سعدالله زارعی

رونمایی از مکتب مقاومت در سفر رئیسی

رونمایی از مکتب مقاومت در سفر رئیسی



اگر بگوییم آنچه در روزهای چهارشنبه و پنجشنبه هفته گذشته در دمشق شاهد بودیم، جلوه‌هایی از «مکتب شهید سلیمانی» بود، گزافه نگفته‌ایم.

به گزارش مجاهدت از مشرق، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: سفر آیت‌الله سیدابراهیم رئیسی به سوریه و امضای سند جامع همکاری‌های چندجانبه و بلندمدت توسط وی و دکتر بشاراسد طی روزهای اخیر به مرکز تحلیل‌ها و اظهارنظرهای منطقه‌ای و بین‌المللی تبدیل گردید.

روابط راهبردی ایران و سوریه طی بیش از چهار دهه اخیر استمرار داشته و تحولات سهمگین سیاسی و امنیتی این دوران نتوانسته تأثیر کاهنده‌ای بر آن بگذارد. نحوه مواجهه دولت و مردم سوریه با این سفر هم بر «بسیار ویژه» بودن روابط دو کشور تأکید می‌کند.

سوریه به خصوص طی یک سال اخیر هیئت‌های دیپلماتیک زیادی را به خود دیده است. اکثر دشمنان دیروز سوریه که طی سال‌های ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۷ برای از میان برداشتن دولت آن و بخش‌بخش کردن این سرزمین همداستان شده بودند، یکی یکی راه دمشق را پی گرفتند.

هیئت‌های سعودی، اردنی، اماراتی، بحرینی، کویتی، تونسی، مراکشی و اتحادیه عرب در یک سال اخیر با دولت بشاراسد دیدار داشته‌اند. مصر البته پیش از این‌ها و چندی پس از سقوط دولت اخوانی «محمد مرسی»، روابط نظامی و سیاسی با دمشق را از سرگرفت و ترکیه در هفته‌های اخیر در قالب مذاکرات چهارجانبه عملاً روابط سیاسی – امنیتی با دولت سوریه را برقرار کرده است اما با این وجود و علی‌رغم اهمیتی که بازگشایی روابط میان این کشورها با دمشق داشت، هیچ‌کدام به‌اندازه سفر رئیس‌جمهور ایران بازتاب پیدا نکرد و محل تحلیل‌های مختلف واقع نگردید.

این موضوع در نگاه اول خیلی عجیب به نظر می‌رسد؛ چرا که در مقایسه سفر رئیس‌کشوری که هیچ‌گاه رابطه راهبردی آن با سوریه قطع نشده با بازگشایی روابط کشورهایی که تا چندی قبل به بقاء دولت و تمامیت ارضی سوریه رضایت نمی‌دادند، علی‌الظاهر باید دومی اهمیتی فراتر داشته باشد اما برعکس شد! چرا؟

واقعیت این است که سفر مقامات کشورهایی که طی حدود ده سال اخیر در موضع خصومت با سوریه بودند، در چارچوب مراودات رایج صورت گرفت و البته به معنای تسلیم شدن به واقعیت عدم امکان اسقاط دولت دمشق و عدم امکان تجزیه سوریه است. اگرچه سوریه از این باز تعریف روابط بیش از کشورهای دیدارکننده، نفع می‌برد، اما مقامات آن را چندان هیجان‌زده نکرد و دکتر بشاراسد مانند کسی که هیچ نیازی به آنان ندارد، با این هیئت‌ها مواجه گردید.

این نوع برخورد در جای خود، حکایت‌گر آن است که سوریه هنوز به این کشورها اعتماد ندارد و نیز چندان تأثیری برای بازگشایی روابط سیاسی با این کشورها نمی‌بیند.

در همین هفته‌های اخیر، دولت ترکیه برای بازگشایی روابط با دمشق ابراز علاقه کرد، اما رئیس‌جمهور سوریه با صراحت این دعوت را تا پیش از خارج شدن نیروهای نظامی ترکیه از شمال سوریه، رد کرد و گفت‌وگو با همسایه شمالی خود را در چارچوب کمیته چهارجانبه محدود نمود.

دیدار مقامات ارشد ایران و سوریه در دمشق در چارچوب یک مکتب سیاسی صورت گرفت و معنای آن بسیار فراتر از روابط سیاسی و یا حتی روابط راهبردی و تنظیم چند سند همکاری‌های راهبردی بود. این دیدار در چارچوب «مکتب مقاومت» انجام شد کما اینکه این موضوع هم در مصاحبه آیت‌الله رئیسی با شبکه عرب‌زبان المیادین در دمشق و هم در سخنان دکتر بشاراسد برجسته بود.

دیدار آیت‌الله رئیسی با مقامات ارشد سازمان‌های فلسطینی در دمشق هم ماهیت اصلی این روابط را آشکار کرد. کما اینکه اگر بگوییم آنچه در روزهای چهارشنبه و پنجشنبه هفته گذشته در دمشق شاهد بودیم، جلوه‌هایی از «مکتب شهید سلیمانی» بود، گزافه نگفته‌ایم.

دکتر بشاراسد در مصاحبه خود گفت «همان‌طور که ما در جریان جنگ ۸ ساله‌ای که بر ایران تحمیل گردید، در حمایت بی‌درنگ و پیوسته از ایران تردید نداشتیم، ایران هم در جریان جنگ بزرگی که طی سال‌های اخیر به سوریه تحمیل گردید، تردید و درنگ نداشت» و اضافه کرد «ایران با خون از ما حمایت کرد.» تا آنجا که این قلم به یاد دارد، این سطح از روابط در عرصه بین‌الملل بی‌سابقه است. البته در مواردی وقتی یک کشور درگیر جنگ می‌شود، کشورهای دوست آن، علاوه‌بر حمایت سیاسی و تسلیحاتی و آموزشی، از طریق اعزام نفرات نظامی نیز از آن حمایت می‌کنند، اما هرگز این حمایت را علنی نکرده و به گردن نمی‌گیرند. همین روزها حدود ۱۰۰ سند «سری» و

«خیلی محرمانه» امنیت ملی آمریکا افشا شد که حدود نیمی از آنها به کمک‌های آمریکا به دولت اوکراین در جنگ کنونی مربوط می‌شود. علنی شدن حضور نیروهای آمریکایی در جنگ اوکراین به ولوله‌ای در آمریکا تبدیل شده است و مقامات آن از وقوع یک «رسوایی ویرانگر» خبر می‌دهند.

کما اینکه در جریان جنگ ۸ ساله علیه ایران، ۲۳ کشور از عراق در مقابل ایران حمایت تسلیحاتی، مالی و سرزمینی می‌کردند و از میان آنان، دست‌کم پنج کشور، نیروی نظامی هم به عراق گسیل کرده بودند که اردن، مصر و یمن (تحت سیطره علی عبدالله صالح) از جمله آنها بودند. اما دولت‌های این کشورها هیچ‌گاه چنین کمکی را اعلام نکردند و به گردن نگرفتند.

