سپاه قدس

نگرانی رهبر انقلاب از مأموریت‌های «حاج‌قاسم»

نگرانی رهبر انقلاب از مأموریت‌های «حاج‌قاسم»



نگرانی رهبر انقلاب از مأموریت‌های حاج‌قاسم/ به عراق و سوریه که می‌روی، نگران جان تو هستم

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، یک سال از فراق حاج قاسم گذشت و در این مدت، یک لحظه هم در دل‌های نه تنها ملت ایران بلکه همه آزادی‌خواهان جهان، داغ شهادت سردار دل‌ها خاموش نشد. هرچه که در سال‌های حیاتش از او چیزی نشنیده‌ بودیم، در این مدت از این شهید مقاومت گفتیم و شنیدیم، اما هر بار ابعادی دیگر از زوایای شخصیتی سردار سلیمانی برایمان هویدا شد.

شخصیتی پررمز و راه که به گفته همرزمان و نزدیکانش نگاهی همه جانبه داشت. به سراغ حجت‌الاسلام علی شیرازی، نماینده سابق ولی‌فقیه در سپاه قدس رفتیم؛ کسی که از دوران جنگ تحمیلی با سردار قاسم سلیمانی آشنا می‌شود و پس از مدتی به عنوان مسؤول تبلیغات لشکر ثارالله در کنار ایشان خدمت می‌کند و در حدود یک دهه نیز در نیروی قدس همراه مرد میدان می‌شود. در ادامه مشروح گفت‌وگوی فارس با حجت‌الاسلام «علی شیرازی» مسؤول دفتر نمایندگی ولی‌فقیه در قرارگاه ثارالله را می‌خوانیم:

آقای شیرازی! آشنایی شما با سردار سلیمانی به دوران دفاع مقدس برمی‌گردد. اولین بار چگونه و کجا با یکدیگر آشنا شدید؟

سال ۶۱ قبل از عملیات بیت‌المقدس، من وارد تیپ ثارالله و از تهران به اهواز اعزام شدم و از همانجا من و حاج قاسم با هم آشنا شدیم. ما در تیپ ثارالله و بعد هم لشکر ثارالله ارتباط عملیاتی داشتیم. از فروردین سال ۶۵ من مسوول تبلیغات لشکر ثارالله شدم و ارتباطم با سردار سلیمانی بیشتر و ایشان فرمانده ما شد. تا پایان جنگ در لشکر بودم و بعد هم ارتباط استمرار داشت و در دوران جنگ ارتباط خانوادگی با هم برقرار کردیم. هشت سال اخیر هم در نیروی قدس با فرماندهی حاج قاسم در کنار ایشان بودم.

ارتباط خانوادگی که اشاره کردید، چگونه شکل گرفت؟

دوران جبهه وقتی به اهواز رفتم، دو ماه بعد خانواده را به اهواز بردم. در هتل فجر کنار رود کارون یک اتاق برای حاج قاسم بود. ایشان وقتی با خانواده از اهواز به کرمان می‌رفتند، من با خانواده به این اتاق می‌رفتم و با توجه به اینکه در یک هتل بودیم ارتباط خانوادگی شکل گرفت.

حاج قاسم گاهی در ۱۵ روز ۱۰ ساعت می‌خوابید

شما علاوه بر دوران جنگ که به واسطه مسؤول تبلیغات کشور با سردار سلیمانی همراه بودید، در نیروی قدس نیز با ایشان ارتباط نزدیکی داشتید. به نظر شما چه ویژگی در حاج قاسم بود که او را از سایر فرماندهان متمایز می‌کرد و بسیاری از فرزندان شهدا با شهادت سردار دل‌ها می‌گفتند ما دوباره یتیم شدیم.

ایشان ویژگی‌های خاصی داشت. یکی از آنها توجه به همه جوانب بود. من با فرماندهان زیادی کار کردم، چه در دوران جنگ و چه بعد از آن. کمتر فرمانده‌ای را دیدم که همه جانبه‌نگر باشد. مثلا در بُعد نظامی، نظر می‌داد، از طرفی هم به مردم و بچه‌ها و حتی به غذای گرم داخل خط و پشتیبانی و مشکلات آنها توجه داشت. حاج قاسم معمولاً قبل از عملیات دو سه ماه درگیر طراحی و آماده‌سازی نیرو برای اجرای عملیات بود. ۴ دی سال ۶۵ عملیات کربلای ۴ صورت گرفت و ۱۸ دی ماه عملیات کربلای ۵ بود و این عملیات‌ها استمرار داشت و حاج قاسم شبانه روز در عملیات‌ها بود تا اینکه اوایل فروردین سال ۶۶ عملیات تمام می‌شود. فرماندهی که حدود ۶ ماه شبانه روز در میدان بود، بعد از عملیات باید استراحتی کند، اما ایشان بعد از اتمام عملیات‌ها به بازدید خانواده‌های شهدا می‌رفت.

گاهی می‌شد که در دوران جنگ سه تا چهار روز نمی‌خوابید. البته مربوط به آن زمان نبود، بلکه حتی در نیروی قدس هم که مسؤولیت داشت، در جبهه سوریه و عراق همین طور بود. آقای پورجعفری که همیشه همراه حاج قاسم بود، می‌گفت گاهی در سفرهایی ۱۵ روزه، شاید حاج قاسم ۱۰ ساعت هم نمی‌خوابید.

تشویق حاج قاسم به ازدواج فرزندان شهدا

ویژگی خاص ایشان که همیشه من غبطه می‌خوردم این بود که حاج قاسم نه تنها دوران جنگ، بلکه بعد از آن و تا پایان عمر، ارتباطش با بچه‌های شهدای لشکر ثارالله قطع نشد. ما هیچ کسی را مثل حاج قاسم نداشتیم که به خانه‌های شهدای لشکر برود و حتی به فکر شغل بچه‌های شهدای کرمان هم باشد. حدود ۵۰ نفر از بچه‌های کرمان خلبان شدند. حاج قاسم بچه‌ها شهدا را به هم نزدیک می‌کرد و آنها را حتی تشویق به ازدواج می‌کرد.

حاج قاسم ارتباطش را با تمام فرماندهان لشکر ثارالله بعد از ۳۰ سال همچنان حفظ کرد و سالی دو سه بار همه را جمع می‌کرد و جلسه داشت. همه باز هم ایشان را فرمانده خود می‌دانستند. مثلا ایام فاطمیه همه در بیت الزهرا (س) کرمان جمع می‌شدند و بعد از روضه می‌نشستند و درد دل می‌کردند. سردار سلیمانی فرماندهی بود که اشرافش را به نیروهای لشکر ثارالله داشت و بعد هم در کنار آنها، با بچه های نیروی قدس و شهدای مدافع حرم این ارتباط حفظ شد.

شهیدی که حاج قاسم می‌گفت مردم از مرقد او حاجت می‌گیرند

حاج قاسم از هر فرصتی برای دیدار با خانواده شهدا استفاده می‌کرد و شما هم گاهی در این دیدارها حضور داشتید. ایشان در دیدار با خانواده شهدا به چه نکاتی اشاره می‌کردند؟

یک روحانی در لشکر ثارالله و گردان غواص بود که در عملیات کربلای ۴ شهید شد و پیکرش بعد از سال‌ها با غواص‌ها برگشت. بعد که پیکر این شهید آمد، دو بار من با حاج قاسم منزل این شهید رفتم که حاج قاسم سفارش می‌کرد و می‌گفت: «قدر باباتونو بدونین». عظمت پدرشان را ترسیم می‌کرد تا بدانند که فرزند چه کسی بودند. بیشتر فرزندان شهدا از حاج قاسم نامه دارد. به دختر شهید مغفوری نامه می‌نویسد و می‌گوید: «من افتخار می‌کنم رفیق بابای تو بودم که جزو عرفای لشکر ثارالله بود و کرمانی‌ها از مرقد او حاجت می‌گیرند». شهید مغفوری هم مسؤول بسیج کرمان بود، هم فرمانده سپاه کرمان و از عرفا. 

واکنش حاج قاسم به بلند کردن فرزند شهید از روی صندلی

واکنش خانواده شهدا با حضور حاج قاسم در منزل‌شان چه بود؟

بیشتر دوست داشتند حاج قاسم را ببینند و با او عکس بیندازند. برنامه‌ای داشتیم در تهران به طوری که حدود ۳ هزار نفر از خانواده شهدا را محضر رهبری بردیم. هر برنامه‌ای می‌گذاشتیم برنامه معنوی و فرهنگی بود. یکی از برنامه‌ها دیدار با حاج قاسم بود. حاج قاسم آمد سخنرانی کرد و کنارش یک صندلی بود که بچه شهید آمد روی صندلی کنار حاج قاسم نشست. یکی از آقایان بچه شهید را بلند کرد تا یکی از مسؤولان بنشیند. حاج قاسم گفت: «چرا بلندش کردی؟ این هم شخصیت است». بعد فرزند شهید را صدا زد و همانجا نشاند. سخنرانی حاج قاسم که تمام شد، من به خانواده‌ها گفتم که ایشان کار دارند و راهی باز کنید و اجازه دهید حاج قاسم برود. تا این حرف را زدم، کوچک و بزرگ سمت حاج قاسم هجوم آوردند و ازدحام جمعیت مانع حرکت حاج قاسم شد تا اینکه ایشان را به سمت خروجی هدایت کردیم. بعد از این اتفاق، اولین چیزی به من گفت این بود که «شیرازی امروز می‌خواستی مرا به کشتن بدهی». فرزندان شهدا واقعا عاشق حاج قاسم بودند. محبتی که به آنها می‌کرد، باعث شده بود که به سمتش جذب شوند. بعید می‌دانم روزی می‌گذشت که حاج قاسم با بچه‌های شهدا حرف نزده باشد، حتی اگر در سوریه و لبنان و عراق بود.

وقتی رهبری از شنیدن ازدواج همسران شهدا خوشحال می‌شد/ ماجرای خواندن خطبه عقد توسط حضرت آقا به صورت حضوری

یکی از توصیه‌‎هایی که حاج قاسم به خانواده شهدا به ویژه شهدای مدافع حرم داشت،  ازدواج مجدد همسران شهدا بود که به نوبه خود یک پیشنهاد جسورانه به شمار می‌رفت.

ما یک فرمول داریم فرمول الهی. حاج قاسم بر اساس فرمول الهی عمل می‌کرد و کاری نداشت کسی خوشش می‌آید یا نه. همیشه فکر می‌کرد که تکلیف شرعی چیست و اسلام و رهبری چه می‌گوید. آقا در دیدار خانواده شهدا توصیه می‌کرد که «همسران شهدا جوان هستند باید ازدواج کنند». چند بار در این دیدارها همسر شهدا گفتند ما با برادر شوهرمان ازدواج کردیم. حضرت آقا فرمودند «وقتی می‌شنوم ازدواج کردید، به ویژه با برادر شوهرتان خوشحال می‌شوم». در یکی از دیدارها همسر یکی از شهدا  که می‌خواست با برادر شوهرش ازدواج کند، به من گفت: «می‌شود برادر شوهرم که می‌خواهیم ازدواج کنیم هم به این دیدار بیاید؟» که ما هم موافقت کردیم. حضرت آقا چند سالی است که عقد حضوری نمی‌خواند و تلفنی عقد می‌کند. همسر شهید در آن دیدار به آقا گفت: «می‌شود شما عقد ما را بخوانید؟» آقا فرمودند: «من عقد حضوری نمی‎خوانم؛ اما عقد شما را می‌خوانم». معمولا هم عقد باید محضری شود، بعد آقا بخواند. اما این عقد را آقا خودشان بدون سند خواندند.

