خاطره دختر شهید پورجعفری از آخرین دیدارش با پدر
خاطره دختر شهید پورجعفری از آخرین دیدارش با پدر بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، سردار سرتیپ بسیجی «بهمن کارگر» رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس در حاشیه «آیین تجلیل از برگزیدگان نخستین یادواره نشان سلیمانی» که شامگاه چهارشنبه در تالار خلیج فارس موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد، با اشاره اینکه از قاتلان و عاملان ترور شهید سپهبد قاسم سلیمانی انتقام گرفته خواهد شد، اظهار داشت: یک وجه انتقام حضور پرشور مردم ایران در تشییع پیکر سردار قاسم سلیمانی بود که این اقدام در واقع سیلی محکمی به صورت استکبار جهانی محسوب میشد.
وی افزود: وجه دیگر این انتقام حمله موشکی به پایگاه عین الاسد بود چرا که بعد از جنگ جهانی دوم تاکنون سابقه نداشته کشوری به پایگاههای آمریکا حمله کنند و در نهایت انتقام کشور ما این است که آمریکاییها را از منطقه اخراج کند و اینکه امروز پارلمان عراق رای به تصویب خروج آمریکاییها از عراق میدهد یک وجه دیگری از این انتقام است.
سردار کارگر گفت: سرنوشت آقای ترامپ در انتخابات آمریکا برای دیگر سران کشورها که دست به اقدامات تروریستی میزنند یک درس عبرتی خواهد شد چراکه همانطور که دیدیم حتی ملت آمریکا حاضر نشد به رئیس جمهور تروریست رای دهد.
رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس افزود: مجاهدتهای سردار سلیمانی باعث شد تا کشورهای سوریه، لبنان، یمن، فلسطین و عراق نجات پیدا کرده و از سیطره آمریکاییها خارج شود.
وی با بیان اینکه انتقام سخت در پیش است، گفت: در طول گذر زمان تاکنون مشاهده کردیم که هر گروه یا کشوری که به ایران اسلامی صدمه زده است پاسخ آنرا دریافت کرده و در واقع دشمنان باید بدانند که دوران بزن و در رو دیگر تمام شده است.
انتهای پیام/221
اخراج آمریکاییها از منطقه وجه دیگری از انتقام خون سردار سلیمانی است بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «بشار اسد» رئیس جمهور سوریه و «اسماء الاسد» همسر او به همراه بیش از ۳۰۰ دانشجوی دختر و پسر از میان تیمهای دانشجویان داوطلب سوری در مراسم درختکاری در منطقه «حرش التفاحه» در شهر «الدریکیش» در استان طرطوس شرکت کردند.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از پایگاه خبری روسیا الیوم، مشارکت رئیس جمهور سوریه و همسر او در مراسم درختکاری، در چارچوب یک کمپین داوطلبانه ملی انجام میشود که هفتهها پیش در این کشور آغاز شده است.
این کارزار تا پایان مارس آینده با مشارکت بسیاری از اتحادیهها، سازمانها و جمعیتهای غیردولتی با هدف کاشت میلیونها گیاه جنگلی و درخت میوه در استانهای مختلف سوریه ادامه خواهد یافت.
استان طرطوس به مرکزیت شهر طرطوس بندری در جنوبغرب سوریه بر ساحل دریای مدیترانه است. طرطوس پس از لاذقیه دومین بندر بزرگ در کرانههای سوریه است.
حضور بشار اسد و همسرش در مراسم درختکاری سوریه بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه بینالملل خبرگزاری فارس، «زینب سلیمانی» دختر شهید سردار قاسم سلیمانی فرمانده سابق نیروی قدس سپاه در ایام اولین سالروز شهادت پدرش، به ذکر مناقب وی پرداخت و گفت: رهبر انقلاب برای حاج قاسم سلیمانی حکم رگ گردن را داشت و او خود را حقیقتاً سرباز مردم ایران و رهبری میدانست.
وی با بیان اینکه پدرش در آن واحد در میدان نبرد، هم فرمانده بود هم سرباز، افزود: زندگی پدرش همیشه مملوء از خطرها بوده و هر زمان که [به سوی میدان نبرد] میرفته، دشمن و دشمنانی در کمین او بودهاند. زینب سلیمانی گفت که یک بار دو جنگنده آمریکایی تلاش کردهاند هواپیمایی را که پدرش در آن حضور داشته، هدف بگیرند.
