سپاه قدس

می‌خواستند خواهران را از سپاه شهر بیرون کنند!

می‌خواستند خواهران را از سپاه شهر بیرون کنند!



در سپاه تصمیم گرفته بودند خواهران را از سپاه سطح شهر بیرون کنند و تنها کسی که پشت ما ایستاد و پیگیری و مقاومت کرد تا ستاد مقاومت خواهرها راه بیفتد حسین علم‌الهدی بود. خیلی با خواهرها همکاری کرد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق – سیدحمید تقوی‌فر در ۲۰ فروردین ۱۳۳۸ در روستای «ابودِبِس» شهرستان کارون (کوت عبدالله) متولد شد. قبل از پیروزی انقلاب در برگزاری کلاس قرآن نقش داشت و در جلسات سخنرانی شیخ احمد کافی حضور پیدا می‌کرد و با فعالین انقلابی از جمله احمد دلفی برادران شمخانی و شیخ هادی کرمی ارتباط داشت. زمانی که برای تحصیلات دوره متوسطه به دبیرستان سعدی اهواز رفت با شهید اسماعیل دقایقی، محسن رضایی و علی شمخانی آشنا شد و به گروه «منصورون» پیوست و گام در راه مبارزه علیه رژیم طاغوتی پهلوی گذاشت.

با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شهید تقوی‌فر از نیروهای تشکیل دهنده هسته اولیه آن در اهواز بود که با عضویت در این نهاد به انجام وظیفه پرداخت. از آغازین روزهای حمله رژیم بعثی عراق به ایران اسلامی، برای دفاع از میهن اسلامی به جبهه‌های نبرد شتافت.

سید نصرالله تقوی‌فر، (پدر شهید) در سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به شهادت رسید و برادرش، سیدخسرو نیز در عملیات والفجر ۸ به خیل شهیدان پیوست. شهید تقوی‌فر در جنگ بیشتر کارهای شناسایی را بر عهده داشت و بعدها در کنار شهید «حسن باقری» به جمع‌آوری اطلاعات می‌پرداخت. وی در جبهه سوسنگرد واحد اطلاعات و عملیات را تشکیل داد و مدتی فرماندهی قرارگاه رمضان را نیز بر عهده گرفت.

با پایان جنگ، شهید تقوی‌فر فعالیت خویش را در سپاه قدس ادامه داد و سرانجام در سال ۱۳۹۰ از خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازنشسته شد.

وی پس از بازنشستگی زمان خود را به سه قسمت تقسیم کرد؛ به این نحو که: مدت یک ماه در عراق حضور داشت و برای تأسیس بسیج مردمی عراق) الحشد الشعبی) جهت مقابله با داعش به فعالیت مستشاری مشغول می‌شد؛ سپس به ایران باز می‌گشت و مدت دو هفته برای تبدیل خانه پدری (در زادگاهش روستای ابودبس خوزستان) به حسینیه و مرکز فرهنگی تلاش می‌کرد؛ و پس از این دو هفته به تهران مراجعت نموده و مدت بیست روز نزد خانواده می‌ماند.

در زمانی که جریان‌های تکفیری و وهابی، تروریست‌های داعشی را سازماندهی کردند تا استان‌ها و شهرهای غربی عراق ـ همچون موصل و الرمادی ـ را اشغال کنند و به بارگاه امامین عسکریین علیهماالسلام در شهر سامراء دست یابند وی به اتفاق نیروهای داوطلب مردمی به سمت جرف الصخر رفت و نسبت به آزادی این منطقه اقدام کرد؛ منطقه‌ای که بعد از آزادسازی به نام “جرف النصر” معروف شده است. این آزادسازی، شهر مقدس کربلا را از تیررس موشکها و حملات داعش نجات داد. در عملیات سامراء که خمپاره‌های داعش در حرم مطهر امامین عسکریین فرود می‌آمد و سه روز طول کشید، با فرماندهی سردار تقوی‌فر داعش مجبور به عقب نشینی شد و منطقه پاک سازی گردید.

در ۶ دی ماه۱۳۹۳پس از اقامه نماز ظهر عملیاتی به نام «محمد رسول الله» آغاز می‌شود و با تعدادی از نیروهای رزمنده برای یاری رساندن به همرزمانش پیشروی می کند و بعد از رشادت بسیار مورد اصابت گلوله تک‌تیرانداز داعشی قرار می‌گیرد و سرانجام در سامراء، به ارزوی دیرینه‌اش می‌رسد. پیکر مطهرش پس از انتقال به اهواز و تشییع باشکوه در شهر کارون در کنار پدر شهیدش به خاک سپرده شد.

آنچه در ادامه می‌خوانید، گفتگوی نسبتا مفصلی با سرکار خانم پروین مرادی، همسر بزرگوار شهید است که در چند قسمت تقدیمتان می‌شود.

می‌خواستند خواهران را از سپاه شهر بیرون کنند!

همسر شهید: خواهر حاج حمید از جای کولری دو تا دست مرد را دیده و جیغ کشیده بود. عصر بود و ترسیدم شب را در خانه بمانیم و همراه خواهر حاج حمید رفتیم به خانه مادرم و شب را آنجا ماندیم.

فردای آن روز مادر حاج حمید و خواهرش می‌آیند اهواز. مادربزرگ پاسداری که با ما زندگی می‌کرد در را برایشان باز می‌کند. مادر حاج حمید بعداً تعریف کرد که رفتم زدم به پنجره خانه‌تان و دیدم صدای کولر می‌آید. صدا زدم پروین! خدیجه! خدیجه (خواهر حاج حمید). می‌گفت چند بار صدایتان زدیم و دیدیم کسی جواب نمی‌دهد. رفتیم و مدتی در چمن مقابل خانه نشستیم و برگشتیم. این بار دیدیم کولر خاموش شده است و صدای پنکه می‌آید. به خودمان گفتیم یک نفر در خانه پنهان شده است.

مادر حاج حمید می‌گفت رفتم و گفتم تو در خانه پسر من چه می‌کنی؟ هر کسی که هستی من همین جا می‌مانم تا بالاخره بیرون بیایی. تا کی می‌خواهی همان جا بمانی؟ و همان جا ایستادم. پنجره حمام ما به راهرو می‌خورد. مادر حاج حمید می‌گفت بعد از یکی دو ساعت پنجره حمام باز شد و یک جارو افتاد بیرون. مادر حاج حمید می‌گفت من فکر کردم این می‌خواهد ببیند ما رفته‌ایم یا همچنان هستیم که بیرون بیاید. می‌گفت من همان جا ماندم تا بیرون بیاید، ولی غروب که شد ترسیدم و با بچه‌ها به روستا برگشتم. من هم چون فردای آن روز در سپاه تمرین و کار داشتم صبح که شد خواهر حاج حمید را بردم روستا که او را بگذارم و برگردم. در آنجا بود که از ما پرسید کجا بودید و قضیه را برایمان تعریف کرد که در خانه‌تان کسی بود و طرف منتظر بود ما برویم و شب که شد ما ترسیدیم بمانیم.

