شاهنامه

اهمیت متون کهن ایرانی بخاطر روح حماسه است/ کودکان را با شاهنامه آشنا کنیم

اهمیت متون کهن ایرانی بخاطر روح حماسه است/ کودکان را با شاهنامه آشنا کنیم


محمدرضا سرشار راوی قصه‌های ظهر جمعه در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، در پاسخ به اینکه از چه زمانی می‌توان ادبیات کهن را به کودکان آموزش داد، اظهار داشت: در گذشته هر دانش‌آموزی که وارد مکتب می‌شد با بوستان و گلستان سعدی مانوس می‌شد و ادبیات کهن ایران را می‌شناخت لذا آموزش همزمان با ورود به مکتب که از همان شش یا هفت سالگی بود، همراه می‌شد.

وی استفاده از نسخ بازنویسی کتاب‌های کهن برای آموزش به کودکان و نوجوانان را مناسب دانست و تاکید کرد: مجموعه کتاب‌های قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب و کتاب‌های میرکیانی از آثاری است که برای بچه‌ها مناسب است.

این نویسنده پیشکسوت خاطرنشان کرد: مرحوم آذری یزدی به متون کهن آشنایی خوبی داشت و بازنویسی ایشان برای آشنایی کودکان و نوجوانان با این ادبیات موثر است.

سرشار درباره پرداختن به شاهنامه به کودکان گفت: دوره نوجوانی دوره مناسبی با شاهنامه است؛ در گذشته توصیه می‌شد شاهنامه و دیگر کتب متون کهن را از نوجوانی باید خواند و معتقد بودند معانی این کتب را شاید تا ۸۰ سالگی متوجه نشویم.

وی وجود عنصر حماسه را مهم‌ترین علت اهمیت با ادبیات کهن ایرانی و شاهنامه دانست و تاکید کرد: نوجوان امروز نسبت به گذشته از هوش بالاتری برخوردار است که همین مسئله را باید مورد توجه قرار داد و نسبت به آموزش متون کهن جدیت بیشتری داشت. 

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اهمیت متون کهن ایرانی بخاطر روح حماسه است/ کودکان را با شاهنامه آشنا کنیم بیشتر بخوانید »

روایتی از نام چین در متون ایرانی

روایتی از نام چین در متون ایرانی



متنی از قرن ششم چین را چنین توصیف کرده: و در چین ملک عادل بود، حوضی ساخته است سلسله در آن کرده، چون مظلومی بنالد، سلسله را بجنباند، ملک بداند کی مظلوم است وی را راه دهند و انصاف وی بستانند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، ایرانیان و چینی‌ها وارث دو تمدن و دو فرهنگ بزرگ جهان باستان‌اند. دو فرهنگ کهن و چند هزار ساله ایران و چین ارتباطاتی باهم داشته‌اند و این مدعا را می‌توان از شباهت‌های میان اساطیر ایرانی و چینی دریافت و این شباهت‌ها حتی باعث شده تا برخی نظریه‌پردازان این ایده را مطرح کنند که شاید چینی‌ها در حدود بیست و سه قرن قبل از میلاد مسیح از نواحی جنوبی دریای خزر به سمت شرق کوچ کرده‌اند که اکنون و در این مجال مختصر به این مباحث کاری نداریم.

اما بر اساس برخی پژوهش‌ها می‌دانیم که خط برای نخستین بار از ایران به چین رفته و در زمینه‌های هنری مختلف از جمله نگارگری و سفالسازی نیز میان ایرانیان و چینی‌ها روابط دوسویه‌ای وجود داشته است. در زمینه روابط سیاسی نیز پژوهش‌ها نشان می‌دهد که نخستین ارتباط‌ها میان ایرانیان و چینی‌ها به حدود دو قرن پیش از میلاد مسیح باز می‌گردد، به همین دلیل در متون کهن ایرانی نام چین به صورت‌های مختلف ثبت و ضبط شده است. وجود راه عظیم و بزرگ ابریشم که نقطه پیوندی میان ایران و چین بود نیز بر گستردگی این روابط افزود. هرچند دور بودن چین باعث شده بود تا بسیاری از مردم چین را با هاله‌ای از افسانه‌ها بشناسند. این روابط پس از استیلای اسلام بر سرزمین‌های ایران نیز ادامه یافت و این بار چین روابط گسترده‌ای را با تمدن اسلامی در پیش گرفت. این روابط گسترده در پیش و پس از اسلام در متون عمده و مهم تمدن ایرانی تأثیر گذاشته است و این امری طبیعی است و بهرحال باید بخش مهمی از تاریخ کشورها را در متون ادبی و فرهنگی آنها یافت. اکنون شاهنامه فردوسی یکی از منابع مهم برای درک روابط بین ایران باستان و چین و چند و چون این روابط است، هرچند که فردوسی اطلاعات ناصحیحی از چین را نیز ارائه می‌کند.

