سوسنگرد

مستند «روایت فتح» به روی آنتن شبکه قرآن می رود

مستند «روایت فتح» به روی آنتن شبکه قرآن می رود


مستند «روایت فتح» به روی آنتن شبکه قرآن می رود

به گزارش خبرنگار نوید شاهد مستند «روایت فتح»، با نگاهی به عملیات سوسنگرد و آزادسازی بستان، ساعت ۲۱ شامگاه فردا، دوشنبه نهم مهرماه از شبکه قرآن و معارف سیما پخش می شود.

 

گفتنی است ارتش بعث عراق پس از آغاز حمله به کشورمان، با یک لشکر زرهی متشکل از ۲۰۰ الی ۲۵۰ تانک، از مرز بستان عبور کرد و سوسنگرد را به تصرف خود درآورد. پس از این تجاوز، رزمندگان اسلام در هشتم مهر ۱۳۵۹، با حمله به دشمن، علی‌رغم عدم تجهیز قوا و کمی نیرو، تلفات بسیاری بر دشمن وارد آورده و دشمن را مجبور به عقب‌نشینی کرده و در ۱۰ مهر ۱۳۵۹، سوسنگرد را از آزاد کردند.

انتهای پیام/ع



منبع خبر

مستند «روایت فتح» به روی آنتن شبکه قرآن می رود بیشتر بخوانید »

فیلم/ مراسم تشییع شهید انتخابات ابراهیم مرمزی در سوسنگرد

فیلم/ مراسم تشییع شهید انتخابات ابراهیم مرمزی در سوسنگرد



گروهبان یکم مرزبانی ابراهیم مرمزی هنگام انتقال صندوق آرای انتخابات ریاست‌جمهوری در منطقه جَکیگور مورد حمله تروریست‌های مسلح قرار گرفت و به همراه سرباز وظیفه فرهاد جلیل به شهادت رسیدند.


دریافت
3 MB

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ مراسم تشییع شهید انتخابات ابراهیم مرمزی در سوسنگرد بیشتر بخوانید »

مروری کوتاه بر زندگینامه امیر سرلشکر شهید «ایرج رستمی»

مروری کوتاه بر زندگینامه امیر سرلشکر شهید «ایرج رستمی»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از خراسان شمالی، شهید ایرج رستمی٬ در شهریور سال ۱۳۲۰ در شهر آشخانه از توابع استان خراسان شمالی متولد شد. وی پسری چالاک، تند و تیز، بسیار شاد و کمی شوخ‌طبع بود، در سال ۱۳۲۷ وارد مدرسه عنصری آشخانه شد و کلاس ششم ابتدایی را در این مدرسه به پایان رساند.  او یک روستازاده بود و در کار‌های کشاورزی و دامداری کمک‌حال پدر و خانواده بود.

در اوایل دهه ۴۰ به خدمت مقدس سربازی رفت و در همان دوران وارد ارتش شد. با توجه به وضعیت مناسب جسمانی و فیزیکی جزء اولین نفراتی بود که دوره چتربازی و سقوط آزاد را می‌گذراند. او برای یک دوره آموزشی به تهران رفت و بعد وارد یگان هوابرد شیراز شد، در شیراز به ادامه تحصیل پرداخت و در تاریخ ششم مهر ۱۳۵۴ به درجه ستوان‌دومی رسید.

پس از پیروزی انقلاب و با گسترش فعالیت‌های گروه‌های معاند و ضد انقلاب، در سال ۱۳۵۸ با تیپ ۵۵ هوابرد شیراز برای برقراری نظم و آرامش فتنه ضدانقلاب به کردستان رفت، به‌دلیل رشادت‌هایی که در کردستان از خود نشان داد سه سال ارشدیت گرفت و به درجه سروانی نائل آمد و مسئول برقراری امنیت سردشت شد، در آبان ۱۳۵۸ در درگیری و جنگ با کومله از ناحیه پا زخمی و حدود ۹ ماه در بیمارستان بستری شد. وی پس از بهبودی به تیپ ۵۵ هوابرد شیراز بازگشت و با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد.  پس از چندی توسط وزارت دفاع مأمور به همکاری با دکتر چمران شد و به‌همراه چمران ستاد جنگ‌های نامنظم را در جبهه‌های جنوب تشکیل داد که مسئولیت آن توسط دکتر چمران به‌عهده شهید ایرج رستمی گذاشته شد.