**: نمی‌توانستید خبر بدهید چنین اتفاقی افتاده است؟

همسر شهید: چرا، آن شبی که دوستانم پیش من بودند و آن اتفاق افتاد، موقعی که به ستاد برگشتم با محل کار حاج حمید تماس گرفتم و قضیه را به او گفتم. خیلی هم ناراحت شد و گفت مگر نگفتم شب در خانه تنها نمان یا کسی را نبر. اگر اتفاقی بیفتد مسئولیتش به گردن ماست. اگر خدای ناکرده اتفاقی برای دوستانت می‌افتاد چه جوابی می‌توانستیم به اقوامشان بدهیم؟ خودت هم کار اشتباهی کردی که با کلت تعقیبش کردی. اگر اسلحه را از تو می‌گرفت چه می‌کردی؟ البته من آموزش‌های نظامی دیده بودم، ولی معلوم نبود آنها چند نفر هستند یا چه عکس‌العملی خواهند داشت، چون به محض اینکه کنار نرده‌ها رسیدم صدای موتوری را شنیدم که به سرعت دور شد. احتمالاً موتور آماده بود.

خانه ۵۰۰ متری بود و تا من به نرده‌ها برسم رفته بود. بعد از آن حاج حمید به من گفت تحت هیچ شرایطی حق نداری شب در خانه بمانی. شما باید در ستاد بمانی و هر وقت من از جبهه آمدم تو را از ستاد برمی‌دارم و با هم به خانه می‌رویم.

یک روز کاری داشتم و رفتم به خانه که لباسی چیزی بردارم که یکمرتبه دیدم یکی از دوستانم آمد. خانم محترم مسعودمنش بود که هنوز هم خدا را شکر هستند. نمی‌دانم بازنشسته شده‌اند یا نه، ولی مدتی معاون آقای احمدی مقدم در ناجا بود. ایشان از طرف سپاه در ناجا مأمور به خدمت و از دوستان نزدیک ما بود. همراه دو سه تا خواهر دیگرش آمد و گفت امشب آمده‌ایم پیش شما باشیم. من هم قبول کردم.

خودشان پاسدار و از دوستان مشترک من و حاج حمید بودند. گفتم شما که هستی خیالم راحت است، چون شما خودت پاسداری. درست یادم نیست آن شب حاج حمید از جبهه آمد یا شب دیگری بود، ولی یادم هست خانم داعی‌پور همسر شهید حسن باقری وقتی در بسیج متوجه می‌شود من نیستم نگران می‌شود و از سپاه ماشین می‌گیرد و دم در خانه به دنبالم می‌آید.

محترم پرسید، «کیست؟ » گفتم: «نمی‌دانم. » پرسید، «قرار بود کسی بیاید؟ » گفتم: «نه، قرار بود من بروم که شما آمدید. حالا که شما آمده‌اید من مانده‌ام، والا برنامه ماندن نداشتم و منتظر کسی هم نبودم. » رفتم و در را باز کردم و دیدم داعی‌پور است. پرسید، «مگر به شما نگفتم شب در خانه نمان؟ تو گفتی می‌روی یک چیزی برمی‌داری و زود می‌آیی. چرا ماندی؟ » یادم هست با من دعوا کرد.

می‌خواستند خواهران را از سپاه شهر بیرون کنند!

**: خطرناک بود.

همسر شهید: پرسید، «چرا نیامدی؟ می‌دانی چقدر نگرانت شدیم؟ زود جمع کن برویم. » گفتم: «مهمان دارم. » پرسید، «مهمانت کیست؟ » گفتم: «مسعودمنش. » گفت: «این خودش پاسدار است. » محترم آمد و به داعی‌پور گفت: «برو. هیچی نمی‌شود. من اینجا هستم. » خاطره‌اش کاملاً در ذهنم هست که داعی‌پور خیلی اصرار کرد که وضعیت خانه اینها این‌طوری است، ولی محترم قبول نکرد و گفت تو برو و داعی‌پور را راهی کرد و او رفت. ما آن شب ماندیم و خدا را شکر هیچ حادثه‌ای هم پیش نیامد.

**: باید بخش‌هایی را به زندگی کاری حاج حمید بپردازیم. هر چیزی را که می‌آمدند خانه و تعریف می‌کردند. مثلاً فلان جلسه‌ای را که داشتند. بخش دادگاه انقلاب را گفتید.

همسر شهید: وقتی که قضایای آن آقا را برای حاج حمید تعریف کردم که چطور دستگیره در اتاقی را که من و خانم آهنگران در آن خوابیده بودیم تکان می‌داد، منتهی ما نکات امنیتی را رعایت کرده بودیم. بعد هم برخوردی که جلوی آبخوری با من داشت که گفت شکل دخترخاله‌اش هستم و سوار اتوبوس شدنش را که تا کیان‌پارس با من آمد، چند روز بعد حاج حمید گفت: «می‌دانی طرف نفوذی بود؟ » گفتم: «از کجا فهمیدی؟ » گفت: «چند روز او را تحت نظر گرفتیم و فرار کرد. »

بعد از این ماجراها خانه ما در کیان‌پارس ناامن شده بود. زمانی که جنگ شد ما با گروه با اطراف شهر می‌رفتیم. آن زمان امام جمعه اهواز آقای موسوی جزایری بودند. رفتم پیش ایشان. آن روزها این‌طوری نبود که دسترسی به شخصیت‌ها این‌قدر سخت باشد و دیدن شخصیت‌ها راحت‌تر بود. سر همین قضیه فیلمی که به من پیشنهاد شد که باید بدن شهید را برگردانم یا وقتی که حاج حمید می‌رفت مأموریت، آیا از لحاظ شرعی درست بود من با مرد غریبه‌ای بروم شهرستان یا نه؟ همه اینها برایم سئوال بودند.

آن موقع ایشان به حسینیه اعظم در خیابان طالقانی اهواز می‌آمدند. رفتم به ایشان گفتم قضیه از این قرار است و هر دو قضیه را مفصل برایشان تعریف کردم. ایشان خیلی خوشحال شد و گفت جای خوشوقتی است که هنرمندانی مثل شما این‌قدر مقید باشند که مسائلشان از لحاظ شرعی درست باشد. بعد هم مرا تشویق کرد که ان‌شاءالله کارم را برای انقلاب و نظام ادامه بدهم.

می‌گفت زحمت می‌کشید و خدا اجرتان را بدهد. یادم هست با اکیپ سپاه هم پیش ایشان رفتم و این سئوال را پرسیدم. چند تا از بچه‌ها هم تئاتر بازی می‌کردند، ولی این تئاتری بود که باید می‌رفتیم و در شهرستان‌ها بازی می‌کردیم و یکی از خانم‌ها به اسم خانم توفیقی هم آمد که البته حضورش در نمایش بسیار کوتاه بود و به عنوان دختر کدخدا می‌آمد و برمی‌گشت. وقتی صحبت شهرستان شد، ایشان گفت نمی‌توانم با شما بیایم. کارگردان هم گفت فقط همان یک صحنه بود که می‌شود حذف کرد و مسئله‌ای نیست و شما نیا. ایشان با ما نیامد، ولی همسر آقای سراجیان آمد. یادم نیست آقای جمال‌پور آن موقع متأهل بود یا نه. فقط یادم هست وقتی وارد سپاه شدم، ایشان مجرد بود و بعداً ازدواج کرد، ولی آقای حسین پناهی همسر و دو دختر کوچک داشتند.

