روایتی از شهادت سردار وحدت +فیلم
روایتی از شهادت سردار وحدت +فیلم بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، توجه و تاکیدات حکیمانه مقام معظم رهبری برای رفع محرومیت های موجود در سیستان و بلوچستان و رسیدگی به مردم سبب شد تا نگاه مسوولین،مردم و خیرین نیک اندیش به این استان در کشور معطوف شود.
بیانات رهبر فرزانه انقلاب اسلامی سبب شد تا در دوره های گوناگون طی پویش های مختلف مثل رزمایش کمک مومنانه و طرح نذر آب ،ایران همدل و غیره که با مشارکت مردم و نهاد ها و ارگان های مختلف صورت گرفت بخش قابل توجهی از کمک ها در بین مردم مناطق محروم و کمتر توسعه یافته سیستان و بلوچستان توزیع شود.
بیشتر بخوانید:
سخت مراقبند مبادا کسی کاری برای مردم بکند!
بنابر فرمایشات ارزشمند مقام معظم رهبری این پویش ها با هدف فراگیر شدن مواسات در جامعه اسلامی، تنها نگذاشتن محرومین با مشکلات عدیده معیشتی و توسعه عملگرایی بود که مردم با لبیک گفتن به پیام رهبر انقلاب جلوه ویژهای از همدلی و همراهی را در سرتاسر کشور خصوصا استان محروم و پهناور سیستان و بلوچستان به نمایش گذاشتند.
پیش از تاکیدات مقام معظم رهبری هلال احمر جمهوری اسلامی ایران از سه سال گذشته تا کنون برای رفع تنش کم آبی و نبود آب در مناطق محروم و کم برخوردار کشور با ایجاد پویش نذر آب با استفاده از توانمندی های داخلی نهاد بین المللی هلال احمر و ظرفیت خیرین موضوع حل مشکلات عدیده مردم در این مناطق از کشور را در دستور کار خود قرار داده است.
نخستین مرحله ی نذر آب در سیستان و بلوچستان در حدود سه سال پیش در ۱۹ شهر این استان آغاز بکار کرد،مرحلهی دوم این پویش نیز با قوت خود و برنامه ریزی های صورت گرفته در برخی از شهرستان های استان به اجرا در آمد و در سال جاری نیز مرحله سوم طرح نذر آب با محوریت ۶ شهرستان در سیستان و بلوچستان با حضور رئیس هلال احمر جمهوری اسلامی ایران در شهرستان خاش آغاز شد.
توزیع ۵۶ تانکر آب و ۵۹ هزار آب معدنی طی طرح نذر آب ۳ در خاش
رئیس جمعیت هلال احمر خاش در گفت و گو با خبرنگار ما اظهار داشت: نخستین مرحله پویش ملی نذر آب در شهرستان خاش در بخش ایرندگان،دومین مرحله در منطقه چاه احمد شهرستان تفتان و سومین مرحله نیز در منطقه دشت رباط دهستان کوه سفید بخش مرکزی این شهرستان اجرا شد.
بیشتر بخوانید:
طلبهها به سراغ کارهای زمین مانده رفتند
جلال هاشمزهی افزود: سومین دوره پویش ملی نذر آب با حضور رئیس جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران در خاش در سیستان و بلوچستان آغاز شد.
هاشمزهی تصریح کرد: در سومین دوره این طرح علاوه بر ارائه خدمات توسط کاروان سلامت توزیع سبد های معیشتی و بهداشتی،پک لوازم التحریر،توزیع و اهدای تانکر دخیزه آب،توزیع پتو و وسایل گرمایشی، چادر،بسته های فرهنگی و سرگرمی کودکان و… نیز انجام شد.
رئیس جمعیت هلال احمر خاش در این خصوص گفت: تعداد ۵۶ تانکر ذخیره سازی آب با هدف رفع تنش کم آبی و نبود آب در روستای های محروم و فاقد لوله کشی که بصورت سقایی آبرسانی میشوند در سومین طرح ملی نذر آب توزیع شد.
وی اذعان داشت: سومین دوره اجرای طرح نذر آب در شهرستان خاش با توزیع ۵۹ هزار آب معدنی،۲ هزار و ۸۵۰ کفش و البسه، هزار و ۶۰۰ بسته فرهنگی و سرگرمی کودکان، ۷۳۰ چراغ آترا، ۲ هزار و ۸۸۰ عدد پتو و ۵۰ دستگاه چادر عملی شد.
جلال هاشمزهی در خصوص اجرای رزمایش کمک مومنانه توضیحاتی ارائه داد و گفت: تعداد هزار بسته معیشتی با در قالب طرح رزمایش کمک مومنانه همزمان با اجرای طرح نذر آب ۳ در بین مردم نیازمند و بی بضاعت بخش مرکزی خاش توزیع شد.
وی همچنین از راه اندازی مرکز تصفیه آب در شهر اسماعیل آباد در مرحله سوم طرح نذر آب خبرداد و گفت: طی سومین دوره این طرح یک دستگاه تصفیه آب در روستای اسماعیل آباد خاش ایجاد شد تا دسترسی به آب آشامیدنی سالم برای جمعیت قابل توجهی از این مردم تسهیل یابد.
این مسوول خاطر نشان کرد: جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران با هدف توسعه شبکه آبرسانی به روستاهای فاقد آب تخصیص ۷۰ کیلومتر لوله برای شهرستان خاش را تقبل کرده است.
همچنین هاشمزهی در خصوص اقدامات بهداشتی و درمانی کاروان سلامت نذر آب ۳ توضیحاتی ارائه کرد و گفت: در این دوره کاروان سلامت با برخورداری از ۱۵ نفر کادر بهداشت و درمان با انجام ۱۸ عمل جراحی و توزیع ۴۱۵ قلم داروی رایگان جمعا به هزار و ۵۲۷ نفر از مراجعه کنندگان خدمات بهداشتی درمانی ارائه داده است.
توزیع بیش از ۱۰۰ بسته کیسه آرد در بین مردم ۴ نقطه محروم
ایرندگانی مدیر موسسه خیریه نور خاش نیز در گفت و گو با خبرنگار فارس اظهار داشت: در راستای عمل به فرمایشات مقام معظم رهبری و دستگیری نیازمندان و مستضعفان در قالب طرح رزمایش کمک مومنانه و با بهرهمندی از ظرفیت خیرین بیش از ۱۰۰ بسته کیسه آرد در بین مردم ۴ نقطه محروم توزیع شد.
مولوی محمد انور کرم افزود: این اقدام با هدف تسهیل دسترسی مردم به نان سالم در روستاها انجام شد که پخت آن توسط خود مردم صورت میگیرد.
مدیر موسسه خیریه نور خاش تصریح کرد: توزیع پک های نوشت افزار،توزیع ۵۰۰ کیلو گوشت نذری به مناسبت های مختلف و توزیع سبد های معیشتی و…در بین مردم نیازمند از جمله اقدامات خیرین نیک اندیش بود که همزمان با رزمایش کمک مومنانه و پویش ملی ایران همدل صورت گرفت.
سپاه خاش نیز در رزمایش کمک مومنانه عملکرد خوبی داشت به طوری که طی ۵ دوره برگزاری این رزمایش در خاش حدود ۷ هزار سبد معیشتی از محل مشارکت های مردمی و خیرین و همچنین مساعدت سپاه سلمان و یگان های مربوطه از جمله قرارگاه قدس، قرارگاه شهید میرحسینی و ستاد اجرایی فرمان امام خمینی (ره) تهیه و در بین نیازمندان و مستمندان شهرستان خاش توزیع شد.
وقتی نهادهای حمایتی و امدادی سقا میشوند بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سردار شهید حاجحبیبالله لکزایی یکی از رزمندگان نامدار خطه سیستان و بلوچستان بود که سالها در کادر لشکر ۴۱ ثارالله همراه حاجقاسم سلیمانی جنگیده و بارها و بارها مجروح شد. یک بار در سال ۶۷ حاجحبیب چنان از ناحیه چشم، پهلو، سر، گردن و پا مجروح شد که همرزمانش پس از اسارت به تصور اینکه او شهید شده است، در اردوگاه برایش مراسم ختم گرفتند، اما عمر زمینی حاجحبیب به دنیا بود و او پس از بهبودی، در خطه محروم سیستان و بلوچستان به خدمتش ادامه داد و در مسیر محرومیتزدایی و همچنین وحدت بین شیعه و سنی، فعالیتهای بسیاری کرد.
