سنگر

امیدآفرینی از برجسته‌ترین مصادیق جهاد است

امیدآفرینی از برجسته‌ترین مصادیق جهاد است


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، حجت‌الاسلام والمسلمین «عبدالله حاجی‌صادقی» نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اردوی رزمی، فرهنگی قائمیون سپاه قائم آل محمد (عج) استان سمنان در جمع فرماندهان و پاسداران با اشاره به اصول ضروری در پاسداری از انقلاب اسلامی اظهار داشت: پایان ناپذیری تقابل و جنگ جبهه استکبار با ما به این دلیل است که دشمن به انتظار روزی است که ما منفعل شویم و از اصول و آرمان‌های خود کوتاه بیاییم.

وی افزود: نکته اساسی این است که میدان و عرصه تقابل ممکن است عوض شود، اما جنگ همچنان ادامه خواهد داشت.

نماینده ولی فقیه در سپاه با تاکید بر دو اصل استقامت و ایمان اظهار داشت: ایمان دو استقامت می‌خواهد یک استقامت فکری که مانع از ارتجاع فکری و لغزش می‌شود و یک استقامت عملی در پیشبرد اهداف متعالی است.

وی ادامه داد: در پاسداری از انقلاب باید مراقب باشیم تا گرفتار لغزش فکری نشویم؛ امروز یکی از عرصه‌های تقابل ما با دشمنان حفظ آرمان‌ها و اندیشه‌های انقلاب است و ماندن در این جبهه سخت‌تر و انقلابی ماندن با ارزش و البته کاری سخت و دشوار است.

حجت‌الاسلام حاجی‌صادقی تصریح کرد: امروز دشمنان در یک جبهه عمل نمی‌کنند و از محور‌های مختلف درطول این چهل و سه سال با پروژه‌های مذبوحانه‌ای در تلاش هستند تا در جنگ ترکیبی به اهداف پلیدشان دست یابند و لذا در این جنگ سخت ترکیبی جهاد مرکب لازم است و ما باید در همه میدان‌های جهاد حاضر شویم.

وی با بیان اینکه امروز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باید در همه سنگر‌ها با دشمن بجنگد، گفت: یکی از برجسته‌ترین مصادیق جهاد، جهاد امید آفرینی است، زیرا که دشمنان نظام مقدس جمهوری اسلامی به دنبال القای یأس و ناامیدی در جامعه هستند و باید آن‌ها را در این جنگ تمام‌عیار ناکام گذاشت.

نماینده ولی فقیه در سپاه خاطرنشان کرد: امروز در همه عرصه‌های جهاد آماده‌ایم و در مقابل فتنه که خطرناک‌ترین حمله دشمن است با بصیرت برگرفته از سیره ائمه اطهار (علیهم‌السلام) اجازه نخواهیم داد که دشمنان با ارتجاع فکری ارزش‌ها و الگو‌های ما را به دوران سیاه قبل‌از انقلاب اسلامی برگردانند

وی افزود: امروز دشمنان بیش‌از گذشته تقابل صریح‌تری با ما دارند و شفاف‌تر و آشکارتر جبهه خود را پیدا کرده اند، اما این تقابل پیچیده‌تر شده‌است دشمن چهل و سه سال است که با ما می‌جنگد، اما همواره شکست و ناکامی را تجربه کرده‌است؛ انقلاب اسلامی در طول این سالیان علی‌رغم مشکلات توقف نداشته‌است و به برکت انقلاب اسلامی بسیاری از سنگر‌های کلیدی جهان فتح شده‌است و مصادیق فراوان آن در منطقه و جهان به‌روشنی مشهود است.

حجت‌الاسلام حاجی‌صادقی اظهار داشت: امروز برجسته‌ترین مصداق جهاد ما باید جهاد کبیر باشد، زیرا که دشمن درصدد است تا اراده خود را تحمیل کند و فرماندهی را به دست گیرد و امروز زمان بیان آیات قرآن کریم در مورد جهاد کبیر است، همه جهاد‌ها بصیرت می‌خواهد، اما جهاد کبیر بصیرت بیشتری را می‌طلبد و باید بصیرت را نسبت‌به دین و اقتضائات زمان تقویت کنیم و بهترین راه برای جهاد کبیر تبیین و همه موفقیت‌ها ولایت‌مداری است و خداوند متعال را شاکریم که به ما نعمت ولایت ارزانی داشته‌است، زیرا که ولایت راهبری می‌کند و نمی‌گذارد در میدان مبارزه بلغزیم.

