سریال تلویزیونی

علاقه سیروس همتی به بازی در نقش حر

علاقه سیروس همتی به بازی در نقش حر



سیروس همتی شب گذشته ۳۱ مرداد با حضور در سومین قسمت از برنامه‌ی «نشان ارادت» درباره‌ی حال و هوای ایام محرم در دوران کودکی‌اش سخن گفت.

به گزارش مجاهدت از مشرق، سیروس همتی شب گذشته ۳۱ مرداد با حضور در سومین قسمت از برنامه‌ی «نشان ارادت»، درباره‌ی حال و هوای ایام محرم در دوران کودکی‌اش سخن گفت. او درمورد علاقه‌مندی به بازی در نقش حر صحبت کرد که بعد از تحت تاثیر قرار گرفتن از امام حسین (ع) شخصیت متفاوتی پیدا می‌کند. همتی همچنین معتقد است که مراسم‌ها و آیین‌ها می‌توانند در سینما و تئاتر به شدت کاربردی باشند. در ادامه بخشی از صحبت‌های سیروس همتی را می‌خوانید.

نمایشنامه‌هایی برگرفته از خاطرات کودکی

سیروس همتی در ابتدای برنامه درمورد اولین مواجهه‌ی خود با امام حسین (ع) توضیح داد: عموی بزرگ من هر سال یک هیاتی داشت که ۱۰ روز مانده بود به محرم پرچم‌ها را می‌دوخت، استکان‌ها را می‌شست و گلاب آماده می‌کرد. یعنی همه چیز را فراهم می‌کرد تا برگزاری هیات خوب پیش برود. یادم می‌آید یک کُتَل هم بود که همیشه من و پسردایی‌ام دعوا داشتیم که چه کسی آن را بردارد. همچنین حس و حال خوبی با آواها، آهنگ‌ها و آدم‌های خاص در ذهن‌ام دارم. شاید نمایشنامه‌هایی که می‌نویسم برگرفته از آدم‌های همان خاطرات کودکی‌ام است که باعث شد کتاب (یک شاخه گل سرخ) که نویسنده‌اش هستم، یکی از بهترین نمایشنامه‌های دینی مذهبی مسابقه‌ی بزرگ سال ۹۶ شود.

ارادت ویژه به حضرت عباس (ع)

بازیگر سریال «خداحافظ بچه» درمورد نواها و نغمه‌هایی که در ذهن‌اش به یادگار مانده، گفت: یک بلندگوی کوچک و یک زنبیل را به خاطر دارم که نوارها به شکل کاست بود و یک نفر در فاصله‌ی چند روز مانده به ایام به محرم می‌آمد، نوارها را می‌گذاشت و ما یکی از کاست‌های مورد علاقه‌تان را انتخاب می‌کردیم. من عاشق آهنگ‌هایی هستم که سوز دارند و بدون هیچ مانعی به درون ما می‌آیند. این خاطرات را از دوران کودکی‌ام به یاد دارم که عاشق اباعبدلله‌الحسین (ع) و برادر عزیزش هستم. من و همشهری‌هایم ارادت ویژه‌ای به حضرت عباس (ع) داریم.

آیین‌ها در سینما و تئاتر کاربردی هستند

بازیگر سریال «دلدادگان» درباره‌ی سنت‌هایشان در دوران کودکی توضیح داد: ما سنت تشت گذاری داشتیم. یعنی چند روز مانده به محرم یک تشت را می‌چرخاندند و هر کسی که نذری داشت یا آب داخل تشت می‌ریخت یا از تشت آب می‌نوشید. من این بخش از آیین‌ها را در نمایشنامه‌های مذهبی از جمله نمایش (مسافران) استفاده کرده‌ام. داستان نمایش به این شکل بود که دو روز مانده به عاشورا در روستا قرعه‌کشی می‌کنند و هر کسی اسم مادر یا هر کدام از اعضای خانواده‌اش که واجب‌تر است به کربلا برود را در کاغذ می‌نوشت و در آب می‌انداخت. کدخدا هم به نیت امام حسین (ع) سه اسم را در می‌آورد و این‌طور سهم آن شخص می‌شد که با گلریزان اهل روستا به کربلا برود.