و در چین ملک عادل بود، حوضی ساخته است سلسله در آن کرده، چون مظلومی بنالد، سلسله را بجنباند، ملک بداند کی مظلوم است وی را راه دهند و انصاف وی بستانند. و در آنجا قاضی و حبس بود

منصور رستگار فسایی بازتاب چین در شاهنامه را چنین توضیح می‌دهد: «بسیاری از داستان‌های اژدهایان و دیوان شاهنامه ملهم از افسانه‌های چینی هستند و گروهی از ناماوران شاهنامه، نیز به نوعی به چین و خُتن منسوبند، به علاوه، سرزمین چین صحنه بسیاری از وقایع و حوادثی است که در شاهنامه از آنها سخن گفته می‌شود. لازم به یادآوری است که کشوری که در شاهنامه چین خوانده می‌شود، دقیقاً با چین امروزی منطبق نیست، زیرا که پیشینیان تصویر علمی و دقیق از چین نداشتند و به همین جهت بسیاری از نواحی مجاور و خارج از چین اصلی و چین بزرگ، ترکستان و تبت و مغولستان را نیز از جمله قلمرو چین به حساب می‌آوردند و چین می‌خواندند و پهلوانان کوشانی چون کاموس و اشکبوس کشانی را نیز چینی می‌نامیدند، در حالی که کوشانیان خود امپراتوری مستقل و نیرومندی در مشرق ایران بودند.»

به باور این پژوهشگر فردوسی چین را سرزمینی بزرگ و پرجاذبه می‌شناسد و بیش از هر کشور دیگر در شاهنامه از آن کشور سخن می‌راند و مردم آن دیار را دارای فرهنگی غنی، هوشیار، توانگر، صاحب قدرت و دانادل می‌شمارد. در شاهنامه، چین، سرزمینی بزرگ و دور، ولی در همسایگی ایران است، دریای چین در کنار آن قرار گرفته و فغفوران، خاقان‌ها و طرخانان بر آن فرمانروایی دارند. مردم و لشکر و ثروت فراوان دارد و از آن کالاهای بسیار به اطراف جهان فرستاده می‌شود و نقاشان چینی در آنجا به بت‌آرایی در بتخانه‌ها و نقش و نگارسازی بر پرده‌ها و پارچه‌های پرنیانی می‌پردازند. در چین، اژدهایان، دیوان و شگفتی‌های بسیار وجود دارد. در دوران اساطیری شاهنامه، چین، جزئی از قلمرو فریدونی است که پس از تقسیم جهان در میان فرزندان فریدون، به همراه توران سهم تور می‌شود و از آن‌پس شاهان توران چون افراسیاب و ارجاسپ که در حدّ فاصل ایران و چین می‌زیستند، خود را شاه یا سالار خاورزمین، توران و چین، شهنشاه چین و سالار چین می‌خوانند. علیرغم بُعد طبیعی چین، ایرانیان، چین را سرزمینی قابل دسترس و نزدیک به خود احساس می‌کردند و بسیاری از وقایع اساطیری و حماسی شاهنامه یا در داخل چین اتفاق می‌افتد و یا به نوعی با چین ارتباط پیدا می‌کند.

ضحّاک در صدمین روز چیرگی خود بر ایران جمشید را تا داخل خاک چین دنبال می‌کند و او را در دریای چین فراچنگ می‌آورد و با ارّه به دو نیم می‌سازد. مفهوم واقعی این داستان اساطیری آن است که اگرچه جمشید به دورترین نقطه جهان پناه برده است، از انتقام جویی ضحاک در امان نیست. همچنین نباید فراموش کرد که در شاهنامه داستانی مستقل به خاقان چین اختصاص دارد که تعمق در این داستان نشان می‌دهد که در این دوران توران و چین دو قلمرو مستقل ولی متحد دارند و سیاست نظامی چین در حمایت از تورانیان، موفقیتی در پی ندارد و به کشته شدن پهلوانان بزرگ چینی و اسارت خاقان چین و پراکندگی لشکر وی منجر می‌شود.