بنا بود به شهرهای اطراف برویم و نمایش را اجرا کنیم. یادم هست در شوشتر سپاه هماهنگ کرده و جایی به اسم خانه معلم را به ما داده بود. یک روز رفتیم بیرون که مواد خوراکی بخریم. آقای سراجیان، آقای پناهی و آقای جمال‌پور میگو خریده بودند و نشستند پاک کردند. در بین راه که می‌رفتیم، چون چند روزی بود که نمایش را اجرا کرده بودیم مردم ما را شناختند و دنبالمان راه افتادند. آقای سراجیان نقش کدخدا را بازی می‌کرد. ایشان را شناختند و دنبالش راه افتادند و گفتند کدخدا! کدخدا! آقای جمال‌پور هم نقش مش محرم و من هم نقش همسر مش محرم را بازی کرده بودم. دنبال ما کردند و فریاد زدند مش محرم! مش محرم! قدم‌هایمان را تند کردیم و به تالار خانه معلم رسیدیم.

حسین پناهی دستمال چهارگوش روی سرش بسته بود و داشت تمیزکاری می‌کرد و در را با کمی تأخیر باز کرد. بچه‌ها به شوخی می‌گفتند، «زود باش در را باز کن. الان این‌ها ما را می‌خورند. » دوره جنگ بود و مردم در حالت وحشت از حمله نظامی بودند و کسی فیلم و تئاتر کار نمی‌کرد. چون ما کار می‌کردیم، هر جا می‌رفتیم به‌نوعی تابلو می‌شدیم.

در شوشتر یک شب هم به منزل یکی از بستگان آقای ناصر درخشان رفتیم که از بچه‌های سپاه بود و در واحد تبلیغات کار می‌کرد و ما را به این شکل معرفی کرد که این محرم است و این هم زن مش محرم. سال‌ها بعد می‌گفت مادرم هر وقت می‌خواهد حال شما را بپرسد می‌گوید زن مش محرم چطور است؟ یک روز شنیدیم عملیاتی انجام شده است، ولی هنوز نمی‌دانستیم حسین علم‌الهدی شهید شده است. فقط شنیدیم طرف‌های سوسنگرد خبرهایی شده است. خیلی نگران حاج حمید بودم. رفتیم سپاه شوشتر که از آنجا با بچه‌ها تماس و خبری بگیریم.

می‌خواستند خواهران را از سپاه شهر بیرون کنند!

**: در همان مقطعی که رفته بودید نمایش اجرا کنید.

همسر شهید: بله.

**: چه سالی؟

همسر شهید: فکر می‌کنم اوایل جنگ در سال ۱۳۵۹ بود.

**: حاج حمید کجا بودند؟

همسر شهید: اطلاعات عملیات سوسنگرد. به سپاه شوشتر رفتیم و من به سپاه محل کار حاج حمید در اهواز زنگ زدم و پرسیدم، «از حاج حمید چه خبر؟ » گفتند، «ارتباط ما با سوسنگرد قطع شده است. » خیلی نگران شدم. جمال‌پور و پناهی هم تماس گرفتند که اخباری را کسب کنند و جواب شنیدند ارتباط با سوسنگرد قطع شده است و شنیده‌ایم علم‌الهدی هم در محاصره افتاده است و او را قیچی کرده‌اند. خبری از او نیست و بیشتر به نظر می‌رسد شهید شده باشد.

**: فرمانده؟

همسر شهید: اگر اشتباه نکنم حسین علم‌الهدی در آن زمان فرمانده سپاه هویزه بود و در آن محور فعالیت داشت. ایشان معلم نهج‌البلاغه من هم بود. در واحد تبلیغات سپاه که فعالیت می‌کردیم در کلاس‌های نهج‌البلاغه ایشان هم شرکت می‌کردیم. همیشه یک چفیه دور گردنش داشت و موهایش کمی بلند بود. همیشه عجله داشت و کارهایش را با عجله انجام می‌داد. آن روز حال همه ما به‌قدری بد شد که نتوانستیم نمایش را اجرا کنیم. تقریباً هر روز حسین علم‌الهدی را دیده بودیم که می‌آمد و کلاس نهج‌البلاغه‌اش را برگزار می‌کرد و ما همه شاگردان او بودیم. از ستاد مقاومت خواهران هم خیلی دفاع می‌کرد. آن زمان همه در سپاه تصمیم گرفته بودند خواهران را از سپاه سطح شهر بیرون کنند و تنها کسی که پشت ما ایستاد و پیگیری و مقاومت کرد تا ستاد مقاومت خواهرها راه بیفتد حسین علم‌الهدی بود. خیلی با خواهرها همکاری کرد.

قبل از شوشتر ما مدت یک هفته ده روز در تالار مدرسه نظام وفا در اهواز اجرا رفتیم. یک شب داشتیم اجرا می‌کردیم که صدام حمله هوایی کرد و برق‌ها رفت. در کل سالن تک و توک خانم بودند که آنها هم عضو سپاه بودند. در آن زمان کسی به این چیزها فکر نمی‌کرد و مردم واقعاً ترسیده بودند، ولی تا دلتان بخواهد سرباز نشسته بود، اما ما با فانوس از در وارد شدیم و رفتیم روی صحنه و نمایش را اجرا کردیم. نزدیک سالن را زده بودند و برق رفته بود و بیرون از سالن همهمه و جیغ و فریاد بود، ولی ما با کمال آرامش آمدیم و بدون اینکه بترسیم که مجدداً حمله هوایی خواهد شد، با فانوس از وسط جمعیت عبور کردیم و رفتیم بالا و نمایش را اجرا کردیم.

**: بالاخره از شوشتر توانستید با حاج حمید تماس بگیرید؟

همسر شهید: نه، گفتند ارتباط ما با سوسنگرد قطع شده است و خبری از آنها نداریم. حسین علم‌الهدی هم در همان منطقه بود. نمی‌دانم چقدر با نقشه خوزستان آشنایی دارید. بستان، سوسنگرد، حمیدیه و… تقریباً خیلی به هم نزدیک هستند. مثل مناطق تهران.

**: یا شهرها و روستاهای شمال.

همسر شهید: به هم وصل هستند. صدام حمله می‌کند و پیش می‌آید و بچه‌ها را قیچی می‌کند. چون همه ما در سپاه با علم‌الهدی آشنایی داشتیم روحیه همه‌مان به هم ریخت و حزن و اندوه عجیبی قلب ما را گرفت. علاوه بر این مسئله نگران حاج حمید هم بودم. البته بچه‌های اکیپ نمایش هم با حاج حمید آشنا بودند و آنها هم به‌شدت نگران شده بودند.

