شاهد یاران

منجی کردستان...

نگاهي به زندگي سردار سرلشكر شهيد محمود كاوه/ منجی کردستان


 
منجی کردستان...
 
 

نوید شاهد:در نخستين روز از خردادماه سال 1340 پسري به دنيا آمد كه نامش را محمود گذاشتند. اين فرزند آينده دار، سردار سرلشكر شهيد كاوه بود كه بعدها در بين رزمندگان اسام به «حاج محمود » شهرت يافت و نامش لرزه بر اندام دشمن انداخت. امروز نيز به فرموده مقام معظم رهبري «يكي از شهداي عزيزي است كه هر كدام از آن ها حقيقتاً ستاره درخشاني در تاريخ و در آسمان معارف اين ملت محسوب مي شوند. »

خانواده اش مذهبي و اهل مشهد مقدس بودند. پدرش حاج محمد كاوه از كسبه خوشنام و متعهد اين شهر به شمار مي رفت و مادرش حاجيه خانم ماه نساء محسني نيا بانويي مؤمنه و پرهيزگار بود كه در تربيت فرزنداني باايمان و آتيه دار نهايت سعي و همت خود را به خرج دادند. حاج محمد كاوه در دوران اختناق شديد رژيم ستم شاهي، ارتباطي تنگاتنگ و معاشرتي پُربار با روحانيون مبارز شهر، از جمله حضرت آيت الله خامنه اي و همچنين شهيدان معززي چون حجج اسلام هاشمي نژاد و كامياب داشت.

محمود نيز كه از همان سنين كم با پدرش در مجالس و محافل مذهبي شركت مي كرد و با مكتب اهل بيت عليهم السلام مأنوس بود، به همراه پدرش محضر علماي اعام را درك مي كرد؛ از جمله از همان سنين، شيفته سيره، رفتار، منش و آموزه هاي والاي مقام معظم رهبري و شهيد هاشمي نژاد شد و از طريق رهنمودهاي اين بزرگواران با پيام نهضت بزرگ حضرت امام خميني(ره) آشنا گرديد و در صفوف پرافتخار مبارزين انقلاب اسلامي قرار گرفت.

از وقتي كه محمود تحصيلات ابتدايي خود را به پايان رساند، با راهنمايي پدر به فراگيري علوم ديني و حوزوي پرداخت. اما چندي بعد با توصيه حضرت آيت الله خامنه اي كه فرمودند بهتر است محمود ابتدا دروس كلاسيك را به اتمام برساند و سپس به دروس حوزوي بپردازد از سال 1352 در يك مدرسة راهنمايي ثبت نام و تحصيل در اين مقطع را شروع كرد و كماكان با شركت در جلسات مذهبي تفكر مبارزاتي در او شكل گرفت. سال 1355 به تحصيل در مقطع متوسطه در دبيرستان خوش نيت مشغول شد. در اين زمان، محمود به جواني فعال، مذهبي و پرشور و بانشاط بدل شد كه خود مشوق و آشناگر بسياري از هم نسلان و حتي افرادي با سنين بالاتر، با فلسفه انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني(ره) بود. او كماكان از محضر اساتيدي چون حضرت آيت الله خامنه اي استفاده هاي فراواني ميبرد. نتيجة فعاليت هاي محمود در مساجد جوادالائمه و امام حسن مجتبي عليهم الصلوه و السلام در محيط دبيرستان نيز ديده و به سرعت در محيط درسي به عنوان محور مبارزه شناخته شد. سال 1356 با تحصيل در حوزة علميه، آرزوي ديرينه پدرش را برآورده كرد. چندي بعد نيز با شروع تظاهرات و سيل خروشان قيام مردمي و ديني، فعالانه در راهپيمايي ها شركت جست. در تظاهرات ها و درگيري هاي زمان انقلاب حضور فعالي پيدا كرد و همچنان در پخش جديدترين اعلاميه ها و نوارهاي سخنراني حضرت امام(ره) نيز سهيم بود.

 

منجی کردستان...

 

با پيروزي انقلاب اسلامي ايران در 22 بهمن ماه 1357 ، محمود نيز همچون ديگر صاحب دلان، به تحقق رؤياي ديرينه تشكيل حكومت اسلامي و معنوي و برقراري نظام مقدس جمهوري اسلامي لبخند زد. اما كار اصلي تازه شروع شده و آن چيزي نبود جز حفظ دستاوردهاي انقلاب و نظام نوپاي برآمده از دل نهضت، كه با اهداي خون هاي زيادي به ثمر نشسته و همچنان محتاج پاسداري و جان فشاني بود. در نخستين حركت، محمود در بدو تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عضويت در اين نهاد صددرصد مردمي و خودجوش در خطه خراسان در آمد و از همان آغاز، توانمندي هاي بالاي خود را به رخ همگنان و ياران كشيد و د لها و چشم ها را به آينده درخشان خويش اميدوار ساخت. او به عنوان مربي در پادگان آموزش نظامي سرداد ور مشهد مقدس مشغول به خدمت شد و به آموزش نظامي برادران سپاهي و بسيجي پرداخت. چندي بعد خود نيز جهت تكميل و گذراندن دوره هاي مختلف چريكي و رزمي به تهران آمد. سپس با عزيمت به جماران، طي يك مأموريت دست كم شش ماهه، سرپرستي گروه حفاظت از بيت حضرت امام خميني(ره) را كه كعبه آمال مستضعفان و حق طلبان جهان بود بر عهده گرفت. در نخستين فراخوان حضرت امام مبني بر حضور نيروهاي انقلاب در كردستان به پاوه شتافت. در ادامه و با تداوم توطئه هاي عوامل استكبار عليه نظام مردمي و اسلامي مان پاي در وادي مَردآزماي دفاع مقدس نهاد. باشروع جنگ، ابتدا به جبهه هاي جنوب گسيل شد ولي اندكي بعد به علت نياز شديد پادگاني در شهر مادري اش به وجود يك مربي توانمند آموزشي، ترجيح داد به مشهد مقدس بازگردد و فعاليت هاي خود را اينگونه ادامه دهد. به رغم ميل باطني مسئول و فرماندهش دوست داشت كه به كردستان عزيمت كند. روح بي قرار محمود، مهارشدني نبود. او به راستي اهل پرواز بود و اين بار خطه غرب ميهن عزيزمان را براي پريدن انتخاب كرد. در كردستان نيز شايستگي هايش را از همان ابتدا به همگان نشان داد. در گام نخست، جهت آزادسازي شهر بوكان فرمانده گروهي دوازده نفره شد و اين نقطه را از لوث وجود دشمن پاك كرد.

چندي بعد به فرماندهي عمليات سپاه سقز منصوب شد و طي يك شبانه روز، منطقة مرزي بسطام را از سيطره نفوذ ضدانقلاب بيرون آورد. شهيد كاوه و هم رزمانش در اندك زمان، به قدري عرصه را بر ضدانقلاب تنگ كردند، كه دشمن براي زنده يا كشته اين سردار دلاور، جايزه تعيين كرد. اين جايزه تا پايان حيات دنيوي شهيد كاوه، روندي فزاينده و تصاعدي به خود گرفت، به صورتي كه آخرين رقم، تفاوتي چشمگير با مبلغ تعيين شده اوليه داشت.

باري، در 1360 شهيد كاوه به فرماندهي گروهان اسكورت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي سقز، در ادامه به فرماندهي عمليات اين مركز و سپس به قائم مقامي فرمانده سپاه همين شهر انتخاب شد. خوشبختانه حضور شجاعانه و چشمگير اعضاي سپاه و ديگر نيروهاي مردمي و انقلابي در محورهاي مختلف كردستان، باعث انسجام روزافزون رزمندگان اسام شد. هم زمان با اجراي علميات هاي مختلف و تشكيل تيپ ويژة شهدا به فرماندهي شهيد ناصر كاظمي، شهيد كاوه هم به عنوان فرمانده عمليات تيپ انتخاب شد. فعاليت هاي شبانه روزي اين تيپ باعث شد تا ضدانقلاب آخرين اميدهاي خود را نيز بربادرفته ببيند.

كارنامه عملي و رزمي شهيد كاوه در كردستان شامل گنجينه اي است پربار و ماندگار. ايشان عمليات هاي متعددي را فرماندهي كرد كه با اجراي هر يك از آ نها بسياري از مناطق تحت تصرف ضدانقلاب، از لوث وجود دشمن آزاد و دوباره به سرزمين پهناور اسلامي مان ضميمه شدند. با شهادت فرماندهان ناصر كاظمي، گنجي زاده و محمد بروجردي، در خردادماه 1362 سردار محمود كاوه رسماً به فرماندهي تيپ ويژه شهدا منصوب شد. پس از آن، باز هم شهيد كاوه با درايت و ذكاوت مثال زدني اش در فرماندهي عمليات هاي برون مرزي والفجر 2 و 3 و 4 توانست به توفيقاتي درخور نائل شود. موفقيت ها و انجام عمليات خارق العاده توسط رزمندگان اسلام تحت فرماندهي كاوه باعث شد تا اين تيپ به «لشكر ويژه » ارتقا يابد. همه اين موفقيت ها در شرايطي حاصل شد كه كاوه، جوان برومند و رعناي انقلاب و نظام، بسيار كم سن و سال بود و اين همه درايت، بردباري، مقاومت، شجاعت، كارداني و… دوستان را شگفت زده و اميدوار و دشمنان را مأيوس ساخته بود.