با تشکیل ستاد جنگ‌های نامنظم و طراحی چندین عملیات در منطقه، ضربات سختی به دشمن وارد آوردند. در جریان هجوم دشمن به سوسنگرد، رزمندگان ستاد جنگ‌های نامنظم، دهلاویه را که روستایی در غرب سوسنگرد هست خط مقدم خود قرار دادند.  مدافعان دهلاویه ۱۰ روز سرسختانه در برابر دشمن مقاومت کردند تا این‌که در ۲۴ آبان ۱۳۵۹ دشمن با اشغال دهلاویه خود را به سوسنگرد رساند، پس از آن برای آزادسازی روستای دهلاویه عملیاتی با تلاش یک گردان از نیرو‌های سپاه و ستاد جنگ‌های نامنظم به‌فرماندهی شهید رستمی از دو محور روستای دهلاویه انجام گرفت و منجر به آزادی دهلاویه و عقب راندن دشمن تا یک‌کیلومتری شد.

سرانجام بامداد ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ در حالی که شهید ایرج رستمی و همرزمانش درگیری سختی با دشمن بعثی داشتند بر اثر اصابت گلوله توپ دشمن در منطقه دهلاویه به درجه رفیع شهادت نایل شد. شهید چمران پس از اطلاع از شهادت یار دیرینش سریعاً خود را به منطقه رساند و در مورد شهید ایرج رستمی گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد اگر ما را هم دوست داشته باشد می‌برد.»، البته این دوری زیاد طول نکشید و شهید چمران نیز در همان منطقه با اصابت گلوله خمپاره ۶۰ به‌شدت مجروح شد که در حین انتقال به بیمارستان به شهادت رسید.

رهبر معظم انقلاب در سفر سال ۱۳۹۱ خود به استان خراسان شمالی در جمع بسیجیان با ذکر خاطره‌ای پیرامون مراتب مجاهدت، ایثار و شجاعت شهید رستمی فرمودند: معروف بود در دوران دفاع مقدس می‌گفتند فلانی نور بالا می‌زند، روشن هست، یعنی به‌زودی شهید خواهد شد، این نورانیت حضور بسیجی بود، این را من خودم مشاهده کردم، نه یک بار و نه دو بار، یک موردی که مربوط به همین استان شماست، بد نیست عرض کنم یک سرگرد ارتشی که بعد ما فهمیدیم ایشان اهل آشخانه هست ـ سرگرد رستمی ـ به‌میل خود به‌صورت بسیجی آمده بود در مجموعه گروه شهید چمران آنجا فعالیت می‌کرد.  بنده مکرراً او را می‌دیدم می‌آمد، می‌رفت، یک شبی با مرحوم چمران نشسته بودیم راجع به مسائل جبهه و کار‌هایی که فردا داشتیم صحبت می‌کردیم در باز شد، همین شهید رستمی وارد شد، چند روزی بود من او را ندیده بودم، دیدم سرتاپایش گل‌آلود هست؛ این پوتین‌ها گل‌آلود، بدنش خاک‌آلود، صورتش خسته، ریشش بلند، اما چهره را که نگاه کردم دیدم مثل ماه می‌درخشد، نورانی بود.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مروری کوتاه بر زندگینامه امیر سرلشکر شهید «ایرج رستمی» بیشتر بخوانید »

نقاشی یک نقاش مسیحی از عکس نماز جماعت حضرت آقا/ روایت برادر شهید طهرانی مقدم از پافشاری حضرت آقا در بازدید از حلبچه در جریان عملیات والفجر ۱۰

ماجرای نقاشی یک نقاش مسیحی از عکس نماز جماعت امام خامنه‌ای/ ماجرای پافشاری رهبر معظم انقلاب اسلامی برای بازدید از حلبچه در عملیات والفجر ۱۰


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، چندی پیش سَری به موزه رضوی حرم مطهر امام رضا (ع) زدم. در گنجینه قرآن و نفایس تصویری نقاشی شده از نماز جماعتی دیدم که امام جماعت آن، رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت امام «سید علی خامنه‌ای» است که مربوط به دوره ریاست جمهوری ایشان بود و در توضیح آن نقاشی که به حرم اهدا شده بود، نوشته شده بود: «تابلو نقاشی تصویر مقام معظم رهبری در جمع رزمندگان، اهدایی خانواده شهید طهرانی مقدم، ۱۳۹۱ ش.»