زینب سلیمانی تصریح کرد: سردار سلیمانی به رغم اینکه چهره نظامی و با ابهتی بود ولی قلب رئوفی داشت و دیگران را با محبتش جذب میکرد. سردار شهید کسی نبود که میادین نبرد را از پشت جبهه و به دور از حضور در میدان فرماندهی کند. سردار سلیمانی در عملیات آزادسازی شهر «آمرلی» در پاسخ به اینکه چرا در میادین حضور دارد و این مسئله خطرناک است، گفت نمیتوان نسبت به زنان و کودکانی که در محاصرهاند و جانشان در خطر است، بیاعتنا بود.
وی افزود: حاج قاسم هنگام ورود به [بحران] سوریه در حقیقت و در عین حال، در یک زمان در حال دفاع از ایران و سوریه بود… پدرم فرمانده و مسئول نیرویی بود که حامل آرمان فلسطین بود. آرمان و ملت فلسطین برای او بسیار مهم بود. امروز ما شاهدیم که مقاومت فلسطین، اسرائیلیها را مرعوب کرده است.
دختر شهید سلیمانی گفت: میراث حاج قاسم برای ملت فلسطین اجازه نخواهد داد که اشغالگری اسرائیل ادامه یابد.
به گفته زینب سلیمانی، حاج قاسم برای عراق تلاشی مضاعف میکرد… او در عراق، سوریه، فلسطین و لبنان و حتی در ایران مقاومتی ایجاد کرد که مأموریتش فراتر از این امور است.
او روابط پدرش با ابومهدی المهندس را «عمیق و قلبی» توصیف و اضافه کرد: هیچ گاه پدرش را بدون ابومهدی المهندس ندیده است. به گفته زینب سلیمانی، ابومهدی پیشتر گفته است که از خدا میخواهد اگر روزی قرار است اتفاق بدی برای حاج قاسم بیفتد، او از این دنیا رفته باشد و این روز را نبیند.
زینب سلیمانی روابط پدرش با سید حسن نصرالله را «عشقی برادرانه» دانست و افزود: «پدرم خود را حقیقتا سرباز امام خامنهای و مردم ایران میدانست و عاشق رهبری بود. من اگر علاقه حاج قاسم را به حضرت آقا توصیف کنم، میگویم آقا حکم رگ گردن حاج قاسم را داشت».
وی تصریح کرد: پدرش هنگام شهادت حاج عماد مغنیه، فرمانده شهید حزبالله همان حس و حالی را پیدا کرد که زمان شهادت شهید احمد کاظمی داشته و این موضوع در فیلمی که از حال ایشان پخش شده، قابل مشاهده است.
این مصاحبه در قالب ویژهبرنامههای شبکه خبری المیادین به مناسبت اولین سالروز شهادت حاج قاسم سلیمانی پخش شد که به مدت دو هفته ادامه دارد.
انتهای پیام/ص
زینب سلیمانی: امام خامنهای برای پدرم حکم رگ گردن را داشت بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، در این گزارش میخواهیم به زاویه دیگری از شخصیت حاج قاسم بپردازیم. شخصیتی که چند بعدی بود و در هر مواجههای همان گونه که باید با مخاطبش روبهرو میشد. مثلا خیلی شنیدهایم در میدان کارزار سربازی شجاع بود و در برابر دشمنان کوچکترین ضعفی از خود بروز نمیداد. یا شنیده ایم در مقابل نیروهایش پر از عطوفت بود و مقابل فرماندهان تحت امرش بسیار جدی و مقید به رعایت همه ضوابط نظامی. اما در این گزارش میخواهیم به بعد پدرانه سردار شهیدمان بنگریم. وقتی مقابل همسران شهدا، خصوصا همسران شهدای مدافع حرم که اغلب سن و سالشان به دختران سردار میخورد، قرار میگرفت، احساس پدریاش بر هر بعد دیگری از شخصیت او غلبه میکرد. نگرانی برای زنانی که بعد از همسرشان چکار باید بکنند؟
دختری جوان با فرزندان کوچک یا بیفرزند در سنین بیست و چند یا سی و چند ساله همسرش را در حالی از دست میدهد که در اوج خوشبختی بوده و کنار بهترین مخلوقات خدا کیف زندگی مشترکش را میبرده است. هر چند اغلب روزهای کمی کنار هم بودند، اما همانمدت کوتاه روح و قلب او را به تسخیر خود در آورده. حالا با رفتن همسرش چه کسی میتواند جای او را پر کند؟