**: چه مدت در شوشتر ماندید؟

همسر شهید: فکر می‌کنم دیگر زیاد نماندیم و به اهواز برگشتیم. در آنجا بچه‌های سپاه گفتند با حاج حمید ارتباط دارند و او سالم است. نمی‌دانم بعد از این ماجرا یا یک وقت دیگر بود که سراپا خاکی به خانه آمد و دوش گرفت و استراحت کرد. حاج حمید با شهید حسن باقری برای شناسایی می‌رفت. حاج حمید می‌گفت دو سه روز بود که نخوابیده بودیم. موقعی که برگشتیم یکی از بچه‌ها خیلی سربسته به من گفت: «حاج حمید! امشب عملیات داریم. هستی؟ » گفتم: «البته. ان‌شاءالله»، ولی خوابم برد و آنها مرا صدا نزدند.

آن شب عده زیادی شهید شده بودند و اگر من هم رفته بودم حتماً شهید می‌شدم. همیشه این مسئله را برجسته می‌کرد که چرا آن شب خوابم برد و اینها هم مرا صدا نزدند؟ می‌گفت آن برادر پاسداری که به من گفته بود امشب عملیات هست و من هم قبول کرده بودم که بروم، به چند نفر دیگر هم گفته بود، ولی نمی‌دانم چه حکمتی بود که خوابم برد و مرا بیدار هم نکردند. البته بعد از دو سه شب بیدار بودن و شناسایی کردن، موقعی که برگشته بود تقریباً…

**: بیهوش شده بود.

همسر شهید: گفتید بیهوش، خاطره‌ دیگری یادم آمد. یک بار از شناسایی آمده بود و چند روزی نخوابیده بود. همیشه عادت داشت وقتی می‌آمد اول دوش می‌گرفت و بعد استراحت می‌کرد، ولی آن دفعه فقط کف اتاق دراز کشید و خوابش برد. این‌قدر خسته بود. در خواب اسم چند نفر را آورد. خاطرات مربوط به سال‌ها پیش است و اسم‌ها یادم نیست، ولی وقتی بیدار شد از او پرسیدم، «حمید! این اسامی چه بود که می‌گفتی؟» یکمرتبه وحشتزده گفت: «اینها را از کجا شنیدی؟ » گفتم: «در خواب می‌گفتی. » با نگرانی پرسید، «دیگر چه گفتم؟ دیگر اسم چه کسی را آوردم؟ » یادم هست تا مدت‌ها از من می‌پرسید حرف دیگری نزدم؟ بعد که به قول خودمان مرا حسابی تخلیه اطلاعاتی کرد گفت: «این را به‌کلی فراموش کن. برای هیچ‌کسی نگو. » چون الان در قید حیات نیست دارم می‌گویم. شما اولین کسی هستید که دارم این خاطره را برایش تعریف می‌کنم.

**: احتمالاً خواست خود شهید است که یکمرتبه به یادتان آمد.

همسر شهید: گفت این را فراموش کن.

**: چه گفت؟

همسر شهید: باور کنید یادم نیست. نمی‌دانم اسم افرادی را گفت یا نقطه‌ای مرزی یا چنین چیزی را گفت. فقط یادم هست از شدت خستگی خوابش برد و بعد که بیدار شد مثل کسی که ترسیده بود نکند عملیاتشان لو برود، دائماً مرا بازخواست می‌کرد که دیگر چه گفتم. مدام تکرار می‌کرد مطمئنی فقط همین‌ها را گفتم؟

**: حاج احمد متوسلیان هم یک بار در خواب دو سه کلمه را می‌گوید و وقتی به او می‌گویند در خواب اینها را گفتی، دیگر نمی‌خوابید و همیشه هوشیار می‌خوابید که یک وقت چیزی را لو ندهد. حالا ایشان در خانه گفت: ولی مثل اینکه آن بنده خدا در بین همکارانش خوابش برده بود.

همسر شهید: حاج حمید می‌گفت این یک روش اعتراف گرفتن است که نمی‌گذارند طرف بخوابد، بعد هر سئوالی که از او می‌کنند برای اینکه بتواند برای لحظه‌ای بخوابد جواب می‌دهد. با بی‌خوابی به او فشار می‌آورند، ولی من که فشاری به حاج حمید نیاورده بودم. خودش که از راه رسید از شدت بی‌خوابی و خستگی بیهوش شد. تا مدت‌ها مرا بازخواست می‌کرد مطمئنی چیز دیگری نگفتم؟ از تو خواهش می‌کنم این را در جایی نگویی. واقعاً هم عجیب بود که هیچ جا نگفتم و الان اولین بار است دارم می‌گویم.

حاج حمید تا قبل از اینکه وارد قرارگاه رمضان شود بیشتر کارش در جبهه در قسمت شناسایی بود. می‌گفت یک بار با یکی از بچه‌ها رفته بودیم شناسایی و چند روزی سر پا بودیم و نخوابیده بودیم. وقتی هم که از بچه‌ها دور می‌شدیم از لحاظ غذایی هم چیزی به دستمان نمی‌رسید و باید خودمان تلاش می‌کردیم چیزی پیدا کنیم. در شناسایی‌ها هم نمی‌شود آدم خودش را به کسی نشان بدهد.

می‌گفت یکمرتبه چشممان به درختی افتاد که میوه داشت. ذوق‌زده شدیم و رفتیم و افتادیم به جان میوه‌ها، بدون اینکه بدانیم چیست. خوردیم و خوردیم و چشمتان روز بعد نبیند. هر دو افتادیم به بیرون‌روی. بعداً فهمیدیم این درخت کرچک بود. خودش وقتی این را تعریف می‌کرد از ته دل می‌خندید. می‌گفت به‌قدری گرسنه بودیم که از شدت گرسنگی می‌خواستیم برگ درخت را هم بخوریم. می‌گفت چند روز بود غذا گیرمان نیامده بود. بعد حالشان به‌قدری بد می‌شود که مجبور می‌شوند بیایند عقب و ادامه ندهند. می‌گفت موقعی که برگشتیم همه می‌پرسیدند چرا شما این‌طوری شدید؟ زیر چشم‌هایشان گود شده و همه آب بدنشان رفته بود و از شدت بی‌حالی نمی‌توانستند خودشان را نگه دارند.

می‌خواستند خواهران را از سپاه شهر بیرون کنند!

**: ما فقط یک چیزی از شناسایی و جبهه می‌شنویم، ولی بلاهایی که سرشان می‌آمد مثل گرسنگی، تشنگی.

همسر شهید: یک بار هم ایشان از شناسایی آمده بود. بیشتر کار ایشان در دوران جنگ شناسایی بود. به هر صورت من زن جوانی بودم ـ حتی پا به سن و سال هم که گذاشتم دوری‌اش را نمی‌توانستم تحمل کنم، چه برسد به آن زمان ـ وقتی آمد، یک جلسه فوری پیش آمد و باید برمی‌گشت اهواز. از جبهه مستقیم به خانه آمد که دوش بگیرد و استراحت کند، چون شب جلسه داشت.

وقتی دیدم آمد و دوش گرفت و خوابید، با خودم گفتم کاش خواب بماند و نرود. کمی بعد دیدم یک لندکروز جلوی در خانه ایستاد. در خانه نرده‌ای بود و بیرون را می‌دیدم. حاج حمید برای اینکه یک وقت در حیاط می‌رویم، از بیرون پیدا نباشد، به اندازه قد یک آدم لای نرده‌ها ایرانیت کشیده بود، ولی پایین ایرانیت و بالای آن معلوم بود. من چند جفت چکمه را از پایین نرده‌ها دیدم که جلو آمد.