بجز شاهنامه منابع بسیار دیگری نیز به چین اشاره کرده‌اند و چین جایگاه ویژه‌ای بویژه در متون تاریخی جغرافیایی در تمدن اسلامی داشته است. در کتاب «حدود العالم» که متنی است متعلق به سده چهارم هجری چین و حدود و ثغورش چنین تعریف شده است: «ناحیت چینستان، ناحیتی است کی مشرق او دریای اقیانوس مشرقی است و جنوب وی واق‌واق و کوه سرندیب و دریای اعظم و مغرب وی هندوستان و تبت است… و این ناحیتی است بسیار نعمت با آب روان و اندر او معدن‌های زر است بسیار و اندر این ناحیت کوهی است و بیابان و دریا و ریگ است و ملک او را فغفور چین خوانند و گویند کی از فرزندان فریدون است و گویند ملک چین‌سیصد و شصت ناحیت دارد که هر روزی از سال مال یک ناحیت به خزینه آرند و مردمان این ناحیت مردمانی خوب‌صنعت‌اند و کارهای بدیع کنند و به رود… اندر نشسته به تبت آیند به بازرگانی و بیشترین از ایشان دین مانی دارند، ملک ایشان شمنی است و از این ناحیت زر بسیار خیزد و حریر و پرند و خاوخبر چینی و دیبا و غضاره و دارچینی… و اندر این ناحیت پیل است و کرگ.»

مولوی بزرگ داستان دلکشی در در دفتر اول مثنوی معنوی خود دارد به نام «قصه مری کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی و صورت‌گری» که ابیات نخستین آن چنین است:

چینیان گفتند ما نقاش‌تر * رومیان گفتند ما را کر و فر

گفت سلطان امتحان خواهم درین * کز شماها کیست در دعوی گزین

اما چین به دلیل دوردست بودنش و سختی‌های سفر در منابع دیگری از ایرانیان نیز جای داشت. نویسندگان عجایب‌نامه‌ها نیز حتماً بخشی از متن خود را به چین اختصاص می‌دادند. یکی از این منابع به قلم محمد بن محمود بن احمد طوسی است.

معرفی کتاب «عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات»

«عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات» نوشته محمد بن محمود بن احمد طوسی متنی جذاب و خواندنی است درباره عجایب جهان و البته که این متن علمی نیست و بیشتر بر شواهد و تعریفات خیالین نگاشته شده است. محمد بن محمود در میان سال‌های ۵۵۱-۵۶۲ با این هدف کتاب را تألیف کرد تا اشخاص بدون خارج شدن از خانه و شهر خود، با شگفتی‌های جهان آشنا شوند و این شگفتی‌ها همه چیز را دربر می‌گیرد. از شگفتی‌های دیگر کشورها و شهرها و شگفتی‌های طبیعت گرفته تا شگفتی‌های انسان‌ها و حتی بیماری‌ها.

همسایه هندوستان‌اند اما اقلیم هند فراخ‌تر است. در چین اسپ دارند و فیل را شوم دارند. در همه چین زشتی و یک چشمی نباشد همه نیکرو باشند، به زمستان و تابستان حریر پوشند، هوا گرم بود و زمین نمگین باشد

نویسنده کتاب در زمان طغرل دوم (آخرین فرمانروای سلجوقی عراق و کردستان‌؛ ۱۱۷۷–۱۱۹۴ میلادی) حیات داشت. محمد بن محمود از آنجا که زاده همدان بوده است در برخی منابع او را به نام محمد بن محمود همدانی خوانده‌اند. اما غالباْ او را به اصالت پدربزرگش طوسی می‌خوانند و می‌شناسند.

متن اصلی کتاب «عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات» در ۱۰ باب (در متن کتاب با عنوان رکن) نوشته شده است و این ۱۰ باب ۶۶ بخش از عجایب جهان را تشکیل می‌دهند. عناوین برخی از این بخش‌ها از این قرار است: «صفت عرش و لوح قلم»، «صفت اسرافیل و جبرئیل و میکائیل و ملک الموت»، «عجایب آفتاب»، «عجایب ستاره‌ها»، «صفت آتش پرستان»، «عجایب هوا»، «عجایب آب»، «عجایب چاه‌ها»، «عجایب زمین»، «عجایب آدم»، «در خواص آدمی»، «در خواص زنان»، «در احوال مدعیان»، «در احوال کاهنان»، «در معجزات انبیا»، «در کرامات اولیا»، «در علم کیمیا»، «در علم طب»، «عجایب خواب»، «عجایب مرگ»، «عجایب دنیا»، «عجایب زلزله و طاعون و باریدن سنگ»، «عجایب صورت»، «عجایب گور»، «عجایب گنج»، «عجایب دیو»، «عجایب جن»، «عجایب دیو»، «عجایب مار و کژدم»، «عجایب دریاها»، «عجایب نهرها و چشمه‌ها»، «عجایب اقالیم و بلاد»، «عجایب مسجدها»، «عجایب هندوان و سیاهان» و…