نقاشی یک نقاش مسیحی از عکس نماز جماعت حضرت آقا/ روایت برادر شهید طهرانی مقدم از پافشاری حضرت آقا در بازدید از حلبچه در جریان عملیات والفجر ۱۰

در پی اینکه قضیه این عکس و نقاشی چیست، به جست‌وجو پرداختم و «محمد طهرانی مقدم» برادر شهیدان طهرانی مقدم و رئیس مؤسسه «شهدای غدیر ولایت» در مورد این نقاشی توضیحاتی را ارائه کرد.

«محمد طهرانی مقدم» برادر شهیدان «علی طهرانی مقدم» شهید ظهر عاشورای سوسنگرد و «حسن طهرانی مقدم» پدر موشکی ایران در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس در توضیح این نقاشی اظهار داشت: برادرم، حسن مدتی مرا برای مأموریتی به روسیه فرستاده بود. در آنجا یک نقاش مسیحی این عکس را در دست من دید. گفت: این چه عکس جالبی است. من می‌توانم این عکس را ببینم؟

عکس را نشان او دادم و او متعجبانه از من پرسید: این رهبر شماست؟

گفتم: بله؛ ایشان رهبر ما هستند.

گفت: چقدر ساده. من می‌خواهم با اجازه شما، یک نقاشی از این عکس بکشم.

گفتم: اشکالی ندارد.

وی افزود: سه ماه طول کشید که آن نقاش یک نقاشی کشید. آن نقاشی را به من داد و به من گفت: من از شما خواهش می‌کنم که این نقاشی را به‌دست رهبرتان برسانید و بگویید یک نقاش مسیحی از روسیه این نقاشی را کشیده است.

طهرانی مقدم ادامه داد: این نقاشی در دست من بود و من در این فکر بودم که آن را چگونه به‌دست آقا برسانم. بعد از شهادت حسن، آقا به منزل ما تشریف آوردند. خیلی فرصت خوبی بود. بعد از اینکه از مادرم، همسر و فرزندان شهید تفقد کردند، موقع رفتنشان به ایشان گفتم: آقا، من امانتی از یک نقاش مسیحی دارم.

نقاشی یک نقاش مسیحی از عکس نماز جماعت حضرت آقا/ روایت برادر شهید طهرانی مقدم از پافشاری حضرت آقا در بازدید از حلبچه در جریان عملیات والفجر ۱۰

ایشان پرسیدند: این امانتی چیست؟

برادر شهید طهرانی مقدم در مورد استقبال حضرت آقا از آن نقاشی گفت: من ماجرای این نقاشی را به ایشان توضیح دادم و ایشان خیلی از آن استقبال کردند و خیلی از آن خوششان آمد و فرمودند: من این را به منزلمان می‌برم و آن نقاشی را همانجا با خود به منزلشان بردند.

ایشان معمولاً اشیاء قیمتی و به‌یاد ماندنی را به امام رضا (ع) هدیه می‌دهند. چند وقت پیش من به موزه امام رضا (ع) رفتم و دیدم که این عکس آنجاست.

طهرانی مقدم در مورد مأموریتی که برادرش وی را به خاطر آن به روسیه فرستاده بود، گفت: آن موقع دنیا ما را تحریم کرده بود. ما در جنگ مشکل سیم خاردار داشتیم. طبیعی بود که های‌تک (high tech) به ما نمی‌دادند. ما به روسیه رفته بودیم تا نمونه‌های مقداری از قطعات موشکی که می‌خواستیم در داخل کشور بسازیم را بیاوریم. حسن این نمونه‌قطعات را مهندسی معکوس می‌کرد. الآن ما به جایی رسیده‌ایم که موشک «فتاح» را به‌دست همین جوانان و دانشمندان خودمان رونمایی کرده‌ایم که همه صد درصد ایرانی هستند.

