شبکه نمایش خانگی

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس



این درهم‌آمیزی، به علت فقدان خلاقیت هنری و اصالت، ملغمه‌ای از کار در می آید که نه پلیسی است، نه درام، نه عشقی؛ نه ایرانی است، نه ترکیه‌ای، نه آمریکایی، بلکه ناکجاآبادی!

  • آهن پرایس

سرویس فرهنگ و هنر مشرق- چند هفته‌ای است که یک نام رعب‌آور و تاثیرگذار، که عنوان سریالی از شبکه نمایش خانگی است، روی بنرهای بزرگراه‌ها و معابر پایتخت خودنمایی می کند: «گردن‌زنی».

این عنوان رعب‌آور و خشن، در ترکیب با روند شتابناک روایت در قسمت اول و شوک جنایت از نوع آدم‌کشی، آن هم قتل یک زوج در شب عروسی، آن هم به نحوی خشن و پرخونریزی، به علاوه انتشار اخباری مبنی بر الهام گرفتن داستان از یک پرونده‌ی قتل فجیع، قتل یک زوج جوان در شب عروسی در سال 97، حکایت از آن داشت که سامان سالور، کارگردان این سریال، با دست پر آمده تا مخاطبان خود را تا قسمت آخر به همراه خود بکشاند. اما «گردن زنی» به سان چراغی که در لحظه‌ی اول افروختن، قوی و پرنور و پرفروغ است و به ناگهان به پت‌پت می افتد و رو به خاموشی می رود، از قسمت دوم به شدت نزول دارد و ذوق مخاطب را کور می کند.

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

در وهله‌ی نخست، بازیگر نقش پلیس(امیر/ امین شعرباف)، آماتور، احساساتی به سبک نوشاعران رقیق‌القلب، با آن بغض ساختگی روی اعصاب، یک اشتباه بزرگ در کستینگ (بازیگر-گزینی و چینش نقش‌ها) است. جدای از این که کل ماجرای ارتباط عاشقانه‌ی قبلی افسر آگاهی با مقتوله‌ی پرونده(باران) دور از ذهن و باورناپذیر است، بازی بازیگر این نقش به شدت بد و ضعیف است. این‌همه ناز و ادا موقع حرف زدن و رمانتیک‌بازی، هیچ نسبتی با یک افسر دایره ویژه‌ی قتل، که به واسطه‌ی ذات این حرفه، پوست‌کلفت و زمخت و مسلط به احساسات و عواطف شخصی است، برقرار نمی کند.

جالب این که دستیار او هم از او ادایی‌تر و «تیتیش» ‌تر از خود اوست. سکانس گفتگوی دستیار کارآگاه با یک زندانی برای گرفتن اطلاعاتی از نامزد شاهرخ، اوج این آماتوریسم، تصنع و کارنابلدی است. معلوم نیست که اصرار کارگردان برای بازی دادن این بزرگواران آماتور و کارنابلد برای چه بوده است.

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

«افسر» آگاهی و دستیارش در حال خواندن متن استعلام صاحب اثرانگشت روی مونیتور هستند، بعد بلندبلند برای همدیگر توضیح می دهند که “قاتل ظاهرا تازه دیروز به مرخصی آمده! ” یا «جرم هایش سرقت و زورگیری بوده» و فلان! یعنی دقیقا چیزهایی را که همزمان هر دو نفر در حال خواندن آن هستند، با صدای بلند برای همدیگر تعریف می کنند! انگار که دو شخصیت معروف فیلم «خنگ و خنگ‌تر» (گیتر فارلی/ 1994) در حال کارآگاه‌بازی هستند!