اصلا چه کسی همه این سالها حواسش به همسران شهدا بوده؟ با دادن امکانات مادی بنیاد شهید چه زیاد باشد چه کم، جای خالی مرد خانه پر نمیشود. چه بسیارند مغزهای کوچک زنگزدهای که فکر میکنند با دادن این امکانات دیگر همه چیز حل شده و یک زن، دیگر چه از خدا میخواهد؟! چه کسی جای همصحبتی شبانه یک همسر را بعد از یک روز خستگی پر میکند؟ چه کسی وقتی دل نگران آینده کودکانت هستی میتواند دستت را بگیرد و بگوید: خانم! نگران نباش با هم درستش میکنیم؟ همه اینها به کنار، زنی که توانسته آنقدر قوت قلب همسرش باشد که او را راهی یک سفر بیبازگشت کند و دلش از خانه و کاشانهاش قرص و محکم باشد، چرا نباید فرزندان بیشتری مانند خود تربیت کند؟ مگر نه اینکه او نیز در مسیر جهاد در راه خدا قدم برداشته است؟
بگذارید جملهای از حضرت روح الله را یادآوری کنم. وقتی در اوج جنگ یعنی ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۱ خطاب به همسران شهدا میفرمایند: «یک نصیحت مخلصانه و پدرانه به بانوانی که جوانند و همسرانشان به لقاءالله پیوسته اند مینمایم که از ازدواج، این سنت ارزنده الهی سر باز نزنند و با ازدواج خود یادگارهایی چون خود، مقاوم و ارزنده به جای گذارند، و به وسوسه بعضی اشخاص بیتوجه به صلاحها و فسادها گوش فراندهند و … »
اما بینی و بین الله چند نهاد و مسئول فرهنگی و اجتماعی به این موضوع مهم توجه داشتند؟ چند نفر مثل حاج قاسم عزیز ما با آن همه مشغله حواسش به پشت جبهه هم بوده؟
همسر شهید مدافع حرم محمد نریمانی که ازدواج مجدد کرد از واکنش حاج قاسم بعد از فهمیدن این موضوع در خانهشان میگوید: «حاج قاسم تا مرا دید، سلام و علیک گرمی کرد و آمد داخل. از بچه کوچکی که در آغوشم بود، متوجه شد ازدواج مجدد کردهام. گفت: چرا به من نگفتی ازدواج کردی و بچهدار شدید؟ باید وقتی زنگ زدیم میگفتی تا هدیه ازدواج و بچهات را میآوردم. با پدر مادر شهید هم خیلی گرم سلام و علیک کردند.
چون برادرم هم بود از من پرسید همسرت کدام است؟ وقتی معرفی کردم، سردار سلیمانی با لبخند گفت: او را شهید کنی چه میکنی؟ گفتم: حاجی! خدا بزرگ است. گفتند بچه را بیاور میخواهم ببوسم. سفت و محکم میبوسید و چند بار بعد با خنده گفت: من عادت دارم بچه هرچه کوچکتر باشد محکمتر میبوسمش.
محمدهادی فرزند شهید، کنارم گوشهای نشسته بود. سردار نگاهش کرد و گفت: آقا محمدهادی ما چرا نمیآید جلو؟ محمدهادی برای اولین بار که کسی را ببیند، خیلی غریبی میکند، اما سردار گفتند: «پاشو بیا بابا پیش من پاشو بیا بابا.» محمدهادی رفت بغل سردار و تا آخر نشسته بود.
سپس رو کردند سمت پدر و مادر شهید و حال و احوالشان را پرسیدند. مادر شهید بحث را کشاند به جایی که شروع کرد از من و همسرم تعریف کردن. مادر رو کرد به همسرم و گفت: او مثل محمود پسرم هست و سارا هم عین دخترم میماند. از محمود هم بیشتر دوستش دارم. همدیگر را بغل کردیم و زدیم زیر گریه. سردار گفت: خیلی عالی! خدا برای همدیگر نگهتان دارد. بعد با خوشحالی گفت: «این ظرفیت بالای شما را میرساند که اجازه دادید عروستان ازدواج کند و حالا هم با آرامش و خوبی کنارشان هستید.» از آنها خیلی تشکر کرد.