شهيد كاوه مصداق بارز آيه شريفه «اشداء علي الكفار رحماء بينهم » بود، بدين معنا كه هر قدر در مقابل ضدانقلاب سازش ناپذير و جسور بود ولي در عين حال با نيروهاي تحت امرش، برخوردي متواضعانه و صميمانه داشت. ساده زيستي، ولايت مداري، اطاعت پذيري، بي باكي و هوش و استعدادش، بر همگان آشكار بود. اهل ورزش بود. چابكي در عمليات ها هم نتيجة ورزش كردنش بود. هميشه در هنگام رزم، در پيشاني نيروها حركت ميكرد و هر خطري را به جان و دل مي خريد. همواره و در هر شرايطي حتي هنگام رفتن به مرخصي هاي محدود و كوتاه مدتش نگران نيروهاي خود بود و آ نها را امانت الهي مي دانست كه مي بايست در سختترين شرايط نيز مراقب سلامتي شان باشد.

خود را با رده پايين ترين نير وهاي لشكر برابر ميدانست. وقتي وارد سالن غذاخوري مي شد، بقيه با تكريم و احترام، راه را براي او باز مي كردند ولي با اصرار در نوبت ميايستاد و از طريق صف، جيره غذايي اش را دريافت مي كرد. او از هر نظر، فرماندهي نمونه و كارآمد بود.

با ايجاد آرامش در كردستان تلاش خود را معطوف مبارزه با ارتش عراق كرد و قهرمانانه صحنه عمليات هاي بدر، قادر، والفجر 9 و كربلاي 2 را آفريد. در طول دوران جنگ بارها مجروح شد. مثلاً سال 1361 در عمليات پاكسازي منطقة محمدشاه مهاباد بدنش از ناحية شكم جراحت برداشت. چند بار ديگر هم در عمليات ها مجروح شده بود ولي هميشه قبل از بهبود، دوباره به منطقه برميگشت. سرانجام پس از شصت و نه ماه حضور مداوم و مؤثر در جبهه در يازدهم شهريورماه 1365 در سن بيست و پنج سالگي هنگامي كه در تصرف ارتفاعات 2519 پيشاپيش رزمندگان اسلام در حركت بود بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد. در بخشي از وصيتنامه اين شهيد عزيز آمده است: «اگر امروز به انقلاب ما خدشه وارد شود، بدانيد كه به مسلمان هاي جهان خدشه وارد شده است و اگر به انقلاب ما رونق داده شود بدانيد آ نها پيروز شده اند. » از اين سردار شجاع يك فرزند به نام زهرا به يادگار مانده است. روحش شاد و راهش پررهرو باد.

 

منبع: ماهنامه شاهد یاران شماره 105 صفحه 4

 

در این زمینه بخوانید:

زندگی نامه شهید کاوه از زبان خودش / صوت


کاوه راهنمای ما بود…



منبع خبر

نگاهي به زندگي سردار سرلشكر شهيد محمود كاوه/ منجی کردستان بیشتر بخوانید »

همسرم را بعد از شهادت شناختم

همسرم را بعد از شهادت شناختم/


به گزارش نوید شاهد، دکتر موسی فتح‌آبادی متخصص طب اورژانس بیمارستان چمران تهران، اولین شهید مدافع سلامت در تهران است که  در روزهای اول اسفند سال ۱۳۹۸ که زمزمه‌های شیوع بیماری کووید ۱۹ در کشور به گوش می‌رسید بر اثر ابتلا به ویروس کرونا در راه خدمت به بیماران به شهادت رسید. 

همسرم را بعد از شهادت شناختم

خودتان را معرفی کنید و آشنایی‌ و ازدواج تان با شهید فتح آباد بگویید.

«فریده میرزایی» همسر شهید دکتر موسی فتح‌آبادی هستم. پرستار هستم.

آشنایی ما 30 سال پیش در بیمارستان «نور افشار» اتفاق افتاد. من در آن سالها علی رغم اینکه در بیمارستان شهید چمران رسمی بودم، یک شیفت هم به نور افشار می‌رفتم. 1371ا بود  با دکتر فتح آبادی آشنا شدم. بخش کاری ما جدا بود. من بخش بانوان بودم، او سوپروایزر بود و می‌آمد بخش‌ها برای سرکشی. اولین بار که او را دیدم، ماه رمضان بود و داشت وضو می‌گرفتند تا اول وقت نماز بخواند و واقعاً مجذوبش شدم. این خیلی روی من تأثیر گذاشت. بعد از آن بیشتر با هم آشنا شدیم.

دکتر فتح آبادی پرستار بود و یک شیفت در بیمارستان «نور افشار» بنیاد جانبازان کار می‌کرد.پرستاری خوانده بود و دانشجوی رشته پزشکی بود. خانواده اش در ابتدا مخالف ازدواج بودند و می‌گفتند باید موسی درسش تمام شود و بعد ازدواج کند. الآن برای ازدواجش زود است. ولی همسرم تأکید و اصرار  کرد که می‌خواه ازدواج کند و می‌گفت مشکلی برای درس خواندنم پیش نمی‌آید.

بالاخره در فروردین‌ماه 1372  عقد کردیم و در خردادماه روز عید قربان جشن عروسی گرفتیم. اولین مسافرت مان هم  به قم بود، ابتدا برای زیارت به حرم حضرت معصومه(س) رفتیم. همسرم از دوران جوانی ارادت خاصی به اهل‌بیت(ع) داشتند.

از سالهای ابتدایی شروع زندگی مشترکتان برایمان بگویید:

زندگی مان را از اجاره یک زیرزمین شروع کردیم. دو شیفت کار می کردم که بتوانم اجاره خانه را بدهم تا برای درس خواندن به دکتر فشار نیاید. او هم خیلی پرانرژی بود. هم یک شیفت کار می‌کرد و هم‌درس می‌خواند.

حاصل زندگی ما ۲ فرزند به نام نیلوفر با ۲۲ سال سن و مهدی با ۲۷ سال سن است. سال 1373 فرزندمان به دنیا آمد. وقتی فهمیدیم  فرزندمان پسر است به مهدیه تهران رفتیم و دعا کردیم و اسم او را «مهدی» گذاشتیم. او کارشناسی مکانیک از دانشگاه شریف است.  آقای دکتر که خیلی به بچه ها اهمیت می‌داد می‌گفت: نباید بچه را مهدکودک بگذاریم. نوبت‌هایمان را طوری تنظیم می کردیم که تا او از دانشگاه می‌آمد بچه را تحویل می‌گرفت و من سرکار می‌رفتم و تا سه‌سالگی با کمک هم بچه را نگه داشتیم و بعد برای مهدکودک اقدام کردیم.

بعدازآن به دنبال گرفتن خانه‌سازمانی رفتیم چون خیلی شرایط سختی داشتیم و از پس اجاره خانه و مخارج برنمی‌آمدیم . بعد از دو سال دوندگی یک خانه‌سازمانی به ما دادند که مقداری از مشکلاتمان حل شد تا وقتی‌که درس آقای دکتر تمام شد.

شرایط کاری دکتر به چه صورت بود و آن زمان کجا مشغول بودند؟

همسرم  برای استخدام در سازمان بازرسی کل کشور امتحان داد و قبول شد و وارد بخش بهداشت و درمان آنجا شد. بعد از مدتی ازآنجا بیرون آمد و به بیمارستان شهید چمران رفت. مدتی مسئول قسمت تجهیزات پزشکی بیمارستان بود و مدتی هم در قسمت برنامه‌وبودجه بود. اولین کسی که در بیمارستان  شهید چمران قسمت «پایش سلامت» را راه انداخت دکتر فتح آبادی بود.

حضورش در محل کار همیشه بیشتر از ساعت کاری بود. ولی دریافتیشان این‌گونه نبود. خودش هم نمی‌خواست که دنبالش برود. من از این موضوع خیلی ناراحت بودم و احساس می‌کردم حق دکتر به او داده نمی‌شود و او هم هیچ کاری برای گرفتن آن نمی‌کند . یک روز که برای فیزیوتراپی رفته بودم رئیس بیمارستان را دیدم و گفتم چرا حق‌وحقوق دکتر را نمی‌دهید؟ دکتر اصلاً زندگی نمی‌کند. ما اصلاً او را نمی‌بینیم. ولی حقوقش خیلی اندک است .گفتند چرا خودش نمی‌آید صحبت کند؟ گفتم: هیچ‌وقت برای حق‌وحقوقش نمی‌آید صحبت کند. وقتی به خانه برگشتم به دکتر گفتم من با رئیستان صحبت کردم، دکتر هم گفتند کار خوبی کردی. من هیچ‌وقت نمی‌توانستم بگویم.

همسرم را بعد از شهادت شناختم

درباره سوابق تحصیلی دکتر فتح‌آبادی بیشتر توضیح دهید.

بله. او فوق‌دیپلم پرستاری داشت. بعد به سربازی رفته بود. حین سربازی به جبهه وارد شد و چند ماه هم آنجا حضور داشت. همسرم در همین حین درس هم می‌خواند. بعد از تمام شدن سربازی آزمون می‌دهد که سال اول دامپزشکی قبول می‌شود. یکی دو ترم می‌خواند و متوجه می‌شود که علاقه ندارد و ادامه نمی‌دهد.

دکتر خیلی پزشکی را دوست داشت. دوباره درس می‌خوانند تا بالاخره پزشکی دانشگاه تهران قبول می‌شود. تخصصش «طب اورژانس» بود و قبل از آن دوره «سالمندی» دیده بود و یک سال در دانشگاه شهید بهشتی دوره طب سنتی را گذرانده بود.

به او می‌گفتم چرا این‌همه درس می‌خوانی؟ می‌گفت همه این‌ها در کنار هم لازم است و به درمان مریض کمک می‌کند. دکتر مدتی در بیمارستان ساسان کار می‌کرد و  مدتی در بیمارستان الغدیر مشغول به کار بود .