فاصله حیاط با اتاق خیلی زیاد بود. زنگ نداشتیم و اینها به در می‌زدند و حاج حمید هم بیهوش افتاده بود. مدام زیر لب دعا می‌کردم حمید بیدار نشود و اینها بروند. بندگان خدا چند بار به در زدند و من هم در را باز نکردم و آنها تصور کردند حمید خودش رفته است و رفتند. خیلی ذوق کردم و خوشحال شدم.

حاج حمید اخلاقی داشت که وقت نماز به صورت خودکار بلند می‌شد. نزدیک نماز مغرب بود که از خواب پرید و با تعجب پرسید، «نزدیک اذان است؟ کسی دنبالم نیامد؟ » آمدم بگویم نه، بعد دیدم می‌فهمد و می‌گوید چرا دروغ گفتی. در برزخ مانده بودم که راست بگویم یا دروغ. بالاخره گفتم: «چرا آمدند. در هم زدند، ولی تو خسته بودی و خوابت برده بود و من هم دیگر صدایت نکردم. » یکمرتبه دیدم خیلی ناراحت شد و گفت: «این چه کاری بود که کردی؟ ما امشب جلسه داریم. باید هماهنگی می‌کردیم. » غر زد و گفت: «من امشب می‌خواستم زود برگردم و در خانه بمانم، ولی حالا که این کار را کردی، امشب اصلاً به خانه نمی‌آیم.»

بعد هم نمازش را خواند و راه افتاد. به التماس افتادم که، «حمید! تو چند روزی نبوده‌ای، بمان. » گفت: «نه. چرا این کار را کردی؟ با این بندگان خدا کار داشتم. حالا می‌گویند این دیگر کیست که قرار می‌گذارد و سر حرفش نمی‌ایستد و خلف وعده کرده است. » از دستم خیلی ناراحت شد و رفت. گمانم آن موقع محل کارشان گلف بود. بعدها اسمش را گذاشتند قرارگاه منتظران شهادت. مرا با دنیایی ناراحتی گذاشت و رفت. شاید ساعت یک و دو نصف شب بود که احساس کردم کسی وارد خانه شد. اول فکر کردم روی همان قضیه شناسایی خانه، کسی وارد خانه شده، بعد دیدم حاج حمید است. بی‌اختیار شروع کردم بلند بلند خندیدن. گفت: «نخند. دلم برایت سوخت که آمدم. اول می‌خواستم نیایم. بعد گفتم روی علاقه و احساسات این کار را کردی. دلم برایت سوخت و آمدم. »

گفتید به شما گفته بود می‌توانی روی من حساب کنی و دوست داشت در محیط کارش هم همه بتوانند روی حرفش حساب کنند و قولش برایش اهمیت داشت.

*سمیه عظیمی ستوده کاشانی

ادامه دارد…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

می‌خواستند خواهران را از سپاه شهر بیرون کنند! بیشتر بخوانید »

چرا افراد بی‌اعتقادی مثل فرخ‌نژاد نقش شهدای مدافع حرم را بازی کنند؟

چرا افراد بی‌اعتقادی مثل فرخ‌نژاد نقش شهدای مدافع حرم را بازی کنند؟



خواهر شهید نوید صفری گفت: این عرصه نیاز به غربالگری دارد، ما راضی نیستیم که چنین افرادی در نقش عزیزانمان ظاهر شوند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، شهدای مدافع حرم بزرگمردانی هستند که امنیت امروز ایران و محور مقاومت مدیون جانفشانی‌های آن‌ها بعد از شروع فتنۀ جهانی داعش در غرب آسیا بود، مردانی از سپاه قدس، ارتش، فراجا، واجا، فاتحین، زینبیون، فاطمیون، بدریون، حشداشعبی، بسیج مردمی سوریه و … که همگی لباس رزم بر تن کردند و تحت فرماندهی میدانی شهید سلیمانی (ره) پای به میدان جهاد گذاشتند و جان خود را فدای این سرزمین خود، تمدن نوین اسلامی و دفاع از حرم کردند.

باید اذعان کرد که اگر امروز جانیان بی‌رحم داعشی در تهران، بغداد، دمشق و دیگر شهرهای محور مقاومت حضور ندارند، خبری از سر بریدن‌های وحشیانه، کباب کردن کودکان و خوراندن آن‌ها به مادرانشان، فروش زنان به عنوان برده در میادین اصلی شهر و … نیست به طور قطع مرهون جانفشانی این بزرگمردان بود که حقیقتاً مانع از سقوط سرزمین‌های محور مقاومت شدند، مردانی تربیت شده در مکتب رهبری که معتقد بود ثواب همۀ عبادت‌هایش برابر با ثواب یک روز مجاهدت مادران در منزل نیست!

واقعیت این است که نباید زمانی که حماسه‌سازی‌های این بزرگ مردان را مرور می‌کنیم از نقش مادران بزرگی که مدافعان حرم در دامان آن‌ها بزرگ شدند، خواهرانی که همچون زینب بر فراغ برادر صبوری می‌کنند و همسرانی که همچون همسر ام‌وهب در کوتاه زمانی بیوه شده‌اند اما پای ایمان خود ایستاده‌اند به سادگی گذشت.

خواهر شهید نوید صفری، شهید مدافع حرم به فضای فرهنگی و هنری پیرامون شهدای مدافع حرم در روزهای می‌زند که پخش سریالی تحت عنوان سقوط در شبکۀ نمایش خانگی نقل محافل رسانه‌ای شده است و می‌گوید: کلیپ‌هایی از ابراز ناراحتی‌های آقای فرخ‌نژاد را در فضای مجازی دیدم به نظر می‌رسد که انتظار رقم بیشتری داشتند و حالا ابراز ناراحتی می‌کنند که چرا بابت بازی با در نقش یک مامور امنیتی مدافع حرم بیشتر از این پول نگرفتند.

این خواهر شهید معتقد است که باید افرادی در نقش مدافعان حرم و دیگر شهدا ظاهر شوند که قلباً به این راه اعتقاد داشته باشند و انگیزۀ آن‌ها صرفاً دریافت دستمزد نباشد، این عرصه نیاز به غربالگری دارد، ما راضی نیستیم که چنین افرادی در نقش عزیزانمان ظاهر شوند.