حاجحبیب لکزایی که میان همرزمان و مردم سیستان به حبیب دلها معروف بود، روز ۲۵ مهر ۱۳۹۱ بر اثر جراحات ناشی از دفاع مقدس به شهادت رسید و به همرزمان شهیدش پیوست. به مناسبت سالگرد شهادت حاجحبیب گفتوگویی با سردار محمد ناظری از همرزمان شهید انجام دادهایم که ماحصلش را پیش رو دارید. در این گفتگو بیشتر به فعالیتهای شهید لکزایی پس از دفاع مقدس پرداختهایم.
آشنایی شما با شهید لکزایی به چه زمانی برمیگردد؟
من سال ۱۳۶۰ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در زاهدان شدم و آنجا مستقر بودم. آن موقع حاجحبیب زابل بودند. تقریباً از سال ۶۲ با ایشان دورادور آشنا بودم و اسم ایشان را شنیده بودم، اما آشنایی نزدیک ما از آبان ۱۳۶۴ رقم خورد. من سال ۶۴ از جبهه شمالغرب کشور، که یک سالی آنجا بودم، برگشتم به زاهدان. شهید لکزایی به عنوان مسئول نیروی انسانی بسیج زابل و همزمان با حفظ سمت، فرمانده حوزه نجف اشرف بنجار هم بود. ما در حوزه نجف اشرف با هم آشنا شدیم. حاجیوسف کیخا به عنوان مسئول سازماندهی و عملیات مرا پس از انتقال به زابل به عنوان مسئول حوزه نجف اشرف بنجار معرفی کردند و حاجآقا لکزایی از نجف اشرف بنجار منتقل شدند به زابل.
ما کار بسیج را تا حالا به این صورت انجام نداده بودیم، بنابراین قرار شد یکی دو ماه ایشان به بنجار بیایند تا هم ما از تجربه ایشان استفاده کنیم و هم به کارها نظارت داشته باشند تا ما به کار مسلط شویم. در آبان و آذر ۱۳۶۴ این دو ماه، ایشان معمولاً شبها به ما سر میزدند، هر شب، مدیریت و نظارت میکرد. آشنایی ما از همان جا رقم خورد و انس و الفت خاصی بین ما ایجاد شد.
چه در وجود حاجحبیب دیدید که جذب مرامشان شدید؟
حاجحبیب یک آدم اخلاقی به تمام معنا بود. ادبش آدم را تحت تأثیر قرار میداد. مثلاً در اوج عصبانیت اگر میخواست حرف بدی بزند، میگفت شکر خوردی. در اوج عصبانیت میگفت فلانی شکر خورده که مثلاً چنین حرفی گفته. بارها در حضور خود من این الفاظ را به کار میبرد که شکر خوردی. من هیچ وقت از ایشان حرف بد نشنیدم، حتی در اوج عصبانیت و اینکه مثلاً فرد خاطی را توبیخ کند و سخن ناشایستی در رابطه با او به کار برد، اصلاً در مدت این ۲۸ سال نشنیدم.
پدرصلواتی هم میگفت، پدرصلواتی که الان ورد زبان من هم هست، ایشان بعضی وقتها میگفت. باز همین مسائل و همین اخلاقیات باعث شده بود که ارتباطات ما بیشتر شود. همین مکارم اخلاقش باعث شد که انس و الفت زیادی بین ما ایجاد بشود. خانواده حاجحبیب میدانستند که ایشان به بنده خیلی علاقه دارد و معمولاً جزو خانواده حساب میشدیم و ایشان هم جزو خانواده ما حساب میشد.
نام حاجحبیب لکزایی شما را یاد چه چیزی میاندازد؟
منَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا؛ (از مؤمنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند، بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضی چشم به راهند و هیچ پیمان خود دگرگون نکردهاند.)
من غالباً این آیه را از زبان سردار شهید لکزایی میشنیدم. ایشان معمولاً این آیه را در جلسات دهه ۶۰ که مربوط به جبهه و جنگ بود و بعد از آن هم در نشست ها، سخنرانیها و در محافل مختلف تلاوت میکرد و در نهایت هم بعد از عمری انتظار شهادت، جزو رادمردانی شد که در راه خدا به شهادت رسید. من اطمینان دارم که ایشان به این آیه معتقد بود و جزو یکی از آن مردانی بود که در راه جهاد و شهادت گام برداشت و بعد هم منتظر فیض شهادت ماند و سرانجام به فیض شهادت نائل آمد.
از همرزمان شهید لکزایی شنیدهایم که ایشان به صفات بارز بسیاری شهره بود، شما از خصوصیات اخلاقی شهید لکزایی چه مواردی را بارز میدانید؟
یکی از عادتهای همیشگی ایشان مطالعه بود؛ حتی شبها وقتی میخوابید، دفتر و قلم کنار متکایش بود. شاهد بودم که بیشتر اوقات در آمادهباشها و در مأموریتهای کاری (آن زمان مأموریت به گونهای بود که برادران پاسدار به صورت شبانهروزی کار میکردند و شاید هفتهای یک شب یا هفتهای دو شب به منزل سر میزدند) دفتر و قلم همراهشان بود. یا وقتی در ماشین مینشست، قلم و دفترچه همراهشان بود و مطالبی را در مسیر سفر یا موقع استراحت یادداشت میکرد و بعد آنها را بررسی، نهایی و اجرایی میکرد.
ایشان خیلی دغدغه کار و مأموریت و انجام وظایف داشت، حتی موقع استراحت هم به فکر سازماندهی کارهایش بود. خودش میگفت وقتی دراز میکشم و چشمم را میبندم و میخواهم بخوابم، اگر زمانی مطلبی، مأموریتی یا طرحی به ذهنم برسد، کنارم کاغذ و قلم دارم و همان لحظه یادداشت میکنم. شهید لکزایی اینگونه دغدغه پیشرفت و توسعه مأموریتهای سازمان را داشت. من یادم هست، سال ۱۳۶۴ بود که به من میگفت فلانی اگر من نرسم که درسهایی از قرآن حاجآقا قرائتی را از تلویزیون ببینم- که حالا بیشتر اوقات هم نمیرسید- همسرم این کار را میکند، یادداشت میکند و بعد مطالب را به من میدهد و من از بحثهای آقای قرائتی استفاده میکنم. منظورم این است که برای هر چیزی برنامه داشتند، یک مدیر به تمام معنا بود.
صحبت از مدیریت حاجحبیب شد، مثال مصداقی از مدیریت ایشان سراغ دارید؟
یک بار سیل سنگینی آمد و ویرانی زیادی در سیستان به جا گذاشت. حدود هزاران خانوار آواره شدند و از سراسر کشور نیرو آمدند و از نزدیک دیدند که سیل همه روستاها را فراگرفته و سیستان تبدیل به یک دریاچه شده است. اگر اشتباه نکنم، سال ۶۷ بود. ایشان آن زمان کمتر از ۳۰ سال داشتند، مسئولان تشخیص دادند که ایشان باید این بحران را مدیریت کند و عجب تشخیص بهجایی هم بود. من آن زمان زابل نبودم، بلوچستان خدمت میکردم.
حاجحبیب آن موقع به عنوان یگان امداد کار میکرد. یگان دریایی بود و ایشان به صورت برنامهریزی شده خدمت کرد، عجیب خانوادهها را متمرکز و مدیریت کرد. بسیجیها هم خود و خانوادهشان در این سیل گرفتار شده بودند، واقعاً سخت و مشکل است که یک مدیر بتواند نیرویی که خودش آسیب دیده و در محاصره سیل است، یعنی خودش، پدر و مادرش یا خواهر و برادر و اقوامش در محاصره سیل هستند بیاید و بتواند با جذابیت، مدیریت، سخنرانی، توجیه و آگاهسازی آنها را جذب کند و از آنها به عنوان کمک به دیگران استفاده کند.
ایشان این کار را کرد و موفق هم بود. کار خیلی سختی بود! آن سال واقعاً بحران عجیبی بود! همه بههم ریخته بودند. برای فرماندار آن زمان- فکر کنم آقای میرشکاری بود- با درایتی که سردار لکزایی داشت، بهترین بازو و پشتیبان برای مسئولان اجرایی سیستان و استان، آقای لکزایی بود.
از چند سال پیش تلاشهایی برای اختلافافکنی بین شیعه و سنی در استان سیستان و بلوچستان انجام میگیرد، شهید لکزایی در بحث وحدت بین مذاهب چه نقشی ایفا میکرد؟
در این خصوص باید عرض کنم که تا قبل از فاجعه تروریستی تاسوکی در ۲۵ اسفند ۱۳۸۴، اصلاً احساس تمایز یا ناهماهنگی وجود نداشت و اهالی سیستان از هر دوی این مذاهب سفرهشان یکی بود. اهل سنت در مراسم عزاداری ما شیعیان شرکت میکردند.