من این مراسم‌ها را خیلی دوست دارم و باور دارم که مراسم‌ها و آئین‌ها می‌توانند در سینما و تئاتر به شدت کاربردی باشند. چند وقت پیش پیتر بروک فوت کرد و زمانی که در ایران تعزیه را دیده بود، گفته بود من باور کردم که تشت یک رود (رود دجله یا فرات) است. همچنین گفته بود باور کردم که پر قرمز و آن صدای نَکره یعنی اشقیا و آن پر آبی و یک بُرقع سبز یعنی انبیا است. همچنین موسیقی ما برگرفته از موسیقی تعزیه است و بهترین خوانندگان عصر حاضر ما یک زمانی تعزیه می‌خوانده‌اند.

تمایل برای بازیگری در نقش حر

بازیگر مجموعه‌ی «نیسان آبی» در پاسخ به این سوال که دوست دارد جای کدام یک از شخصیت‌های واقعه‌ کربلا بازی کند، گفت: قطعا حر. او به شدت مردد و رنگ زرد هم در تعزیه‌ها نشانه‌ تردید است و اینکه چطور می شود در طول یک شب متحول می‌شود. من احساسم این است که کنتراست قشنگی دارد. یعنی شخصیت حر قبل از مواجهه با امام حسین (ع) و بعد از تحت تاثیر قرار گرفتن با امام حسین (ع) که خیلی متفاوت است.

داستان شمر در زمان حال

بازیگر سریال «پرانتز باز» درباره‌ی داستان نمایش «یک شاخه گل سرخ» توضیح داد: قصه‌ی نمایش مربوط به زمان حال است. البته من فقط شمربن ذلجوشن را به زمان حال آوردم که می‌آید داخل یک کوچه و یک هیات را می‌بیند که روی در هیات نوشته‌اند کاش من جای تو بودم آقا. بعد می‌رود داخل و می‌گوید من شمر هستم. نوشته‌اید کاش من جای تو بودم آقا، خواستم بگویم که هنوز سر حضرت را نبریده‌ام، الان هم شب تاسوعا است، آیا کسی هست که جایگزین آقا کنم؟ این نمایش شامل سه اپیزود با سه آدم است که با زندگیِ هر کدام همراه می‌شویم و هر کدام که به لحظه‌ی عمل کردن به کاری می‌رسند، جا می‌زنند.

همتی همچنین درمورد علت نرفتن خود به کربلا گفت‌: هر بار که خواستم به کربلا بروم، فکر کردم که یکی از شاگردانم و خانواده‌اش به این پول نیاز دارند. من دبیر یکی از مناطق محروم تهران هستم.

قصه‌ی ارادت دختر ختنی به علی‌اکبر (ع)

همتی همچنین در پایان برنامه از آرزوی خود برای روی صحنه بردن یکی از نمایشنامه‌هایش صحبت کرد و بیان کرد: دوست دارم تمام آنچه از دوران کودکی از آیین‌ها آموخته‌ام را به شکل یک نمایش روی صحنه ببرم. من یکی از تعزیه‌هایم، تعزیه (دختر خُتَن) بود که از آن یک نمایشنامه به نام (کاش می‌شد سرنوشت را از سر نوشت) تولید کردم که قصه‌ی ارادت یک دختر خُتَنی به علی اکبر (ع) بود. این آرزو را دارم که یک نهادی به من کمک کند تا من بتوانم این نمایش را که به شدت به آن افتخار می‌کنم، برای ادای دین به این ایام روی صحنه ببرم.

سومین قسمت از برنامه‌ی «نشان ارادت» با حضور سیروس همتی امروز حوالی ساعت 13:30 از شبکه دو سیما پخش می‌شود.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

علاقه سیروس همتی به بازی در نقش حر بیشتر بخوانید »

فیلم/ ناگفته‌های شنیدنی از مختارنامه

فیلم/ ناگفته‌های شنیدنی از مختارنامه



سال ۱۳۸۹ بود که اثر داود میرباقری از شبکه یک سیما پخش شد. سال‌های بعد در شبکه‌های ایرانی و خارجی روی آنتن رفت و مورد استقبال بسیاری از مخاطبین قرار گرفت.


دریافت
8 MB

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ ناگفته‌های شنیدنی از مختارنامه بیشتر بخوانید »

برف بی صدا می‌بارد؛ تعامل قصه گویی و انتقال ارزش‌های دوران دفاع مقدس

برف بی‌صدا می‌بارد؛ تعامل قصه‌گویی و انتقال ارزش‌های دوران دفاع مقدس


گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس- علی عبدالصمدی؛ فصل دوم سریال خوش ساخت و پر مخاطب «برف بی صدا می‌بارد» به تازگی روی آنتن شبکه‌ی سوم سیما رفته است.

