سید اسدالله لاجوردی

«آقای دادستان» به روایت معاون وقت

اهتمام «آقای دادستان» نسبت به آموزش زندانیان/ تأکید شهید لاجوردی بر حفظ احترام اعدامیان


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «سید اسدالله جولایی» معاون وقت دادستانی از جمله افرادی است که سالیان متمادی در کنار شهید لاجوردی فعالیت کرده و از این رهگذر خاطرات ناب و ناگفته‌ای برای ارائه به نسل امروز دارد. در روزگاری که انواع تحریفات ناروا علیه شخصیت شهید لاجوردی به کار می‌رود، خاطرات جولایی می‌تواند خط بطلانی بر این تحریفات تاریخی باشد.

سید اسدالله جولایی در خاطرات خود که در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است، منش و روش شهید لاجوردی را روایت کرده است که بخشی از آن‌ها در ادامه از نظر می‌گذرد.

دادستانی که حقوق نمی‌گرفت

جولایی با اشاره به اولین سال‌های پیروزی انقلاب و حقوق کارکنان زندان اظهار داشت: شهید قدوسی ماهی دو میلیون تومان چک به من می‌دادند که باید خیلی صرفه‌جویی می‌کردیم. آن موقع دو هزار تومان به مجرد‌ها و دو هزار و ۵۰۰ تومان هم به متأهلین می‌دادیم. آقای لاجوردی هیچ حقوقی نمی‌گرفتند و خرج‌شان هم مختصر بود. خودشان قبل از انقلاب صاحب کار بودند و در بازار با برادرشان مرحوم حاج آقا مرتضی شریک بودند؛ به اندازه خودشان کار می‌کردند؛ قبلش هم که نجاری می‌کردند.

حتی یک روز همسر شهید لاجوردی به من زنگ زدند و فرمودند: «ما یک مقدار مشکلات معیشتی داریم؛ مثلاً خورد و خوراک و این حرف‌ها …» من زنگ زدم به حاج آقا مرتضی (برادر شهید لاجوردی) و ایشان به اوین تشریف آوردند. حاج آقا مرتضی دسته چک را نشان دادند و گفتند: «ببینید آقای جولایی! این اسم برادر من است؛ قبل از انقلاب شریک بودیم و الان هم اسم ایشان روی دسته چک‌هاست، ولی ایشان پول نمی‌گیرند و می‌گویند: من کاری نمی‌کنم که بابت آن پول بگیرم!» یعنی شهید لاجوردی اینقدر مراعات این مسائل را می‌کردند که حتی درحالی که شریک بودند؛ ولی حاضر نبود از برادر خود سهم خود را بگیرد.

راه‌اندازی گروه جهادی در اوین

آقای جولایی در بخش دیگری از خاطراتش با اشاره به منش پرمهر و عطوفت شهید لاجوردی می‌گوید: وی پیشه عدالت‌منشی داشت. من می‌دیدم که با چه مهر و محبتی با منافقین صحبت می‌کرد. نوجوانی بود که چهار عملیات موفق ترور داشت؛ [شهید لاجوردی] با او مثل فرزندش رفتار می‌کرد. در گروه جهادی هم که راه انداخته بود، همین افراد را به کار گرفت و کار‌های عمرانی زندان اوین را آن‌ها انجام می‌دادند.

سه نوع حقوق برای یک زندانی

اسدالله جولایی در جایی دیگر می‌گوید: آقای لاجوردی گفته بود باید کار وسیع‌تری برای زندانی‌ها انجام دهیم؛ لذا به مدیر کارگاه اوین دستور دادند سه دفترچه برای زندانی‌ها تهیه کند و از این طریق، سهمی از حقوق زندانیان را به خودشان می‌دادند که در زندان دست‌شان جلوی کسی دراز نباشد؛ سهمی را به خانواده‌هایشان می‌دادند و سهمی را هم [ذخیره می‌کردند که] وقتی زندانی آزاد می‌شود، با آن سرمایه بتواند کاری شروع کند.

آقای لاجوردی می‌گفتند ما باید زندان را طوری اداره کنیم که حضرت علی (ع) منظور نظرشان بود.

درخواست ثبت منشور زندانبانی شهید لاجوردی در سازمان ملل

به گفته جولایی: آقای لاجوردی شیوه‌نامه یا دستورالعمل زندانبانی اسلامی را نوشت. با حقوق بشر اسلامی هم صحبت کردیم تا آن را در سازمان ملل به ثبت برسانند. شهید لاجوردی برای هرکس که قرآن یاد بگیرد، نماز بخواند و درس یاد بگیرد مزیت قائل شد. بحث ادامه تحصیل زندانیان را آقای لاجوردی پایه‌گذاری کرد و حتی تا مرحله دانشگاه امتیاز قائل شد.

الان سازمان زندان‌ها یکی از پیشروترین مؤسسات و تشکیلات کشور است.

زندانیان توابی که در جبهه شهید شدند

آقای جولایی با اشاره به منش شهید لاجوردی در برخورد با توابین می‌گوید: شهید لاجوردی در آموزش زندانیان گرفتارِ انحراف وقت می‌گذاشتند. بعضی وقت‌ها می‌دیدم ساعت سه نیمه‌شب نشسته‌ است و پدرانه و معلمانه با آن‌ها صحبت می‌کند. بدون هیچ گونه تحمیلی، بدون هیچ‌گونه تزریق فکر، خودشان آنچه در سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم‌السلام) بود به این‌ها یاد می‌داد. آن افراد هم واقعاً تواب شده بودند؛ حتی از اعضای [گروهک] فرقان با راهنمایی و آموزش‌های آقای لاجوردی، عده‌ای به جبهه رفتند و شهید شدند؛ تاریخ باید این‌ها را ثبت کند.

عصبانیت شهید لاجوردی از بی‌احترامی نسبت به اعدامی‌ها

آقای جولایی روایت می‌کند: این‌ها [تعدادی از منافقین که پرونده‌های سنگینی داشتند] احکام‌شان صادر شده بود. [این‌ها] را به محل مجازات می‌بردند. یکی از پاسدارانی که کنار آقای لاجوردی ایستاده بود به آنان چیزی گفت. در این لحظه آقای لاجوردی با آن پاسدار برخورد کرد و فرمود: «احترام این افراد تا مرحله مجازات بر عهده ماست و مجازات‌شان با خداست.»

روز بعد نیز به بنده فرمودند که عذر آن پاسدار را بخواهید. حتی تا این حد هم آقای لاجوردی راضی نبودند نسبت به اعدامی‌ها بی‌احترامی شود.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اهتمام «آقای دادستان» نسبت به آموزش زندانیان/ تأکید شهید لاجوردی بر حفظ احترام اعدامیان بیشتر بخوانید »

شهید لاجوردی الگو و اسوه جهاد تبیین است/ دادگاه «حمید نوری» نشان‌دهنده مدل حقوق بشر مدرن غربی بود

شهید لاجوردی الگو و اسوه جهاد تبیین است/ دادگاه «حمید نوری» نشان‌دهنده مدل حقوق بشر مدرن غربی بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مراسم بزرگداشت بیست و چهارمین سالگرد شهادت مرد پولادین انقلاب «سید اسدالله لاجوردی»، امروز (سه‌شنبه) با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین «غلامحسین محسنی اژه‌ای» رئیس قوه قضائیه، حجت‌الاسلام والمسلمین «محمدجعفر منتظری» دادستان کل کشور، سردار «محسن رفیق‌دوست» وزیر سپاه در دوران دفاع مقدس، حجت‌الاسلام والمسلمین «مصطفی پورمحمدی» رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی، «اسدالله بادامچیان» دبیرکل حزب موتلفه اسلامی، «غلامعلی محمدی» رئیس سازمان زندان‌ها و اقدامات تأمینی و تربیتی کشور، هم‌رزمان این شهید والامقام و عموم مردم، در مجتمع فرهنگی رفاه برگزار شد.
 