خودم به عینه دیدم که بعضاً سینه هم میزدند، هیچ تعصبی نبود. اما متأسفانه بعد از فاجعه تروریستی تاسوکی با کارهای روانی که دشمن انجام داد، اختلافات و تفرقهها بیشتر شد. تا اینکه شهید شوشتری به استان آمد و برنامه بسیار خوبی در سطح منطقه و بحث وحدت و انسجام از جمله در سیستان با عنوان همایش ولایتمداران سیستان که بسیار بسیار بی نظیر بود انجام داد. در این همایش تمام معتمدان، ریشسفیدان و طوایف شیعه و سنی دست در دست هم و در کنار هم در یک همایش شرکت کردند. در این همایش حدود ۲۳ هزار نفر شرکت کردند و برنامههای بسیار خوبی اجرا شد. این همایش در سیستان محور دوباره وحدت شد.
یعنی باعث شد که مجدداً بلوچ و زابلی یا شیعه و سنی در کنار هم قرار گرفتند. در همین همایش ولایتمداران سیستان که من عامل اصلی برگشت وحدت به سیستان را از جمله، همین همایش میدانم، بعد از شهید شوشتری و شهید محمدزاده، آقای لکزایی نقش تعیینکنندهای داشت چراکه در نحوه برگزاری و نحوه برنامهریزی و در نحوه اجرا این دو شهید بزرگوار (آقای محمدزاده و آقای شوشتری) از نظرات شهید لکزایی استفاده میکردند.
راهنماییهای ایشان و حضورشان در جلسات تصمیمگیری این همایشها که بعضاً عکسها و فیلمهایشان هست، خیلی به روشن شدن جو و محیط منطقه به شهدای بزرگوار شوشتری و محمدزاده کمک میکرد. این وحدت و انسجامی را که ما الان در استان میبینیم ماحصل زحمات افرادی، چون لکزایی، شوشتری و محمدزاده است. شاید از اولین افرادی که شعار «وحدت، امنیت و خدمت» را در سطح منطقه داده است، در کنار شهید شوشتری و محمدزاده، شهید لکزایی بود. همین تلاشها بود که باعث شد شیعه و سنی در فراق حبیب دلها گریستند.
گویا شهید لکزایی مدتی هم در دانشگاه تدریس میکردند، کلاً ارتباط ایشان با جوانترها چگونه بود؟
بله ایشان مدتی تدریس هم میکردند. یکبار از ایشان سؤال کردم که با این همه گرفتاری و مشغله کاری و مأموریتها چطور میتوانی تدریس هم بکنی؟ در پاسخ گفت با توجه به فرمایش امام خمینی که به دانشگاه توجه بسیار زیادی داشت و هدف اصلی دشمن هم جوانان و بهخصوص دانشجویان است، ما باید ارتباطمان را به خصوص با دانشگاهها و دانشجویان حفظ کنیم تا بتوانیم حرف نظام و انقلاب را در دانشگاه به دانشجویان بگوییم.
همیشه ما را هم تشویق میکرد که با جوانها و دانشجوها ارتباط بگیریم. اگر من هم در دانشگاه تدریس دارم به تشویق ایشان و با پیگیری ایشان بود. میگفت فلانی برو با جوانترها ارتباط بگیر! یا میگفت بچههای سپاه بروند در دانشگاه… بسیاری از بچههای سپاه را میشناسم که با تشویق حاجحبیب وارد دانشگاه شدند. میگفت بچههای حزباللهی باید در دانشگاه حضور پیدا کنند. رسالتی که ما در دانشگاهها داریم باید توسط همین اساتید حزباللهی انجام و اجرایی شود.
حاجی تأکید میکرد و میگفت من که به کلاس میروم ۱۰، ۱۲ دقیقه در مورد مسائل روز، مسائل انقلابی و اسلامی صحبت میکنم، بعد درس میدهم. من هم این رویه را از ایشان گرفتم و همین کار را میکنم و خیلی هم تأثیرگذار است. هدف ایشان از حضور در دانشگاه اصلاً مادی نبود، چون از لحاظ مادی برای ایشان چیزی نداشت، فقط و فقط به دنبال انجام وظیفه و رسالتی بود که بر دوش داشت.
بنا داشتیم در این گفتگو بیشتر به فعالیتهای پس از دفاع مقدس شهید لکزایی بپردازیم، اما گویا حاجحبیب با شهید میرحسینی که از شهدای شاخص استان شما است، رفاقت دیرینهای داشتند؟
بله با هم رفاقت داشتند. من یادم هست در جلساتی که شهید میرحسینی با فرماندهان در زابل داشت با آقای لکزایی ارتباط نزدیک داشت. حتی یادم میآید که در یکی از همین ساختمانهای بسیج، جلسات برگزار میشد.
شهید میرحسینی آنجا گفت که من یک آرزو دارم و آن آرزو این است که روزی زابل دارای یک تیپ رزمی مستقل شود و آن روز پیش بیاید که نیروهای سیستان دارای یک تیپ مستقل در جبهه و جنگ باشند که بعد من دیدم که همین متن را در وصیتنامهاش هم نوشته و اعلام کرده من از آقای شمخانی و از فرماندهان سپاه میخواهم با توجه به این نیروهای خیلی خوب و ولایتی که در منطقه هستند و در جنگ حضور دارند، یک تیپ را زیر نظر لشکر ثارالله یا به صورت مستقل مجوز بدهند که نیروها جذب شوند. اگر چه در زمان جنگ نشد که یک تیپ از بچههای رزمنده سیستان تشکیل شود، اما الحمدلله بعدها این آرزوی شهید میرحسینی برآورده شد و تیپ حضرت علیاکبر (ع) اینجا پا گرفت.
سخن پایانی؟
من هر وقت به یاد حاجحبیب میافتم، اولین چیزی که به ذهنم میآید چهره معصومش است. درست که یک آدم قوی هیکل و قدرتمندی بود، ولی چهره معصومی داشت. همراه با آن لبخندهای ملیح آدم را جذب میکرد. بعد هم صداقت، پاکی و مدیریت ایشان به ذهنم میآید. به خصوص آن تعبدی که در چهرهاش هم مشخص بود. ایشان با اخلاق حسنهاش هر طیفی را از لوطی و داشمشتی تا روحانی و سپاهی و بازاری و اداری، مجذوب خودش میکرد.
او پشتوانه بسیار محکم و تکیهگاه مطمئنی برای بسیجیان و سپاهیان و مدیران و مردم در بحث مدیریت استان بود. از خانواده شهید گرفته یا یک کارگر یا بسیجی از زابل یا چابهار یا نیکشهر به دفتر ایشان در زاهدان میرفت، میدانست که در اتاق او باز است، احساس میکرد که یک تکیهگاه دارد. حبیب هم مشکل آن شخص را تا جایی که امکان داشت، حل میکرد، یا راهنمایی میکرد. خلاصه کسی از دفتر ایشان دست خالی برنمیگشت.
مگر موردی که واقعاً قانون اجازه نمیداد، در این مورد هم عذرخواهی میکرد و با صراحت میگفت اینجا دیگر قانون اجازه نمیدهد. در خصوص شیوههای مدیریتی حاجحبیب اعتقاد داشت که فرد را با زور و تحکم و توبیخ نمیشود تربیت کرد. حاجحبیب همواره معتقد بود همراه با آموزش، پرورش هم باید انجام شود. آموزش یعنی وظیفه و کاری را که شخص قرار است انجام بدهد، به او بیاموزید و بعد هم از او کار بخواهید. پرورش هم به این معناست که اگر در جایی کوتاهی کرد، حالا عمداً یا غیرعمد، توجیه و ارشادش کنید. از او بخواهید که کار خطایش را تکرار نکند. ما ندیدیم آقای لکزایی کسی را توبیخ کرده باشد.
شاید در ظاهر گفته باشد اگر این کار را انجام بدهی برخورد میکنم ولی عملاً من توبیخی ندیدم. تز و ایده او این بود که این فرد باید توجیه و آگاه شود، چون یک خانواده پشت سر این فرد است، اخراج این فرد یعنی بیچاره کردن و به زحمت انداختن یک خانواده چند نفره. فکر کنیم اگر این آقا اخراج شد، تکلیف پسر و دخترش در جامعه چه میشود، از گرسنگی و بیپولی، بنابراین با توجیه و ارشاد، افراد زیادی را از اخراج نجات داد.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سردار شهید حاجحبیبالله لکزایی یکی از رزمندگان نامدار خطه سیستان و بلوچستان بود که سالها در کادر لشکر ۴۱ ثارالله همراه حاجقاسم سلیمانی جنگیده و بارها و بارها مجروح شد. یک بار در سال ۶۷ حاجحبیب چنان از ناحیه چشم، پهلو، سر، گردن و پا مجروح شد که همرزمانش پس از اسارت به تصور اینکه او شهید شده است، در اردوگاه برایش مراسم ختم گرفتند، اما عمر زمینی حاجحبیب به دنیا بود و او پس از بهبودی، در خطه محروم سیستان و بلوچستان به خدمتش ادامه داد و در مسیر محرومیتزدایی و همچنین وحدت بین شیعه و سنی، فعالیتهای بسیاری کرد.