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

بعد افسر می گوید:

“عکس ها و مشخصاتش رو بده به همه واحدها بگو به محض رویت، کت بسته بیارنش! “

حقیقتا این ادبیات ماموران آگاهی است؟ یعنی نویسنده و کارگردان یک بار زحمت به خود ندادند و به اندازه یک نصف روز در جایی مثل آگاهی شاپور در کنار ماموران شریف، کاربلد و زحمتکش آگاهی به سر نبردند؟ مع‌الاسف؛ سناریونویسی از زیر کرسی به یک معضل در سینما و نمایش و خانگی ما تبدیل شده است.

تصویر کارآگاهان در سریال ها و فیلم های ما، شده قیافه‌ی دژم و تریپ سکوت، و امر و نهی کردن به بقیه: «بگو سوابق فلانی رو در آرن»، «بگو بچه ها برن ازش سوال جواب کنند»، «بگو بیاد بچه ها اظهاراتش ثبت کنند». پس آقای کارآگاه خودش دقیقا چکار می کند و اصلا از چه چیز «آگاهی» دارد؟

اوج طنز قضیه آن‌جاست که در بی‌سیم می گویند متهم در فلان مسافرخانه شناسایی شده است و جناب سروان، از همان اداره آگاهی سلاحش را از کمر می کشد و مسلح می کند و دوباره به کمر می زند! هر کسی که ذره‌ای با اسلحه و روندهای به کارگیری آن آشنا باشد، نیک درمی یابد که این سکانس چقدر اوت و چقدر خنده‌دار است.

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

مواجهه خانواده تازه عروسی که در شب عروس سلاخی شده با جنازه‌ی او، هیچ ربطی به تیپ ایرانی و احساساتی بودن او ندارد. نه جیغی، نه دادی، نه مویه‌ای، نه فریادی… ی. هیچ. ایرانی جماعت هر چقدر هم سکولار و لائیک و غربی-مسلک باشد، سر عزا و ماتم و فقدان عزیز، فرقی با دیگر هموطنانش ندارد. یعنی در خانه‌ی فرد متوفی، آن هم متوفایی جوانمرگ، کاردآجین‌شده در شب وصال، صدای قرآن و خرما و حلواست. در عوض در خانواده‌ی جعلی سریال «گردن‌زنی» در خانه متوفی صدای ویگن در خانه مصیبت‌زده شنیده می شود. تازه بلافاصله بعد از خاکسپاری، دو خانواده عزادار گویی هیچ کس را جز خودشان ندارند. نه فامیلی، نه آشنایی، نه همکاری، نه همسایه‌ای.

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

«انگیزه» مهم‌ترین فاکتور در قتل است. انگیزه‌های شاهرخ در قتل فجیع یک زوج در شب عروسی آن‌ها روشن نیست. خطر شناسایی؟ او چه ابایی از زندان دارد؟ تازه او قصد داشت دیگر برنگردد.

شاهرخ یک سارق حرفه‌ای است. دست‌کم از ورود راحت او به منزل نیما، مهارت او در بازکردن انواع قفل و روش پیدا کردن جای گاوصندوق، می شود این را فهمید. او چطور با رسیدن صاحبخانه، این‌چنین کنترل خود را از دست می دهد که با وجود غلبه یافتن فیزیکی بر نیما، هم او را به قتل می رساند و هم بدون هیچ دلیل روشنی، باران را؟ (تجاوزی هم در کار نیست که بتوان آن را انگیزه قتل دانست).

از اشکالات فنی و گاف‌های بزرگ در رج زدن هم عبور می کنیم. فقط برای نمونه، شاهرخ که در انتهای قسمت اول، به قصد کشت با نیما درگیر شده، بارها از او مشت‌های سهمگین و چندین بار ضربه سر خورده، و تازه جای ناخن‌های باران روی گردن او خون راه انداخته، در ابتدای قسمت دوم و زمانی که وارد مسافرخانه می شود، هیچ اثری از خون و ورم و کبودی روی سر و صورت و گردن و حتی جای آن همه خون روی لباس‌هایش نیست! این سوتی بزرگ، زمانی که او در اتاق مسافرخانه با زیرپوش رکابی نشسته هم ادامه می یابد، چرا که تقریبا «هیچ» اثری از آن کشمکش مرگبار و به شدت خونین (با دو قربانی!) روی بدن و لباس‌های شاهرخ دیده نمی شود.

