از امدادگری جبهه تا مبارزه در سنگر مدافعان سلامت

از امدادگری در جبهه تا شهادت در سنگر مدافعان سلامت


پرستار شهید «سعید شفاعت» جانباز ایثارگر دفاع مقدس و مدافع سلامت استان فارس، از یادگاران هشت سال دوران دفاع مقدس، جانباز شیمیایی ۲۵ درصد عملیات والفجر 8 از کارمندان بیمارستان نمازی شیراز بود که از ابتدای کرونا در بخش رادیولوژی مرکز آموزشی درمانی نمازی در خط مقدم مبارزه با کرونا مشغول به خدمت رسانی به مردم بود و سرانجام عصر روز جمعه 11 مهر ماه 1399 به آرزوی دیرینه‌اش دست یافت و بعد از سال‌ها خدمت در لباس مقدس کادر درمان به شهادت رسید و به دیدار دیگر همرزمان شهیدش پیوست. شاهد یاران در گفتگو با محمد شفاعت فرزند آن شهید والامقام به مرور کارنامه خدمات و ایثارگری هایش پرداخته است که در ادامه می آید.

از امدادگری جبهه تا مبارزه در سنگر مدافعان سلامت

پدر گرامی‌تان از جانبـازان دوران دفاع مقـدس بود، ضمن معرفی آن شهید، از سـوابق جهـادی و دوره‌هایی که پدر در جبهـه و دانشـگاه گذرانـده بود بگویید؟

 پـدرم متولـد مهرمـاه سـال ۱۳۴۰در آبادان بود. در دوران کودکی به همراه خانواده بـه شـیراز مهاجـرت کـرد. دوران دبیرسـتان رشـته ریاضی را انتخـاب کرده بـود با شروع جنگ در جبهه حضور پیداکرد و در بیمارستان‌ها و مراکـز درمانـی مختلف مشـغول خدمت بـه جانبـازان و مجروحان جنگ شـد و در جریـان عملیات والفجر ۸ از ناحیـه دسـت و پـای چـپ مجروح شـده بـود. سـابقه مصدومیـت شـیمیایی هم داشـت. همزمان بـرای ادامـه تحصیـل اقدام کرد و در رشته رادیولوژی در دانشگاه علوم پزشکی شیراز فارغ‌التحصیل شد. بعد از اتمام دانشگاه هم جبهه را رها نکرد و برای گذراندن دوره طرح به منطقه‌ای جنگی در ایلام رفت. در عملیات‌های مختلف هم به عنوان رزمنده خط مقدم و هم به عنوان کادر درمان شرکت کرد.

بارزترین خصوصیات اخلاقی پدر چه بود؟

 پـدر میان تمام دوسـتان و آشـنایان بـه خوش‌رفتاری و مهربانی شـهره بود. در هنگام کار و خدمت فردی خستگی‌ناپذیر بود و در اوج فشـار و اسـترس کار نیز بردباری و خوش‌رویی از خود نشان می‌داد. سعی می‌کرد خدمتش خالصانه برای خدا و مردم باشـد و هر مسـئولیتی را با عشـقی که به ‌نظام و  از مشکلات اقتصادی که سـرزمین اش داشـت، انجام می‌داد. همیشه آرزوی این را داشـت که مشـکل محرومیت و فقر در جامعه از بین برود. پدر ارادت و بـاور حقیقی به‌نظام اسلامی و ولایت‌فقیه داشـت. سالهای گذشته به ‌اتفاق همکارانش از بیمارسـتان نمـازی راهـی پیاده‌روی اربعین می‌شدند. گویـا در جریان آخرین سفرشان به همکارش گفته بود که ممکن اسـت، ایـن آخریـن فرصـت باشـد بـرای زیارت کربلای معلی.

از امدادگری جبهه تا مبارزه در سنگر مدافعان سلامت

چـه خاطراتـی از دوران خدمـت پدر در روزهای سخت کرونا در ذهن دارید؟

30 سال در بیمارستان نمازی شیراز مشغول به خدمت بود و با ورود ویروس منحوس کرونا در کنار دیگر همرزمانش در حال ارائه خدمت به مردم بود. وقتـی بیمـاری کرونـا پیـش آمـد، مـا به‌شدت نگـران پـدر بودیـم امـا هیچ‌وقت نمی‌توانستیم بگوییم که دست از کار بکشد چون با روحیاتش کاملاً آشـنا بودیم و می‌دانستیم به دلیل باور و اعتقادی کـه در چنین بحرانی برای خدمت به افراد گرفتار دارد، چنین پیشنهادی را قبول نخواهد کرد.

به‌ مرورزمان دیدیـم نه‌تنها وقت خود را به‌طور کامل صرف رسـیدگی به افراد مبتلابه کرونا کرد. دوستان و همکارانش را هم برای حضور در طرح مبارزه با این ویروس تشـویق می‌کرد. بعداً همکارانشان در بخش کرونا می‌گفتند؛ حاج سعید در این مدت خیلی تلاش می‌کرد تـرس و نگرانـی از ابتلا بـه کرونا را از مـا دور کند.