طرح مباحث و ساختار صوری این کتاب به تقلید از طبقه‌بندی کتاب طبیعیات ارسطو شکل گرفته است، اما همانطور که اشاره شد محتوای آن علمی نیست و مؤلف به غیر از گفتارهایی از پیامبر (ص) و پاره‌ای حکایات تاریخی، به توصیف جهانی خیالی پرداخته و می‌توان گفت به نحوی میان قصه‌ها و اساطیر گم شده است، هرچند که برخی از مطالب آن با تحولات علوم در آن دوران همخوان است. کتاب پر از حکایات گوناگون است و به همین سبب برخی آن را منبعی مهم برای مطالعه ادبیات عامیانه در ایران به شمار می‌آورند.

تصحیحات «عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات»

یکی از نخستین تصحیحات از این متن را زنده‌یاد منوچهر ستوده انجام داد که برای نخستین بار به سال ۱۳۴۵ توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب منتشر شد. این کتاب اکنون به توسط وارث آن انتشارات یعنی انتشارات علمی و فرهنگی تجدید چاپ می‌شود. جعفر مدرس صادقی نیز یک مجلد از مجموعه بازخوانی متون خود در نشر مرکز را به این کتاب اختصاص داده و آن را با عنوان «عجایب نامه» منتشر کرده است. چاپ نخست این مجلد در ۱۳۷۵ منتشر شد و تا سال ۱۴۰۰ به چاپ ششم رسید.

در چین ملک عادل بود/ روایتی از نام چین در متون ایرانی

مجموعه بازخوانی متون نشر مرکز، شامل ویرایش فنی و صوری جعفر مدرس صادقی است بر متون کلاسیک ادبیات ایران. مدرس صادقی برای این متون رسم‌الخط ساده و یکدست و آشنا برای مخاطبان این دوران انتخاب کرده و حرکت‌گذاری واژه‌های دشوار و نام‌های ناآشنا، نشانه‌گذاری دقیق و درست جمله‌ها، و تجدیدنظر در سطربندی و پاراگراف‌بندی متن را انجام داده است. این کار باعث شد تا عامه مردم که پیشتر به دلیل دشواری خواندن به سمت مطالعه متون کهن نمی‌رفتند، اقبال بسیاری به این کتاب‌ها نشان دهند.

طب ایشان داغ بود. متاع چین پشم بود و دیباج‌ها و دارچینی و مامیران و کاغذچینی و کاسه چینی و زررشته و سنبل و نقاشان حاذق

در ادامه قسمت‌هایی از عجایب چین به نقل از تصحیح زنده‌یاد منوچهر ستوده از «عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات» را بخوانید:

عجایب چین به روایت «عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات»

چین اقلیمی است فراخ جمله کفار دارد، حدی به هند پیوسته است و ملک تبت خراج به ملک چین دهند و در چین مروارید بود نیکو تا یک دانه صد هزار دینار ارزد و در آب خوش بود و لوءلوء دریای شور نیکوتر بود و صافی‌تر، اما آنکه در آب خوش بود بزرگ‌تر بود. و این صدف جانوریست چندانکه بچه کبوتر، دو صدف بوی درآمده به وقتی معلوم به شب برآید و صدف بگشاید و چند قطره از باران نیسان بستاند و صدف بهم آرد و زیر شود تا آن قطره در آن صدف رنگ وی گیرد و لوءلوء شود و در باب جواهر بگویم.

و در چین ملک عادل بود، حوضی ساخته است سلسله در آن کرده، چون مظلومی بنالد، سلسله را بجنباند، ملک بداند کی مظلوم است وی را راه دهند و انصاف وی بستانند. و در آنجا قاضی و حبس بود… همسایه هندوستان‌اند اما اقلیم هند فراخ‌تر است. در چین اسپ دارند و فیل را شوم دارند. در همه چین زشتی و یک چشمی نباشد همه نیکرو باشند، به زمستان و تابستان حریر پوشند، هوا گرم بود و زمین نمگین باشد، برنج خورند و گوشت خوک…

طب ایشان داغ بود. متاع چین پشم بود و دیباج‌ها و دارچینی و مامیران و کاغذچینی و کاسه چینی و زررشته و سنبل و نقاشان حاذق تا یکی جامه دیباج ببافت و بر در خانه درآویخت به فخر، غلامی گفت: «این جامه را عیبی است.» ملک چین گفت: «چه عیب دارد؟» گفت: «صورت طاووسی بر آن کرده‌اند که شاخ خرما در منقار دارد و طاووس شاخ خرما برنتواند گرفت، اگر به شهری دیگر برند عیب کنند.» و دیگری جامه‌ای درآویخت بر آن نقش کرده مرغ بزرگ بر سنبله نشسته، گفت «سنبله‌ای ضعیف مرغی را بر نتواند اشت و دوتا گردد و سر بزیر آورد.» ملک بفرمود تا جام‌ها بدریدند و آن غلام را خلعت داد. مقصود آنست که تا بدین حد اندیشه کنند.

