به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار سیاسی ایرنا، یک ماه از سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و ششمین دوره انتخابات شوراهای شهر و روستا گذشته است و اصلاح طلبان به عنوان جریان سیاسی ناکام در این انتخابات، پروسه ارزیابی دلایل شکست و چرایی ناکامی خود در این انتخابات را آغاز کرده اند تا از این رهگذر بتوانند به راهکاری همه جانبه، متناسب با شرایط کنونی کشور با قابلیت اجرا در سیستم سیاسی دست یابند. مرور گفت و گوهای مطبوعاتی و اظهارنظرهای اصلاح طلبان طی روزهای گذشته، دو محور اصلی و اساسی را نشان میدهد؛ محور نخست انتقادات صریح و ضمنی از جبهه اصلاحات به عنوان نهاد تصمیمگیر در انتخابات است و محور دوم ارائه پیشنهاداتی برای عبور از شرایط انفعال کنونی و تلاش برای باقی ماندن در عرصه سیاست ایران. این باقی ماندن خود میتواند به دلیل تازهای برای انشقاق تبدیل شود آنگاه که در پس آن این پرسش مطرح شود که عبور از انفعال موجود و استراتژی آینده بر چه مبنایی استوار است؟ اصلاحات، به اصلاح تن خواهد داد تا برای انتخابات ۱۴۰۰ آماده شود یا اصلاح اصلاحات در گفتمان و دیدگاه و روش خواهد بود تا برای درک نیازهای جامعه ایران آماده شود؟
جبهه اصلاحات و ماموریت ناکام انتخاباتی
نهاد اجماعساز اصلاح طلبان یا همان جبهه اصلاحات در حالی با حضور ۳۱ حزب اصلاح طلب و ۱۵ شخصیت حقیقی اصلاح طلب کار خود را از اوایل اسفند ماه سال گذشته آغاز کرد که برای پیروزی در انتخابات راه دشواری در پیش داشت و این راه زمانی دشوارتر شد که نامزدهای مورد نظر این نهاد در انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم ردصلاحیت شدند. پس از رد صلاحیتها، تصمیم نهاد اجماعساز عدم حمایت از نامزدهای حاضر در رقابتهای انتخاباتی بود. این تصمیم تا پایان مناظرهها پابرجا بود اما پس از آن، دو دستگی در حمایت از یکی از نامزدهای نزدیک به اصلاحات آغاز شد و به نظر میرسد تا به امروز هم ادامه داشته است.
انتقادها از عملکرد این نهاد ادامه دارد و گروهی حتی از هیاهو و فشارهای نفوذیهای اصلاح طلب به «سیدمحمد خاتمی» رییس دولت اصلاحات برای حمایت از نامزدی خاص سخن میگویند. هرچند این موضوع از سوی برخی از نزدیکان رییس دولت اصلاحات تکذیب شده و تنها به وجود اختلاف نظر اشاره شده است با این همه وجود اختلاف مشخص است. دو تفکر قدرت محور و جامعه محور، شورای اتحادآفرین اصلاح طلبان را انشقاق داده و شرایط را برای رسیدن به یک استراتژی مشخص سخت کرده است. «عباس عبدی» فعال سیاسی اصلاح طلب علت دو جناح شدن اصلاحطلبان در موضوع مشارکت در انتخابات را به دلیل آغاز مرحله گسست دانسته است. این گسست اما از سوی دیگر چهرههای اصلاح طلب قابل ترمیم مینماید به طوری که «حسن رسولی» عضو جبهه اصلاحات که پیش از این پیشنهاد آغاز فرآیند بازسازی سازمان اصلاحات را داده بود؛ از تشکیل اتاق فکر اصلاحطلبان در قالب اینکه چه باید کرد؛ خبر داده و درباره جزییات این اتاق فکر گفته است: مناسبات مختلف مورد بررسی و اصلاح قرار می گیرد از ارتباط با مردم، ارتباط با قدرت و حاکمیت، ارتباط با جریانات رقیب، ارتباط درون جریانی. هم در سطح نظری و رفتاری، یک جریان زنده برای اینکه پویاییاش را حفظ و ادامه حیاتش را تضمین کند حتما همانند یک سیستم باید به طور متناوب خود را بازسازی کند.»
برای بازسازی اما مسیر آسانی پیش روی اصلاح طلبان نیست. هر انتخابی میان دو گزینه حضور به هر شکل در انتخابات و کنار کشیدن از پروسه رسیدن به قدرت؛ مزایا و معایبی دارد که به راحتی نمیتوان از کنار آنها گذشت و تفکری را بر تمام طیفهای اصلاح طلب تفهیم کرد. اقناع گروهی از آنها که به گفته سعید حجاریان منفعت محور هستند، دشوار خواهد بود. این دشواری اما تنها یک روی سکه است و روی دیگر اقناع جامعه به پذیرش مجدد اصلاح طلبان به عنوان جریان فکری و سیاسی است. جامعه ای که این روزها به آسانی نمیتواند بار دیگر به این جریان اعتماد کند.
پیشنهاداتی برای گذار از انفعال
تحلیل اشتباهات گذشته و ارائه پیشنهادات برای آینده، این روزها در گفت و گوهای چهره های اصلاح طلب بسیار دیده و شنیده میشود. تلاش برای ارائه راهکارهایی به منظور عبور از شرایط انفعالی این روزها افزایش یافته و هریک از شخصیتهای حزبی و ایده پردازان اصلاح طلب در این زمینه پیشنهادات و دیدگاههای خود را ارائه می کنند. «سعید حجاریان» از ایده پردازان اصلی جریان اصلاحات؛ در شرایط کنونی اصلاحطلبی را معلق می داند و معتقد است: «تنها راه برونرفت تعیین و بازآرایی گفتمان و آرمان و استراتژی و سازمان است. به هر میزان بر این چهار مؤلفه تمرکز شود، میتوان آینده بهتری را تصور کرد. اما باید مراقب بود که تحت عنوان بازسازی اصلاحات، اصلاحطلبی از کارکرد و معنای واقعیاش تهی نشود.»
حجت الاسلام «عبدالواحد موسوی لاری» عضو مجمع روحانیون مبارز با اشاره به اینکه اصلاحطلبان هم باید در شیوه ها و روش هایشان تجدید نظر کنند تا زبان مردم را پیدا کنند؛ گفته است: «اصلاح طلبان نباید در آسمانها باشند اما مردم روی زمین حرکت کنند. مردم مشکل معیشت دارند ما در مورد موضوعات دیگری صحبت میکنیم. من چندان ناامید نیستم از اینکه اصلاح طلبان یک نگاه اجماعی نسبت به تعدادی از مواردی که برای توسعه کشور لازم است به تفاهم برسند.»
«سیدهادی خامنهای» دبیرکل مجمع نیروهای خط امام هم تصریح کرده است: «شرط اول ترمیم رابطه ما اصلاحطلبان با بدنه اجتماعیمان این است که اولا بهصورت جدی گذشته خود را نقد کنیم. ثانیا در این مسیر صادقانه رفتار کنیم تا مردم به این باور برسند که آنچه میگوییم ریاکاری، تظاهر و تبلیغات نیست.»