بنابراین نوع روابط نظامی ایران و سوریه از این حیث یک استثناء است و این استثناء تأثیر عظیمی بر محیط بین‌المللی برجای گذاشته است. کمک نظامی سوریه به ایران در جریان جنگ تحمیلی غربی- عربی علیه ایران در شرایطی صورت گرفت که در این جنگ، کشورهای عربی موضع نسبتاً یکپارچه‌ای علیه ایران داشتند و صدام حسین پس از پایان جنگ و پیش از حمله به کویت اعلام نمود، براساس یک طرح عربی وارد جنگ با ایران شده است.

در آن شرایط حمایت دولت عربی سوریه از ایران به مثابه یک خنجر در پشت جبهه عربی بود و بر این اساس دولت‌های عربی کینه حکومت سوریه را به دل گرفته و همواره مترصد ضربه زدن به آن بودند و تا پای متلاشی کردن این کشور پیش رفتند.

وقتی سوریه درگیر فتنه بزرگ بین‌المللی شد که بعضی به غلط از آن به «جنگ داخلی سوریه» تعبیر می‌کنند، ایران بلافاصله به کمک سوریه شتافت. در زمانی که ایران عزم خود را برای حفظ تمامیت ارضی و دولت سوریه جزم کرد، جبهه بزرگی با ترکیب ۱۲۰ کشور غربی، عربی و اسلامی با محوریت آمریکا و با استفاده از ظرفیت‌های سازمان ملل در مقابل سوریه قرار گرفته بود و پیشروی نیروهای تروریستی – تکفیری به گونه‌ای بود که حفظ تمامیت ارضی و نیز بقاء دولت این کشور در مرز غیرممکن قرار داشت.

در آن زمان – به خصوص در اوایل بحران سوریه – قدرت‌های آسیایی هم با توجه به عضویت آنان در شورای امنیت سازمان ملل، در قالب این سازمان در مقابل سوریه قرار گرفته بودند. کما اینکه «کنفرانس ژنو ۱» ترکیبی از همه اعضای شورای امنیت با محوریت آمریکا بود. اما عده و عده مقابل سوریه، ایران را در حمایت قاطع و مستمر به تردید نینداخت و حال آنکه یک احتمال جدی از نتیجه ورود ایران به بحران سوریه، شکست بود.

کما اینکه وقتی دولت سوریه، جبهه عربی را شکافت و به سمت ایران آمد، یک سر ورود آن شکست بود و مرحوم حافظ اسد با درک دقیق هزینه‌هایی که باید در حمایت از ایران بپردازد، وارد معرکه شد. این نوع از ورود در واقع یک منطق و مکتب جدیدی را بر مسایل بین‌المللی به ثبت رساند که ما از آن به «مکتب مقاومت» تعبیر می‌کنیم.

در جریان نظام دوقطبی که کشورهای دنیا به سلطه‌گر و سلطه‌پذیر تقسیم شده بودند، وقتی انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و نظام جمهوری اسلامی تأسیس گردید، ایران نظام دوقطبی را به رسمیت نشناخت و در مراودات بین‌المللی خود آن را در نظر نگرفت.

ایران با شعار نه شرقی، نه غربی از ابتدا در جایگاه «قطب سوم» قرار گرفت و بر این اساس به تولید ادبیات پرداخت. بعد که با اضمحلال شوروی، نظام دوقطبی از میان رفت، ایران زیر بار نظام تک‌قطبی که به شدت از سوی آمریکا و غرب دنبال می‌شد، نرفت و خود را «قطب دوم» دانست و امروز هم که آمریکا رو به ضعف نهاده و جایگاه غرب به عنوان قطب اول به شدت متزلزل گردیده است، جمهوری اسلامی خود را در جایگاه ویژه در نظام‌ آینده جهانی می‌داند.

سفر آیت‌الله رئیسی به دمشق درست در وسط یک کشاکش پرشدت جهانی قرار گرفته است؛ جنگ اوکراین که از یک نظر جنگ آمریکا و روسیه و از نظر دیگر، جنگ اروپا با اروپاست، چارچوب‌های سابق جهانی را دستخوش تغییر کرده است؛ پیروزی ایران در مواجهه سنگین دهه‌های اخیر با غرب، سازوکارهای کنترل غرب را فشل نموده است؛ سر برآوردن کشور سوریه از یک جنگ ۸ ساله جهانی، ژئوپلیتیک مناسبات نظامی را تا حد زیادی دگرگون ساخته است؛ ناتوانی غرب در مهار به‌موقع کرونا و عقب افتادن نسخه‌های مدیریت بهداشتی – درمانی آن در مقابل کشورهایی نظیر ایران که در چارچوب مناسبات سابق قدرت بین‌المللی قرار نداشته‌اند؛ تنش روزافزون میان آمریکا و چین و فروپاشی درونی و اضمحلال نزدیک رژیم اسرائیل که برای مهار آسیا در سواحل مدیترانه جاسازی شده بود، تغییر معادلات جهانی را نشان می‌دهند.

سفر رئیس‌جمهور ایران به دمشق، در واقع بلند کردن پرچم پیروزی «مکتب مقاومت» در مهم‌ترین سوژه‌های جهانی است. ایران از ابتدا، جنگ اوکراین را یک جنگ آمریکایی دانست؛ جبهه مقاومت در منازعه سنگین غرب علیه ایران پیروز شده است؛ سوریه در یک جنگ جهانی به پیروزی رسیده است؛ ایران توانسته زودتر از غرب، بیماری فراگیر کرونا را چاره کند و مناسبات ایران با قدرت‌ها و سازمان‌های بزرگ آسیایی در قالب راهبردی و توأم با امضای قراردادهای بلندمدت تنظیم گردیده است.

سفر آقای رئیسی در واقع رونمایی از «مکتب مقاومت» در موضوعاتی است که هر کدام در حکم یک سنگ بنا در ساخت «نظام آینده» جهان است.

در کنار این موضوع، توافقات راهبردی متنوع سفر هیئت جمهوری اسلامی هم جایگاه خود را دارد. بعضی از ناظران داخلی ایران گمان کرده‌اند، سوریه بسیار فقیر است و یا آسیب‌های وارده به آن، آن‌قدر زیاد است که این توافقات اقتصادی جز هزینه برای ایران ندارد؛ در حالی که این تصور فاقد پشتوانه کارشناسی است.

سوریه کشور فقیری نیست، منابع و معادن این سرزمین به خصوص در حوزه پتروشیمی بسیار زیاد است. سوریه با سواحل طولانی مدیترانه، می‌تواند بهترین اتصال‌دهنده ایران با اروپا و شمال آفریقا باشد. زمین‌های مستعد کشاورزی سوریه می‌تواند بخش قابل توجهی از نیازهای ایران به غلات را برآورده کند و حدود چهار و نیم میلیون نفر جمعیت علویان و شیعیان جعفری سوریه می‌تواند توریسم مذهبی ایران را شکوفا نماید.

اما از حیث زمان لازم برای برخاستن سوریه از ویرانی‌های ناشی از جنگ اخیر باید گفت، سوریه زمان بیشتری از زمانی که ایران برای عبور از فضای ویرانی‌های جنگ هشت ساله و ورود فعال به حوزه اقتصادی نیاز داشت، نیاز ندارد.