وی تصریح کرد: ولایت‌مداری کلید همه موفقیت‌هاست. البته نه فقط ولایت‌فقیه یک هدیه بزرگ است بلکه شخص، ولی فقیه هم یک نعمت بزرگ الهی محسوب می‌شود و ما بدون ولایت به توحید نخواهیم رسید.

نماینده ولی فقیه در سپاه تصریح کرد: سنت خداوند متعال این است که با دو شرط روحیه جهادی و خدامحوری در اهداف ما را پیروز خواهد کرد، زیرا که هم راه را به ما نشان می‌دهد و هم یاریمان خواهد کرد.

انتهای پیام/ 231

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

امیدآفرینی از برجسته‌ترین مصادیق جهاد است

امیدآفرینی از برجسته‌ترین مصادیق جهاد است بیشتر بخوانید »

هفت سین‌هایی که به «شین» شهادت می‌رسید، سرآغازی برای شروعی دوباره بود

هفت‌سین‌هایی که به «شین» شهادت می‌رسید


گروه استان‌های دفاع‌پرس – عصمت دهقانی؛ سال‌ها از دفاع مقدس می‌گذرد و در اولین روزها از رستاخیز طبیعت، پرنده خیالم را در هوای جبهه‌ها به پرواز درمی‌آورم. گاه از خود فراتر می‌روم و تا آن سوی باور حرکت می‌کنم. به دنبال قدم‌هایشان در میان رمل‌ها و یا پشت خاکریزها راه می‌افتم، دلم می‌خواهد با همین خیال سفری از عشق را آغاز کنم. خود را از دل این روزها بیرون می‌کشم و می‌خواهم به آن ثانیه‌هایی راه پیدا کنم که دلشان از عشق، آباد بود و بدانم لحظه تحویل سال از خدا چه می‌خواستند و زمانی که دستان دعا را به آسمان بی‌تعلقی بالا می‌آوردند، زیر لب چه زمزمه می‌کردند.

در روزگاری که بوی باروت در کوچه پس کوچه‌های شهر پیچیده بود و آتش جنگ در جای جای این خاک شعله می‌کشید، فروردین‌هایشان که بر روی فصل عشق شکوفه می‌زد، چگونه عقربه‌های ساعت آنها را در ازدحام ثانیه‌ها به کوچه‌های خلوت دل‌شان می‌رساند؟!

در کوچه پس کوچه‌های خیالم قدم می‌زنم و از پشت تمام واژه‌ها از واژه‌ی «شهید» سخن می‌گویم و من به درستی نمی‌دانم شاهد کدام نور ابدی بودند که نامشان را «شهید» نهادند و یا به کدامین حقیقت شهادت دادند اما این را می‌دانم شهادت گامی به بلندای معرفت می‌خواهد که مردانی با غیرت آن را در میان معرکه‌ها رقم زدند.

سال‌ها با شهدا فاصله داریم و آنها در آسمان شهادت هر روز بیشتر اوج می‌گیرند اما ما در زمین پایمان به تاریکی این خاک بسته است. نوروز از کنج پنجره‌ها عبور کرده و حال و هوای خانه‌ها را بهاری کرده است. می‌خواهم از رازهایی سر به مهر چیزی بنویسم اما شرمنده از اینم که هنوز خود اسیر حجاب‌های دنیوی هستم.

به راستی لحظه‌های تحویل سال و سفره هفت سین جبهه‌ها هم خود حکایتی جالب دارد. در خاطرات رزمندگان خوانده‌ام که سفره هفت‌سین‌شان بی‌نظیرترین سفره هفت‌سین دنیا بود. سال نو را در میان خاکریزها و سنگرها تحویل می‌گرفتند و هفت‌سینی که بر روی چفیه‌ای می‌گذاشتند، بسته به نوع رسته‌ها و وسایل در دسترسشان متفاوت بود.