از دوران دفاع مقدس و حضورشان در جبهه خاطره‌ای برای شما نقل می کرد؟

تعریف می‌کرد که زمان جنگ در بیمارستان‌های صحرایی کار می‌کرد و مجروحان را تا جایی که امکان داشته در محل مداوا می‌کرده و کسانی که خیلی بدحال بودند را با هلی کوپتربه عقب می‌فرستادند.

گوش راستش دکتر موج گرفته بود و مشکل پیداکرده بود ولی هیچ‌وقت نمی‌خواست بگوید.

جالب اینکه بعدها همکارش که با او در جبهه بودند، تعریف می‌کرد که یک مریض بدحال را آورده بودند که باید پاهایش قطع می‌شد و تا فردا دوام نمی‌آورد ولی منطقه به‌قدری پرخطر بود که گفتند باید همه‌جا خاموشی می شد و هیچ‌کس نباید جابه‌جا شود چون ازنظر امنیتی خیلی خطرناک بود. اما آقای دکتر گفته بود: «هرچه می‌خواهند جریمه‌ام کنند و هر کاری می‌خواهند بکنند، من باید این مریض را ببرم و نمی‌توانم تحمل‌کنم و این جوان از بین برود». و او را به عقب خط برد و نجاتش داده بود بعد از آن هروقت آن مریض دکتر فتح‌آبادی و دوستش را در بیمارستان نور افشار بنیاد جانبازان می‌دید تشکر می‌کرد.

همسرم را بعد از شهادت شناختم

خودتان از دوران دفاع مقدس خاطره‌ای دارید؟

من سال 1362 در بروجرد شروع به کار کردم. بروجرد جزو شهرهایی بود که واقعاً مثل جبهه بود. بمباران می‌کردند و شهر را دو سه ماه تخلیه می‌کردند. شش سال در آنجا مشغول به کار بودم. من اتاق عمل آنجا کار می‌کردم و بارها می‌شد تا سه ماه هم خانه نمی‌رفتم .  دی ماه 1365  یک دفعه شهر بمباران شد و مدرسه فیاض بخش را زدند و آن فاجعه رقم خورد. آنقدر وضع خراب بود که پاهای قطع شده بچه‌ها زیر دست و پایمان بود. فقط یک جراح داشتیم. خودش یک کارهایی می‌کرد و می‌گفت: بقیه را شما ادامه دهید. جنگ که تمام شد به تهران آمدم و وارد بیمارستان چمران شدم.

از خصوصیات اخلاقی دکتر فتح‌آبادی بفرمایید:

همسرم انسان خالصی بود و واقعاً همه کارهایش برای رضای خدا بود. قلب مهربانی داشت که  هرکسی او را یک بار می‌دید جذبش می‌شد. دل‌تنگش می‌شد و بازهم دوست داشت به دکتر مراجعه کند. وقتی ازدواج کردیم خواهر و برادرهایش به شوخی می‌گفتند؛ میدانی پدر و مادرمان فقط موسی را فرزند خودشان می‌دانند؟ پدرش همسرم هم بارها می گفت: این بچه فرق می‌کند برای من.

دکتر مردم‌دار  بود. این‌طور نبود که بیایند و به او مراجعه کنند. خودش می‌گشت دنبال آدم‌ها تا به آن‌ها کمک کند. دستش را روی سینه می‌گذاشت و دولا می‌شد و به همه می‌گفت: «در خدمتم». هرکسی مشکلی داشت می‌گفت: این شماره تلفن من. موبایلش همیشه زنگ می‌خورد و موقع استراحت هم خاموش نمی‌کرد و هرکس زنگ می‌زد، جواب می‌داد. هرکس با او مشورت می‌کرد شماره‌اش را به او می‌داد و به آن‌ها زمان نوبتش را می‌گفت تا در صورت نیاز به او مراجعه کنند

همسرم انسان خیّری بود. اهل ریا نبود و کارهای خیری که انجام می داد را تعریف نمی‌کرد. فقط یک بار به من گفت می آیی یک جایی برویم؟ گفتم کجا؟ گفت به من گفتند یک خانمی هست که آنقدر در خانه ها کار می‌کند دستش مشکل پیداکرده، ماشین لباسشویی ندارد. چون خانم هستند تو هم بیا باهم برویم. باهم رفتیم و با چک و قسطی ماشین لباسشویی گرفتیم . چون خودش پول نداشت. هزینه ارسالش را هم حساب کرد و آن‌ها فرستادند. بعدها فهمیدیم یک حاج آقایی  که دکتر به او گفته بود این موارد را به من معرفی کن، مریض دارید بفرستید؛ با وجود این که خودش وضع مالی خیلی خوبی نداشت.

همسرم پزشک بود و استخدام وزارت دفاع بود ازنظر نظامی هم درجه بالایی داشت ولی هرجا می رفت کسی فکر نمی‌کرد پزشک باشد. یک بار به مشهد رفته بودیم. در سالن غذاخوری هتل یک نفر بود که از بحرین آمده بود و بچه اش مریض بود. دکتر زود خودش را به آن‌ها رساند و نسخه برایش نوشت و شماره اتاق را به آن‌ها داد تا در صورت نیاز به او مراجعه کنند. چون فارسی بلد نبودند یک نفر را آورد تا برایشان ترجمه کند. فقط اینجور مواقع خودش را به عنوان پزشک معرفی می‌کرد.

از علاقه دکتر به سفر حج گفتید، در این باره بیشتر توضیح دهید.

زمان که دکتر در سازمان بازرسی مشغول خدمت بود در آنجا برای حج قرعه کشی می کنند و حج عمره به اسم دکتر در می آید.  آن سفر را رفت و وقتی برگشت اصلاً یک جور دیگری شده بود.  بعدازآن عاشق حج شد و دنبال کاروان‌ها می‌گشت که به عنوان پزشک به حج برود.

دکتر هر روزش در حال کامل شدن بود؛ هر سال با سال قبلش فرق می‌کرد و انسان کامل تر و بهتری می‌شد و یک معنویت خاصی پیدا می‌کرد. دفعه اول که با آن کاروان رفت دیگر با او آشنا شده بودند. ابتدا سفارش کرده بود که او را ببرند، بعدازآن بین کاروآن‌ها سر بردن او دعوا بود. خودش هیچ‌وقت این چیزها را تعریف نمی‌کرد، یکی از مدیرکاروآن‌ها برایم تعریف می‌کرد: دیگر پزشکان کاروان حجاج زمانی را تعیین می‌کردند که حجاجی که مشکل دارند فقط در آن ساعت برای ویزیت مراجعه کنند. اما آقای دکتر گفته بودند من نمی روم به اتاقم، همینجا در محل ویزیت محجاج می مانم چون ممکن است کسی مراجعه کند و در بسته باشد فکر کنند من نیستم. بعد از اینکه تمام می‌شد به اتاق حجاجی که مشکل خاصی داشتند می رفت مثلا فشار خونشان بالا بود می رفت و وضعیت آنها را کنترل می می‌کرد و جویای احوالشان می‌شد.

 بعد از بی کار نمی نشست و حتی استراحت هم نمی‌کرد به آشپزخانه می رفت و موقع ناهار و شام کمک می‌کرد. موقع بردن حجاج برای انجام اعمال کسانی برای کسانی که توانایی راه رفتن و طی کردن مسیر طولانی را نداشتند یک ویلچر می‌گرفت و داوطلب می‌شد که یک حاجی را ببرد.

یک بار با شوخی به او گفتم تو از خوبی دیگه بی نمکی! یک مقدار هم فکر خودت باش. آن یک ماه مرخصی سالانه شان ذخیره می‌کرد و فقط برای حج رفتن از آن استفاد می‌کرد. عاشق حج شده بود و ما نمی توانستیم کاری بکنیم.

هر بار که از حج برمی گشت آنقدر خسته بود که شاید یک هفته هم کم بود برای استراحت ایشان ولی دو روز استراحت می‌کرد و بلند می‌شد و طبق روال هرروز به کارهایش رسیدگی می‌کرد. یک بار دیدم حال خرابی داره، گفتم چرا ناراحتی بگیر بخواب. گفت: من هیچ علامتی ندیدم، نمی دانم آقا این حج را قبول کرد که برایش انجام دادم یا نه ؟ بعد خوابید. عصر که او را بیدار کردم دیدم می خندد، گفتم چی شده؟ گفت خواب رهبرمان آقای خامنه ای را دیدم که به من گفت: «آقا» حجت را قبول کرد.

همسرم را بعد از شهادت شناختم

در سالی که حادثه منا رخ داد دکتر هم آن سال در سفر حج بودند؟

بله. سالی که حادثه منا رخ داد آقای دکتر هم آنجا بودند. خیلی کمک کردند و از راه دور آب می آوردند و به کسانی که آسیب دیده بودند می رساندند و به معاینه و مداوای حجاج آسیب دیده می پرداخت. وقتی برگشت تا شش ماه افسرده بود به خاطر دیدن آن صحنه ها. یک بار پرواز برگشتشان دو روز تاخیر داشت و ما خیلی نگران شده بودیم. پدر دکتر هم خیلی ناراحت بودند و به فرودگاه رفته بودند و دنبال یک نشانه از دکتر می‌گشتند. حاجی ها را که می‌دیدند می‌گفتند در کاروان شما دکتر فتح‌آبادی بود؟ یکی از این حاجی ها چمدان‌هایش را زمین می گذارد و می گوید: شما چه نسبتی با ایشان دارید؟ گفتند من پدرش هستم. آن زائر گفت خوش به سعادتت با این پسری که داری، ما که حج نکردیم. حج واقعی را او انجام داد. دکتر هیچ‌وقت از این کارهایش برایم تعریف نمی‌کرد، من دکتر را بعد از رفتنش بیشتر شناختم.