به‌طور قطع سطح خرابی‌های سوریه در جنگ سنگین سال‌های اخیر از سطح خرابی‌های ایران از جنگ هشت ساله کمتر است و در عین حال ایران توانست ظرف دو سه سال برخیزد و توانست کشور را به کارگاه تولیدات صنعتی و کشاورزی تبدیل کند. سوریه نیز برای رسیدن به این نقطه، بیش از دو سه سال زمان نمی‌خواهد. پس تجار و صنعتگران ایرانی می‌توانند با اطمینان خاطر از به دست آوردن سود مناسب، به نیازها و ظرفیت‌های اقتصادی سوریه ورود نمایند.

خوشبختانه در سفر آقای رئیسی به سوریه، سند همکاری‌های جامع درازمدت و همه‌جانبه دوکشور به امضا رسیده و تضمین‌های لازم برای سرمایه‌گذاری بخش خصوصی دو کشور در نظر گرفته شده است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رونمایی از مکتب مقاومت در سفر رئیسی بیشتر بخوانید »

تجربه سیاسی طالبان

پروژه «کوچک‌سازی» کشورهای اسلامی اینک در سودان دنبال می‌شود



«سعد الله زارعی» کارشناس مسایل منطقه، فرضیه «فرسایش» بحران سودان را رد و «ارتش ایدئولوژیک» البرهان را پیروز منازعه دانست.

به گزارش مجاهدت از مشرق، سعدالله زارعی امروز شنبه (نهم اردیبهشت) در نشست «تبیین نقش کشورهای خارجی در بحران سودان» که در موسسه «مطالعات راهبردی اندیشه‌ساز نور» برگزار شد، ابعاد مختلف این تنش‌ها را که از ۲۶ فروردین آغاز و اینک وارد سومین هفته شده‌است، مورد بررسی و واکاوی قرار داد.

مداخلات خارجی در سودان بخاطر مزیت‌های راهبردی آن

زارعی با بیان چند نکته بنیادی به اهمیت مزیت‌های راهبردی و استراتژیک سودان پرداخت و گفت: نکته اول به اسلام‌گرایی در این کشور پهناور و پرجمعیت آفریقا ارتباط می‌یابد. سودان در طول سال‎های گذشته به عنوان کانون اسلام‌گرایی مطرح بوده‌است.

افزون بر آن، این کشور آفریقایی به دلیل نزدیکی به دریای سرخ و کشورهای نظیر چاد، لیبی، مصر و غیره، برخورداری از مزیت‌های رود نیل، کشاورزی و معادن سرشار همچون طلا از اهمیت فزاینده‌ای برخوردار است. از این رو برخی کارشناسان، اهمیت سودان را حتی بیش از مصر می‌دانند.

از نگاه این کارشناس مسائل غرب آسیا، نزدیکی سودان به محور مقاومت و حمایت مردم این کشور از فلسطین، دلیل دیگری بر اهمیت آن است. سودان نه تنها پذیرای مقاومت بود که در این زمینه به عنوان پلی در قاره آفریقا نیز عمل کرد؛ مسائلی که باعث شد مورد توجه، دقت و خصومت طرف غربی و رژیم صهیونیستی قرار بگیرد.

زارعی اضافه کرد: طی دهه‌های گذشته، آنها گروه‌های شورشی را در سودان پایه‌ریزی و حمایت کردند. اسرائیلی‌ها و غربی‌ها با نفوذ در منطقه جنوب سودان با مرکزیت «جوبا» اولین ضربه را از طریق تجزیه بر پیکر سودان وارد کردند. آنها دارفور را نیز هدف‌گذاری کرده‌اند؛ منطقه‌ای که مجموعه‌ای دربرگیرنده پنج ایالت یا همان استان است.

این کارشناس مسائل منطقه به جبهه‌بندی‌های کنونی پرداخت و گفت: سعودی‌ها و مصری‌ها از البرهان به عنوان فرمانده ارتش حمایت می‌کنند. رژیم صهیونیستی و امارت به سمت حمایت از پشتیبانی سریع و حمیدتی کشیده‌ شده‌اند.

زارعی در ارتباط با مواضع آشکار و نهان آمریکا و طرف غربی، اظهار کرد: آمریکایی‌ها و غربی‌ها وانمود می‌کنند که قصد دخالت در امور سودان را ندارند در حالی که دولت رسمی این کشور مشخص است. آنها باید از دولت رسمی این کشور حمایت کنند و تاکید آنها بر بی‌طرفی، پیامی با محتوای مشروعیت‌بخشی و وجاهت به شورشی‌ها را مخابره می‌کند.

پروژه «کوچک‌سازی» کشورهای اسلامی اینک در سودان دنبال می‌شود

سناریوی خطرناک غرب و اسرائیل در سودان و منطقه

زارعی با اشاره به گزارش مجاهدت از اخیر «بی‌بی‌سی» که سناریوی «فرسایش» را محتمل‌ترین سناریو برای بحران سودان ارزیابی کرده‌است، هدف از طرح چنین سناریوهایی را تداوم و تشدید تنش برای مداخله‌گری و در نهایت کوچک کردن کشورها دانست.

اتفاقی که امروز در سودان در حال وقوع است دقیقاً منطبق بر نقشه‌های شناخته شده غرب و رژیم صهیونیستی برای کشورهای اسلامی است که «کوچک‌سازی» و «تجزیه» کشورهای اسلامی را در دستور کار خود قرار داده‌اند؛ سیاستی که از میانه قرن ۱۹ کلید خورد و کشورهای اسلامی تحت قیمومت قرار گرفتند.

سناریوی محتمل؛ پیروزی ارتش ایدئولوژیک البرهان

رئیس موسسه مطالعات راهبردی اندیشه‌ساز نور، سناریوی غربی‌ها مبنی بر فرسایش نبرد را رد کرد و با مقایسه عملکرد ۶ ارتش در کشورهای مختلف اظهار کرد: ارتش لیبی ایدئولوژیک نبود و فروپاشید؛ ارتش «علی عبدالله صالح» در یمن نیز بخاطر همین خلا فروپاشید. علت فروپاشی ارتش صدام هم حزبی – نه ایدئولوژیک- بودن آن به شمار می‌رفت.

زارعی در مقابل سه ارتش فوق، به سه ارتش دیگر که ایدئولوژیک بودند و سقوط نکردند، اشاره کرد و گفت: ارتش مصر قبل از فراگیر شدن بحران، آن را مهار کرد؛ ارتش سوریه اگرچه در ابتدا نتوانست آن را مهار کند اما در بطن و متن بحران بر آن فائق آمد؛ ارتش سودان اما حتی از ارتش‌های سوریه، مصر و یمن ایدئولوژیک‌تر است که همین رمز قوام و پیروزی آن است.