حاجحبیب لکزایی که میان همرزمان و مردم سیستان به حبیب دلها معروف بود، روز ۲۵ مهر ۱۳۹۱ بر اثر جراحات ناشی از دفاع مقدس به شهادت رسید و به همرزمان شهیدش پیوست. به مناسبت سالگرد شهادت حاجحبیب گفتوگویی با سردار محمد ناظری از همرزمان شهید انجام دادهایم که ماحصلش را پیش رو دارید. در این گفتگو بیشتر به فعالیتهای شهید لکزایی پس از دفاع مقدس پرداختهایم.
آشنایی شما با شهید لکزایی به چه زمانی برمیگردد؟
من سال ۱۳۶۰ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در زاهدان شدم و آنجا مستقر بودم. آن موقع حاجحبیب زابل بودند. تقریباً از سال ۶۲ با ایشان دورادور آشنا بودم و اسم ایشان را شنیده بودم، اما آشنایی نزدیک ما از آبان ۱۳۶۴ رقم خورد. من سال ۶۴ از جبهه شمالغرب کشور، که یک سالی آنجا بودم، برگشتم به زاهدان. شهید لکزایی به عنوان مسئول نیروی انسانی بسیج زابل و همزمان با حفظ سمت، فرمانده حوزه نجف اشرف بنجار هم بود. ما در حوزه نجف اشرف با هم آشنا شدیم. حاجیوسف کیخا به عنوان مسئول سازماندهی و عملیات مرا پس از انتقال به زابل به عنوان مسئول حوزه نجف اشرف بنجار معرفی کردند و حاجآقا لکزایی از نجف اشرف بنجار منتقل شدند به زابل.
ما کار بسیج را تا حالا به این صورت انجام نداده بودیم، بنابراین قرار شد یکی دو ماه ایشان به بنجار بیایند تا هم ما از تجربه ایشان استفاده کنیم و هم به کارها نظارت داشته باشند تا ما به کار مسلط شویم. در آبان و آذر ۱۳۶۴ این دو ماه، ایشان معمولاً شبها به ما سر میزدند، هر شب، مدیریت و نظارت میکرد. آشنایی ما از همان جا رقم خورد و انس و الفت خاصی بین ما ایجاد شد.
چه در وجود حاجحبیب دیدید که جذب مرامشان شدید؟
حاجحبیب یک آدم اخلاقی به تمام معنا بود. ادبش آدم را تحت تأثیر قرار میداد. مثلاً در اوج عصبانیت اگر میخواست حرف بدی بزند، میگفت شکر خوردی. در اوج عصبانیت میگفت فلانی شکر خورده که مثلاً چنین حرفی گفته. بارها در حضور خود من این الفاظ را به کار میبرد که شکر خوردی. من هیچ وقت از ایشان حرف بد نشنیدم، حتی در اوج عصبانیت و اینکه مثلاً فرد خاطی را توبیخ کند و سخن ناشایستی در رابطه با او به کار برد، اصلاً در مدت این ۲۸ سال نشنیدم.
پدرصلواتی هم میگفت، پدرصلواتی که الان ورد زبان من هم هست، ایشان بعضی وقتها میگفت. باز همین مسائل و همین اخلاقیات باعث شده بود که ارتباطات ما بیشتر شود. همین مکارم اخلاقش باعث شد که انس و الفت زیادی بین ما ایجاد بشود. خانواده حاجحبیب میدانستند که ایشان به بنده خیلی علاقه دارد و معمولاً جزو خانواده حساب میشدیم و ایشان هم جزو خانواده ما حساب میشد.
نام حاجحبیب لکزایی شما را یاد چه چیزی میاندازد؟
منَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا؛ (از مؤمنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند، بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضی چشم به راهند و هیچ پیمان خود دگرگون نکردهاند.)
من غالباً این آیه را از زبان سردار شهید لکزایی میشنیدم. ایشان معمولاً این آیه را در جلسات دهه ۶۰ که مربوط به جبهه و جنگ بود و بعد از آن هم در نشست ها، سخنرانیها و در محافل مختلف تلاوت میکرد و در نهایت هم بعد از عمری انتظار شهادت، جزو رادمردانی شد که در راه خدا به شهادت رسید. من اطمینان دارم که ایشان به این آیه معتقد بود و جزو یکی از آن مردانی بود که در راه جهاد و شهادت گام برداشت و بعد هم منتظر فیض شهادت ماند و سرانجام به فیض شهادت نائل آمد.
از همرزمان شهید لکزایی شنیدهایم که ایشان به صفات بارز بسیاری شهره بود، شما از خصوصیات اخلاقی شهید لکزایی چه مواردی را بارز میدانید؟
یکی از عادتهای همیشگی ایشان مطالعه بود؛ حتی شبها وقتی میخوابید، دفتر و قلم کنار متکایش بود. شاهد بودم که بیشتر اوقات در آمادهباشها و در مأموریتهای کاری (آن زمان مأموریت به گونهای بود که برادران پاسدار به صورت شبانهروزی کار میکردند و شاید هفتهای یک شب یا هفتهای دو شب به منزل سر میزدند) دفتر و قلم همراهشان بود. یا وقتی در ماشین مینشست، قلم و دفترچه همراهشان بود و مطالبی را در مسیر سفر یا موقع استراحت یادداشت میکرد و بعد آنها را بررسی، نهایی و اجرایی میکرد.
ایشان خیلی دغدغه کار و مأموریت و انجام وظایف داشت، حتی موقع استراحت هم به فکر سازماندهی کارهایش بود. خودش میگفت وقتی دراز میکشم و چشمم را میبندم و میخواهم بخوابم، اگر زمانی مطلبی، مأموریتی یا طرحی به ذهنم برسد، کنارم کاغذ و قلم دارم و همان لحظه یادداشت میکنم. شهید لکزایی اینگونه دغدغه پیشرفت و توسعه مأموریتهای سازمان را داشت. من یادم هست، سال ۱۳۶۴ بود که به من میگفت فلانی اگر من نرسم که درسهایی از قرآن حاجآقا قرائتی را از تلویزیون ببینم- که حالا بیشتر اوقات هم نمیرسید- همسرم این کار را میکند، یادداشت میکند و بعد مطالب را به من میدهد و من از بحثهای آقای قرائتی استفاده میکنم. منظورم این است که برای هر چیزی برنامه داشتند، یک مدیر به تمام معنا بود.
صحبت از مدیریت حاجحبیب شد، مثال مصداقی از مدیریت ایشان سراغ دارید؟
یک بار سیل سنگینی آمد و ویرانی زیادی در سیستان به جا گذاشت. حدود هزاران خانوار آواره شدند و از سراسر کشور نیرو آمدند و از نزدیک دیدند که سیل همه روستاها را فراگرفته و سیستان تبدیل به یک دریاچه شده است. اگر اشتباه نکنم، سال ۶۷ بود. ایشان آن زمان کمتر از ۳۰ سال داشتند، مسئولان تشخیص دادند که ایشان باید این بحران را مدیریت کند و عجب تشخیص بهجایی هم بود. من آن زمان زابل نبودم، بلوچستان خدمت میکردم.
حاجحبیب آن موقع به عنوان یگان امداد کار میکرد. یگان دریایی بود و ایشان به صورت برنامهریزی شده خدمت کرد، عجیب خانوادهها را متمرکز و مدیریت کرد. بسیجیها هم خود و خانوادهشان در این سیل گرفتار شده بودند، واقعاً سخت و مشکل است که یک مدیر بتواند نیرویی که خودش آسیب دیده و در محاصره سیل است، یعنی خودش، پدر و مادرش یا خواهر و برادر و اقوامش در محاصره سیل هستند بیاید و بتواند با جذابیت، مدیریت، سخنرانی، توجیه و آگاهسازی آنها را جذب کند و از آنها به عنوان کمک به دیگران استفاده کند.
ایشان این کار را کرد و موفق هم بود. کار خیلی سختی بود! آن سال واقعاً بحران عجیبی بود! همه بههم ریخته بودند. برای فرماندار آن زمان- فکر کنم آقای میرشکاری بود- با درایتی که سردار لکزایی داشت، بهترین بازو و پشتیبان برای مسئولان اجرایی سیستان و استان، آقای لکزایی بود.