بعد از شهادت دکتر یک روز دخترم مریض شد و او را به بیمارستان خاتم الانبیا (ص) بردم. یکی از پرستارها تا اسم دخترم را شنید پرسید با دکتر فتح‌آبادی چه نسبتی دارید؟ گفتم همسرم بودند. گفت: من فقط یک پزشک مثل آقای دکتر دیدم. من از آن به بعد همه خانواده ام را پیش دکتر فتح‌آبادی می بردم. آن پرستار می‌گفت پدر من فقط یک بار دکتر را دید ولی باور می کنید یک هفته برای ایشان گریه کرد؟

هوای همه را داشت، همه را با اسم کوچک صدا می‌کرد، اصلاً یک نفر هم نیست که کینه ای از او داشته باشد. اگر از طرف همکارانش مورد جفا قرار می‌گرفت هیچ‌وقت چیزی نمی‌گفت. یک وقت هایی اگر خیلی دلش پر بود به من یک چیزهایی می‌گفت اما کینه به دل نمی‌گرفت. خیلی خالص بود ، اصلاً اهل غیبت نبود، اگر من هم چیزی از او می پرسیدم جواب نمی‌داد که غیبت نشود.

بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی خیلی ناراحت بود و گریه می‌کرد. نشسته بودیم و تشیع جنازه را تماشا می‌کردیم. همان طور که اشک می ریخت، می گفت: «خدا بخواهد کسی را بزرگ کند اینجوری بزرگ می‌کند، بزرگی فقط دست خداست».  خوش به سعادتش. حدودا چهل روز بعد خودش هم به شهادت رسید.

از آغاز دوران شیوع کرونا در کشور و نحوه ابتلای دکتر به این بیماری برایمان بگویید.

از ابتدا در مورد کرونا حرف و حدیث بود و هنوز جدی نشده بود. دوم اسفند بود و روز انتخابات مجلس شورای اسلامی. دکتر در بیمارستان الغدیر شب کار بود. وقتی به خانه آمد گفت: من رای دادم و آمدم چون اگر می‌آمدم نمی‌توانستم دوباره بروم بیرون چون بی حالم احتمالا سرماخوردم. شما خودت برو رای بده. من گفتم: دیشب خوب نخوابیدی برای این بی حالی. همزمان من هم بدن درد شدیدی گرفتم و هردو مسکن خوردیم. برای من سه روز طول کشید.

دکتر  از بهمن ماه به من قول داده بود که من را سرخاک پدر و برادرم ببرد که فرصت نشده بود. شنبه آن هفته که حالش کمی بهتر شده بود: گفت: بیا برویم بروجرد، بهت قول داده بودم زیر قولم نزنم. راه افتادیم و به طرف بروجرد رفتیم. اواسط راه گفت من دیگه نمی‌توانم رانندگی کنم، خودت پشت فرمان بنشین.

تا به خانه مادرم رسیدیم تب و لرز شدیدی گرفت . چندتا مسکن خورد و گفت یک جا کنار بخاری برایم بنداز که بخوابم. اشتها نداشت فقط چند لقمه غذا خورد و خوابید. فردای آن روز باهم سرخاک پدر و برادرم رفتیم و چندتا کار داشتیم انجام دادیم. فردای آن روز به تهران برگشتیم.

چه زمانی متوجه شدید که مبتلا به کرونا شده اید؟

دکتر همه برنامه های نوبتش را برای آن هفته کنسل کرد و در خانه ماند.خودش فهمیده بود ولی چیزی به ما نگفت. ام آر آی و سی تی اسکن ریه انجام داد که من بعدا دیدم. در آن عکس ها هنوز ریه درگیر نشده بود.

همان روزها یک روز بیدار شد و گفت: «خواب دایی ام را دیدم که من را نگاه می‌کرد». دایی دکتر در جبهه شهید شده بود. روز بعد به بیمارستان چمران رفت و تماس گرفت و گفت: «ریه ام درگیر شده دارند من را بستری می کنند، تو هم بیا بستری شو». گفتم: با نیلوفر چه کار کنم؟ من چیزیم نیست، خوبم. گفت: نه شوخی نگیر زود بیا. سه بار زنگ زد. بالاخره رفتم بیمارستان. همسرم و یک دکتر دیگرکه ریه اش درگیر شده بود را در بخش وی آی پی بستری کرده بودند. آن روزها مردم تازه شروع کرده بودند به ماسک زدن، هنوز بیمارستان‌ها برای کرونا مجهز نشده بودند و بخش قرنطینه وجود نداشتند. بخش وی آی پی تنها جایی بود که با بقیه در تماس نبودند. بعد از دو روز که با او تلفنی صحبت می‌کردم، گفت: دیشب خیلی تلفن داشتم و احوالپرسی می‌کردند، نتوانستم بخوابم. اگر تلفنم خاموش بود، نگران نشو، من حالم خوب است. می خواهم بخوابم. این در حالی بود که ریه اش به شدت درگیر بود و قرار بود او را به بیمارستان مسیح دانشوری منتقل کنند و من اصلاً خبر نداشتم.

بعد چه اتفافی افتاد؟ روز سه شنبه یکی از خواهرانم که پزشک است با من تماس گرفت و گفت: بیا لباس ها و وسایل آقا موسی را تحویل بگیر، بیمارستان مسیح دانشوری بستری شد. حتی موبالش را هم از او گرفته بودند. اوج کرونا بود و همه وحشت کرده بودند. رفتم که او را ببینم اجازه نمی دادند. فقط یک بار که تا بالا رفتم دکترها و پرستارها هم از ترس داخل نمی رفتند و از پشت شیشه مریض را می‌دیدند. به من گفتند یک ثانیه وقت داری از پشت شیشه ببینیش. رفتم دیدم روی تخت نشسته و یک دستی تکان داد. برای او تربت برده بودم. هنوز نمی دانستم چه وضعی دارد. از دکتر او پرسیدم گفت: شنبه به بخش منتقل می‌شود. یک پرستاری پیش او بود. دکتر گفت به همسرم بگویید من خوبم خیالتان راحت باشد، بروید. گفتم می شود موبایلتان را بدهید من با دکتر صحبت کنم؟ شاید کاری داشته باشد؟ گفتند: دفعه بعد آمدید این کار را می کنم. من هم رفتم.

همسرم را بعد از شهادت شناختم

چگونه متوجه وخامت حالشان شدید؟

دکتر خودش متوجه اوضاع شده بود. به آن پرستار گفته بود یک خودکار و کاغذ بدهند و وصیت نامه نوشته و گفته بود: به وقتش به همسرم تحویل دهید. خودش نمی دانست شهید می‌شود، توی وصیت نامه نوشته من دوست ندارم اینطوری بروم؛ دوست داشتم شهید می‌شدم.

با بیمارستان در تماس بودید؟

بله همان شب زنگ زدم حالش را بپرسم. از بخش گفتند: خانم چقدر زنگ می زنید؟ خسته شدیم. از همه‌جا زنگ می زنند حال آقای دکتر را بپرسند. فکر می کنم پرسنل بیمارستان و همکاران تماس می‌گرفتند و جویای احوالش بودند. گفتم من همسرش هستم، پرسنل نیستم، نگرانم. پرسیدم سطح اکسیژنش را بگویید ؟ گفتند: «خوبه،95»  و مشغول غذا خوردن است. من تا صبح خوابم نبرد و دلشوره سراغم آمده بود. چهار صبح دوباره تماس گرفتم. پرسیدم اکسیژن خونش چطور است؟ گفت دکتر رفت زیر دستگاه. من با هرکسی می توانستم تماس گرفتم ولی کرونا بیماری ناشناخته ای بود.

از شهادت همسرتان چطور مطلع شدید؟ با یک امیدی به بیمارستان رفتم. خواهرم گفت: مرگ مغزی شده، ببریمش بیمارستان چمران. من رفتم رضایت دادم و همان طور که مشغول امضا کردن بودم با خودم فکر می‌کردم خودم می آیم بالا سرت می ایستم، نمی گذارم توی غربت بمانی، آنجا همه آشنا هستند. همه کمک کردند و او را به بیمارستان چمران بردیم. به من گفتند تا جا به جایش کنیم شما را صدا می کنیم. همان موقع کد اعلام کردند و تمام شد. 18 اسفند. هرچه گفتم بگذارید جنازه اش را ببینم، نگذاشتند. فقط شوکه بودیم، با خودم می‌گفتم چی شد؟ چرا انقدر غریب؟ فردای آن روز گفتند: هیچ‌کس برای تشیع جنازه هم نمی تواند بیاید، فقط یک نفر، اصلاً محل دفن هم شما نمی‌توانید مشخص کنید.

برخی مسئولین مثل وزیر دفاع سابق سردار حسین دهقان که دکتر فتح‌آبادی را معتمد خود می دانست، وقتی شنیدند شوکه شدند. گفتند عجله نکنید و صبر کنید، یک روز مهلت دهید. برادر و یکی از دوستان دکتر رفتند قطعه 231 کنار شهدای ارگ، یک جا گرفتند و آنجا دفن کردند. دکتر شهدای ارگ را خیلی دوست داشت. درست روزی که دکتر را دفن می‌کردند، حضرت آقا اعلام کردند: «همه این‌ها شهیدند».

