عکس/حاج قاسم در کنار رزمنده اهل سنت سوری
عکس/حاج قاسم در کنار رزمنده اهل سنت سوری بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، حجتالاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی، روز سه شنبه در دیدار فیصل مقداد وزیر امور خارجه سوریه با تسلیت درگذشت آقای ولید معلم اظهارداشت: روابط تهران و دمشق بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و در دوران حیات حضرت امام راحل و آقای حافظ اسد بنیانگذاری شد و امروز با اراده و تصمیم مسئولین دو کشور همچنان این روابط با استحکام ادامه دارد.
ببینید:
عکس/ دیدار وزیر امور خارجه سوریه با روحانی
دکتر روحانی با تاکید بر اینکه جمهوری اسلامی ایران همواره در کنار ملت و دولت سوریه خواهد بود، تصریح کرد: جمهوری اسلامی ایران تصمیم و ارادهای که برای حمایت از دولت و ملت سوریه به عنوان متحد استراتژیک خود را داشته همچنان ادامه خواهد داد و همواره و تا پیروزی نهایی در کنار سوریه خواهیم بود.
ببینید:
عکس/ دیدار وزیرامورخارجه سوریه با شمخانی
رئیس جمهور مقابله با اشغالگران صهیونیست و تروریسم را هدف مشترک دو ملت ایران و سوریه دانست و گفت: تردیدی نداریم که تا پایان راه و نابودی تروریستها باید به مقاومت و ایستادگی خود ادامه داد.
دکتر روحانی با اشاره به اقدام ترامپ برای انضمام بخشی از خاک سوریه به دشمن صهیونیستی تصریح کرد: باید تا آزادی سرزمینهای اشغالی از جمله جولان با اشغالگران صهیونیستی مقابله کرد.
بیشتر بخوانید:
شمخانی در دیدار با فیصل المقداد: عادیسازی روابط با صهیونیستها فرجامی بهتر از قذافی و عمر البشیر ندارد
رئیس جمهور تصریح کرد: جمهوری اسلامی ایران از لحاظ سیاسی هم همواره در کنار دولت سوریه خواهد بود و در این راستا روند آستانه را در راستای حفظ منافع و تمامیت ارضی سوریه مفید میداند و با جدیت آنرا دنبال می کند.
دکتر روحانی اقدام دولت سوریه در روند اصلاح قانون اساسی را پسندیده و ارزشمند توصیف کرد و گفت: امیدواریم در سال آینده میلادی انتخابات سراسری در سوریه برگزار شود تا مردم و همه جریانهای سیاسی نظر و رای خود را اعلام کنند.
رئیس جمهور تصریح کرد: هدف اصلی از تروریسم و تحریم، فشار بر ملت ها و دولتهای قانونی و مستقل منطقه است، لذا کاملا شرایط مردم سوریه را در برابر تحریمها درک میکنیم چرا که در سه سال گذشته بدترین تحریمها را تجربه کردیم.
رئیس جمهور با تاکید بر مقاومت و ایستادگی ملت های منطقه در برابر تروریسم و اشغالگری، به شهادت شهید سلیمانی و شهید فخریزاده اشاره کرد و گفت: علت و عوامل شهادت این عزیزان کاملا روشن است هدف دشمنان با شهادت شهید سلیمانی این بود که نه تنها از مقاومت ملت ایران، بلکه از مقاومت ملتهای منطقه انتقام بگیرند و با شهادت شهید فخریزاده میخواهند از پیشرفت علم و تکنولوژی انتقام بگیرند و در این شرایط گرامیداشت یاد شهید سلیمانی ادامه راه این شهید بزرگوار با استحکام راه مقاومت ملتهای منطقه در برابر جباران تاریخ و گرامیداشت شهید فخریزاده ادامه راه تحقیقات و علم و پژوهش است.
فیصل مقداد وزیر امور خارجه سوریه نیز در این دیدار روابط تهران و دمشق را از ارزشمندترین و شرافتمندانهترین روابط سیاسی در جهان دانست و اظهارداشت: معتقدیم سایر کشورها باید یاد بگیرند که رابطه و دوستی حقیقی چگونه شکل میگیرد و چگونه میتوان آن را با قوت ادامه داد.
