سوادرسانه

سنگرزاده طور...

سنگرزاده طور…


سنگرزاده طور؛
با آن هیبت و شمایل و ادبیات و … دقیق نمی شناسم؛ حرفهای خوبی می زند. البته حرف غلط هم کم ندارد؛ در حدی که من دیدم. 
اما من با سنگرزاده کار ندارم. عبور کنید.
با سنگرزاده طور کار دارم.
زیاد شدند. دقت کردید؟ اینها که هر روز احساس می کنندباید حکمت بگویند. این ویژگی قهری عصر شبکه است. توهم خودحکیم پنداری. این هم بد نیست.
یک قدم جلوتر رویم.
سنگرزاده طورها زیادند؛
از بالای منبر تا کلاس درس و اخلاق و عرفان و حتی ورزش و دوره های روان درمانی و غیره.
دو ملاحظه دارم؛ ممدوح و مذموم.
اول…
وجه مثبت که روشنست به روشنی خورشید. همه در این “بی پناهی تکنیکی” و “غربت رسانه ای” احساس کسری می کنند. احساس نیاز؛ احساس معنویت.
لذا چنگ می زنند؛ چه بسا به هر تاری و می دوند پی هر سرابی.
اما اصل نیازش ممدوح است.
دوم…
نگرانی از معنویت دخمه ایست. معنویت پستوخانه ها. معنویتی که بین میکده و مسجد وخانقاه مشترک است. معنویتی که فقط دود است و دم است و آه. معنویتی که سازنده نیست و فقط تخلیه است. حال خوشست و حس خوب و فانتزی های رنگین. فرقی هم نمی کند در تار و پودش اسم خدا باشد، چون عرفان های تخدیری هندی  و بودایی یا به اسم ولایت واهل بیت باشد مثل حجتیه و شیرازی و…
معنویت را باید از اهلش گرفت. از صاحب معنویت. از او که جامع می بیند و انسان را تک ساحتی نمی خواهد. معنویتی که درش هم ناز است و هم فریاد. هم جمال و هم جلال. معنویتی که از سر سجاده تا نبرد با ظالم امتداد دارد.
خلاصه سالهاست با این پدیده آشناییم. سنگرزاده با تسبیح و ذاکری و دعای ندبه میشود حجتیه. میشود غرب شناسان تخته بند شده مقابل غرب. می شود فرقه شیرازی و جنتلمن های ظاهرا انقلابی اما گوشه نشین . می شود چه و چه …
معنویتی که با کاخ سفید بسازد واز بیخ گوش او خدا خدا کند، مخدرست و بی قیمت. کاخ سفید نیز “همین” می طلبد که کاخ سبز معاویه نیز”همین” خواست. نقل است عمر و عاص چه خوش در مدح مولا شعر می گفت…
خدارحمت کند امام را…این مثال را زیاد می زد.
می گفت قبل انقلاب در جنوب کشور یک تاجر غربی و استعماری وقتی صدای موذن را از مناره های شهر شنید پرسید این کیست و چه می گوید؟ گفتند اذان. گفت با دخل و خرج ما که کار ندارد؟ گفتند خیر. گفت:پس هرچقدر خواست اذان بگوید.
معیار دهم؟
از هرکس و هرجا حکمت و معنویتی دیدید که ظاهرش راست است اما کار به ظالم و مظلوم ندارد، نغمه شیطانی است و بکوبید بر طاق.
پیشهاد دهم؟
 حکمت را از روح الله بگیرید که انقلاب ظاهری 57 را از انقلاب باطنی انسان ها گرفت. از انقلاب انفسی به انقلاب آفاقی رسید. معنویتی که پیر عارف و فقیه عالم را  دو زانو پای جوان مجاهد نشاند.

حرف تمام است.

محسن مهدیان





منبع خبر

سنگرزاده طور… بیشتر بخوانید »