وی ادامه داد: خجالت آور است که جوانان ما برای حفظ امنیت ملی در راه مبارزه با داعش به شهادت رسیدند و حالا برخی از سلبریتی‌های منفعت‌طلب ابراز ناراحتی می‌کنند که چرا بابت بازی در نقش یک مامور امنیتی مدافع حرم در #سقوط بیشتر از این پول نگرفتند!؟

این خواهر شهید تاکید کرد: ما حتی دیه این شهید را نگرفتیم و حالا برخی برای بازی در نقش چنین شهدایی پول کلان گرفته و می‌گویند کم است. باید افرادی در نقش مدافعان حرم و دیگر شهدا ظاهر شوند که قلباً به این راه اعتقاد داشته باشند و انگیزۀ آن‌ها صرفاً دریافت دستمزد نباشد، این عرصه نیاز به غربالگری دارد، ما راضی نیستیم که چنین افرادی در نقش عزیزانمان در سریالهایی مانند #سقوط ظاهر شوند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

چرا افراد بی‌اعتقادی مثل فرخ‌نژاد نقش شهدای مدافع حرم را بازی کنند؟ بیشتر بخوانید »

پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد/ نسخه داخلی سریال «خلافت» چگونه تولید و پخش شد  +عکس و فیلم

پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد/ نسخه داخلی سریال «خلافت» چگونه تولید و پخش شد؟ +عکس و فیلم



عجیب است که آزادسازی موصل یکی از عملیات‌های بزرگ سپاه قدس به فرماندهی سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی نادیده‌انگاری می‌شود و شکوه عظمت تیمی امنیتی به نمایش گذاشته می‌شود که توسط دولت عراق اخراج شدند.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق – محتوای سریال سقوط، مستقل از حضور حمید فرخ‌نژاد ویژگی‌های منفی امنیتی دیگری دارد که باید به صورت دقیقی مورد ارزیابی و بررسی قرار گیرد.

پیمانکار ساخت سریال‌های امنیتی باید بر اساس قصه‌های واقعی اثرش را تولید کند، نه اینکه تحت تاثیر سریال پرمخاطب غربی ریشه‌های روایتش را شکل دهد و با این‌همانی‌های بسیار گل درشت سعی در بازفراهم‌آوری یک اثر ساخته شده داشته باشد.

رویکردهای اشتباه «مرتضی اصفهانی» پیمانکار تولید آثار امنیتی شبیه همان سکانس «گل به خودی» سریال خانه امن است که مامور امنیتی با قناصه (دراگونوف) {سلاح مخصوص تک تیراندازها} فردی معادل خاوری را در کشور خارجی ترور کند. اصفهانی که متاسفانه استاد آشفته‌نگاری‌های امنیتی است در اغلب آثارش این رویه را ادامه داده و در سریال سقوط تعدادهای اشتباهات امنیتی‌اش بشدت افزایش پیدا کرده است.

سریال سقوط از حیث محتوا و ساختار بشدت تحت تاثیر سریال خلافت است. به بهانه پخش سریال سقوط وجه تشابهات این سریال و آسیب‌های امنیتی که در فرآیند این کپی‌برداری رخ‌ می‌دهد را از جنبه‌های مختلفی بررسی خواهیم کرد.

پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد/ نسخه داخلی سریال «خلافت» چگونه تولید و پخش شد  +عکس و فیلم

۱- سریال سقوط درباره زوج جوانی است که در دانشگاه با یکدیگر آشنا شده‌اند و پس از ازدواج در سنندج زندگی می‌کنند. ژاکان به دلیل مشکلات اقتصادی دور از چشم همسرش در صدد پیوستن به داعش است. او با بهانه قصور در بردن سفر ماه عسل همسرش را به ترکیه می‌برد و طی سفری زمینی به رقه، به داعش می‌پیوندد.

سریال خلافت سریالی محصول سوئد است که توسط پلت‌فرم‌ نت فلیکس در سال ۲۰۲۰ توزیع جهانی شد.

پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد/ نسخه داخلی سریال «خلافت» چگونه تولید و پخش شد  +عکس و فیلم
تصویری از سریال خلافت محصول کشور سوئد/ در این تصویر تینه موبایلی را به پروین می‌دهد و او را با یک اسم رمز به نیروهای امنیتی متصل می‌کند

روایت سریال خلافت درباره دختری به نام پروین است که همراه با شوهرش حسام به رقه می‌روند و در شهری که در تسلط داعش است زندگی می‌کنند تا اینکه دختری به نام «تینه» به او موبایلی می‌دهد و پروین که شهروند کشور سوئد است با ماموری امنیتی به نام فاطیما فعال در سرویس «موست» {سرویس اطلاعات نظامی و امنیت سوئد} تماس می‌گیرد تا او از شهر رقه نجات دهد.

پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد/ نسخه داخلی سریال «خلافت» چگونه تولید و پخش شد  +عکس و فیلم
تصویری از سریال خلافت که نمونه فارسی آن با عنوان سقوط با هزینه بسیار ساخته شده است

«آیسان» سریال سقوط نیز در دورانی که شوهرش ژاکان، به ماموریتی تروریستی اعزام شده در ساختمانی مخصوص زنان داعشی در شهر موصل حضور پیدا می‌کند و با زنی ایرانی آشنا می‌شود که مدتی قبل شوهرش در جنگ کشته شده و طبق قانون داعش باید با یکی از اعضای تروریستی این فرقه ازدواج کند.

آیسان اعتماد این زن را جلب می‌کند و دور از چشم سایرین او به آیسان می‌گوید موفق شده چندی قبل موبایلی را تهیه کند و با نیروهای امنیتی در داخل ایران تماس بگیرد. ارتباط با با نیروهای امنیتی نیاز به یک اسم رمز دار که زن ایرانی هر دو را در اختیار آیسان قرار می‌دهد و از این بخش روایت ارتباط او با کاراکتر امنیتی که نقشش را فرخ‌نژاد ایفا می‌کند آغاز می‌شود.

اتهام زنی به اقوام کرد برای پیوستن به گروه‌های تروریستی

ملاحظات: با توجه به شرایط کشور پس از فوت مرحومه مهسا امینی و گسترش التهابات در استان‌های کردنشین آیا انتخاب کاراکتر ژاکان که تباری کرد دارد و پیوستن او به داعش توام با ملاحظات امنیتی بوده است؟

انتخاب قومیت افرادی که در روایت‌های نمایشی چه در سینما، سیما و تولیدات شبکه نمایش به این گروهک تروریستی پیوند می‌خورند حواشی امنیتی بسیار منفی به همراه خواهد داشت.

شنیده‌های حاکی از آن است که نمایندگان استان‌های کردنشین از اینکه همچنان در این سریال انگشت اتهام اتصالات تروریسی به سوی این قوم نجیب ایرانی گرفته شده بسیار خشمگین هستند و یکی از دلایل مخالفت شوراهای بالادستی برای انتشار این سریال همین رویکرد منفی به اقوام کرد در شرایط کنونی است.

پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد/ نسخه داخلی سریال «خلافت» چگونه تولید و پخش شد  +عکس و فیلم
نمایی از سریال سقوط سجاد پهلوان زاده – محمد حسین مهدویان

مدیحه سرایی برای دشمن سبک مشترک مهدویانیسم و اصفهانی

۲- در قسمت‌های بعدی سریال زمانی که موصل بمباران می‌شود، در اغلب سکانس‌ها دوربین متمرکز روی خانواده‌های غیرنظامی داعش است و مدیحه سرایی بصری نشات گرفته از همان رویکرد مهدویانیسم است .

این سکانس‌های تصویری از قربانی شدن خانواده‌های غیرنظای متصل به داعش را ترسیم می‌کند. این سبک خاص برای سمپاتیک کردن مخاطب با دشمن در تولیدات نمایشی یک رویه زیرکانه است که از تلاقی مهدویان و اصفهانی پدید می‌آمد و مهدویان حتی در غیبت اصفهانی این رویکرد را دنبال می‌کند. به عنوان مثال در سکانس‌هایی از فیلم درخت گردو مهدویان خلبان عراقی، مسئول مستقیم بمباران شیمیایی سردشت را رسما تطهیر می‌کند.