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

از قضاء، در همین‌جا، یک تناقض بزرگ در شخصیت‌پردازی شاهرخ رخ می دهد. به اصطلاح «نامزد» او طناز، به او می گوید که نیما کسی است که از او عکس خصوصی دارد و زمانی که برای «مدلینگ» نزد او می رفته، نیما چنین آتویی از او گرفته است. اگر شاهرخ این اندازه روانی است که به خاطر تعصبی شدن، نیما را سلاخی می کند و باران را می کشد، چرا با شنیدن این که نامزدش برای «مدلینگ» نزد مرد غریبه رفته، اصطلاحا قاطی نمی کند و تیغ خشمش را متوجه طناز نمی کند؟

به هر حال روشن است که مدلینگ(آن هم از نوع زیرزمینی) چه نوع فعالیتی است و از «مدل» ها چه چیزی و در چه موقعیتی خواسته می شود. یا وقتی طناز در گفتگوی تلفنی با بردیا، به دروغ می گوید که شاهرخ برادرش است و اصولا او را به عنوان معشوق کلا انکار می کند، چرا هیچ کنش عصبی از شاهرخ نمی بینیم؟

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

در یک سکانس خوشمزه‌ی دیگر، داوود دبل با یک سرعت 30، 40 کیلومتری در ساعت، در برخورد با چند یونولیت و لوله باریک، چنان مصدوم و مجروح می شود که گویی فیل او را لگدکوب کرده است!

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

در فلش‌بکی به گذشته، بهمن(برادر باران) با امیر در حیاط خانه در حال تمرین چوب‌بازی رزمی هستند. بعد در صحبت میان باران و مونا، متوجه می شویم که امیر مثلا شاگرد رزمی بهمن است. انصافا کدام مربی رزمی شاگردانش را در حیاط خانه‌اش، آن هم جلوی چشمان خواهر و مادرش تمرین می دهد؟ بچه مایه‌داری مثل بهمن که خانوده‌اش در یک باغ-عمارت زندگی می کنند، به فرض این که مربی رزمی است، آیا یک باشگاه از خودش ندارد؟ اصلا امیر چطور با بهمن آشنا شده است؟ ربط او به این خانواده چیست؟ چطور یک افسر آگاهی با دختری از یک خانواده‌ی سرمایه‌دار که پیشه‌ی او خوانندگی است، نامزد می کند؟ هیچ توضیحی در سریال نیست.

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

از سوی دیگر، فردی مثل سیامک، که زمانی پسرش شاهرخ را، به دلایلی بسیار کم‌تر از قتل و جنایت، از خانه بیرون کرده و حتی حاضر نیست ریخت او را ببیند، به ناگاه محبت پدریش برانگیخته می شود؟ شاهرخ که هیچش نیست و بعد از یک خواب شبانه، صبح موتور نگهبان گاراژ را می گیرد و پی ادامه آرتیست‌بازی خود می رود. دقیقا چه چیزی سیامک را چنین منقلب می کند که به فکر کاملا احمقانه‌ی رضایت گرفتن از اولیاء یک زوج تازه عروس و داماد سلاخی‌شده در شب عروسی بیافتد؟ حقیقتا کار سیامک با چه منطقی و از چه زاویه‌ای قابل توجیه است؟ او که تا همین یک شب قبل، حاضر نبود قیافه پسرش را ببیند، آیا حالا از عشق پدر-فرزندی این‌چنین مجنون شده است که دست به کاری چنین ابلهانه می زند و یکتنه، آن هم با آن وضع تهاجمی وارد خانه‌ی خانواده‌ی مصیبت‌زده مقتولان می شود؟