«غلامعلی رجایی» مشاور مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی معتقد به پایان کار اصلاح طلبی نیست اما برای اصلاحات روزهای سختی پیش بینی کرده است. «غلامرضا ظریفیان» اصلاحات را رو به افول دانسته و «محمود علیزاده طباطبایی» ضمن انتقاد از اصلاح طلبانی که حاضر به دادن هزینه نبودند؛ پیشنهاد داده است که اصلاحطلبان برای روشنگری تلاش کنند.
«محسن آرمین» هم گفتمان اصلاح طلبی به تعریفی که تاکنون محور فعالیت اصلاح طلبان بوده است را ناتوان از حل مشکلات دانسته و تاکید کرده است: «این گفتمان باید مورد تجدید نظر و بازنگری قرار گیرد و متناسب با نیازها، این مرحله از تحولات اجتماعی و سیاسی کشور به روز شود.»
اصلاح اصلاحات با کدام هدف؟
در تحلیل هریک از پیشنهادات و یا اجرایی شدن هریک از آن ها؛ اصلاح طلبان باید به یک پرسش اساسی پاسخ دهند؛ از اصلاح اصلاحات چه انگیزه و نیتی را دنبال میکنند؟ آیا پیروزی در انتخابات سه یا چهارسال آینده مجلس و ریاست جمهوری است؟ یا اصلاحات در تکاپوی بازگشت به گفتمانی است که بستر رای ۲۰ میلیونی را برای خاتمی در سال ۷۶ فراهم ساخت؟ به نظر میرسد طیف بزرگی از اصلاح طلبان با قطعیت به این نتیجه رسیده اند که تا نوسازی و بازنگری در گفتمان و خواست و خطوط قرمز خود نداشته باشند؛ دیگر نمیتوانند برای انتخابات آینده امیدی به پیروزی داشته باشند. اگر نتوانند در ماه ها و سال های باقی مانده بار دیگر اعتماد مردم را به دست آوردند نمیتوانند به سیاست ورزی قدرت محور هم متکی باشند؛ به نظر می رسد موسم انفصال برخی از طیفهایی که خود را اصلاح طلب میخواندند با گروههای دیگر این جریان فرا رسیده است؛ مگر آنکه هر دو جریان به درک مشترکی از شرایط خود رسیده و راه بازگشت به بطن جامعه را بیابند.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار سیاسی ایرنا، مقصریابی پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم و شورای شهر و روستای ششم میان اصلاح طلبان آغاز شده است. انگشتهای اشاره به سوی افراد و نهادهای بسیاری نشانه رفته؛ از شورای نگهبان تا تصمیم گیران، از جبهه اصلاحات تا «دونالد ترامپ» در اظهارات اصلاح طلبان هریک به نوعی مقصر شرایط موجود هستند. این مقصریابی در حالی است که اصلاحات باید پس از نزدیک به سه دهه حضور در عرصه سیاست و جامعه ایران، به برخی از مهمترین پرسشهایی که درباره ماهیت، راهبردها و روشهای آن مطرح است پاسخ دهد و به بیان دیگر تکلیف خود را با موضوعات و مفاهیم روشن کند. در این بین مهمترین متغیر اثرگذار در فعالیتها و رمز بقای هر جریان سیاسی و از جمله اصلاح طلبان مردم هستند که این گروه باید نقش و جایگاه مردم را در منظومه فکری خود یکبار برای همیشه ترسیم کند.
مقصر یابی؛ شروع اصلاحات یا پایان آن؟
اصلاحات مُرد؟ یا اصلاحات نمیمیرد؟ پس از انتخابات کدام یک از این دو دیدگاه توصیف دقیقی از شرایط اصلاح طلبان است. گزاره اول را «سعید حجاریان» از تئوریسینهای اصلاحات اعلام و تصریح کرده است: «اصلاحات صندوقمحور مُرد؛ اما قبل از تدفین شکوهمند باید به اتاق تشریح برده شود تا علت مرگ روشن شود. آیا مرگ به علت کهولت سن بوده است یا میتوان ردپای قاتل یا قاتلانی را پیدا کرد؟»
گزاره دوم را «حسین مرعشی» سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی تاکید و اعلام کرده است: «اصلاح طلبی نمیمیرد ممکن است افراد جابه جا شوند.» حجاریان از مرگ اصلاحات صندوق محور سخن گفته و این در حالی است که مرعشی تنها راه اصلاح طلبی را انتخابات می داند و معتقد است راهبرد اصلاح طلبان باید همیشه انتخابات باشد و راهی غیر از این ندارد. انگشت اتهام در توییت حجاریان هم به سمت تصمیم گیران اصلاحات است و هم به سوی نهادهایی که اصلاحات را از کاندیداهای اصلی خود محروم کردند. پیش از این هم «عباس عبدی» دیگر تئوریسین اصلاحات هم در ارزیابی خود از دلایل شکست انتخاباتی خردادماه بیش و پیش از آنکه در پی عاملی خارجی باشد، تکنسینهای اصلاحات را عامل شکست این جریان سیاسی و به حاشیه راندن آن از بطن جامعه دانسته بود.
عبدی نداشتن راهبرد در سطح نظری، عدول از اصول اصلاح طلبی، بسته بودن گعدههای اصلاح طلبی و پیری و خستگی برخی از آنها را در کنار آلوده شدن به جریانهای فرصت طلبی از مهم ترین و ریشه ای ترین علل ناکامی اصلاح طلبان اعلام کرده است. مرعشی اما در تحلیل دلایل شکست به نقش دونالدترامپ در خروج از برجام و بازگشت به تحریمها اشاره می کند و شکست انتخاباتی را قاعده بازی سیاست میداند و تاکید می کند: «در مقطعی شکست خوردیم و هیچ اشکالی هم ندارد، بعد از شکست اشکالاتمان را بررسی میکنیم تا دفعه بعد پیروز شویم. بازی سیاست هم همین است و قرار نیست که ما همیشه برنده باشیم.»
این نوع بازی سیاسی اما نظر و نگرش همه اصلاح طلبان نیست و گروهی از آنها آمادگی بازی در چنین میدانی را ندارند. با این میزان اختلاف نظر میان طیفهای مختلف، آینده جبهه اصلاحات را هم با ابهاماتی مواجه کرده است و استعفای «علیرضا علویتبار» از چهرههای دانشگاهی این جبهه هم بر این ابهامات می افزاید. در صورت تداوم این نوع و روش در شناسایی عامل شکست، پروسه ارزیابی نه تنها نمیتواند افقی روشن برای اصلاح طلبان ترسیم کند بلکه اندک انسجام باقی مانده میان آنها را هم از میان خواهد برد.