 

 

 

 

 

 

 

 



منبع خبر

همسرم را بعد از شهادت شناختم/ بیشتر بخوانید »

می گفت؛ نسبت به خون برادران شهیدم و تعهدی که به مردم دارم، مسئولم

همسرم می گفت: نسبت به خون برادران شهیدم و تعهدی که به مردم دارم، مسئولم


به گزارش نوید شاهد، ماهنامه «شاهد یاران» برای بررسی  ابعاد زندگی این شهید والامقام با همسر مکرمه اش که سالیان طولانی زندگی مشترک شان، شاهد حیات و تلاش های ایثارگرانه همسرش بوده است، به گفت وگویی مشروح پرداخته است که در ادامه می خوانید.

می گفت؛ نسبت به خون برادران شهیدم و تعهدی که به مردم دارم، مسئولم

همسرتان را چگونه معرفی می کنید؟

دکتر محمد زارع جوشقانی متولد سال۱۳۳۱ در کاشان، برادر شهیدان «احمد» و «ماشاالله» زارع جوشقانی بود. رئیس اسبق دانشگاه علوم پزشکی و بیمارستان شهید بهشتی کاشان، استاد تمام گروه چشم‌پزشکی دانشگاه شهید بهشتی و رئیس بیمارستان لبافی‌نژاد تهران و  فلوشیپ قرنیه و خارج چشمی بود. معاونت پشتیبانی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، مدیرعاملی سازمان منطقه‌ای استان تهران، مدیریت شبکه بهداری کاشان و مدیر‌عاملی سازمان منطقه ای بهداری استان زنجان از دیگر سوابق اجرایی آن شهید است.

از نحوه آشنایی‌تان با شهید زارع جوشقانی بگویید:

ایشان قبل از پیروزی انقلاب در دانشگاه فردوسی مشهد دانشجو بود. ما توسط یکی از آشنایان به هم معرفی شدیم. سال 1356من سال آخر دبیرستان بودم و او سال آخر دانشگاه را می‌گذراند که باهم ازدواج کردیم که حاصل این ازدواج 5 فرزند است. همسرم در مشهد تحصیل می‌کرد و ما در این شهر ساکن شدیم و سال 1357 بعد از اتمام تحصیلاتش به زادگاه مان در کاشان برگشتیم .

همسرتان در دوران مبارزات انقلابی و پس از آن چه فعالیت هایی داشت؟

دکتر زارع در زمان دانشجویی فعالیت‌های انقلابی زیادی داشتندکه با اوج‌گیری دوران انقلاب این فعالیت‌ها گسترده‌تر شد. پیروزی انقلاب هم‌زمان بود با دوران سربازی و دوره طرح و برای طی کردن این دوران به یکی از مناطق خیلی محروم کشور در استان چهارمحال و بختیاری رفتیم که ازنظر امکانات مردم آنجا در آن زمان در محرومیت شدیدی به سر می‌بردند.

دکتر همیشه می‌گفت؛ دلیل اینکه آن منطقه را انتخاب کرده این بوده که بتواند کمکی به مردم محروم آن منطقه بکند. به دلیل شرایط جغرافیایی آن منطقه که کوهستانی بود در زمستان آب و هوایی به شدت سرد و پر بارش داشت و به نحوی که ما بعضا پیش می آمد به دلیل بارش زیاد برف روزها حتی برای تهیه آذوغه هم امکان رفتن به شهر را نداشتیم و تمام راه ها مسدود می شد. برق و آب لوله کشی وجود نداشت و شرایط بسیار سخت بود. ما آن زمان یک فرزند داشتیم. یک سال نیم در آن منطقه بودیم و دکتر دوره طرح و سربازی خود را در همان‌جا گذراند و هر کمکی از دستش برمی آمد برای مردم آن منطقه انجام داد. دکتر خالصانه تمام تلاشان را برای برطرف کردن مشکلات مردم انجام می داد با آنها ارتباط خیلی خوبی برقرار کرده بود. مردم هم دکتر را خیلی دوست داشتند. اقداماتش محدود به اقدامات پزشکی و درمانی هم نبود. رایزنی هایی  با مسئولان شهری آن منطقه انجام داد و اقدامات مهمی مانند  عریض کردن جاده روستا و بهبود وضوع مسیر تردد مردم، ایجاد حمام و سرویس های بهداشتی عمومی در آنجا انجام داد.

بعد از آن دوباره به کاشان برگشتید؟

بله. بعد از اتمام دوران خدمت همسرم به کاشان برگشتیم. وقتی می خواستیم از آن منطقه برویم مردم آنجا به شدت ناراحت بودند. می گفتند درست است که شما دوران سربازی و طرح تان را در روستای ما گذراندید ولی اگر مدت بیشتری اینجا بمانید اوضاع بهتر می شود و منطقه ما از این محرومیت نجات پیدا می کند.

چهارم اردیبهشت ماه 1359 «ماشاءالله» برادر همسرم در جبهه کردستان و به دست گروهک ضدانقلاب کومله به شهادت رسید.دکتر به مادرش بسیار علاقه داشت و برای اینکه در آن شرایط کنار مادر باشد به کاشان برگشت. اما شهادت برادرش انگیزه و تعهد بیشتری برای خدمت به مردم و انقلاب  در او ایجاد کرد.

می گفت؛ نسبت به خون برادران شهیدم و تعهدی که به مردم دارم، مسئولم

فعالیت‌های شهید زارع در کاشان به چه صورت تداوم یافت؟

او مدتی رئیس بهداری شهر کاشان بود. ما چهار سال در کاشان زندگی کردیم و در  این دوران خداوند دو فرزند دیگر به ما هدیه کرد. بعد از آن به پیشنهاد وزیر وقت بهداشت مدیرعامل بهداری زنجان شد و ما به آن شهر رفتیم.  اردیبهشت ماه 1361 «احمد» برادر دیگرش در خرمشهر شهید شد. دکتر احمد علاقه ویژه ای داشت و این موضوع تأثیر زیادی در روحیه اش داشت و برای ادامه مسیر خدمت به مردم و انقلاب بسیار مصمم‌تر از قبل شد.

برای چه مدتی در زنجان زندگی کردید؟

سال های1362و136 در زنجان بودیم. سالهای جنگ بود و بمباران‌ها و موشک‌باران‌های زیادی انجام می‌شد و شهر زنجان هم از این قاعده مستثنی نبود. چندین بار موشک‌ها به شهر اصابت کرده بود و تعداد زیادی از مردم زخمی و شهید شدند. دکتر روزهای بسیار پرکاری داشت و خیلی کم به منزل می‌آمد. بیشتر وقتش را در بهداری مشغول خدمت‌رسانی به مردم بود و من با بچه‌ها در منزل تنها بودیم.  موشک‌باران هم خیلی زیاد شده بود و دکتر خیلی نگران ما بود و می‌گفت: من در محل کار دائم نگران شما هستم. این شد که  من و بچه‌ها را به کاشان فرستاد و خودش آنجا ماند.

دکتر چه زمانی به کاشان برگشت؟

بعد از اینکه اوضاع زنجان آرام‌تر شد، برای تخصص چشم اقدام کرد و در دانشگاه شهید بهشتی تهران قبول شد و بعد از آن عازم تهران شدیم.

این جابجایی‌های برای شما و بچه‌ها سخت نبود؟

سخت بود. بچه‌ها مدرسه می‌رفتند و اینکه به شهر دیگری بروند برایشان مشکل بود ولی ما سعی می‌کردیم مانعی برای فعالیت‌های دکتر نباشیم .

در زمان گذراندن دوره تخصص، دکتر زارع از فعالیت‌های اجرایی فاصله گرفتند؟

خیر، هم‌زمان با تحصیل اقدامات و فعالیت‌های اجرایی و مدیریتی خود را هم ادامه می‌داد. در این دوران به دلیل علاقه خاصی که به کاشان داشت با تعدادی از دوستانشان اقدام به تأسیس دانشکده علوم پزشکی در آنجا کرد.

دکتر زارع به جبهه  هم رفتند؟

بله سال 1367 چند ماه داوطلبانه به عنوان پزشک به جبهه رفت و در عملیات مرصاد شرکت داشت. با شدت یافتن درگیری ها با ضد انقلاب و اینکه عملا جنگ و به شهرها کشیده شده بود، دکتر و دیگر همرزمان پزشکش اسلحه به دست گرفته و وارد صحنه جنگ شده بودند.

می گفت؛ نسبت به خون برادران شهیدم و تعهدی که به مردم دارم، مسئولم

پس از پایان جنگ در چه مسئولیت هایی مشغول به کار شدند؟

همسرم پس از جنگ به تحصیلاتش را ادامه داد و همزمان با فارغ التحصیلی در دوره تخصص و فوق تخصص مسئولیت های مختلف اجرایی را به عهده گرفت. مدتی مدیرکل بهداری تهران بود. سپس معاون پشتیبانی دانشگاه شهید بهشتی شد. پس‌ از آن آقای دکتر مرندی وزیر وقت بهداشت صحبت کردند و گفتند چون شما خودتان بنیانگذار دانشگاه علوم پزشکی کاشان بودید و فعالیت‌های زیادی در آنجا داشتید به کاشان برگردید و ریاست آن دانشگاه را به عهده بگیرید. دکتر هم پذیرفت و ما از تهران به شهر خودمان کاشان برگشتیم.

چه مدت ریاست دانشگاه  دانشگاه علوم پزشکی کاشان را به عهده داشتند؟

حدود 11 سال. در طی این سال‌ها  فعالیت‌ها و خدمات بسیار زیادی داشت. به‌نحوی‌که الآن باگذشت حدود 17 سال از پایان مدیریت دکتر در دانشگاه کاشان آثار برخی اقدامات او در آنجا وجود دارد و به نیکی و خوش نامی از ایشان یاد می‌شود.