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

بردیا، که خودروی شاسی بلند خارجی چند میلیاردی سوار می شود، برای تامین پول کادوی تولد آبجی کوچیکه، در مسابقات سیلی شرطی شرکت می کند؟ اصولا پسر نازپرورده‌ی یک خانواده‌ی متمول، چطور این‌قدر لات و لوت از کار در آمده است؟

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

پسر ظاهرا بچه‌مثبت خانواده، مانی، چطور پنجه‌بوکس دارد، تازه آن‌هم پنجه‌بوکسی که دیگر افراد با دیدن آن در محل قتل سیامک، بلافاصله می فهمند متعلق به اوست!؟

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

اصلا این‌ها کیستند؟ چرا پولدارند؟ کسب و کارشان چیست؟ این دو خانواده چقدر نزدیک هستند؟ چرا هر صاحب عزایی بعد از قتل عزیز خود، در خانه‌ی خود نیست؟ گیسو چکاره است که ارث قانونی فریبرز را نمی دهد؟ چرا فریبرز اینقدر نفله است؟ مانی با خانم شیخ چه نسبتی دارد؟ دلیل دشمنی آن‌ها چیست؟ بهمن چکاره‌ی این خانواده است؟ اگر فرزند گیسو(رویا نونهالی) است، چرا هیچ سنخیتی از نظر ظاهر و سن و سال بین آن‌ها نیست؟ تا آخر قسمت پنجم تقریبا هیچ نمی دانیم.

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

ریتم سریال بعد از شوک قسمت اول، ناگهان سقوط آزاد می کند. داستان کشدار، مطول و کسالت‌بار پیش می رود و تا پایان قسمت پنجم هم تقریبا همین است.

در این میان، شاخ و برگ دادن‌های فرعی، اضافه کردن شخصیت‌هایی که بود و نبودشان هیچ نقشی در پیشبرد داستان ندارند(سیمین، عزیز، دوست‌دختر مسعود، داوود دبل و…) هم به کندشدن ریتم و هم سردرگم‌شدن مخاطب و هم گم‌شدن خط اصلی داستان منجر شده است.

در مجموع، به نظر می رسد که ریل‌گذاری شبکه نمایش‌خانگی ایرانی، به سمت ارایه تصویری کاملا جعلی، باورناپذیر و ناکجاآبادی از ایران و مردم ایران سوق یافته است.

این شخصیت‌ها، این روابط، این سبک زندگی‌ها، و حتی این «پلیس» هیچ ارتباطی به ایران ندارد. ظاهرا منتهای خلاقیت دست‌اندرکاران نمایش خانگی، در تازه‌ترین فاز، درآمیختن زرق و برق پلاستیکی و زندگی لاکچری به سبک سریال‌های ترکیه‌ای(که خود آن‌ها هم زرق و برق جعلی و قلابی دارند) و جذابیت ژانر پلیسی به سبک هالیوودی است.

حاصل این درهم‌آمیزی، به علت فقدان خلاقیت هنری و اصالت در فرم و محتوا، یک ملغمه‌ی شتر، گاو، پلنگ از کار در می آید که نه پلیسی است، نه درام، نه عشقی؛ نه ایرانی است، نه ترکیه‌ای، نه آمریکایی، بلکه ناکجاآبادی! سریال پلیسی خوب و کاردرست، مجموعه‌ی «مِر اهل ایست‌تاون» به کارگردانی کریگ زوبل و بازی کیت وینسلت است، که کارآگاه زن میانسال یک شهر کوچک آمریکایی را به تصویر می کشد که خود، در حالی که با کوهی از مشکلات شخصی، عاطفی و خانوادگی دست و پنجه نرم می کند، باید یک پرونده‌ی پیچیده‌ی آدم‌ربایی را حل کند و در عین حال سنگ صبور بستگان، دوستان و اهالی یک شهر کوچک باشد. سریالی که در عین آن که اِلِمان‌های آمریکایی(آمریکایی نسبتا واقعی، نه هالیوودی) آشکار دارد، اما جنس احساسات و عواطفی که به تصویر می کشد، جهانی است، چرا که انسانی است. هیچ خبری از پلیس مانکن‌طور و ادایی، عمارت‌های اعیانی و رنگ و لعاب لاکچری در آن نیست، اما با همان «سادگی» خود، چون اصالت و خلاقیت دارد، به دل می نشیند و ماندگار می شود.

