سه راهی شهادت

دفاع مقدس را باید براساس حقیقت آن نگریست

«جهاد تبیین» پادزهر تحریف حقایق دفاع مقدس


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس – سید محمدجواد میرخانی؛ هشت سال دفاع مقدس عرصه تجلی اشتیاق بی‌انتهای عاشقان شهادت بود. رزمندگانی که پا به جبهه مصاف حق و باطل گذاشتند، بزرگ‌ترین دارایی خود، یعنی جان‌شان را با خدا معامله کردند؛ لذا این‌گونه شد که صحنه‌هایی از بُعد الهی انسان، همان موجودی که خدا از روح خود در او دمیده است، تجلی یافت و خدا خریدار بنده‌ترین بندگانی شد که حق بندگی را در حد اعلی ادا کرده بودند.

دفاع مقدس یک گذر تاریخی نیست؛ بلکه در امتداد عاشوراست و تا قیام قیامت امتداد دارد؛ چراکه جنگ بین حق و باطل بود؛ چون همه دنیای کفر به مصاف اسلام آمد و یاران سیدالشهداء (علیه‌السلام) همچون محشر عاشورا، مقابل لشکری عظیم به میدان رفتند؛ لذا این‌گونه شد که سرزمین لاله‌گون جبهه‌ها را همچون کربلا می‌دانند؛ اما نباید فراموش کرد که این عاشورا هنوز زنده است و هنوز امتداد دارد و کربلاها هست تا وقتی عاشوراها هست؛ همان‌گونه که گفته‌اند: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا».

دفاع مقدس یک پیشوای الهی داشت؛ فرمانده‌ای که اگرچه در ظاهر، به‌گفته خودش طلبه‌ای بیش نبود؛ اما امام یک ملت که نه، بلکه امید دل مستضعفان جهان بود و هنوز هم پرچمش در دستان امام دیگری برافراشته است؛ برای همین است که وقتی او لب تر می‌کرد، لشکرها شکل می‌گرفت و اراده محکم رزمندگان، پولادین می‌شد، خرمشهرها یکی پس از دیگری فتح می‌شد و مجنون‌ها زیر پای مجنون‌های او، زیر بارش هزاران هزار گلوله می‌لرزید؛ با این وجود، اراده‌ها نمی‌لرزید.

دفاع مقدس یک فرهنگ درس‌آموز است؛ عرصه ولایت‌مداری آن رزمندگانی که گوش به فرمان ولی‌فقیه خود، در جبهه‌ها حماسه‌ها رقم می‌زدند. عرصه ایثار آن مادری که فرزند خود را از زیر آینه و قرآن رد می‌کرد تا در راه خدا قربانی شود. عرصه ازجان‌گذشتگی آن جوانی که لذت خوش جوانی را بر مرگ سرخ در راه خدا ترجیح می‌داد. عرصه جهادگری آن فرمانده‌ای که خودش در خط‌مقدم بود، نه پشت میزها. عرصه شکستن منیت مسئولی که شب‌ها پوتین‌های رزمندگان را واکس می‌زد. عرصه ازخودگذشتگی آن کودکی خردسالی که سکه سکه در قلک خود می‌انداخت و آن را به جبهه‌ها هدیه می‌کرد و عرصه صبوری زینب‌وار آن مادران و همسرانی که در قبال داغ عزیزان خود، خم به ابرو نیاوردند و جز زیبایی، چیزی ندیدند.

دفاع مقدس یک دانشگاه انسان‌ساز است؛ دانشگاهی که معلم آن حسین بن علی (علیه‌السلام) بود و فارغ‌التحصیلان آن اسطوره‌ها و مردانی همچون همت‌ها، باکری‌ها، کاظمی‌ها، باقری‌ها و سلیمانی‌ها شدند که هرکدام برای خود، صاحب مکتبی هستند.

دفاع مقدس مظهر استقامت است؛ استقامت 31 روزه مردمان خرمشهر با دستان خالی، مقابل ارتشی که می‌خواست هفت‌روزه به تهران برسد؛ استقامت با قمقه‌های خالی در کانال کمیل. استقامت به داغی رمل‌های فکه. استقامت به بلندای کوه‌های کردستان، استقامت به قیمت طاول‌ها و تنگی‌نفس. استقامت به وسعت مرزهایی که حتی یک‌وجب از آن هم بعد از هشت سال در اشغال دشمن باقی نماند و استقامت به حکمت تلخی جام زهر و خشم‌هایی که هنوز در سینه‌ها مانده است.