بعد از  دانشگاه علوم پزشکی کاشان چه سمتی داشتند؟

همسرم عضو هیئت‌علمی دانشگاه شهید بهشتی تهران بود. به تهران برگشتیم و او در بیمارستان شهید لبافی نژاد مشغول به کار شد. آن سال‌ها هم‌زمان بود با دوران پایان دبیرستان بچه‌ها و آنها داشتند خودشان را برای کنکور آماده می‌کردند و احتیاج به تمرکز داشتند ولی با پدر همراهی کردند و با آغوش باز سختی این جابجایی را برای پدرشان تحمل کردند. دکتر چند سالی رییس بیمارستان «نگاه» بود بعد از آن معاون آموزشی بیمارستان لبافی نژاد شد و این اواخر هم  به ریاست بیمارستان شهید لبافی نژاد منصوب شد .

با توجه به مسئولیت‌های مختلف اجرایی که به عهده داشتند طبابت هم می کردند؟

دکتر در تمام این سال‌ها طبابت را رها نکرد. این موضوع را همچنان ادامه می‌داد و ارتباط خیلی خوبی با بیماران داشت.

می گفت؛ نسبت به خون برادران شهیدم و تعهدی که به مردم دارم، مسئولم

اگر بخواهید ویژگی های اخلاقی شهید زارع جوشقانی را توصیف کنید به چه مواردی اشاره می کنید؟

از همان روز اول که ایشان را شناختم فردی بسیار مصمم بود. در محل کارش بسیار جدی بود و اصلا تعارف نداشت. اگر به کسی مسئولیتی می سپرد، خیلی قاطع بود و برایش فرقی نمی کرد آن فرد فرزندش باشد یا بهترین دوستش. کار برایشان اولویت بود. خودش هم بسیار سخت کوش و پر تلاش بود. ما 43 سال با هم زندگی کردیم من در تمام طول این سال ها یک روز هم ایشان را بیکار ندیدم. همیشه مشغول کار و فعالیت بود. حتی روزهای تعطیل هم یا تلفنی در حال رسیدگی به مسائل بیماران و بیمارستان بود و یا در حال مطالعه.

با توجه به همه این مشکلات و مشغله های فراوان که داشت از خانواده به هیچ عنوان غافل نبود. پدری بسیار مهربان برای فرزندان و همسری دلسوز و فداکار برای من بود. بچه ها یا من اگر چیزی می خواستیم یا کاری داشتیم فقط با یک تلفن به ایشان می گفتیم که فلان کار را می خواهیم انجام بدهیم و فلان چیز را نیاز داریم هر طور که شده در کمتر از یکی دو ساعت  فراهم می کرد. نه فقط برای همسر و فرزندانش به این گونه بود برای تمامی اقوام و آشنایان هم به همین صورت رفتار می کرد به نحوی که هر کس در فامیل مشکلی داشت به ایشان مراجعه می کرد و دکتر غیر ممکن بود دست رد به سینه کسی بزند.

همسرم به صله رحم خیلی اهمیت می داد. به دیدن اقوام می رفت. در تمام زندگی تلاشش این بود که باری از دوش کسی بردارد. با مردم بسیار با مهربانی و روی باز برخورد می کرد . در شهر های مختلفی که در طول این سال ها زندگی کردیم به دلیل اخلاق و رفتار خوب با تعداد زیادی ارتباط داشت و این ارتباطات هنوز هم پس از گذشت سالها ادامه دارد.

پس از شهادت دکتر ما پیام های تسلیتی از این مناطق داشتیم که بسیار ابراز ناراحتی و همدردی می کردند و می گفتند؛ ما یک برادر خوب را از دست داده ایم.

یکی دیگر از دلایل محبوبیت دکتر صداقتش بود هرکز کسی از زبانش دروغی نشنیده است. اگر بنا بود کاری را انجام دهد برای موقعیت و پست و مقام نبود که آن کار را انجام می داد. صداقت داشت و با نیت خالص کار می کرد.

فعالیت های خیریه و عام المنفعه دکتر به چه صورت بود؟

دکتر در بسیاری از موسسات خیریه فعال بود. به عنوان مثال در شهر کاشان آسایشگاهی را برای معلولین راه اندازی کرده بودند و مدتی هم مدیریت آن مرکز را به عهده داشتند که این مرکز هنوز هم وجود دارد و به فعالیتش ادامه می دهد.

نحوه مواجهه دکتر زارع با همه گیری کرونا به عنوان رئیس بیمارستان شهید لبافی نژاد چگونه بود؟

چند ماه از مسئولیت بیمارستان شهید لبافی نژاد می گذشت که بیماری کرونا در کشور شیوع پیدا کرد. علی رغم اینکه بیمارستان لبافی نژاد ماموریت اصلی اش مقابله با کرونا نبود، اما با توجه به شرایط بحرانی کشور و نیاز مردم به مراکز درمانی، دکتر زارع بخشی از بیمارستان را آماده کرد و  به عنوان بخش ویژه کرونا به بیماران کرونایی اختصاص داد و یک آزمایشگاه مخصوص کرونا هم در محل بیمارستان ایجاد کرد.

همسرم در این دوره بصورت شبانه روزی در بیمارستان مشغول به خدمت به بیماران بود. یک ماه مانده بود به ایام نوروز سال 1398 که این بیماری شیوع پیدا کرد. دکتر تمام تعطیلات عید را هم در بیمارستان بود و علی اما آنچه باعث نگرانی ما و بچه ها بود اینکه؛ رغم ظاهر سرحال و شاداب و پر انرژیی که همسرم داشت به بیماری های زمینه ای متعددی مانند بیماری قلبی ، دیابت  مبتلا بود و مواجهه مستقیم با بیماران کرونایی برایش بسیار خطرناک بود.

می گفت؛ نسبت به خون برادران شهیدم و تعهدی که به مردم دارم، مسئولم

این نگرانی ها را با همسرتان در میان می گذاشتید؟

 بله. ما خیلی نگران این موضوع بودیم. بارها به ایشان توصیه کردیم که اگر خدای نکرده به این بیماری مبتلا شوید برای شما خیلی خطرناک است. حتی پزشک معالج قلب ایشان که بارها دکتر را آنژیو کرده بود با دکتر  تماس گرفته و گفته بوذ با توجه به وضعیت قلبی شما به هیچ عنوان نباید در معرض ویروس کرونا قرار بگیرید. 

پاسخ دکتر زارع به شما چه بود؟

همسرم می گفت: نسبت به خون برادران شهیدم و تعهدی که به این مردم دارم، مسئولم و الان که شرایط کشور دشوار است هر چه در توان دارم انجام بدهم. بسیار پرانرژی و فعال به کار در بیمارستان ادامه داد و تلاش می کرد مشکلات و مسائلی از جمله کمبود دارو و امکانات را حل کند.

ابتلای دکتر زارع به کرونا و شهادتش چگونه اتفاق افتاد؟

حضور دکتر در بیمارستان دائمی بود و با بیماران کرونایی در ارتباط بود.  اواسط مهر ماه 1399 با تب و لرز شدیدی به خانه آمد. من و بچه ها گفتیم بستری شوید که مخالفت کرد و گفت: ریه‌ام درگیر نیست و در خانه رسیدگی می‌کنم. چند روز در خانه بود ولی به‌مرور درگیری اش شدید شد و در بیمارستان لبافی نژاد بستری شد. بعد از آن برای ‌عکس برداری ریه به بیمارستان بقیه‌الله منتقل شد و چند روزی در آی سی یو آن بیمارستان بستری بود و در نهایت پس از روزها نبرد سخت با بیماری کرونا، در روز 27 مهر  به شهادت رسید و به دو برادر شهیدش پیوست.

در پایان اگر نکته ای دارید بفرمایید:

امیدوارم جوان های این مملکت راه انسان هایی مانند دکتر زارع که راه خدمت به مردم بود را ادامه بدهند. همه ما قدر این سرزمین و آب و خاک را بدانیم و برای سربلندی اش تلاش کنیم .

پایان/



منبع خبر

همسرم می گفت: نسبت به خون برادران شهیدم و تعهدی که به مردم دارم، مسئولم بیشتر بخوانید »

عملیات «وعده صادق» یک اقدام قانونی برای تنبیه رژیم غاصب صهیونیستی بود

پاسخ های تنبیهی ایران قانونی و مشروع بود/ نسل کشی صهیونیست ها در چشم جهانیان به اثبات رسید


عملیات «وعده صادق» یک اقدام قانونی برای تنبیه رژیم غاصب صهیونیستی بود

با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، به عنوان یک نویسنده و پژوهشگر عامل اصلی ورود رژیم صهیونیستی به سرزمین فلسطین چه چیز می دانید؟

ریشه اولیه جاه طلبی های صهیونیست ها برای حضور اشغالگرانه در فلسطین با حمایت ها و فراخوان های پی در پی قدرت های استعماری به رهبری انگلیس مبنی بر ایجاد «میهن ملی» فراهم گردید و ​​آغاز مهاجرت یهودیان به فلسطین و شهرک سازی ها از همان زمان شروع شد. اساس مسئولیت حقوقی حضور غاصبانه صهیونیست ها در سرزمین های اشغالی فلسطین بر عهده نهادهای بین المللی است که این جامعه را نمایندگی می کنند؛ ابتدا «جامعه ملل» و سپس «سازمان ملل متحد» به رهبری آمریکا، انگلیس و فرانسه که در ارتکاب و مشروعیت بخشیدن به غصب سرزمین و آواره کردن مردم فلسطین و جنایات تاریخی شریک رژیم اشغالگر هستند.