هر چه حضرت آقا می‌فرمودند حاج قاسم هم چون گوش به فرمان بود افراد به انجام آن ترغیب می‌کرد. برای همین هم ایشان به ازدواج همسر شهدا اهتمام داشت و به ما هم توصیه می‌کرد که اگر می‌توانید ازدواج آنها را سهولت دهید.

حاج قاسم از همه به ویژه شهدا می‌خواست برای شهادتش دعا کنند

حاج قاسم عاشق شهادت بود و در مراسم و برنامه‌های مختلف و حتی دیدار با خانواده شهدا از آنها می‌خواست که برای شهادتش دعا کنند. این روحیه شهادت طلبی ایشان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

آیا حاج قاسم می‌خواست شهید شوم تا از زیر بار مسؤولیت شانه خالی کند؟ نه اصلا اینطور نبود. حاج قاسم اول نگران عاقبتش بود. به فرموده رهبری شهادت مرگ تاجرانه است. انسان‌های کامل هم به دنبال بهترین‌ها هستند و بهترین مرگ شهادت است. همه رفقای ناب حاج قاسم شهید شدند و ایشان می‌خواست با رفقا زندگی کند. در اتاق کار و مهمانخانه منزل، عکس شهدای لشکر ثارالله و مدافعان حرم بود و حاج قاسم ۴۰ سال با آنها زندگی می‌کرد. یک شب قبل از عملیات کربلای ۵ مسوولان لشکر ثارالله جمع شدند ۴۸ نفر بودیم که بعد از عملیات ۲۴ نفر شدیم. این خیلی برای حاج قاسم سخت بود و می‌گفت «من همه عزتم را از اینها دارم».

بعد از جنگ و حتی در نیروی قدس هم چنین روحیه‌ای داشت و اواخر به فرزندان شهدا می‌گفت یا نامه می‌نوشت که «برایم دعا کنید». نه فقط فرزندان شهدا بلکه حتی به مرغ‌هایی که در خانه سوریه بود، هم اهمیت می‌داد و می‌گفت: «به غذای این مرغ‌ها هم توجه کنید، من به دعای اینها هم نیاز دارم». حاج قاسم وقتی برخی از فرزندان شهدا می‌خواستند به مکه مشرف شوند، برایشان نامه نوشت که «شما خانه خدا می‌روید، آنجا دعا کنید شهید شوم».

رابطه حضرت آقا و حاج قاسم/ به عراق و سوریه که می‌روی، نگران جان شما هستم

همانطور که بسیاری از نزدیکان حاج قاسم می‌گویند، ایشان بسیار ولایت‌پذیر بود. خاطره‌ای از نوع ارتباط حاج قاسم با حضرت آقا دارید؟

 ارتباط حاج قاسم با آقا و همینطور آقا با حاج قاسم عشقی بود. رئیس و مرئوسی نبود. ارتباط عشقی یعنی کسی حاضر باشد برای کسی جان دهد. نامه‌ای حضرت آقا به حاج قاسم دارد که می‌نویسد «تو که به عراق و سوریه می‌روی، من نگران جان تو هستم؛ مواظبت کن». حاج قاسم به آقا پاسخ می‌دهد و می‌نویسد «جان من چه قابل که شما را نگران کند. جان من هزاران بار فدای جان شما». تا کسی عاشق نباشد این حرف را می‌زند؟

دیداری خصوصی بود که پسر «ابوحسن عامری» فرمانده سپاه بدر از عراق می‌خواست خدمت آقا برود که هماهنگ کردم. حاج قاسم هم در جلسه حضور داشت. تا حاج قاسم را دید به آقا گفت «به حاج قاسم بگویید اینقدر سوریه و عراق نرود، مواظب خودش باشد». آقا فرمودند «آقای سلیمانی این هم من می‌گویم؟ دیگران هم می‌گویند». جلسه تمام شد بیرون آمدیم. حاج قاسم به ابوحسن عامر گفت «اگر می‌دانستم این حرف‌ها را جلوی آقا می‌زنی، نمی‌گذاشتم پیش آقا بروی».

معمولا کسی دیدار بزرگی می‌رود از خودش می‌گوید. سردار سلیمانی نزد مراجع تقلید می‌رفت، آنها انتظار داشتند حاج قاسم از عراق و سوریه و لبنان بگوید. من دو بار با حاج قاسم خدمت علما رفتم. بیش از ۳۸ سال با حاج قاسم در ارتباط بودم. مقطعی فرمانده بود و مقطعی در کنار هم بودیم. یک بار از زبانش نشنیدم که بگوید اگر من در سوریه و لبنان و عراق نبودم، این اتفاق نمی‌افتاد یا اینچنین می‌شد. در دیدار با مراجع می‌گفت «ماندن اسلام هیچ راهی جز ماندن حضرت آقا ندارد. اگر آقا تقویت شود اسلام تقویت می‌شود». ایشان صراحتا از ولایت دفاع می‌کرد. سال ۸۹ در کرمان سخنرانی دارد و سوگند یاد می‌‎کند و می‌گوید «والله من همه علمای جهان اسلام را می‌شناسم و با همه دیدار داشتم، اما هیچ کسی را مثل مقام معظم رهبری ندیدم». در وصیت‌نامه هم به این امر اشاره دارد و حتی به سپاه، بسیج، مردم، مراجع و علما هم همین را می‌گوید.

از طرفی هم حضرت آقا می‌داند هر حرفی به حاج قاسم می‌زند، او عمل می‌کند. نشد یک بار از زبان حاج قاسم جاری شود که نمی‌شود و امکان ندارد یا حتی اگر این امکانات را بدهید، این کار عملی می‌شود. شبی بود برخی فرماندهان حزب الله را خدمت آقا بردیم و همه ایستاده بودند تا وقتی رهبری می‌آید همه راحت ببینند. من و حاج قاسم هم ایستاده بودیم. آقا تا وارد شدند، فرمودند «آقای سلیمانی اول شما بیا من شما را ببوسم». آقا، حاج قاسم را در آغوش گرفتند و پیشانی و بازویش را بوسیدند. این صحنه فقط همان دیدار نبود بلکه در بیشتر دیدارها اینگونه بود.

نحوه اطلاع حاج قاسم از فوت مادرش

نیروی قدس چگونه شکل گرفت و در دوره ۲۲ سال فرماندهی حاج قاسم، به نظر شما مهم‌ترین اقدام ایشان چه بود؟

بعد از تشکیل سپاه قسمتی برای نهضت‌های جهانی شکل گرفت، اما به عنوان یک نیرو نبود. سال ۶۵ حضرت امام (ره) دستور تشکیل سه نیروی زمینی، هوایی و دریایی را در سپاه صادر کردند. در دوران رهبری مقام معظم رهبری نیروی قدس شکل گرفت. حدودا سال ۶۹ و ۷۰ بود و حاج قاسم از سال ۷۶ فرمانده نیروی قدس بود و در دوره فرماندهی ایشان روز به روز این نیرو در منطقه به ویژه در افغانستان، لبنان، فلسطین، سوریه و عراق بهتر درخشید. سیر حرکت فرماندهی حاج قاسم در نیروی قدس از ۷۶ تا ۹۸ زیباترین دوران نیروی قدس و زیباترین مدیریت دوران حیات حاج قاسم به شمار می‌رود. نظم، اخلاص و تواضع حاج قاسم زبانزد بود. حضرت آقا سال ۹۶ در دانشگاه امام حسین(ع) برای سخنرانی آمدند. بعد از سخنرانی رهبری، دانشجویانی در میدان بازدید بودند، از دیوار بالا آمدند تا خودشان را پشت جایگاه و نزدیک حاج قاسم رساندند.

ایشان با همه شوقی که مردم به او داشتند یک بار نشد جلوی من راه برود، در حالی من نیروی حاج قاسم بودم. وقتی مادرشان از دنیا رفت، حاج قاسم سوریه بود و به او پیغام دادیم مادرت حالش خوب نیست و در فرودگاه، من خبر فوت مادرش را دادم. اولین حرفش این بود که «من افتخار می‌کنم آخرین باری مادرم را دیدم، پایش را بوسیدم». اینها ویژگی حاج قاسم بود.

چرا حاج قاسم رئیس جمهور نشد؟

حاج قاسم با این همه محبوبیت، چرا برای به دست آوردن برخی جایگاه‌ها مثلا ریاست جمهوری یا نماینده مجلس تلاشی نکرد؟

سال ۹۵ برخی مرا واسطه کردند و گفتند «برو به حاج قاسم بگو کاندید ریاست جمهوی شود». من می‌دانستم قبول نمی‌کند. حتی خودم هم مخالف بودم، چون عظمت حاج قاسم بیشتر از این‌ها بود. حاج قاسم همان زمان رئیس جمهور و نفرات اول کشورهای منطقه قبولش داشتند و نه تنها در کشور بلکه در منطقه هم نفوذ داشت.

با این وجود من پیام دوستان را ابلاغ کردم که ایشان گفت «اگر آقا به من حکم کند که بیایم، می‌روم آنقدر جلوی آقا اشک می‌ریزم تا منصرف شود. من برای ریاست جمهوری نیامدم برای حضور در میدان جنگ و دفاع آمدم». اگر حاج قاسم کاندید ریایت جمهوری می‌شد، یقین دارم رأی می‌آورد. اما او دنبال ریاست و قدرت نبود و هیچ زمانی برای ماندن در قدرت تلاش نمی‌کرد و می‌گفت اگر تکلیف آقا نبود، در نیروی قدس هم نبودم.

 پختن غذای محلی توسط حاج قاسم برای فرماندهان لشکر

بهترین خاطره‌ای که از حاج قاسم دارید، چه بود؟

 ارتباط من و حاج قاسم بهترین خاطراتم بود. ارتباط ما، ارتباط دو مسوول نیروی قدس نبود. من محل کار می‌خواستم بروم، از منزل ایشان رد می‌شدم. گاهی تماس می‌گرفتم، ایشان را ببینم و گاهی هم پشت در منزل ایشان با آقای پورجعفری صحبت می‌کردم تا حاج قاسم بیاید. بارها به ایشان می‌گفتم «حاج قاسم هیچ کاری ندارم، آمدم  تو را ببینم».

یکی از خاطراتم هم برای دوران مقدس است. حاج قاسم برای نیروهایش خیلی ارزش قائل بود و نمی‌گفت من فرمانده هستم. عملیات کربلای ۵ تمام شد. فروردین ۶۶ همه فرماندهان لشکر را جمع کرد و گوسفندی ذبح کرد و خودش آشپزی و از همه پذیرایی کرد. می‌گفت غذایی درست می‌کنم که هیچ کسی بلد نیست. حاج قاسم آشپزی هم بلد بود و آن روز یک غذای محلی درست کرد.