این کاشناس مسایل منطقه با بیان اینکه احتمالاً با بهره‌گیری از ظرفیت‌های داخلی، بحران سودان وارد فاز فرسایشی نخواهد شد، پیشنهاداتی را نیز ارائه داد و گفت: سودانی‌ها تا دیر نشده‌، طرحی برای برون‌رفت از بحران بیابند چرا که تداوم باعث تشدید بحران خواهد شد که برایند آن تشدید تنش و مداخلات خارجی است. در نهایت احتمال تجزیه وجود دارد که برای مردم این کشور بسیار خطرناک خواهد بود. بنابراین سودان ممکن است که به سرنوشت لیبی دچار شود و اینک نیز با گذشت حدود ۱۲ سال هنوز چشم‌انداز روشنی برای حل مسائل لیبی به چشم نمی‌خورد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پروژه «کوچک‌سازی» کشورهای اسلامی اینک در سودان دنبال می‌شود بیشتر بخوانید »

کلید منافع حداکثری

کلید منافع حداکثری



قدرت‌های آسیایی از جمله ایران، چین و روسیه در وضعیت همکاری نزدیک قرار گرفته‌اند که از آن می‌توان رابطه راهبردی هم استشمام کرد و این همکاری‌ها سرعت اضمحلال دشمنان ایران را بییشتر می کند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: نقش‌آفرینی ایران در «سطح بین‌المللی»، نقش‌آفرینی اصلی و مؤثر است، نه انضمامی و تبعی. واقعیت این است که آنچه ایران را ابتدا به «قدرت منطقه‌ای» و سپس به یک عنصر تأثیرگذار در عرصه بین‌المللی تبدیل کرده، ظرفیت ایران و سیاست‌های آن طی حدود چهل سال گذشته است؛ نه اینکه ایران از طریق حضور و نقش‌پذیری در پروژه‌های بین‌المللی یا شرکت در این پیمان و آن پیمان و از طریق واسطه‌های قدرتمندتر به این موقعیت دست پیدا کرده باشد.

البته معنای این حرف اصلاً این نیست که مطلقاً نباید در پروژه‌های بین‌المللی شرکت کنیم و یا نباید عضو این پیمان و آن پیمان شویم و از ظرفیت آن استفاده کنیم و یا اینکه نباید به سمت کشورهای قدرتمند جهان برویم.

واقعیت این است که در روند تحولات بین‌المللی و موقعیت ایران و فرصت‌هایی که پیش آمده، بعضی دچار سوءتفاهم شده‌اند و بعضی هم به گونه‌ای حرف می‌زنند که گویی تغاری شکسته و ماستی ریخته و حال فرصتی پدید آمده تا کسانی از آن استفاده کنند، چرا ما نه؟ این در حالی است که اساساً یکی از مهم‌ترین منشأهای تغییر در نظام بین‌المللی، خود انقلاب اسلامی، نظام برآمده از آن و سیاست‌های متداوم چهل‌وچند ساله جمهوری اسلامی بوده است.

بنابراین جمهوری اسلامی جدا از تحولات عظیم جهانی نیست تا صرفاً به بهره‌برداری از شرایط بپردازد؛ بلکه به‌عنوان یکی از دو سه عامل محوری تغییر در عرصه بین‌الملل، باید در شکل‌گیری روند و منافع آن مطالبه اساسی داشته باشد.

یک بحث مهم تحولات جهانی، کنار رفتن آمریکا و جبهه آن از مناسبات دست اول جهانی است.

اینکه آمریکا از ابرقدرت (Super Power) به یک قدرت (Power) تبدیل شده، به دلیل شکست‌هایی است که با آن در عرصه‌های مختلف مواجه گردیده است. بخش عمده‌ای از این شکست‌ها به دلیل مقاومت ایران پدید آمده است. مروری بر تحولات عرصه بین‌الملل مشخص می‌سازد که در طول این دوران، کشورهایی که به «جایگاه» مدعی آینده نظام بین‌الملل رسیده‌اند، نوعاً در موقعیت تهاجمی نسبت به آمریکا نبوده‌اند.

مرور آرای کشورها در شورای امنیت سازمان ملل نشان می‌دهد بعضی از این دولت‌ها با آمریکا همراهی زیادی هم داشته‌اند. پس این‌ها حداقل در افول موقعیت آمریکا در غرب آسیا نقشی نداشته‌ و هزینه‌ای بابت آن نپرداخته‌اند. ما البته به اینها «خیرمقدم» می‌گوییم ولی واقعیت تغییر در شرایط غرب آسیا را هم به آنان گوشزد می‌کنیم.

در طول دهه‌های گذشته، یک جریان داخلی برای نقد کردن چک طرف خارجی تلاش می‌کرد ایران را وادار به تغییر در سیاست‌های اصولی خود نماید و در واقع می‌خواست از این طریق ایران را در سیاست‌های آمریکا ادغام کند. این‌ها از زمان حضرت امام خمینی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) می‌خواستند ایران متکی به آمریکا و منضم به آن باشد و لذا امام در آن زمان فرمودند «آنهایی که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.» (صحیفه امام، ج۱۹، ص۲۳۰) اینها تا همین چندی پیش روی موضع خود تأکید داشتند. پافشاری بر امضای برجام و FATF و پالرمو و… در این چارچوب صورت می‌گرفت. بعضی از آنان واقعاً «معتقد» بودند که بدون همکاری با آمریکا نمی‌توان مسایل این کشور را حل و فصل کرد. مرحوم آقای ‌هاشمی رفسنجانی خود نقل کرده است که به حضرت امام نوشتم «بهتر است در زمان حیات‌تان این بحث ایران و آمریکا را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است این به‌صورت معضلی سد راه آینده کشور شود». (ایسنا ۳۱ شهریور ۱۳۹۲)

در مسائل منطقه‌ای هم عده‌ای مدام می‌گفتند کلید حل مسایل منطقه‌ای ایران، در گرو حل مسایل با عربستان و ترکیه و به‌خصوص عربستان است. یک نفر از اینها در یک کنفرانس منطقه‌ای با استخدام حقیرانه‌ترین تعبیر گفت «ما حاضریم از عربستان گدایی رابطه کنیم!» این‌ها امروز هم گمان می‌کنند برقراری رابطه با عربستان کلیدی است که هر قفل را در منطقه باز می‌کند و فراموش کرده‌اند که رابطه ایران و عربستان از سال ۱۳۹۴ قطع شده و قفل‌های منطقه پیش از این تاریخ هم وجود داشته‌اند! در اینکه باید روابط سیاسی و… ایران و عربستان برقرار شود، هیچ حرفی نیست سیاست ایران هیچ‌گاه بر مبنای قطع یا تضعیف رابطه با آن نبوده و در این ۸ سال هم فقط شیفتگان آمریکا دنبال وصل دوباره این رابطه نبوده‌اند، بلکه بیش از آنها نیروهای انقلاب، مثل شهید سلیمانی هم گام‌هایی در این زمینه برداشته‌اند. صحبت سر نوع مواجهه با پدیده‌ای بنام «بازبرقراری» روابط با عربستان سعودی است. بعضی گمان کرده‌اند که عربستان سعودی به دلیل فشار چین به برقراری مجدد رابطه متقاعد شده و خودش در وضعیت نیاز نبوده است و از این‌رو معتقدند برای اینکه عربستان به عقب بازنگردد، باید امتیازاتی را برای آن در منطقه در نظر بگیریم! این در حالی است که از یک سو در عالم واقعیت این عربستان بوده که از چین درخواست وساطت در بازگشایی روابط ریاض ـ تهران کرده و از سوی دیگر ما نمی‌توانیم از جیب مردم منطقه چیزی را که متعلق به خودمان نیست، به کسی بدهیم. بله ما معتقدیم عربستان هم مثل هر کشور دیگری در منطقه می‌تواند با کشورهایی مثل عراق وسوریه وارد تعامل و بده بستان شود، چیزی بدهد و چیزی بگیرد؛ اما اینکه چیزی بگیرد تا جواب درخواست کسی را بدهد، قابل قبول نیست و او هم‌اینک در این موقعیت قرار ندارد.