معیار اصلاحطلبی در دیدگاه رقبا
ارزیابی شکست انتخاباتی و اساسا سیاست ورزی اصلاح طلبانه تنها دغدغه اصلاح طلبان نیست؛ رقبا و رسانههای آنان نیز پس از پایان انتخابات به این مهم می پردازند. قابل توجه ترین تحلیل اصولگرایان از شرایط امروز اصلاح طلبان را «عبدالله گنجی» مدیر مسئول روزنامه اصولگرای جوان ارائه داده و نسخه ای با محوریت بازگشت جریان چپ (در مفهوم سیاسی ابتدای انقلاب) به راس تصمیم گیری ها و عبور اصلاحات از اصلاح طلبان ساختار شکن پیچیده است. گرچه این نوع نگاه برای بسیاری از اصلاح طلبان چندان خوش نیامده اما گنجی در مقاله خود، از اصلاح طلبان خواسته است تا تکلیف خود را با اصول نظام مشخص کنند؛ اگر اصلاح طلب داخل نظام هستند باید این اصول را بپذیرند و از ابطال و اجتهاد در آن بپرهیزند. اگر ساختار شکن و مخالف اصول هم هستند، تناقض تکاپو برای حضور در این نظام و ساختار را یک بار برای همیشه حل کنند.
گنجی از اصلاحات خواسته معیار اصلاح طلبی خود را اعلام کنند؛ اینکه بر صراط مردم سالاری دینی هستند یا دموکراسی غربی؟ معیار حقوق بشر منشور انقلاب است یا منشور حقوق بشر سازمان ملل؟ اصلاحات میخواهد یکی از سلایق نظام باشد و خود را در آیینه نظام ببیند یا ساختارشکن سکولار باشد؟ پرسشهایی از این دست گرچه در کلام رقیب پیروز تلخ است و حجاریان در واکنشی ضمنی، آن را پروژهای هدفمند برای ساخت اصلاح طلبانی تازه دانسته اما تا زمانی که پاسخی برای این پرسشهای بنیادین داده نشود؛ نمیتوان به آینده اصلاحات امید چندانی داشت.
آینه انتخابات، نقش اصلاحات را دستکم در این دوره راست نموده است و باید دید که بزرگان این جریان سیاسی، در مسیر اصلاح خودشکنی خواهند کرد یا با بهانههایی به شکست آینه روی خواهند آورد.شاید به همین دلیل است که «جلال جلالی زاده» نماینده مجلس ششم و عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت از اصلاح طلبان خواسته توبه سیاسی کنند و در آسیب شناسی جریان اصلاحات گفته است: «اصلاح طلبان به روشنی توضیح نمی دهند و گفته نمیشود، اصلاحات جریانی فکری یا جریانی سیاسی است و یا جریانی اعتقادی و آمیخته از هر دو است!؟ اصلاحطلبان اهداف خود را به خوبی، روشن نمیکنند و دامنه توان و قدرت خود را در حکومت مشخص نمیکنند آیا می توان به بدنه قدرت و هسته سخت قدرت نفوذ پیدا کرد و تلاش آنها برای اعمال نفوذ و تغییر به ثمر می رسد یا نه!؟»
مردمی که دیگر اقتدا نمیکنند
«از قدرت رانده و از مردم مانده» را میتوان یکی از توصیفات ساده اما قابل تامل درباره اصلاح طلبان دانست. مردم در این دوره از انتخابات نشان دادند که به فرد و جبهه ای اقتدا نمیکنند و بر اساس مصلحت و بینش خود تصمیم به مشارکت یا عدم مشارکت در انتخابات می گیرند. بر همین اساس اصلاحات در ادامه حیات سیاسی خود از هر نوع و روشی که باشد باید به عنصر اصلی تداوم این حیات، یعنی مردم و جامعه بازگردد. راه های رفته را ارزیابی کند، از رویش در زمان انتخابات و ریزش پس از پیروزی خودداری کند. برای دغدغه های جامعه مدنی راه حل های اجرایی و البته درازمدت ارائه دهند. مردم دستکم از انتخابات ۸۸ تا ۹۶ به هر دعوت اصلاح طلبان لبیک حضور گفتند اما با مشاهده برخی رفتارها و تصمیمات در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ به این جریان نه گفتند و این «نه» باید مهم ترین بخش از ارزیابیهای انتخاباتی اصلاح طلبان باشد.
واقعیت آن است که چالش ها و معضلات جریان اصلاح طلب دستکم در مقطع کنونی تنها محدود به شکست انتخاباتی نبوده و ناکامی ۱۴۰۰، نوک کوه یخی است که از سال ۷۶ در قطب اصلاحات شکل گرفته و هر آن ممکن است این جریان اصیل و صاحب گفتمان را غرق کند. دانستن این اصل و تحدید مسئله به یک شکست انتخاباتی شاید بتواند این کشتی را از آن کوه یخ دور کرده و نجات دهد.
سرویس سیاست مشرق – «وبلاگ مشرق» خوانشی روزانه در لابهلای اخبار و مطالب رسانههای کشور است. ما درباره این خوانش البته تحلیلها و پیشینههایی را نیز در اختیار مخاطبان محترم میگذاریم. ۷:۳۰ هر روز با بسته ویژه خبری-تحلیلی مشرق همراه باشید.
***
کسی مراقب فعال شدن ژن مجاهدینی چپهای ستادی هست؟
“ناسا” در راه میلیتاریزه کردن اصلاحات
جبهه اصلاحات یا همان تشکیلات ناسا (نهاد اجماعساز اصلاحطلبان) که دست به تحریم خاموش انتخابات ۱۴۰۰ زد و در اعتراض به نظام و قانون کشور از معرفی نامزد خودداری ورزید اخیراً در یک بیانیه جدید پیرامون نتایج انتخابات ۱۴۰۰ تأکید کرد که بر سر راه اصلاحات خشونتپرهیز مانع ایجاد شده است!
در بیانیه ناسا میخوانیم: نتیجهٔ انتخابات نشان داد که بخش بزرگی از جامعهٔ ایران امیدش را به اثربخشی راهبردهای اصلاحطلبانهٔ حداقلی از دست داده است. تحریمهای شدید اقتصادی و پارهای از سوء حکمرانیها که منجر به نارضایتی گستردهٔ شهروندان ایران شده است و موانعی که مخالفان اصلاحات در برابر اصلاحات خشونتپرهیز و قانونی و حاکمیت ارادهٔ ملت ایجاد کردهاند، سهم بزرگی در ایجاد این ناامیدی داشتهاست، اما پارهای از ضعفها و اشتباهات در میان نیروها و نهادهای اصلاحطلبان هم از عوامل این کاهش و ریزش پایگاه اجتماعی بوده است.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از جماران، در این بیانیه همچنین آمده است: «جبههٔ اصلاحات ایران» وظیفهٔ خود میداند ضمن نقد رفتارهای اقتدارگرایانهٔ بخشی از حکمرانان، بازاندیشی و زمینهسازی برای اصلاحات ریشهای تشکیلاتی و گفتمانی در جبههٔ اصلاحطلبان را در دستور کار خود قرار دهد. ما نارضایتی بخشی از شهروندان از عملکرد اصلاحطلبان را درک میکنیم و برای آسیبشناسی و بازسازی و نوسازی اندیشه و ساختار جریان اصلاحات خود را آماده خواهیم کرد و نتایج بررسیها و جمعبندی خود را به اطلاع شهروندان ایران خواهیم رساند. همچنین امیدواریم مجموعهٔ نهادهای حکمرانی هم صدای این میزان عظیم نارضایتی از شرایط عمومی کشور را بشنوند و برای کاهش آن، اصلاحات رویکردی، سیاستی، ساختاری و نهادی ضروری را در اولویت قرار دهند.[۱]
***
*اینکه یک جبهه سیاسی بیانیه رسمی بدهد و بگوید “اصلاحات خشونتپرهیز با مانع مواجه شده”! به این معنیست که یک جبهه معارض مسلح علیه نظام و مردم و امنیت کشور شمشیر را به کمر بسته است.