به یقین حاج قاسم می‌دانست که شهید می‌شود و از مدتها آماده این ساعت بود

آخرین دیدار شما با حاج قاسم چه زمانی بود؟

آخرین دیدار من با حاج قاسم ۸ دی بود که من از تهران سفر رفتم و ایشان به سوریه رفت. در آن دیدار باور نمی‌کردم آخرین جلسه من با حاج قاسم است. گرچه باید بگوییم که سالها باور کرده بودیم، هر سفری شاید سفر آخر ایشان باشد. برای من احتمال اینکه حاج قاسم اینگونه شهید شود، وجود نداشت. حاج قاسم سوریه می‌رود و او که همیشه به دنبال جلسه بود این بار می‎گوید هیچ جلسه نمی‌خواهم داشته باشم، می‌خواهم شما را ببینم. بعد در لبنان هم با سیدحسن نصرالله دیدار می‌کند و مجدد به سوریه بازمی‌گردد و با فرماندهان شوخی می‌کند اگر من شهید شوم یا او شهید شود چه می‌شود و … آن شب پروازش تأخیر داشته برای همین در اتاقش در سوریه می‌رود تا موقع پرواز و بعد هم به عراق می‌رود و در فرودگاه به شهادت می‌رسد. وقتی حاج قاسم شهید شد، دوستانش به خانه او می‌روند و می‌بیند که نوشته‌ای به یادگار گذاشته است «خداوندا مرا پاکیزه بپذیر…».. نامه‌ای که حاج قاسم نوشته بود و فاطمه خانم، دخترش در محضر آقا خواند، خیلی مسائل را روشن کرد. حاج قاسم از مدتها آماده این ساعت بود و هرکسی هم در سوریه و لبنان پافشاری کرد که نرود، باز رفت.

چگونه از شهادت حاج قاسم مطلع شدید؟

ساعت حدود ۴ صبح بود که آقای شریف، مسؤول روابط عمومی سپاه با من تماس گرفت و گفت این خبر را تایید می‌کنید؟ که با دوستان تماس گرفتم و متاسفانه مطلع شدم که خبر صحت دارد و برای عرض تسلیت به منزل شهید رفتیم.

ستاد بازسازی عتبات شکل پذیرفته نگاه حاج قاسم بعد از سقوط صدام بود

یکی از اقدامات حاج قاسم تشکیل ستاد بازسازی عتبات و توسعه حرم‌ها بود. نظر شما درباره این اقدام حاج قاسم که برخی آن را دخالت در عراق عنوان می‌کردند، چیست؟

ستاد عتبات شکل پذیرفته نگاه حاج قاسم بعد از سقوط صدام بود. بنا شد عراقی‌هایی ایران هستند، به کشورشان برگردند. حاج قاسم دستور داد ماشین آماده شود و این‌ها را به عراق ببرند. پس از آن وقتی غربت حرم‌ها دیده شد، گفت باید فکری برای آن شود و با دستور حاج قاسم ستاد عتبات راه‌اندازی شد و به مروز زمان گسترش پیدا کرد. امروز توانسته این ستاد در عراق دو کار بزرگ انجام دهد؛ یکی از آنها زنده کردن نام حضرت زهرا (س) در نجف و جوار حرم امام علی (ع) است و یکی دیگر هم  در کربلا توسعه حرم حسینی و ساخت صحنی بزرگ به نام حضرت زینب (س). این حرکت ستاد بازسازی عتبات در آینده بهتر و زیباتر می‌شود و این نشان حضور مردم ایران در عراق است. سردار هم همواره تأکید داشت که این اقدامات حفظ شود.

البته روزهای اول برخی مباحث همچون دخالت ایران در عراق مطرح بود که البته الان به صفر ترسیده اما کمتر شده است. با این وجود، عراقی‌ها که در زمانی تمایل داشتند توسعه حرم‌ها را به سایر کشورها بسپارند، با عملیات لاغرسازی ستون‌های اطراف حرم سیدالشهدا (ع) متوجه توان و تخصص ایرانیان شدند و فهمیدند جز ایران هیچ کشوری قادر به این کار نیست.



منبع خبر

نگرانی رهبر انقلاب از مأموریت‌های «حاج‌قاسم» بیشتر بخوانید »

سردار سلیمانی نخ تسبیح مقاومت بود

سردار سلیمانی نخ تسبیح مقاومت بود



سردار سلیمانی نخ تسبیح مقاومت بود

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سردار اسدالله گنجعلی با تشریح ابعاد و ویژگی‌های شخصیتی سردار سلیمانی گفت: سردار سلیمانی به عنوان نخ تسبیح، مهره‌های نظامی مقاومت را در کنار هم قرار داد و دشمن می‌دانست هر کجا در مقابل ایران شکست می‌خورد به ویژه در خارج از مرزها، حتما پای سپاه و حاج قاسم در میان است.

 همرزم شهید سلیمانی، عملگرایی، متعلق به جناح خاصی نبودن و ظرفیت‌سازی در جهان اسلام برای مقابله با تروریسم را سه عامل اصلی اقبال و محبوبیت سردار سلیمانی در میان مردم عنوان کرد و گفت: یکی از دلایلی که باعث می‌شود فرمانده سپاه قدس از چنین محبوبیتی برخوردار شود این است که او کمتر صحبت می‌کرد و بیشتر عمل‌گرا بود.

بیشتر بخوانید:

ثمره انتقام خون شهید سلیمانی نابودی اسرائیل است

وی با یادآوری عدم تعلق سردار سلیمانی به جناح‌های سیاسی ادامه داد: یکی از عوامل محبوبیت شهید سلیمانی، تعلق نداشتن به هیچ طیف و جناح است. ایشان کشور خود را به‌عنوان معیار قبول داشت و در این راستا حرکت می‌کرد. مردم هم می‌دیدند هیچ موضع‌گیری خاصی از فرماندهی سپاه قدس در حوزه سیاسی و جناحی دیده نمی‌شد به شخصیت او احترام می‌گذاشتند.

گنجعلی با یادآوری بیانات رهبر انقلاب مبنی بر اینکه ایشان(سردار سلیمانی) قهرمان ملت ایران است، به خاطر اینکه ملت ایران داشته‌های فرهنگی خودش و معنوی خودش و انقلابی و ارزش‌های خودش را در او متبلور دید، گفت: به خاطر همین تبلور ارزش‌های فرهنگی ایرانی و ایران بود که نزد مردم عزیز بود و این خیلی با ارزش است.

فرمانده لشکر عملیاتی۱۷ علی بن ابی طالب (ع)، با اشاره به تلاش‌های سردار سلیمانی برای ظرفیت‌سازی در جهان اسلام در زمینه مقابله با تروریسم گفت: این ظرفیت‌سازی باعث شد او در منطقه غرب آسیا حتی بالاتر از رییس سابق اطلاعات ترکیه و رییس سابق اطلاعات عربستان قرار بگیرد.

وی اضافه کرد: دلیل اصلی محبوبیت سردار سلیمانی را می‌توان در این جمله کوتاه خلاصه کرد که شهید سلیمانی هرگز پی مقام و قدرت نبود، نه در عرصه نظامی، نه در عرصه اقتصادی و نه در عرصه سیاسی.

سردار گنجعلی خاطرنشان کرد: متاسفانه ‌در سال‌های اخیر شاهدیم بسیاری از عزیزانی که سابقه درخشانی هم در صحنه مقاومت داشتند، از آن خلوص دوران جنگ تحمیلی فاصله گرفته و اسیر هواهای نفسانی شدند و حتی شاهد بودیم برخی وارد فعالیت‌های اقتصادی یا سیاسی شدند. اما سردار سلیمانی راه امام را ادامه داد و سرباز خط اسلام و ولایت باقی ماند و همواره در پی ایجاد وحدت بود.

سردار سلیمانی داغ داعش را بر دل دشمنان گذاشت

دوست ۳۰ ساله سردار سلیمانی با تشریح درباره اهداف و انگیزه‌های آمریکا از ترور سردار سلیمانی گفت: سردار داغ داعش را بر  دل دشمنان به خصوص استکبار جهانی و همراهانش گذاشت؛ سردار به عنوان نخ تسبیح، درحال چیدن مهره‌های نظامی مقاومت در کنار هم بود و دشمن می‌دانست هر کجا در مقابل ایران شکست می‌خورد به ویژه در خارج از مرزها، حتما پای سپاه و حاج قاسم در میان است.

گنجعلی در پاسخ به این پرسش که در صورت نبود سردار، امروز جغرافیای منطقه چه شکلی بود، گفت: آمریکا در زمان طاغوت ایران را ژاندارم منطقه معرفی کرد. بعد از فروپاشی حکومت طاغوت هم این سرمایه گذاری را به سمت عربستان برد و از این طریق می‌خواهد در جنوب غرب آسیا حکمرانی کرده و دست به چپاول انرژی منطقه بزند.

وی اضافه کرد:‌ از آن مهمتر آمریکا می‌خواهد مبارزه ایدئولوژیک با اسلام داشته باشد که یکی از لازمه‌های این کار ایجاد تغییرات در جغرافیای منطقه از حیث تغییر جغرافیای سرزمینی با تاکید بر تعصبات قومی است. مانند ایجاد غائله کردستان، غائله پان‌ترکیست، غائله داعش (دولت عراق و شام، ..).

فرمانده لشکر عملیاتی ۱۷ امام علی بن ابی طالب(ع)، رمز پیروزی‌ها و موفقیت‌های سردار سلیمانی بر داعش را خدایی بودن ایشان عنوان کرد و افزود: حاج قاسم معتقد بود اگر کار برای خدا باشد خدا هم با اوست، به این آیه شریف اعتقاد داشت که یک نفر از سپاه اسلام معادل ۱۰ نفر دشمن است.

وی ادامه داد: ایشان سرباز شجاع، دلیر و ولایت‌مدار بود که هرگز به دشمن اجازه عرض اندام نداد. در مقابله با گروه‌های تروریستی و تکفیری دست نشانده آمریکا و دفاع از کیان نظام اسلامی در منطقه نقش بسیار زیادی داشت. این شهید عالی‌قدر با تأسی از قرآن کریم و آموخته‌های دینی و درس شجاعت فداکاری از سرور و سالار شهیدان نه اینکه جنایت‌های داعش را کم رنگ، بلکه ریشه کن کرد.

گنجیان تاکید کرد: به طور کلی حاج قاسم با مکتب خود که برگرفته از مکتب امام خمینی (ره) بود، توانست نه تنها بر داعش بلکه بر آمریکا پیروز شود و ما می توانیم از این مکتب درس‌هایی چون مجاهدت و صبر، علم‌آموزی، هجرت از خود، انقلابی بودن، بصیرت، آماده بودن، استقامت، فرماندهی دل‌ها، جاذبه، بیاموزیم.

وی افزود: باید شهید نشدن را یک غنیمت بدانیم تا این عمر ما به بطالت نگذرد، اگر امروز کسی را دیدید که بوی شهید از کلام و رفتار و اخلاق او استشمام شد بدانید او شهید خواهد شد.     

گنجعلی گفت‌: شهید سلیمانی یک انقلابی بود که به آرمان‌ها، اصول و ارکان انقلاب اسلامی معرفت و باور قلبی داشت و دارای اندیشه، روحیه و عمل تحول‌خواهانه، پیش‌رونده، پیش‌برنده بود. برای حضور قاطع، به هنگام و مؤثر در صراط مستقیم انقلاب و پاسداری از انقلاب اسلامی شاداب و بانشاط بود.

 سردار سلیمانی ظهور داعش را پیش بینی کرده بود

وی درایت و تیزهوشی را از دیگر ویژگیهای سردار سلیمانی عنوان کرد و گفت: در این زمینه ایشان ایشان بروز یک جریانِ به ظاهر مذهبیِ متمایل به یکی از فرقه‌ها و علیه‌ مقاومت را ایشان مدت‌ها قبل پیش‌بینی کرد و  به من گفته بود، آن چیزی که در وضع دنیای اسلام دارم می‌بینم – اسم بعضی از کشورها را ذکر کرد- جریانی درحال به وجود آمدن و شکل گرفتن است و بعد از مدتی داعش به وجود آمد.