حجت‌الاسلام «پورمحمدی» در این مراسم با بیان اینکه ملت ما مفتخر است که در این عصر تباهی و ظلمت و سقوط انسانیت در ادامه راه حضرت اباعبدالله (ع) این حرکت حیاط بخش انسانی را تداوم بخشیده است، اظهار داشت: تبار سرخ شهادت حجت بالغه‌ای بر تداوم این مسیر بوده که همچنان جاری و ساری است.
 
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی با تاکید بر اینکه باید شهید لاجوردی را اسوه و الگوی برای خودمان قرار دهیم، گفت: شهید لاجوردی یک مجاهد تمام بود؛ چراکه زندگی جهادی و مبارزاتی او بسیار روشن و برجسته است و این شهید والامقام در مسیری که قدم گذاشت، به تمام معنا مقاوم بود. 
 
حجت‌الاسلام پورمحمدی ادامه داد: خیلی‌ها مجاهد و مبارز هستند؛ اما صلابت، نستوهی و استمرار این مجاهدت‌ها هم مهم است. شهید لاجوردی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در مسیر مبارزاتی خود، هر موقع از زندان آزاد می‌شد، فعالیت گسترده‌تری انجام داد و دوباره دستگیر می‌شد و با وجودی که به میانسالی رسیده بود؛ اما در نه فقط در فعالیت‌های سیاسی و تشکیلای؛ بلکه در فعالیت‌های عملیاتی جهادی نیز حضور پیدا می‌کرد.
 
وی با اشاره به ماجرایی از شهید لاجوردی از دوران زندانی بودن این شهید والامقام در مشهد، تصریح کرد: قرار بود در زندان مراسم بزرگداشتی برای یکی از انقلابی‌ها برگزار کنند، شهید لاجوردی در این مراسم شروع به قرآن خواندن کرد که رییس زندان آمد قرآن را گرفت و پرت کرد؛ لذا شهید لاجوردی بلند شد یک سیلی محکم به سمت راست و یک سیلی به سمت چپ صورت او زد و یقه وی را گرفت و به دیوار کوباند، بعداً درباره کار خود گفت که آنجا جای کوتاه آمدن نبود. این موضوع، صلابت یک انسان بصیر و خبیر را نشان می‌دهد.
 
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی با اشاره به آیه‌ای از قرآن کریم، مبنی بر اینکه مومنان نمی‌ترسند و حزن و اندوه ندارند، گفت: خداوند بندگان را به این دو ویژگی معنوی، روحی، ذهنی و قلبی تربیت می‌کند و انسان‌های مومن دارای این دو ویژگی هستند و شاخص‌ترین کسانی که در این راه تربیت می‌شوند، به شهادت می‌رسند.
 
وی با بیان اینکه شهدا چهره‌های شاخص و ممتاز مقام عدم خوف و عدم حزن هستند، تأکید کرد: ما دو دسته شهید داریم؛ عده‌ای که شهید شاهد هستند و عده‌ای که شاهد شهید هستند. انسان‌های ممتاز و برجسته که مقامات عالی از نظر معرفتی، تربیتی و فکری دارند، اول شاهد هستند و بعد شهید می‌شوند و انسان‌های متعارف که به درجه شهادت می‌رسند، خداوند به آن‌ها امتیازی می‌دهد که شاهد می‌شوند؛ یعنی شاخص شده و در تاریخ ماندگار می‌شوند.
 
حجت‌الاسلام پورمحمدی گفت: شهید لاجوردی همچون دیگر بزرگان، اول شاهد، روشنگر و هدایتگر بود و پس از آن به شهادت رسید و همانند دیگر هم‌رزمان خود، در میدان مبارزه و جهاد چنین شخصیتی داشت.
 
وی با بیان اینکه شهید لاجوردی یک مجاهد نستوه بود و هیچ‌کجا در زندگی خود لغزش و تردید راه نداد، ادامه داد: شهید لاجوردی در یک میدان دیگر نیز ممتاز بود. این شهید والامقام علاوه بر این که در جهاد اصغر شاخص بود، در جهاد اکبر یعنی مبارزه با نفس نیز فوق‌العاده بود؛ یعنی انسانی خودساخته، وارسته، متوکل به خدا، صبور و ساده‌زیست بود. این منزلت جهاد با نفس و فهم عرفانی و زهد و تقوی این شهید والامقام را نشان می‌دهد.
 
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی خاطرنشان کرد: اگر شهید لاجوردی و شهیدان بهشتی و قدوسی اسوه بودند؛ چون با نفس خود مجاهدت کردند.
 
وی با بیان اینکه قرار بود شهید رجایی مرداد سال ۱۳۵۹، شهید لاجوردی را به‌عنوان وزیر بازرگانی انتخاب کند، تصریح کرد: شهید آیت‌الله بهشتی رو کرد به شهید لاجوردی و گفت که امروز ما در دادستانی به یک چهره شاخص فهیم و بصیر نیاز داریم؛ بنابراین شهید لاجوردی گفت که ما قبل از پیروزی انقلاب اسلامی زندگی خود را در زندان گذراندیم، بعد از انقلاب نیز باز در زندان خواهیم بود که شهید آیت‌الله بهشتی می‌گوید «آقای لاجوردی این یک وظیفه است» و شهید لاجوردی نیز می‌گوید «چشم».
 
حجت‌الاسلام پورمحمدی با بیان اینکه برخی گفتند اینکه منافقین چنین وضعیتی پیدا کردند، به خاطر این است که در زندان با آن‌ها بد عمل شده است، تأکید کرد: اگر کسی می‌خواهد سبک زندگی سیاسی جمهوری اسلامی را ببیند، سال ۱۳۵۸ ملاک است؛ چرا که در آن سال پنج انتخابات بزرگ برگزار شده است که مردم‌سالاری بالاتر از این نیست و همه گروه‌ها در این انتخابات‌ها حضور داشتند. حالا چه کسانی این نظم را به هم زد، انتخاب‌های آزاد را تحت فشار قرار دادند و خشونت را در کشور راه انداختند؟ آیا شهید لاجوردی بود؟
 
وی با اشاره به برگزاری محکومیت «حمید نوری» در دادگاه سوئد، عنوان کرد: این اقدام نشان‌دهنده مدل حقوق بشر مدرن غربی است؛ چراکه او اصلاً قاضی نبود، بلکه کار‌های اداری انجام می‌داد؛ درحالی که وی متهم شده که قاضی بوده است.
 
حجت‌الاسلام پورمحمدی ادامه داد: نزدیک به ۳۸ روز به کسی اطلاع ندادند که حمید نوری دستگیر شده است و حدود هشت ماه اجازه ندادند که خانواده وی با او ملاقات کنند. حتی وکیل هم نگذاشتند برای او بگیرند و مجبور شدند وکیل تسخیری برای وی بگیرند و اجازه هم ندادند که یک وکیل بگیرید که کمک وکیل تسخیری باشد.
 
وی افزود: ۹۲ جلسه دادگاه برای «حمید نوری» برگزار کردند که در ۸۱ جلسه آن مخالفان صحبت کردند و تنها ۱۱ جلسه به او فرصت دادند تا از خود دفاع کند؛ آن هم بدون اینکه به اسناد، منابع و وکلای ایرانی خود داشته باشد تا بتواند از خود دفاع کند؛ این تجلی حقوق بشر امروز در دنیاست.
 
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی اشاره به هم‌پیمان شدن منافقین (مجاهدین خلق) با صدام، گفت: حتی بنی‌صدر هم با آن وضعیتی که داشت، گفته بود که من حاضر نیستم با گروهی که با دشمن ملت هم‌پیمان می‌شود، همکاری کنم.
 