حاج قاسم گفت: بعد از شهادت آقا «محمود» ازدواج شما هم حتی یک جهاد بود. بعد رو کرد به همسرم و گفت: شما چند کار مهم انجام دادی. اول اینکه سنت پیامبر (ص) را انجام دادی، دوم اینکه فرزند شهید را پدری میکنی و سوم اینکه دختر ما را سرپرستی میکنی. چند بار با کلمه «دخترم» مرا خطاب کردند که بسیار برایم دلنشین بود. قبل از ازدواج من، پدرم از دنیا رفته بود و همیشه آرزو داشتم ای کاش زنده بود و یکبار به خانهام میآمد. حالا احساس میکردم آن روز پدرم آمده خانهام.»
یادم هست یک بار که پای درد و دل همسر شهیدی نشستم، گذری به این جمله حاج قاسم داشت و گفت: «راست میگوید سردار، ازدواج مجدد برای ما یک جهاد است؛ آن هم زیر نگاه سنگین جامعهای که در آن اغلب فکر میکنند اگر همسر شهید ازدواج کند، خطایی کرده و یا خیلی برخورد مناسبی با او نمیشود. میگفت این نگاه اینقدر برای ما سنگین است که علی رغم همه نیازهایمان تنها زندگی کردن را ترجیح میدهیم.»
وقتی با خانوادههایی که با حاج قاسم دیدار داشتهاند، صحبت میکنم، یکی از نکات مشترک همه این دیدارها جویا شدن وضعیت همسران شهداست. حاج قاسم باید مطمئن میشد آنها که مانند دخترانش دوستشان میداشت، مشکلی نداشته باشند و یا اگر دارند باید به هر طریقی میشد حل شود.
همسر شهید رضا حاجیزاده که زمان شهادت رضا تنها ۲۳ سالش بود با دو فرزند از دیدار با حاج قاسم اینگونه روایت میکند: «حاج قاسم میز به میز پای صحبت خانوادهها نشستند و دقایقی بعد به میز ما نشستند. ابتدا با پدر و مادر شهید صحبت کردند و بعد نگاهی به من کردند و پرسیدند شما دختر شهید هستید؟ گفتم: نه همسر شهیدم. با تعجب دوباره پرسیدند: شما همسر شهید هستی؟! گفتم: بله. با همان لحن متعجب پرسیدند: بچه هم داری؟ گفتم: بله دو فرزند هم دارم. سردار گفتند: بنشین بنشین میخواهم با تو صحبت کنم. از اوضاع و احوالم پرسید و من همه را با اشک جواب دادم. سردار گفت: گریه نکن! گفتم: نمیتوانم. حاج قاسم رو کردند به مادرشوهرم و گفتند: حاج خانم! هوای دختر ما را داری؟ مادرشوهرم گفت: بله! دوباره عروس خودم شد. سردار با لبخندی گفت: دختر به این ماهی، اگر این کار را نمیکردید چه میکردید؟ بعد با حالتی گفت: کسانی که به شهادت میرسند، اینقدر از شهادتشان ناراحت نمیشوم که همسرانشان را میبینم، ناراحتم میکند.
حاج قاسم بسیار از ازدواج مجدد همسران شهدا خوشحال میشد و تشویق به این کار میکرد. هر چند در جامعه برخیها که نمای مذهب هم دارند خیلی برخورد بدی با این همسران میکنند. ما میدانیم هدفمان درست است، اما توان صحبتها و کنایههای مردم را ندارم. خیلی به هم میریزم.»