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس

اما سریال پلیسی- معمایی مثلا «ایرانی»، بعد از 5 یا 6 قسمت از انتشار، جز به تصویر کشیدن زندگی لاکچری دو خانواده‌ی پولدار بی‌هویت، یک کارآگاه سوسول و احساساتی و نه چندان باهوش، یک خلافکار که بیشتر به اهالی هارلم و اسکید رو شبیه است تا ته خط و تیردوقلو و اتابک؛ یک صحنه‌ی قتل پر از خون و خشونت اغراق‌آمیز و گروتسک؛ روابط مبهم و انگیزه‌های مبهم‌تر؛ و…چیزی برای عرضه نداشته است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«گردن زنی»؛ ترکیب ترحم‌آور «عشق» ترکیه‌ای با «پلیس» هالیوودی! +عکس بیشتر بخوانید »

جبلی: قانون و مجلس را در موضوع نظارت بر نمایش خانگی دور نزده‌ایم

جبلی: قانون و مجلس را در موضوع نظارت بر نمایش خانگی دور نزده‌ایم



رئیس رسانه ملی گفت: الزام نظارت بر نمایش خانگی مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی بوده و صدا و سیما مجری آن است و ما قانون و مجلس را دور نزده‌ایم.

به گزارش مجاهدت از مشرق، پیمان جبلی رئیس رسانه ملی صبح امروز (چهارشنبه ۷ تیرماه) در حاشیه جلسه هیات دولت در واکنش به حاشیه های مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: الزام نظارت بر نمایش خانگی مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی بوده و صدا و سیما مجری آن است.

وی افزود:ما قانون و مجلس را دور نزده ایم؛ این مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی است.

در حال تکمیل شدن…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جبلی: قانون و مجلس را در موضوع نظارت بر نمایش خانگی دور نزده‌ایم بیشتر بخوانید »

نظارت بر شبکه نمایش خانگی به طور رسمی به صدا و سیما واگذار شد

نظارت بر شبکه نمایش خانگی به طور رسمی به صدا و سیما واگذار شد


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، شورای‌ عالی انقلاب فرهنگی در جلسه عصر سه‌شنبه که به ریاست آیت الله سید ابراهیم رئیسی برگزار شد، به بحث درباره سیاست‌ها و ضوابط حوزه صوت و تصویر فراگیر پرداخت و ماده واحده «تعیین الزامات ساماندهی حوزه صوت و تصویر فراگیر» را به تصویب رساند.

بر اساس این ماده واحده، حیطه اختیارات و وظایف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی در این حوزه مشخص و برای فعالان بخش خصوصی به‌ویژه در پلتفرم‌های پخش صوت و تصویر فراگیر و شبکه نمایش خانگی معین شد که در چه بخش‌هایی باید از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و در چه بخش‌های دیگری باید از سازمان صدا و سیما مجوز اخذ کنند.

همچنین بند دیگری از این الزامات که اصول و سیاست‌های ساخت و پخش صوت و تصویر فراگیر و شبکه نمایش خانگی را به شکلی دقیق‌تر مشخص می‌کند، به تصویب رسید.