این همرزم شهید سلیمانی با اشاره به ذکاوت و باهوشی سردار شهید خاطرنشان کرد: در اداره‌ اموری که با کشورها ارتباط داشت و در آنها دخیل بود، با کمال عقل و درایت رفتار می‌کرد.

گنجعلی ادامه داد:‌ وضع فعلی ما ما مثل دونده ماراتنی است که کیلومترها رنج دویدن را کشیده و کمی مانده به خط پایان، در حالی که جلوتر از همه است، با سنگ پرانی رقبا  احساس شکست می‌کند. رهبر ما فریاد می‌زند راهی تا خط پایان پیروزی نمانده، به زودی بر قله خواهید ایستاد و دشمنان به زانو در خواهند آمد. او بیهوده امید نمی‌دهد بلکه خط پایان را می‌بیند و آن را وعده می‌دهد (مانند حضرت موسی که وقتی به دریا رسیدند در حالی که دشمن از پشت سر به آنها نزدیک می شد به یارانش فرمود : ان معی ربی. یعنی همانا خدا با ماست و آنجا بود که دریا با عصایش شکافته شد.

وی افزود: ایستادگی، مقاومت، ثبات‌قدم، خستگی ناپذیری در میادین و صحنه‌های پاسداری از انقلاب اسلامی، تسلیم نشدن در برابر دشمنان کافران و فشارهای آنان با تحمل سختی راه را از دیگر ویژگی‌های حاج قاسم است و از طرفی دارای شجاعت و روحیه مقاومت بود.

گنجعلی با بیان اینکه شجاعت و مقاومت جزو خصلت‌های ایرانی است، یادآور شد: زبونی، عقب‌نشینی، انفعال و مانند اینها ضد روحیه‌ ملی ما است. آنهایی که ادعای ملیت می‌کنند و عملا زبونی از خودشان نشان می‌دهند، دچار تناقض هستند و او مظهر شجاعت و مقاومت بود.

زرنگی در جمع کردن مال نیست در فرصت طلبی برای شهادت است

به گفته وی، سردار سلیمانی روحیه‌ فداکاری و نوع‌دوستی داشت و برایش این ملت و آن ملت و مانند اینها مطرح نبود؛ نوع‌دوست بود، واقعا حالت فداکاری برای همه داشت. فرماندهی بود که افراد خاکستری را هم جذب می‌کرد و اینگونه دست دشمن را خالی می‌گذاشت.

فرمانده لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) خاطرنشان کرد: هوشمندی و ذکاوت در چگونگی کسب مال نیست. ذکاوت یعنی اینکه انسان خود را نگه دارد و ذرات اتصال را در وجود خودش حفظ کند، منتظر فرصتی باشد تا مثل شهید عطری ودیگر شهدای ارزشمند در اولین فرصت بتواند به فوز عظمای شهادت نایل شود؛ این ذکاوت، زرنگی است و تیزهوشی است.

وی خاطرنشان کرد: شهید سلیمانی هرچه  تکلیف بود همان را انجام می‌داد، زمان جنگ و سیل و زلزله در داخل کشور و جنگ در خارج از کشور مانند سوریه، ‌عراق و لبنان وارد عمل می‌شد.

سردار گنجعلی با بیان اینکه حاج قاسم در جایگاه فرماندهی جلوتر از نیرو حرکت می‌کرد، گفت: سردار «محمدرضا فلاح‌زاده» از همراهان حاج قاسم سلیمانی در جنگ با داعش، در روایت دلاوری‌های سیدالشهدای مقاومت می‌گوید: «حاج قاسم در دوران دفاع مقدس در طریق ‌القدس تا قلب منطقه پل سابله هجوم برد و خودش به  شدت مجروح شد. در عملیات ‌فتح المبین تا ابوقریب پیشروی کرد و مجروح شد. در ‌بیت المقدس به قلب دشمن یورش برد و تا پادگان حمید، سپس مرز کوشک؛ در والفجر۸ پهنه اروند را درنوردید و شاهد حضور دلاورانه او در شدیدترین آتش‌های دریاچه نمک بودیم. در قرارگاه تاکتیکی با او در کربلای ۵ غرب کانال پرورش ماهی ‌زیر آتش‌فشان خمپاره‌ها و آتش‌های مستقیم دشمن در ۱۰۰ ماهی متری خط مقدم بودیم. در سوریه در تمام خطوط عملیاتی حاضر شد و در باشکوی حلب مورد هجوم تیرهای مستقیم داعش قرار گرفت. در سابقیه در جنوب حلب، ماشین او را به رگبار بستند. در قلعه حلب هدف تیر قناسه دشمن قرار گرفت. در شمال حماه انتحاری دشمن در نزدیکی حاج قاسم منفجر شد. موشک مسلحان نزدیک او منفجر شد. اولین نفری بود که با هلی‌کوپتر وارد حلب در زمان محاصره شد و هدف ضدهوایی دشمن قرار گرفت و اولین نفری بود که با هواپیما به‌صورت شبانه وارد فرودگاه حلب شد؛ این در حالی بود که تیرهای مستقیم توپ ۲۳ النصره کل باند را زیر آتش داشتند و بعد از آن دیگر نیروها را آوردند».

گنجعلی با اشاره به استراتژی و نبوغ نظامی شهید سلیمانی گفت: از استراتژی و نبوغ ایشان می‌توان به ایجاد وحدت و یکپارچگی بین سپاه اسلام مانند حیدریون، فاطمیون، زینبیون و عزیزان ایرانی و سوری اشاره کرد.

وی در پایان گفت: در مبحث نظامی فرماندهی، فرمانده بودن در امور بسیار مهم است. ولی رهبر بودن امری بالاتر، رهبری نفوذ در قلب‌هاست که فرمانده بودن در آن مستور است. حاج قاسم رهبر بود و رهبر کسی است که می‌گوید “بیایید جلو نه اینکه بگوید بروید جلو”.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سردار اسدالله گنجعلی با تشریح ابعاد و ویژگی‌های شخصیتی سردار سلیمانی گفت: سردار سلیمانی به عنوان نخ تسبیح، مهره‌های نظامی مقاومت را در کنار هم قرار داد و دشمن می‌دانست هر کجا در مقابل ایران شکست می‌خورد به ویژه در خارج از مرزها، حتما پای سپاه و حاج قاسم در میان است.

 همرزم شهید سلیمانی، عملگرایی، متعلق به جناح خاصی نبودن و ظرفیت‌سازی در جهان اسلام برای مقابله با تروریسم را سه عامل اصلی اقبال و محبوبیت سردار سلیمانی در میان مردم عنوان کرد و گفت: یکی از دلایلی که باعث می‌شود فرمانده سپاه قدس از چنین محبوبیتی برخوردار شود این است که او کمتر صحبت می‌کرد و بیشتر عمل‌گرا بود.

بیشتر بخوانید:

ثمره انتقام خون شهید سلیمانی نابودی اسرائیل است

وی با یادآوری عدم تعلق سردار سلیمانی به جناح‌های سیاسی ادامه داد: یکی از عوامل محبوبیت شهید سلیمانی، تعلق نداشتن به هیچ طیف و جناح است. ایشان کشور خود را به‌عنوان معیار قبول داشت و در این راستا حرکت می‌کرد. مردم هم می‌دیدند هیچ موضع‌گیری خاصی از فرماندهی سپاه قدس در حوزه سیاسی و جناحی دیده نمی‌شد به شخصیت او احترام می‌گذاشتند.

گنجعلی با یادآوری بیانات رهبر انقلاب مبنی بر اینکه ایشان(سردار سلیمانی) قهرمان ملت ایران است، به خاطر اینکه ملت ایران داشته‌های فرهنگی خودش و معنوی خودش و انقلابی و ارزش‌های خودش را در او متبلور دید، گفت: به خاطر همین تبلور ارزش‌های فرهنگی ایرانی و ایران بود که نزد مردم عزیز بود و این خیلی با ارزش است.

فرمانده لشکر عملیاتی۱۷ علی بن ابی طالب (ع)، با اشاره به تلاش‌های سردار سلیمانی برای ظرفیت‌سازی در جهان اسلام در زمینه مقابله با تروریسم گفت: این ظرفیت‌سازی باعث شد او در منطقه غرب آسیا حتی بالاتر از رییس سابق اطلاعات ترکیه و رییس سابق اطلاعات عربستان قرار بگیرد.

وی اضافه کرد: دلیل اصلی محبوبیت سردار سلیمانی را می‌توان در این جمله کوتاه خلاصه کرد که شهید سلیمانی هرگز پی مقام و قدرت نبود، نه در عرصه نظامی، نه در عرصه اقتصادی و نه در عرصه سیاسی.

سردار گنجعلی خاطرنشان کرد: متاسفانه ‌در سال‌های اخیر شاهدیم بسیاری از عزیزانی که سابقه درخشانی هم در صحنه مقاومت داشتند، از آن خلوص دوران جنگ تحمیلی فاصله گرفته و اسیر هواهای نفسانی شدند و حتی شاهد بودیم برخی وارد فعالیت‌های اقتصادی یا سیاسی شدند. اما سردار سلیمانی راه امام را ادامه داد و سرباز خط اسلام و ولایت باقی ماند و همواره در پی ایجاد وحدت بود.

سردار سلیمانی داغ داعش را بر دل دشمنان گذاشت

دوست ۳۰ ساله سردار سلیمانی با تشریح درباره اهداف و انگیزه‌های آمریکا از ترور سردار سلیمانی گفت: سردار داغ داعش را بر  دل دشمنان به خصوص استکبار جهانی و همراهانش گذاشت؛ سردار به عنوان نخ تسبیح، درحال چیدن مهره‌های نظامی مقاومت در کنار هم بود و دشمن می‌دانست هر کجا در مقابل ایران شکست می‌خورد به ویژه در خارج از مرزها، حتما پای سپاه و حاج قاسم در میان است.

گنجعلی در پاسخ به این پرسش که در صورت نبود سردار، امروز جغرافیای منطقه چه شکلی بود، گفت: آمریکا در زمان طاغوت ایران را ژاندارم منطقه معرفی کرد. بعد از فروپاشی حکومت طاغوت هم این سرمایه گذاری را به سمت عربستان برد و از این طریق می‌خواهد در جنوب غرب آسیا حکمرانی کرده و دست به چپاول انرژی منطقه بزند.

وی اضافه کرد:‌ از آن مهمتر آمریکا می‌خواهد مبارزه ایدئولوژیک با اسلام داشته باشد که یکی از لازمه‌های این کار ایجاد تغییرات در جغرافیای منطقه از حیث تغییر جغرافیای سرزمینی با تاکید بر تعصبات قومی است. مانند ایجاد غائله کردستان، غائله پان‌ترکیست، غائله داعش (دولت عراق و شام، ..).

فرمانده لشکر عملیاتی ۱۷ امام علی بن ابی طالب(ع)، رمز پیروزی‌ها و موفقیت‌های سردار سلیمانی بر داعش را خدایی بودن ایشان عنوان کرد و افزود: حاج قاسم معتقد بود اگر کار برای خدا باشد خدا هم با اوست، به این آیه شریف اعتقاد داشت که یک نفر از سپاه اسلام معادل ۱۰ نفر دشمن است.

