روایت مادر شهیدان شاهآبادی از دو فرزند شهیدش
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه جهاد دفاعپرس، مادر شهیدان امیر و علی شاهآبادی در برنامه «سلام تهران» که امروز (پنجشنبه) از شبکه پنج سیما پخش شد، درباره فرزندان شهیدش، اظهار داشت: علی همیشه به من میگفت که مادر! نگذار با عبوس شدن چهرهات، دشمن، شاد شود. دشمنان از دور شما را زیر نظر دارند و دوست دارند که افسرده شوی و از پا دربیایی. امیر ۱۷ ساله بود در عملیات مسلم بن عقیل در غرب کشور شهید شدند. علی هم ۲۰ ساله بود که در عملیات کربلای ۵ شهید شد. امیر درشتاندام بود و اولین سلاحی که به او داده بودند، آرپیجی بود. بهنظرم لایق شهادت بود.
همایونی در پاسخ به اینکه چطور از هر دو فرزندتان گذشتید و آنها را راهی جبهه کردید، اینطور شرح داد: کسانی که میآمدند سرسلامتی به ما بگویند، علنا میگفتند این مادرشان نیست، نامادری آنهاست. مگر میشود یک مادر به راحتی از فرزندانش بگذرد و اشکی به چشمانش نیاید؟! من در خفا هم برای فرزندانم گریه نمیکنم. تنها برای جوانان اباعبدالله علیهالسلام گریه میکنم. فرزندان من با عشق و سرافرازی رفتند. برای چه باید برایشان ناراحت باشم و افسوس بخورم؟!
این مادر شهید درباره شخصیت شهید امیر شاهآبادی گفت: امیر شام شب خود را نمیخورد و برای نیازمندان میبرد. هرگاه از شهادت صحبت میکردم، میگفت مادر شهادت به این آسانی نیست. ما لیاقت شهادت نداریم. اما الحمدلله شهادت نصیبش شد و لایق گشت.
وی پیرامون اعزام فرزند دومش شهید علی شاهآبادی به جبهه افزود: علی ۲۰ ساله بود که شهید شد. سه سال در جبهه حضور داشت. چون برادرش پیش از او شهید شده بود، پدرش و اقواممان مخالفت میکردند که به جبهه برود. من شخصاً معتقد بودم که خدا خودش به من فرزند داده، من هم باید در راه او فرزندم را راهی کنم. چون اطرافیان مخالف بودند، او میخواست پنهانی به جبهه برود. به او گفتم اگر میخواهی راهی جبهه شوی به من بگو کمکت میکنم.
همایونی در ادامه گفت: علی اعزام مجدد زده بود و نگفته بود که برادر شهید است. علی معلم نهضت بود. وقتی که از قصد او برای رفتن به جبهه مطلع شدم، به پدرش گفتم علی میخواهد اردو برود. دروغ هم نگفتم، چون برای اعزام به جبهه دوره آموزشی میبردند. همیشه به من «مامان خانومی» میگفت و احترام میگذاشت. هر دو فرزندم مداح بودند. ذکر لب علی این جمله بود که کربلا مرکز عشق و شهادت است. او سرخی خون را عزیز میدانست. روزی که قصد رفتن داشت، مهمان داشتیم. برای اینکه کسی متوجه نشود با دمپایی جهت اعزام رفت. ساعت حرکت قطارشان عقب، افتاده بود و او ۲۴ ساعت در میدان ولی عصر (عج) راه رفته بود که کسی پی به رفتنش نبرد و مانع نشود.
مادر شهیدان شاهآبادی در پایان گفت: حضرت آقا به منزل ما نیامدند، اما من یکبار، خدمتشان رفتم. از مردم بهعنوان یک خدمه میخواهم عاشقانه رأی بدهند؛ همانطور که فرزندان ما عاشقانه برای دفاع از دین و کشورشان رفتند و شهید شدند. رأی یک تکلیف است.
انتهای پیام/ ۱۲۱
منبع خبر
روایت مادر شهیدان شاهآبادی از دو فرزند شهیدش بیشتر بخوانید »