سعید آجرلو

اصلاح طلبان رادیکال، حاکمیت را رقیب خود می‌دانند / قدرت، اصلاح‌طلبان را به هم نزدیک می‌کند

«وسط باز» رادیکال



رنانی به اشتباه کارآمدی را جدا از شایستگی – که شاید منظور همان مشروعیت در علوم‌سیاسی باشد- قرار می‌دهد و مدعی است که روی کار آمدن احمدی‌نژاد برای نمایش کارآمدی بود اما در دولت دهم این نمایش تمام شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، سعدی آجرلو، مدیر مسئول روزنامه صبح نو در یادداشتی نقادانه با اشاره به مطلب محسن رنانی نوشت:

به تازگی مطلبی از دکتر محسن رنانی با عنوان «سقوط» منتشر شده است که گرچه مدعی خیرخواهی برای آینده کشور است اما در باطن نوشته خود در سطح یک کنشگر سیاسی تجدیدنظرطلب و رادیکال ظاهر شده است. در این مطلب سعی می‌کنم به اختصار نقد خود را بر این نوشته افسرده، انفعالی، یاس‌آور و غیرعلمی بیان نمایم.

۱- بزرگ‌ترین ایراد به این متن، ایراد «معرفت‌شناسی» است. ما با متنی مواجهیم که انگاره‌های سیاسی و احساسی را به‌صورت «مطلق‌گرایانه» طرح و آن را به عموم جامعه تعمیم داده است. در سراسر متن با نویسنده‌ای مواجهیم که خود در مقام «داور» قرار گرفته و قضاوت ارزشی خود را مبنای توصیف، تحلیل و تجویز قرار می‌دهد. در این معرفت‌شناسی با جامعه یک‌دست، حکومت بدون انعطاف و محیط بین‌الملل منفعل درباره ناآرامی‌های ایران مواجهیم

۲- علاوه بر معرفت‌شناسی، متن در «روش‌شناسی» هم معیوب و ناقص است. مشخص نیست که متن پیش‌رو سیاسی، اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی است؟ چرا که چارچوب تحلیلی پراکنده‌ای دارد و برای «سقوط» یک نظام معنایی ناشناخته تعریف شده که قابل خدشه و ایراد است. برای مثال متن به واقعیت قدرت سخت و الهام‌بخش جمهوری اسلامی بی‌توجه بوده یا نسبت به مثال‌های عینی در کشورهای مختلف خاورمیانه در فرآیند تحول یا گذار یا تثبیت عنایت ندارد. همچنین رابطه میان فرضیه و عوامل پشتیبانی‌کننده فرضیه رابطه‌ای غیرعلمی است.

۳- در فرضیه این متن آمده که نظام سیاسی در سه مرحله (کارآمدی، شایستگی، نمادها) سقوط کرده و فقط مرحله«ساختارها» باقی مانده است. در چنین شرایطی نظام با «انقلاب از بالا» می‌تواند احتمال فروپاشی را کاهش دهد. اگر از معایب دسته‌بندی رنانی بگذریم، ایراد اصلی به ابهام در مفهوم «انقلاب از بالا» برمی‌گردد. ما در جامعه‌شناسی سیاسی چنین مفهومی نداریم و نویسنده هم تعریف درستی از این مفهوم ارائه نداده است. انقلاب از بالا در تضاد با مفهوم انقلاب است و معلوم نیست چگونه این مفهوم مبهم، بخش اصلی فرض نویسنده را تشکیل داده است. نویسنده بدون وفاداری به مفاهیم علوم‌ سیاسی و جامعه‌شناسی سیاسی، نتایج سیاسی از جمله «انقلاب از بالا» گرفته و توضیح روشنی هم درباره کیفیت آن نداده است. آقای رنانی، اگر عبارت جدید خلق می‌کنید حداقل درباره آن توضیح دهید.

۴- یکی دیگر از اشکالات متن رنانی، تعریف اشتباه از «طبقه» است. او پیشنهاد داده که «طبقه نخبگان وسط باز» شکل بگیرد. طبقه، مفهومی در ارتباط با وسایل تولید، مالکیت و با تسامح مرتبط با درآمد اقتصادی است. تعبیر درست‌تر رنانی می‌توانست شأن و منزلت باشد، نه طبقه. امیدوارم این اشکال از عجله و بی‌دقتی باشد.