وی ادامه داد: ایشان سرباز شجاع، دلیر و ولایت‌مدار بود که هرگز به دشمن اجازه عرض اندام نداد. در مقابله با گروه‌های تروریستی و تکفیری دست نشانده آمریکا و دفاع از کیان نظام اسلامی در منطقه نقش بسیار زیادی داشت. این شهید عالی‌قدر با تأسی از قرآن کریم و آموخته‌های دینی و درس شجاعت فداکاری از سرور و سالار شهیدان نه اینکه جنایت‌های داعش را کم رنگ، بلکه ریشه کن کرد.

گنجیان تاکید کرد: به طور کلی حاج قاسم با مکتب خود که برگرفته از مکتب امام خمینی (ره) بود، توانست نه تنها بر داعش بلکه بر آمریکا پیروز شود و ما می توانیم از این مکتب درس‌هایی چون مجاهدت و صبر، علم‌آموزی، هجرت از خود، انقلابی بودن، بصیرت، آماده بودن، استقامت، فرماندهی دل‌ها، جاذبه، بیاموزیم.

وی افزود: باید شهید نشدن را یک غنیمت بدانیم تا این عمر ما به بطالت نگذرد، اگر امروز کسی را دیدید که بوی شهید از کلام و رفتار و اخلاق او استشمام شد بدانید او شهید خواهد شد.     

گنجعلی گفت‌: شهید سلیمانی یک انقلابی بود که به آرمان‌ها، اصول و ارکان انقلاب اسلامی معرفت و باور قلبی داشت و دارای اندیشه، روحیه و عمل تحول‌خواهانه، پیش‌رونده، پیش‌برنده بود. برای حضور قاطع، به هنگام و مؤثر در صراط مستقیم انقلاب و پاسداری از انقلاب اسلامی شاداب و بانشاط بود.

 سردار سلیمانی ظهور داعش را پیش بینی کرده بود

وی درایت و تیزهوشی را از دیگر ویژگیهای سردار سلیمانی عنوان کرد و گفت: در این زمینه ایشان ایشان بروز یک جریانِ به ظاهر مذهبیِ متمایل به یکی از فرقه‌ها و علیه‌ مقاومت را ایشان مدت‌ها قبل پیش‌بینی کرد و  به من گفته بود، آن چیزی که در وضع دنیای اسلام دارم می‌بینم – اسم بعضی از کشورها را ذکر کرد- جریانی درحال به وجود آمدن و شکل گرفتن است و بعد از مدتی داعش به وجود آمد.

این همرزم شهید سلیمانی با اشاره به ذکاوت و باهوشی سردار شهید خاطرنشان کرد: در اداره‌ اموری که با کشورها ارتباط داشت و در آنها دخیل بود، با کمال عقل و درایت رفتار می‌کرد.

گنجعلی ادامه داد:‌ وضع فعلی ما ما مثل دونده ماراتنی است که کیلومترها رنج دویدن را کشیده و کمی مانده به خط پایان، در حالی که جلوتر از همه است، با سنگ پرانی رقبا  احساس شکست می‌کند. رهبر ما فریاد می‌زند راهی تا خط پایان پیروزی نمانده، به زودی بر قله خواهید ایستاد و دشمنان به زانو در خواهند آمد. او بیهوده امید نمی‌دهد بلکه خط پایان را می‌بیند و آن را وعده می‌دهد (مانند حضرت موسی که وقتی به دریا رسیدند در حالی که دشمن از پشت سر به آنها نزدیک می شد به یارانش فرمود : ان معی ربی. یعنی همانا خدا با ماست و آنجا بود که دریا با عصایش شکافته شد.

وی افزود: ایستادگی، مقاومت، ثبات‌قدم، خستگی ناپذیری در میادین و صحنه‌های پاسداری از انقلاب اسلامی، تسلیم نشدن در برابر دشمنان کافران و فشارهای آنان با تحمل سختی راه را از دیگر ویژگی‌های حاج قاسم است و از طرفی دارای شجاعت و روحیه مقاومت بود.

گنجعلی با بیان اینکه شجاعت و مقاومت جزو خصلت‌های ایرانی است، یادآور شد: زبونی، عقب‌نشینی، انفعال و مانند اینها ضد روحیه‌ ملی ما است. آنهایی که ادعای ملیت می‌کنند و عملا زبونی از خودشان نشان می‌دهند، دچار تناقض هستند و او مظهر شجاعت و مقاومت بود.

زرنگی در جمع کردن مال نیست در فرصت طلبی برای شهادت است

به گفته وی، سردار سلیمانی روحیه‌ فداکاری و نوع‌دوستی داشت و برایش این ملت و آن ملت و مانند اینها مطرح نبود؛ نوع‌دوست بود، واقعا حالت فداکاری برای همه داشت. فرماندهی بود که افراد خاکستری را هم جذب می‌کرد و اینگونه دست دشمن را خالی می‌گذاشت.

فرمانده لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) خاطرنشان کرد: هوشمندی و ذکاوت در چگونگی کسب مال نیست. ذکاوت یعنی اینکه انسان خود را نگه دارد و ذرات اتصال را در وجود خودش حفظ کند، منتظر فرصتی باشد تا مثل شهید عطری ودیگر شهدای ارزشمند در اولین فرصت بتواند به فوز عظمای شهادت نایل شود؛ این ذکاوت، زرنگی است و تیزهوشی است.

وی خاطرنشان کرد: شهید سلیمانی هرچه  تکلیف بود همان را انجام می‌داد، زمان جنگ و سیل و زلزله در داخل کشور و جنگ در خارج از کشور مانند سوریه، ‌عراق و لبنان وارد عمل می‌شد.

سردار گنجعلی با بیان اینکه حاج قاسم در جایگاه فرماندهی جلوتر از نیرو حرکت می‌کرد، گفت: سردار «محمدرضا فلاح‌زاده» از همراهان حاج قاسم سلیمانی در جنگ با داعش، در روایت دلاوری‌های سیدالشهدای مقاومت می‌گوید: «حاج قاسم در دوران دفاع مقدس در طریق ‌القدس تا قلب منطقه پل سابله هجوم برد و خودش به  شدت مجروح شد. در عملیات ‌فتح المبین تا ابوقریب پیشروی کرد و مجروح شد. در ‌بیت المقدس به قلب دشمن یورش برد و تا پادگان حمید، سپس مرز کوشک؛ در والفجر۸ پهنه اروند را درنوردید و شاهد حضور دلاورانه او در شدیدترین آتش‌های دریاچه نمک بودیم. در قرارگاه تاکتیکی با او در کربلای ۵ غرب کانال پرورش ماهی ‌زیر آتش‌فشان خمپاره‌ها و آتش‌های مستقیم دشمن در ۱۰۰ ماهی متری خط مقدم بودیم. در سوریه در تمام خطوط عملیاتی حاضر شد و در باشکوی حلب مورد هجوم تیرهای مستقیم داعش قرار گرفت. در سابقیه در جنوب حلب، ماشین او را به رگبار بستند. در قلعه حلب هدف تیر قناسه دشمن قرار گرفت. در شمال حماه انتحاری دشمن در نزدیکی حاج قاسم منفجر شد. موشک مسلحان نزدیک او منفجر شد. اولین نفری بود که با هلی‌کوپتر وارد حلب در زمان محاصره شد و هدف ضدهوایی دشمن قرار گرفت و اولین نفری بود که با هواپیما به‌صورت شبانه وارد فرودگاه حلب شد؛ این در حالی بود که تیرهای مستقیم توپ ۲۳ النصره کل باند را زیر آتش داشتند و بعد از آن دیگر نیروها را آوردند».

گنجعلی با اشاره به استراتژی و نبوغ نظامی شهید سلیمانی گفت: از استراتژی و نبوغ ایشان می‌توان به ایجاد وحدت و یکپارچگی بین سپاه اسلام مانند حیدریون، فاطمیون، زینبیون و عزیزان ایرانی و سوری اشاره کرد.

وی در پایان گفت: در مبحث نظامی فرماندهی، فرمانده بودن در امور بسیار مهم است. ولی رهبر بودن امری بالاتر، رهبری نفوذ در قلب‌هاست که فرمانده بودن در آن مستور است. حاج قاسم رهبر بود و رهبر کسی است که می‌گوید “بیایید جلو نه اینکه بگوید بروید جلو”.



منبع خبر

سردار سلیمانی نخ تسبیح مقاومت بود بیشتر بخوانید »

عکس/ فرمانده «نیروی قدس» با قدسیان آسمان

عکس/ فرمانده «نیروی قدس» با قدسیان آسمان



سردار اسماعیل قاآنی در سال های دفاع مقدس

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه جهاد و مقاومت مشرق، قابی که پیش رو دارید، به سال 1364 شمسی، در مقر یگان تخریب «لشکر ۲۱ امام‌رضا(صلوات الله علیه)» (موسوم به مقر «شهید وزین») واقع در چند کیلومتری «اهواز» به ثبت رسیده است. در آن زمان، سردار «حاج اسماعیل قاآنی» فرماندهی لشکر مزبور را بر عهده داشت. در تصویر سه تن از شهدای این لشکر نیر دیده می شوند:

روحمان با یادشان شاد

هدیه به ارواح بلندپروازشان صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم



منبع خبر

عکس/ فرمانده «نیروی قدس» با قدسیان آسمان بیشتر بخوانید »

نماینده رهبری در سپاه قدس:  آینده زیباتر خواهد بود

نماینده رهبری در سپاه قدس: آینده زیباتر خواهد بود



علی شیرازی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، یادداشتی به قلم حجت‌الاسلام علی شیرازی نماینده ولی فقیه در سپاه قدس و نویسنده و فعال حوزه نشر کتب دفاع مقدس به مناسبت هفته کتاب و کتاب‌خوانی منتشر شد که متن کامل آن چنین است:

اگر ایران را با برخی از کشورهای دنیا مقایسه کنیم؛ وضعیت کتابخوانی در ایران اصلا مناسب نیست. این نگاه برگرفته از انتظار ما از ایرانی مسلمان و انقلابی ای است که امروز در جهان بر جایگاه عزت و اسوه‌گری تکیه زده است.

اما اگر ایران امروز را با ایران ۴۰ سال قبل مقایسه کنیم؛ انصافا با پیشرفت چشم‌گیری مواجه می‌شویم.

امروز تیراژ برخی از کتاب‌های ما به بالای ۱۵۰ نوبت چاپ و بیش از یک میلیون نسخه رسیده است. کتاب‌های “دا”، “سلام بر ابراهیم” و “خاک‌های نرم کوشک” بالاترین تیراژ کتاب‌های دفاع مقدس را به خود اختصاص داده اند. پس از آن‌، کتاب “یادت باشد” با ۱۳۱ بار تجدید چاپ رتبه بعدی را دارد.

کتاب “دختر شینا” با ۱۰۷ نوبت چاپ، “پایی که جا ماند” و “آن ۲۳ نفر” با ۷۰ چاپ، “نورالدین پسر ایران” و “فرمانده من” با ۶۸ چاپ، و “ملاصالح” با ۵۰ چاپ به ترتیب در رتبه های بعدی قرار گرفته اند.

امام خامنه ای در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۱۷ فرمودند: “کتاب درباره ی دفاع مقدس می‌نویسند، ششصد هزار نسخه فروش می‌رود. فروش ششصد هزار نسخه در ایران، باور کردنی است؟ تیراژهای ما دو هزار و سه هزار و ده هزار و این جوری بوده … ششصد هزار نسخه فروش برود ، این خیلی خوب است.

امروز کتاب شهید ابراهیم هادی بیش از یک میلیون و صد هزار نسخه به فروش رفته است. این یعنی رشد میزان کتاب‌خوانی در کشور که مایه رحمت و امید است.