«سربند»، «سجاده»، «سیم خاردار»، «سیم چین»، «سلاح»، «سیمینوف» و «سرنیزه» معمولا هفت سین معروف، سفره هفت سین رزمندگان بودند. گاهی هم زینت‌بخش چفیه‌ای پهن شده در کنج سنگری، «مین سوسکی»، «مین سبدی»، «سیم تله»، «سی چهار» (نوعی خرج و مواد منفجره غیر حساس)، «سوزن اسلحه»، «سمبه» و «سنگ».

اگر حلول سال نو بعد از عملیات بود، غم هجران دوستان روی دلشان تلنبار می‌شد. شرح پریشانی فراق را با عکس شهدای عملیات که بر سرِسفره می‌چیدند، در میان می‌گذاشتند و تقویم روزهای با شهدا بودن را ورق می‌زدند که پر بود از خاطراتی که همه را آنها نقش زده بودند. به سرِلوله تفنگ‌ها پرچم سرخ می‌زدند، وصیت نامه یا نوار صدای دوستان در لحظات قبل از شهادت را سر سفره می‌گذاشتند و هفت سین‌هایی که به «شین» شهادت می‌رسید سرآغازی برای شروعی دوباره بود.

و این روزها شلمچه‌ها قرارگاه کربلاست که هنوز صدای «یا زهرا (س)» از گوشه و کنار آن به گوش می‌رسد و اینجا چفیه‌ای به وسعت آسمان باز است که در لطافت لحظه‌ها زخم‌ها را یکی یکی می‌بندد. این خاک هنوز با واژه‌ها درگیر احساس است.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

هفت‌سین‌هایی که به «شین» شهادت می‌رسید

هفت‌سین‌هایی که به «شین» شهادت می‌رسید بیشتر بخوانید »

دشمن در جنگ شناختی می‌خواهد جامعه را به سمت خود سوق دهد

دشمن در «جنگ شناختی» می‌خواهد جامعه را به سمت خود سوق دهد


حجت‌الاسلام «حمید طیبی‌فر» جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه گفت‌وگو با خبرنگار دفاعی امنیتی دفاع‌پرس‌، در خصوص ضرورت شناخت دشمن، اظهار داشت: اکنون تنها بحث پدافندی در مقابل دشمن مطرح نیست، بلکه موضوع آفند است؛ دشمن با جنگ ادراکی و شناختی و تأثیرگذاری بر اندیشهها می‌خواهد جامعه ما را به سمتی که خود می‌خواهد، ببرد؛ به‌عنوان مثال در دوران دفاع مقدس مدتی که در حال پدافند بودیم تا زمانی که پدافند می‌کردیم، دشمن طراحی نو داشت و زمانی که آفند انجام می‌دادیم، دشمن آرام آرام دست روی سر می‌گذاشت و پرچم سفید را بالا می‌بُرد.

وی افزود: در جنگ فکری، ادراکی و شناختی اگر از حالت پدافند بیرون بیاییم و منتظر حمله دشمن نباشیم، وضعیت دشمن را ببینیم و اینکه کجا سنگر زده، کجا تدارک دیده و قصد تهاجم به کدام جبهه را دارد، آن موقع می‌توانیم قبل از عملیات او، علیه خودش اقدام کنیم؛ بنابراین با رصد تحرکات دشمن قبل از عملیات، لازم است تا به درستی وارد عمل شویم و دشمن را وادار به عقب‌نشینی کنیم.

جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه گفت: دشمنان انقلاب اسلامی ۴۳ سال هرگونه اقدامی که می‌توانستند علیه این انقلاب و مردم کشورمان انجام دادند، ولی با وجود این الان احساس شکست می‌کنند؛ این واقعیت میدان است و شاید جبهه نهایی همین جبهه ادراکی و شناختی باشد.

حجت‌الاسلام طیبی‌فر سپس به نکته قرآن در خصوص جنگ ادراکی و شناختی اشاره و عنوان کرد: قرآن درباره امیدآفرینی و مبارزه با دشمن، در سوره نحل نکته‌ای دارد و آن اینکه وقتی جایی آبی ریخته می‌شود، کفی بالای آن آب شکل می‌گیرد و ممکن است آب دیده نشود، اما بعد از مدتی که کف از بین رفت، آب به صورت کامل دیده می‌شود؛ این یعنی باطل مانند کف روی آب است که خود را نشان می‌دهد.