در بحث روابط با طرف‌های دیگر هم همین قاعده وجود دارد. در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی ایران یک حضور هم‌افزا و موثر دارد و کشورهایی مثل چین و روسیه مایلند از فرصت حضور ایران استفاده کنند. این چیز بدی نیست، بسیار خوب هم هست اما مابه‌ازاء دارد و این مابه‌ازای فقط اقتصادی و اقتضایی نیست، ما در تعاملات جهانی یک عنصر شکل‌دهنده به تغییرات کلان هستیم، پس به اندازه آن باید از منافع آن بهره‌مند باشیم.

ما در عرصه تصمیم‌گیری‌های سیاست خارجی باید به «نیاز دنیا به ایران» توجه داشته باشیم و متناسب با نیاز آن، در پی موقعیت متناسب باشیم. اگر این نگاه به نتیجه برسد، منافع ملی ما تأمین می‌شود. مرعوب بودن، خود کوچک‌بینی و غرق در بعضی مشکلات جاری کشور شدن، با منافع ملی حداقلی هم مغایرت دارد چه رسد به منافع ملی حداکثری. این موضوعی است که به‌عنوان درس اول در سیاست خارجی کشور باید مدنظر ما قرار گیرد.

ایران و جبهه ایران برای آنکه جهان و مناسبات آن تغییر کند، هزینه سنگینی که دیگران حاضر به پرداخت آن نبوده‌اند، متحمل گردیده و با صبوری و خردمندی پیش رفته است. به‌عنوان مثال تغییر عراق از کشوری تحت اشغال آمریکا به کشوری که خود نقشی در تضعیف موقعیت جهانی آمریکا داشته باشد، تصادفی نبوده و بدون یک برنامه منسجم رخ نداده است و این چیزی است که دیگران در آن نقش ایفا نکرده‌اند. این نقش ایران و رفقای آن در غرب آسیا بوده است. ما وقتی با کشورها صحبت می‌کنیم لزوماً باید شرحی از آنچه کرده‌ایم و هزینه‌هایی که برای آنها داده‌ایم، ارائه بدهیم تا در نقطه آغاز صحبت، جایگاه ویژه ایران مشخص شود. ما اگر با تحلیل درستی وارد مباحث دیپلماتیک نشویم، با نتایج درستی از آن خارج نخواهیم شد.

بعضی از عناصر که سابقاً در جایگاه‌های دیپلماتیک کشور هم حضور داشته‌اند و نوعاً گرای رابطه با آمریکا را می‌داده‌اند، امروز که به نسخه‌نویسی درباره روابط ایران و عربستان و ایران و چین و ایران و روسیه می‌پردازند، باز هم گرای آنان آمریکایی است. این عناصر، ایران را ضعیف می‌دانند و معتقدند سیاست‌های گذشته جمهوری اسلامی، ایران را ضعیف‌تر هم کرده و باید از فرصت پیش‌آمده برای تغییر سیاست‌ها استفاده کرد. ببینید فاصله حقیقت و این ادعا چقدر است؟! واقعیت این است که مقاومت ایران، فضای بین‌المللی را تغییر داده و ایران باید بقیه راه را با همین دست فرمان مقاومت برود و این تغییریافتگان

– در این‌جا کشورهایی مثل چین و عربستان – هستند که باید جانب منافع ایران را به اندازه‌ای که در تحول جهانی نقش داشته است، بگیرند. اما کسانی که هیچ‌گاه ایران و انقلاب اسلامی آن را قوی ندیده‌اند و هیچ‌گاه نازک‌تر از گل به آمریکا نگفته‌اند، از ایران می‌خواهند در منافع به حداقل‌ها بسنده کند و با دیگران هماهنگ گردد.

قدرت‌های آسیایی از جمله ایران، چین و روسیه در وضعیت همکاری نزدیک قرار گرفته‌اند که از آن می‌توان رابطه راهبردی هم استشمام کرد و این همکاری‌ها سرعت اضمحلال دشمنان ایران یعنی آمریکا و رژیم صهیونیستی را بیشتر می‌کند. راهبرد نگاه به شرق بدون این همکاری به سرانجام نمی‌رسد و جمهوری اسلامی با تأکید بر نقشی که در تغییر جهان داشته است، می‌تواند در شکل‌دهی به نظم آینده جهانی، «نقش ویژه» داشته باشد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کلید منافع حداکثری بیشتر بخوانید »

تجربه سیاسی طالبان

پاسخ دشمن، بیانیه و خویشتنداری نیست



ما از خویشتنداری در برابر اقدام غیرحقوقی و غیردیپلماتیک اروپا علیه دو دیپلمات خود خیری ندیدیم تا از خویشتنداری در برابر اقدام علیه مهم‌ترین نهاد انقلابی خود خیری متصور باشیم.

به گزارش مجاهدت از مشرق، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

یک جریان سیاسی در ایران تلاش می‌کرد و نیز تلاش می‌کند درخصوص مواجهه غرب با انقلاب اسلامی، کشورهای مطرح غربی را به دو دسته تقسیم کند؛ «آمریکا» که راه خصومت را برگزیده و «اروپا» که اگرچه با ایران اختلاف دارد ولی می‌توان با آن به توافق و «منافع مشترک» رسید و حتی می‌توان از آن در مقابل آمریکا و برای تخفیف و بی‌اثرسازی خصومت‌های آن استفاده کرد.

اقدام اخیر اتحادیه اروپا علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی – که نهاد رسمی و قانونی جمهوری اسلامی می‌باشد – این نگاه و تقسیم‌بندی غرب را باطل کرد.

البته در همین روزها هنوز بعضی محافل سیاسی و رسانه‌ای داخلی باز هم ایران را متهم کردند که با بی‌درایتی اروپا را به نقطه‌ای رسانده که علیه نهاد نظامی‌اش موضع بگیرد.

خداوند متعال، حضرت امام خمینی را غرق رحمت خویش فرماید که در ماجرای واکنش کشورهای اروپایی به فتوا علیه سلمان رشدی مرتد این نوع نگاه و تقسیم‌بندی را «ساده‌اندیشی» خوانده و در پیام معروف به «منشور روحانیت» فرمودند «آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل می‌کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدیدنظر نمائیم و ما خامی کرده‌ایم… و اگر ما واقع‌گرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی می‌کنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می‌گذارند، این یک نمونه است که خدا می‌خواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه‌اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده‌اندیشی به درآئیم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوءمدیریت و بی‌تجربگی نگذاریم». (صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۲۹۱)

درخصوص اقدام چند روز پیش پارلمان اروپا علیه سپاه عزیز ایران، نکاتی وجود دارد:

۱- کشورهای اروپایی به‌طور خیلی آشکار، اقدام خود علیه سپاه را به بحث شکست اغتشاشات در ایران مرتبط کردند و در متن مصوبه خود هم ‌آوردند. در واقع اروپا در این اقدام فاش ساخت که از روند ضدامنیتی و درگیری داخلی در ایران حمایت می‌کند و از شکست این توطئه چند لایه عصبانی است و به این سبب، مهم‌ترین سازمان نظامی – امنیتی ایران را تروریست می‌خواند.