ما امروز در کشور، جوانان و زن و مرد زیادی داریم که در طول چند سال بیش از صد جلد کتاب ۳۰۰ صفحه ای و پانصد صفحه ای خوانده اند. من افرادی را می‌شناسم که در طول ۱۰ الی ۱۵ سال بیش از پانصد جلد از کتاب‌های تاریخ شفاهی دفاع مقدس و رمان های مذهبی و انقلابی را خوانده اند.

من افرادی را می‌شناسم که علاوه بر مطالعه این کتابها، در طول ۶ الی ۷ ماه صحیفه نور ۲۲ جلدی را با دقت و با طمأنینه خوانده اند.

من جوان‌ها و زن و مردی را می‌شناسم که به صورت منظم و با تدبر تفسیر قرآن را مطالعه کرده اند و هنوز هم در حال خواندن جلدهای بعدی تفسیر نمونه اند.

این افراد با عمق وجود درک کرده اند که دین و دنیایشان به برکت کتاب تأمین و تغذیه می‌شود و فرآیند کمالشان به وسیله کتاب تحقق می‌یابد.

این افراد برای خود کتاب‌خوانی را توفیق بزرگی می‌دانند و از این‌رو با استفاده از لحظه لحظه های عمر خود همواره در حال بهره گیری از کتاب‌های جدید و جذاب و آموختن چیزهای تازه اند.

امام خامنه ای در تاریخ ۱۳۷۲/۱۰/۴ فرمودند: “امروز کتاب‌خوانی و علم آموزی نه تنها یک وظیفه ملی، که یک واجب دینی است”.

بر همین اساس و با همین نگاه است که ما امروز شاهد رشد و شکوفایی کتاب‌خوانی در بین ملت ایران هستیم.

البته باید اذعان داشت که ملت ایران هنوز به رتبه در شأن کتابخوانی در جهان نرسیده است. بایستی کتابخوانی به یک سیره و سنت رایج بین مردم ایران تبدیل بشود. باید جوان ایرانی بداند که کتابخوانی برای برنامه ریزی آینده او خیلی مهم است.

باید خرید کتاب در سبد اقتصادی همه ماها جایی پیدا کند و هر روزمان دارای وقت مشخصی برای کتابخوانی باشد.

باید همه مردم کتابهای دفاع مقدس را مطالعه کنند. این کتاب‌ها شیرین و پر جاذبه است، و ذهن‌ها را با مسائل بسیاری آشنا می‌کند و رشد کتابخوانی را در کشور بالا می‌برد.

ملت ایران در بسیاری از صحنه های علمی جهان در حال درخشیدن است. باید در رتبه کتابخوانی نیز چون خورشید در دنیا بدرخشد.

میزان رشد در این مسیر قابل تحسین است؛ اما لازم است مسئولین فرهنگی کشور و شورای عالی انقلاب فرهنگی برای این موضوع برنامه ریزی راهبردی نمایند و خود را در مسیر پیشرفت کتابخوانی ملت، خصوصا نسل جوان مسئول بدانند.

ایران فردا بایستی شاهد تیراژهای چند میلیونی کتاب باشد، قطعا با سرعت رشدی که تاکنون مردم ایران در این موضوع داشته اند، آینده زیباتر از امروز خواهد بود.



منبع خبر

نماینده رهبری در سپاه قدس: آینده زیباتر خواهد بود بیشتر بخوانید »

کتابی که به درخواست «حاج قاسم» نوشته و منتشر شد

کتابی که به درخواست «حاج قاسم» نوشته و منتشر شد



کتابی که به درخواست حاج قاسم نوشته و منتشر شد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب پاییز ۵۰ سالگی سرگذشت شهید «حاج محمد جمالی پا قلعه» است. شهید جمالی در ۱۲ آبان، سال ۱۳۹۲ در جبهه سوریه شهید شد و در ۱۴ آبان در آرامگاه شهدای کرمان به خاک سپرده شد. حالا مزار او با مزار حاج قاسم سلیمانی ۴ قدم بیشتر فاصله ندارد.

«حاج محمد جمالی» مردی که سابقه دوستی‌اش با حاج قاسم به ۳۵ سال می‌رسد. اولین سلامی که به حاج قاسم داده بود در میدان جنگ بود وقتی ۱۶ سال بیشتر نداشت؛ آخرین خداحافظی‌اش هم با حاج قاسم در میدان جنگ بود وقتی ۵۰ ساله شده بود. نقطه مشترک هر دو دفاع از امنیت کشور بود. همه رفت‌وآمدها، همه قرارها، همه دلدادگی‌هایشان برای امنیت کشور بود. چه در زمان ۸ سال دفاع مقدس، چه وقتی جلوی نیروهای داعش در سوریه ایستاده بودند. اما زمانی هم بین این دفاع‌ها وجود داشت. می‌پرسید کی؟ کجا؟ همان موقع که سال‌ها اشرار در منطقه سیرجان کرمان قد علم کرده بودند تا امنیت کشور را از داخل لکه‌دار کنند. در تمام این مبارزه‌ها شهید محمد جمالی خودش را سرباز حاج قاسم می‌دانست. حتی بعد از بازنشستگی در مأموریت‌های سخت و جان‌فرسا فرمانده اش را همراهی می‌کرد.

شهادتش شبیه به زندگی‌اش بود

شهید محمد جمالی وقتی به شهادت رسید که مبارزه در جبهه سوریه هنوز علنی نشده بود و شهادت او، آن‌طور که باید برای خیلی از مردم جامعه آشکار نشد؛ حتی خیلی‌ها خبر شهادت او را از رادیوهای بیگانه شنیدند. هرچند اهالی کرمان به‌واسطه همه تلاش‌هایی که شهید جمالی سال‌ها برای دفاع از وطن و مبارزه با اشرار داشت در مراسم خاک‌سپاری او سنگ تمام گذاشتند و همین بس که خود حاج قاسم، در مراسم خاک‌سپاری او شرکت کرد و مراسم را خودش انجام داد.

و اما همه قصه دلدادگی فرمانده و سرباز وفادارش با شهادت شهید جمالی تمام نشد. در سال ۱۳۹۷ حاج قاسم در کنار همه دغدغه‌های امنیتی کشور دوست داشت یاد حاج محمد جمالی را نه‌تنها برای خودش بلکه برای همه مردم زنده نگه دارد. پیگیری نوشتن کتاب زندگی شهید، یکی از راه‌هایی بود که به ذهن حاج قاسم رسید. با پیگیری‌های سردار حاج قاسم سلیمانی ظرف مدت ۳ ماه کتاب حاضر شد. حاج قاسم کتاب را خواند با «مرتضی سرهنگی» نویسنده کتاب‌های مقاومت تماس گرفت که: کتاب خوب نوشته‌شده است. تقریر کتاب را هم کنار آن نوشته‌ام هر چه زودتر برای کتاب، مراسم رونمایی برگزار کنید حتماً خودم در این مراسم حاضر می‌شوم.

روز رونمایی رسید و حاج قاسم نبود

 حاج قاسم انتشارات «خط مقدم» را برای چاپ انتخاب کرد؛ روز رونمایی کتاب فرارسید؛ اما حاج قاسم نبود. در روز برگزاری رونمایی کتاب حدود ۳۵ روز بود که سردار شهید شده بود، مراسم رونمایی درست شبیه به مجلس ختم دیگری برای حاج قاسم بود. مجلسی که قرار بود حاج قاسم صاحب‌مجلس باشد؛ اما او رفته بود و مهرش مانده بود.

نویسنده کتاب پاییز ۵۰ سالگی فاطمه بهبودی نویسنده جوانی است که پیش‌ازاین داستان‌هایی  درباره جنگ نوشته است. او در بهمن‌ماه سال ۹۷ همراه با چند نویسنده دیگر راهی کرمان شد تا داستان زندگی یکی از رزمندگان دفاع مقدس را بنویسد. او تنها خانمی بود که در جمع نویسندگان، مسافر کرمان شد.

نشانه‌ها دست‌به‌دست هم داده بودند

«فاطمه بهبودی» نویسنده‌ای که او را بیشتر به کتاب «پوتین قرمزهایش» می‌شناسند. از روزی می‌گوید که قرار شد کتاب زندگی شهید جمالی را بنویسد: «بیشتر سال‌های عمرم را درباره جنگ ایران و عراق پژوهش کرده‌ام. چند کتاب هم در این زمینه نوشته‌ام. دلم می‌خواست اتفاق تازه‌ای بیفتد. یادم می‌آید همان روزها به مادرم گفتم دلم زیارت امام رضا می‌خواهد؛ تنها، مثل سفر حجی که رفتم! مادرم تعجب کرد چون تمام گلایه من از این سفر بی‌همسفری‌ام بود. چند روز بعد من و تنی چند از نویسنده‌ها برای معارفه به کنگره سرداران سپاه کرمان دعوت شدیم. سوژه‌ها یکی‌یکی به نویسنده‌ها معرفی شدند. به من که رسید نام شهیدی را آوردند که مدافع حرم بود. جا خوردم! قرار بود کارها مربوط به جنگ باشد! از طرفی تا کرمان رفته بودم که سوژه من یکی از شهدای جنگ هشت‌ساله باشد، چراکه سال‌ها در این حوزه تحقیق کرده بودم و می‌خواستم تکه دیگری از این پازل را بازآفرینی کنم، اما در آن لحظه انگار به دهانم قفل زدند! انگار کسی در گوشم می‌گفت: هیس! تو برای این کار انتخاب‌شده‌ای!

هرچند از همان‌جا دست‌به‌دست تقدیر دادم؛ اما انگار سرنوشت خیال سکوت داشت. مدتی از معارفه گذشته و راوی به من معرفی نمی‌شد، این در حالی بود که دوستان نویسنده مصاحبه را گرفته و مشغول نگارش بودند. با مسؤولان کنگره تماس گرفتم و گفتم: «مشکل چیست؟ چرا شرایط مصاحبه را فراهم نمی‌کنید؟»

بعد از سکوتی طولانی گفتند که: شما درخواست مصاحبه با همسر شهید را داشتید. ایشان مشهد زندگی می‌کنند. الآن هم فصل امتحانات پسرشان است و نمی‌توانند به تهران بیایند. گفتم: «خب ما می‌ریم!»

گفتند که: راه دور است. گفتم: «مشکلی نیست.»

گفتند که: مشهد است

دلم هری ریخت. یاد چند روز پیش افتادم که به مامان گفته بودم دلم زیارت امام رضا می‌خواهد! تنهایی! در آن زمستان سرد! نمی‌دانم دعای خیر مامان بود یا توجه شهید.

رفتنم به مشهد مصادف شد با میلاد بانوی دمشق. سه چهار روز مصاحبه گرفتم باقی وقتم را به حرم امام رضا (ع) می‌رفتم و گوش کرده‌ها را می‌نوشتم، بی‌آنکه مصاحبه‌ها پیاده شود. نمی‌دانم وسواس همیشگی‌ام کجا رفته بود که سطر به سطر مصاحبه پیاده شده را با صدایم تطبیق می‌دادم!

به تهران برگشتم. درخواست ملاقات با مادر شهید را دادم. برحسب اتفاق مصادف شد با وفات عقیله بنی‌هاشم. کتاب به مراحل پایانی نزدیک شده بود. بخش اسناد و تصاویر کتاب مانده بود و مطلعین همراهی نمی‌کردند، اما شهید با من همراه بود و کتاب چاپ شد. و در مدت کوتاهی به چاپ سوم رسید.