سریالی به کارگردانی پوریا آذربایجانی که در فصل نخست آن توجه بسیاری از مخاطبین را به خود جلب کرد.

داستان برف بی صدا می‌بارد از اواخر دهه‌ی پنجاه و آغاز جنگ تحمیلی و دوران پر حماسه‌ی دفاع مقدس شروع شد.

حبیب کیانی که نام اصلی او حبیب جعفرزاده بوده است، پسر شریک سابق حاج عطا شکیباست. شریک حاج عطا شکیبا سال‌ها پیش به علت سهل انگاری‌ها و بی برنامگی‌ها و بعضا ناحق کردن‌ها، ورشکست شد و امروز یک افلیج مفلوک گوشه نشین شده است.

پسرش که عامل اصلی بدبختی خود و خانواده اش را حاج عطا شکیبا می‌پندارد، در تلاش است با نزدیک شدن به بنگاه کاری و خانواده‌ی حاج عطا، این خانواده را متزلزل کند. سیمین که البته نامزد دارد با دسیسه‌های وقت و بی وقت حبیب از همسر آینده اش جدا می‌شود و نهایتا با حبیب ازدواج می‌کند و عنان خانواده و شرکت را دست حبیب می‌سپارد.

حبیب در ظاهر سعی می‌کند شرکت را از ورشکستگی نجات دهد، اما در باطن نیتی سوء دارد. سیمین به هیچ وجه به توصیه‌های خانواده، دوستان و اطرافیانش درخصوص رفتار و کردار حبیب شکیبا گوش فرا نمی‌دهد. ضمن اینکه حبیب در جریان عملی ساختن نقشه هایش دستش به خون نیز آلوده شده است.

آنچه فوقا ذکر شد خلاصه‌ای از فصل اول و قسمت‌های پخش شده از فصل دوم سریال برف بی صدا می‌بارد است. این سریال در قیاس با سایر سریال‌هایی که طی چند ماه اخیر از تلویزیون پخش شده است، نمره‌ی قبولی بالایی گرفته و توانسته است توجهات بسیاری از مخاطبین را به خود جلب کند.

خاتمه‌ی جنگ تحمیلی، بازگشت آزادگان به سرزمین و اعلام خبر رحلت امام خمینی از جمله نکات حساس و کلیدی‌ای بودند که در فصل دوم سریال به آن اشاره شده است. نمایش فرهنگ عمومی مردم ایران در دهه‌ی شصت دستمایه‌ای خواهد بود جهت ترویج آن بنمایه‌های اجتماعی برای نسل‌هایی که در آن زمان نبودند و خبری از حال و هوای آن زمان ندارند.

ولی برخی نکات نیز حائز تذکر است. هیچگونه تجانسی بین فرزندان خانواده‌ی حاج عطا شکیبا نیست. سیمین دختر بزرگ خانواده با بازی الیکا عبدالرزاقی دانشجوی سال نخست دانشکده بود که به علت مشغله‌های خانوادگی از ادامه‌ی تحصیل انصراف داد.

نامزد اول او (پوریا پورسرخ) پزشکی جوان و حاذق بود که برای ادامه‌ی زندگی به فرانسه مهاجرت کرد. اصولا چرا یک پزشک مجرب و جوان باید با دختری نامزد کند که حتی هنوز به دانشگاه نرفته است؟ بهانه‌ی اصلی سیمین بزرگ کردن خواهر و برادر کوچک‌تر آنهاست در صورتی که تا پیش از فوت پدر و مادرشان (یعنی حاج عطا و همسرش) مسئولیت اصلی زندگی بر گردن آن‌ها بود و سیمین خیلی زودتر از این‌ها می‌توانست ازدواج کند.