این در نوع خود یک اقدام بی‌سابقه است؛ چرا که اروپا در عین اینکه مدعی است جمهوری اسلامی را به عنوان یک حکومت مستقل به رسمیت می‌شناسد، نهاد نظامی آن – که مهم‌ترین رکن بقاء و ثبات یک کشور به‌حساب می‌آید -را نفی می‌کند.

در مناسبات جهانی بالاخره یا حکومتی را به رسمیت می‌شناسند و یا نمی‌شناسند و تاکنون ارتش یک کشوری که او را به رسمیت شناخته‌اند، مردود شمرده نشده است. اقدام اروپا از یک سو ریاکاری دولت‌های آن را ثابت می‌کند و از سوی دیگر واقعیت درونی آن که به رسمیت نشناختن جمهوری اسلامی به عنوان یک کشور مستقل است را آشکار می‌کند.

البته اروپا پیش از این هم با رد مصونیت سیاسی و قضایی دو دیپلمات ایرانی – آقایان حمید نوری و اسدالله اسدی – در مواجهه با جمهوری اسلامی دست خود را رو کرده بود ولی بعضی در عین اینکه این دو اقدام را دو رویداد غیرقابل توجیه دانستند، مدعی بودند نباید از آن نتیجه کلی گرفت.

اقدام سیاسی اروپا علیه سپاه در واقع راه این‌گونه مسامحه‌ها را هم مسدود کرد. شاید به همین دلیل، روز جمعه سخنگوی وزارت خارجه آلمان اعلام کرد «موضع ما این است که تروریستی اعلام کردن سپاه از لحاظ سیاسی با عقل جور درنمی‌آید و این کار علاوه‌بر موانع سیاسی، با موانع حقوقی هم روبه‌رو است».

با آنچه روی داده است ما باید نتیجه بگیریم آن دسته از کشورهایی که پای ورقه ظالمانه تروریستی خواندن سپاه را امضا کرده‌اند، در واقع جمهوری اسلامی را به رسمیت نمی‌شناسند و تا زمانی که در عمل و به‌طور کامل ایران را به‌عنوان کشور مستقل به رسمیت نشناسند و نپذیرند که نباید در امور داخلی آن دخالت کنند، نمی‌توان با آنها وارد مراودات دیگر شد.

از این‌رو جا دارد از همین امروز مراودات سیاسی، اقتصادی و… ایران با این کشورها به حالت تعلیق درآید و دفاتر نمایندگی طرفین در پایتخت‌ها تعطیل گردند. ممکن است هنوز بعضی این را اقدامی تند ارزیابی کنند.

حضرت امام در ماجرای سلمان رشدی و پس از آنکه اروپایی‌ها در اعتراض به فتوا، سفرای خود را از تهران فراخواندند، فرمودند: «ضرورتی نیست که در چنین شرایطی ما به دنبال ایجاد روابط و مناسبات گسترده باشیم، چرا که دشمنان ممکن است تصور کنند ما به وجود آنان چنان وابسته و علاقه‌مند شده‌ایم که از کنار اهانت به معتقدات و مقدسات دینی خود ساکت و آرام می‌گذریم.» (همان)

۲- پارلمان اروپا در اعلام تروریستی بودن سپاه پاسداران و در واقع تروریستی خواندن جمهوری اسلامی، دچار خطای استراتژیک و حماقت اساسی شده است.

منطق و عقل حکم می‌کند وقتی با کشوری مشکل دارید آن را به پذیرش قواعد و چارچوب مدنظر خود فرا بخوانی و از دایره عمل او کم‌نمایی. وقتی شما به طرف مقابل می‌گویی من صلاحیت و ماهیت تو را قبول ندارم ضمن آنکه به ناتوانی خود اعتراف نموده‌ای، در واقع به طرف مقابل گفته‌ای من انتظاری از تو ندارم.

در این شرایط نهادی که خارج از چارچوب گفت‌وگو و توافق قرار می‌گیرد، به جای آنکه دچار محدودیت گردد، دست آن در اقدام علیه طرف یا طرف‌هایی که او را به دروغ متهم کرده‌اند، بازتر می‌شود و این در عالم سیاست یک بازی احمقانه است. نه جمهوری اسلامی و نه مهم‌ترین نهاد نظامی – امنیتی آن دست بسته نیستند. اروپایی‌ها در منطقه متعلق به جمهوری اسلامی و بقیه کشورهای منطقه، در قالب جمعی ناتو یا در قالب‌های فردی حضور نظامی – امنیتی دارند.

آنان نه در قواعد حقوقی می‌توانند حضور خود را در موقعیت‌های بحری و بری طبیعی و حضور ایران را غیرطبیعی جلوه دهند و نه در عالم واقع قادر به حفظ بی‌دردسر پایگاه‌ها و نیروهای نظامی – امنیتی خود و حذف نیروها و موقعیت‌های فیزیکی ایران از منطقه هستند و جالب این است که نیروهای نظامی – امنیتی کشورهای مطرح غربی شامل آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان در همین سال‌های اخیر ضرب‌شست‌های پی‌درپی از نیروهای نظامی – امنیتی ایران خورده‌اند. ایران در این سال‌ها نشان داده که هم اراده و هم قدرت برخورد فیزیکی با نیروها و پایگاه‌های نظامی – امنیتی غرب را دارد. غرب در مواجهه با ایران می‌توانست از روش عقلانی و قابل پذیرش حقوقی استفاده کرده و با گفت‌وگو به موقعیت‌های نظامی و نیروهای مستقر خود در منطقه سر و سامان بدهد.

غرب اینک در منطقه پای در لانه شیر گذاشته و در همان حال به جای نگه داشتن جانب احتیاط که مقتضای چنین موقعیتی است، به تحریک شیر علیه خود پرداخته است. گویا غرب احمقانه گمان کرده است شیر در برابر تحریک سکوت می‌کند! پس به طور قطع غرب با رهاکردن جانب حزم و احتیاط، بی‌عقلی و بلاهت نشان داده و غلبه یک نیرویی که در منطقه ـ

به گواهی به شکست کشاندن برنامه نظامی آمریکا در منطقه و شکست کامل تروریزم تکفیری تحت‌الحمایه غرب – به عقل، درایت، شجاعت، توان بالای عملیاتی، تجهیزات پیشرفته متناسب و انگیزه قوی شناخته شده و گزارش‌ها آشکار و محرمانه آمریکا و ناتو بارها به آن گواهی داده است، بر کشورهایی که فاقد این صفات هستند، کار ساده‌ای است. قدر مسلم اروپایی‌ها به زودی ناگزیر به تحمل آنچنان هزینه‌های انسانی و مالی خواهند شد که هزاران بار از مصوبه پارلمان خود ابراز پشیمانی کنند.