راوی کتاب پاییز ۵۰ سالگی

«مریم جمالی» همسر شهید حاج محمد جمالی همه قصه زندگی‌اش را ظرف سه روز برای خانم نویسنده تعریف کرد. مریم خانم از ۱۸ سالگی همسر پسرعمه‌اش محمد جمالی شده بود و از همان ابتدا می‌دانست محمد، حامی نه‌تنها خانواده بلکه هر مظلومی است که از او کمک بخواهد یا نخواهد. یاد گرفته بود که او هم باید همپای شوهرش باشد. وقتی حاج محمد برای کمک به زلزله‌زدگان بم رفت اقوام به مریم خانم شکایت می‌کردند که این نشد زندگی! هر جا که مشکلی هست حاج محمد رها می‌کند و می‌رود. مریم خانم گفته بود اگر هر همسری اجازه ندهند مردش به کمک دیگران برود پس همه مردها باید در خانه بمانند. آن‌وقت دیگر مردی پیدا نمی‌شود که بار از دوش دیگران بردارد.

 همه زندگی آن‌ها همین قانون را داشت چه آن زمان که ۴ سال زندگی‌اش را جمع کرده و رفت سیرجان تا اگر حاج محمد دو هفته یک‌بار بعد از مأموریت‌های مبارزه با اشرار به خانه بیاید خانه نزدیک باشد و زودتر خستگی از تن بگیرد چه وقتی حاج محمد همه ۸ سال جنگ را در جبهه بود. با همه این‌ها وقتی حاج محمد می‌خواست به سوریه برود مریم خانم بی‌تاب بود. او دیگر طاقت جوانی‌هایش را نداشت. حاج محمد ۵۰ ساله شده بود. داماد داشت و وقتش رسیده بود که دل به دل مریم خانم بدهد.

اولین سفر به سوریه

مریم خانم جمالی می‌گوید: «حاج محمد بازهم مثل جوانی‌هایش عطش رفتن داشت. اولین بار ۵۵ روز رفت سوریه و برگشت دو هفته پیش ما ماند دخترها هزار بار گفتند که باباجان دیگر نرو. طاقت دوری شمارا نداریم. به دخترها می‌گفت از مادرتان یاد بگیرید در تمام این سال‌ها هیچ‌وقت مانع من نشد. سرم را پایین می‌انداختم و آرزو می‌کردم که من هم می‌توانستم به او بگویم نرو؛ اما نمی‌شد او آرزوی رفتن داشت آرزوی شهادت داشت. ایستادم و چیزی نگفتم تا رفت. شب قبل از رفتن دفترچه‌ای به من داد که اگر من شهید شدم این‌کارهای مانده من است آن‌ها را انجام بده گفتم: «حاج ممد فکر می‌کنی نوشیدن شربت شهادت به این راحتی‌هاست؟» شوخی می‌کردم که بفهمد دلم بی‌تاب است؛ اما خودش را به راه دیگری می‌زد..

باز اصرار می‌کرد که یادت نرود همه کارهایم را نوشته‌ام همه را موبه‌مو انجام بده می‌گفتم: «بهتر نیست خودت بمانی و کارهایت را به من محول نکنی، خودت کارهایت را انجام بده.» می‌خندید و ادامه نمی‌داد. نمی‌خواست به بی‌قراری من دامن بزند.

نیمه پاییز وقت رفتنش بود

۱۲آبان شهید شد ۴ روز بعدازاینکه از تهران عازم سوریه شده بود. ۱۴ آبان روز خاکسپاری بود. مراسم خاکسپاری در آرامگاه شهدای کرمان برگزار شد به‌محض اینکه وارد آرامگاه شدم حاج قاسم را دیدم که در آرامگاه قدم می‌زند. از چشمانم سیل اشک می‌بارید؛ اما خودم را جمع‌وجور کردم تا به حاج قاسم عرض ادب کنم.

گفت: ناراحت نباشید حاج محمد به آرزویش رسید.

 گفتم: این را خوب می‌دانم.

 حاج قاسم برای حاج محمد سنگ تمام گذاشت. خودش وارد قبر شد و او را به خاک سپرد با آمدنش دلمان  آرام گرفت. روز چهلم شهید، باورمان نمی‌شد که بااین‌همه دغدغه خودش را برساند. آمده بود بی‌صدا نشسته بود بین مهمان‌ها. درخواست کردند که حاج قاسم سخنرانی کند.

 گفته بود: نه! خیلی خسته‌ام.

 گفتند اگر پسر شهید از او تقاضا کند رویش را زمین نمی‌اندازد. پسرم حسین از حاج قاسم درخواست سخنرانی کند و حاج قاسم بی‌معطلی رفت پشت میکروفن مسجد.

تنها عکس به‌جامانده در ۳۵ سال رفاقت

مریم جمالی نفس تازه می‌کند و می‌گوید: «دوستی حاج قاسم سلیمانی و حاج محمد به سال‌های خیلی دور برمی‌گردد. حاج محمد عکس انداختن را دوست نداشت و الا امروز می‌دیدید که از کودکی در رکاب حاج قاسم بود. تنها عکس به یادگار مانده وقتی است که ۵ ماه قبل از شهادت حاج محمد به‌رسم هرساله حاج قاسم دوستان بازنشسته‌اش را دورهم برای افطاری جمع کرده بود. همه باهم عکس دسته‌جمعی می‌گیرند. محمد طبق معمول وقت عکس انداختن که می‌شود پشت دوربین می‌ایستد. این بار حاج قاسم شاکی می‌شود که «بیا یک عکسی با ما بگیر تو قرار است شهید شوی آن‌وقت یکی عکس باهم نداریم ها» با شنیدن این حرف حاج محمد لبخند بر لبش می‌نشیند و کنار حاج قاسم عکس یادگاری شهادت می‌اندازد، این عکس برای همیشه به یادگار ماند. حالا آرامگاه حاج محمد و سردار حاج قاسم سلیمانی فقط سه قدم باهم فاصله دارد.»

این قربانی را من بپذیر

مریم جمالی از آن روزها که می‌گوید نفسش تنگ می‌شود دلش بی‌تاب می‌شود و غم می‌دود در خانه دلش می‌گوید: «خانم بهبودی الحق نویسنده بسیار توانمندی است همه این‌ها را که من به شما می‌گویم او خیلی بهتر در کتاب نوشته است. تابه‌حال ۱۰۰ بار کتاب پاییز ۵۰ سالگی یعنی داستان زندگی خودم را خوانده‌ام. هر بار که می‌خوانم نمی‌توانم جلوی اشک‌هایم را بگیرم حتی حالا که ۷ سال از رفتن حاج محمد گذشته هنوز هم خاطراتش زنده است. فصل‌های آخر کتاب خیلی غمگین است چون فصل آخر زندگی ماست؛ اما همیشه برای آرامش دلم می‌گویم: «خدایا این قربانی را از من بپذیر» مثل دعایی که حضرت زینب (ع) داشت.

چند سالی است به خاطر دانشگاه پسرم در مشهد زندگی می‌کنم هر بار که از مشهد به کرمان برمی‌گردیم در تاریکی شب پسرم نوحه حضرت زینب (ع) را در ماشین می‌گذارد و من ریزریز  از دوری و دل‌تنگی حاج محمد گریه می کنم . پسرم حسین در تاریکی شب من را نمی‌بیند؛ اما در همان تاریکی دستش را روی صورتم می‌کشد و می‌گوید: اگر گریه کنی نوحه را خاموش می‌کنم آن‌وقت در دلم می‌گویم: «خدایا این قربانی را از من بپذیر.»

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب پاییز ۵۰ سالگی سرگذشت شهید «حاج محمد جمالی پا قلعه» است. شهید جمالی در ۱۲ آبان، سال ۱۳۹۲ در جبهه سوریه شهید شد و در ۱۴ آبان در آرامگاه شهدای کرمان به خاک سپرده شد. حالا مزار او با مزار حاج قاسم سلیمانی ۴ قدم بیشتر فاصله ندارد.

«حاج محمد جمالی» مردی که سابقه دوستی‌اش با حاج قاسم به ۳۵ سال می‌رسد. اولین سلامی که به حاج قاسم داده بود در میدان جنگ بود وقتی ۱۶ سال بیشتر نداشت؛ آخرین خداحافظی‌اش هم با حاج قاسم در میدان جنگ بود وقتی ۵۰ ساله شده بود. نقطه مشترک هر دو دفاع از امنیت کشور بود. همه رفت‌وآمدها، همه قرارها، همه دلدادگی‌هایشان برای امنیت کشور بود. چه در زمان ۸ سال دفاع مقدس، چه وقتی جلوی نیروهای داعش در سوریه ایستاده بودند. اما زمانی هم بین این دفاع‌ها وجود داشت. می‌پرسید کی؟ کجا؟ همان موقع که سال‌ها اشرار در منطقه سیرجان کرمان قد علم کرده بودند تا امنیت کشور را از داخل لکه‌دار کنند. در تمام این مبارزه‌ها شهید محمد جمالی خودش را سرباز حاج قاسم می‌دانست. حتی بعد از بازنشستگی در مأموریت‌های سخت و جان‌فرسا فرمانده اش را همراهی می‌کرد.

شهادتش شبیه به زندگی‌اش بود

شهید محمد جمالی وقتی به شهادت رسید که مبارزه در جبهه سوریه هنوز علنی نشده بود و شهادت او، آن‌طور که باید برای خیلی از مردم جامعه آشکار نشد؛ حتی خیلی‌ها خبر شهادت او را از رادیوهای بیگانه شنیدند. هرچند اهالی کرمان به‌واسطه همه تلاش‌هایی که شهید جمالی سال‌ها برای دفاع از وطن و مبارزه با اشرار داشت در مراسم خاک‌سپاری او سنگ تمام گذاشتند و همین بس که خود حاج قاسم، در مراسم خاک‌سپاری او شرکت کرد و مراسم را خودش انجام داد.

و اما همه قصه دلدادگی فرمانده و سرباز وفادارش با شهادت شهید جمالی تمام نشد. در سال ۱۳۹۷ حاج قاسم در کنار همه دغدغه‌های امنیتی کشور دوست داشت یاد حاج محمد جمالی را نه‌تنها برای خودش بلکه برای همه مردم زنده نگه دارد. پیگیری نوشتن کتاب زندگی شهید، یکی از راه‌هایی بود که به ذهن حاج قاسم رسید. با پیگیری‌های سردار حاج قاسم سلیمانی ظرف مدت ۳ ماه کتاب حاضر شد. حاج قاسم کتاب را خواند با «مرتضی سرهنگی» نویسنده کتاب‌های مقاومت تماس گرفت که: کتاب خوب نوشته‌شده است. تقریر کتاب را هم کنار آن نوشته‌ام هر چه زودتر برای کتاب، مراسم رونمایی برگزار کنید حتماً خودم در این مراسم حاضر می‌شوم.

روز رونمایی رسید و حاج قاسم نبود

 حاج قاسم انتشارات «خط مقدم» را برای چاپ انتخاب کرد؛ روز رونمایی کتاب فرارسید؛ اما حاج قاسم نبود. در روز برگزاری رونمایی کتاب حدود ۳۵ روز بود که سردار شهید شده بود، مراسم رونمایی درست شبیه به مجلس ختم دیگری برای حاج قاسم بود. مجلسی که قرار بود حاج قاسم صاحب‌مجلس باشد؛ اما او رفته بود و مهرش مانده بود.