حجت‌الاسلام پورمحمدی تأکید کرد: با این وضعیت منافقین، حقوق بشر مدرن امروز دنیا با آن همه ادعای دموکراسی‌خواهی، حقوق ملت‌ها، آزادی بیان و حقوق ملت‌ها متکی به آن‌هاست.
 
وی با بیان اینکه برخی می‌گفتند که منافقین یک تفکر بودند، تصریح کرد: منافقین در حزب جمهوری، نخست‌وزیری و دادستانی نفوذی فرستادند تا عملیات کرده و قدرت را در دست بگیرند.
 
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی با بیان اینکه شهید لاجوردی با منطق روبه‌رو می‌شد و نماد دیگردوستی، ترحم. شاخص در بها دادن به فکر، روحیه و عواطف انسانی بود، بیان داشت: این شهید والامقام به‌عنوان یک زندانبان، با زندان‌های خود جلسه می‌گذاشت، برای آن‌ها حرف می‌زد و تلاش می‌کرد تا ذهن منحرف آن‌ها را اصلاح کند.
 
وی تاکید کرد: شهید لاجوردی علاوه بر جهاد اصغر و جهاد اکبر، پیشگام در جهاد کبیر بود و همه مفسرین می‌گویند که این جهاد، جهاد میدان نیست؛ بلکه جهاد تبلیغ و گفتگو است.
حجت‌الاسلام پورمحمدی با بیان اینکه شهید لاجوردی الگو و اسوه جهاد تبیین بود، گفت: روش شهید لاجوردی، یک روش در جمهوری اسلامی است تا با گفتگو، اصلاح و جهاد تبیین، با فکر غلط مبارزه کنیم.
 
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی خاطرنشان کرد: جمهوری اسلامی با جهاد اصغر، جهاد اکبر و جهاد کبیر یا جهاد تبیین پیروز شده است و شهید لاجوردی نماد این سه جهاد بود.
 
انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید لاجوردی الگو و اسوه جهاد تبیین است/ دادگاه «حمید نوری» نشان‌دهنده مدل حقوق بشر مدرن غربی بود بیشتر بخوانید »

مرکز اصلی «گروهک منافقین» چگونه شناسایی و منهدم شد؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بعد از فرار «مسعود رجوی» از ایران در تابستان سال ۱۳۶۰، «موسی خیابانی» نفر دوم گروهک نفاق، امور داخلی این گروهک را برعهده گرفت؛ بنابراین منافقین تحت فرماندهی وی و به دستور «رجوی»، فاز «ضربه به راس نظام» (رهبران و مسئولین ارشد) و «ضربه به سرانگشتان نظام» (نیرو‌های حزب‌اللهی، نظامیان و حتی مردم عادی) را در دستور کار قرار دادند.

به نوشته پایگاه خبری «بنیاد هابیلیان»؛ مهم‌ترین جنایت تروریستی منافقین در فاز نخست، یعنی پس از فرار «مسعود رجوی» از کشور، انفجار مقر نخست‌وزیری در هشتم شهریور سال ۱۳۶۰ توسط یک عامل نفوذی به نام «مسعود کشمیری» بود که منجر به شهادت «محمدعلی رجایی» رییس جمهور، «محمدجواد باهنر» نخست وزیر و تنی چند از مسئولان نظامی و امنیتی کشور شد.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

انفجار دفتر نخست‌وزیری

جنایت دیگر، شهادت دادستان کل انقلاب آیت‌الله «علی قدوسی» بود که با کار گذاشتن بمب در اتاق زیرین محل کارش توسط عامل نفوذی دیگر منافقین به نام «محمود فخارزاده کرمانی» صورت گرفت. سه شهید محراب یعنی شهید آیت‌الله مدنی، شهید آیت‌الله اشرفی اصفهانی و شهید آیت‌الله دستغیب نیز توسط جنایتکاران منافق به شهادت رسیدند.

«مسعود رجوی» در گزارش جمع‌بندی یک‌ساله عملیات‌های تروریستی گروهکش، مرحله اول استراتژی خود را بی‌آینده کردن نظام جمهوری اسلامی و سلب ثبات آن توصیف کرد و مدعی شد که «ما با موفقیت کامل آن را پشت سر گذاشتیم».

تروریسم کور

در فاز بعدی، کار منافقین از ترور نیرو‌های کمیته انقلاب، سپاه پاسداران و دادستانی، به ترور مردم کوچه و خیابان کشید. به این معنی که بسیاری از مردم عادی، صرفاً به جرم داشتن ریش یا نصب عکس امام خمینی (ره) در خانه یا محل کار خود، یا حتی پوشیدن لباسی شبیه لباس نیرو‌های نظامی، به دست منافقین به شهادت رسیدند؛ اما بدترین نوع جنایت منافقین در این فاز، حملات تروریستی موسوم به «ترور کور» بود؛ به این معنی که واحد‌های عملیاتی‌شان در روز روشن و بدون هیچ نقشه و برنامه قبلی، با دستور تشکیلاتی ترور چند نیروی حزب‌اللهی، از خانه‌های تیمی خارج شده و ناگهان، مردم کوچه و خیابان را به رگبار می‌بستند تا به‌خیال خود با ایجاد فضای رعب و وحشت، عقبه پشتیبانی نظام که مردم عادی بودند را ترسانده و از ادامه مسیر باز دارند.

«مسعود رجوی» فاز دوم را به‌منظور نابود کردن پایه‌های نظام و به تعبیر وی «تنه سرکوب‌گر و بدنه نظامی»، این‌گونه تبیین کرد: «شب و روز و در هر کجا، همه ما و همه مردم، به هر ترتیب و به هر قیمت، باید این خط را پیش ببریم… سرانگشت‌های این رژیم را باید در این مرحله قطع کرد… تمرکز روی پاسداران ارتجاع، فرمول محوری و راهگشای این مرحله است… بسیار خوب، هدف جلوی شما دارد راه می‌رود…».

در چارچوب این استراتژی که عملا دستورالعمل تروریسم کور منافقین محسوب می‌شود، چون بدنه نظام جمهوری اسلامی متکی به آحاد مردم شکل گرفته است؛ بنابراین هریک از افرادی که حامل نشانه‌ای آشکار از حمایت نظام جمهوری اسلامی بودند، توسط تروریست‌های گروهک منافقین به عنوان «پاسدار و سرانگشت رژیم» محسوب و هدف تلقی می‌شدند. در واقع سازمان به‌طور تلویحی پذیرفته بود که علت اصلی ضرباتی که دریافت کرده است، همکاری اقشار مختلف مردم در مقابله با تروریسم بوده و به هر طریق ممکن، می‌بایست انتقام خود را از مردم بگیرد.

طبق آمار پژوهش‌شده قریب به سه چهارم سوژه‌های ترور منافقین از صنوف آزاد از قبیل بقال، نانوا و فروشنده تا سلمانی، بنگاهی، معلم و دانش‌آموز بودند و باقیمانده اندک قربانیان ترور، نیروی نهاد‌های نظامی و انتظامی به‌حساب می‌آمدند؛ البته در کوتاه‌مدت بطلان این خط عملیاتی منافقین آشکار شد، به‌ویژه هنگامی که پس از انجام هر عملیات تروریستی، احساس نفرت و انزجار از این گروهک نزد ملت بیشتر شده و حضور بیشتر و فشرده‌تری را در صحنه به نمایش می‌گذاشتند.

لانه شیطانی

در پی شدت‌یافتن عملیات‌های تروریستی گروهک منافقین در هدف‌قراردادن مردم و مسئولین نظام، دستگاه‌های امنیتی با انجام کار‌های اطلاعاتی و امنیتی و با کمک مردم توانستند مخفی‌گاه‌ها و خانه‌های تیمی منافقین را شناسایی و در موقع مقتضی بهترین ضربه را به آن‌ها وارد کنند.