۵- گزاره‌های پشتیبان متن برای تعریف «نمادها» و اثبات فرض سقوط آنها به اندازه کافی گویا نیست. در این بخش نویسنده با مفروض گرفتن ارزش‌های بورژوایی میان اکثریت جامعه و نادیده‌گرفتن طیف‌های گسترده اجتماعی برای مثال ادعا می‌کند که راه‌پیمایی های‌حکومتی خلوت شده است و چیزهایی از این دست. این در حالی است که حمایت مردمی ۲۲بهمن و حتی سیزده آبان امسال بزرگ ترین تجمع ایرانیان در سراسر جهان است. البته در اینکه برخی از حاضران در این تجمعات مانند طیف‌های مختلف جامعه از وضعیت اقتصادی و معیشتی گلایه دارند، تردیدی نیست اما نگاه تقلیل‌گرایانه و مطلق‌گرایانه رنانی به جامعه، روی دیگر نپذیرفتن ضعف‌ها و مشکلات از جانب برخی افراد و مدیران اجرایی است. در ناآرامی‌های پاییز به برخی نمادها توهین و جسارت شد اما آیا همه جامعه با این نوع از رادیکالیسم موافق بودند؟ آقای رنانی به یاد دارند که در ششم ژانویه ۲۰۲۰ طرفداران ترامپ به ساختمان کنگره حمله کردند یا در جنبش وال‌استریت، نمادهای اقتصاد سیاسی آمریکا به چالش کشیده شد و یا در جنبش جلیقه‌زردهای فرانسه، دولت مکرون به عنوان نماد بی‌عدالتی مورد حمله قرار گرفت. آیا با استناد به این واقعیت‌ها ایشان معتقدند که در این کشورها «نمادها» سقوط کرده‌اند؟ تاکنون که برعکس بوده و روشنفکران ما این‌گونه ناهنجاری‌ها در غرب را ذیل ادبیات جنبش‌ها، نماد دموکراسی و تکثر عنوان کرده‌اند. اما به ایران که می‌رسند، آن کار دیگر می‌کنند. می‌توان مثال‌های فراوانی از احترام مردم ایران به نمادهای انقلابی برای اثبات غیرعلمی‌بودن گزاره آقای رنانی به کار برد که حساب آنها از عصبانیت از وضع معیشتی و عملکرد برخی مسئولان جدا است. متن آقای رنانی نه در مثال‌های سلبی مانند هتاکی به نمادها واقع‌نگر هستند، نه در توصیف مثال‌های ایجابی مانند راه‌پیمایی ۲۲بهمن منصف که البته ریشه در اشکال‌های معرفت‌شناسی و روش‌شناسی متن ایشان دارد.

۶- توصیف و تحلیل دکتر رنانی از دولت نهم و دهم مخدوش و غیرعلمی است. اولا ایشان حکم کلی صادر کرده و می‌گویند که دولت نهم و دهم شکست خورد. گزاره‌ای برگرفته از معرفت‌شناسی مطلق‌گرایانه و یا به تعبیری «علم ارزشی» به جای «علم فارغ از ارزش» به بیان وبر که همواره روشنفکران تحصل‌گرا، رقبا را به آن متهم کرده‌اند، حال آن‌که اکنون خود گرفتار چنین آفتی شده‌اند. با چه مبنایی دولت‌های احمدی‌نژاد شکست خوردند؟ آیا واقعا می‌توان درباره یک دولت ۸ساله به این راحتی حکم کلی صادر کرد؟ البته ایشان در جایی از متن ، سرکار آمدن احمدی‌نژاد در سال ۸۴ را هم حاصل بداخلاقی دانسته‌اند، حال آن‌که نتایج انتخابات سال ۸۴ که توسط وزارت کشور اصلاح‌طلبان برگزار شد به اندازه کافی روشن و گویا هست، حتی اگر منتقد احمدی‌نژاد باشیم. پیروزی او مقابل مرحوم هاشمی به جای آن‌که مخالفانش را به تحلیل جامعه‌شناسانه و سیاسی وادار کند، آن‌ها را به صادرکننده احکام کلی تبدیل کرده است. جسارت آقای رنانی برای صدور چنین احکام کلی از هر چه برخیزد نباید از اعتماد به نفس علمی باشد.

