کشور را به دشمنان ندادند.
 
سردار نوری افزود: امروز در جای جای کشور و در بلاد اسلامی و فراتر شاهد ثمره خون شهدا هستیم، دشمنان با تمام تلاش و فشار‌های وارد بر ملت ایران و کشور‌های اسلامی، نتوانسته‌اند جلوی تفکر انقلابی و ظلم ستیزی و دفاع از محرومین را بگیرند و آن را محدود کنند.
 
جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه با اشاره به رشادت‌ها و خدمات سردار شوشتری بیان کرد: ایشان را از سال ۱۳۶۲ می‌شناسنم و آوازه رشادهایشان بر کسی پوشیده نیست در سیستان و بلوچستان نیز منشا محرومیت زدایی بوده‌اند.
 
وی با بیان اینکه هنوز کار تمام نشده و باید همیشه آماده باشیم، دقت کنیم و لحظه‌ای غفلت نکنیم که دشمن فرصت سو استفاده پیدا کند، هر فردی در هر جایگاهی و موقعیت شغلی فرهنگی، اجتماعی سیاسی و.. حضور دارد باید به وظیفه خود به درستی عمل کرده و این فرصت خدمت را از دست ندهد.
 
جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه گفت: نباید زبان دشمنان شویم، نباید اجازه بدهیم جوانان مان زبان دشمنان شوند، انقلاب از ما انتظار غفلت و فرصت سوزی ندارد.
 
گفتنی است در پایان چهاردهمین یادواره شهدای وحدت و امنیت سیستان و بلوچستان سردار «حسین الماسی» به عنوان فرمانده قرارگاه شهید میرحسینی و سرهنگ «سید محمد حسینی» به عنوان فرمانده تیپ ۱۱۰ سلمان فارسی معرفی شدند.
 
همچنین از تندیس «شهید نورعلی شوشتری» در این مراسم رونمایی و از خانواده شهدا تقدیر شد.
 
انتهای پیام/ 241

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دشمنان نتوانستند تفکر انقلابی و دفاع از محرومین را محدود کنند بیشتر بخوانید »

تشریح شرایط سخت جوی حاکم بر منطقه عملیاتی بیت المقدس ۲

شرایط سخت جوی حاکم بر منطقه عملیاتی بیت المقدس ۲


به  گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در سالروز عملیات بیت المقدس ۲ اقدام به انتشار بخشی از دفتر راوی مجید جنتی عطایی برای اولین بار کرده است که در آن به شرایط سخت جوی حاکم بر این عملیات اشاره شده است و در پایان به مکالمه تلفنی برادر محصولی با سردار شوشتری اشاره دارد که درباره زمان عملیات صحبت می‌کنند.

صبح طی پیامی اطلاع داده شد که (برادر محصولی) جهت جلسه به قرارگاه نیروی زمینی بیایند.

متن سند به شرح زیر است:

(۰۹:۰۰) ما حرکت کردیم و حدود ساعت یازده به این مسئله برخوردیم که راه بسته شده است. این راه‌بندان در ۵/۹ کیلومتری بعد از پل سیدالشهدا (ع) بود. بارش برف به حدی بود که حدود یک متر برف در جاده نشسته و تا این لحظه هیچ‌گونه اقدامی جهت باز کردن راه صورت نگرفته بود. در طول راه، آب در اکثر جاها، کناره‌های جاده را شسته بود که این هم خود مسئله‌ای است و بارش برف نیز ادامه دارد.

(۱۱:۳۰) موقع برگشتن بعد از پل سیدالشهدا (ع)، از جاده بالایی رفتیم که آنجا بارش برف شدید، باعث شده بود که راه آنجا هم بند بیاید که ما برگشتیم و از جاده پایین رفتیم و به موقعیت شهید داوودآبادی رسیدیم.