در مهم‌ترین ضربه که در حقیقت حمله به مرکزیت سازمان و قلب هدایت تشکیلات ترور منافقین در کشور بود، نیرو‌های واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اوایل زمستان سال ۱۳۶۰ موفق شدند یکی از این خانه‌های تیمی که متعلق به خانواده «فرزانه‌سا» بود و سران منافقین در آن جمع بودند، در منطقه «زعفرانیه» تهران شناسایی کنند.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

سرلشکر «محسن رضایی» فرمانده وقت سپاه پاسداران، گفته است: «از دی سال ۱۳۶۰، به این نتیجه رسیدیم که تمرکز اطلاعاتی ایجاد کنیم و از دوستان خواستیم امکانات خود را جمع کرده و یک ضرب شست به مرکزیت سازمان گروهک منافقین نشان دهند. خوشبختانه بر مبنای اطلاعاتی که از محافظ «موسی خیابانی» گرفتیم و کاری که بچه‌های تعقیب و مراقبت و بخش دیگری از نیرو‌های اطلاعات کردند، در آذر و دی، اخبار و اطلاعات خوبی درباره اعضای کادر منافقین جمع‌آوری شد. ما خانه «موسی خیابانی» و «شاهرخ شمیم»، مسئول اطلاعات گروهک منافقین در تهران را شناسایی کردیم. محل اسکان «مهدی ابریشم‌چی» را هم مشخص کردیم. در کل، حدود ۱۰، ۱۵ خانه تیمی را که ارتباط ارگانیک بیشتری با هم داشتند، تحت نظر گرفتیم».

در این زمان، «مهدی ابریشم‌چی» مسئول کل حفاظت سازمان بود که محافظش «علی اصفهانی»، مدتی قبل دستگیر شده بود. منافقین نتیجه گرفته بودند که «علی اصفهانی» اطلاعات خانه‌های تیمی مهم سازمان را کور کرده و با مقاومت یا با نشان‌دادن اینکه فرد بی‌اطلاعی است، توانسته اطلاعات را حفظ کند؛ بنابراین آرام‌آرام، خانه‌ها و اماکنی را که تخلیه کرده بودند، دوباره اشغال و شروع به استفاده می‌کنند. خانه «زعفرانیه» نیز در میان این اماکن بود و جمع شدن عناصر مهم نظامی منافقین در آن، فرصت یک ضربه بزرگ را برای نیرو‌های انقلاب فراهم آورده بود.

ضربه بزرگ

مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه درباره چگونگی لو‌رفتن خانه موسی خیابانی گفته است: «.. هدف اطلاعات سپاه این بود که رأس را بزند…». سپاه فقط حدود ۷۰ نفر از نفرات مورد اطمینان خود را آماده حمله کرده و اینکه هیچ‌کدام از آن‌ها از اینکه به کجا می‌خواهند بروند و چه کسی را دستگیر کنند، اطلاعی نداشتند و تنها عناصر رده‌بالای گروه ضربت مطلع بودند که مسئله چیست». ‍‍

رضایی درباره تعداد خانه‌های تیمی مورد حمله گفته است: «دوستان ما صبح ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰، آماده عملیات شدند؛ درحالی‌که همه بی‌سیم‌های تیم‌های عمل‌کننده خاموش بود و بچه‌ها با علامت و طرز خاصی با هم ارتباط برقرار می‌کردند؛ چون دوستان ما می‌دانستند که منافقین شنود بی‌سیم دارند و گفتگو‌ها را کنترل می‌کنند، این کار‌ها انجام شد و تیم‌ها عملیات را شروع کردند و با یک حرکت سریع و دقیق، گشت بیرونی سازمان را گرفتند و عملیات شروع شد. عملیات علیه هر سه خانه تیمی [اصلی]با یک فاصله کوتاه از هم انجام شد تا خانه‌ها به همدیگر اطلاع ندهند. از این سه خانه تیمی یکی کنار لانه جاسوسی و یکی در «یوسف‌آباد» بود و با هم فاصله هم داشتند».

در خلال این عملیات پس از محاصره کامل خانه تیمی توسط نیرو‌های امنیتی، از طریق بلندگو با آنان اتمام حجت شده، لیکن وقتی منافقین عرصه را بر خود تنگ دیدند، بدون‌توجه به موقعیت خود، اقدام به گشودن آتش کرده، اما بخاطر اشراف نیرو‌های سپاه، کمیته و گروه ضربت دادستانی بر راه‌های ورود و خروج خانه، تمام عناصر حاضر در خانه تیمی پس از چندین ساعت تبادل آتش شدید بین طرفین، کشته شدند. «موسی خیابانی» نیز در حالی که قصد داشت با یک پژوی ۵۰۴ ضدگلوله اهدایی «بنی‌صدر» به مرکزیت سازمان، از مهلکه بگریزد، با اصابت گلوله‌ای به گردنش به هلاکت رسید.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

تصویری از خودروی «موسی خیابانی»

در این ضربه، علاوه بر «موسی خیابانی» قائم‌مقام «مسعود رجوی» در داخل کشور و نفر دوم سازمان، «اشرف ربیعی» همسر «مسعود رجوی» و «آذر رضایی» همسر «موسی خیابانی»، به همراه ۱۷ تن دیگر از عناصر اصلی مرکزیت نفاق کشته شدند. علاوه بر خانه تیمی اصلی که در «زعفرانیه» واقع بود، سه خانه تیمی دیگر نیز همزمان هدف حمله قرار گرفت.

سرلشکر «محسن رضایی» گفته است: «سازمان گیج بود و بعد از ضربه ۱۹ بهمن نتوانست بفهمد با چه توانایی‌ای از جمهوری اسلامی مواجه است؛ اما هشدار بزرگی برای سازمان بود و بیشتر در حالت گیجی به سر می‌برد و قدرت تحلیل شکست را نداشت».

مرحوم حاج «احمد قدیریان» معاون اجرایی شهید «سید اسدالله لاجوردی» و مسئول گروه ضربت اوین، گفته است: «عصر آن روز سازمان قصد حمله به اوین را داشت، شهید «لاجوردی» به من فرمودند مراقبت کنید و بنده هم آماده‌باش دادم و مسئله مراقبت از اوین برای چند روزی ادامه داشت تا اینکه تعدادی از خانه‌های تیمی آن‌ها به تصرف در‌آمد».

انسانیت، در اوج

تنها شهید این ضربه موفق و عملیات سنگین، «شهید سیدابوالقاسم دهنوی» بود. وی که به‌عنوان پاسدار وظیفه در کمیته انقلاب اسلامی تهران مشغول به فعالیت بود، سال ۱۳۴۰ در تهران متولد شد. او در سن ۲۰ سالگی، تنها چند روز بعد از مراسم دامادی خود، در حالی به شهادت رسید که صحنه زیبایی از تقابل انسانیت نیرو‌های انقلاب با خوی بی‌رحمی و وحشی‌گری عناصر منافقین را به نمایش گذاشت.

یکی از پاسداران شرکت‌کننده در این عملیات در خاطرات خود گفته است: «بیست و یک نفر [۲۰ نفر]از افراد کادر مرکزی و رده بالای سازمان، من‌جمله «موسی خیابانی» فرد شماره دو سازمان منافقین، در این خانه که به قول خودشان دارای هفت حلقه حفاظتی بود، سکونت داشتند. ما حدود ۱۵ نفر بودیم که در دهه فجر سال ۱۳۶۰ در روز ۱۹ بهمن با رمز «یا اباالفضل ادرکنی» این عملیات را شروع کردیم.