و آخر بلاد چین تبت است و چین را به نام چین بن فغفور بن کماری بن یافث بن نوح خوانند.

منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از نام چین در متون ایرانی بیشتر بخوانید »

فردوسی رندانه خود را به عنوان راوی وارد شاهنامه می‌کند

فردوسی رندانه خود را به عنوان راوی وارد شاهنامه می‌کند


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، «یوسفعلی میرشکاک» شاعر، نویسنده، پژوهشگر و طنزپرداز، در دهمین جلسه درس‌گفتار‌های شاهنامه به ورود رندانه فردوسی به ماجراهای شاهنامه پرداخت و اظهار داشت: فردوسی گاهی خودش را به عنوان راوی وارد ماجرا می کند و در آنجاست که به سخنوری و بیان اندیشه های خویش می پردازد.

سخن ماند از تو همی یادگار
سخن را چنین خوار مایه مدار

میرشکاک در بخش دیگری از این نشست به واژه سازی هنرمندانه فردوسی در شاهنامه اشاره و خاطر نشان کرد: فردوسی عبارت ها را به گونه ای واضح می سازد و واژه را طوری به کار می برد که همان معنای مورد نظرش را افاده کند.

میرشکاک، که در این جلسه هم به شرح و تحلیل بخش دیگری از داستان فریدون پرداخت، فریدون را انسان کامل عنوان کرد و گفت: فریدون با داد و دهش اسطوره شده است.

«فریدونِ فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی»

میرشکاک درادامه با اشاره به تفاوت شاهنامه پژوهی و شاهنامه شناسی تصریح کرد: هوشنگ ابتهاج هم بیشتر از اهل پژوهش و آکادمی روی حافظ کار کرده بود. حافظ را می‌شناخت چون ذوقش در راستای حافظ بود و از بس که حافظ خوانده بود، با او همداستان شده بود.

این برنامه، ساعت ۱۸ تا ۲۰ سه شنبه های هر هفته در خیابان سمیه، نرسیده به حافظ، حوزه هنری، سالن سلمان هراتی برگزار می شود و حضور در آن برای همۀ علاقه‌مندان و پژوهشگران آزاد است.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فردوسی رندانه خود را به عنوان راوی وارد شاهنامه می‌کند بیشتر بخوانید »

درک درست شاهنامه موجب دگرگونی فرهنگ خواهد شد

درک درست شاهنامه موجب دگرگونی فرهنگ خواهد شد


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، «یوسفعلی میرشکاک» شاعر، منتقد و پژهشگر ادبی در دومین جلسه از «درس گفتارهای شاهنامه» که به‌همت دفتر پاسداشت زبان فارسی حوزۀ هنری برگزار شد، اظهار داشت: مخاطب در خوانش شاهنامه باید توجه به اتفاقی داشته باشد که در زبان فردوسی رقم می‌خورد.

وی در توضیح نسخه‌های شاهنامه به حضار گفت: انس بنده در شاهنامه به نسخه‌ای است که از محمدعلی فروغی به چاپ رسیده است.

این پژوهشگر ادبی، اسماء‌الله موجود در شاهنامه را مورد اشاره قرار داد و با تأکید براینکه بیش از هزار اسماء‌الله در شاهنامه وجود دارد، عنوان کرد: فردوسی در شروع شاهنامه آنجا که می‌گوید «بنام خداوند جان و خرد»، نام را به‌جای اسم آورده است.

میرشکاک در تشریح این بیت «خداوند کیوان و گردان سپهر / فروزنده ماه و ناهید و مهر»، گفت: از اینجا به‌بعد وارد دستگاه فکری فردوسی می‌شویم. چرا خداوند کیوان؟ کیوان بعد از اورانوس پدر همه سیاراتی است که هرکدام متعلق به خدایانند. اینجا منظور از خدایان، خدای عوام نیست بلکه مظاهر حضرت حق است که به تعبیر ما ۱۴ معصوم می‌شوند.