وزیر خارجه سوریه با تسلیت شهادت شهید فخریزاده و سردار سلیمانی گفت: کسانی که چنین جنایتهایی را مرتکب میشوند، نمیدانند که ریخته شدن خون این شهیدان ما را در رسیدن به پیروزی مصممتر میکند و مردم سوریه هیچگاه فداکاری های شهید سلیمانی را فراموش نخواهند کرد.
فیصل مقداد، اقدام دولت آمریکا در زیر پا گذاشتن تعهدات و توافقات بینالمللی را غیرعقلانی توصیف کرد و گفت: سوریه معتقد است اقدام دولت ایران در عقد توافق هستهای با ۱+۵ بسیار سازنده و مفید بوده است و اقداماتی که در راستای الزام طرفین مذاکره به انجام تعهداتش انجام داده است بسیار بجا و سازنده است.
وزیر خارجه سوریه خاطرنشان کرد: سال آینده میلادی انتخابات ریاست جمهوری در سوریه را برگزار خواهیم کرد و امیدواریم دوستان سوریه همچنان با قدرت در کنار ما باشند تا این صحنه را هم با پیروزی پشت سر بگذاریم.
گروه جهاد و مقاومت مشرق – در بخش اول این گفتگو، درباره نحوه اطلاع رسانی شهادت حاج احمد گودرزی به همسرش خانم رضایی گفتیم و این که در روز تشییع، چه بر دل این همسر داغدار گذشته است. در این قسمت، ماجرای ازدواج این زوج ایرانی – افغانستانی را مرور میکنیم…
قسمت اول این گفتگو را اینجا بخوانید:
قرار بود روز چهارشنبه بیاید خواستگاری اما روز دوشنبه مادرم به او گفت نیاید! به مادرم میگفت «زنعمو». به من زنگ زد. خیلی ناراحت بود. گفت: اعصابش خرد بوده، تصادف کرده و از به هم خوردن خواستگاری خیلی دلخور است. ادامه داد: اگر در تصادف اتفاقی برایم میافتاد، خونم گردن تو و زنعمو بود!
پیراهن خونی احمد از آن تصادف، هنوز هم هست. این را که به مادرم گفتم، مادرم راضی شد وگفت: بهش بگو تنها نیاید. اگر با خانواده بیاید، قدمش روی چشم… این بود که قرار چهارشنبه حاج احمد برای خواستگاری، دوباره پاگرفت.
گفته بود با داییاش میآید. روی چهارشنبه بدون داییاش آمد. میگفت: من اختیار خودم را دارم… دسته گل و شیرینی گرفته بود اما تنهای تنها. آمد داخل و نشست. مادرم گفت: قرارمان چی بود؟ چرا تنها آمدی؟
احمد از پشتی فاصله گرفت و آمد جلوتر. گفت: زنعمو! من اختیار زندگی خودم را دارم. هرطور که بخواهید عمل میکنم… هر چه مادرم گفت، قبول کرد. وقتی بحث شیربها شد؛ احمد آن را هم مثل بقیه چیزها قبول کرد. تنها حرف حاج احمد این بود که من با شرایط کاریاش کنار بیایم. میگفت: هر لحظه ممکن است من را از طرف محل کارم خبر کنند. باید با وضع کارم کنار بیایی. بای صبور باشی…
قبل از خواستگاری، درِ خانه مادرم را عوض کرده بودند. رنگ نداشت. حاج احمد به بهانه رنگ کردن آن در آمد تا رضایت مادرم را بگیرد. از هر فرصتی برای نزدیکی به خانواده ما استفاده میکرد.
حاج احمد با این که میدانست یک پاسدار نباید با اتباع خارجی ازدواج کند اما کار خودش را کرد. خاطرخواههای زیادی بین خانوادههای ایرانی داشت. از خدایشان بود دامادشان بشود. برای همه آرزو بود حاج احمد به خانهشان برود. بهش گفتم ماشا الله شما این همه طرفدار داشتی؛ چرا آمدی سراغ ما؟… پدر و مادر احمد میخواستند دختر عمویش را بگیرد اما حاج احمد میگفت مال دنیا هیچ ارزشی ندارد و خانهای را میخواهم که داخلش آرام باشم… بیشتر از هر چیز، دنبال آرامش بود.