از چند سال پیش تلاشهایی برای اختلافافکنی بین شیعه و سنی در استان سیستان و بلوچستان انجام میگیرد، شهید لکزایی در بحث وحدت بین مذاهب چه نقشی ایفا میکرد؟
در این خصوص باید عرض کنم که تا قبل از فاجعه تروریستی تاسوکی در ۲۵ اسفند ۱۳۸۴، اصلاً احساس تمایز یا ناهماهنگی وجود نداشت و اهالی سیستان از هر دوی این مذاهب سفرهشان یکی بود. اهل سنت در مراسم عزاداری ما شیعیان شرکت میکردند.
خودم به عینه دیدم که بعضاً سینه هم میزدند، هیچ تعصبی نبود. اما متأسفانه بعد از فاجعه تروریستی تاسوکی با کارهای روانی که دشمن انجام داد، اختلافات و تفرقهها بیشتر شد. تا اینکه شهید شوشتری به استان آمد و برنامه بسیار خوبی در سطح منطقه و بحث وحدت و انسجام از جمله در سیستان با عنوان همایش ولایتمداران سیستان که بسیار بسیار بی نظیر بود انجام داد. در این همایش تمام معتمدان، ریشسفیدان و طوایف شیعه و سنی دست در دست هم و در کنار هم در یک همایش شرکت کردند. در این همایش حدود ۲۳ هزار نفر شرکت کردند و برنامههای بسیار خوبی اجرا شد. این همایش در سیستان محور دوباره وحدت شد.
یعنی باعث شد که مجدداً بلوچ و زابلی یا شیعه و سنی در کنار هم قرار گرفتند. در همین همایش ولایتمداران سیستان که من عامل اصلی برگشت وحدت به سیستان را از جمله، همین همایش میدانم، بعد از شهید شوشتری و شهید محمدزاده، آقای لکزایی نقش تعیینکنندهای داشت چراکه در نحوه برگزاری و نحوه برنامهریزی و در نحوه اجرا این دو شهید بزرگوار (آقای محمدزاده و آقای شوشتری) از نظرات شهید لکزایی استفاده میکردند.
راهنماییهای ایشان و حضورشان در جلسات تصمیمگیری این همایشها که بعضاً عکسها و فیلمهایشان هست، خیلی به روشن شدن جو و محیط منطقه به شهدای بزرگوار شوشتری و محمدزاده کمک میکرد. این وحدت و انسجامی را که ما الان در استان میبینیم ماحصل زحمات افرادی، چون لکزایی، شوشتری و محمدزاده است. شاید از اولین افرادی که شعار «وحدت، امنیت و خدمت» را در سطح منطقه داده است، در کنار شهید شوشتری و محمدزاده، شهید لکزایی بود. همین تلاشها بود که باعث شد شیعه و سنی در فراق حبیب دلها گریستند.
گویا شهید لکزایی مدتی هم در دانشگاه تدریس میکردند، کلاً ارتباط ایشان با جوانترها چگونه بود؟
بله ایشان مدتی تدریس هم میکردند. یکبار از ایشان سؤال کردم که با این همه گرفتاری و مشغله کاری و مأموریتها چطور میتوانی تدریس هم بکنی؟ در پاسخ گفت با توجه به فرمایش امام خمینی که به دانشگاه توجه بسیار زیادی داشت و هدف اصلی دشمن هم جوانان و بهخصوص دانشجویان است، ما باید ارتباطمان را به خصوص با دانشگاهها و دانشجویان حفظ کنیم تا بتوانیم حرف نظام و انقلاب را در دانشگاه به دانشجویان بگوییم.
همیشه ما را هم تشویق میکرد که با جوانها و دانشجوها ارتباط بگیریم. اگر من هم در دانشگاه تدریس دارم به تشویق ایشان و با پیگیری ایشان بود. میگفت فلانی برو با جوانترها ارتباط بگیر! یا میگفت بچههای سپاه بروند در دانشگاه… بسیاری از بچههای سپاه را میشناسم که با تشویق حاجحبیب وارد دانشگاه شدند. میگفت بچههای حزباللهی باید در دانشگاه حضور پیدا کنند. رسالتی که ما در دانشگاهها داریم باید توسط همین اساتید حزباللهی انجام و اجرایی شود.
حاجی تأکید میکرد و میگفت من که به کلاس میروم ۱۰، ۱۲ دقیقه در مورد مسائل روز، مسائل انقلابی و اسلامی صحبت میکنم، بعد درس میدهم. من هم این رویه را از ایشان گرفتم و همین کار را میکنم و خیلی هم تأثیرگذار است. هدف ایشان از حضور در دانشگاه اصلاً مادی نبود، چون از لحاظ مادی برای ایشان چیزی نداشت، فقط و فقط به دنبال انجام وظیفه و رسالتی بود که بر دوش داشت.
بنا داشتیم در این گفتگو بیشتر به فعالیتهای پس از دفاع مقدس شهید لکزایی بپردازیم، اما گویا حاجحبیب با شهید میرحسینی که از شهدای شاخص استان شما است، رفاقت دیرینهای داشتند؟
بله با هم رفاقت داشتند. من یادم هست در جلساتی که شهید میرحسینی با فرماندهان در زابل داشت با آقای لکزایی ارتباط نزدیک داشت. حتی یادم میآید که در یکی از همین ساختمانهای بسیج، جلسات برگزار میشد.
شهید میرحسینی آنجا گفت که من یک آرزو دارم و آن آرزو این است که روزی زابل دارای یک تیپ رزمی مستقل شود و آن روز پیش بیاید که نیروهای سیستان دارای یک تیپ مستقل در جبهه و جنگ باشند که بعد من دیدم که همین متن را در وصیتنامهاش هم نوشته و اعلام کرده من از آقای شمخانی و از فرماندهان سپاه میخواهم با توجه به این نیروهای خیلی خوب و ولایتی که در منطقه هستند و در جنگ حضور دارند، یک تیپ را زیر نظر لشکر ثارالله یا به صورت مستقل مجوز بدهند که نیروها جذب شوند. اگر چه در زمان جنگ نشد که یک تیپ از بچههای رزمنده سیستان تشکیل شود، اما الحمدلله بعدها این آرزوی شهید میرحسینی برآورده شد و تیپ حضرت علیاکبر (ع) اینجا پا گرفت.
سخن پایانی؟
من هر وقت به یاد حاجحبیب میافتم، اولین چیزی که به ذهنم میآید چهره معصومش است. درست که یک آدم قوی هیکل و قدرتمندی بود، ولی چهره معصومی داشت. همراه با آن لبخندهای ملیح آدم را جذب میکرد. بعد هم صداقت، پاکی و مدیریت ایشان به ذهنم میآید. به خصوص آن تعبدی که در چهرهاش هم مشخص بود. ایشان با اخلاق حسنهاش هر طیفی را از لوطی و داشمشتی تا روحانی و سپاهی و بازاری و اداری، مجذوب خودش میکرد.
او پشتوانه بسیار محکم و تکیهگاه مطمئنی برای بسیجیان و سپاهیان و مدیران و مردم در بحث مدیریت استان بود. از خانواده شهید گرفته یا یک کارگر یا بسیجی از زابل یا چابهار یا نیکشهر به دفتر ایشان در زاهدان میرفت، میدانست که در اتاق او باز است، احساس میکرد که یک تکیهگاه دارد. حبیب هم مشکل آن شخص را تا جایی که امکان داشت، حل میکرد، یا راهنمایی میکرد. خلاصه کسی از دفتر ایشان دست خالی برنمیگشت.
مگر موردی که واقعاً قانون اجازه نمیداد، در این مورد هم عذرخواهی میکرد و با صراحت میگفت اینجا دیگر قانون اجازه نمیدهد. در خصوص شیوههای مدیریتی حاجحبیب اعتقاد داشت که فرد را با زور و تحکم و توبیخ نمیشود تربیت کرد. حاجحبیب همواره معتقد بود همراه با آموزش، پرورش هم باید انجام شود. آموزش یعنی وظیفه و کاری را که شخص قرار است انجام بدهد، به او بیاموزید و بعد هم از او کار بخواهید. پرورش هم به این معناست که اگر در جایی کوتاهی کرد، حالا عمداً یا غیرعمد، توجیه و ارشادش کنید. از او بخواهید که کار خطایش را تکرار نکند. ما ندیدیم آقای لکزایی کسی را توبیخ کرده باشد.