متاسفانه در شورای های مختلف نظارتی به این سکانس‌ها اشکال وارد دانسته‌شده اما جریان خودسر کنونی در حوزه توزیع حاضر به نظارت و ممیزی ملاحظات نیست.

پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد/ نسخه داخلی سریال «خلافت» چگونه تولید و پخش شد  +عکس و فیلم
تصویری از سریال خلافت که نمونه فارسی آن با عنوان سقوط با هزینه بسیار گرانی ساخته شده است
پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد/ نسخه داخلی سریال «خلافت» چگونه تولید و پخش شد  +عکس و فیلم
تصویری از سریال خلافت که نمونه فارسی آن با عنوان سقوط با هزینه بسیار گرانی ساخته شده است

پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد/ نسخه داخلی سریال «خلافت» چگونه تولید و پخش شد  +عکس و فیلم

پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد/ نسخه داخلی سریال «خلافت» چگونه تولید و پخش شد  +عکس و فیلم

تقویت اتهام پرستوسازی در دستگاه‌ها و نهادهای امنیتی

۳- آیسان سریال سقوط به سبک پروین سریال خلافت با مامور امنیتی تماس می‌گیرد و از او (حمید فرخ‌نژاد ) تقاضای کمک می‌کند. در سریال «خلافت» که محصول کشور سوئد است پروین با فاطیما تماس می‌گیرد و از او کمک می‌خواهد.

در سریال خلافت فاطیما از پروین می‌خواهد اطلاعات یک حمله تروریستی قریب‌الوقوع را در کشور سوئد کشف کند و او باید به سراغ اطلاعات خاصی که در لپ‌تاپ حسام است برود و با تخلیه این اطلاعات زمینه نجات خود را فراهم کند.

در سریال سقوط معادل همین روایت تبدیل به محتوایی فارسی شده با این تفاوت که سوئدی‌ها باهوش‌تر از ایرانی هستند. در سریال خلافت مامور امنیتی زن از پروین می‌خواهد اطلاعات را از داخل لپ‌تاپ شوهرش تخلیه کند.

پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد/ نسخه داخلی سریال «خلافت» چگونه تولید و پخش شد  +عکس و فیلم

در نمونه ایرانی متاسفانه روسای مامور امنیتی قصدی برای نجات دادن آیسان ندارند، مگر اینکه نقش پرستو را برای آنان بازی کند. ژاکان همسر آیسان در درگیری‌ها کشته می‌شود و او در مقر زنان داعش مستقر می‌شود. یکی از زنان مسئول این مقر پی به تماس‌های تلفنی آیسان می‌برد و آیسان که کاراته‌کار است موفق به قتل این زن می‌شود.

از سوی دیگر ابوخالد یکی از فرماندهان داعش به دنبال زنی ایرانی و بیوه است و آیسان را برای ازدواج انتخاب می‌کند. هاردی که دارای محتوای نقشه‌ها و حملات تروریستی داعش است، نزد ابوخالد است.

آیسان باید نقش پرستو را برای دستگاه امنیتی بازی کند و به عقد ابوخالد دربیاید تا بتواند به هارد مذکور دسترسی پیدا کند تا در نهایت عمل نجات توسط نیروهای امنیتی فعال شود.

اگر سریال توسط پیمانکار سوئدی به سبک خلافت و با زبان فارسی ساخته می‌شد قطعا هنرمندان سوئدی پروژه پرستوسازی و سوء استفاده زنان را در عملیات‌های امنیتی در متن سریال لحاظ نمی‌کردند.

این خلاقیت خاص نسلی است که باورهای امنیتی‌اش را از اخبار جعلی می‌سازد و سعی در تئوریزه کردن آن در آثار نمایشی را دارد.

امنیتی‌ها آیسان کریمی (الناز ملک) را مجبور می‌کنند پس از مرگ همسرش به عقد ابوخالد درآید و هاردهایی که حاوی عملیات تروریستی داعش است را تخیله کند.

آیسان در ابتدا نمی‌پذیرد اما در نهایت مجبور به این کار می‌شود. ابوخالد متوجه این توطئه شده و به زیردستانش دستوراتی می‌دهد اما قبل از آنکه جان این زن به خطر افتد تک تیراندازهای وابسته به نیروهای امنیتی در موصل سر می‌رسند و عاملان ابوخالد را هلاک می‌کنند.

اگر نیروهای امنیتی افرادی را مستقر و مسلح در موصل دارند چرا کسب اطلاعات را از مسیر پرستوسازی می‌خواهند پیش ببرند. چرا مسیرهای کثیف‌ سرویس‌های غربی را در مقابل آیسان قرار می‌دهند؟

روال کار نهادهای امنیتی در ایران با سایر کشورهای جهان بسیار متفاوت است.

چندیست که در فضای غیررسمی کشور اتهام پرستوسازی درباره دستگاه‌های امنیتی مطرح می‌شود که این ضد تبلیغ در سریال سقوط به صورت مصداقی مطرح می‌شود.

گویی از درون تولیدات امنیتی فرمایشی که پیمانکاری‌اش به مرتضی اصفهانی سپرده شده تکرار اتهام پرستو سازی کاملا مستند شود.

پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد/ نسخه داخلی سریال «خلافت» چگونه تولید و پخش شد  +عکس و فیلم

پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد

مهمترین ملاحظه در مورد سریال سقوط این است که معدود نیروهایی امنیتی که تصویر آنان در سریال سقوط نمایش داده می‌شود توسط دولت عراق و با اصرار حشدالشعبی اخراج شدند و این فانتزهای عملیات نجات در موصل و اصرار به نمایش پرستوسازی با واقعیت تطبیقی ندارد.هر چند در سریال از هماهنگی با نیروی قدس گفته می‌شود اما این سطح از کار امنیتی در موصل تخیلی غیرواقعی است.

در پس ساخت این سریال تماما کپی شده از یک نمونه سوئدی یک پروژه مهم نهفته است. این پروژه خاص نادیده‌انگاری تام و تمام از زحمات سپاه قدس در آزادسازی موصل و فرماندهی حاج قاسم سلیمانی علیه تروریسم داعش را کلید می‌زند.

نباید به این سریال صرفا به عنوان یک اثر نمایشی نگریست. بسیار عجیب است که در انفعال نهادهای فرهنگی مرجع ، آزادسازی موصل یکی از عملیات‌های بزرگ سپاه قدس به فرماندهی سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی نادیده‌انگاری می‌شود و شکوه عظمت تیمی امنیتی به نمایش گذاشته می‌شود که توسط دولت عراق اخراج شدند.