انتهای پیام/ 231

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دشمن در «جنگ شناختی» می‌خواهد جامعه را به سمت خود سوق دهد

دشمن در «جنگ شناختی» می‌خواهد جامعه را به سمت خود سوق دهد بیشتر بخوانید »

مواجهه با سختی‌های در «موقعیت ننه»

روایتی از شوخی عارفانه رزمندگان با پیرمرد نمازشب‌خوان در جبهه


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفا‌ع‌پرس، حمید باقری از رزمندگان دفاع مقدس در کتاب «موقعیت ننه» به روحیه رزمندگان در مواجهه با مشکلات سخن گفته که بخشی از آن را در ادامه می‌خوانید.

سال ۱۳۶۲ در خط دوم پدافندی پاسگاه زید، سنگر بزرگی داشتیم. یکی از هم‌سنگران ما که بالای ۶۰ سال داشت، هر شب ساعت هشت شب می‌رفت آخر سنگر می‌خوابید و ساعت سه بامداد که همه خواب بودند، برای نماز شب بلند می‌شد. تا می‌آمد به دم سنگر برسد، ناخواسته دست و پای بچه‌ها را لگد می‌کرد. چند شب گذشت و ماجرا باز هم تکرار شد. بچه‌ها به خاطر احترامی که برایش قائل بودند، به روی خودشان نیاوردند. یک شب، ناخواسته تعداد بیشتری از جمله پای مرا لگد کرد. یکی از بچه‌ها به او گفت: «حاج آقا! این‌طوری خدا رو خوش نمیاد. ما اذیت می‌شیم، تو این‌جوری ما رو از خواب بیدار می‌کنی.» ایشان قول مساعد داد که رعایت کند. اما انگار همه توصیه‌ها مثل آب در هاون کوبیدن بود.

نیمه شبی دیگر با صدای «آخ» یکی از بچه‌ها بیدار شدم. پیرمرد طبق روال خودش، طول سنگر را با لگد کردن بچه‌ها پیمود و از سنگر خارج شد. با سروصدایی که شد، بیشتر بچه‌ها بیدار شدند. پیرمرد رفت به نزدیک خاکریز؛ جایی که هر شب به نماز می‌ایستاد. جهت قبله به گونه‌ای بود که پشت او به ورودی سنگر بود. یکی از بچه‌ها، به نام علی که از همه بیشتر به ستوه آمده بود، گفت: «بچه‌ها! من امشب باید حسابی حال این پیرمرد رو بگیرم. فقط باید قول بدین نخندین و دندان روی جگر بذارین تا من نقشه‌مو اجرا کنم.» علی که جثه کوچکی هم داشت، چراغ‌قوه‌ای برداشت و آرام رفت داخل دیگ مسی بزرگی که پشت‌سر پیرمرد بود. پارچه‌ای را هم روی دهانه دیگ انداخت.

پیرمرد با خشوع خاصی می‌خواند: «ربنا اتنا…» ناگهان علی با صدای بلند از داخل دیگ گفت: «اقرأ.» پیرمرد تکانی خورد، کمی خودش را جمع‌وجور کرد و به نماز ادامه داد. دوباره صدای بلندی شنیده شد: «اقرأ.»، چون دیگ بزرگ بود، صدا در آن می‌پیچید. پیرمرد بنده خدا هاج‌وواج مانده بود که علی دوباره بلندتر گفت: «اقرأ.» و چراغ‌قوه را روشن کرد. نور سبزرنگی به سمت آسمان ساطع شد. صدای پیرمرد شروع به لرزیدن کرد. دوباره علی فریاد زد: «گفتم اقرأ.» و همزمان چراغ قوه را خاموش روشن کرد. پیرمرد با حالت تضرع و گریه گفت: «چه بخوانم؟! چه بخوانم مولای من؟!» علی بلند شد و گفت بخون: «بابا کرم، بابا کرم، دوسم داری، دوست دارم.» پیرمرد پاک قاطی کرده بود! همه زدند زیر خنده. یکی از بچه‌ها گفت: «حاجی جان، آخه چند بار بگیم برای نماز شب پا روی شکم و مخ ما نذار بیا اینم نتیجه اش.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از شوخی عارفانه رزمندگان با پیرمرد نمازشب‌خوان در جبهه

روایتی از شوخی عارفانه رزمندگان با پیرمرد نمازشب‌خوان در جبهه بیشتر بخوانید »

مواجهه با سختی‌های در «موقعیت ننه»

مواجهه با سختی‌ها در «موقعیت ننه»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفا‌ع‌پرس، حمید باقری از رزمندگان دفاع مقدس در کتاب «موقعیت ننه» به روحیه رزمندگان در مواجهه با مشکلات سخن گفته که بخشی از آن را در ادامه می‌خوانید.