و این مسئله حتما نیازمند تدقیق و روشنگری خواص کشور و البته تأملات امنیتی است.
پیش از این سعید حجاریان نیز در یک توییت “مرگ اصلاحات صندوقمحور” را اعلام کرده بود. [۲]
یعنی ما و مردم در حال مشاهده این رخداد هستیم که جبهه اصلاحات در بیانیههای خود همانند یک خادم بیچون و چرا مشغول تکرار مواضع حجاریان اعم از تأکید بر تحریم خاموش انتخابات و یا میلیتاریزه کردن اصلاحات است و کأنه هیچ عقل خردمداری در جبهه اصلاحات نیست که متوجه مقصد ناکجای این تئوریهای آنارشیستی باشد!
***
تهران به این آرامش قبرستانی نیازی ندارد مهندس!
محسن هاشمی، فعال اصلاحطلب و رئیس شورای شهر پنجم تهران اخیراً در مصاحبه با خبرگزاری ایلنا با اشاره به روی کار آمدن مجدد اصولگرایان در شورای شهر تهران گفته است:یکی از نقاط قوت فعلی مدیریت شهری، آرامشی است که در شهر ایجاد شده است و همچنین کاهش هزینهها و بارمالی اداره شهر و تعداد پرسنل شهرداری از دیگر موارد است، این دستاورد با کاهش هزینههای غیرضروری وتشریفاتی، چابکسازی بدنه و کاهش پرسنل بدست آمده است.
او همچنین تأکید میکند: طبیعی است که تشخیص شرایط و معیارهای انتخاب شهردار آینده تهران به عهده اعضای شورای ششم است و ما باید به این تشخیص احترام بگذاریم، اما از نگاه کارشناسی میتوان گفت که مدیریت شهری تهران با همه فراز و نشیبهای خود روندی را در طول ۵ دوره گذشته طی کرده است که باید در دوره ششم نقاط قوت آن تثبیت گردد و نقاط ضعف آن کمرنگ شود.[۳]
*آرامش ادعا شده توسط محسن هاشمی در تهران اصطلاحا یک “آرامش قبرستانی” است که در اثر جمود و ناکارآمدی اجرایی، خواهناخواه پدیدار میشود!
و این اصلا پسندیده نیست که فردی بخواهد به چنین نادستاورد تلخی افتخار کند و خواستار ادامه آن هم باشد.
پر واضح است که مردم تهران با رأی جمعی به اصولگرایان و کارنامه کارآمد آنها در کنار رأی ندادن به حتی یک اصلاحطلب برای حضور در شورای شهر تهران نشان دادند که از اینهمه ناکارآمدی و گذراندن وقت آقایان شورای شهر به تهمت پراکنی علیه این و آن جانبهلب شدهاند و خواستار این هستند که آرامش قبرستانی مورد اشاره هاشمی هرچه زودتر تمام شود.
تهرانیها حالا انتظار دارند روزهای طراوت و پیشرفت روز به روز تهران دوباره فرا برسد و نیروهای انقلابی همچون زمان شهرداری قالیباف؛ کسی را در مسند بلدیه تهران بگذارند که برای ارزانسازی تهران، خدمت به مردم و اجرای مگاپروژههای بزرگ سر از پا نشناسد.
رأی تمام قد مردم به جریان انقلابی و عدم اجازه آنها به حتی یک اصلاحطلب برای ورود به شورای شهر ششم هیچ معنایی جز انتظارات ویژه و خاص مردم از کارنامه اجرایی مطلوب اصولگرایان ندارد.
انتظاری که هم باید درست فهمیده شود و هم بهموقع! و گرنه چینی نازک اعتماد مردم ترک خواهد برداشت.
***
کنایه مرعشی به آنارشیستها؛ چشم دوختن به اعتراضات خیابانی اصلاحطلبی نیست!
انشعاب حزب کارگزاران پس از میلیتاریزه شدن جبهه اصلاحات
حسین مرعشی، فعال اصلاحطلب و از حامیان حضور در انتخابات ۱۴۰۰ اخیراً در بخشی از یک مصاحبه که سایت اعتمادآنلاین آنرا منتشر کرد در کنایه به “اصلاحطلبان تحریمی” و جبهه اصلاحات که دست به تحریم خاموش انتخابات زدهاند، گفته است: اصلاح طلبی منهای انتخابات که راهبردی نمیتواند داشته باشد. راهبرد اصلاح طلبان باید همیشه انتخابات باشد و راهی غیر از این ندارد و اگر بخواهد از این خارج شود و به اعتراضات اجتماعی کف خیابان چشم بدوزد که دیگر اصلاح طلبی نیست و معنی و مفهوم دیگری دارد.
او همچنین با بیان اینکه راه ما به جای اعتراضات مردمی، راه میانه و کم هزینه یعنی انتخابات است تصریح میکند: شما باید تکلیف را با خودتان روشن کنید. اصلاحات منهای صندوق رای چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ اینکه شما بگویید با مردم همراهی کنیم یعنی چه؟ یعنی اگر مردم در انتخابات نیامدند ما به عنوان سیاستمدار نباید مردم را راهنمایی کنیم؟
مرعشی در ادامه گفته است: ما در آینده در ائتلافهایی حضور خواهیم داشت که اصل سیاست مشارکت در انتخابات را پذیرفته باشند. ما با هر نوع گروه سیاسی یا سیاستمداری که مردد در استفاده از ابزار صندوق است، نخواهیم بود. سیاست راهبردی ما استفاده از ظرفیتهای صندوق –رأی- برای اصلاح امور کشور است.
این فعال حزب کارگزاران همچنین درباره توییت اخیر حجاریان درباره مرگ اصلاحات صندوقمحور پس از انتخابات ۱۴۰۰ نیز تأکید میکند: اصلاحطلبی نمیمیرد ممکن است افراد جابه جا شوند.[۴]
*صحبتهای مرعشی به نحو کاملا گویایی تحلیلهای مربوط به میلیتاریزه شدن ستاد هسته سخت اصلاحات و انشعابات شکلگرفته پس از انتخابات در اردوگاه اصلاحات را توضیح میدهد.
تحرّک خطرناک هسته سخت اصلاحات مبنی بر پایان اصلاحات صندوق محور به معنی فعال شدن ژن مجاهدینی ستاد اصلاحات و ورود به فاز مسلحانه است.
چیزی که اصلاحطلبان نجیب و امثال حزب کارگزاران و حزب ندا و حزب اعتماد و سایر حاضران در “ائتلاف جمهور” (ائتلافی از اصلاحطلبان که مخالف تحریم انتخابات ۱۴۰۰ بود و نامزد خود را رسما معرفی کرد) خطر آنرا استشمام کردهاند و در ظاهر امر هیچ قصد و تصمیمی برای همراهی با آن ندارند.