۷- تحلیل دولت‌های حسن روحانی هم نزد دکتر رنانی مانند دولت‌های احمدی‌نژاد ساده‌اندیشانه و دم‌دستی است. او که دولت روحانی را مدعی «افق گشایی» می‌داند، ناکامی و شکست برجام را به نهادهای حکومتی مربوط می‌کند و بدون اشاره به نقش ترامپ در به بن‌بست کشیدن برجام، تمام تقصیر را به گردن ایران می‌اندازد. آقای رنانی در موضوع برجام حتی تندتر از مقامات اروپایی درباره ایران سخن می‌گوید. او در تحلیل دولت روحانی همین‌قدر آسان‌گیر و روادار است و علاقه‌ای به نگرش همه‌جانبه برای بررسی دولت وی ندارد، وگرنه حتما ریشه‌های ناکارآمدی و تضعیف نهاد دولت را در رویکرد دولت آقای روحانی جستجو می‌کرد. چگونه باید با این سطح از وارونه‌نمایی واقعیت منتظر نتیجه‌گیری درست نویسنده باشیم؟

۸ – آقای رنانی به اشتباه کارآمدی را جدا از شایستگی – که شاید منظور همان مشروعیت در علوم‌سیاسی باشد- قرار می‌دهد و مدعی است که روی کار آمدن احمدی‌نژاد برای نمایش کارآمدی بود اما در دولت دهم این نمایش تمام شد. اشکال اول اینکه کارآمدی در امتداد شایستگی است، نه جدا از آن . به تعبیری کارآمدی می‌تواند عامل تقویت یا تضعیف شایستگی باشد. اشکال دوم هم این‌که بر چه مبنایی دولت دهم از ریل کارآمدی خارج شد؟ برای مثال در دولت دهم هم سیاست هدفمندسازی یارانه‌ها ادامه یافت، هم مسکن مهر ساخته شد و هم سیاست‌های اقتصادی دیگر دولت نهم ادامه یافت. فرق دولت نهم و دهم از نظر دکتر رنانی در چیست؟ همین‌طور است توصیف مجلس ششم از نظر ایشان به عنوان نماد شایستگی و ردصلاحیت نمایندگان این دوره به عنوان نشانه‌ای از ترک‌خوردن عنصر شایستگی. اگر با نگرش اصلاح‌طلبانه هم به موضوع بنگریم، پایان معرکه مجلس ششم، بزرگ‌ترین کمک به دولت دوم خاتمی برای بالا بردن رشد اقتصادی بود، چرا که با عبور از رادیکال‌هایی چون نوری و تاج‌زاده در وزارت کشور و میردامادی، شیرزاد و رضا خاتمی در پارلمان، کار برای دولت او در زمینه اقتصادی راحت‌تر از دور اول ریاست‌جمهوری شد. ضمناً اگر مسئله شایستگی پایان یافته، چگونه ایشان می‌توانند مشارکت انتخاباتی سال ۹۶ را تحلیل کنند؟ البته شاید عیب از ما باشد که از یک بیانیه سیاسی توقع پاسخ به گزاره‌های علمی داریم.

۹- متن «سقوط» در تحلیل ناآرامی‌های اخیر هیجان‌زده و سمپاتیک برخورد می‌کند و به جای سخن جامعه‌شناسانه که می‌تواند تحلیلی آسیب‌شناسانه از برخی شکاف‌ها، تحولات ارزشی، نقص در اقناع‌سازی و کمبود راهکارهای ایجابی ارائه دهد، فهرستی از اتهام‌ها را علیه نظام قطار می‌کند و در کمال تعجب، نقش طرف‌های خارجی را در این ماجراها به کل نادیده می‌گیرد. توقع می‌رفت که این استاد دانشگاه اندازه اپوزیسیونی که صبح تا شب به غرب برای تحریم بیشتر ایران التماس می‌کند، به کشورهای غربی در تلاش برای ناآرام‌کردن ایران نقش می‌داد.