در اواسط درگیری بودیم که دیدیم که دو بچه، گریه‌کنان در میان رگبار گلوله‌ها، وحشت‌زده به این‌طرف و آن‌طرف می‌دویدند و فریاد می‌زدند. علی‌رغم بی‌توجهی منافقین به این بچه‌ها، ما آتش را قطع کردیم و برادر شهیدمان «سید ابوالقاسم دهنوی» با شجاعت و دلیری که داشت، به‌محض شنیدن صدای بچه‌ها، آرام‌آرام خودش را به بچه‌ها رساند تا آن‌ها را از مهلکه نجات بدهد». هرچند این شهید توانست فرزند «مسعود رجوی» را از مرگ نجات دهد؛ اما خود، در میان رگبار گلوله منافقین به شهادت رسید.

مقابله نیرو‌های امنیتی نظام جمهوری اسلامی با پشتوانه اطلاعات و همکاری مردم، در کوتاه‌زمانی عرصه را بر منافقین تنگ کرده و سرانجام در کمتر از هشت‌ماه از آغاز عملیات ترور توسط آنان، مرکزیت اصلی گروهک، شناسایی و منهدم شد. این ضربه به تشکیلات منافقین، باعث شد که خط ترور در داخل کشور تا حدود زیادی دچار آسیب شده و در ادامه ضرباتی که در نیمه اول سال ۱۳۶۱ به تشکیلات ترور سازمان وارد آمد، توان تروریستی منافقین را به‌شکل قابل‌ملاحظه‌ای از کار انداخت. به‌گونه‌ای که آنان با پذیرش این شکست‌ها، خط خفت‌بار خروج از کشور و مزدوری برای صدام و رژیم بعث عراق را برای خود برگزیدند.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

مرکز اصلی «گروهک منافقین» چگونه شناسایی و منهدم شد؟ بیشتر بخوانید »

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بعد از فرار «مسعود رجوی» از ایران در تابستان سال ۱۳۶۰، «موسی خیابانی» نفر دوم گروهک نفاق، امور داخلی این گروهک را برعهده گرفت؛ بنابراین منافقین تحت فرماندهی وی و به دستور «رجوی»، فاز «ضربه به راس نظام» (رهبران و مسئولین ارشد) و «ضربه به سرانگشتان نظام» (نیرو‌های حزب‌اللهی، نظامیان و حتی مردم عادی) را در دستور کار قرار دادند.

به نوشته پابگاه خبری «بنیاد هابیلیان»؛ مهم‌ترین جنایت تروریستی منافقین در فاز نخست، یعنی پس از فرار «مسعود رجوی» از کشور، انفجار مقر نخست‌وزیری در هشتم شهریور سال ۱۳۶۰ توسط یک عامل نفوذی به نام «مسعود کشمیری» بود که منجر به شهادت «محمدعلی رجایی» رییس جمهور، «محمدجواد باهنر» نخست وزیر و تنی چند از مسئولان نظامی و امنیتی کشور شد.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

انفجار دفتر نخست‌وزیری

جنایت دیگر، شهادت دادستان کل انقلاب آیت‌الله «علی قدوسی» بود که با کار گذاشتن بمب در اتاق زیرین محل کارش توسط عامل نفوذی دیگر منافقین به نام «محمود فخارزاده کرمانی» صورت گرفت. سه شهید محراب یعنی شهید آیت‌الله مدنی، شهید آیت‌الله اشرفی اصفهانی و شهید آیت‌الله دستغیب نیز توسط جنایتکاران منافق به شهادت رسیدند.

«مسعود رجوی» در گزارش جمع‌بندی یک‌ساله عملیات‌های تروریستی گروهکش، مرحله اول استراتژی خود را بی‌آینده کردن نظام جمهوری اسلامی و سلب ثبات آن توصیف کرد و مدعی شد که «ما با موفقیت کامل آن را پشت سر گذاشتیم».

تروریسم کور

در فاز بعدی، کار منافقین از ترور نیرو‌های کمیته انقلاب، سپاه پاسداران و دادستانی، به ترور مردم کوچه و خیابان کشید. به این معنی که بسیاری از مردم عادی، صرفاً به جرم داشتن ریش یا نصب عکس امام خمینی (ره) در خانه یا محل کار خود، یا حتی پوشیدن لباسی شبیه لباس نیرو‌های نظامی، به دست منافقین به شهادت رسیدند؛ اما بدترین نوع جنایت منافقین در این فاز، حملات تروریستی موسوم به «ترور کور» بود؛ به این معنی که واحد‌های عملیاتی‌شان در روز روشن و بدون هیچ نقشه و برنامه قبلی، با دستور تشکیلاتی ترور چند نیروی حزب‌اللهی، از خانه‌های تیمی خارج شده و ناگهان، مردم کوچه و خیابان را به رگبار می‌بستند تا به‌خیال خود با ایجاد فضای رعب و وحشت، عقبه پشتیبانی نظام که مردم عادی بودند را ترسانده و از ادامه مسیر باز دارند.

«مسعود رجوی» فاز دوم را به‌منظور نابود کردن پایه‌های نظام و به تعبیر وی «تنه سرکوب‌گر و بدنه نظامی»، این‌گونه تبیین کرد: «شب و روز و در هر کجا، همه ما و همه مردم، به هر ترتیب و به هر قیمت، باید این خط را پیش ببریم… سرانگشت‌های این رژیم را باید در این مرحله قطع کرد… تمرکز روی پاسداران ارتجاع، فرمول محوری و راهگشای این مرحله است… بسیار خوب، هدف جلوی شما دارد راه می‌رود…».

در چارچوب این استراتژی که عملا دستورالعمل تروریسم کور منافقین محسوب می‌شود، چون بدنه نظام جمهوری اسلامی متکی به آحاد مردم شکل گرفته است؛ بنابراین هریک از افرادی که حامل نشانه‌ای آشکار از حمایت نظام جمهوری اسلامی بودند، توسط تروریست‌های گروهک منافقین به عنوان «پاسدار و سرانگشت رژیم» محسوب و هدف تلقی می‌شدند. در واقع سازمان به‌طور تلویحی پذیرفته بود که علت اصلی ضرباتی که دریافت کرده است، همکاری اقشار مختلف مردم در مقابله با تروریسم بوده و به هر طریق ممکن، می‌بایست انتقام خود را از مردم بگیرد.

طبق آمار پژوهش‌شده قریب به سه چهارم سوژه‌های ترور منافقین از صنوف آزاد از قبیل بقال، نانوا و فروشنده تا سلمانی، بنگاهی، معلم و دانش‌آموز بودند و باقیمانده اندک قربانیان ترور، نیروی نهاد‌های نظامی و انتظامی به‌حساب می‌آمدند؛ البته در کوتاه‌مدت بطلان این خط عملیاتی منافقین آشکار شد، به‌ویژه هنگامی که پس از انجام هر عملیات تروریستی، احساس نفرت و انزجار از این گروهک نزد ملت بیشتر شده و حضور بیشتر و فشرده‌تری را در صحنه به نمایش می‌گذاشتند.

لانه شیطانی

در پی شدت‌یافتن عملیات‌های تروریستی گروهک منافقین در هدف‌قراردادن مردم و مسئولین نظام، دستگاه‌های امنیتی با انجام کار‌های اطلاعاتی و امنیتی و با کمک مردم توانستند مخفی‌گاه‌ها و خانه‌های تیمی منافقین را شناسایی و در موقع مقتضی بهترین ضربه را به آن‌ها وارد کنند.