این منتقد و پژوهشگر ادبی با بیان اینکه حق تعالی در مظاهر مختلف تجلی می‌کند، افزود: بخاطر همین تجلی است که در قرآن اشاره می‌شود که هرجا نگاه کنید چهره خداست چراکه همه هستی مظهر خداوند است، لذا کیوان حدفاصلِ این جهان و جهان آخرت است، یعنی هرکسی بتواند خودش را به کیوان برساند دیگر از چرخه بازپیدایی و رجعت خارج شده است.

وی شرط رسیدن به کیوان را گذشتن از خورشید دانست و با بیان اینکه تا پیش از رسیدن به خورشید امکان رجعت به کالبد وجود دارد، عنوان کرد: بخاطر همین «خداوند کیوان» یک اسم خاص برای پروردگار است که در آثار اساطیری ما آمده است.

این پژوهشگر در تشریح «خداوند کیوان و گَردان سپهر/ فروزندهٔ ماه و ناهید و مهر»، گفت: ماه و ناهید و مهر بخاطر روشنی بحث دیگری دارند چون خداوند روشنی بخش این‌هاست؛ اینجا اساس قضیه انسان و زمین است درحالی که جماعت غربی فکر می‌کردند جهان، خورشید محور است درحالی که خورشید محور کائنات به‌معنی محوریت خورشید نبوده است لذا مرکز کائنات زمین است چون خلیفه خداوند روی زمین مستقر است و این خلیفه در شاهنامه شهریار است.

میرشکاک درباره «ز نام و نشان و گمان برتر است» اظهار داشت: این بیت یعنی خداوند در اسم جای نمی‌گیرد و محدود به اسم نیست و در نشان و صفت جا نمی‌گیرد و محدود به صفت نیست. مولا امیرالمؤمنین (ع) در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «کمال توحیده نفی الصفات عنه» یعنی اوج توحید این است که صفت برای حضرت حق قائل نباشیم درحالی که ما خدا را در صفت ایشان می‌دانیم.

وی در ادامه به تشریح فرازهای دیگری از شاهنانه پرداخت و درباره «سخن هر چه زین گوهران بگذرد/ نیابد بدو راه جان و خرد» با بیان اینکه زبان مهم‌ترین حس انسان است و مولا اميرالمؤمنين به آن اشاره دارد که فرمودند اگر زبان از انسان دریغ شود او یک مُرده متحرک است.

این شاعر به این بخش شاهنامه «خرد گر سخن برگزیند همی/ همان را گزیند، که بیند همی» اشاره کرد و آن را برابر تمام فلسفه غرب دانست و ادامه داد: فردوسی در شاهنامه اسم و فعل و حرف را به هر نحوی که دلخواه خود بوده به‌کار برده است. اگر توانمندی این مرد درک شود زبان و نوشتار و نگارش و فرهنگ ما را دگرگون خواهد کرد.

میرشکاک به اشارات فردوسی درخصوص اهمیت علم پرداخت و با بیان ِاینکه «پرستنده باشی و جوینده راه/به ژرفی به فرمانش کردن نگاه» تأکید بر اهمیت دانایی دارد؛ ما اینجا به درک اهمیت دانش برای قدرتمند شدن پی می‌بریم چیزی که موجب سیطره امروز غرب شده است همین دانایی و دانش است.

وی «خرد» را در شاهنامه یک کلمه مذموم معرفی کرد و اظهار داشت: بزرگانی همچون فردوسی و حافظ به زبان نظم شعر نمی‌گفتند بلکه زبان آن‌ها نظم بوده است و بخاطر این تمام سخن آن‌ها حکمت است البته متاسفانه این فرهنگ غنی حفظ نشد تا جایی که فقها مقابل شعرا ایستادند بخاطر همین دیوان شخصیتی همچون امام خمینی (ره) بعد از رحلت ایشان به چاپ رسید درحالی که شعرا در گذشته نمایندگان خداوند بوده‌اند چون سخنان خداوند را بیان می‌کردند.

این پژوهشگر به تأثیرگذاری شاهنامه در حفظ فرهنگ ایران اشاره‌ کرد و تصریح کرد: عشایر ایران با وجود اینکه سوادی نداشتند سال‌ها فرهنگ‌شان را به‌واسطه‌ شاهنامه حفظ کردند و مناسک و آیین داشتند تا اینکه مورد خیانت پهلوی قرار گرفتتد و زبانشان ویران شد.