۱۰- نویسنده با ادعای «باورناپذیری» اقدامات حکومت از سوی جامعه که در ادامه احکام کلی اوست، به صورت کلی اقدامات ترمیمی چون تغییرات در نیروی انتظامی سیستان‌وبلوچستان، حضور نماینده رهبری در این استان، تغییرات در سطح فرماندهی پلیس کشور، عفو عمومی و اقداماتی از این دست را در تحلیل خود وارد نمی‌کند تا بتواند نتیجه مطلوب از مفروض‌های خود بگیرد که همان انقلاب از بالاست؛یک مقدمه معیوب، با توصیف نادرست و البته نتیجه گیری ناقص. رنانی حتی به‌ادعای «وسط‌باز» بودن خودش پایبند نبوده و بیشتر در نقش یک رادیکال ظاهر شده است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«وسط باز» رادیکال بیشتر بخوانید »

اصلاح طلبان رادیکال، حاکمیت را رقیب خود می‌دانند / قدرت، اصلاح‌طلبان را به هم نزدیک می‌کند

اصلاح طلبان رادیکال، حاکمیت را رقیب خود می‌دانند / قدرت، اصلاح‌طلبان را به هم نزدیک می‌کند



کسانی که حاکمیت را رقیب خودشان می‌دانند، درواقع طیف تجدیدنظرطلب و ادامه هسته سخت جریان دوم خرداد هستند که از آقای تاجزاده و آقای حجاریان و حتی بخشی از اتحاد ملت مثل همین خانم منصوری دبیرکل‌شان است.

به گزارش مجاهدت از مشرق؛ سعید آجرلو کارشناس مسائل سیاسی به چرایی کنش تقابلی اصلاح‌طلبان رادیکال در مواجهه با چهره‌های رسانه‌ای اصلاح‌طلب حاضر در دیدار رمضانی با رئیس‌جمهور پرداخته است که گفتگوی وی با روزنامه فرهیختگان و بررسی دلایل این هجمه اصلاح طلبان را در ادامه می خوانید:

دلیل هجمه‌ای که به اصلاح‌طلبان حاضر در جلسه با رئیس‌جمهور وارد می‌شود، چیست؟

اصلاح‌طلبان قبل از انتخابات ۱۴۰۰ با سه چالش مشروعیت، مقبولیت و کارآمدی مواجه بودند، بعد از انتخابات ۱۴۰۰ به‌واسطه اینکه دولت و شورای شهر دراختیارشان نیست و عملا آزمون کارآمدی ندارند، همچنان درگیر چالش مشروعیت هستند و اختلاف‌نظرهایی که بین آنها می‌بینیم، به‌واسطه همین چالش مشروعیت است که ابعاد هویتی برایشان دارد، درواقع این چالش قبل از انتخابات هم وجود داشت و آنها را به دو دسته تقسیم کرده بود؛ کسانی که جریان اصولگرا را رقیب خودشان می‌دانند و کسانی که حاکمیت را رقیب خودشان می‌دانند.

کسانی که حاکمیت را رقیب خودشان می‌دانند، درواقع طیف تجدیدنظرطلب و ادامه هسته سخت جریان دوم خرداد هستند که از آقای تاجزاده و آقای حجاریان و حتی بخشی از اتحاد ملت مثل همین خانم منصوری دبیرکل‌شان و اینها تشکیل می‌شود که نگاه‌شان به قدرت، نگاهی تمامیت‌خواهانه بوده و از نظر روشی، رادیکال عمل می‌کنند. این طیف از نظر فکری می‌شود گفت کاملا یا تا حدود زیادی نسبت به آرمان‌های انقلاب اسلامی دچار شبهه است. طیف دیگری از اصلاح‌طلبان که همچنان روش‌های معتدل‌تر و ملایم‌تری دارند و سعی می‌کنند در چهارچوب نظام باشند، رقیب‌شان را جریان اصولگرا و اصطلاحا جناح راست می‌دانند و نمی خواهند رقیب حاکمیت باشند.