کلیپ غیراخلاقی و ۹پیشنهاد مادرانه برای سواد رسانه‌ای

کلیپ غیراخلاقی و ۹پیشنهاد مادرانه برای سواد رسانه‌ای


گروه سوادرسانه فارس- مسوولین کم کاری می کنند؟ شبکه اجتماعی هم مصیبت شده است؟ مکتب خانه‌های کرونا زده نیز باعث شده دسترسی به اینترنت بیشتر شود؟ فیلترینگ بدون برنامه جایگزین باعث شده فیلترشکن ها بیشتر توزیع شود؟ هزاران هزار دلار خرج می شود تا فرزندتان را از خودش و از شما بگیرند؟  
همه اینها درست. اما نقش مادر کلیدی است. قاعدتا شما می خواهید به فرزندتان کمک کنید. در روزگاری که همه خوابند هیچ کس مثل مادر نمی تواند زنده باشد و موثر.
این متن از جهت سواد رسانه ای به نقش شما می پردازد؛ فقط سواد رسانه ای و نه بیشتر. سواد رسانه ای مادر کارگشا است. پس فرض کنید سردبیر یک رسانه اید و او مخاطب. حالا باید چه کرد؟
تغییر در مخاطب از طریق فرآیند «اقناع» انجام می شود. رسانه با اقناع، «بینش» و «گرایش» و «رفتار» مخاطب را تغییر می دهد. به زبان ساده تر هم فکر مخاطب را تغییر می دهد یعنی شناخت او، هم احساساتش را تحریک می کند یعنی ادراک او و هم رفتارش را یعنی عمل او.
با این مقدمه باید چه کرد؟

یکم؛ نگران باشید نه مضطرب 
گام اول خودتان اید. شما رسانه اید. اما رسانه عصبانی هیچ وقت نمی تواند موثر باشد. پس بر خود مسلط باشد. حل این مسیر یکباره اتفاق نمی افتد. اتفاق بدی در راه است؛ قبول اما صبور باشید و همه چیز را تمام شده نپندارید. این کلیپ هم چند صباحی به قبلی ها اضافه می‌شود و بعدش هم تمام. شمایید که قبل و حین و بعد از این کلیپ، در کنار فرزندتان هستید. پس کاری کنید که از هر کلیپی موثرتر باشید.

دوم؛ اینکه مقتدرانه عمل کنید نه مستبدانه
از هر آنچه که از نظر فرزند تان استبداد است پرهیز کنید. تصمیم تحکمی نگیرید و برخورد متصلبانه نکنید. البته فرهنگ خانواده ها متفاوت است. اما اصل همانست. 
با این حال مقتدر باشد. مقتدر، رسانه ای است که قدرتش از اعتبارش است. هم قدرت دارد و هم مشروعیت. مادر به خودی خود اعتبار دارد. این اقتدار را نگه دارید که بسیار از آن کار بر می‌آید. اولین اصل برای اقناع، اعتبار منبع است که مادر در اوج آن قرار دارد. 
مادر بالاترین و معتبرترین منبع نزد فرزند است. حتا اگر در ظاهر اینطور نباشد؛  اما بازهم هر فرزندی در دلش می داند که دلسوز تر از مادر کسی برای او نیست. 
پس اصل دوم این است که نشان دهید رفیق هستید و مواجهه‌تان از سر رفاقت و صمیمت و همدلی و دلسوزی است. 

سوم؛ اهل مدارا باشید نه مسامحه 
فرق ظریفی این دو دارند. با فرزندتان متناسب با شرایطی که دارد مدارا کنید. اما مسامحه نکنید؛ یعنی بی خیال نباشید. آدمی که مدارا می کند تلاش می کند متناسب با شناخت و ظرفیت فرزند، او را گام به گام به مقصد هدایت کند. اما آدم اهل مسامحه فرزندش را رها می کند. این دو شاید در ظاهر مختصری شبیه به هم باشند اما از اساس متفاوت اند. 
پس بدون اینکه از کوره در بروید و احساس کنید همه چیز تمام شده، در هر مرحله ای که فرزند قرار دارد با او مدارا کنید تا یک گام پیش روید. دقت کنید حتا دیدن یک فیلم مستهجن به معنی از دست دادن همه چیز نیست.

چهارم؛ نظارت کنید نه مچ‌گیری
نرم افزارهای مختلفی برای نظارت بر فرزند وجود دارد؛ از آنها استفاده کنید. برای نظارت وقت بگذارید  اما هر اطلاعی کسب کردید جار نزنید. مچ نگیرید تا حریم ها حفظ شود و فرزندتان احساس نکند راه بازگشت وجود ندارد. فقط اطلاع کسب کنید تا متناسب با آگاهی تصمیم بگیرید. 