نقاشی یک نقاش مسیحی از عکس نماز جماعت حضرت آقا/ روایت برادر شهید طهرانی مقدم از پافشاری حضرت آقا در بازدید از حلبچه در جریان عملیات والفجر ۱۰

برادر شهید طهرانی مقدم در مورد عکسی که نقاشی شد، اظهار داشت: من در جریان عملیات والفجر ۱۰ در حلبچه و فرماندار نظامی حلبچه بودم. دیدم قبل از ظهر روز سوم فروردین ۱۳۶۷ که اواخر جنگ و اول عید بود، آقا به سنگر ما تشریف آوردند و فرمودند که شما گزارشی از وضعیت حلبچه بدهید. آن موقع ایشان در سِمَت ریاست جمهوری به جمهوری اسلامی خدمت می‌کردند.

وی ادامه داد: من شروع به گزارش مجاهدت از دادن کردم که آقا خطاب به من فرمودند: «تو با لباس کُردی هستی؟ خب کُردی بگو.» به ایشان گفتم که اگر من کُردی بگویم، شما متوجه نمی‌شوید.

طهرانی مقدم در مورد نمازی که رهبر معظم انقلاب اسلامی امام جماعت آن در حلبچه بودند، بیان کرد: زمانی که گزارش من تمام شد، ظهر بود. اذان گفتند و آقا با همان لباس سپاه که تنشان بود و یک چفیه که به حالت «تحت‌الحنک» بسته بودند، قامت بستند. ایشان یک چفیه روی شانه‌شان انداخته بودند که آن را روی سرشان گذاشتند؛ چون مستحب است که مردان در نماز تحت‌الحنک کنند. ایشان چفیه را انداختند و قامت به نماز بستند و نمازی به یاد ماندنی خواندند.

نقاشی یک نقاش مسیحی از عکس نماز جماعت حضرت آقا/ روایت برادر شهید طهرانی مقدم از پافشاری حضرت آقا در بازدید از حلبچه در جریان عملیات والفجر ۱۰

برادر شهید طهرانی مقدم ادامه داد: من سمت راست آقا بودم و شهید صیاد شیرازی در سمت چپ ایشان بود. نماز که تمام شد، ناگهان هواپیما‌های عراقی شروع به بمباران شیمیایی کردند. من به آقا گفتم: آقا، دارند شیمیایی می‌زنند؛ شما سریع بروید.

ایشان به من گفتند: من برای بازدید به جبهه آمده‌ام. نهایت آن، شهادت است.

گفتم: دارند شیمیایی می‌زنند و شما رئیس جمهور هستید. دیدم آقا به حرف من گوش نکردند. به صیاد شیرازی اشاره کردم و او تماس گرفت و یک هلی‌کوپتر آورد. آقا را در آغوش گرفتیم و سوار هلی‌کوپتر کردیم و از معرکه خارج کردیم.

وی در مورد اشخاص دیگری که در آن نماز جماعت حضور داشتند، اظهار داشت: اشخاص دیگری که در آن جمع نماز جماعت بودند، عبارتند از شهید علی صیاد شیرازی، «محسن رضایی» فرمانده کل سپاه، علیرضا افشار که در حال حاضر مشاور رئیس جمهور است و خیلی از فرماندهان دیگر بودند از جمله شهید قاسم سلیمانی که آن عقب ایستاده بود و در این عکس دیده نمی‌شود. وی همیشه می‌آمد و عقب می‌نشست. آنجا تمام جمع فرماندهان بودند.

طهرانی مقدم در مورد فعالیت‌های خود گفت: من هشت سال در قرارگاه رمضان داخل عراق بودم و بعد از دفاع مقدس، مدتی جانشین فرمانده سپاه لبنان و سوریه و مدتی هم وابسته نظامی در روسیه در یک پوششی بودم و هر جا که انقلاب اقتضا می‌کرد، من بودم. در سوریه و لبنان هم بودم.

وی در مورد فعالیت‌های این روز‌های خود بیان کرد: من یک بسیجی ساده بودم و هر جا که امام و رهبر معظم انقلاب اسلامی دستور دادند، ما بودیم. من الآن رئیس مؤسسه «شهدای غدیر ولایت» هستم. ما این مؤسسه را به دستور رهبر معظم انقلاب اسلامی تأسیس کردیم.