میرشکاک با تأکید براینکه دستگاه فکری ایرانی در شعر تجلی پیدا کرده است، افزود: حماسه، جنگجویی و زیبایی شاهنامه باعث می‌شود که ما متوجه زبان و اندیشه فردوسی‌ نشویم لذا با یک روز و یک سال همنشینی با شاهنامه به مضامین آن پی نمی‌بریم. متوجه منظور فردوسی و شاهنامه شویم و من خودم هنوز فکر می‌کنم فقط به اندازه یک دانش‌آموز شاهنامه را درک کرده‌ام چراکه راهبردن به حکمت حماسه سخت است و متن سرراست نیست.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

درک درست شاهنامه موجب دگرگونی فرهنگ خواهد شد بیشتر بخوانید »

انتقاد میرشکاک از شفیعی کدکنی/ «شاهنامه» کارکرد اجتماعی دارد

انتقاد میرشکاک از شفیعی کدکنی/ «شاهنامه» کارکرد اجتماعی دارد


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، «یوسفعلی میرشکاک» پژوهشگر و منتقد ادبی در نشست درس‌گفتارهای خود پیرامون شاهنامه‌خوانی با تأکید براینکه انسان به‌واسطه‌ هویت، انسان است، اظهار داشت: شاهنامه، خدای‌نامه و کلاً موالی قدیم ما و آن‌چه از قبلِ ورود مدرنیته داشته‌ایم و باقی مانده حتی آنجایی که جز سخافت نمی‌بینیم، نه‌فقط شاهنامه بلکه دیوان سوزنی سمرقندی نیز به‌یک معنا وجهی از هویت این قوم است.

وی با بیان اینکه طی چند سال گذشته هیچ وقت خودم را سانسور نکرده و همواره بدون ممیزی سخن گفته‌ام، افزود: انسانِ بدون هویت ایرانی کسی است که باوجود گرسنگی همسایه‌اش پولش را در جهت شرکت در کنسرت تتلو در آنتالیا خرج می‌کند. خیلی‌ها از نظام ناراحت‎ند؛ بله اصلاً این نظام از حیث اقتصادی بلد نبوده است چه کار کند اما اگر انسانِ ایرانی می‌توانست هویتش را بازیابی کند مشکلی پیش نمی‌آمد چراکه اولین‌باری نیست که این قوم و سرزمین دچار مشکل اقتصادی و سیاسی و… شده است. هویت جمعی مردم ایران در گذشته باعث می‌شد قحطی محض پیش نیاید. با این وجود این مردم بخاطر هویت مشخص‌شان که قومی و دینی بود، از بحران‌های بزرگ رد ‌شدند.

این منتقد ادبی به درگیری صفاریان با سامانیان و آشوب‌های عظیم آن در شرق و غرب و شمال و جنوب ایران اشاره کرد و ادامه داد: با وجود این درگیری‌ها فشاری به مردم وارد نمی‌شد. هنگامی که غزنویان با سامانیان مشکل پیدا می‌کنند و درگیری‌های زیادی شکل می‌گیرد باز قوم ایرانی برمدار هویتشان می‌گردند. ۲۰۰ ـ۳۰۰ سال جنگیدن ایرانیان با اعراب با چه چیزی بود؟ یعنی با تکیه بر چه منش و بینشی بود و چه چیزی در جانشان بود که توانستند آن همه سال در برابر فرهنگ مقابل مبارزه کنند؟ در تحویل قدرت از غزنویان به سلجوقیان اوضاع پریشانی وجود داشته است اما مردم رد می‌شدند و حکومت‌ها با هم درگیر بودند لذا مشکل، مشکلِ قدرت بوده است نه مردم.

میرشکاک خطاب به جوانان و با تأکید براینکه از چشم‌انداز من مشکل امروز هویت است، گفت: گذشتگان با عرب روبرو بودند و امروز ما در برابر غرب هستیم. تا قبل مشروطه و مدرنیته هویت واحد داریم اما سپس هویت‌مان دوپاره یا کلاً بی‌هویت می‌شویم یا برای اینکه از گزند مدرنیته در امان باشیم خودمان را به‌صورت تصنعی به گذشته هزار ساله و ده‌هزار ساله پرت می‌کنیم.

این شاعر به تشریح ویژگی‌های تکنولوژی پرداخت و با بیان اینکه تکنولوژی همواره انسان را به‌سمت خاصی هدایت می‌کند که پیش از آنکه غرق آن شویم باید آگاه باشیم، گفت: ما بخاطر تکنولوژی است که مصرف کننده شده‌ایم درحالی که در جمهوری اسلامی به غرب «نه» می‌گویم اما این فقط در گفتار است چراکه در کردار هنوز نتوانسته‌ایم نه بگوییم.