پنجم؛ فعال باشید نه منفعل
در فرآیند اقناع گام اول شکستن مقاومت است. اینجا شکستن تابو است. ماجرا را عادی کنید تا حس کنجکاوی بر دیگر هیجان ها اضافه نشود. خیلی صادقانه و تا دیر نشده موضوعی که نگرانش هستید را با او در میان بگذارید. مثلا اگر کاملا اطمینان دارید که فرزندتان در معرض مواجهه با کلیپی غیراخلاقی است خودتان زودتر او را مطلع کنید و برایش توضیح دهید.
وقتی مادر خودش با فرزند همراهی می کند و توضیح می دهد که ماجرا چیست حس کنجکاوی را تعدیل می کند. بگذارید از شما بشنود تا دیگری.

ششم؛ تذکر دهید نه تعلیم
گام دوم بعد از شکستن مقاومت، ایجاد تردید است. برای ایجاد تردید استدلال کافی نیست. از عواطف استفاده کنید؛ ابزارهایی که می تواند یک تلنگر برای فرزندتان محسوب شود. لازم نیست در این مرحله حرف جدیدی بزنید. آنچه فرزندتان می داند را در این مرحله تذکر دهید. مثلا توجه دادن به خودش؛ به بزرگیش و هویتش. یا تذکر دادن به عقوبت های دنیایی و غیردنیایی. یا حتا اینکه هر آدم استانداردی در هر جای دنیا نسبت به این موضوع نوعی نفرت دارد. 
خلاصه، تذکر همراه با تحریک عاطفه گام دوم برای ایجاد دودلی است. دقت کنیم که بین تعلیم و تذکر فرق است؛ بین حکمت و موعظه. در تذکر، برخلاف تعلیم، شخصیت تذکردهنده و اعتبار منبع بسیار مهم است. مادر و مادری ازین جهت خیلی موثر است.

هفتم؛ تعلیم دهید نه تخدیر
حالا نوبت شناخت است. فرزندتان را در مرحله دودلی رها نکنید؛ فرصت تعلیم است. تحمیق یا تخدیر یعنی بی اعتنایی به آگاهی بخشی و رها کردن فرزند در جهل. چنین کاری خطای بزرگی است ولو اینکه او در این مرحله دچار خطا نشود. از اینجا به بعد قدرت برهان و استدلال مهم است. با زبان همدلی و متکی به نقاط مشترک با فرزند برای او استدلال کنید. استدلال درباره چی؟ سه چیز. اولا صاحب اثر کیست و چه ویژگی هایی دارد. دوم درباره خود اثر. اینکه چه مشخصاتی  دارد. خود اثر را تحلیل کنید. موسیقی و شعر و بازیگران و…. مرحله سوم نیز اینکه این کلیپ در شرایط امروز جامعه چه کارکردی دارد. چه راهبرد تخریبی دارد؟ کجا را می خواهد بزند؟ چه چیز را در مخاطب هدف گرفته است. چرا برایش تخریب این وجه در مخاطب اهمیت دارد؟ پاسخ به این  سوالات برای هر فرزندی فرق دارد. وارد جزئیات محتوایی نمی شویم تا هرکس متناسب با آنچه فکر می کند عمل کند. مهم این است که نفرت از این دست محتواها تقریبا در تمام دنیا مشترک است؛ حالا هرکس با داشته های علمی و معنوی خودش رفتار کند. 

هشتم؛ تشویق کنید نه تادیب
مرحله نهایی در اقناع، ترغیب است؛ یعنی ایجاد رفتار، یعنی حرکت. این مرحله را با تشویق امتحان کنید تا تادیب. یادتان باشد شما دارید نقش یک سردبیر را بازی می‌کنید. مثلا تشویقش کنید همین مسیری که شما رفتید را روی دوستانش پیاده کند. از او بخواهید برای کمک به دیگران هم اقدام کند. تلاش کنید تا ایامی که احساس می کند در معرض خطر است بیشتر سمت کارهای دلپسند و دوست داشتنی برای خودش و خانواده برود. بیشتر سمت معنویت برود و کمتر در تنهایی و خلوتی شبکه های اجتماعی باشد.

نهم؛ پیروزید نه شکست خورده
توجه کنید که در هر شرایطی پیروزید. علت هم روشن است. زیبایی نزد فرزند شماست به امانت. بخواهد یا نخواهد درونش خوبی ها را فریاد می کند. هم از درون به فضائل کشش دارد و هم از بیرون. هر کاری از دستتان ساخته است انجام دهید اما توجه کنید که هدایت اصلی دست من و شما نیست. دست اوست که حاضر است و ناظر است و باقی است. اوست که هادی است. به اسم «رب» ظاهر است چون تربیت با اوست، چون مربی است. پس اول تلاش و بعد هم با حسن ظن و ایمان به پیروزی دعا کنید.