این گروه در احزابی مثل کارگزاران، بخشی از اعتماد ملی و حزب اعتدال و توسعه فعالیت می‌کنند و بخشی از آنها در شورای عالی اصلاحات حضور دارند.   اینها در انتخابات ۱۴۰۰ و انتخابات ۹۸ تبدیل به دو طیف متفاوتی شدند که به‌واسطه عملکرد روحانی اتحاد اینها از بین رفت. اقبال عمومی که نسبت به روحانی در سال ۹۲ به وجود آمد این دو طیف را به‌هم نزدیک کرد؛ چه طیف تجدیدنظرطلب و تندرو و چه آن طیف معتدل حس کردند با روحانی منافع بهتری به‌دست می‌آورند. در سال ۹۲ و ۹۶ قدرت این دو طیف را به هم نزدیک کرد. در مقطع فعلی هم طیف تندرو عرصه انتخابات و قدرت را رها نکرده و اگر ببیند از نظر اجتماعی فضا مساعد است، حتما می‌خواهد وارد صحنه شود تا از ظرفیت اجتماعی خود استفاده کند.   در وضعیت فعلی اختلافات بین اصلاح‌طلبان به اختلافات هویتی، فکری و اندیشه‌ای تبدیل شده است. به ‌لحاظ فکری و عملی این دو طیف دو مسیر جدا از هم را می‌روند. برای مثال همین انتقادهای رادیکال ها از قوچانی نشان دهنده این شکاف سیاسی است.

چون من در آن جلسه حضور داشتم، صحبت‌های دوستان اصلاح‌طلب و دوستان اصولگرا را هم شنیدم، صحبت‌های قوچانی بیشتر براساس همین تفکرات اصلاح‌طلبان عمل گرا بود و همان‌ها را نمایندگی می‌کرد، بالاخره او انتقادهایی هم داشت هم درمورد انتخابات، هم درمورد سیاست خارجی و هم درمورد فضای اجتماعی-فرهنگی ولی می‌بینید که طیف تندرو عملا آنها را کنار می‌زنند به این خاطر که اعتقاد دارند اصلاح‌طلبان میانه‌رو از سرمایه اجتماعی اینها استفاده کردند و در دولت روحانی سرمایه اجتماعی را تمام کردند و به اتمام رساندند و این دعوا به همین دلیل ادامه پیدا می‌کند و به آن دامن زده می‌شود.  

من فکر می‌کنم الان مساله اصلی اصلاحات اختلاف بین این دو طیف است، البته این اختلاف به این معنی نیست که هیچ‌موقع اینها به هم نمی‌رسند.   ممکن است از میوه آن انتقادهای تند و رادیکال‌کردن فضا که به‌دنبال ناکارآمد نشان دادن جریان مقابل است، همان اصلاح‌طلبانی که در چهارچوب مناسبات قدرت جمهوری اسلامی هستند زمانی بتوانند استفاده کنند. یعنی ممکن است قدرت دوباره اینها را به هم اضافه کند.

آیا این سردرگمی و این چالش هویتی که اصلاح‌طلبان رادیکال به آن برخوردند و منجر به قهر و هجمه با نظام شده است درنهایت انفعال و بن‌بست سیاسی آنها را به‌همراه نمی‌آورد؟ دستاویز قراردادن ردصلاحیت‌ها تا کجا قرار است ادامه پیدا کند؟

اصلاح‌طلب‌ها اگر ببینند که می‌توانند از لحاظ اجتماعی خود را احیا کنند که بخش زیادی از آن به عملکرد جریان رقیب بستگی دارد، طبیعتا میل بازگشت به قدرت را دارند، به ‌نظرم حتی اگر آقای لاریجانی می‌توانست نامزد اصلاح‌طلبان در انتخابات باشد فضای ۱۴۰۰، فضایی نبود که اینها را برنده کند. از نظر اجتماعی در وضعیت نامناسبی بودند و سرمایه اجتماعی پایینی داشتند. عملکرد روحانی به سرمایه اجتماعی و حتی به نهاد انتخابات هم ضربه زد. عدد مشارکت را پایین آورد، اما بین اصلاح‌طلب‌ها همچنان سوال است که اگر بازهم نتوانستیم نامزدمان را احراز صلاحیت کنیم چه کاری باید انجام دهیم، تا کجا باید برویم؟ این جزء دعواها و چالش‌هایی است که درون جبهه اصلاحات وجود دارد و تمام نشده است و یکی از اساسی‌ترین دعواهای بین همین طیف عملگرا و طیف رادیکال است و این سوالی است که هنوز نتوانسته‌اند به آن جواب بدهند و یکی از چالش‌های اصلی‌شان است.