سال ۱۳۶۲ در خط دوم پدافندی پاسگاه زید، سنگر بزرگی داشتیم. یکی از هم‌سنگران ما که بالای ۶۰ سال داشت، هر شب ساعت هشت شب می‌رفت آخر سنگر می‌خوابید و ساعت سه بامداد که همه خواب بودند، برای نماز شب بلند می‌شد. تا می‌آمد به دم سنگر برسد، ناخواسته دست و پای بچه‌ها را لگد می‌کرد. چند شب گذشت و ماجرا باز هم تکرار شد. بچه‌ها به خاطر احترامی که برایش قائل بودند، به روی خودشان نیاوردند. یک شب، ناخواسته تعداد بیشتری از جمله پای مرا لگد کرد. یکی از بچه‌ها به او گفت: «حاج آقا! این‌طوری خدا رو خوش نمیاد. ما اذیت می‌شیم، تو این‌جوری ما رو از خواب بیدار می‌کنی.» ایشان قول مساعد داد که رعایت کند. اما انگار همه توصیه‌ها مثل آب در هاون کوبیدن بود.

نیمه شبی دیگر با صدای «آخ» یکی از بچه‌ها بیدار شدم. پیرمرد طبق روال خودش، طول سنگر را با لگد کردن بچه‌ها پیمود و از سنگر خارج شد. با سروصدایی که شد، بیشتر بچه‌ها بیدار شدند. پیرمرد رفت به نزدیک خاکریز؛ جایی که هر شب به نماز می‌ایستاد. جهت قبله به گونه‌ای بود که پشت او به ورودی سنگر بود. یکی از بچه‌ها، به نام علی که از همه بیشتر به ستوه آمده بود، گفت: «بچه‌ها! من امشب باید حسابی حال این پیرمرد رو بگیرم. فقط باید قول بدین نخندین و دندان روی جگر بزارین تا من نقشه‌مو اجرا کنم.» علی که جثه کوچکی هم داشت، چراغ‌قوه‌ای برداشت و آرام رفت داخل دیگ مسی بزرگی که پشت‌سر پیرمرد بود. پارچه‌ای را هم روی دهانه دیگ انداخت.

پیرمرد با خشوع خاصی می‌خواند: «ربنا اتنا…» ناگهان علی با صدای بلند از داخل دیگ گفت: «اقرأ.» پیرمرد تکانی خورد، کمی خودش را جمع‌وجور کرد و به نماز ادامه داد. دوباره صدای بلندی شنیده شد: «اقرأ.»، چون دیگ بزرگ بود، صدا در آن می‌پیچید. پیرمرد بنده خدا هاج‌وواج مانده بود که علی دوباره بلندتر گفت: «اقرأ.» و چراغ‌قوه را روشن کرد. نور سبزرنگی به سمت آسمان ساطع شد. صدای پیرمرد شروع به لرزیدن کرد. دوباره علی فریاد زد: «گفتم اقرأ.» و همزمان چراغ قوه را خاموش روشن کرد. پیرمرد با حالت تضرع و گریه گفت: «چه بخوانم؟! چه بخوانم مولای من؟!» علی بلند شد و گفت بخون: «بابا کرم، بابا کرم، دوسم داری، دوست دارم.» پیرمرد پاک قاطی کرده بود! همه زدند زیر خنده. یکی از بچه‌ها گفت: «حاجی جان، آخه چند بار بگیم برای نماز شب پا روی شکم و مخ ما نذار بیا اینم نتیجه اش.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مواجهه با سختی‌ها در «موقعیت ننه»

مواجهه با سختی‌ها در «موقعیت ننه» بیشتر بخوانید »