در این جلسه مقرر شد در حوزه سیاست‌ها و ضوابط ساخت و پخش صوت و تصویر فراگیر و شبکه نمایش خانگی، مقررات لازم برای ساماندهی این عرصه با عنایت به سیاست‌ها و اصول تعیین شده از سوی شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، از سوی مسئولان مربوط به شکل لایحه تهیه و برای تصویب به عنوان قانون به مجلس شورای اسلامی ارسال شود.

بر اساس مصوبه امروز شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، وظیفه نظارت در حوزه سکوهای صوت و تصویر فراگیر و شبکه نمایش خانگی طبق قانون اساسی و قوانین موضوعه، بر عهده سازمان صدا و سیما قرار دارد.

در جلسه امروز شورای‌عالی انقلاب فرهنگی همچنین ماده واحد تشکیل سازمان ملی سنجش و ارزشیابی آموزش کشور که در جلسات قبلی شورا مطرح و بررسی شده بود، به تصویب نهایی رسید تا بر اساس آن موضوع مهم سنجش و ارزشیابی آموزش در کشور ساماندهی شود.

پایان پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نظارت بر شبکه نمایش خانگی به طور رسمی به صدا و سیما واگذار شد بیشتر بخوانید »

فوتوتیتر/ لزوم صیانت از حقوق معنوی مخاطب در شبکه نمایش خانگی

فوتوتیتر/ لزوم صیانت از حقوق معنوی مخاطب در شبکه نمایش خانگی


برای مشاهده کامل خبر بر روی عکس کلیک کنید.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فوتوتیتر/ لزوم صیانت از حقوق معنوی مخاطب در شبکه نمایش خانگی بیشتر بخوانید »

«آکتور» پز عالی، سریال توخالی

«آکتور» پز عالی، سریال توخالی



در مواجه با آکتور، با سریالی فاقد پیرنگ داستانی یکارچه و سرگرم‌کننده طرف هستیم که می‌خواهد با استفاده از قاب‌های مدعی و شاید هم کمی زیبا اما بدون معنی مخاطب را سرِ حال نگه دارد اما موفق نمی‌شود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، آثاری که در قالب هنر هفتم جای دارند، به دلایل متفاوتی چون زیاد بودن تعداد دست‌اندکاران مراحل تولید، طولانی شدن روند ساخت پروژه و… هزینه‌های زیای می‌برند.
قاعدتا صاحب اثر هم باید بتواند این میزان از هزینه‌های قابل توجهی که صرف ساخت یک فیلم یا سریال کرده است را از طریق راهی جبران کند و بعدتر باعث سود آن شود، که در بعضی از مواقع هم ممکن است کار به جبران مافات نکشد و عده‌ای از عوامل پروژه دچار ضرر و زیان شوند. شاید مراحل متناوب مذکور، خصوصیتی است که باعث شده این هنر، به اسم صنعت نیز شناخته شود.

در چرخه هزینه، درآمد مربوطه و انگیزه فیلمساز و تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار برای ساخت اثری دیگر نسبت به پیشینه‌ای که از کار قبلی‌شان به وجود آورده‌اند، مخاطب نقش کلیدی‌ای ایفا می‌کند. زیرا فیلمساز محصول هنری‌اش را برای مخاطب می‌سازد و مخاطب هم در ازای تماشای آن فیلم یا سریال پول پرداخت می‌کند. بنابراین گرداننده اصلی این بازی کسی است که در ازای دیدن، سرمایه و انگیزه لازم ساخت آثار بعد را تامین می‌کند.

اما مخاطبی که ما از آن حرف می‌زنیم به دو گروه تقسیم می‌شوند. افرادی که در طول عمرشان وقت زیادی را صرف مطالعه در باب هنر هفتم و دیدن و شناختن انواع فیلم و سریال‌ها کرده‌ و این حرفه را چیزی بیش از یک سرگرمی عمومی می‌دانند که اصطلاحا آنها را مخاطب خاص می‌نامیم و افرادی دیگر که فیلم و سریال‌های محدودتری دیده‌اند، خیلی از این هنر-صنعت سر رشته‌ای ندارند و تنها به دید یک سرگرمی به آن نگاه می‌کنند و نه بیشتر. که آن دسته را هم مخاطب عام می‌نامیم.