و گرنه فیلیمو و این سامانه‌ که برای جلب مخاطب به دنبال ساخت سریال‌هایی با موضوع مثلث، مربع و مکعب عشقی است ناگهان دچار تب عِرق ملی‌اش نشده است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پروژه‌ نادیده‌انگاری زحمات حاج قاسم در موصل از سریال سقوط کلید خورد/ نسخه داخلی سریال «خلافت» چگونه تولید و پخش شد؟ +عکس و فیلم بیشتر بخوانید »

محور مقاومت بر اساس پذیرش ایدئولوژیک انقلاب اسلامی ایران شکل گرفته است

محور مقاومت بر اساس پذیرش ایدئولوژیک انقلاب اسلامی ایران شکل گرفته است


حسین رویوران کارشناس مسائل بین‌الملل در گفت‌وگو با خبرنگار بین‌الملل دفاع‌پرس، اظهار داشت: نظام جمهوری اسلامی ایران با نظام‌های سیاسی دنیا تفاوتی دارد که شاید یکی از محصولات آن همین بحث نیرو‌های سپاه قدس است. تمامی نظام‌های دنیا بر پایه دولت-ملت شکل گرفته است و تمامی مقررات بین‌المللی هم بر این اساس شکل گرفته است.

رویوران افزود: اما بر خلاف سایر نظام‌های جهانی، نظام جمهوری اسلامی بر اساس ماهیت اسلامی آن بر دو پایه دولت-ملت و امت اسلامی یا امت-دولت است. این امت-دولت که در قانون اساسی ما به گونه‌ای به آن اشاره شده است یک سری تکالیفی دارد که مهمترین تکلیف آن دفاع از امت برای از بین بردن زورگویی‌ها و سلطه طلبی‌ها و رسیدن به ایده آل‌ها که همان استقلال طلبی است.

این کارشناس مسائل بین‌الملل با اشاره به اهمیت استقلال جهان اسلام، ادامه داد: تا زمانی که جهان اسلام استقلال پیدا نکند، اتحاد جهان اسلام صورت نمی‌گیرد. بر این اساس حاج قاسم سلیمانی بنابر یک تعریفی به عنوان مهمترین نهاد امتی نظام اگرچه در داخل هیچ تعریف و برنامه‌ای ندارد، ولی ماموریت‌های آن در خارج از کشور تعریف شده است. در واقع این نیرو از مردم در لبنان، سوریه، عراق، بوسنی، یمن و افغانستان تا امروز دفاع و پشتیبانی کرده است.

وی پیرامون عملکرد و کارکرد نیروی قدس خاطرنشان کرد: این ویژگی که حاج قاسم ایجاد کرده یک بخشی از آن فردی و بخشی دیگر سازمانی است. این سازمان بود که کار‌هایی تحت فرماندهی شهید حاج قاسم سلیمانی ایفای نقش کرده است. در نهایت می‌بینیم که این نیرو به اشغال لبنان پایان می‌دهد، در بوسنی قتل عام مسلمانان را متوقف کرد، در عراق و افغانستان در نهایت موجب عقب نشینی آمریکا شده است.

رویوران با اشاره به نقش و تاثیر سپاه قدس در سوریه، اضافه کرد: نیروی قدس سپاه در نهایت در سوریه به حضور تروریست‌های تکفیری داعش پایان داد و حضور سرزمینی نیرو‌های تکفیری از بین رفت. زیرا دولت داعش مدعی بود که زمین را در سوریه در اختیار دارد، ولی الان در زیر زمین هستند.

این کارشناس مسائل بین‌الملل یادآور شد: الان انتفاضه‌ای که در فلسطین شروع شده و «رژیم صهیونیستی» را دچار چالش جدی کرده است. بر همین اساس هم می‌بینیم که در راهبرد جدیدی هم که «تل‌آویو» برای سال ۲۰۲۳ اعلام کرده است نشان می‌دهد که این رژیم اشغالگر امروز تا چه میزان دچار چالش شده است.

وی با اشاره به دست‌آورد‌های نیروی قدس برای امت، عنوان کرد: تمامی این مسائل نشان می‌دهد که حضور سپاه قدس در سطح امت دست‌آورد‌های زیادی را برای ما تا امروز ایجاد کرده است. البته برای نظام مقدس جمهوری اسلامی هم محوری با عنوان «محور مقاومت» ایجاد کرده است که برای ما از یک طرف محور اتحاد ایجاد کرده و به محور نفوذی علیه طرف مقابل تبدیل شده است.

رویوران در پایان تصریح کرد: نکته جالب اینجاست که محور مقاومت بر اساس اشکالی که در دنیا همانند مزدوری است شکل نگرفته بلکه بر اساس ایدئولوژیک بوده و به شکل پذیرش ایدئولوژیک انقلاب اسلامی ایران است. این موضوع به نظر من یک سری تحولات جدی در سطح منطقه ایجاد کرده و ایران را به بزرگترین قطب محور مقاومت و قدرت منطقه‌ای تبدیل کرده است.

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

محور مقاومت بر اساس پذیرش ایدئولوژیک انقلاب اسلامی ایران شکل گرفته است بیشتر بخوانید »

نماینده عراقی: فرصت مجازات عاملان ترور فرماندهان پیروزی فراهم است

نماینده عراقی: فرصت مجازات عاملان ترور فرماندهان پیروزی فراهم است



نماینده پارلمان عراق چندروز مانده به سومین سالروز جنایت فرودگاه بغداد و ترور فرماندهان پیروزی از دولت و دستگاه قضایی کشورش خواست که عاملان و همدستان در ارتکاب این جنایت را مجازات کنند.

به گزارش مجاهدت از مشرق از خبرگزاری المعلومه، محمد البلداوی نماینده پارلمان عراق در این باره اظهار کرد: اکنون فرصت برای دولت و دستگاه قضایی مهیا شده است تا همه کسانی که مظنون به دست داشتن در جنایات فرودگاه هستند را پس از برکناری از مناصب دولتی، مجازات کنند.

وی تاکید کرد که فرصت تحقیق جدی و یافتن مجرمان واقعی این جنایت برای دولت و دستگاه قضایی عراق فراهم شده است.

البلداوی افزود: مسئول انجام عملیات تروریستی و ابزاری که در این جنایت به کار رفته مشخص است، اما اکنون به دنبال این هستیم که چه کسانی در این جنایت دست داشتند و چه کسانی اطلاعات را به دست دشمن رساندند.

وی ادامه داد: در ترور فرماندهان پیروزی طرف‌هایی دخیل هستند، بنابراین نکته مهم این است که این طرف‌ها مجازات شوند. پارلمان نیز باید موضع قاطعی در این باره اتخاذ کند.

البلدوی در ادامه از دولت و دستگاه قضایی عراق خواست تا اقدام جدی را برای افشای هویت همه طرف‌های همدست در جنایت فرودگاه بغداد در دستور کار قرار دهند و برای تکمیل این پرونده مهم تلاش کنند.

سردار سپهبد قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و ابومهدی المهندس معاون سازمان نیروهای مردمی عراق به همراه ۸ نفر دیگر بامداد روز جمعه ۱۳ دیماه ۹۸ در مسیر فرودگاه بغداد به دستور «دونالد ترامپ» رییس جمهوری آمریکا و با پهپادهای وزارت دفاع این کشور (پنتاگون) ترور شدند و به شهادت رسیدند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نماینده عراقی: فرصت مجازات عاملان ترور فرماندهان پیروزی فراهم است بیشتر بخوانید »