در آنجا برادر محصولی در تماس تلفنی به برادر شوشتری گفت: «اگر تغییری در زمان حاصل شده اطلاع بدهند» و در رابطه با بسته بودن جاده هم توضیح داد. برادر شوشتری گفت: «ما الآن روی قضیه زمان عملیات جلسه داریم. شما منتظر باشید.»

(۱۶:۱۰) ما هم به ظفر ۲ برگشتیم.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شرایط سخت جوی حاکم بر منطقه عملیاتی بیت المقدس ۲ بیشتر بخوانید »

روایت دلتنگی فرمانده برای جانشین خود/ دلداری شهید میثمی به شهید کلهر

روایت دلتنگی فرمانده برای جانشین خود/ دلداری شهید میثمی به شهید کلهر


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «یدالله کلهر» سال ۱۳۳۳ در روستای «باباسلمان» شهریار به دنیا آمد. روز اول بهمن سالروز شهادت شهید «کلهر» قائم‌مقام لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) در جریان عملیات «کربلای ۵» است. 

پس از پیروزی انقلاب و ضرورت دفاع در آن اوضاع نابسامان، در تشکیل پایگاه‌های دفاعی و کمیته‌ها در مساجد برای پاسداری از دستاوردهای انقلاب در محل سکونت خود، نقش ویژه‌ای داشت و با آگاهی بخشی به مردم، نسبت به رفع نیازهای آنان اقدام می‌کرد.

در شهریور ۱۳۵۸ با تشکیل سپاه کرج به عضویت این نهاد درآمد و به خاطر شایستگی‌های او به عنوان «جانشین عملیات سپاه کرج» مشغول به خدمت شد. وی در نخستین گروه اعزامی از سپاه کرج به کردستان، سرپرستی گروه را بر عهده گرفت و در آزادسازی شهر سنندج با وجود آن‌که نیروهای تحت فرماندهی او پس از پایان مأموریت به کرج بازگشتند، او در منطقه ماند و به «فرماندهی عملیات شهر تکاب» منصوب شد.

با آغاز جنگ تحمیلی، به کرج بازگشت و پس از سازماندهی تعدادی از نیروهای رسمی و بسیجی، به جنوب رفت و در همان روزهای نخست جنگ، جبهه «فیاضیه» در آبادان را تشکیل داد و مدت‌ها به عنوان «فرمانده محور جبهه فیاضیه» مشغول خدمت شد.

در عملیات «طریق‌القدس» با سمت فرمانده گردان وارد عمل شد که به دلیل نبوغ و رشادت‌ها و خلاقیت‌هایی که از خود نشان داد، «جانشین تیپ ‌المهدی» شد. در عملیات‌های فتح‌المبین، الی بیت‌المقدس و رمضان به عنوان یکی از فرماندهان لشکر ۲۷، مسئول محور و در عملیات والفجر مقدماتی، «جانشین تیپ نبی‌اکرم(ص)» بود. شهید کلهر در عملیات «کربلای ۵» قائم‌مقام لشکر ۱۰سیدالشهدا(ع) بود که به درجه رفیع شهادت رسید.

حال به مناسبت سالروز شهادت شهید کلهر در روز اول بهمن برداشتی آزاد از نحوه شهادت شهید یدالله کلهر به روایت سردار فضلی منتشر شد که به شرح زیر است.

«منتظرت بودم. یک چشمم به ساعت بود و چشم دیگرم به در که چه وقت می‌آیی. به دلم شور افتاده بود. نباید این‌قدر دیر می‌کردی. دیگر طاقت نیاوردم، به یکی از بچه‌ها گفتم: یک پیک بفرست خط که از حال یدالله خبردار شود.

جای من مانده بودی. می‌دانستی چقدر دل‌شوره خط را دارم. بی‌تابی‌ام را که برای ماندن دیدی، آرامم کردی و گفتی: تو برو. من جای تو می‌مانم.