از آنجایی که بخش بیشتر تماشاگران را مخاطب عام تشکیل داده است، بنابراین رونق یافتن صنعت فیلم و سریال ‌سازی هم در گروی دیده شدنش توسط عموم جامعه تحقق می‌یابد.
در همه جای جهان برای هر دو دسته از تماشاگران، فیلم و سریال‌هایی وجود دارد که باعث راضی نگه داشتن‌شان شود. فیلم و سریال‌های متناسب با سلیقه دسته اول را معمولا آثار هنری می‌نامیم یا حداقل به عنوان کارهای معناگرایی می‌شناسیم که نکات فنی زیادی را در خود جای داده است، و بیننده خاص‌اش هم قدر این میزان از عرق‌ریزی در ریزه کاری‌ها و رعایت کردن مسائل فنی را می‌داند. در بخش دیگر بازار هم محصولاتی وجود دارد، صرفا برای سرگرمی، که معمولا فاقد هرگونه نکات هنری‌ای هستند.

در ایران داستان متفاوت‌تر است. در یک طرف بازار فیلم و سریال‌های ایرانی، محصولات مبتذل و مریضی وجود دارند که مرض‌ واگیر دارشان را به ذهن مخاطب انتقال می‌دهند و پیامد این مریضی هم تبدیل شدن مخاطب عامه ایرانی به یک مخاطب سطحی و فرومانده است.

در طرف دیگر بازار به تازگی ما شاهد آثار غیر کمدی‌ای هستیم که که شمایلی شبه هنری و بعضا هنری دارند، اما نوع ظاهر شدن‌ و موضوعاتی که به آن می‌پردازند طوری‌ است که گویا هدف‌شان جذب همه اقشار جامعه است. لیکن تماشاگری که از توده جامعه می‌باشد بیشتر از هر چیز به داستانگویی جذاب احتیاج دارد که کارش به خاموش کردن نمایشگر یا بیرون رفتن از سالن سینما منتهی نشود.بهتر است برای درک بهتر این معضل چند مورد از آثار اخیر ایرانی را مورد تحلیل قرار دهیم.

«آکتور» پز عالی، سریال توخالی

جنگ جهانی سوم

فیلم پر رنگ و لعابی به نظر می‌رسد اما فیلمنامه چه حرفی برای گفتن دارد؟ حفره‌های منطقی و روایی زیادی را می‌توان از فیلم جدید هومن سیدی استخراج کرد. همچنین پرده اول فیلم هم با ضرباهنگی ضعیف و ساختاری کسل‌کننده رو به جلو می‌رود که هر کدام از این حفره‌ها می‌تواند باعث به وجود آمدن احساس اکراه بیننده نسبت به اثر شود، و متاسفانه برای اکثریت تماشاگران زور این احساس اکراه به جذابیت میزانسن‌ها و قاب‌ها می‌چربد!

«آکتور» پز عالی، سریال توخالی

آکتور

آکتور بیشتر از اینکه سریالی با جذابیت‌ها کارگردانی باشد، سریالی پُر ادعاست!فیلمنامه اثر به قدری دارای ضرباهنگ ضعیفی است که ممکن است مخاطب را هر لحظه مجبور به ترک دیدن ادامه ماجراهای کسل‌کننده علی و مرتضی کند.
اتفاقات و گره‌های سریال یا بسیار کم جان هستند یا آن‌قدر مخاطب را در پی گره گشایی تشنه می‌گذارند که دیگر برای بیننده شوق و ذوقی نمی‌ماند.