سیمین حتی زمانی که خواهر حبیب به شرکتشان می‌رود و عملا موضوع کلاهبرداری برادرش را افشا می‌کند باز هم متوجه دسیسه‌های حبیب کیانی نمی‌شود و همچنان پای اعتماد بی موردی که به کیانی دارد می‌ماند. هرگز در طول سریال مشخص نشد که اعتماد بیش از حد از کجا نشات گرفته است؟

نسرین دختر دوم خانواده دقیقا مسیر معکوس را رفته است. او دانشگاه رفته و تحصیل کرده است. با پسر عمه اش ازدواج کرده و اکنون منتظر نخستین ثمره‌ی ازدواجشان است. سهیلا تازه به دانشگاه رفته و دغدغه‌های جوانی بیست ساله را دارد. دانیال و پگاه نیز هنوز مدرسه هم نمی‌روند و خردسال هستند. هیچگونه جناسی بین سیمین، نسرین و سهیلا و دانیال و پگاه دیده نمی‌شود. نویسنده و کارگردان باید روی شخصیت این دو خردسال بیشتر فکر می‌کردند.

در صبح روزی که خبر ارتحال امام خمینی رسما اعلام می‌شود همه‌ی اعضای خانواده در خانه خبر را از طریق تلویزیون تماشا می‌کنند در صورتی که در آن زمان تلویزیون برنامه‌ی صبحگاهی نداشته است و خبر مربوطه از طریق رادیو مخابره شده است و آنچه که امروزه به عنوان خبر فوت امام در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود و در سریال نیز دیده شد، در استودیوی رادیو صرفا جهت ثبت در آرشیو ضبط شده است.

حبیب کیانی با بازی پوریا شکیبایی به لحاظ انتخاب بازیگر برای ایفای نقش مقابل الیکا عبدالرزاقی چندان قابل درک نیست. اصولا این دو بازیگر اختلاف سنی فاحشی با یکدیگر دارند و انتخاب این دو به عنوان شریک کاری و همسر قابل درک برای مخاطب عموم نیست.

در لحظه‌ی اعلام خبر ارتحال امام خمینی، یکی از جانبازان افتخارآفرین دوران دفاع مقدس جان به جان آفرین تسلیم می‌کند و این یکی از صحنه‌های تماشایی و ماندگار این سریال به شمار می‌آید. اینکه یک جانباز با شنیدن خبر رهبرش دیگر طاقت نمی‌آورد و به دیدار حق می‌شتابد.

امروز و جعفرزاده دقیقا در یک روز گم می‌شوند و دقیقا در یک شب پیدا می‌شوند. کوچکترین فاصله‌ای بین سکانس پیدا شدن جعفرزاده روی تخت بیمارستان و حضور در مراسم عقد و ازدواج دخترش با خواستگار قدیمیش نیست و مخاطب عملا این پرسش در ذهنش به وجود می‌آید که مگر این پدر در سکانس پیشین روی تخت بیمارستان نبود؟

به صورت کلی سریال «برف بی صدا می‌بارد» سریالی خوب و خوش ساخت است که ضمن قصه گویی و شخصیت پردازی جذاب که مخاطب را جلب می‌کند از مفاهیم و ارزش‌های والای انسانی و وضعیت زندگی خانواده‌های ایثارگر، جانبازان و سلحشوران عرصه‌ی دفاع قدس سخن به میان آورده که در نوع خودش حائز تقدیر و ارج نهادن است.

به عبارتی دیگر، نویسنده و کارگردان با تلفیق دو عنصر اصلی قصه و ارزش‌های والای دفاع مقدس توانسته است اثری را پدید آورد که هم آینه‌ای از تاریخ دفاع مقدس و هم باعث انتقال مفاهیم ارزشمند آن دوران است.

انتهای پیام/133

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برف بی‌صدا می‌بارد؛ تعامل قصه‌گویی و انتقال ارزش‌های دوران دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