۳- اگر به روند تحولات نگاه کنیم می‌توانیم بگوییم پس از شکست فاحش برنامه جامع اغتشاشات در ایران، غرب یک سلسله اقدامات سطح دولتی را علیه ایران به اجرا خواهد گذاشت کما اینکه در یکی – دو روز گذشته تحرکات دیگری هم از سوی بعضی از دولت‌های غربی از جمله درخصوص کشتیرانی ایران و اخلال جدید در روابط مالی ایران مشاهده شده است.

بنابراین ما باید بدانیم که غربی‌ها انجام اقدامات سریالی علیه ایران مدنظر دارند. ما در این گام باید به‌طور عملی و نه در قالب چند بیانیه یا یک مصوبه داخلی، به کشورهای غربی نشان دهیم که در این معرکه‌گیری جدید هزینه‌های آنان خیلی بیشتر از هزینه‌های ایران خواهد بود.

اگر ما در این صحنه به اقدام تجاوزکارانه غربی‌ها فقط پاسخ کلامی دهیم، حتماً با اقدامات بعدی غربی‌ها علیه خود مواجه می‌شویم. اما اگر آنان در همین قدم متوجه هزینه سنگین شوند، از ورود به مراحل دیگر خودداری می‌کنند.

این قلم قبلاً در همین ستون نوشت، اگر ما در مقابل بازداشت دیپلمات‌های خود در اروپا، اقدام متقابل می‌کردیم، تعدیات بعدی اروپا علیه ایران شکل نمی‌گرفت. حالا هم این‌جا جای بیانیه دادن نیست، جای اقدام است؛ چرا که آنان وارد اقدام شده‌اند. ممکن است بعضی بگویید تند شدن مواضع و اقدامات ایران علیه امضاکنندگان مصوبه پارلمان اروپا، یک تله صهیونیستی – آمریکایی و به قصد انزوای ایران صورت می‌گیرد و لذا ایران باید با خویشتنداری از افتادن به این دام خودداری کند. واقعیت این است که ما در ابتدای یک سلسله اقدامات ضدایرانی قرار داریم و دعوت ایران به خویشتنداری، شرط تحقق این سلسله اقدامات علیه آن است.

ما از خویشتنداری در برابر اقدام غیرحقوقی و غیردیپلماتیک اروپا علیه دو دیپلمات خود خیری ندیدیم تا از خویشتنداری در برابر اقدام علیه مهم‌ترین نهاد انقلابی خود خیری متصور باشیم.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پاسخ دشمن، بیانیه و خویشتنداری نیست بیشتر بخوانید »

فلسطین؛ بشارت‌ آزادی نزدیک

سلیمانی، انسان مسلمان‌ در تراز جمهوری اسلامی



انسان تراز جمهوری اسلامی، شهید سلیمانی است و دقیقاً از همین منظر است که می‌توان به حاج قاسم به مثابه یک مکتب نگریست.

به گزارش مجاهدت از مشرق، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: به سالگرد شهید «حاج قاسم سلیمانی» رسیدیم باور آن سخت است. جمهوری اسلامی به همه شهیدان مدیون است و دین آن نسبت به این شهید خیلی خاص است و البته متقابلاً شهدا مدیون جمهوری اسلامی هستند.

حاج‌قاسم یکی از مترهای سلامت، موفقیت، پویایی، پایایی و کارآمدی جمهوری اسلامی است. حاج قاسم پرورش‌یافته جمهوری اسلامی است و به طور قطع اگر جمهوری اسلامی پدید نیامده بود، امروز نشان عمده‌ای از حاج قاسم وجود نداشت. پس جمهوری اسلامی ظرف پیدایی شخصیت‌های باعظمتی مثل حاج قاسم سلیمانی است و اگر می‌گوییم جمهوری اسلامی به حاج قاسم‌ها و سایر شهیدان این مرز و بوم مدیون است به خاطر این است که اینها انسان‌های تراز این نظام هستند که اگر نبودند، نمی‌توانستیم محصول واقعی انسانی جمهوری اسلامی را نشان دهیم.

حاج قاسم یکی از سنجه‌ها و معیارهای سلامت جمهوری اسلامی است، انسانی دراندازه فعالیت و تأثیر حاج قاسم اجازه نمی‌دهد حتی برای پس از شهادتش، عنوان‌های رایج به کار ببرند و جای درخوری برای پیکر او در نظر بگیرند و در نهایت بین مزار دو شهید گرانقدر که از دست‌پروردگانش بوده‌اند، به خاک سپرده می‌شود. این فقط علامت خلوص و بزرگی شهید سلیمانی نیست، ملاک سلامت جمهوری اسلامی هم هست. در چنین نظامی چنان انسانی پدید می‌آید.

حاج قاسم معیار موفقیت نظام جمهوری اسلامی هم هست. اقدامات بسیار سترگ و ویژه و گاهی باورنکردنی حاج قاسم در عرصه‌های داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی از عظمت و تدبیر این شهید بزرگ حکایت می‌کند اما در همان حال از موفقیت بزرگ جمهوری اسلامی هم خبر می‌دهد،

کما اینکه تداوم موفقیت‌های نظام پس از شهادت این شهید عظیم‌الشأن از موفق بودن نظام در تحقق اهداف خود خبر می‌دهد. شهید سلیمانی ملاک پویایی نظام هم می‌باشد. نظام استکباری در طول دهه‌های گذشته برای از میدان بیرون کردن نظام جمهوری اسلامی به انواعی از اقدامات متوسل شده و اخیراً به «جنگ ترکیبی» روی آورده است.

در این میان هر لایه‌ از اقدامات دشمن نیازمند لایه‌ای متناسب است. جنگ نظامی و استفاده از اراده‌ها و ارابه‌های جنگی، جنگ الکترونیک و استفاده از ظرفیت‌های متنوع یک جنگ الکترونیک، جنگ مخابراتی و به تعبیری جنگ پیام و استفاده از فناوری‌های بسیار پیشرفته، جنگ اطلاعاتی و استفاده از نرم‌افزارهای فضایی و مجازی و انسانی، جنگ روانی و استفاده از شگردهای پیچیده، جنگ رسانه‌ای و استفاده از ابزارهای بسیار متنوع این حوزه، جنگ دانشی و استفاده از ظرفیت‌های متنوع ماکروسافت‌ها و میکروسافت‌ها، جنگ حقوقی و استفاده از قوانین و ساختارهای به ظاهر حقوقی، جنگ سیاسی و استفاده از انواعی از ائتلاف‌ها، جنگ فرهنگی و استفاده از انواعی از باکس‌ها و مکعب‌های فرهنگی، جنگ هنری و استفاده از ابرموقعیت‌هایی نظیر ‌هالیوود، جنگ انسانی و استفاده از شبکه‌های به ظاهر فرهنگی، اجتماعی و در واقع اطلاعاتی و جاسوسی و…

حاج قاسم سلیمانی در صحنه‌ عمل در محیط فرامرزی با همه اینها مواجه بود، کما اینکه نظام جمهوری اسلامی با این موارد مواجهه دائمی داشته است. ماندگاری جمهوری اسلامی و بقاء اقدامات و ساختارهایی که شهید سلیمانی بنا گذاشته، نشان می‌دهد دشمن با همه امکانات وسیعی که به صحنه آورده، در نهایت شکست خورده است.