انتهای پیام/





منبع خبر

کلیپ غیراخلاقی و ۹پیشنهاد مادرانه برای سواد رسانه‌ای بیشتر بخوانید »

چطور با هواپیمای اوکراینی مسخ شدید!

چطور با هواپیمای اوکراینی مسخ شدید!


شلیک به هواپیمای اوکراینی از تلخ ترین حوادث تاریخ جمهوری اسلامی است. اما سهمگین تر از اصل ماجرا، “طرح فریبی” است که رسانه های شیطانی با هدف “مسخ مخاطب” رقم زدند.

مسخ رسانه ای چیست؟ وقتی مخاطب غیرارادی تحلیل می کند، مسخ شده است. “ضمیر ناخودآگاه مخاطب” تحت هجمه جنگ روانی  قرار می گیرد و در نتیجه ناخواسته تحلیل ناقص و ناروا می کند و متوجه نمی شود ابزار بازی “ابالیس رسانه ای” شده است. مسخ مخاطب را جورج اورول در رمان 1984 به خوبی ترسیم کرده است.

اما چطور برخی با هوپیمای اوکراینی مسخ می شوند؟

اول باید دید نقشه “خناسان رسانه ای” چیست. چند روز بعد از شلیک، “هشتگ چرنوبیل” توسط “شرائر رسانه ای” کلید خورد. این هشتگ میگفت مهم نیست که زمینه شلیک چه بوده و مهم نیست ناخواسته زدید و مهم نیست عذرخواهی کردید و چطور جبران می کنید. مهم اینست که این شلیک با ماجرای چرنوبیل شوروی که منجر به فروپاشی این کشور شد، هماوردی دارد و نشانه ناشی گری ساختاری و سقوط یک حکومت است.

اما پروژه چرونوبیل سازی باید باور اجتماعی پیدا می کرد. مخاطبی که پنجه ذهنش درگیر ضرب آهنگ بمباران رسانه ای دشمن است،  یارای تقابل نداشته و و منفعل می شود. 

رسانه اهریمن شلیک هواپیما را نماد ناکارآمدی تودرتوی جمهوری اسلامی میداند و عده ای در پروژه رسانه ای آنها، مسخ شده و ابزار خبائث رسانه ای می شوند.

به نحوی که گوئی این حادثه تلخ تنها برای ما رقم خورده است و هیچ کس هیچ اشاره ای نمی کند که مشابه این ماجرا در خود اوکراین هم سابقه داشته و یا طی سالهای گذشته حداقل ده مورد شبیه به این شلیک ناخواسته در دنیا اتفاق افتاده است.  

و اما فرآیند مسخ …

برای اجرای پروژه مسخ باید احساس ننگ و شرم و انفعال در ضمیر  ناخودآگاه شما حک شود. ضمیر ناخوداگاه شما جائی است که تصمیم و رفتار و تحلیل غیرارادی شما را شکل می دهد.

رمز این تسخیر ذهنی نیز تنها با “تکرار” است.

ضدانقلاب با تکرار یک روایت دروغین، شلیک ناخواسته را در ذهن مخاطب تبدیل به نماد ناکارامدی ساختاری و چرنوبیل سازی میکند؛ به چند روش:

یکم.”امتداد روایی”

اول عمدی بودن شلیک را روایت می کند. سپس این روایت را فرض می گیرد و در حالیکه رسانه های انقلابی در حال تکذیب و توضیح هستند، با تولید محتوای ثانوی از قبیل طنز و تحلیل و غیره روایتش را امتداد می دهد و تثبیت می کند.

دوم. “تکامل روایی”

روایت دروغ اول را را منطق چرنوبیل سازی ارائه می کند و در ادامه با خبرهایی جعلی ثانوی و به صورت قطره چکانی، روایت اول را در ذهن ها تکمیل می کند.

سوم. “ارجاع روایی”

هر روایت جدیدی در دیگر موضوعات را به شلیک هواپیما ارجاع می دهند و در همان بستر، رویدادها را بازنمایی می کنند.

نتیجه این سه اقدام چیست؟ “نشانه گذاری در ذهن مخاطب”.

شماره جک شنیدید؟ برخی جمع های رفاقتی با یک کلمه از یک جک یا خاطره بدون نقل کامل باهم می خندند. این روش “کدگذاری ذهنی” است.