برف بی صدا می‌بارد؛ تعامل قصه گویی و انتقال ارزش‌های دوران دفاع مقدس

برف بی صدا می‌بارد؛ تعامل قصه گویی و انتقال ارزش‌های دوران دفاع مقدس

فصل دوم سریال خوش ساخت و پر مخاطب «برف بی صدا می‌بارد» به تازگی روی آنتن شبکه‌ی سوم سیما رفته است. سریالی به کارگردانی پوریا آذربایجانی که در فصل نخست آن توجه بسیاری از مخاطبین را به خود جلب کرد.
داستان برف بی صدا می‌بارد از اواخر دهه‌ی پنجاه و آغاز جنگ تحمیلی و دوران پر حماسه‌ی دفاع مقدس شروع شد. حبیب کیانی که نام اصلی او حبیب جعفرزاده بوده است، پسر شریک سابق حاج عطا شکیباست. شریک حاج عطا شکیبا سال‌ها پیش به علت سهل انگاری‌ها و بی برنامگی‌ها و بعضا ناحق کردن ها، ورشکست شد و امروز یک افلیج مفلوک گوشه نشین شده است. پسرش که عامل اصلی بدبختی خود و خانواده اش را حاج عطا شکیبا می‌پندارد، در تلاش است با نزدیک شدن به بنگاه کاری و خانواده‌ی حاج عطا، این خانواده را متزلزل کند. سیمین که البته نامزد دارد با دسیسه‌های وقت و بی وقت حبیب از همسر آینده اش جدا می‌شود و نهایتا با حبیب ازدواج می‌کند و عنان خانواده و شرکت را دست حبیب می‌سپارد. حبیب در ظاهر سعی می‌کند شرکت را از ورشکستگی نجات دهد، اما در باطن نیتی سوء دارد. سیمین به هیچ وجه به توصیه‌های خانواده، دوستان و اطرافیانش در خصوص رفتار و کردار حبیب شکیبا گوش فرا نمی‌دهد. ضمن این که حبیب در جریان عملی ساختن نقشه هایش دستش به خون نیز آلوده شده است.
آن چه فوقا ذکر شد خلاصه‌ای از فصل اول و قسمت‌های پخش شده از فصل دوم سریال برف بی صدا می‌بارد است. این سریال در قیاس با سایر سریال‌هایی که طی چند ماه اخیر از تلویزیون پخش شده است، نمره‌ی قبولی بالایی گرفته و توانسته است توجهات بسیاری از مخاطبین را به خود جلب کند. خاتمه‌ی جنگ تحمیلی، بازگشت آزادگان به سرزمین و اعلام خبر رحلت امام خمینی از جمله نکات حساس و کلیدی‌ای بودند که در فصل دوم سریال به آن اشاره شده است. نمایش فرهنگ عمومی مردم ایران در دهه‌ی شصت دستمایه‌ای خواهد بود جهت ترویج آن بنمایه‌های اجتماعی برای نسل‌هایی که در آن زمان نبودند و خبری از حال و هوای آن زمان ندارند.
ولی برخی نکگات نیز حائز تذکر است. هیچ گونه تجانسی بین فرزندان خانواده‌ی حاج عطا شکیبا نیست. سیمین دختر بزرگ خانواده با بازی الیکا عبدالرزاقی دانشجوی سال نخست دانشکده بود که علت مشغله‌های خانوادگی از ادامه‌ی تحصیل انصراف داد. نامزد اول او (پوریا پورسرخ) پزشکی جوان و حاذق بود که برای ادامه‌ی زندگی به فرانسه مهاجرت کرد. اصولا چرا یک پزشک مجرب و جوان باید با دختری نامزد کند که حتی هنوز به دانشگاه نرفته است؟ بهانه‌ی اصلی سیمین بزرگ کردن خواهر و برادر کوچک‌تر آنهاست در صورتی که تا پیش از فوت پدر و مادرشان (یعنی حاج عطا و همسرش) مسئولیت اصلی زندگی برگردن آن‌ها بود و سیمین خیلی زودتر از این‌ها می‌توانست ازدواج کند. سیمین حتی زمانی که خواهر حبیب به شرکتشان می‌رود و عملا موضوع کلاهبرداری برادرش را افشا می‌کند باز هم متوجه دسیسه‌های حبیب کیانی نمی‌شود و همچنان پای اعتماد بی موردی که به کیانی دارد می‌ماند. هرگز در طول سریال مشخص نشد که اعتماد بیش از حد از کجا نشات گرفته است؟
نسرین دختر دوم خانواده دقیقا مسیر معکوس را رفته است. او دانشگاه رفته و تحصیل کرده است. با پسر عمه اش ازدواج کرده و اکنون منتظر نخستین ثمره‌ی ازدواجشان است. سهیلا تازه به دانشگاه رفته و دغدغه‌های جوانی بیست ساله را دارد. دانیال و پگاه نیز هنوز مدرسه هم نمی‌روند و خردسال هستند. هیچ گونه جناسی بین سیمین، نسرین و سهیلا و دانیال و پگاه دیده نمی‌شود. نویسنده و کارگردان باید روی شخصیت این دو خردسال بیشتر فکر می‌کردند.
در صبح روزی که خبر ارتحال امام خمینی رسما اعلام می‌شود همه‌ی اعضای خانواده در خانه خبر را از طریق تلویزیون تماشا می‌کنند در صورتی که در آن زمان تلویزیون برنامه‌ی صبح گاهی نداشته است و خبر مربوطه از طریق رادیو مخابره شده است و آن چه که امروزه به عنوان خبر فوت امام در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود و در سریال نیز دیده شد، در استودیوی رادیو صرفا جهت ثبت در آرشیو ضبط شده است.
حبیب کیانی با بازی پوریا شکیبایی به لحاظ انتخاب بازیگر برای ایفای نقش مقابل الیکا عبدالرزاقی چندان قابل درک نیست. اصولا این دو بازیگر اختلاف سنی فاحشی با یکدیگر دارند و انتخاب این دو به عنوان شریک کاری و همسر قابل درک برای مخاطب عموم نیست.
در لحظه‌ی اعلام خبر ارتحال امام خمینی، یکی از جانبازان افتخار آفرین دوران دفاع مقدس جان به جان آفرین تسلیم می‌کند و این یکی از صحنه‌های تماشایی و ماندگار این سریال به شمار می‌آید. این که یک جانباز با شنیدن خبر رهبرش دیگر طاقت نمی‌آورد و به دیدار حق می‌شتابد.
امروز و جعفرزاده دقیقا در یک روز گم می‌شوند و دقیقا در یک شب پیدا می‌شوند. کوچکترین فاصله‌ای بین سکانس پیدا شدن جعفرزاده روی تخت بیمارستان و حضوردر مراسم عقد و ازدواج دخترش با خواستگار قدیمیش نیست و مخاطب عملا این پرسش در ذهنش به وجود می‌آید که مگر این پدر در سکانس پیشین روی تخت بیمارستان نبود؟
به صورت کلی سریال «برف بی صدا می‌بارد» سریالی خوب و خوش ساخت است که ضمن قصه گویی و شخصیت پردازی جذاب که مخاطب را جلب می‌کند از مفاهیم و ارزش‌های والای انسانی و وضعیت زندگی خانواده‌های ایثارگر، جانبازان و سلحشوران عرصه‌ی دفاع قدس سخن به میان آورده که در نوع خودش حائز تقدیر و ارج نهادن است. به عبارتی دیگر، نویسنده و کارگردان با تلفیق دو عنصر اصلی قصه و ارزش‌های والای دفاع مقدس توانسته است اثری را پدید آورد که هم آینه‌ای از تاریخ دفاع مقدس و هم باعث انتقال مفاهیم ارزشمند آن دوران است.
انتهای پیام/۱۳۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برف بی صدا می‌بارد؛ تعامل قصه گویی و انتقال ارزش‌های دوران دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