حال کارگردان برای جبران نقطه ضعف‌های فیلمنامه‌اش، شروع به استفاده از دکوپاژهایی با ساختار کلاسیک می‌کند. درست مثل همان اثر قبلی خودش، یعنی «سرخپوست» که دکوپاژ و کار با دوربین زیبایی داشت‌. با این تفاوت که سرخپوست در کنار بهره‌مند بودن از یک دکوپاژ فکر شده و کلاسیک، فیلمنامه سرگرم‌کننده و روانی‌هم داشت. اما نیما جاویدی داخل این سریال حتی در استفاده از نماهای low angle (نمای پایین به بالا) و high angle (نمای بالا به پایین) زیاده روی می‌کند طوری که نما، معنی خودش را به کلی از دست می‌دهد.

بنابراین ما در مواجه با آکتور، با سریالی فاقد پیرنگ داستانی یکارچه و سرگرم‌کننده طرف هستیم که می‌خواهد با استفاده از قاب‌های مدعی و شاید هم کمی زیبا اما بدون معنی مخاطب را سرِ حال نگه دارد اما موفق نمی‌شود.

البته در این اثنا آثاری هم وجود دارد که دچار افراط و تفریط در همه مسائل شده‌اند. این نوع آثار با اینکه کمدی نیستند اما چون فیلم و سریال‌های مبتذل کمدی ایران، ابتذال و امراضی که بر روی سطح تعمق و توقع بیننده تاثیر می‌گذارد را در خود دارد. به نمونه مشروح ذیل دقت کنید.

«آکتور» پز عالی، سریال توخالی

مجبوریم

کارگردان در اثر خود به قدری شهوت نشان دادن مشکلات و معضلات را دارد، که به کلی یادش رفته مشغول ساختن یک فیلم است. او مدام می‌خواهد با استفاده از یک دوربین هیستریک و out zoom (زوم به عقب)‌ها و in zoom (زوم به جلو)‌های سرسام آور، خاطره دیدن یک فیلم بد را در ذهن مخاطب بیشتر حک کند. حتی ممکن هم هست واکنش ببینده عام نسبت به این نوع دکوپاژ بد نباشد، و پیش خودش فکر کند این یک فیلم خوب است.

چرا که بیننده آن‌قدر درگیر یک دوربین سادیستی شده که خوراک خود را در یک فیلم منزجرکننده با یک فیلمنامه به شدت منفعل به همراه عده‌ای از شخصیت‌های غیر سمپاتیک می‌بیند. درست در همین جا است که تماشاگر، بد اشتها می‌شود و فردا روز ذائقه‌اش به دیدن یک اثر خوب خوش نمی‌آید.
واقعیت ماجرا این است که تولید کنندگان آثار نمایش خانگی و سینمای ایران با ساخت پروژه‌های فاقد کیفیت روایی، هم مخاطب را از دیده شدن اسم‌شان دلزده می‌کنند و هم با ساخت این چنین آثاری باعث هدر رفتن سرمایه‌های مالی‌ای می‌شوند که می‌توان با آنها آثار جذابی ساخت.

دو رکن اساسی کارگردانی و فیلمنامه اگر در یک اثر به صورت با کیفیتی به نمایش برسند، می‌توانند هر نوع مخاطبی را جذب کنند. لاکن مبحث کارگردانی هم موضوعی نیست که بتوان راحت از آن گذر کرد، بلکه بخش زیادی از گیرایی یک اثر به دوش کارگردان آن پروژه است که اگر به نحو احسن به نمایش نرسد، فیلمنامه‌ نمی‌تواند به تنهایی پاسخگوی تمام نیازها بشود. اما از آنجایی که معضل فیلم و سریال ‌سازی ما، هم‌اکنون نبود فیلمنامه‌ای شاه پیرنگ دار است، سر پیکان نقد هم بیشتر به سمت اشخاصی می‌باشد که این نوع آثار را یا می‌سازند یا به آن بها می‌دهند.

منبع: کیهان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«آکتور» پز عالی، سریال توخالی بیشتر بخوانید »