شاید در ظاهر گفته باشد اگر این کار را انجام بدهی برخورد میکنم ولی عملاً من توبیخی ندیدم. تز و ایده او این بود که این فرد باید توجیه و آگاه شود، چون یک خانواده پشت سر این فرد است، اخراج این فرد یعنی بیچاره کردن و به زحمت انداختن یک خانواده چند نفره. فکر کنیم اگر این آقا اخراج شد، تکلیف پسر و دخترش در جامعه چه میشود، از گرسنگی و بیپولی، بنابراین با توجیه و ارشاد، افراد زیادی را از اخراج نجات داد.
شیعه و سنی در فراق «حبیب دلها» گریستند بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سعید نمکی، در مراسم تجلیل از شهدای عرصه سلامت ناجا که با حضور سردار اشتری فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران در تالار فجر ستاد کل فرماندهی ناجا برگزار شد، اظهار کرد: در هیچ کجای دنیا با خواهش و تمنا و التماس، اپیدمی را مدیریت نکرده اند. هر کس بر این خیال باطل است بداند که اپیدمی را نمی شود مدیریت کرد.
وی افزود: شما تاریخ اپیدمی های دنیا را مطالعه کنید. 8 ماه است که بنده و همکارانم داریم التماس می کنیم که مراقب باشید که بیمار نشوید که ما را هم گرفتار نکنید. مثلا، در یک شهر بزرگ کشور روزانه بین 12 تا 15 پرستار به کووید19 مبتلا می شوند که یا باید به قرنطینه بروند و یا باید زیر دستگاه ونتیلاتور قرار بگیرند و در طول یک ماه 450 پرستار در یک شهر از دور خدمت رسانی خارج می شوند. چقدر باید شهید بدهیم؟ از خانواده شهدای مدافع سلامت خجالت می کشم.
بیشتر بخوانید:
مدافعان سلامت با تمام توان برای مقابله با کرونا خدمت کردند
وزیر بهداشت تصریح کرد: در یک بررسی که اخیرا توسط سازمان صدا و سیما انجام شده، 86 درصد از مردم کشور، مطالبه دارند که با قانون شکن برخورد کنید. چرا باید 10 تا 12 درصد از جمعیت کشور، امنیت سلامت یک جامعه را مخدوش کند و ما با آنها برخورد محکمی نکنیم؟ امروز بیشترین نیازمندی را به نیروی انتظامی و برخورد با قانون شکن و پروتکل شکن داریم.
نمکی خاطرنشان کرد: عده معدودی در کشور، پروتکل ها را رعایت نمی کنند. آقایی روی موتور نشسته و با او مصاحبه می کنند که چرا ماسک نزده ای، می گوید دوست ندارم یا فرد دیگری می گوید اعتقادی به ماسک زدن ندارم، مثل این است که به او می گویند آب هندوانه را برای کهیر قبول داری یا خیر؟ مرد مومن تو روی موتورت نشسته ای و بمب ویروس هستی و ویروس را به همه منتقل می کنی بعد می گویی قبول ندارم؟ در کجای دنیا با چنین تفکری برخورد نمی کنند؟
بزرگترین نقصان ما در مدیریت کرونا، برخورد محکم با قانون شکن است
وی تاکید کرد: امروز بزرگترین نقصان ما در مدیریت کرونا، برخورد محکم با قانون شکن است و این ضعفی است که داریم و اگر این ضعف را با همت والای ناجا نتوانیم مدیریت کنیم، به عنوان فرمانده عملیات مبارزه با کرونا می گویم که کرونا در این کشور جمع نخواهد شد. اگر پلیس با حمایت کامل و مصوبات محکم به عرصه نیاید، همکاران ما زیربار بیماری شکسته و له خواهند شد کما اینکه شکسته و له می شوند.
وزیر بهداشت افزود: دیشب یکی از برنامه های شبکه خبر را داشتم می دیدم که رییس یکی از بیمارستان های تهران می گفت باز هم از مردم خواهش و التماس می کنم. آخه این حرف یعنی چه؟ چقدر همکاران ما باید با کرامت به مردم التماس کنند؟ به کدام مردم؟ درصد کمی از آنها. اکثر مردم کشور خوشبختانه پروتکل ها را رعایت می کنند و به حرف مسئولین نظام گوش می دهند، اما 10 تا 12 درصد قانون شکنی می کنند و اینجاست که باید در مقابل چنین مشکلاتی، محکم بایستیم.
نمکی بیان کرد: بیش از هر روزی، دست نیاز به سمت ناجا و فرماندهی ناجا دراز می کنم. سردار اشتری در ستاد ملی هر مصوبه ای که مربوط به ناجا بوده را بلافاصله دستور اجرا داده است و از بزرگ منشی تک تک عزیزان در ناجا، تشکر ویژه دارم. امیدوارم با همت و لطف همه عزیزان، نیروهای مسلح و مردم ایران بتوانیم به آبروی امام حسین(ع) هر چه زودتر این بلیه نفس گیر را از سر کشور دور کنیم، چون یکی از معضلات سنگین نظام سلامت، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است.
وی یادآور شد: روحانیت معزز این مملکت رعایت کردند و نمازهای جمعه را تعطیل کردند. خیلی از کارهایی که با کوچک ترین تمنا، خواهش کردیم را انجام دادند. امیدوارم بتوانیم ادامه راه را با لطف پروردگار به خوبی طی کنیم.
وزیر بهداشت گفت: از قدیم احترام ویژه ای برای پلیس و به ویژه نیروی انتظامی قائل بودم اما در ایامی که توفیق یافتیم چندین سال در سازمان برنامه و بودجه حضور داشته باشم، بخشی از کارم، مدیریت منابع بخش دفاع و امنیت بود و آن زمان به عرصه بسیار گسترده خدمت در ناجا و همچنین به مظلومیت این نیروی زحمتکش، بردبار و صبور و پرتلاش پی بردم.
نمکی خاطرنشان کرد: از دورترین نقاط مرزی و مرزبانی ها گرفته تا امنیت شهرهای بزرگ و کوچک چه در شادمانی و چه در اندوه و عزای مردم، نیروی انتظامی بسیار صبور و زحمتکش است که در همیشه در صحنه بوده و به خصوص در بحث کرونا، همراهی و همدلی ناجا برای ما ستودنی بوده است.
وی افزود: ما روزهای سختی را گذراندیم. دیروز فردی به من می گفت تو چقدر کم شانس بودی که بعد از دوران وزارتت، سیل آمد بعد زلزله آمد و مسائل تردد سه و نیم میلیون زائر اربعین در سال گذشته، آنفلوآنزای H1N1 و در اسفند ماه هم با کرونا روبرو بودی. به او گفتم، شاید من یکی از خوش شانس ترین بندگان خدا بودم که در این ایام سخت این ماموریت سخت را به یکی از کوچک ترین بندگانش سپرد، دستش را گرفت و یاری و همدلی دیگران را در کنارش قرار داد تا بتواند شاید قدمی در گره گشایی از مشکلات مردم دردمند سرزمینش بردارد و اینکه خداوند این توفیق را داد، همواره سپاسگزارم چون دیر یا زود، طومار عمر همه ما درنوردیده خواهد شد و خوشا به سعادت کسی که توفیق داشته باشد برای مردم پاکیزه این سرزمین قدمی بردارد.
وزیر بهداشت تصریح کرد: در کنار همه سختی ها، در اوج تحریم ها و فشارها و در ناجوانمردانه مضیقه های تحمیل شده به مردم، ناگهان مشکلی به نام کووید19 یا کرونا هم سر برداشت. ویروسی که اگر از تدروس دبیرکل سازمان جهانی بهداشت بپرسید که آینده این ویروس را چگونه می بینید، حتما خواهد گفت: “نمی دانم”.
نمکی افزود: روزهای اول در شورای معاونین به همکارانم گفتم که موجودی پا به عرصه خلقت گذاشته که یکی از پیچیده ترین موجودات آفرینش است.
وی ادامه داد: زمانی که اواخر دی ماه، گزارش این ویروس در چین را شنیدم و بعد شکل آنتی ژنیک ویروس را با دید تخصصی خودم ارزیابی کردم به همکارانم گفتم خودتان را برای یکی از سخت ترین هجمه های اپیدمی آماده کنید. هنوز به پاندمی فکر نمی کردم، بلکه تمام توجه من به مراوداتی بود که با چین داشتیم که شاید از اولین کشورهایی باشیم که تحت تاثیر این ویروس قرار خواهیم گرفت.