از امدادگری جبهه تا مبارزه در سنگر مدافعان سلامت

 ما نیـز در خانواده می‌دانستیم که پدر به دلیل ارتباط مستقیم با افراد مبتلا که برای رادیولوژی مراجعـه می‌کنند در معرض ابتلا به این بیماری قـرار دارد.

یکی از خاطرات شـنیدنی، اتفاقات روزهای قرنطینه پدر در منزل بود.  بعد از ابتلا به کرونا ناگزیر شـد در خانه ایزوله شـود. ما اصرار داشـتیم به خاطر وضعیت ناخوشی که داشت تماس و ارتباط با بیمارستان و کادر درمان را قطع کند امـا  به‌هیچ‌وجه زیر بار نمی رفت و با آن حـال نزار و صدای گرفته‌اش پاسخ بیماران را می‌داد یا کادر درمان را راهنمایی می‌کرد.

از چه زمانی مشخص شد که ابتلایشان به کرونا جدی است؟

علائـم اولیه بیماری‌ مثـل آنفولانزا بـود. روزهای نخسـت دچار رخوت و کسـالت بود، اما به‌تدریج مشـکل تنفسی‌شان شـروع شـد بعد از آنکه آزمایش و اسـکن انجام داد مشـخص شد۲۰درصد ریه‌ اش درگیر شده است. پس ‌از این، قرنطینـه خانگی را آغـاز کردیم. در این فاصله مـادرم نیز دچار بیمـاری شـد و مـن هم درگیر کرونا شـدم. ما تا حدی بهبـود یافتیم اما حال پـدر وخیم تر شـد. با وخامت حالش به بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستانی که بیش از 30 سال در آن جا خدمت می کرد، منتقل شد.

پدرم ۱۱روز در ای سـی یـو به‌صورت بیهوشـی کامل بستری بود و سرانجام عصر روز جمعه 11 مهر ماه 1399 به آرزوی دیرینه‌اش دست یافت و بعد از سال‌ها خدمت در لباس مقدس کادر درمان به شهادت رسید و به دیدار دیگر همرزمان شهیدش پیوست.

از امدادگری جبهه تا مبارزه در سنگر مدافعان سلامت

شما مدرس دانشگاه هستید و نامتان در ردیف فرزندان موفق جامعه ایثارگری ثبت‌شده است، پدر چه نقشی در این موفقیت شما داشتند؟

پدر بزرگ‌ترین مشـوق علمـی و دانشـگاهی من بود. همـه دسـتاوردهایم را مدیون ایشان هستم. از ابتدای دوران دانشجویی نه‌تنها به‌عنوان پدر بلکه مثل یک اسـتاد راهنمـای دلسـوز و آینده‌نگر در من جرات و انگیزه حرکت به سـمت قله‌های بالاتر را ایجاد کـرد.

 هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم وقتی‌که در رشـته تخصصی‌ام یعنـی شهرسـازی مشـغول مطالعه و تحقیـق بودم دائما نتیجـه فعالیت‌هایم بـود و جالـب اینجاسـت که همیشـه با طرح سؤالات و سوژه‌های نو من را به چالش می‌کشید. پدر خیلی اهل جست‌وجو و مطالعه بود و در کنار اینکه پزشک رادیولوژی بود اما سعی می‌کرد در سایر رشته‌ها نیز آگاهی و شناخت کافی به دست آورد. ظرافت‌هایی که او در تعلیم و تربیت ما نشـان می‌داد باعث شـد با علاقه و تعهد در رشـته خود مهارت و تخصص کسب کنیم و به سهم خویش برای رفع نیازهای مردم تلاش کنیم.

از امدادگری جبهه تا مبارزه در سنگر مدافعان سلامت

آیا هنوز هم جای خالی پدر را حس می‌کنید؟

همیشـه از روح بلند او استمداد می‌خواهم. بارها در موقعیت سخت او را صدا می‌کنم و از او می‌خواهم همچنان جرئت و شهامت غلبه بر مشکلات را به من عنایت کند.

کلام پایانی:

فکـر می‌کنم بزرگ‌ترین خصوصیت شـهدای مـا اخلاصشـان در عمل بود و اگـر زندگـی آن‌ها را مطالعـه کنیـم، شـهدا بیـش از هر چیـز ریـا و تظاهر را در زندگـی کنـار گذاشـته بودند. کسـانی کـه می‌خواهند راه شـهدا را بروند بایـد بـرای خدمـت خالصانه به مـردم تلاش کننـد. اگر همه ما بـه وظایف و مسئولیت‌های خود در محیط کار صادقانه عمل کنیم، بسیاری از مشکلات جامعه حل می‌شود.

انتهای پیام/



منبع خبر

از امدادگری در جبهه تا شهادت در سنگر مدافعان سلامت بیشتر بخوانید »