و از همین روست که میبینیم مرعشی از انشعاب حزب کارگزاران و همراه نبودن با هیچ ائتلاف تحریمی سخن گفته است.
میلیتاریزه شدن هسته سخت جریان خاص و اعضای جبهه اصلاحات، رخدادی تحلیلی است که میرود تا با همآمیختگی با تحلیلهای مربوط به “فتنه اقتصادی” و یک تهدید ۲۰ ساله؛ خطرات بزرگی را ایجاد کند.
راه جلوگیری از این خطرات، در وهله اول رصد دقیق پروژه از سوی خواص و روشنگری آنها در کنار تأملات امنیتی است.
***
1_https://www.jamaran.news/fa/tiny/news-1514880
2_mshrgh.ir/1236543
3_https://www.ilna.news/fa/tiny/news-1095414
4_https://etemadonline.com/content/499329
“جبهه اصلاحات” در بیانیه تازه خود با اشاره به انتخابات ۱۴۰۰ تأکید میکند که بر سر راه اصلاحات خشونتپرهیز مانع ایجاد شده! این تأکید به معنی ورود هسته سخت اصلاحات به فاز میلیتاریزه شدن است.
سرویس سیاست مشرق- شهریور ۹۶، در یک گفتگوی جالب و پرنکته با یکی از چهرههای امنیتی قدیمی جمهوری اسلامی در خبرگزاری تسنیم، مسایلی درباره سازمان مجاهدین انقلاب و برخی چهرههای شاخص آن مطرح شد که واکنش گسترده آنها را به دنبال داشت.
اکبر براتی، عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در بدو تشکیل، و از موسسان واحد اطلاعات سپاه در اوایل انقلاب، درباره بهزاد نبوی، محور و مرشد جناح چپ سازمان، ادعایی را مطرح کرد که قابل توجه بود. براتی گفت:
” در بدو تاسیس سازمان مجاهدین انقلاب دو تفکر وجود داشت. من دائماً با تفکرات بهزاد نبوی درگیر بودم. تا اینکه در جلسه مرکزیت سازمان در سال ۵۹ بهزاد نبوی رسماً اعلام کرد که من مسلمان ۳ سالهام و نباید از من توقع زیادی داشت.
مرکزیت معتقد بود با بحثهای من و بهزاد نبودی سازمان در حال نابودی است. من گفتم در بهزاد نبوی اشکال سیاسی میبینم. با وجود نماینده ولی فقیه در سازمان نمیتوان خودسر تصمیم گرفت. طیف بهزاد نبوی تا زمانی که پول نیاز بود پیرو نماینده ولی فقیه بودند ولی زمان تصمیمگیری سیاسی-با عرض معذرت- میگفتند این پیرمرد(آیت الله راستی کاشانی-نماینده امام) سواد ندارد! “[۱]
بدیهی بود که بحث «مسلمان سه ساله» بسیار بر نبوی و مریدان سازمانیاش گران آمد. محسن آرمین، دیگر عضو سازمان و از دستپروردگان بهزاد در آن مقطع، در مصاحبهای که برای پاسخگویی به ادعاهای براتی با شرق انجام داد، درباره بحث «مسلمان سه ساله» بودن بهزاد در سال ۵۹ گفت:
” معنای این سخن این است که آقای نبوی حداکثر در سال ۵۶ مسلمان شده است. من نمیدانم ایشان که به قول خودش طلبه بوده و مدعی تقوا و دینداری است چطور به خود اجازه میدهد اینچنین دروغ بگوید و دیگران را متهم به بیدینی کند. ما البته طی این سالها شنیده بودیم که برخی به نام دفاع از اسلام و انقلاب، دروغ گفتن و اتهام زدن به دیگران را شرعا مستحب میدانند، اما ظاهرا آقای براتی اخیرا در مطالعات طلبگی خود به این نتیجه رسیده است که دروغ گفتن و متهم کردن دیگران به نامسلمانی شرعا واجب است. “[۲]
اما جالب اینجا بود که در سال ۹۰، خانم عاتقه صدیقی، همسر شهید بزرگوار محمدعلی رجایی، در گفتگویی با وبسایت جماران در دفاع از بهزاد نبوی، عملا ادعایی شبیه به ادعای براتی کرده بود. اصولا هویت و جایگاه خود بهزاد نبوی در انقلاب و جمهوری اسلامی(به ویژه در سالهای نخست عمر جمهوری اسلامی)، مدیون پیوند و آشنایی او با شهید رجایی در زندان بود. بهزاد در اواخر سال ۵۴ با شهید رجایی در اوین آشنا شد و به مرور تحت تاثیر آن شهید قرار گرفت و رفاقتی جدی میان ایشان برقرار شد.
همسر شهید رجایی در مصاحبه سال ۹۰ گفته بود:
“ انسانها در حال تغییر و تحولند، امام می فرمودند که وضع کنونی افراد را ببینیم. چون ایشان گفته، من سابقهٔ شهید رجایی و بهزاد نبوی را مقایسه می کنم؛ آقای نبوی که زمانی افکار کمونیستی داشت وقتی در زندان اعمال و رفتار شهید رجایی را می بیند برمی گردد، یعنی توبه می کند. وقتی توبه می کند و به سوی حق باز می گردد کار درستی انجام داده یا کسی که قبلا مسلمان بوده و بعد به قول آقایان افکار انحرافی پیدا کرده راه درست را رفته است؟ برای اثبات حرفم توضیح می دهم که آقای نبوی در زندان نمی دانست که در سال ۵۷ انقلابی اتفاق می افتد و او کاره ای می شود، سال ۵۵ آقای نبوی با شهید رجایی هم بند بود، وقتی آقای نبوی اعمال شهید رجایی را دید و به راه آمد با شهید رجایی در عمل همراهی می کند و زمانی که در زندان اقامهٔ نماز جماعت جرم محسوب می شد، آقای نبوی با آگاهی به این که آنها را شکنجه خواهند کرد، به همراه شهید رجایی شروع به خواندن نماز جماعت می کند. “[۳]
واقعیت آن است که بهزاد نبوی در سال ۱۳۴۷ به همراه سه فعال سیاسی مارکسیست دیگر از جمله مصطفی شعاعیان، رضا عسگریه و پرویز صدری، جبهه دموکراتیک خلق را تأسیس کرد که تشکلی مخفی و مسلح بود. هر کدام از این چهار نفر سر تیم بودند و تعدادی عضو را آموزش می دادند. اساس کار این سازمان فعالیت تئوریک و آماده سازی برای فعالیت مسلحانه بود. نبوی از خرداد ۱۳۵۱ به دلیل تحت تعقیب بودن بهطور مخفیانه زندگی میکرد. اسم مستعار او در این دوران حمید جهانبین بود. سرانجام وی در مرداد ۱۳۵۱ توسط ساواک بازداشت گردید.