موضوع و مسأله‌  دیگر «حق بازگشت» میلیون‌ها آواره‌ی فلسطینی به خانه و سرزمین خود، طی بیش از 70 سال گذشته، همواره مرکز توجه افکار عمومی در سراسر جهان و نیز جامعه‌ی بین‌المللی بوده و جایگاه ویژه‌ای در عرصه‌ی جهانی داشته است. حتی در بسیاری از قطعنامه‌های بین‌المللی، از جمله قطعنامه‌های سازمان ملل متحد و شواری امنیت نیز به آن تصریح گردیده و تأکید شده است. سرگذشت میلیون‌ها آواره‌ فلسطینی که پس از ده‌ها سال اخراج، آوارگی و پراکندگی در مناطق مختلف جهان، همچنان در اوج غربت و محرومیت، هنوز در آرزو و حسرت بازگشت به خانه و سرزمین آبا و اجدادی خویش، روزگار تلخی را می‌گذرانند. آنان با در دست داشتن کلید و اسناد مالکیت خانه و سرزمین خود، همواره اشغالگران صهیونیست سرزمین فلسطین را به چالش کشیده و جهانیان را برای احقاق حق مشروع بازگشت خود، به یاری و مساعدت فرا می‌خوانند.

عملیات «وعده صادق» یک اقدام قانونی برای تنبیه رژیم غاصب صهیونیستی بود

پس 70 سال شکست و تحقیر، عملیات طوفان الاقصی اولین پیروزی قطعی فلسطینی ها در برابر اشغالگران را رقم زد و شخصیت و کرامت از دست رفته احیاء شد، این حادثه چه پیامدها و الزاماتی دارد؟

آنچه در سحرگاه 7 اکتبر 2023 رخ داد، به عنوان یک تغییر کیفی در مفهوم مقاومت تلقی می شود و انقلابی واقعی برای مقاومت فلسطین است، زیرا جنبش مقاومت اسلامی (حماس) حمله زمینی و هوایی را به عمق سرزمین های اشغالی انجام داد. شهرک‌های اسرائیلی که از زمان غصب صهیونیست‌ها، یعنی از سال 1948 به بعد برای اولین بار هدف یک حمله بی‌سابقه قرار گرفتند. امروز هنر مقاومت به‌طور خاص در مقاومت فلسطین بروز و ظهور یافته است.

این عملیات مردم فلسطین را به بازپس گیری سرزمین خود و شکست رژیم غاصب امیدوار کرد و باعث احیای آرمان فلسطین شد و مردم سراسر جهان را به توقف تجاوز به غزه و آزادی فلسطین از غاصب برانگیخته است. امروز یکی از کلمات پرتکرار«فلسطین آزاد» است.  آنچه در 7 اکتبر رخ داد ما را وادار می کند که بگوییم «ساعت هرگز نمی تواند به عقب برگردد» زیرا سیلی که ارتش اسرائیل خورده است پاک نمی شود و آغاز راه فروپاشی رژیم صهیونیستی است. بازگشت آزادی فلسطين به عنوان «عروسِ پيروز»، تقويت شده و برای خاورميانه افتخار آمیز شده است.   اهمیت این عملیات در جایی است که بدانیم دولت های غربی و در راس آنها امریکا از حمایت از رژیم اشغالگر صهیونیستی دریغ نکردند و  نسل کشی صهیونیست ها در چشم جهانیان به اثبات رسیده است.

آیا طوفان الاقصی موفق به گشایش روزنه ای برای آینده روشن فلسطین شده است؟

به طور حتم. آن عملیات و رویدادهای پس از آن با توجه به پیروزی های مقاومت فلسطین در ماههای گذشته، دریچه ای گسترده برای آینده مقاومت به طور عام و فلسطین به طور خاص گشوده است. این پیروزی در نتیجه مقاومت در لبنان، یمن و عراق و در سایه ضعف شرم آور اعراب در عدم حمایت آنان از فلسطین حاصل شده است. ما معتقدیم که رهبری معظم ایران همچون امام خمینی ( ره ) اولین حامی فلسطین و مقاومت اسلامی است. درست است که بگوییم اگر حمایت جمهوری اسلامی ایران از مقاومت در فلسطین نبود، امروز کشوری به نام فلسطین وجود نداشت. به ویژه با توجه به تعصب کور بین المللی  آمریکا نسبت به اسرائیل و در نتیجه تقسیم فلسطین از سال 2007 که یکی از دلایلی است که  رژیم اسرائیل و غرب که می‌گویند؛ توافق بر سر تشکیل دو کشور امکان‌پذیر نیست و باید مقاومت فلسطین را نابود کرد.

با این وجود، من شخصاً پیروزی را نزدیک می بینم. عملیات الاقصی یکی از مراحل آزادسازی فلسطین از رودخانه یعنی رود اردن تا دریای مدیترانه خواهد بود و مرزهای فلسطین عزیز و زخمی باز خواهد گشت. انشاء الله تاریخ پیروزی نزدیک است. با همت مردم شریف و حامیان به ویژه جمهوری اسلامی ایران غزه به «عروس فلسطین» بازمی گردد.

خون کودکان بی گناه غزه، صلح و پیروزی را برای مردمانش به ارمغان خواهد آورد. مردم غزه رهبران مقاومت مسلمانان  در سخت ترین جبهه ها هستند. مردم عزه با روش و سیره ائمه اطهار (ع) و بویژه با توجه به امام حسین (ع) راه عزت و کرامت را انتخاب کردند و همانگونه که امام حسین (ع) با خون خود و فرزندانش پیروز شد، غزه نیز با خون فرزندانش پیروز می شود.  اینجا مایلم تاکید کنم تا فراموش نکنیم که؛ طوفان الاقصی مسلمانان را در جهان از همه فرق و مذاهب متحد کرد. همچنین باید یاد کنیم از شخصیتی که مدافع حق و دفاع مظلوم در برابر ظالم بود.سردار شهید قاسم سلیمانی که در مسیر اسلام گام برداشت و همه مردم لبنان، حتی مسیحیان هم او را دوست داشتند.

در مقابل، دستاورد قابل توجهی برای دشمن متصور هستید؟

هدف دشمن صهیونیستی از ابتدا نابودی جنبش حماس بود و این امر با گذشت بیش از شش ماه از آغاز طوفان الاقصی محقق نشده است و تحولات میدانی نیز حکایت از ناکامی دشمن دارند. ناظران بین المللی  معتقدند دولت صهیونیستی و ارتش آن در این نبرد شکست خورده اند و حماس پیروز میدان است و موضوع طولانی شدن و ادامه جنگ که از طرف نتانیاهو مورد تاکید قرار می گیرد با هدف جلوگیری از سقوط دولت او است و زمانی که جنگ متوقف شود، او سقوط خواهد کرد و به اتهام رشوه و فساد و جنایت محاکمه خواهد شد.

عملیات «وعده صادق» یک اقدام قانونی برای تنبیه رژیم غاصب صهیونیستی بود

در بعد حقوقی، حکم دیوان بین المللی دادگستری در به رسمیت شناختن نسل کشی رژیم صهیونیستی در غزه دارای چه اهمیتی است و چه ابعادی دارد؟

حکم دیوان بین‌المللی دادگستری در ژانویه گذشته و در یکصد و دوازدهمین روز از جنایات رژیم صهیونیستی تصمیمی موقتی اما بسیار مهم بود. زیرا اذعان داشت که اسرائیل در غزه مرتکب جنایت نسل‌کشی شده است. دادگاه لاهه تصمیم خود را در مورد درخواست آفریقای جنوبی در شکایت از اسرائیل در رابطه با اعمال کنوانسیون جلوگیری و مجازات جنایت نسل کشی در نوار غزه اعلام کرد.

 آفریقای جنوبی در پاسخ خود به تصمیم دیوان بین‌المللی دادگستری از «پیروزی قاطع» برای حاکمیت قانون بین‌المللی گفت و این تصمیم را «نقطه عطف مهمی در جستجوی عدالت برای فلسطینی‌ها» اعلام کرد.

دادگاه همچنین اعلام کرد که رژیم اسرائیل باید اقدامات فوری و مؤثری را برای فراهم کردن خدمات اولیه و کمک های فوری بشردوستانه مورد نیاز برای رسیدگی به شرایط دشوار زندگی فلسطینیان در نوار غزه انجام دهد. آن دادگاه از اسرائیل درخواست کرد تا ظرف یک ماه از تاریخ صدور این دستور، یعنی از تاریخ 26/01/2024، گزارشی را در خصوص تمامی اقدامات انجام شده برای اجرای این دستور به آن ارائه کند.

ذکر این نکته ضروری است که «اقدامات موقت» دستوراتی است که دادگاه قبل از صدور حکم قطعی در یک پرونده با هدف جلوگیری از خسارات جبران ناپذیر صادر می کند. بر اساس آن، دولت خوانده مکلف است تا زمان صدور حکم قطعی دادگاه از انجام برخی اقدامات خودداری کند.

تصمیم موقت فوق الذکر صادر شده توسط دیوان بین المللی دادگستری که توسط قاضی دوناهو رئیس دیوان در جلسه قرائت تصمیمات دادگاه قرائت شد، بر اساس اطلاعات و بیانیه های صادر شده از سوی سازمان ملل متحد، اسرائیل را محکوم کرد.