تکرار، کمک میکند ذهن شرطی شود. با کلمه شلیک ذهنش کدگذاری می شود و ضمیر ناخودآگاه، روایت خناسان را غیرارادی تکرار می کند.

و اما بدترین اتفاق اینجاست.

با تصرف ضمیر ناخودآگاه شما، کلیدواژه شلیک را تبدیل به “ابرروایت” می کند تا بر همه خرده روایت های بعدی نیز چیرگی پیدا کند.

مثلا وقتی ترور شهیدهسته ای یا اعدام زم و یا حتا عین الاسد و هر خرده روایت دیگری را می خواهند تحلیل کنند با “تقاطع روایی” با ابرروایت شلیک، همه را در چارچوب چرونوبیل سازی و ناکارامدی ساختاری در جمهوری اسلامی بازخوانی می کنند.

و اینطور می شود که مخاطب به خودش می آید می بیند مسخ شده است و ناخواسته همه چیز را در سیطره فراعنه دروغ و فریب تحلیل می کند.

خلاصه مراقب باشید که سیاهی شلیک، دامن شما را نگیرد و بهانه استیلای ذهنی و مسخ رسانه ای تان نشود. دشمن برای رام شدن و فتح ضمیر ناخوداگاه شما نقشه ها دارد.

محسن مهدیان

پایان پیام/





منبع خبر

چطور با هواپیمای اوکراینی مسخ شدید! بیشتر بخوانید »

اگر این علائم را دارید گرفتار مازوخیسم هستید

اگر این علائم را دارید گرفتار مازوخیسم هستید


آیا خبرهای خوب تان را در مقابل خبرهای دیگران دست کم می گیرید؟

مثلا چشمتان با خبرواکسن آمریکایی و انگلیسی برق زد و خبر واکسن ایرانی را جدی نگرفتید؟

آیا در کنار هر خبر مثبتی دنبال یک خبر منفی هستید؟

مثلا رونمایی از تولید خودروی ایرانی تارا را ندیدید و روشن نشدن خودرو توجه تان را جلب کرد؟ احتمالا بعدا هم پی گیری نکردید که اصل خبر دروغ بوده است.

آیا هر خبر مثبتی را با یک برداشت تلخ و منفی بازنمایی می کنید؟

مثلا وقتی عدلیه عده ای را مورد رافت قرار داده و از زندان آزاد می کند پیش بینی افزایش فساد کردید؟ یا دادگاه های مبارزه با فساد را صوری و فرمایشی تحلیل کردید؟

آیا شما از آن دسته افرادی هستیدکه اخبار منفی را از هرجا برسد می پذیرید و برایش ندبه و آنرا دست به دست می کنید؟

مثلا خبر فلفل دادن به دختر بچه فقیر به ازای پول را دیدید و باور کردید که این ماجرا برای ایران است؟

آیا شما از آن دسته اید که خبر منفی را چندین برابر بزرگنمایی می کنید؟

مثلا خبر ترور شهید هسته ای را می شنوید و به دنبال آن گزارش هالیوودی اینکه دهها نفر تروریست در صحنه بودند و زدند و رفتند و یک تیر هم نخوردند؟

آیا گرفتار تعمیم وبزرگنمایی اخبار منفی به ساختار و کل نظام هستید؟

مثلا یک خبر از فساد اقتصادی بشنوید میگویید کشور ما دچار فساد سیستمی است؟ یا یک خانه در بندرعباس خراب شود میگوئید پس فرق ما با اسرائیلی هاچیست؟

آیا اصلا میتوایند خبرهای مثبت را ببینید؟ یا جلوی چشم تان هم بگذارند از کنارش رد می شوید؟

مثلا خبر برق رایگان را شنیدید؟ افزایش سرمایه گذاری در دوران تحریم چه؟ رشد اشتغال در بنگاه های بزرگ سال قبل چی؟ رشد فرزندخواندگی در بهزیستی چی؟ و ….

بدتر اینکه نعمت ها و داشته های تان را به تمسخر می گیرید؟

مثالش بماند

سوال آخر؛ آیا به شنیدن اشکالات و ضعف های دشمنان تان بی تمایلید؟

مثلا اگر از شمابخواهند درباره بی حیثیتی تاریخی آمریکا در هک شدن اطلاعاتش سه خط بنویسید، برای تان میسر است؟ چقدر اطلاعات دارید؟

 اگر این نشانه ها را در خودتان دارید حتما به بیماری خودحقیرپنداری و مازوخیسم سیاسی گرفتارید. مهم نیست بیماری تان را چه صدا می زنید. مثلا ممکن است اسم خود را آرمانخواه بگذارید اما این آرمانخواهی که بی اعتنا به واقع و دارایی های یک ملت است افسانه ای توهمی وخیال انگیز بیش نیست.