ابتدای کار قبول نمی‌کردم. نمی‌خواستم در آن شرایط به عقب برگردم اما تو خودت مثل یک فرمانده بودی. کم نبودند کسانی که من و تو را با هم اشتباه می‌گرفتند. بار‌ها به من گفته بودند: شما زوج فرماندهی خوبی هستید. وقتی کار می‌کنید معلوم نیست کدام‌ شما فرمانده‌اید و کدام‌تان جانشین!

به عقب برگشتم اما قرار بود تو هم برای جلسه خودت را به شهرک دوعیجی برسانی و حالا دیر کرده بودی. در همین فکر‌ها بودم که با بی‌سیم خبر دادند که زخمی شده‌ای. به دلم افتاده بود که یک اتفاقی افتاده است. دیگر توان ماندن نداشتم.

با قرارگاه تماس گرفتم؛ آن‌ها هم خبر را تأیید کردند. گفتند دارند از جاده دوعیجی تو را به سمت بیمارستان صحرایی می‌آورند. از سردار شوشتری اجازه گرفتم و از جلسه بیرون آمدم و خودم را به جاده رساندم تا از نزدیک تو را ببینم اما باز هم نیامدی.

دلم گرفت. هزار نذر و نیاز کردم که اتفاق خاصی نیفتاده باشد. بدون تو معلوم نبود چه بر سر لشکر می‌آمد. کمی قدم زدم، کمی خیره شدم به جاده و کمی…، باز هم نیامدی. انگار دیر رسیده بودم. نمی‌توانستم جلسه را رها کنم. تو را به خدا سپردم و برایت آیت‌الکرسی خواندم و به شهرک برگشتم.

دورادور جویای حالت بودم اما تو همچنان بیهوش بودی. می‌گفتند ترکش ریزی به سرت برخورد کرده است و همه چیز را به هم ریخته است اما تو که همیشه کلاه آهنی سرت می‌کردی و همه را هم به این کار سفارش می‌کردی، حتی بعد از عملیات والفجر۸ که گردنت آسیب دیده بود و به سر گذاشتن کلاه برایت سخت بود. حتی وقتی که به تو اصرار می‌کردم کلاه سرت نگذار و تو آمرانه می‌گفتی: وقتی از نیرو‌ها کاری را می‌خواهی، باید خودت پیشقدم انجام آن باشی!

هوا که تاریک شد، دلم برایت پر کشید. می‌خواستم به بیمارستان صحرایی بیایم تا خودم از نزدیک تو را ببینم اما نشد. ۳۶ ساعت بود که بچه‌ها در نخلستان‌های شلحه با عراقی‌ها درگیر بودند. همه چیز به هم ریخته بود. خودت که اوضاع را می‌دانی؛ نمی‌دانم چرا دارم برایت تعریف می‌کنم.

اگر حرف می‌زد، اشک امانش نمی‌داد

حال که خبر پرکشیدنت را مرور می‌کنم، دلم می‌لرزد و بغضی به کهنگی رفاقت‌مان در گلویم می‌شکند. اشک تنها ملجئی است که به آن پناه آورده‌ام. بدون تو دیگر توان اداره خط و لشکر را ندارم. تو رفته‌ای و با خودت همه مهربانی‌ها را برده‌ای.

من همان حالی را دارم که تو داشتی زمانی که خبر شهادت حاج‌حسین را به تو دادند. یادت هست در یک نفربر نشسته بودی کنار من؟ برعکس من اشکی نریختی و فقط اندوهی بی‌پایان در چشم‌هایت موج می‌زد. کم‌حرف و غمگین شده بودی. شهید میثمی تا تو را دید، فهمید اتفاقی افتاده است. حتماً یادت هست که از تو پرسید: حاج‌یدالله چه اتفاقی افتاده است؟!