شاید همان شذوذات ماتریالیستی- مارکسیستی در ذهن بهزاد نبوی باعث شد که پس از پیروزی انقلاب، گرچه او یکی از محورهای شکلگیری سازمان مجاهدین انقلاب، با هدف مقابله با سازمان مجاهدین خلق(منافقین) شد، اما مساله «ولایت فقیه» و نقش روحانیون در حکومت، هیچگاه در ذهن او و مریدان جوانش در سازمان حل نشود. از این منظر، تفاوت معناداری میان بهزاد نبوی و رهبران سازمان مجاهدین خلق(منافقین) نبود. اختلافات اساسی او و دستپروردگان او با مرحوم آیتالله راستی کاشانی، نماینده امام(ره) در سازمان مجاهدین انقلاب، از همین مسایل حل نشده ذهنی می آمد. این اختلاف با نماینده امام، ریشه در مساله بزرگتری داشت و آن نظر جناح چپ سازمان مجاهدین انقلاب (با محوریت نبوی) مبنی بر «ارشادی» بودن و نه «مولوی» بودن نظرات امام خمینی(ره) در اداره سازمان بود. تفسیری که انشعاب در آن سازمان و در نهایت انحلال آن را به دنبال داشت.
تا زمانی که بنیانگذار کبیر انقلاب حیات داشت، زیر سایه اقتدار و جذبه امام و این که بهزاد نبوی و همفکرانش نیاز به تثبیت خود در سیستم جمهوری اسلامی داشتند، چندان ابهامات و عدم التزام خود به مفهوم «ولایت فقیه» را آشکار نمی کردند. آنها به امام هم بیشتر به عنوان یک رهبر سیاسی مقتدر، نه ولی فقیه و رهبر دینی-سیاسی می نگریستند. از قضاء، مقارن با رحلت امام، اردوگاه سوسیالیستی شرق (به عنوان مدل ذهنی مطلوب چپگرایان درون ساختار جمهوری اسلامی) نفسهای آخر را می کشید و دو سه سال بعد از رحلت امام، اتحاد شوروی هم فروپاشید.
امثال بهزاد، در اواخر دهه ۶۰ و اوایل هفتاد، با خلاء فکری و عقیدتی جدی مواجه شدند که نتیجه آن، رویکرد به لیبرالسرمایهداری بود که این رویکرد خیلی زود، حالتی شیفتهوار پیدا کرد. حلقه «کیان» که هدف آن زمینهسازی برای ایدئولوژیزدایی از حکومت با هدف جذب در نظام جهانی لیبرالسرمایهداری بود، از همین خلاء سر برآورد.
البته، در مورد شخص بهزاد، از همان دهه ۶۰، نداشتن علقه و اعتقاد جدی با روحانیت و حتی تقابل، تا حد زیادی خود را به رخ می کشید. او در آن زمان، نه فقط با مرحوم راستی کاشانی، که اصولا با روحانیون شاخص انقلابی چون طالقانی و بهشتی و خامنهای نیز مشکلات جدی داشت. دلایلی چندی برای این تقابل می توان برشمرد، اما یک دلیل روانشناختی هم وجود داشت که نه تنها درباره بهزاد نبوی، که درباره چهرههای دیگر با عقبه چپ هم صدق می کرد و آن این که آنها به واسطه رشد در سیستم فکری چپ مارکسیستی، دیدگاه سیاسی و مبارزاتی خود را «علمی» و دیدگاه روحانیون را «سنتی» و حتی «مرتجع» می دانستند و دچار یک نوع منیت در تحلیل بودند.
یوسف فروتن، از مؤسسان سپاه، اولین مسوول روابط عمومی این نهاد که خود به عنوان عضو گروه فلاح، از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب در سال ۵۸ بود، درباره تقابل بهزاد نبوی با شهید بهشتی می گوید:
” البته در دهه ۶۰ افرادی مانند بهزاد نبوی وجود داشتند که در زمان تأسیس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به شهید بهشتی که در قید حیات بود، فحش میداد و بنده به این رفتار او اعتراض کردم. بنده با مرحوم مهندس بازرگان آشنا بودم و میدانم که وی چطور در زمان شاه زندانی و محاکمه شد ولی چرا اتفاقی افتاد که اینها از مسیر انقلاب منحرف شدند؟ چه شد که شهید فلاحی که آموزشهای شاهنشاهی را به آموزشهای دینی ارجحیت میداد، بهیکباره در ۷ تیر با لباس نظامی و پای بدون کفش و اشکریزان در مراسم تشییع جنازه شهدای ۷ تیر داخل مردم حضور پیدا میکند و تمام آن خصلتهای نظامی را زیر پا میگذارد؟ دهه ۶۰ این رویشها را هم داشت. “[۴]
مصطفی طالقانی، فرزند مرحوم آیتالله طالقانی، در گفتگویی، در شرح ماجرای خروج مرحوم طالقانی از تهران و درخواست امام برای بازگشت ایشان، به نقش مخرب سازمان مجاهدین انقلاب با هدایت بهزاد نبوی، در دامن زدن دلخوری آیتالله طالقانی اشاره کرد:
” آقا(مرحوم طالقانی) هم گفت اگر امام ناراحت است من برمیگردم. امام هم توصیه کرد که آقای طالقانی تهران نرود و مستقیم بیاید قم. بنده هم در دیدار و ملاقات خصوصی امام و آقای طالقانی بودم. فردای آن روز هم آقا در قم سخنرانی کردند و گفتند: هیچ مشکلی نبوده و سوتفاهم شده و دفاتر ما باز است.
همان روز که آقای طالقانی این سخنرانی را کرد و این حرفها را زد، مجاهدین انقلاب اسلامی با امضای آقای بهزاد نبوی اعلامیه دادند که آقای طالقانی خیلی کار بدی کردی که از تهران رفتی! اصلا کار تمام شده بود که اینها در مدرسه فیضیه تابلو زدند. همان افرادی که بحثهای جناحی مطرح میکنند و الان از مرحوم طالقانی مثلاً دفاع میکنند، آن موقع به این بحثها دامن میزدند. “[۵]
به واسطهٔ همین سنخ رفتاری با روحانیت، عقبه کمونیستی و البته میل وافر به «شبکه سازی» درون سیستم، برخی از شخصیتهای سیاسی در آن مقطع، به بهزاد و طیف دستپرودگان و شاگردان او مشکوک بودند.
این شک و ظن منفی زمانی بیشتر شد که عوامل مرتبط و متاثر از نبوی تلاش کردند با تسلط بر بخشهای حساس اطلاعاتی به جا مانده از رژیم پهلوی، به ویژه اداره دوم ارتش(اطلاعات نظامی)، شاکله تشکیلات امنیتی نوپای جمهوری اسلامی را در دست بگیرند. دفتر اطلاعات نخست وزیر که گردانندگان اصلی آن سعید حجاریان و خسرو تهرانی، هر دو از متصلین به نبوی بودند، تقریبا به طور کامل در اختیار این طیف بود و به شدت به کار شبکهسازی مد نظر بهزاد برای چینش مهرهها در جایگاههای حساس می آمد.
در زمان اوج برو و بیای بهزاد و عواملش در دفتر رییس جمهور و نخستوزیر (رجایی و باهنر) و صحنهگردانی امنیتی در دفتر اطلاعات نخستوزیری، فاجعهٔ انفجار نخست وزیری در ۸ شهریور ۶۰ رخ داد. عامل این جنایت تروریستی، «مسعود کشمیری»، نفوذی سطحبالای منافقین در ساختار جمهوری اسلامی بود که به جایگاه دبیری شورای امنیت کشور رسیده بود!