دفاع مقدس، مقدس است؛ به‌خاطر خون‌های ریخته شده در سه‌راهی شهادت، شرهانی و هویزه. به‌خاطر پیکرهای زنده‌به‌گور شده، آن هم با دستان بسته. به‌خاطر پیکرهای از اروند برنگشته. به‌خاطر نمازهای شب رزمندگان در دوکوهه، به‌خاطر بوی چادر خاکی زهرا (س) در شلمچه و صدها دلیل دیگر…

دفاع مقدس حقیقت است، نه مانند افسانه‌های غربی و نه اسطوره‌های خیالی آن. حقیقتی به‌رنگ و بوی آن‌چه بیان شد و همانا این حقیقت هیچ‌وقت قابل کتمان نیست؛ حقیقتی که در تاریخ این سرزمین ماندگار است و ماندگار خواهد بود. وقتی از حقیقت دفاع مقدس سخن می‌گوییم، بزرگ‌ترین حقیقت آن مقدس بودن این دفاع بوده و این بُعد قداست، همان عامل پیروزی ما در این مقاومت هشت‌ساله است؛ بنابراین دشمن برای تحریف دفاع مقدس، این بُعد مهم آن را هدف قرار می‌دهد و بدون‌شک پادزهر این حربه دشمن، «جهاد تبیین» در زمینه بیان حقایق دفاع مقدس، خصوصاً بُعد قداست آن است.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«جهاد تبیین» پادزهر تحریف حقایق دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

رزمنده مجروحی که با اقدام ناجوانمردانه بعثی‌ها به تهران نرسید


مجروحی که با اقدام ناجوانمردانه بعثی‌ها به تهران نرسید!به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، اقدامات ناجوانمردانه بعثی‌ها در جنگ تحمیلی برکسی پوشیده نیست؛ از بمباران‌های شیمیایی گرفته تا هدف قرار دادن مناطق غیر نظامی و شکنجه‌هایی که بر روی اسرای ایرانی صورت می‌گرفت و اوج وحشی‌گری بعثی‌ها را ثابت می‌کرد.

«حمید داوودآبادی» رزمنده و نویسنده دفاع مقدس در کتاب «از معراج برگشتگان»، در خاطرات خود، یک نمونه از این وحشی‌گری‌ها را روایت کرده و نوشته است:

«روز یک‌شنبه ۵ بهمن سال ۱۳۶۵ در عملیات «کربلای ۵» در شلمچه (سه‌راه شهادت)، یک آمبولانس تویوتا، مجروح‌ها را سوار کرد تا به عقب منتقل کند. ماشین پر بود؛ اصلا جای خالی نداشت. مجروحین پس از خداحافظی در ماشین جای گرفتند. «قاسم گودرزی» که یک پایش چندماه قبل در عملیات قطع شده و حالا مصنوعی بود، پای سالمش هم ترکش خورده بود.

به‌زور روی لبه شیشه عقب آمبولانس که شکسته بود، نشست. درحالی که می‌خندید، دستش را به‌طرف ما تکان داد و گفت: «خداحافظ بچه‌ها. ما رفتیم تهرون». هنوز آمبولانس چندمتری دور نشده و حرف «قاسم» تمام نشده بود که در مقابل چشمان ناباور ما، گلوله‌ای مستقیم را دیدیم که ازسمت چپ، از تانکی عراقی شلیک شد و عجولانه از پهلو، از در عقب پشت راننده وارد شد. در حالی‌که وحشیانه ازطرف دیگر خارج می‌شد، بدن‌های تکه‌تکه را که بعضی درحال سوختن بودند، هرکدام به طرفی پرت کرد.

با منهدم شدن آمبولانس و درپی آن آتش گرفتن آن، امکان جلو رفتن نبود. جالب آن بود که راننده آمبولانس و پسرخاله‌اش که در کنارش نشسته بود، هر دو سالم به بیرون پرت شدند. اجساد شهدا در جاده پخش شدند و عراق از شادمانی زدن آمبولانس پر از مجروح، با خمپاره ۶۰ آن‌جا را زیرآتش گرفت تا کسی نتواند جلو برود.

یک آن از همان فاصله ۴۰ یا ۵۰ متری، متوجه تکان خوردن‌های مشکوکی شدم. باخودم گفتم امکان دارد کسی از آن‌ها زنده باشد و به کمک نیاز داشته باشد. بی‌خیال خمپاره‌ها شدم و با ذکر «و جعلنا…» به طرف آمبولانس دویدم. کنارش که رسیدم، سریع روی زمین دراز کشیدم و سعی کردم در فرصت اندک، با چشمانم اطراف را بکاوم و هرکه را زنده است، پیدا کنم.

تنهای تنها، کنار آمبولانسی که می‌سوخت دراز کشیده بودم، ولی هیچ ندیدم جز تکه‌های بدن که درحال جان دادن بودند؛ دست‌ها، پا‌ها و سر‌هایی که به اطراف پاشیده بودند. آن‌چه ازدور دیده بودم، چیزی نبود جز تکان‌های غیرارادی دست و پای قطع‌شده شهدایی که بدن‌شان متلاشی شده بود».

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

رزمنده مجروحی که با اقدام ناجوانمردانه بعثی‌ها به تهران نرسید بیشتر بخوانید »