در مهم‌ترین ضربه که در حقیقت حمله به مرکزیت سازمان و قلب هدایت تشکیلات ترور منافقین در کشور بود، نیرو‌های واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اوایل زمستان سال ۱۳۶۰ موفق شدند یکی از این خانه‌های تیمی که متعلق به خانواده «فرزانه‌سا» بود و سران منافقین در آن جمع بودند، در منطقه «زعفرانیه» تهران شناسایی کنند.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

سرلشکر «محسن رضایی» فرمانده وقت سپاه پاسداران، گفته است: «از دی سال ۱۳۶۰، به این نتیجه رسیدیم که تمرکز اطلاعاتی ایجاد کنیم و از دوستان خواستیم امکانات خود را جمع کرده و یک ضرب شست به مرکزیت سازمان مجاهدین خلق نشان دهند. خوشبختانه بر مبنای اطلاعاتی که از محافظ «موسی خیابانی» گرفتیم و کاری که بچه‌های تعقیب و مراقبت و بخش دیگری از نیرو‌های اطلاعات کردند، در آذر و دی، اخبار و اطلاعات خوبی درباره اعضای کادر منافقین جمع‌آوری شد. ما خانه «موسی خیابانی» و «شاهرخ شمیم»، مسئول اطلاعات مجاهدین خلق در تهران را شناسایی کردیم. محل اسکان «مهدی ابریشم‌چی» را هم مشخص کردیم. در کل، حدود ۱۰، ۱۵ خانه تیمی را که ارتباط ارگانیک بیشتری با هم داشتند، تحت نظر گرفتیم».

در این زمان، «مهدی ابریشم‌چی» مسئول کل حفاظت سازمان بود که محافظش «علی اصفهانی»، مدتی قبل دستگیر شده بود. منافقین نتیجه گرفته بودند که «علی اصفهانی» اطلاعات خانه‌های تیمی مهم سازمان را کور کرده و با مقاومت یا با نشان‌دادن اینکه فرد بی‌اطلاعی است، توانسته اطلاعات را حفظ کند؛ بنابراین آرام‌آرام، خانه‌ها و اماکنی را که تخلیه کرده بودند، دوباره اشغال و شروع به استفاده می‌کنند. خانه «زعفرانیه» نیز در میان این اماکن بود و جمع شدن عناصر مهم نظامی منافقین در آن، فرصت یک ضربه بزرگ را برای نیرو‌های انقلاب فراهم آورده بود.

ضربه بزرگ

مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه درباره چگونگی لو‌رفتن خانه موسی خیابانی گفته است: «.. هدف اطلاعات سپاه این بود که رأس را بزند…». سپاه فقط حدود ۷۰ نفر از نفرات مورد اطمینان خود را آماده حمله کرده و اینکه هیچ‌کدام از آن‌ها از اینکه به کجا می‌خواهند بروند و چه کسی را دستگیر کنند، اطلاعی نداشتند و تنها عناصر رده‌بالای گروه ضربت مطلع بودند که مسئله چیست». ‍‍

رضایی درباره تعداد خانه‌های تیمی مورد حمله گفته است: «دوستان ما صبح ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰، آماده عملیات شدند؛ درحالی‌که همه بی‌سیم‌های تیم‌های عمل‌کننده خاموش بود و بچه‌ها با علامت و طرز خاصی با هم ارتباط برقرار می‌کردند؛ چون دوستان ما می‌دانستند که منافقین شنود بی‌سیم دارند و گفتگو‌ها را کنترل می‌کنند، این کار‌ها انجام شد و تیم‌ها عملیات را شروع کردند و با یک حرکت سریع و دقیق، گشت بیرونی سازمان را گرفتند و عملیات شروع شد. عملیات علیه هر سه خانه تیمی [اصلی]با یک فاصله کوتاه از هم انجام شد تا خانه‌ها به همدیگر اطلاع ندهند. از این سه خانه تیمی یکی کنار لانه جاسوسی و یکی در «یوسف‌آباد» بود و با هم فاصله هم داشتند».

در خلال این عملیات پس از محاصره کامل خانه تیمی توسط نیرو‌های امنیتی، از طریق بلندگو با آنان اتمام حجت شده، لیکن وقتی منافقین عرصه را بر خود تنگ دیدند، بدون‌توجه به موقعیت خود، اقدام به گشودن آتش کرده، اما بخاطر اشراف نیرو‌های سپاه، کمیته و گروه ضربت دادستانی بر راه‌های ورود و خروج خانه، تمام عناصر حاضر در خانه تیمی پس از چندین ساعت تبادل آتش شدید بین طرفین، کشته شدند. «موسی خیابانی» نیز در حالی که قصد داشت با یک پژوی ۵۰۴ ضدگلوله اهدایی «بنی‌صدر» به مرکزیت سازمان، از مهلکه بگریزد، با اصابت گلوله‌ای به گردنش به هلاکت رسید.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

تصویری از خودروی «موسی خیابانی»

در این ضربه، علاوه بر «موسی خیابانی» قائم‌مقام «مسعود رجوی» در داخل کشور و نفر دوم سازمان، «اشرف ربیعی» همسر «مسعود رجوی» و «آذر رضایی» همسر «موسی خیابانی»، به همراه ۱۷ تن دیگر از عناصر اصلی مرکزیت نفاق کشته شدند. علاوه بر خانه تیمی اصلی که در «زعفرانیه» واقع بود، سه خانه تیمی دیگر نیز همزمان هدف حمله قرار گرفت.

سرلشکر «محسن رضایی» گفته است: «سازمان گیج بود و بعد از ضربه ۱۹ بهمن نتوانست بفهمد با چه توانایی‌ای از جمهوری اسلامی مواجه است؛ اما هشدار بزرگی برای سازمان بود و بیشتر در حالت گیجی به سر می‌برد و قدرت تحلیل شکست را نداشت».

مرحوم حاج «احمد قدیریان» معاون اجرایی شهید «سید اسدالله لاجوردی» و مسئول گروه ضربت اوین، گفته است: «عصر آن روز سازمان قصد حمله به اوین را داشت، شهید «لاجوردی» به من فرمودند مراقبت کنید و بنده هم آماده‌باش دادم و مسئله مراقبت از اوین برای چند روزی ادامه داشت تا اینکه تعدادی از خانه‌های تیمی آن‌ها به تصرف در‌آمد».

انسانیت، در اوج

تنها شهید این ضربه موفق و عملیات سنگین، «شهید سیدابوالقاسم دهنوی» بود. وی که به‌عنوان پاسدار وظیفه در کمیته انقلاب اسلامی تهران مشغول به فعالیت بود، سال ۱۳۴۰ در تهران متولد شد. او در سن ۲۰ سالگی، تنها چند روز بعد از مراسم دامادی خود، در حالی به شهادت رسید که صحنه زیبایی از تقابل انسانیت نیرو‌های انقلاب با خوی بی‌رحمی و وحشی‌گری عناصر منافقین را به نمایش گذاشت.

یکی از پاسداران شرکت‌کننده در این عملیات در خاطرات خود گفته است: «بیست و یک نفر [۲۰ نفر]از افراد کادر مرکزی و رده بالای سازمان، من‌جمله «موسی خیابانی» فرد شماره دو سازمان منافقین، در این خانه که به قول خودشان دارای هفت حلقه حفاظتی بود، سکونت داشتند. ما حدود ۱۵ نفر بودیم که در دهه فجر سال ۱۳۶۰ در روز ۱۹ بهمن با رمز «یا اباالفضل ادرکنی» این عملیات را شروع کردیم.

در اواسط درگیری بودیم که دیدیم که دو بچه، گریه‌کنان در میان رگبار گلوله‌ها، وحشت‌زده به این‌طرف و آن‌طرف می‌دویدند و فریاد می‌زدند. علی‌رغم بی‌توجهی منافقین به این بچه‌ها، ما آتش را قطع کردیم و برادر شهیدمان «سید ابوالقاسم دهنوی» با شجاعت و دلیری که داشت، به‌محض شنیدن صدای بچه‌ها، آرام‌آرام خودش را به بچه‌ها رساند تا آن‌ها را از مهلکه نجات بدهد». هرچند این شهید توانست فرزند «مسعود رجوی» را از مرگ نجات دهد؛ اما خود، در میان رگبار گلوله منافقین به شهادت رسید.