قبل از صدور دستورات دادگاه در مورد اقدامات موقت، قاضی دوناهو به آنچه سازمان ملل در سال گذشته پس از اعزام هیئتی به نوار شمالی گفت، اشاره کرد که 93 درصد از جمعیت با سطوح بحرانی گرسنگی با کمبود مواد غذایی و نرخ بالای سوء تغذیه مواجه هستند. وی گفت: 25 درصد از خانواده‌های غزه با شرایط فاجعه‌بار، کمبود شدید مواد غذایی و گرسنگی مواجه هستند که باعث شده مجبور به فروش دارایی‌های خود و متوسل شدن به اقدامات سخت‌گیرانه برای تامین هزینه یک وعده غذایی ساده شوند. در مجموع  حکمی که صادر شد، هر چند به طور موقت، رژیم صهیونیستی را محکوم کرد و به تمام جهان و  به دوستان و حامیان اسرائیل نشان داد که جنایت می کنتد و رژیم جنایتکار به تمام معناست .

عملیات «وعده صادق» یک اقدام قانونی برای تنبیه رژیم غاصب صهیونیستی بود

عملیات تنبیهی ماه گذشته جمهوری اسلامی ایران علیه رژیم صهیونیستی را چگونه ارزیابی می کنید؟

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی توانست با دقت و فناوری عالی صدها موشک پرتاب کند که به مراکز نظامی و مقرهای راهبردی رژیم صهیونیستی اصابت کرد و باعث رعب و وحشت صهیونیست ها در سراسر سرزمین های اشغالی شد.

شب حمله نظامی ایران مردم غزه که از هفتم اکتبر 2023 خواب خوش نداشتند، آرام و با لبخند رضایت خوابیدند. اگر مقام های رژیم صهیونیستی بفهمند جمهوری اسلامی ایران قادر است هر لحظه اراده کند به تمام مواضع این رژیم در هر نقطه‌ای از فلسطین اشغالی ضربه بزند، بی تردید تقابل میان دو طرف در همین مرحله متوقف می‌شود. با وجود این، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی فرد احمقی است و این موضوع می تواند به افزایش تنش هم منجر شود.

بی شک واکنش ایران را به هرگونه اقدام رژیم صهیونیستی مهلک است و اقدام احمقانه نتانیاهو می تواند به معنای پایان رژیم تروریستی صهیونیستی باشد. رژیم اشغالگر صهیونیستی باید بپذیرد دیگر تصمیم گیرنده و تنها طرف معادلات منطقه نیست، بلکه کشور بزرگی به نام جمهوری اسلامی ایران وجود دارد که می تواند رژیم صهیونیستی را در چند ساعت نابود کند.

جمهوری اسلامی ایران میلیون ها نفری را که آن شب تا صبح بیدار مانده بودند، شگفت زده کرد. به نظر من، آنچه رخ داد روندی قانونی برای تنبیه رژیم غاصب صهیونیستی بود.

 

پایان



منبع خبر

پاسخ های تنبیهی ایران قانونی و مشروع بود/ نسل کشی صهیونیست ها در چشم جهانیان به اثبات رسید بیشتر بخوانید »

این سرزمین، فلسطینی باقی می‌ماند

این سرزمین، فلسطینی باقی می‌ماند


این سرزمین، فلسطینی باقی می‌ماند

با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، برای ورود به بحث درباره طوفان الاقصی بفرمایید. تحلیل شما از رقم خوردن این پیروزی تاریخی و نیز فجایع رژیم غاصب در غزه چیست؟

مطالبه حقوق از دست رفته بر هر مظلومی لازم است. صهيونيستها در این برهه نه تنها از خطوط قرمز که دهه هاست از آن عبور کرده اند و خون بی گناهان زیادی را در طول حیات ننگین خود بر زمین ریخته اند در این جنگ خط سياه بشری هم عبور کردند و بر جنایات خود افزودند. تصویر تاریخی دشمن درباره مردم فلسطین پیش از این حمله پیروزمندانه اینگونه بود که گویا مرگ برای یک فلسطینی که هیچ تقصیری جز فلسطینی بودن در سرزمین خود و سرزمین پدران و اجدادش ندارد، امری عادی است. اما فلسطینیان برای عزت، کرامت و شرافت خود قیام کردند.

از خود گذشتگی و فداکاری مردم و رزمندگان فلسطینی در این حمله بزرگ و سپس حضور در صحنه های دفاع بسیار بزرگ و شایسته تکریم و بزرگداشت است.

هر نظامى در عالم هستى به فداكارى نياز دارد. آنچنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای نشر دین و رسالت الهی، فداکاری کرد و در ابلاغ رسالت سرمبارک و مطهرشان توسط کافران شکسته شد.

یهود بر اساس كلام الله تعالی دو مرتبه در زمین  فساد کردند.( وقضينا إلى بني إسرائيل في الكتاب لتفسدن في الأرض مرتين ولتعلن علوا كبيرا). اما به مسیر خود بازگشتند که آن مقدرات الهی بود. با بدتر شدن فساد آنها، خداوند بندگانی را بر ضد آنها فرستاد که با قدرت بسیار زیادند و با آنان به نبرد خواهند پرداخت.

 امروز می بینیم که طوفان الاقصی که شدیدترین مرحله ای بود که در تاریخ جنگ ها و حماسه ها با آن مواجه شدیم همان اتفاق افتاده است. اما باید در نظر داشت که بزرگترین مصیبت ها هم به دلیل شکست بسیاری از حاکمان مسلمان رخ می دهد.

مادامی که مقاومت عاری از استکبار و غرور و تجاوز به حق و التزام به شرع باشد در مسیر حق است و نباید از قواعد قرآنی فراتر برویم، چنانکه در کلام الله می فرماید« إن تنصروا الله ينصركم ». لذا اگر خدا بخواهد آینده از آن مظلومان خواهد بود. وعده خدا بر آن است که از فاسدان احقاق حق صورت گیرد.( وأنزل الذين ظاهروهم من أهل الكتاب من صياصيهم وقذف في قلوبهم الرعب فريقا تقتلون وتأسرون فريقا. وأورثكم أرضهم وديارهم وأموالهم وأرضا لم تطؤوها..)

این سرزمین، فلسطینی باقی می‌ماند

آینده این جنگ را چگونه می بینید تفاوت دو جبهه مقاومت اسلامی و جبهه کفر جهانی در صحنه نبرد چیست؟

قطعا تنها خداوند قادر و متعال عاقبت همه امور عالم را می‌داند. ما با صبر و استقامت با این نبرد مواجه می‌شویم و انشاءالله عوامل و طراحان و مجریان جنایتها و تروریسم صهیونیسم از بین می‌روند. ما معتقدیم و خدای متعال برای بهبودی همه مسلمانان گشایش خواهد کرد. ما در جنگ غزه خداوند بزرگ را به یاری می طلبیم در حالی که صهیونیست ها از شیطان بزرگ التماس و آرزوی یاری دارند. ﴿ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّىٰ أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾  الحج. 52. حماس و رزمندگان مقاومت در همه جبهه ها به پشتوانه وعده های بر حق الهی ثابت قدم خواهند بود و به فضل الهی پیروز خواهند شد و رژیم غاصب در اراضی مسلمین توفیق نخواهد یافت.

به عنوان مفتی جمهوری عراق  عضو شورای تقریب مذاهب اسلامی درباره ضرورت وحدت جبهه ها علیه دشمن غاصب چه بیانی دارید؟

بدون تردید آنچه در نوار غزه رخ داد سیل خروشان دشمن برای هدف قرار دادن مسلمانان بود و اگر کشورهای عربی و اسلامی متحد شوند دشمن نمی‌تواند در برابر آن‌ها مقاومت کند. من ۱۲ بار با شهید قاسم سلیمانی دیدار کردم و برای تشکیل ارتشی برای مسلمانان متشکل از شیعه و اهل سنت به توافق رسیده بودیم. امیدوارم ارتش مسلمانان به‌ویژه توسط کشورهای محور مقاومت تشکیل شود.

در این زمان بر حکام عرب و دولتهای اسلامی واجب است که نسبت به فلسطین تغییر رویکرد دهند و به تقوای الهی روی آورند چرا که  در روز قیامت در قبال رفتار خود باید پاسخگو باشند.

پیام شما به مردم و رزمندگان مقاومت در فلسطین چیست؟

 به فلسطینی ها به طور عام و به مردم غزه به طور خاص می گویم: از غیرت شما متحیر و متاثر شدیم و با تسلیم شدن شما در برابر اراده و تقدیر الهی به هوش آمدیم. پس شما  خود ثابت کردید. در مقابل دشمن قیام کنید و از مرگ نهراسید که کاشت کننده خداست و حق دارد هر زمانی که بخواهد بذر خود را درو کند. با تمام وجود و با تمام جسم و جان خود تا آخرین لحظه در کنار مردم مظلوم فلسطین هستیم و انشاالله با آزادی مسجد الاقصی به آنجا خواهیم رفت.

سلام نظامی اسلامی خود را به شما عرض می کنم و از خدا می خواهم که مرا از شما دور نگرداند. من از شما التماس دعا دارم. نصرت الهی بر شما. پیروزی نهایی و غلبه بر ظلم وعده صادق الهی است که تصادفی نیست بنابراین اسرائیل از سرزمین مقدس و شریف فلسطین اخراج می شود و این سرزمین، فلسطینی باقی می ماند.

به دشمن صهیونیستی اعلام می کنیم عراقی ها، مجاهدین و مقاومت و همه غیرتمندان و شرافتمندان زنده هستند. رسالت ما این است که بگوئیم ما غافل نیستیم و نمی ترسیم و با صراحت می گوئیم که از فلسطین حمایت و اشغالگران را بیرون می کنیم. ما اشغالگری را نمی پذیریم و جهان استکبار را کنار خواهیم زد.

پایان



منبع خبر

این سرزمین، فلسطینی باقی می‌ماند بیشتر بخوانید »