برادر شهید طهرانی مقدم در مورد مأموریت این مؤسسه گفت: مأموریت مؤسسه علمی، فرهنگی، ورزشی و خیریه است. این کنگره (کنگره بین‌المللی شهید طهرانی مقدم) هم که برگزار شده، تلاش مؤسسه «شهدای غدیر ولایت» بوده است و این برنامه، در راستای بخش فرهنگی این مؤسسه است.

طهرانی مقدم در مورد برادر دیگر شهیدش، شهید «علی طهرانی مقدم» گفت: برادرم علی روز ۲۱ رمضان سال ۱۳۴۱ به دنیا آمد و در ظهر عاشورا در سال ۱۳۵۹ در سوسنگرد شهید شد.

ماجرای نقاشی یک نقاش مسیحی از عکس نماز جماعت حضرت آقا/ روایت برادر شهید طهرانی مقدم از پافشاری حضرت آقا در بازدید از حلبچه در جریان عملیات والفجر ۱۰

وی با اشاره به اینکه شهید «علی طهرانی مقدم» یکی از همرزمان شهید چمران در سوسنگرد بود، ادامه داد: زمانی که رهبر معظم انقلاب اسلامی که به بیت شهید تشریف آوردند، ابتدا چشمشان به عکس علی افتاد و فرمودند که من آن موقع با شهید چمران وارد سوسنگرد شدم و اولین شهید مدافع سوسنگرد، علیِ شما بود.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای نقاشی یک نقاش مسیحی از عکس نماز جماعت امام خامنه‌ای/ ماجرای پافشاری رهبر معظم انقلاب اسلامی برای بازدید از حلبچه در عملیات والفجر ۱۰ بیشتر بخوانید »

روایت لحظه شهادت مردی آسمانی با سلاح تاشو و محاسن پرپشت

روایتی از لحظه شهادت «چمران»


گروه استان‌های دفاع‌پرس – ابوالفضل بمانی؛ ‌«مصطفی چمران» وزیر دفاع، نماینده امام خمینی (ره) در شورای عالی دفاع و فرمانده ستاد جنگ‌های نامنظم بود که در دهلاویه به شهادت رسید.

مجید گلفشان از جانبازان دوران دفاع مقدس است که خاطره لحظه شهادت ‌چمران را در آخرین روز خرداد سال ۱۳۶۰ در مسیر دهلاویه به سوسنگرد به خوبی بیاد دارد.

وی متولد هفتم آذرماه سال ۱۳۳۸ و از معلمان بازنشسته قم است و در طول سال‌های دفاع مقدس پنج بار به جبهه اعزام و در دهلاویه و کرخه به درجه جانبازی نائل شده است.

یکی از خاطرات این معلم رزمنده و جانباز، دیدار با شهید چمران لحظاتی قبل از شهادت آن شهید بزرگوار است. به بهانه ایام سالگرد شهید مصطفی چمران با وی به گفتگو می‌نشینیم.

دفاع پرس: در‌باره نخستین اعزامتان به جبهه بفرمایید.

بنده ابتدا معلم یکی از روستا‌های شهر خمین بودم. خرداد ماه سال ۶۰ بعد از برگزاری امتحانات و اعلام نتایج، به قم برگشتم. اوایل جنگ بود و آتش تهاجمات دشمن روز بروز شعله ور می‌شد. این بود که با سه نفر از دوستانم برای انجام مقدمات اعزام، به تهران رفتیم و در ستاد جنگ‏های نا منظم ثبت نام کردیم و فردای همان روز راهی اهواز و سپس سوسنگرد شدیم.