جمله آخر را به سردار دلها باید گفت: حالا که شما نیستی چه کسی هوای دخترانتان را خواهد داشت؟
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، در این گزارش میخواهیم به زاویه دیگری از شخصیت حاج قاسم بپردازیم. شخصیتی که چند بعدی بود و در هر مواجههای همان گونه که باید با مخاطبش روبهرو میشد. مثلا خیلی شنیدهایم در میدان کارزار سربازی شجاع بود و در برابر دشمنان کوچکترین ضعفی از خود بروز نمیداد. یا شنیده ایم در مقابل نیروهایش پر از عطوفت بود و مقابل فرماندهان تحت امرش بسیار جدی و مقید به رعایت همه ضوابط نظامی. اما در این گزارش میخواهیم به بعد پدرانه سردار شهیدمان بنگریم. وقتی مقابل همسران شهدا، خصوصا همسران شهدای مدافع حرم که اغلب سن و سالشان به دختران سردار میخورد، قرار میگرفت، احساس پدریاش بر هر بعد دیگری از شخصیت او غلبه میکرد. نگرانی برای زنانی که بعد از همسرشان چکار باید بکنند؟
دختری جوان با فرزندان کوچک یا بیفرزند در سنین بیست و چند یا سی و چند ساله همسرش را در حالی از دست میدهد که در اوج خوشبختی بوده و کنار بهترین مخلوقات خدا کیف زندگی مشترکش را میبرده است. هر چند اغلب روزهای کمی کنار هم بودند، اما همانمدت کوتاه روح و قلب او را به تسخیر خود در آورده. حالا با رفتن همسرش چه کسی میتواند جای او را پر کند؟
اصلا چه کسی همه این سالها حواسش به همسران شهدا بوده؟ با دادن امکانات مادی بنیاد شهید چه زیاد باشد چه کم، جای خالی مرد خانه پر نمیشود. چه بسیارند مغزهای کوچک زنگزدهای که فکر میکنند با دادن این امکانات دیگر همه چیز حل شده و یک زن، دیگر چه از خدا میخواهد؟! چه کسی جای همصحبتی شبانه یک همسر را بعد از یک روز خستگی پر میکند؟ چه کسی وقتی دل نگران آینده کودکانت هستی میتواند دستت را بگیرد و بگوید: خانم! نگران نباش با هم درستش میکنیم؟ همه اینها به کنار، زنی که توانسته آنقدر قوت قلب همسرش باشد که او را راهی یک سفر بیبازگشت کند و دلش از خانه و کاشانهاش قرص و محکم باشد، چرا نباید فرزندان بیشتری مانند خود تربیت کند؟ مگر نه اینکه او نیز در مسیر جهاد در راه خدا قدم برداشته است؟
بگذارید جملهای از حضرت روح الله را یادآوری کنم. وقتی در اوج جنگ یعنی ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۱ خطاب به همسران شهدا میفرمایند: «یک نصیحت مخلصانه و پدرانه به بانوانی که جوانند و همسرانشان به لقاءالله پیوسته اند مینمایم که از ازدواج، این سنت ارزنده الهی سر باز نزنند و با ازدواج خود یادگارهایی چون خود، مقاوم و ارزنده به جای گذارند، و به وسوسه بعضی اشخاص بیتوجه به صلاحها و فسادها گوش فراندهند و … »
اما بینی و بین الله چند نهاد و مسئول فرهنگی و اجتماعی به این موضوع مهم توجه داشتند؟ چند نفر مثل حاج قاسم عزیز ما با آن همه مشغله حواسش به پشت جبهه هم بوده؟
همسر شهید مدافع حرم محمد نریمانی که ازدواج مجدد کرد از واکنش حاج قاسم بعد از فهمیدن این موضوع در خانهشان میگوید: «حاج قاسم تا مرا دید، سلام و علیک گرمی کرد و آمد داخل. از بچه کوچکی که در آغوشم بود، متوجه شد ازدواج مجدد کردهام. گفت: چرا به من نگفتی ازدواج کردی و بچهدار شدید؟ باید وقتی زنگ زدیم میگفتی تا هدیه ازدواج و بچهات را میآوردم. با پدر مادر شهید هم خیلی گرم سلام و علیک کردند.
چون برادرم هم بود از من پرسید همسرت کدام است؟ وقتی معرفی کردم، سردار سلیمانی با لبخند گفت: او را شهید کنی چه میکنی؟ گفتم: حاجی! خدا بزرگ است. گفتند بچه را بیاور میخواهم ببوسم. سفت و محکم میبوسید و چند بار بعد با خنده گفت: من عادت دارم بچه هرچه کوچکتر باشد محکمتر میبوسمش.
محمدهادی فرزند شهید، کنارم گوشهای نشسته بود. سردار نگاهش کرد و گفت: آقا محمدهادی ما چرا نمیآید جلو؟ محمدهادی برای اولین بار که کسی را ببیند، خیلی غریبی میکند، اما سردار گفتند: «پاشو بیا بابا پیش من پاشو بیا بابا.» محمدهادی رفت بغل سردار و تا آخر نشسته بود.