مقابله نیرو‌های امنیتی نظام جمهوری اسلامی با پشتوانه اطلاعات و همکاری مردم، در کوتاه‌زمانی عرصه را بر منافقین تنگ کرده و سرانجام در کمتر از هشت‌ماه از آغاز عملیات ترور توسط آنان، مرکزیت اصلی گروهک، شناسایی و منهدم شد. این ضربه به تشکیلات منافقین، باعث شد که خط ترور در داخل کشور تا حدود زیادی دچار آسیب شده و در ادامه ضرباتی که در نیمه اول سال ۱۳۶۱ به تشکیلات ترور سازمان وارد آمد، توان تروریستی منافقین را به‌شکل قابل‌ملاحظه‌ای از کار انداخت. به‌گونه‌ای که آنان با پذیرش این شکست‌ها، خط خفت‌بار خروج از کشور و مزدوری برای صدام و رژیم بعث عراق را برای خود برگزیدند.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟ بیشتر بخوانید »

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بعد از فرار «مسعود رجوی» از ایران در تابستان سال ۱۳۶۰، «موسی خیابانی» نفر دوم گروهک نفاق، امور داخلی این گروهک را برعهده گرفت؛ بنابراین منافقین تحت فرماندهی وی و به دستور «رجوی»، فاز «ضربه به راس نظام» (رهبران و مسئولین ارشد) و «ضربه به سرانگشتان نظام» (نیرو‌های حزب‌اللهی، نظامیان و حتی مردم عادی) را در دستور کار قرار دادند.

به نوشته پابگاه خبری «بنیاد هابیلیان»؛ مهم‌ترین جنایت تروریستی منافقین در فاز نخست، یعنی پس از فرار «مسعود رجوی» از کشور، انفجار مقر نخست‌وزیری در هشتم شهریور سال ۱۳۶۰ توسط یک عامل نفوذی به نام «مسعود کشمیری» بود که منجر به شهادت «محمدعلی رجایی» رییس جمهور، «محمدجواد باهنر» نخست وزیر و تنی چند از مسئولان نظامی و امنیتی کشور شد.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

انفجار دفتر نخست‌وزیری

جنایت دیگر، شهادت دادستان کل انقلاب آیت‌الله «علی قدوسی» بود که با کار گذاشتن بمب در اتاق زیرین محل کارش توسط عامل نفوذی دیگر منافقین به نام «محمود فخارزاده کرمانی» صورت گرفت. سه شهید محراب یعنی شهید آیت‌الله مدنی، شهید آیت‌الله اشرفی اصفهانی و شهید آیت‌الله دستغیب نیز توسط جنایتکاران منافق به شهادت رسیدند.

«مسعود رجوی» در گزارش جمع‌بندی یک‌ساله عملیات‌های تروریستی گروهکش، مرحله اول استراتژی خود را بی‌آینده کردن نظام جمهوری اسلامی و سلب ثبات آن توصیف کرد و مدعی شد که «ما با موفقیت کامل آن را پشت سر گذاشتیم».

تروریسم کور

در فاز بعدی، کار منافقین از ترور نیرو‌های کمیته انقلاب، سپاه پاسداران و دادستانی، به ترور مردم کوچه و خیابان کشید. به این معنی که بسیاری از مردم عادی، صرفاً به جرم داشتن ریش یا نصب عکس امام خمینی (ره) در خانه یا محل کار خود، یا حتی پوشیدن لباسی شبیه لباس نیرو‌های نظامی، به دست منافقین به شهادت رسیدند؛ اما بدترین نوع جنایت منافقین در این فاز، حملات تروریستی موسوم به «ترور کور» بود؛ به این معنی که واحد‌های عملیاتی‌شان در روز روشن و بدون هیچ نقشه و برنامه قبلی، با دستور تشکیلاتی ترور چند نیروی حزب‌اللهی، از خانه‌های تیمی خارج شده و ناگهان، مردم کوچه و خیابان را به رگبار می‌بستند تا به‌خیال خود با ایجاد فضای رعب و وحشت، عقبه پشتیبانی نظام که مردم عادی بودند را ترسانده و از ادامه مسیر باز دارند.

«مسعود رجوی» فاز دوم را به‌منظور نابود کردن پایه‌های نظام و به تعبیر وی «تنه سرکوب‌گر و بدنه نظامی»، این‌گونه تبیین کرد: «شب و روز و در هر کجا، همه ما و همه مردم، به هر ترتیب و به هر قیمت، باید این خط را پیش ببریم… سرانگشت‌های این رژیم را باید در این مرحله قطع کرد… تمرکز روی پاسداران ارتجاع، فرمول محوری و راهگشای این مرحله است… بسیار خوب، هدف جلوی شما دارد راه می‌رود…».

در چارچوب این استراتژی که عملا دستورالعمل تروریسم کور منافقین محسوب می‌شود، چون بدنه نظام جمهوری اسلامی متکی به آحاد مردم شکل گرفته است؛ بنابراین هریک از افرادی که حامل نشانه‌ای آشکار از حمایت نظام جمهوری اسلامی بودند، توسط تروریست‌های گروهک منافقین به عنوان «پاسدار و سرانگشت رژیم» محسوب و هدف تلقی می‌شدند. در واقع سازمان به‌طور تلویحی پذیرفته بود که علت اصلی ضرباتی که دریافت کرده است، همکاری اقشار مختلف مردم در مقابله با تروریسم بوده و به هر طریق ممکن، می‌بایست انتقام خود را از مردم بگیرد.

طبق آمار پژوهش‌شده قریب به سه چهارم سوژه‌های ترور منافقین از صنوف آزاد از قبیل بقال، نانوا و فروشنده تا سلمانی، بنگاهی، معلم و دانش‌آموز بودند و باقیمانده اندک قربانیان ترور، نیروی نهاد‌های نظامی و انتظامی به‌حساب می‌آمدند؛ البته در کوتاه‌مدت بطلان این خط عملیاتی منافقین آشکار شد، به‌ویژه هنگامی که پس از انجام هر عملیات تروریستی، احساس نفرت و انزجار از این گروهک نزد ملت بیشتر شده و حضور بیشتر و فشرده‌تری را در صحنه به نمایش می‌گذاشتند.

لانه شیطانی

در پی شدت‌یافتن عملیات‌های تروریستی گروهک منافقین در هدف‌قراردادن مردم و مسئولین نظام، دستگاه‌های امنیتی با انجام کار‌های اطلاعاتی و امنیتی و با کمک مردم توانستند مخفی‌گاه‌ها و خانه‌های تیمی منافقین را شناسایی و در موقع مقتضی بهترین ضربه را به آن‌ها وارد کنند.

در مهم‌ترین ضربه که در حقیقت حمله به مرکزیت سازمان و قلب هدایت تشکیلات ترور منافقین در کشور بود، نیرو‌های واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اوایل زمستان سال ۱۳۶۰ موفق شدند یکی از این خانه‌های تیمی که متعلق به خانواده «فرزانه‌سا» بود و سران منافقین در آن جمع بودند، در منطقه «زعفرانیه» تهران شناسایی کنند.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

سرلشکر «محسن رضایی» فرمانده وقت سپاه پاسداران، گفته است: «از دی سال ۱۳۶۰، به این نتیجه رسیدیم که تمرکز اطلاعاتی ایجاد کنیم و از دوستان خواستیم امکانات خود را جمع کرده و یک ضرب شست به مرکزیت سازمان مجاهدین خلق نشان دهند. خوشبختانه بر مبنای اطلاعاتی که از محافظ «موسی خیابانی» گرفتیم و کاری که بچه‌های تعقیب و مراقبت و بخش دیگری از نیرو‌های اطلاعات کردند، در آذر و دی، اخبار و اطلاعات خوبی درباره اعضای کادر منافقین جمع‌آوری شد. ما خانه «موسی خیابانی» و «شاهرخ شمیم»، مسئول اطلاعات مجاهدین خلق در تهران را شناسایی کردیم. محل اسکان «مهدی ابریشم‌چی» را هم مشخص کردیم. در کل، حدود ۱۰، ۱۵ خانه تیمی را که ارتباط ارگانیک بیشتری با هم داشتند، تحت نظر گرفتیم».