نکتهای که درباره کشمیری وجود دارد این است که او معرفیشده و صعودیافتهٔ دست بهزاد نبوی و یار غار او، مرتضی الویری، بود که به همراه چهرههایی از همین طیف همچون تقی محمدی، حبیبالله داداشی و محمد رضوی بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، بخشهای مختلف اداره دوم ارتش را با حکم الویری (که عضو شورای مرکزی کمیته انقلاب اسلامی بود) در اختیار گرفتند. کشمیری با حمایت همین طیف، عضو ستاد خنثیسازی کودتای نوژه (با محوریت سعید حجاریان) هم شد. در همین مقطع است که خسرو قنبری تهرانی، دوست صمیمی حجاریان، مسوول دفتر اطلاعات نخست وزیری می شود و حجاریان هم مسوولیت گزینش نیرو برای این دفتر و همچنین مسوول واحد ضدجاسوسی میشود که بسیاری از عناصر اداره هفتم و اداره هشتم ساواک (اطلاعات خارجی و ضدجاسوسی) در همین دوره دوباره جذب اطلاعات نخست وزیری شدند و بعدها حتی از این طریق وارد بدنه تشکیلات امنیتی کشور شدند. مساله قابلتامل دیگر این که، در تیمی که اداره دوم ارتش را در اختیار گرفت، «جواد قدیری»، دیگر نفوذی سطحبالای منافقین و متهم به نقشآفرینی در ترور آیتالله خامنهای در ۶ تیر ۶۰ هم عضویت داشت. قدیری هم از قضاء، عضو ستاد خنثیسازی کودتای نوژه بود!
کشمیری در فروردین ۱۳۶۰ وارد نخستوزیری میشود، خرداد ۱۳۶۰ به شورای امنیت کشور میرود و قائممقام و عملاً دبیر شورا میشود. سه ماه بعد نیز، انفجار نخستوزیری رخ میدهد.
روزنامه ایران (۸ شهریور ۸۹) در گزارشی درباره این پرونده می نویسد:
” در اولین گام خبر کذبی بود که از «شهادت» مسعود کشمیری خبر می داد، این شایعات ساعت ۶ صبح فردای حادثه صورت رسمی به خود یافت. پس از جلسه محرمانه ای که میان بهزاد نبوی، سعید حجاریان، خسرو تهرانی و مصطفی قنادها برقرار می شود، اطلاعیه ای تنظیم و توسط محسن سازگارا معاون سیاسی اجتماعی بهزاد نبوی درنخست وزیری به صدا و سیما جهت اعلام ارسال می گردد، در این اطلاعیه که ساعت ۸ صبح از رادیو پخش می شود، «شهادت کشمیری» رسما اعلام می گردد. این در حالی است که در لحظه تنظیم این اطلاعیه علم کامل بر نبودن جنازه در محل حادثه، پزشکی قانونی و بیمارستانهای تهران حاصل گردیده بوده است و همچنین سرتیپ شرفخواه و سرهنگ وصالی بر خروج کشمیری لحظاتی قبل از حادثه شهادت داده بودند. “
گزارش روزنامه ایران می افزاید:
” جمع کردن مقداری خاکستر در یک کیسه نایلون به عنوان جسد کشمیری، ورود شیون کنان یک زن به عنوان همسر شهید با فریادهای مسعود مسعود، تشییع باشکوه تابوت منتسب به کشمیری با شعار «کشمیری چی شد؟ کشته شد!» به روی دست مردم و خلاصه اغفال مسئولین توسط یک باند محفلی در اطلاعات نخست وزیری در حالی صورت می گرفت که مسعود کشمیری برای خروج از کشور نیاز به فرصت و عدم حساسیت بود و یقینا بر روی یک عنصر به شهادت رسیده، هیچ حساسیتی نخواهد بود. “[۶]
حجتالاسلام احمد سالک کاشانی، نخستین فرمانده سپاه اصفهان و فرمانده بسیج در سال ۶۰، ماجرای انفجار نخستوزیری را چنین روایت کرده است:
” بنده در آن روز در ساختمان بسیج بودم که حدود ساعت ۴ بعد از ظهر بود که ناگهان صدای انفجار را شنیدم و از طبقه یازدهم ساختمان مشاهده کردم که دفتر نخست وزیری منفجر شده است. سریع خودم را به آنجا رساندم و به پایگاه هایمان اطلاع و آماده باش دادیم. وقتی که وارد ساختمان شدم و از پله ها بالا رفتم که به سمت اتاق شهید رجایی بروم در میان آن گرد و غبار بهزاد نبوی را دیدم که سرگردان در محل حضور دارد. یقه او را گرفتم چون که ما به ایشان مشکوک بودیم و هنوز هم مشکوک هستیم. یقه او را چسبیدم و گفتم شما بالاخره کار خود را کردید. او داشت فریاد می زد که کشمیری کشته شد. در واقع او نمی گفت رجایی یا باهنر را کشتند، می گفت کشمیری را کشتند و این جالب بود که در آن موقع می گفت کشمیری را دریابید و کشمیری سوخت که در آن موقع به ذهن ما نمی آمد که کشمیری که بود و ذهنمان رفت سمت یک پسری که در هیئت دولت رفت و آمد می کرد و ذهن ها را یکدفعه تغییر داد. این جمله بهزاد نبوی یک خط فکری دارد که بعدا مطالعه کردیم که این کار با هماهنگی انجام شده است. بهزاد نبوی خیلی مدعی بود و خود را شیخ الوزرا می دانست سابقه وی را بررسی کردیم خیلی علیه السلام نبود. “[۷]
با عقبه و سابقهای چنین پرابهام و پر از علامت سوال، بهزاد نبودی در سال ۷۸، بعد از رکودی حدودا ده ساله از لحاظ مسوولیت حاکمیتی، به مجلس ششم راه یافت. البته او دوستانش در اصطلاحا دوره فترت ۱۰ ساله، بیکار نبودند و به شدت مشغول طراحی تئوریک و کادرسازی برای ایام آتی بودند. یکی از دستپرودگان او در این دوره، محمد قوچانی بود که کار خود را از «عصر ما»، نشریه سازمان مجاهدین انقلاب در نیمه نخست دهه ۷۰ آغاز کرد و امروز یکی از چهرههای رسانهای جریان اصلاحات است.
نبوی که بر طبق قرائن، در همان دهه ۶۰ هم اعتقاد قلبی به «ولایت فقیه» نداشت، در سال ۷۸ که با ماموریت ویژه سیاسی از طرف اردوگاه چپ حکومتی، به مجلس رفت و نایب رییس مجلس(و در واقع همهکارهٔ آن) شد، اصولا با هدف فعال کردن سنگر مجلس علیه ولایت، وارد عمل شده بود. کما این که دیگر مرتبطین او (حجاریان، تاجزاده، سلامتی، عربسرخی…) به مواضع دیگر حاکمیتی رفتند تا نظریه «فتح سنگر به سنگر» را عملی کنند.