همسایههای ایرانی ما هم وقتی در جلسات مذهبی مادرم را می دیدند، سفارش حاج احمد را میکردند که این همه اذیتش نکنیم. به خاطر مشکلات زیادی که جلوی راهمان بود، نمیخواستیم حاج احمد هم دچار مشکل شود. حاج احمد حتی اصرار داشت که نام من را وارد شناسنامهاش کند اما نشد. می گفت: حتی اگر کسی فهمید، قید کارم را میزنم. مهم این است که دلم خوش است و زندگی آرامی دارم.
ازدواج که کردیم حاج احمد همه وسائلش را به خانه آورد. همه شبها حاج احمد به خانه حودش میآمد. مگر میشود پسر خانواده شبهای زیادی به خانه نیاید و پدر و مادرش در جریان نباشند؟ پدر و مادر حاج احمد نمیخواستند قبول کنند که ازدواج کرده!
***
برادر بزرگتر حاج احمد گاهی به ما سر میزد. بعد از مدتی از او خواستم تنهایی به خانه ما نیاید؛ یا همراه همسرش باشد یا همراه پدر و مادرش. این بود که بعد از مدتی رفت و آمد پدر حاج احمد آقا به خانه ما شروع شد. مرد مهربانی بود. در نگاه اول معلوم میشد که حاج احمد به پدرش رفته است.
هفتهای یکی دو بار به من زنگ میزد و حال و احوالم را میپرسید. میگفت ببخش که مزاحمت میشوم. الان داغی روی دلم هست که اگر با تو درددل نکنم، قلبم درد میگیرد و نفسم بند میآید… واقعا ما را دوست داشت. محبتش واقعی بود. دو سه ساعت مینشست و مدام از جاهای مختلف حرف میزد. گاهی خاطرات حاج احمد را که میگفت، هر دومان میخندیدیم و گاهی هم چیزی میگفت که مینشستیم و هایهای گریه میکردیم…
***
مادرشوهرم مهنا را قبول نداشت. دو سری آزمایش دی ان ای گرفتند؛ سری اول، مهنا هفت ماهه بود که سپاه آزمایش گرفت. مادر احمد آقا گفت چون ما حضور نداشتهایم، آزمایش را قبول نداریم. دوباره سال گذشته بود که پدر و مادر احمدآقا با افرادی از طرف سپاه آمدند و از مهنا آزمایش گرفتند تا مطمئن بشوند.
دکتری که آمده بود میخواست از مهنا عکس بگیرد. گفت: میتوانم از فرزند شهید یک عکس داشته باشم؟ گفتم: آقای دکتر! این که فرزند شهید نیست! اگر فرزند شهید بود که نیازی به این آزمایش دی ان ای نبود. انشاالله هر وقت جواب آزمایش آمد، بیایید و هر عکسی خواستید بگیرید…
پدر حاج احمد از حاضرجوابیام خوشش آمده بود…
***
حاج احمد سری اول که به سوریه رفت، سه ماه آنجا بود. بعد از آن، برای ۲۰ روز که به ایران آمد، یک هفتهاش تهران بود ولی صبر نکرد که با اعزام بعدی لشکر به سوریه برود. به یزد رفت تا با گردان فاطمیون عازم بشود. آنجا هم فرمانده گردان شده بود. گفت من به یزد میروم و دوباره برمیگردم. شب از یزد راه میافتاد، صبح زود میرسیدند و دوباره ساعت ۲ بعدازظهر راهی یزد میشد. میگفت دلم طاقت نمیآورد. هر چند کوتاه است اما این راه سخت را میآیم تا ببینمت و برگردم.
سری اول که از سوریه آمد، در خانه بودم. صدای کلیدش را شنیدم. توی آشپزخانه بودم و او در هال ایستاده بود. همینطوری همدیگر را نگاه میکردیم. احمد خیلی شکسته شده بود. انگار ده سال پیرتر شده بود. جنگ سوریه موهایش را سفید کرده بود. کمکم آمد سمت آشپزخانه و میلهای را که گوشه آشپزخانه بود برداشت و گفت: زهرا من در حق تو خیلی بیانصافی کردم و در این شرایط تو را تنها گذاشتتم. بیا با این میله من را بزن! دستم را میگرفت که با دستم توی صورتش بزند. می گفت: لااقل چیزی بگو تا وجدانم راحت بشود. در همین حین من گریه افتادم و خودش هم زد زیر گریه!