اگر اصلاح‌طلبان رادیکال در کسب مجدد قدرت ناکام بمانند فکر نمی‌کنید به‌طور کامل با حاکمیت دچار نزاع شوند؟ در این صورت رفتار سیاسی آنها را در آینده چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟

اصلاح‌طلبان رادیکال همچنان سعی می‌کنند تمام پای خود را از قدرت بیرون نگذارند. ولی به این معنا نیست که درمقابل هر نوع اتفاقی از جنس دی‌ماه ۹۶ یا آبان ۹۸ همچنان همان رویکرد سابق را اتخاذ کنند، ممکن است رویکردشان عوض شود، چون از دولت بیرون هستند، در آن دو اتفاق درون دولت بودند و همراهی با دولت می‌کردند، ممکن است الان رویکردشان را عوض کنند، این احتمال وجود دارد، ولی همچنان عنصر مصلحت در نگاه مرکزیت اصلاح‌طلبان وجود دارد، نمی‌خواهند از قدرت خارج شوند و یک‌پایی همچنان در قدرت می‌مانند و نمی‌خواهند درواقع این رابطه کامل قطع شود. طبیعتا حاکمیت هم نمی‌خواهد این رابطه قطع شود. طبیعی است که جناح‌های سیاسی با افکار و عقاید مختلف، مدیریت بخشی از فضای سیاسی کشور را برعهده دارند مخصوصا در کشوری که تقریبا بالای ۴۰ انتخابات در آن برگزار شده است؛ اما به‌هرحال همان‌طور که عرض کردم استحاله برخی از این افراد خیلی جدی است و خیلی سخت است که اینها در چهارچوب جمهوری اسلامی بمانند و اگر هم وارد فضاهای انتخاباتی شوند خیلی ماکیاولیستی است، یعنی به‌خاطر این است که بتوانند اهداف‌شان را به جلو ببرند. این درمورد افرادی مثل تاجزاده و برخی از بدنه اتحاد ملت صدق می‌کند.

اینها خیلی به نهضت آزادی شدن- که یک اپوزیسیون سیاسی است که درون کشور زندگی می‌کنند، نزدیک می‌شوند. خیلی فایده‌گرایانه به نهاد انتخابات نگاه می‌کنند و دنبال روزنه‌ای هستند که بتوانند اهداف خودشان را با روش های مختلف جلو ببرند ولی من فکر می‌کنم در مرکزیت اصلاحات که این گرایش‌های مختلف را باید با هم بالانس کند، همچنان سعی می‌شود اصلاحات پایی درون نظام نگه دارد و خارج نشود.  به صورت کلی مساله اصلی اصلاحات همچنان چالش مقبولیت است و مساله سرمایه اجتماعی که با حل‌شدن این موضوع شاید گره از بقیه کارهایشان باز شود، منتها اینها می‌خواهند سرمایه اجتماعی‌شان را با ترساندن از رقیب و تخریب به‌ دست بیاورند. سعی می‌کنند از رقیب تصویر هراسناکی بسازند که بتوانند خودشان را به‌عنوان گزینه سلبی معرفی کنند نه گزینه ایجابی، من فکر می‌کنم این دیگر جواب ندهد یا حداقل اگر هم اثر داشته باشد اثر بلندمدتی ندارد. من فکر می‌کنم الان فرصتی وجود دارد که جریان اصلاحات هم به این موضوع فکر کند که چرا به‌جای اینکه کارنامه ارائه بدهد و ایجابی حرف بزند و درمورد ایده‌های سازنده بگوید، همچنان تمام تمرکزش روی تخریب رقیب است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اصلاح طلبان رادیکال، حاکمیت را رقیب خود می‌دانند / قدرت، اصلاح‌طلبان را به هم نزدیک می‌کند بیشتر بخوانید »