این را هم باید در نظر داشت که نبوی در دهه ۶۰، به عنوان وزریر کابینه موسوی، مشاور و دست راست او (که نفوذی فوقالعاده روی نخستوزیر داشت)، نقش مهمی در تقابل نخستوزیر با رییس جمهور وقت (آیتالله خامنهای) ایفاء میکرد، به نحوی که با فشارهای این طیف، عملا رییس جمهور (با وجود ظرفیتهای قانونی و آرای مستقیم مردمی) از روند اداره مملکت حذف شده بود. در واقع زمانی که بهزاد و دوستانش، مجلس ششم را در اختیار گرفتند، سابقهای نسبتا طولاتی در تقابل با آیتالله خامنهای داشتد که این تقابل (و حتی عناد) در طول دوره مجلس به خوبی خود را نشان داد.
نبوی به عنوان صحنهگردان اصلی مجلس ششم (با دستیاری چهرههایی چون محمدرضا خاتمی، محسن میردامادی و محسن آرمین)، در همه جنجالهای سیاسی آن مجلس نقش کلیدی داشت. حتی پایان کار این طیف در مجلس با قرائت نامه «جام زهر»، خطاب به رهبر انقلاب، ماجرای تحصن در اعتراض به نظارت استصوابی و در نهایت استعفای دست جمعی نمایندگان اصلاحطلب، همه با لیدری بهزاد صورت گرفت.
از نقش «چریک پیر» (لقب اصلاح طلبان برای نبوی که البته چندان فرصت چریکبازی در پیش از انقلاب نیافته بود، چرا که خیلی زود توسط ساواک دستگیر شد!)، در دو فتنه ۷۸ و ۸۸، به واسطهٔ اجمال و این که گزارشهای زیادی در این مورد در ۱۰ سال گذشته منتشر شده، عبور می کنیم، لیکن انتخاب یک «آژیتاتور» (در اصطلاح علم سیاست همان فتنهگر خودمان!) ۷۸ ساله به عنوان رییس نهاد اجماعساز اطلاحطلبان (ناسا در روزهای اخیر، نشان داد که فتنهگریهای پیشین جریان اصلاحات و تقابل سازی با نظام، نه صرفا عملکرد شماری از چهرههای «رادیکال» این جریان، که بخشی از هویت جریانی است که خود را اصلاح طلب می خواند، اما به واقع «استحالهطلب» است.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه دیگر رسانههای خبرگزاری فارس، بولتن جهاننیوز به برخی لایههای پنهان اخبار و رویدادهای سیاسی و فرهنگی ایران خواهد پرداخت. سیامین شماره این بولتن را در ادامه میخوانید:
مناظرات انتخاباتی ۱۴۰۰ چگونه خواهد بود؟
برگزاری مناظرات در انتخابات ۱۴۰۰ در هالهای از ابهام قرار دارد. گفته شده این ادعا که مناظرات نقش موثری در افزایش مشارکت داشته است توسط برخی کارشناسان مورد تردید قرار دارد. به اعتقاد این کارشناسان در مناظرات برتری هیچیک از نامزدها مشخص نمی شود بلکه نامزدی که قدرت ایجاد شوی تبلیغاتی داشته باشد برنده است و معلوم نیست که نامزد شومن رئیس جمهور خوبی باشد.
برخی دیگر از کارشناسان نیز معتقدند که مناظرات انتخاباتی به بخشی از انتخابات ریاست جمهوری در کشور تبدیل شده و حذف آن مطلوب نیست و راهکار مناسب اصلاح نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت مناظرات انتخاباتی دوره های گذشته است.
تصمیم خاتمی بر حذف تاجزاده و حجاریان از اتاق فکر اصلاحات
بررسی برخی شواهد سیاسی و رسانه ای نشان می دهد که محمد خاتمی برای انتخابات ۱۴۰۰ تمایلی برای نقش آفرینی مستقیم مصطفی تاجزاده و سعید حجاریان در جریان اصلاحات ندارد. اظهارات محمد خاتمی نشان می دهد که او معتقد است که اصلاح طلبان باید برای تبلیغات انتخاباتی اولویت خود را بر مباحث معیشتی و رفع مشکلات مردم بگذارند ولی تاج زاده و حجاریان به دنبال دعواهای تند سیاسی هستند.
برخی از فعالین سیاسی معتقدند محمد خاتمی تلاش می کند با جراحی سیاسی اصلاحات امثال تاج زاده و حجاریان را از اتاق های فکر و تصمیم گیری اصلی جریان اصلاحات دور و از مواضع سیاسی تند آنها به صورت غیر مستقیم و بدون هزینه سیاسی بهره بردای کند.
جهان نیوز پیش از این نیز در بولتن شماره نه نوشته بود: توییت های افراطی اخیر مصطفی تاج زاده گرچه مکنونات قلبی بخشی از جریان اصلاحات است ولی با روندهای اخیر انتخاباتی جریان اصلاحات به رهبری محمد خاتمی همخوانی ندارد. محمد خاتمی فعالیت های انتخاباتی اخیر خود را در حالی شروع کرده که امیدوار است در دولت آینده حداقل یک سهم شراکتی همانند دولت روحانی داشته باشد.
به اعتقاد برخی از فعالان اصلاح طلب توییت های تاجزاده نه تنها کمکی به تصمیمات انتخاباتی خاتمی نمی کند بلکه روند امنیتی و تند سیاسی نیز علیه اصلاحطلبان شکل می دهد. به اعتقاد این فعالان سیاسی روند توییت های تاجزاده نمی تواند مورد تایید خاتمی در شرایط فعلی باشد و با اهداف انتخاباتی وی در تعارض است و انتظار می رود که تاجزاده توسط رئیس دولت اصلاحات توبیخ جدی شود.
حضور بازیگر ایرانی ضد انقلاب در جشنواره فیلم فجر
با پخش فیلم «ستاره بازی» شایعاتی درباره بازی ماشالله (مارشال) منش، بازیگر قدیمی ایرانی تبار مقیم آمریکا در این فیلم تائید شد. مارشال(ماشا) منش با بازی در فیلمها و نمایشهای ضدایرانی دهه ۶۰ شناخته میشود. او در فیلمهای «مهمانان هتل آستوریا» ساخته رضا علامهزاده و «سرحد» ساخته پرویز صیاد حضور داشت و یکی از بازیگران نمایش «محاکمه سینما رکس» به کارگردانی پرویز صیاد بود.
در برشی از تئاتر محاکمه سینمارکس به کارگردانی پرویز صیاد، روحانیت را مقصر این آتش سوزی نشان میدهند. این بازیگر مقیم آمریکا، در دو دهه اخیر در برخی فیلمها و سریالهای پربیننده آمریکایی از جمله «دروغهای حقیقی»، «دزدان دریایی کارائیب» و «آشنایی با مادر» نقشهای فرعی داشته است.
لازم به ذکر است، فیلم «ستاره بازی» سال ۹۸ در آمریکا فیلمبرداری شده است. هاتف علمیردانی، کارگردان این فیلم پیشتر نیز فیلم «کلمبوس» را با مضمون مهاجرت به آمریکا ساخته بود.