وزیر بهداشت تاکید کرد: با تجربه شیوه جهادی و آنچه که از روزهای دفاع مقدس یاد گرفته بودیم، شروع کردیم به سنگر ساختن و آماده شدن در مقابل هجمه ویروس و حتی اگر نسیمی بود، ما آن را به شکل طوفان فرض کردیم و به همین دلیل، در اولین هجمه ها، خدا را شکر توانستیم به خوبی مدیریت کنیم و تا این موج سهمگین به آمریکا و اروپا با تمام زیرساخت های اقتصادی و بهداشتی و درمانی شان نرسیده بود، کسی به ماهیت مدیریتی نظام جمهوری اسلامی ایران اینگونه پی نبرده بود.
خدمات درمانی بدون تبعیض قومیتی در ایران
نمکی گفت: با لطف خدا و با همت همگانی حتی یک بیمار در کشور پشت در هیچ بیمارستانی سرگردان نشد، حتی یک مورد هم به دلیل بی بضاعتی از خدمت محروم نکردیم، هزاران افغانستانی بدون کارت را به صورت رایگان درمان کردیم، هرگز ونتیلاتور و دستگاه را از فرد مسنی باز نکردیم تا به جوانی وصل کنیم و یکی از بزرگترین دستاوردها این است که علیرغم همه تبلغات منفی که علیه مظلومیت نظام می شود، یک نفر نشد که بگوید در این کشور، فردی به دلیل قومیت، نژاد و یا فرقه ای از خدمت رسانی محروم شده است.
وی یادآور شد: بیشترین خدمت را در استان هایی مانند کردستان، کرمانشاه، خوزستان و سیستان و بلوچستان ارائه کردیم که در این استانها قوم کرد، عرب و اهل تسنن حضور دارند. یک مورد نشد که در این استانها، کوچک ترین کمخدمتی به مردم شود. ساعت 2 بامداد با من تماس می گرفتند که مثلا در بیمارستان توحید سنندج، اکسیژن افت کرده و تا صبح سعی می کردیم که این مشکل را به هر شیوه ممکن، حل کنیم و این هم از افتخارات بسیار مهمی است که خدا مرحمت کرد و به جمهوری اسلامی هدیه داد که بتوانیم بدون کوچک ترین تبعیض و نقصان، خدمات بهداشتی و درمانی را به همه مردم کشور ارائه کنیم.
یکی از همراهان بسیار صمیمی ما از نخستین لحظات، ناجا بود
وزیر بهداشت اظهار کرد: یکی از همراهان بسیار صمیمی ما از نخستین لحظات، ناجا بود. امروز گزارشی را تقدیم مقام معظم رهبری و رییس جمهور کردم و باز هم اشاره کردم که اگر حمایت ها و رعایت های بی نظیر مقام معظم رهبری در این پروژه نبود، در روزهای اول با مشکل روبرو می شدیم. غیر از دستوری که برای کمک نیروهای مسلح به وزارت بهداشت فرمودند، خوشبختانه با محبتی که نیروهای مسلح داشتند، قبل از دستور ایشان هم با تماس گرفتند و اعلام آمادگی کردند و تک تک نیروهای مسلح و به ویژه ناجا جوانمردانه پای ما ایستادند.
نمکی افزود: ناجا در مقابله با کرونا چندین کار بزرگ کرد. روزهای اول که با هجمه ویروس در قم روبرو شدیم، یکی از دستگاه هایی که خیلی به ما کمک کرد، ناجا بود، چون مردم هنوز ماهیت سرایت ویروس را نمی دانستند و هر بیماری را بستری می کردیم، همراهان و خانواده های آنها می خواستند در کنار بیماران بمانند و ناجا امنیت مراکز درمانی را تامین کرد و یکی از دلگرمی های ارزشمند ما در نخستین لحظات هجمه ویروس در روزهای اول اسفند بود.
کمک و همراهی ناجا در شناسایی محتکران لوازم حفاظت فردی
وی یادآور شد: کار دیگری که ناجا به ما کمک کرد در شناسایی محتکران لوازم حفاظت فردی بود. همیشه تعدادی سواستفاده گر برای روزهای سخت آماده هستند که بتوانند از موقعیت سوء استفاده کنند، اما ناجا خیلی به ما در کشف و ضبط بعضی از موارد مورد نیاز مانند ماسک، شوینده ها و ضدعفونی کننده ها کمک کرد.
مدیریت فضای مجازی با کمک ناجا
وزیر بهداشت گفت: کمک بسیار موثر دیگر ناجا به وزارت بهداشت، مدیریت فضای مجازی بود. متاسفانه برای ما تخریب سنگینی طراحی شده بود. هیچ کشوری در دنیا این بُعد را به سنگینی ما نداشت که هم بخواهد مدیریت کرونا کند و هم جوّ بسیار مسموم تبلیغاتی داشته باشد. اوایل علیه ما تبلیغ می کردند که اینها توانایی مدیریت کرونا را ندارند بعد که موج به خودشان رسیدند و دیدند که چقدر درمانده اند، شروع به تبلیغات کردند که اینها آمار غلط می دهند و مرگ و میرها را درست گزارش نمی کنند.
یکی از شفاف ترین کشورهایی که آمار کرونا را گزارش می کند، ایران است
نمکی تاکید کرد: یکی از شفاف ترین کشورهایی که آمار کرونا را گزارش می کند، ایران است. نمی خواهم اسم ببرم که در این فضای غبارآلود، برای روابط بین الملل کار را سنگین تر کنم، اما کشوری که می گوید ما 15 هزار مورد مثبت و 5 تا 10 مورد مرگ و میر داشته ایم، شما باور می کنید؟ بعضی از کشورهای پیشرفته اروپایی که اسم آنها را نمی برم-چون من وزیر بهداشت هستم و دلم نمی خواهد وزیر امور خارجه گله کند که فلان صحبت تو روابط بین الملل ما را دچار کدورت کرد و دیگر بار برای دوستانم در عرصه بین المللی ایجاد نمی کنم- آمدند گفتند که مرگ های ناشی از بیماری های زمینه ای را برای کووید19 ثبت نکنید.
وی افزود: یکی از کشورهای اروپایی گفت اگر کسی به دلیل فلان بیماری زمینه ای مانند فشارخون بالا یا دیابت فوت کرد، دلیلی ندارد اگر به کرونا هم مبتلاست، آن را گزارش کنیم. 12 درصد از مرگ و میرها در ایران، مرگ هایی است که بیماری زمینه ای یا سن بالای 65 سال ندارند، اما ما همه را ثبت می کنیم. تنها موردی که ما ثبت نمی کنیم، طبق دستور سازمان جهانی بهداشت، مواردی است که شاید پزشکان با سی تی اسکن تشخیص احتمالی کووید19 می دهند، اما تست PCR مثبت نیست. طبق دستور سازمان جهانی بهداشت، فقط می توانیم کسی را بیمار کووید19 بدانیم که PCR او مثبت باشد و برآورد کردیم، حداکثر حدود 23 تا 24 درصد ممکن است مواردی باشد که پزشکان تشخیص کووید19 می دهند، اما PCR منفی است.
وزیر بهداشت خاطرنشان کرد: رسانه های بیگانه شروع به تبلیغ علیه ما کردند که اینها دروغ می گویند و می خواستند ذهن مردم را مشوش کنند که ایران، آمار نادرست ارائه می دهد و در این فضای ناجوانمردانه، ناجا در کنار ما قرار گرفت. ما به آن صورت یاور دیگری نداشتیم. ما را رها کردند. در مواردی رها شدیم که یک مورد از آن، فضای مسموم مجازی بود و هیچ کس به صحنه نیامد که بگوید رسانه های معاند و بیگانه دروغ می گویند اما ناجا برخی افراد داخلی را خواست و با آنها برخورد کرد.
در اوج مبارزه با کووید19، برخی از پشت به ما خنجر زدند
نمکی تصریح کرد: همانند زمان دفاع مقدس که بعضی ها ناجوانمردانه گرای سنگرهای رزمندگان را به صدام می دادند، در چند ماه گذشته هم برخی افراد از داخل کشور گرا می دادند، فلان تلویزیون بیرونی علیه ما مغلطه و سفسطه کند و در اوج مبارزه با کووید19، برخی از پشت به ما خنجر زدند.
وی گفت: کمک دیگری که ناجا به ما کرد و ارزنده ترین کمک بود، حضور در کنار ما برای نظارت بر پروتکل های بهداشتی بود. ساعت 4 صبح روز 13 فروردین، سردار اشتری در خیابان مشغول خدمت رسانی بود و دست همه عزیزان ناجا را می بوسم. درست است که مردم ما خیلی هوشمندانه و کریمانه رفتار کردند و روز طبیعت که قبل و بعد از اسلام کسی در ایران در خانه نمانده بود و مردم با بزرگواری، شرافت و هوشمندی در خانه ماندند، اما ناجا از ساعات اول صبح پارک ها را بست و در صحنه رو در روی درصد اندکی که می خواستند قانون شکنی کنند، ایستاد که موجب دلگرمی ما شد.