سپس رو کردند سمت پدر و مادر شهید و حال و احوالشان را پرسیدند. مادر شهید بحث را کشاند به جایی که شروع کرد از من و همسرم تعریف کردن. مادر رو کرد به همسرم و گفت: او مثل محمود پسرم هست و سارا هم عین دخترم میماند. از محمود هم بیشتر دوستش دارم. همدیگر را بغل کردیم و زدیم زیر گریه. سردار گفت: خیلی عالی! خدا برای همدیگر نگهتان دارد. بعد با خوشحالی گفت: «این ظرفیت بالای شما را میرساند که اجازه دادید عروستان ازدواج کند و حالا هم با آرامش و خوبی کنارشان هستید.» از آنها خیلی تشکر کرد.
حاج قاسم گفت: بعد از شهادت آقا «محمود» ازدواج شما هم حتی یک جهاد بود. بعد رو کرد به همسرم و گفت: شما چند کار مهم انجام دادی. اول اینکه سنت پیامبر (ص) را انجام دادی، دوم اینکه فرزند شهید را پدری میکنی و سوم اینکه دختر ما را سرپرستی میکنی. چند بار با کلمه «دخترم» مرا خطاب کردند که بسیار برایم دلنشین بود. قبل از ازدواج من، پدرم از دنیا رفته بود و همیشه آرزو داشتم ای کاش زنده بود و یکبار به خانهام میآمد. حالا احساس میکردم آن روز پدرم آمده خانهام.»
یادم هست یک بار که پای درد و دل همسر شهیدی نشستم، گذری به این جمله حاج قاسم داشت و گفت: «راست میگوید سردار، ازدواج مجدد برای ما یک جهاد است؛ آن هم زیر نگاه سنگین جامعهای که در آن اغلب فکر میکنند اگر همسر شهید ازدواج کند، خطایی کرده و یا خیلی برخورد مناسبی با او نمیشود. میگفت این نگاه اینقدر برای ما سنگین است که علی رغم همه نیازهایمان تنها زندگی کردن را ترجیح میدهیم.»
وقتی با خانوادههایی که با حاج قاسم دیدار داشتهاند، صحبت میکنم، یکی از نکات مشترک همه این دیدارها جویا شدن وضعیت همسران شهداست. حاج قاسم باید مطمئن میشد آنها که مانند دخترانش دوستشان میداشت، مشکلی نداشته باشند و یا اگر دارند باید به هر طریقی میشد حل شود.
همسر شهید رضا حاجیزاده که زمان شهادت رضا تنها ۲۳ سالش بود با دو فرزند از دیدار با حاج قاسم اینگونه روایت میکند: «حاج قاسم میز به میز پای صحبت خانوادهها نشستند و دقایقی بعد به میز ما نشستند. ابتدا با پدر و مادر شهید صحبت کردند و بعد نگاهی به من کردند و پرسیدند شما دختر شهید هستید؟ گفتم: نه همسر شهیدم. با تعجب دوباره پرسیدند: شما همسر شهید هستی؟! گفتم: بله. با همان لحن متعجب پرسیدند: بچه هم داری؟ گفتم: بله دو فرزند هم دارم. سردار گفتند: بنشین بنشین میخواهم با تو صحبت کنم. از اوضاع و احوالم پرسید و من همه را با اشک جواب دادم. سردار گفت: گریه نکن! گفتم: نمیتوانم. حاج قاسم رو کردند به مادرشوهرم و گفتند: حاج خانم! هوای دختر ما را داری؟ مادرشوهرم گفت: بله! دوباره عروس خودم شد. سردار با لبخندی گفت: دختر به این ماهی، اگر این کار را نمیکردید چه میکردید؟ بعد با حالتی گفت: کسانی که به شهادت میرسند، اینقدر از شهادتشان ناراحت نمیشوم که همسرانشان را میبینم، ناراحتم میکند.
حاج قاسم بسیار از ازدواج مجدد همسران شهدا خوشحال میشد و تشویق به این کار میکرد. هر چند در جامعه برخیها که نمای مذهب هم دارند خیلی برخورد بدی با این همسران میکنند. ما میدانیم هدفمان درست است، اما توان صحبتها و کنایههای مردم را ندارم. خیلی به هم میریزم.»
جمله آخر را به سردار دلها باید گفت: حالا که شما نیستی چه کسی هوای دخترانتان را خواهد داشت؟
خوشحالی «حاجقاسم» از ازدواج مجدد همسران شهدا بیشتر بخوانید »