دفاع پرس: در چه مناطقی از جبهه مستقر شدید؟

چند ساعتی که در سوسنگرد توقف داشتیم، برای نخستین بار خرابی‏های فراوان جنگ را در آنجا دیدیم. سپس به سمت روستای دهلاویه حرکت کردیم. به جایی رسیدیم که جاده‏ آسفالت توسّط یک خاکریز قطع شده بود. کنار جاده یک جیپ فرماندهی قرار داشت که بر اثر اصابت ترکش سوراخ سوراخ شده بود. جیپ متعلق به شهید ایرج رستمی فرمانده منطقه بود که شب قبل از ورود ما به شهادت رسیده بود. سمت راست جاده‏ آسفالته در امتداد خاکریز حرکت کردیم. بعد از طی طول ۲۰۰ متر به سمت چپ برگشتیم. آن جا خظ مقدم ما با نیرو‌های دشمن بعثی بود. پشت خاکریزی مستقر شده بودیم که در کنار آن یک کانال قرار داشت. سنگر‌های ما حفره‌های کوچک و بدون سقف بودند. خمپاره‌‏‏‏‏های عراقی مرتّب در اطراف ما به زمین می‌خورد.

دفاع پرس: با آب و هوای آن منطقه در آخرین روز‌های بهار سازگاری پیدا کردید؟

اواخر خرداد ‌بود گرمای شدید روز و هجوم پشه‏ها در شب، امان بچه‏ها را بریده بود. عراقی‏ها در داخل روستای دهلاویه بودند و ما خارج روستا. خط پدافندی سختی بود. بدون کمترین وسایل و تجهیزات در مقابل دشمن تا دندان مسلح قرار داشتیم. اما ایمان و اخلاص بچه‏ها باعث شده بود با تمام سختی‌هایی که در منطقه وجود داشت از جمله گرمای هوا، محکم و استوار بایستیم.

دفاع پرس: چگونه موفق به دیدار با شهید چمران شدید؟

در یکی از روز‌های استقرارمان در دهلاویه متوجه شدم که می‌گفتند: «دکتر چمران آمده!». من در آخرین سنگر بودم. بعد از سنگر انفرادی من میدان مین قرار داشت. می‏خواستم از سنگر خارج شوم که دکتر را مقابل خود دیدم. چند نفر همراه ایشان بودند. یکی از آن‏ها لباس ارتش بر تن داشت. با دکتر چمران دیده بوسی کردم. ایشان به من خسته نباشید گفتند و چند سؤال در مورد وضعیت منطقه پرسیدند و من هم پاسخ دادم.

دفاع پرس: از لحظه شهادت شهید چمران چه خاطره‌ای به یاد دارید؟

شهید چمران پس از آن احوالپرسی و گفت و شنود کوتاه با بنده، به مسیر خود ادامه دادند و کمی آن طرف‌تر با دوربین مشغول کنترل منطقه شدند. در این هنگام خمپاره‌ای در پشت خاکریز فرود آمد، اما آسیبی به کسی نرسید. لحظاتی بعد خمپاره‏ ۶۰ دیگری در بین دکتر و همراهانشان منفجر شد. بلافاصله خودم را به دکتر رساندم. بیهوش شده بودند. ترکش به سرو سینه شان اصابت کرده بود. آن نیروی ارتشی همراه دکتر به شهادت رسیده بود و یک نفر دیگر نیز از ناحیه‏ بازو به شدت مجروح شده بود.

دفاع پرس: پس از این حادثه چه اقدامی انجام دادید و چه احساسی داشتید؟

بعد از انفجار، شهید چمران را با برانکارد به آمبولانس رساندیم. آمبولانس به سرعت دور شد تا در سوسنگرد اقدامات اولیه را انجام دهد و به بیمارستان اهواز برود. به سنگر خودم برگشتم. کسی حال حرف زدن نداشت. بغض راه گلویم را بسته بود. همه در حال دعا و مناجات برای سلامتی دکتر چمران بودیم، ولی ظاهرا دکتر در طول مسیر به شهادت رسیده بود. وضعیت شهید چمران به سرعت در منطقه پیچید. آن شب تا صبح خوابم نبرد. در سنگر دراز کشیدم. به ستاره‌‏‏‏‏های بیشمار آسمان دهلاویه چشم دوختم و به مرور خاطره‏ اولین و آخرین دیدارم با شهید چمران پرداختم. بعد از گذشت ۴۲ سال هنوز چهره‏ خندان، محاسن پر پشت و اسلحه کلاش قنداق تاشوی این شهید بزرگوار از خاطرم محو نشده است.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از لحظه شهادت «چمران» بیشتر بخوانید »