متاسفانه باید بگویم رسانه های سادیسمی ضدانقلاب که از تحقیر ملت ایران لذت می برند روی مازوخیست های داخلی که از تحقیرشدن لذت می برند حساب ویژه باز کردند.

محسن مهدیان

انتهای پیام/





منبع خبر

اگر این علائم را دارید گرفتار مازوخیسم هستید بیشتر بخوانید »

"لطفا بیشتر لخت نشو..."

"لطفا بیشتر لخت نشو…"


ایشان آقای آقامیری است. خانمی در توئیتر نکته ای نوشته بود که از جهت سواد رسانه قابل تامل است. آن خانوم خطاب به جناب آقامیری نوشته بود “فهمیدیم مثل مائید لطفا بیشتر لخت نشو”
آدم ها را همیشه از جهت رفتار ملون شان تحلیل کرده ایم. اینکه رفتار فلانی برای محبوبیت و منبرش ممبرسازی است. مثلا همین آقای آقامیری عزیز مدتی پیش با خانومی رقاصه به لایو نشست و برایش تصنیف روحوضی می خواند. نمی دانم شاید به این دلیل که بعد محبوبیت بیشتر روی طرفدارها اثر اخلاقی و چه و چه بگذارد. 
اما اینبار به سبک دیگری به موضوع توجه کنیم. اینبار از زاویه مخاطب به مساله نگاه کنید. اینکه چه اتفاقی می افتد که من و شما بازیگرهای عرصه رسانه و سیاست را باور می کنیم؟ دقیقا امثال ایشان با لخت شدن چه می کنند؟ چه فرآیندی در ذهن من و شما می گذرد که پروسه فریب کامل می شود و ما این افراد را فالو و به سمت شان کشش پیدا می کنیم؟
سواد رسانه ی اینجاست. 
لطفا نگوئید لخت شدن روی شما بی تاثیر است. بله درست است؛ احتمالا بخش قابل اعتنایی از مخاطبان این متن از شومن ها تاثیر نمی گیرند. اما از بازیگران دیگری با ژانرهای عدالت خواهی و آرمان خواهی هم تاثیر نمی گیرند؟ مثلا از خود رابین هود پندارها؟
این تاثیر چه نوع اثری است؟ 
ماجرا ساده است. شما چون خودتان را دوست دارید، هرکس که شما را تائید کند رهبرتان می شود. نمی شود؟ لطفا صادق باشید.
من وشما در رسانه ها و لابه لای این همه انبوه مطالب دنبال چه می گردیم؟ حقیقت؟ شوخی نکنید. اجازه دهید از ناخوداگاه تان خبر دهم. شما دنبال حقیقت نیستید. شما دنبال هرآنچه هستید که تائیدتان کند. بگوید شما درست فکر می کنید. درست زندگی می کنید. اصلا تحلیلی می خوانید که شما را تائید کند. کمکتان بکنم؟ به حلقه کسانی که در توئیتر و اینستاگرام فالو کردید و به ترکیب گروه های مشترک تلگرامی تان مراجعه کنید. نکته مشترک همه آنها چیست؟ مثل هم بودن. شبیه هم هستید. همدیگر را تائید می کنید. همین. 
این گارد رسانه ای من و شماست که عده ای را به هوس می اندازد، خریدار هیجان و کاسب لایک های تان شوند. این افراد چه بسا خلوت شان با جلوت شان متفاوت باشد. از هویت شان هم می گذرند تا باتائیدتان، کاسب توجهات شما باشند. بنابراین حرفی نمی زنند که حق باشد، حرفی می زنند که شما دوست داشته باشید. اما بیائید یک بار از این افراد عبور کنیم. چه شد که اجازه دادیم فریب مان دهند؟
حالا صادقانه نظرتان چیست؟ بهتر نبود بجای نقد خودمان، آقای آقامیری را نقد می کردم؟

محسن مهدیان

پایان پیام

 





منبع خبر

"لطفا بیشتر لخت نشو…" بیشتر بخوانید »