وی تحقق مدنیت دینی را مقدمه بازگشت به هویت دینی دانست و اظهار داشت: هرجایی که تکنولوژی ورود پیدا کند به‌نفع خودش جا باز می‌کند و این مسئله را که اغلب مشکلات ما از آن سرچشمه می‌گیرد جماعت موجود متوجه نشده‌اند و این درحالی است که ما غرق در سرمایه‌داری بین‌المللی و امپریالیسم هستیم درشرایطی که قصد درگیری با آمریکا را داریم که شدنی نیست.

میرشکاک با تأکید براینکه ما با آرمان‌گرایی و محال‌اندیشی انقلاب کردیم، گفت: اگر امروز نمی‌توانیم خودمان را جمع کنیم بخاطر آن است که هویت قومی و دینی‌مان ناخواسته روبروی هم ایستاده‌اند درحالی که این مسئله‌ای کاذب است چراکه هویتی قومی که با هویت دینی درگیر باشد کاذب است چون هویت قومی و دینی پشت‌و روی یک سکه‌اند.

این محقق و پژوهشگر، عدم دیالوگ و ارتباط‌گیری با نسل جدید را مشکل نسل اول انقلاب دانست و ادامه داد: ویرانی زبان به ویرانی هویت منجر می‌شود و من با خودم قرار گذشته‌ام شاهنامه بگویم چون شاعران گذشته حکیم بودند و کسی که با آن اُنس بگیرد متوجه می‌شود چگونه حافظ، مولانا و خیام و هرکسی که چشم‌انداز خاصی دارد از آن بیرون آمده است؛ عظمت این کتاب به‌قدری است که ۱۴۰۰ سال اجازه نداده است این مردم فارسی‌زبان، عرب شوند.

وی گفت: باید بدانیم چه کسی هستیم، چراکه هر فرد از یک‌سری زیرساخت همچون عقل، عاطفه، خیال، زبان، حکمت و.. شکل گرفته‌ که در او تجلی پیدا می‌کند. آن فرد ایرانی که در آمریکا زندگی می‌کند با این فرض که ضد جمهوری اسلامی باشد نیز ایران و تهران را دوست دارد و اگر تیم فوتبال ایران با آمریکا بازی کند باز طرفدار ایران است و این ناخودآگاه است. غفلت از این ناخودآگاهی، ناخودآگاهی را مضاعف خواهد کرد و بخواهیم یا نخواهیم یک حادثه باید رخ دهد تا بفهمیم ایرانی هستیم یا نیستیم.

میرشکاک شعر «این وطن مصر و عراق و شام نیست/ این وطن، شهریست کان را نام نیست» را خواند و گفت: وطن ساحت وجودی توست. همه ایرانیان بخاطر پیروزی تیم فوتبال ایران برابر آمریکا خوشحال شدند اما کسی نیست بپرسد چرا هویت ما فقط در فوتبال می‌جُنبد درحالی که در اقتصاد، سیاست، هنر و اندیشه نیازمند هویت هستیم.

این منتقد بر لزوم بازیابی هویت تأکید کرد و گفت: باید بتوانیم در عین تمدن، مثل انسانِ ایرانیِ قرن ششم، قرن هفتم و قرن هشتم واجد هویتی باشیم که دین و قومیت در آن همسو باشند تا بر مشکلی همچون حمله مغول غلبه کنیم.

وی عنوان کرد: در ایرانیان شهیدانی همچون سیامک تا یزدگرد و سیاوش وجود دارد؛ قوم ایرانی برای سیاوش تعزیه‌ای داشته است که هرساله برگزار می‌شده است و اگر امروز می‌بینیم محرم اینقدر برای این قوم اهمیت دارد بخاطر آن است که قوم ایرانی سراپا خاطره سوگ بوده است درحالی که اعراب خاطره سوگ ندارند. ایرانی ستودن دارد و سعی می‌کند مدام با جهان مُردگان در ارتباط باشد لذا اگر کارکرد «شاهنامه» در جهان کنونی و مدرن امکان نداشته باشد یا شاهنامه را جوری نفهمیم که به‌درد زندگی و گرفتاری‌های امروزمان بخورد، همان بهتر که هیچ‌کاری به کار آن نداشته باشیم.

میرشکاک با انتقاد از اظهارنظر شفیعی کدکنی که معتقد است کارکرد اجتماعی شاهنامه از دست رفته است، با تأکید براینکه شاهنامه کارکرد اجتماعی دارد، گفت: کسی که هشت سال جنگ یا دو سال و دوماه آن را تجربه کرده است داستان شاهنامه را می‌فهمد.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

انتقاد میرشکاک از شفیعی کدکنی/ «شاهنامه» کارکرد اجتماعی دارد بیشتر بخوانید »