تقدیر از تلاش های بیمارستان های ناجا در ارائه خدمات به بیماران کووید19
وزیر بهداشت ضمن تقدیر از تلاش های بیمارستان های ناجا در ارائه خدمات به بیماران کووید19، گفت: امروز از همکارانم خواستم که مشکلات و کمبودهای مراکز درمانی ناجا را از جمله مجوزهای داروخانه برای پلی کلینیک ها و کمبودهای تجهیزاتی مانند ونتیلاتور و پت اسکن و همچنین، سهمیه پزشک تمام وقت جغرافیایی و تامین کیت PCR رسیدگی کنیم و حتما کمک خواهیم کرد، چون خودمان را از ناجا جدا نمی دانیم.
وزیر بهداشت گفت: فرارسیدن هفته نیروی انتظامی را به همه نیروهای صبور، غیور و زحمتکش خدمتگزار در مجموعه ناجا تبریک می گویم و از فرمانده نیروی انتظامی نیز تشکر می کنم. مدت ها است که می خواهم برای دست بوسی یکایک شما عزیزان بیایم و از همه محبت هایی که کردید و در این ایام در کنار بنده و همکارانم بودید، تشکر کنم.
نمکی در پایان تاکید کرد: به همه شهدای این سرزمین چه شهدای دفاع مقدس، مدافع حرم و مدافع سلامت درود می فرستم و درود ویژه می فرستم به روح بلند دو شهید ارجمند ناجا در عرصه سلامت؛ شهید دکتر علیزاده و شهید دکتر شکری.
یکی از همراهانمان از نخستین لحظات، ناجا بود/ در اوج بحران کرونا از پشت خنجر خوردیم بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، مریم توحیدیان همسر شهید «محمدحسین دانشمندی» به بیان مختصری از زندگی همسر شهیدش پرداخت و اظهار داشت: شهید دانشمندی متولد سال ۱۳۵۸ بود و از سال ۱۳۸۲ در دانشکده افسری تهران پذیرفته شد. به مدت چهار سال درس را ادامه داد تا با درجه ستوان یکمی به عنوان کارشناس پلیس راه کار خود را آغاز کرد و با لباس زیبای پلیس آماده خدمت به نظام مقدس اسلامی شد.
وی با اشاره به نحوه آشنایی خود با شهید افزود: من با خواهر شهید از سال اول راهنمایی تا دبیرستان دوستان صمیمی بودم، تا جایی که همیشه نمرات و فامیلی ما در کلاس اشتباه میشد، این دوستی واسطه ازدواج من با شهید را فراهم کرد.
توحیدیان آغاز فعالیتهای همسرش را از زمان ورود به دانشکده افسری دانست و بیان کرد: از نوجوانی در کنار خواندن درس و تحصیل کمکدست پدرش بود و در دبیرستان و دانشگاه مشغول انجام فعالیتهای فرهنگی شد تا اینکه بعد از اتمام درس در دانشگاه افسری طرح خود را در پلیس راه مشهد گذراند و بعد از آن به تربت جام منتقل شد و بعد هم به مشهد رفت، یک سال در مشهد بود و سپس به سرخس منتقل شد و در آخرین ماموریت به سیستان و بلوچستان رفت و من در همه این مسیر ایشان را همراهی کردم تا راحتتر به کار و فعالیتهای خود برسد.
وی افزود: تا زمانی که به زاهدان منتقل نشده بود در مورد شهدا و شهادت چیزی به من نمیگفت، چون میدانست وابستگی زیادی دارم و تحمل شنیدن این که لحظهای کنارم نباشد را ندارم، اما وقتی به زاهدان منتقل شدیم زمزمههایی از شهادت داشت و حتی با همه اقوام و فامیل خداحافظی کرد و گفت این آخرین نوروزی است که من در جمع شما هستم، دفعه بعد کادو پیچ به مشهد برمیگردم، بیتابیام را که میدید لبخند میزد و میگفت «شوخی میکنم.»
همسر شهید دانشمندی در اشارهای کوتاه به شهادت همسرش گفت: هیچ وقت فکر نمیکردم شهید شود و همیشه در خلوتم دعا میکردم که خدا سایه سرم را برای من حفظ کند و جز سلامتی او و خانواده چیزی نمیخواهم، الان خوشحالم که خدا دعای من را اجابت کرد و سایه پر مهر و محبت همسرم جاودانه شد.
توحیدیان به بیان برخی ویژگیهای شهید پرداخت و افزود: شهید ارادت ویژهای به امیرالمومنین (ع) داشت و اعتقاد قلبی داشت که شیعه حضرت علی (ع) در آتش جهنم جایی ندارد و به جرم همین عشق به مولا اشرار او را در حال انجام وظیفه به رگبار گلوله بستند و شهیدش کردند.
وی در ادامه تصریح کرد: نماز را با معرفت میخواند، تسبیحات حضرت زهرا (س) را هرگز فراموش نمیکرد و با قرآن و دعا انس خاصی داشت. اهل خانه و خانواده بود، وقار و متانت خاصی داشت و هرگز بلند نمیخندید، همیشه لبخند ملیحی روی لبهایش بود، به هیچ وجه اهل ریا نبود، من که همسر ایشان بودم هرگز ندیدم با لباس خدمت و درجه بیرون از محل کارش باشد، همیشه در مسیر رفت و آمد لباس شخصی میپوشید. چیزی که او را به سمت شهدا سوق داد همین خصوصیات اخلاقی نیکو بود. چهار دوست بسیار صمیمی در دانشگاه افسری داشت که سه نفر از آنها شهید شدند. یکی از دوستانش آقای علی ایروانی مرزبان بود و شاید این سخن که میگویند دوست شهید تو را هم شهید میکند در رابطه با همسرم صدق کند.
همسر شهید دانشمندی ادامه داد: هیچگاه فکر نمیکردم روزی محمدحسین شهید شود و من بخواهم زندگی را تنهایی ادامه دهم، چون رسته خدمتی ایشان به ندرت شهید میداد و موضوع شهادت بسیار برایم سخت تمام شد. فکر میکردم مثل ماموریتهای قبلی مدتی را در زاهدان میمانیم و بعد به شهر خود برمیگردیم، اما در سال ۹۲ که هیچ حرفی از شهید و شهادت نبود و هیچ خانواده شهیدی در کنار ما نبود که باعث دلگرمی ما باشد، همسرم رفت. غم رفتن ایشان و فقدانش برای کودک هشت ماهه و پسر بزرگم بسیار سخت بود و داشت مرا از پا درمیآورد تا اینکه شبی در عالم خواب جایگاهش را دیدم و از آن به بعد به مدد ائمه (ع) دست بر زانو زدم.
وی به لحظه رسیدن خبر شهادت همسرش اشاره کرد و گفت: با ایشان عهد کرده بودم که هرجا رفت همراهش باشم. روز آخری که قرار بود به ماموریت برود پیراهنی که شب خواستگاری پوشیده بود را تن کرد و فروشگاه رفت و چند کیسه برنج خرید، وفتی پرسیدم برنج برای چه خریدی گفت لازم میشود و مقدار زیادی پول نقد به من داد. بچهها را بوسید و به پسرم متین گفت تو مرد بزرگی شدی و مرد خانه برای مادر و برادرت باش. صدای بسته شدن در و خروجش از پارکینگ غوغایی در دلم ایجاد کرد. به من الهام شد محمدحسینم دیگر برنمیگردد.
وی اضافه کرد: همان روز از طرف نیروی انتظامی جمعیتی به خانه ما آمد، اطلاع دادند که محمدحسین تصادف کرده، دنیا روی سرم خراب شد، چون در آن شهر غریب نمیدانستم چه باید بکنم. با هواپیما ما را به مشهد فرستادند، در بین راه سرهنگی با لباس شخصی آمد و خبر داد همسرم در کماست، نمیخواستم باور کنم محمدحسین شهید شده، وقتی از هواپیما پایین آمدیم تابوت شهید را برای استقبال آوردند. بدون اینکه وداعی داشته باشیم روز بعد در مهدیه مشهد تشییع شد. وقت خداحافظی با پیکر فقط به ایشان گفتم شما بدون من جایی نمیرفتید، و التماسش کردم که برگردد. وقتی روی پیکر را باز کردند به قدری زیبا و خوشبو بود که باورم نمیشد، خاک کربلا را به چشمانش زدم و کمربند سبز متبرک را به کمرش بستند.
انتهای پیام/ 141
شهادت غریبانه آخرین بازمانده از حلقه چهار نفره دوستانه بیشتر بخوانید »