سکوت کردی. انگار می‌دانستی اگر حرف بزنی، اشک امانت نمی‌دهد. من به جای تو گفتم «میررضی پریده است». حاج‌عبدالله (شهید میثمی) لبخند همیشگی‌اش را زد و دست‌هایش را روی شانه‌هایت گذاشت و گفت: این که ناراحتی ندارد. آنها مزد کار خود را گرفتند. بعد هم به تو نزدیک شد و در گوش تو چیزی زمزمه کرد. من فقط به نمایشی که در برابر چشمانم رخ می‌داد، زل زده بودم. همه چیز در ثانیه‌ای عوض شد. لبخند زدی و موج آرامشی پاشید توی صورتت.
حالا که آن ساعت‌ها را مرور می‌کنم، هم تو رفته‌ای و هم حاج‌عبدالله. من این میان، غریبه‌تر از آنی بودم که محرم باشم.

در رفتنت خیر عظیمی بود

در رفتنت هم مثل بودنت خیر عظیمی بود. من که به کوثر نیامدم اما بچه‌ها می‌گفتند: با آمدنت هرچه نیرو بود در حسینیه اردوگاه جمع شدند و وقت خداحافظی با تو به سر و سینه می‌زدند. همان زمان بود که ۲۵ فروند هواپیما به اردوگاه حمله کردند و کل محوطه را بمباران کردند. چادر گُردان‌ها و یگان‌ها در آتش سوخت و شش نگهبان اردوگاه شهید شدند اما سه هزار نفری که در سایه امن عظمت روح تو در حسینیه بودند، هیچ آسیبی ندیدند.

یک شب تن مطهرت را در سردخانه بیمارستان نگه‌ داشتند تا برای آوردنت به اردوگاه کوثر هماهنگی‌ها انجام شود. من اما شرمنده‌ام که نتوانستم برای آخرین بار به دیدنت بیایم. علت اینکه نشد را نمی‌دانم. عراق آنقدر روی خط آتش ریخت و پاتک کرد که نتوانستم از جایم تکان بخورم.

دلم برای چهره خاک‌گرفته‌ات تنگ شده است، برای چشم‌هایی که به گود نشسته بودند. کاش یک‌ بار دیگر تو را می‌دیدم. کاش تن خسته‌ات را برای بار آخر بغل می‌کردم و حرف‌هایی که گذاشته بودم تا سر فرصت برایت بگویم را می‌گفتم.

بدنت برای ماندن خیلی مقاومت کرد. این را دکتر‌ها به من گفتند. از بس ورزیده و تنومند بودی اما می‌دانم که روح خسته و عاشقت دیگر تاب ماندن نداشت و کار را یکسره کرد.»

تنظیم: نرگس صفری

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت دلتنگی فرمانده برای جانشین خود/ دلداری شهید میثمی به شهید کلهر بیشتر بخوانید »

اگر آبرویی داشته باشم، در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد

اگر آبرویی داشته باشم، در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد


اگر آبرویی داشته باشم، در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کردبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، کتاب «نورعلی» چاپ انتشارات شهید کاظمی است که نیم‌نگاهی به زندگی و بندگی سردار شهید «نورعلی شوشتری» داشته و در بردارنده خاطراتی از زندگی و فراز و فرود‌های زندگی این سردار دلاور اسلام است، که در بخشی از آن با اشاره به حمله منافقین به کشور و شکل‌گیری عملیات مرصاد به نقش این شهید در آن برهه و پیام امام راحل به او پرداخته شده است.

با وقوع عملیات مرصاد، سردار نورعلی شوشتری به توصیه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مسئولیت  عملیات مرصاد را برعهده گرفت و به نقل از شهید صیاد شیرازی فرماندهی خوبی را از خود به نمایش گذاشت تا جایی که پس از تماس مرحوم سید احمد خمینی (پسر امام خمینی (ره)) با وی و ارائه گزارش پیشرفت عملیات، حضرت امام خمینی (ره) خطاب به سردار شوشتری فرمودند: «در این دنیا که نمی‌توانم کاری را برای شما انجام دهم. اگر آبرویی داشته باشم، در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

اگر آبرویی داشته باشم، در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد بیشتر بخوانید »