در این زمان، «مهدی ابریشم‌چی» مسئول کل حفاظت سازمان بود که محافظش «علی اصفهانی»، مدتی قبل دستگیر شده بود. منافقین نتیجه گرفته بودند که «علی اصفهانی» اطلاعات خانه‌های تیمی مهم سازمان را کور کرده و با مقاومت یا با نشان‌دادن اینکه فرد بی‌اطلاعی است، توانسته اطلاعات را حفظ کند؛ بنابراین آرام‌آرام، خانه‌ها و اماکنی را که تخلیه کرده بودند، دوباره اشغال و شروع به استفاده می‌کنند. خانه «زعفرانیه» نیز در میان این اماکن بود و جمع شدن عناصر مهم نظامی منافقین در آن، فرصت یک ضربه بزرگ را برای نیرو‌های انقلاب فراهم آورده بود.

ضربه بزرگ

مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه درباره چگونگی لو‌رفتن خانه موسی خیابانی گفته است: «.. هدف اطلاعات سپاه این بود که رأس را بزند…». سپاه فقط حدود ۷۰ نفر از نفرات مورد اطمینان خود را آماده حمله کرده و اینکه هیچ‌کدام از آن‌ها از اینکه به کجا می‌خواهند بروند و چه کسی را دستگیر کنند، اطلاعی نداشتند و تنها عناصر رده‌بالای گروه ضربت مطلع بودند که مسئله چیست». ‍‍

رضایی درباره تعداد خانه‌های تیمی مورد حمله گفته است: «دوستان ما صبح ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰، آماده عملیات شدند؛ درحالی‌که همه بی‌سیم‌های تیم‌های عمل‌کننده خاموش بود و بچه‌ها با علامت و طرز خاصی با هم ارتباط برقرار می‌کردند؛ چون دوستان ما می‌دانستند که منافقین شنود بی‌سیم دارند و گفتگو‌ها را کنترل می‌کنند، این کار‌ها انجام شد و تیم‌ها عملیات را شروع کردند و با یک حرکت سریع و دقیق، گشت بیرونی سازمان را گرفتند و عملیات شروع شد. عملیات علیه هر سه خانه تیمی [اصلی]با یک فاصله کوتاه از هم انجام شد تا خانه‌ها به همدیگر اطلاع ندهند. از این سه خانه تیمی یکی کنار لانه جاسوسی و یکی در «یوسف‌آباد» بود و با هم فاصله هم داشتند».

در خلال این عملیات پس از محاصره کامل خانه تیمی توسط نیرو‌های امنیتی، از طریق بلندگو با آنان اتمام حجت شده، لیکن وقتی منافقین عرصه را بر خود تنگ دیدند، بدون‌توجه به موقعیت خود، اقدام به گشودن آتش کرده، اما بخاطر اشراف نیرو‌های سپاه، کمیته و گروه ضربت دادستانی بر راه‌های ورود و خروج خانه، تمام عناصر حاضر در خانه تیمی پس از چندین ساعت تبادل آتش شدید بین طرفین، کشته شدند. «موسی خیابانی» نیز در حالی که قصد داشت با یک پژوی ۵۰۴ ضدگلوله اهدایی «بنی‌صدر» به مرکزیت سازمان، از مهلکه بگریزد، با اصابت گلوله‌ای به گردنش به هلاکت رسید.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

تصویری از خودروی «موسی خیابانی»

در این ضربه، علاوه بر «موسی خیابانی» قائم‌مقام «مسعود رجوی» در داخل کشور و نفر دوم سازمان، «اشرف ربیعی» همسر «مسعود رجوی» و «آذر رضایی» همسر «موسی خیابانی»، به همراه ۱۷ تن دیگر از عناصر اصلی مرکزیت نفاق کشته شدند. علاوه بر خانه تیمی اصلی که در «زعفرانیه» واقع بود، سه خانه تیمی دیگر نیز همزمان هدف حمله قرار گرفت.

سرلشکر «محسن رضایی» گفته است: «سازمان گیج بود و بعد از ضربه ۱۹ بهمن نتوانست بفهمد با چه توانایی‌ای از جمهوری اسلامی مواجه است؛ اما هشدار بزرگی برای سازمان بود و بیشتر در حالت گیجی به سر می‌برد و قدرت تحلیل شکست را نداشت».

مرحوم حاج «احمد قدیریان» معاون اجرایی شهید «سید اسدالله لاجوردی» و مسئول گروه ضربت اوین، گفته است: «عصر آن روز سازمان قصد حمله به اوین را داشت، شهید «لاجوردی» به من فرمودند مراقبت کنید و بنده هم آماده‌باش دادم و مسئله مراقبت از اوین برای چند روزی ادامه داشت تا اینکه تعدادی از خانه‌های تیمی آن‌ها به تصرف در‌آمد».

انسانیت، در اوج

تنها شهید این ضربه موفق و عملیات سنگین، «شهید سیدابوالقاسم دهنوی» بود. وی که به‌عنوان پاسدار وظیفه در کمیته انقلاب اسلامی تهران مشغول به فعالیت بود، سال ۱۳۴۰ در تهران متولد شد. او در سن ۲۰ سالگی، تنها چند روز بعد از مراسم دامادی خود، در حالی به شهادت رسید که صحنه زیبایی از تقابل انسانیت نیرو‌های انقلاب با خوی بی‌رحمی و وحشی‌گری عناصر منافقین را به نمایش گذاشت.

یکی از پاسداران شرکت‌کننده در این عملیات در خاطرات خود گفته است: «بیست و یک نفر [۲۰ نفر]از افراد کادر مرکزی و رده بالای سازمان، من‌جمله «موسی خیابانی» فرد شماره دو سازمان منافقین، در این خانه که به قول خودشان دارای هفت حلقه حفاظتی بود، سکونت داشتند. ما حدود ۱۵ نفر بودیم که در دهه فجر سال ۱۳۶۰ در روز ۱۹ بهمن با رمز «یا اباالفضل ادرکنی» این عملیات را شروع کردیم.

در اواسط درگیری بودیم که دیدیم که دو بچه، گریه‌کنان در میان رگبار گلوله‌ها، وحشت‌زده به این‌طرف و آن‌طرف می‌دویدند و فریاد می‌زدند. علی‌رغم بی‌توجهی منافقین به این بچه‌ها، ما آتش را قطع کردیم و برادر شهیدمان «سید ابوالقاسم دهنوی» با شجاعت و دلیری که داشت، به‌محض شنیدن صدای بچه‌ها، آرام‌آرام خودش را به بچه‌ها رساند تا آن‌ها را از مهلکه نجات بدهد». هرچند این شهید توانست فرزند «مسعود رجوی» را از مرگ نجات دهد؛ اما خود، در میان رگبار گلوله منافقین به شهادت رسید.

مقابله نیرو‌های امنیتی نظام جمهوری اسلامی با پشتوانه اطلاعات و همکاری مردم، در کوتاه‌زمانی عرصه را بر منافقین تنگ کرده و سرانجام در کمتر از هشت‌ماه از آغاز عملیات ترور توسط آنان، مرکزیت اصلی گروهک، شناسایی و منهدم شد. این ضربه به تشکیلات منافقین، باعث شد که خط ترور در داخل کشور تا حدود زیادی دچار آسیب شده و در ادامه ضرباتی که در نیمه اول سال ۱۳۶۱ به تشکیلات ترور سازمان وارد آمد، توان تروریستی منافقین را به‌شکل قابل‌ملاحظه‌ای از کار انداخت. به‌گونه‌ای که آنان با پذیرش این شکست‌ها، خط خفت‌بار خروج از کشور و مزدوری برای صدام و رژیم بعث عراق را برای خود برگزیدند.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟ بیشتر بخوانید »