شهید سلیمانی در صحنه عمل و به خصوص در دهه آخر عمر بابرکت خود، با این جنگ جامع ترکیبی مواجه بود و باید برای تک‌تک این موارد فکر می‌کرد و با مراکز ذی‌ربط روابط فعال و مؤثر برقرار می‌نمود. یک نمونه آن در جنگ ۳۳ روزه رژیم صهیونیستی علیه لبنان در سال ۱۳۸۵ شاهد بودیم، آن ماجرا، جنگ اطلاعاتی و به عبارتی جنگ حفاظت اطلاعات بود. رژیم صهیونیستی در روز اول جنگ اعلام کرد با زدن

۲۰۰ نقطه، حزب‌الله کاملاً فلج و از صحنه خارج می‌شود. اما پس از انهدام آن نقاط، شلیک موشک‌های حزب‌الله ادامه پیدا کرد. بعد رژیم غاصب اعلام کرد با انهدام ۲۰۰ نقطه بر حزب‌الله غلبه می‌یابد ولی بعد از بمباران۲۰۰ نقطه – در مساحتی به حجم حدود ۳۰۰۰ کیلومتر مربع- که شلیک موشک‌های حزب‌الله افزایش یافت، رژیم مستأصل شد و دست‌هایش را به علامت تسلیم بالا برد. در این صحنه اگر حزب‌الله مجهز به سیستم خاص خود در انتقال پیام – مخابرات الکترونیک – نبود نمی‌توانست به پیروزی برسد. این صحنه کارآمدی نظام جمهوری اسلامی است.

اگر شهید سلیمانی‌ها را انسان مدیر تراز جمهوری اسلامی بدانیم، پیروزی شهیدان جبهه مقاومت، علامت واضح کارآمدی جمهوری اسلامی است. بعضی‌ها با نسخه‌های تقلبی یعنی با اشاره به افرادی که در بعضی از ساختارهای فکری و عملی نظام کار می‌کنند و در همان حال نه تقوای پرهیز جمهوری اسلامی دارند و نه در تلاش مجاهدانه جمهوری اسلامی از آنان چیزی است، می‌خواهند عیار موفقیت و ناکامی جمهوری اسلامی را نشان دهند.

عجیب این است که بعضی از کسانی که علنی پایه‌های اعتقادی جمهوری اسلامی را به تیر تردید می‌بندند و هرگاه به صندلی قدرت دست پیدا کرده‌اند، در پی دغدغه‌های شخصی خود بوده‌اند، جمهوری اسلامی را ناکارآمد معرفی می‌کنند و حال آنکه باید به ناکارآمدی یا غیرمتعهد بودن خویشتن اعتراف نمایند.

انسان تراز جمهوری اسلامی، شهید سلیمانی است و دقیقاً از همین منظر است که می‌توان به حاج قاسم به مثابه یک مکتب نگریست. مکتب را اگر چارچوب فکری و عملی بدانیم چه کسی شایسته‌تر از حاج قاسم سلیمانی برای متصف شدن به عنوان مکتب وجود دارد؛ شهید سلیمانی در عرصه کنش سیاسی یک انسان هوشمند غیرجناحی و بصیر و متعهد و قدرت توجیه یعنی هدایت سیاسی آن هم بسیار بالا بود.

او در نشان دادن خط درست سیاسی، از بسیاری از کسانی که داعیه فعالیت سیاسی داشته‌اند، قوی‌تر بود. وقتی سردار سلیمانی می‌گوید کوچه دادن به دشمن خیانت است و بعد آدرس کسانی که در عرصه سیاست کوچه می‌دهند را نشان می‌دهد، او سیاسی‌ترین عنصر جمهوری اسلامی است.

وقتی حاج قاسم سلیمانی با کمترین امکانات مادی بیشترین موفقیت نظامی و سیاسی را در گستره منطقه وسیع غرب آسیا به دست می‌آورد، این انسان تراز مدیریت اقتصادی جمهوری اسلامی هم هست. بنا به آماری که دشمنان منتشر کرده‌اند، شهید در حد فاصل ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۰ با مبالغ کمی که در غرب آسیا هزینه کرد، بر قدرت‌هایی که به اعتراف خودشان ۷ تریلیون دلار در این منطقه هزینه کرده‌اند، غلبه نمود و این در حالی است که شهید سلیمانی در حد فاصل ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۹ فقط از عراق، سالانه حدود ده میلیارد دلار آورده ارزی برای جمهوری اسلامی ایجاد کرده است.

این یعنی حدود ۱۵۰ میلیارد دلار درآمد در مقابل عدد ناچیز هزینه‌ای که برای امنیت و ثبات منطقه کرده است. پس این انسان تراز دیپلماسی جمهوری اسلامی هم هست. اگر ما در ظرفیت دیپلماتیک خود درصدی از این نتایج اقتصادی را داشتیم، امروز در چه وضعی به سر می‌بردیم؟ بعضی از کسانی که باید از دیپلماسی، روندی اقتصادی برای کشور پدید می‌آوردند، در جایگاه مدعی مقاومت نشسته‌اند!

حاج قاسم سلیمانی تراز مسلمانی هم هست. انسانی که با سلوک خاص خود هم معنویت عجیبی در سطح جامعه پدید آورد و هم طیف‌های مختلف کشور را به سمت خود جذب نمود. انسان مسلمانی که هم کشور و نظام سیاسی سوریه را از خطر سقوط نجات داد و هم دردمندانه برای رهاسازی دختران فرقه ایزدی عراق وارد میدان گردید. هم فتح‌الفتوح پدید آورد و هم از اینکه در حین عملیات ناگزیر از خانه مخروبه یک شهروند سوری استفاده کرده، از صاحب آن عذرخواهی می‌کند. هم با شجاعت به دل دشمن می‌زند و بارها در حلقه محاصره قرار گرفته و به تعبیر رهبر معظم انقلاب سه بار تا مرز شهادت می‌رود و در همان حال در حین دیدار از یک پاسگاه مرزی در شمال غرب کشور به فرمانده پایگاه -مرحوم جناب سروان سالاری- می‌گوید افرادی که شجاعت ندارند را سرزنش نکن چون خداوند به همه شجاعت نداده است. بله می‌توان شهید سلیمانی را انسان مسلمانی در تراز جمهوری اسلامی هم دانست.

در عین حال آنچه ما از شهید سلیمانی بگوییم در واقع از حضرت ابی‌عبدالله الحسین علیه‌السلام، حضرت امام خمینی(ره) و حضرت امام خامنه‌ای(مدظله) گفته‌ایم؛ چرا که او آینه‌دار طلعت خورشید بود و البته چه نیکو آینه‌داری! آن‌گونه به قامت ایستاد که خود دیده نشود.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سلیمانی، انسان مسلمان‌ در تراز جمهوری اسلامی بیشتر بخوانید »