نویسنده کتاب پاییز ۵۰ سالگی فاطمه بهبودی نویسنده جوانی است که پیش‌ازاین داستان‌هایی  درباره جنگ نوشته است. او در بهمن‌ماه سال ۹۷ همراه با چند نویسنده دیگر راهی کرمان شد تا داستان زندگی یکی از رزمندگان دفاع مقدس را بنویسد. او تنها خانمی بود که در جمع نویسندگان، مسافر کرمان شد.

نشانه‌ها دست‌به‌دست هم داده بودند

«فاطمه بهبودی» نویسنده‌ای که او را بیشتر به کتاب «پوتین قرمزهایش» می‌شناسند. از روزی می‌گوید که قرار شد کتاب زندگی شهید جمالی را بنویسد: «بیشتر سال‌های عمرم را درباره جنگ ایران و عراق پژوهش کرده‌ام. چند کتاب هم در این زمینه نوشته‌ام. دلم می‌خواست اتفاق تازه‌ای بیفتد. یادم می‌آید همان روزها به مادرم گفتم دلم زیارت امام رضا می‌خواهد؛ تنها، مثل سفر حجی که رفتم! مادرم تعجب کرد چون تمام گلایه من از این سفر بی‌همسفری‌ام بود. چند روز بعد من و تنی چند از نویسنده‌ها برای معارفه به کنگره سرداران سپاه کرمان دعوت شدیم. سوژه‌ها یکی‌یکی به نویسنده‌ها معرفی شدند. به من که رسید نام شهیدی را آوردند که مدافع حرم بود. جا خوردم! قرار بود کارها مربوط به جنگ باشد! از طرفی تا کرمان رفته بودم که سوژه من یکی از شهدای جنگ هشت‌ساله باشد، چراکه سال‌ها در این حوزه تحقیق کرده بودم و می‌خواستم تکه دیگری از این پازل را بازآفرینی کنم، اما در آن لحظه انگار به دهانم قفل زدند! انگار کسی در گوشم می‌گفت: هیس! تو برای این کار انتخاب‌شده‌ای!

هرچند از همان‌جا دست‌به‌دست تقدیر دادم؛ اما انگار سرنوشت خیال سکوت داشت. مدتی از معارفه گذشته و راوی به من معرفی نمی‌شد، این در حالی بود که دوستان نویسنده مصاحبه را گرفته و مشغول نگارش بودند. با مسؤولان کنگره تماس گرفتم و گفتم: «مشکل چیست؟ چرا شرایط مصاحبه را فراهم نمی‌کنید؟»

بعد از سکوتی طولانی گفتند که: شما درخواست مصاحبه با همسر شهید را داشتید. ایشان مشهد زندگی می‌کنند. الآن هم فصل امتحانات پسرشان است و نمی‌توانند به تهران بیایند. گفتم: «خب ما می‌ریم!»

گفتند که: راه دور است. گفتم: «مشکلی نیست.»

گفتند که: مشهد است

دلم هری ریخت. یاد چند روز پیش افتادم که به مامان گفته بودم دلم زیارت امام رضا می‌خواهد! تنهایی! در آن زمستان سرد! نمی‌دانم دعای خیر مامان بود یا توجه شهید.

رفتنم به مشهد مصادف شد با میلاد بانوی دمشق. سه چهار روز مصاحبه گرفتم باقی وقتم را به حرم امام رضا (ع) می‌رفتم و گوش کرده‌ها را می‌نوشتم، بی‌آنکه مصاحبه‌ها پیاده شود. نمی‌دانم وسواس همیشگی‌ام کجا رفته بود که سطر به سطر مصاحبه پیاده شده را با صدایم تطبیق می‌دادم!

به تهران برگشتم. درخواست ملاقات با مادر شهید را دادم. برحسب اتفاق مصادف شد با وفات عقیله بنی‌هاشم. کتاب به مراحل پایانی نزدیک شده بود. بخش اسناد و تصاویر کتاب مانده بود و مطلعین همراهی نمی‌کردند، اما شهید با من همراه بود و کتاب چاپ شد. و در مدت کوتاهی به چاپ سوم رسید.

راوی کتاب پاییز ۵۰ سالگی

«مریم جمالی» همسر شهید حاج محمد جمالی همه قصه زندگی‌اش را ظرف سه روز برای خانم نویسنده تعریف کرد. مریم خانم از ۱۸ سالگی همسر پسرعمه‌اش محمد جمالی شده بود و از همان ابتدا می‌دانست محمد، حامی نه‌تنها خانواده بلکه هر مظلومی است که از او کمک بخواهد یا نخواهد. یاد گرفته بود که او هم باید همپای شوهرش باشد. وقتی حاج محمد برای کمک به زلزله‌زدگان بم رفت اقوام به مریم خانم شکایت می‌کردند که این نشد زندگی! هر جا که مشکلی هست حاج محمد رها می‌کند و می‌رود. مریم خانم گفته بود اگر هر همسری اجازه ندهند مردش به کمک دیگران برود پس همه مردها باید در خانه بمانند. آن‌وقت دیگر مردی پیدا نمی‌شود که بار از دوش دیگران بردارد.

 همه زندگی آن‌ها همین قانون را داشت چه آن زمان که ۴ سال زندگی‌اش را جمع کرده و رفت سیرجان تا اگر حاج محمد دو هفته یک‌بار بعد از مأموریت‌های مبارزه با اشرار به خانه بیاید خانه نزدیک باشد و زودتر خستگی از تن بگیرد چه وقتی حاج محمد همه ۸ سال جنگ را در جبهه بود. با همه این‌ها وقتی حاج محمد می‌خواست به سوریه برود مریم خانم بی‌تاب بود. او دیگر طاقت جوانی‌هایش را نداشت. حاج محمد ۵۰ ساله شده بود. داماد داشت و وقتش رسیده بود که دل به دل مریم خانم بدهد.

اولین سفر به سوریه

مریم خانم جمالی می‌گوید: «حاج محمد بازهم مثل جوانی‌هایش عطش رفتن داشت. اولین بار ۵۵ روز رفت سوریه و برگشت دو هفته پیش ما ماند دخترها هزار بار گفتند که باباجان دیگر نرو. طاقت دوری شمارا نداریم. به دخترها می‌گفت از مادرتان یاد بگیرید در تمام این سال‌ها هیچ‌وقت مانع من نشد. سرم را پایین می‌انداختم و آرزو می‌کردم که من هم می‌توانستم به او بگویم نرو؛ اما نمی‌شد او آرزوی رفتن داشت آرزوی شهادت داشت. ایستادم و چیزی نگفتم تا رفت. شب قبل از رفتن دفترچه‌ای به من داد که اگر من شهید شدم این‌کارهای مانده من است آن‌ها را انجام بده گفتم: «حاج ممد فکر می‌کنی نوشیدن شربت شهادت به این راحتی‌هاست؟» شوخی می‌کردم که بفهمد دلم بی‌تاب است؛ اما خودش را به راه دیگری می‌زد..

باز اصرار می‌کرد که یادت نرود همه کارهایم را نوشته‌ام همه را موبه‌مو انجام بده می‌گفتم: «بهتر نیست خودت بمانی و کارهایت را به من محول نکنی، خودت کارهایت را انجام بده.» می‌خندید و ادامه نمی‌داد. نمی‌خواست به بی‌قراری من دامن بزند.

نیمه پاییز وقت رفتنش بود

۱۲آبان شهید شد ۴ روز بعدازاینکه از تهران عازم سوریه شده بود. ۱۴ آبان روز خاکسپاری بود. مراسم خاکسپاری در آرامگاه شهدای کرمان برگزار شد به‌محض اینکه وارد آرامگاه شدم حاج قاسم را دیدم که در آرامگاه قدم می‌زند. از چشمانم سیل اشک می‌بارید؛ اما خودم را جمع‌وجور کردم تا به حاج قاسم عرض ادب کنم.

گفت: ناراحت نباشید حاج محمد به آرزویش رسید.

 گفتم: این را خوب می‌دانم.

 حاج قاسم برای حاج محمد سنگ تمام گذاشت. خودش وارد قبر شد و او را به خاک سپرد با آمدنش دلمان  آرام گرفت. روز چهلم شهید، باورمان نمی‌شد که بااین‌همه دغدغه خودش را برساند. آمده بود بی‌صدا نشسته بود بین مهمان‌ها. درخواست کردند که حاج قاسم سخنرانی کند.

 گفته بود: نه! خیلی خسته‌ام.

 گفتند اگر پسر شهید از او تقاضا کند رویش را زمین نمی‌اندازد. پسرم حسین از حاج قاسم درخواست سخنرانی کند و حاج قاسم بی‌معطلی رفت پشت میکروفن مسجد.

تنها عکس به‌جامانده در ۳۵ سال رفاقت

مریم جمالی نفس تازه می‌کند و می‌گوید: «دوستی حاج قاسم سلیمانی و حاج محمد به سال‌های خیلی دور برمی‌گردد. حاج محمد عکس انداختن را دوست نداشت و الا امروز می‌دیدید که از کودکی در رکاب حاج قاسم بود. تنها عکس به یادگار مانده وقتی است که ۵ ماه قبل از شهادت حاج محمد به‌رسم هرساله حاج قاسم دوستان بازنشسته‌اش را دورهم برای افطاری جمع کرده بود. همه باهم عکس دسته‌جمعی می‌گیرند. محمد طبق معمول وقت عکس انداختن که می‌شود پشت دوربین می‌ایستد. این بار حاج قاسم شاکی می‌شود که «بیا یک عکسی با ما بگیر تو قرار است شهید شوی آن‌وقت یکی عکس باهم نداریم ها» با شنیدن این حرف حاج محمد لبخند بر لبش می‌نشیند و کنار حاج قاسم عکس یادگاری شهادت می‌اندازد، این عکس برای همیشه به یادگار ماند. حالا آرامگاه حاج محمد و سردار حاج قاسم سلیمانی فقط سه قدم باهم فاصله دارد.»

این قربانی را من بپذیر

مریم جمالی از آن روزها که می‌گوید نفسش تنگ می‌شود دلش بی‌تاب می‌شود و غم می‌دود در خانه دلش می‌گوید: «خانم بهبودی الحق نویسنده بسیار توانمندی است همه این‌ها را که من به شما می‌گویم او خیلی بهتر در کتاب نوشته است. تابه‌حال ۱۰۰ بار کتاب پاییز ۵۰ سالگی یعنی داستان زندگی خودم را خوانده‌ام. هر بار که می‌خوانم نمی‌توانم جلوی اشک‌هایم را بگیرم حتی حالا که ۷ سال از رفتن حاج محمد گذشته هنوز هم خاطراتش زنده است. فصل‌های آخر کتاب خیلی غمگین است چون فصل آخر زندگی ماست؛ اما همیشه برای آرامش دلم می‌گویم: «خدایا این قربانی را از من بپذیر» مثل دعایی که حضرت زینب (ع) داشت.

چند سالی است به خاطر دانشگاه پسرم در مشهد زندگی می‌کنم هر بار که از مشهد به کرمان برمی‌گردیم در تاریکی شب پسرم نوحه حضرت زینب (ع) را در ماشین می‌گذارد و من ریزریز  از دوری و دل‌تنگی حاج محمد گریه می کنم . پسرم حسین در تاریکی شب من را نمی‌بیند؛ اما در همان تاریکی دستش را روی صورتم می‌کشد و می‌گوید: اگر گریه کنی نوحه را خاموش می‌کنم آن‌وقت در دلم می‌گویم: «خدایا این قربانی را از من بپذیر.»



منبع خبر

کتابی که به درخواست «حاج قاسم» نوشته و منتشر شد بیشتر بخوانید »