من باردار بودم و حاج احمد سه ماه من را تنها گذاشته بود و رفته بود سوریه. مهنا هم دیر به دنیا آمد. انگار منتظر بود تا پدرش شهید بشود و بعدش بیاید. در این چند بار هم که از یزد آمد خیلی استرس داشت و مدام زنگ میزد و حال من را پیگیری میکرد.
بعد از ظهر روز جمعه بود که به دکتر رفتیم و گفت باید بستری شوم. ظهر حاج احمد رفت سمت یزد و ما هم همراه با خانواده و شوهر خواهرم راهی بیمارستان سپیر شدیم برای به دنیا آوردن مهنا…
حاج احمد حتی از من درباره قوانین بیمارستان می پرسید و این که باید بعد از به دنیا آمدن دخترمان چه کاری بکند؟ زیر به ریز کارهایش را از من میپرسید. میگفت: یک سر کوچک به یزد میزنم و دوباره برمیگردم.
ما شش صبح به بیمارستان رفتیم و ۱۲ و نیم مهنا به دنیا آمد.
حاج احمد رفت به یزد که برگردد اما…
ادامه دارد…
مطلع شدیم موسسه فرهنگی ۲۷ بعثت تحقیقات زیادی درباره زندگی شهید گودرزی انجام داده و قرار است درباره زندگی این شهید مدافع حرم، کتابی را منتشر کند.
اگر مایلید ادامه ماجرای این زوج ایرانی _ افغانستانی را بخوانید، نظراتتان را در بخش نظرها منعکس کنید…
*میثم رشیدی مهرآبادی
خواستگاری یک نفره جناب سرگرد از دختر افغانستانی! بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، مراسم معنوی تلاوت قرآن کریم با عنوان «محفل شبی با قرآن» و همچنین مراسم سالگرد شهدای «منطقه البوکمال» و سالگرد شهید «محمد اکرم ابراهیمی (رئوف)» جانشین فرمانده تیپ امام رضا (ع)، توسط رزمندگان لشکر فاطمیون در تیپ امام رضا (ع) در سوریه برگزار شد.
رزمندگان فاطمیون که در جریان جنگ تکفیریها علیه مردم سوریه برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) و کمک به مسلمانان این کشور به سوریه رفتند، پس از پایان دادن به سیطره گروهکهای تکفیری در این کشور، به منظور پاکسازی مناطق و شهرها از باقیمانده تکفیریها، همچنان در سوریه حضور دارند. آنان در این مدت با برگزاری برنامههای فرهنگی و آموزشهای ویژه نظامی خود را آماده نگاه میدارند.
تصاویری از محفل قرائت قرآن رزمندگان فاطمیون در ادامه آمده است.
انتهای پیام/ 141
محفل قرآنی رزمندگان فاطمیون در سوریه+ تصاویر بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، مراسم معنوی تلاوت قرآن کریم با عنوان محفل شبی با قرآن و همچنین مراسم سالگرد شهدای منطقه البوکمال و سالگرد شهید محمد اکرم ابراهیمی (رئوف) جانشین فرمانده تیپ امام رضا (ع)، توسط رزمندگان لشکر فاطمیون در تیپ امام رضا (ع) در سوریه برگزار شد.
رزمندگان فاطمیون که در جریان جنگ تکفیریها علیه مردم سوریه برای دفاع ار حرم اهل بیت (ع) و کمک به مسلمانان این کشور به سوریه رفتند پس از پایان دادن به سیطره گروهکهای تکفیری در این کشور به منظور پاکسازی مناطق و شهرها از باقی مانده تکفیریها همچنان در سوریه حضور دارند. آنان در این مدت با برگزاری برنامههای فرهنگی و آموزشهای ویژه نظامی خود را آماده نگاه میدارند.
تصاویری از محفل قرائت قران رزمندگان فاطمیون در ادامه آمده است.
انتهای پیام/ 141
محفل قرآنی رزمندگان فاطمیون در سوریه+ تصاویر بیشتر بخوانید »