زمان پخش سریال «برف بی صدا می بارد»

زمان پخش سریال «برف بی صدا می بارد»



پخش سریال «برف بی صدا می بارد» از جمعه ۱۱ تیر ماه به مدت ۴ شب ساعت ۲۰:۵۰ از شبکه سه سیما شروع می‌شود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، پخش سریال «برف بی صدا می بارد» به کارگردانی پوریا آذربایجانی، نویسندگی زنده یاد مسعود بهبهانی نیا و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی به دلیل همزمانی با عید نوروز و ماه رمضان متوقف گردیده بود، اکنون قرار است جهت یادآوری مخاطبان خلاصه ۶۸ قسمت پخش شده این سریال از روز جمعه ۱۱ تیرماه به مدت ۴ شب ساعت ۲۰:۵۰ از شبکه سه سیما پخش شود و از روز سه شنبه مورخ ۱۴ تیر ماه قسمت‌های جدید، در ادامه قسمت‌های فصل اول روی آنتن شبکه سه سیما می‌رود.

فرهاد آئیش، مائده طهماسبی، پوریا پور سرخ، الیکا عبدالرزاقی، پوریا شکیبایی، پاشا رستمی، پانته آ سیروس، مریم شیرازی، مهسا طهماسبی، آتیلا پسیانی، ثریا قاسمی، فریبا متخصص، امید روحانی، مینا وحید، سیامک ادیب، هاله گرجی، هادی دیباجی، شایسته ایرانی، رضا رویگری، امیر جنانی، سینا کرمی، یحیی توسلی، ستاره حیدرآبادی، نورا حنیف زاده، آیهان شایگان و… ترکیب بازیگران این سریال را تشکیل می‌دهند.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

زمان پخش سریال «برف بی صدا می بارد» بیشتر بخوانید »