شلمچه

جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس به یاران شهیدش پیوست


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «مصطفی شاه‌محمدی» جانباز ۷۰ درصد از شهرستان لارستان پس از تحمل ۳۷ سال رنج ناشی از جانبازی دعوت حق را لبیک گفت و به یاران شهیدش پیوست.

جانباز شهید «مصطفی شاه‌محمدی» سال ۶۲ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره از نواحی صورت، چشم‌ها، بینی، پیشانی و اعصاب و روان مجروح شده بود.

انتهای پیام/ 112



منبع خبر

جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس به یاران شهیدش پیوست بیشتر بخوانید »

رزمنده مجروحی که با اقدام ناجوانمردانه بعثی‌ها به تهران نرسید


مجروحی که با اقدام ناجوانمردانه بعثی‌ها به تهران نرسید!به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، اقدامات ناجوانمردانه بعثی‌ها در جنگ تحمیلی برکسی پوشیده نیست؛ از بمباران‌های شیمیایی گرفته تا هدف قرار دادن مناطق غیر نظامی و شکنجه‌هایی که بر روی اسرای ایرانی صورت می‌گرفت و اوج وحشی‌گری بعثی‌ها را ثابت می‌کرد.

«حمید داوودآبادی» رزمنده و نویسنده دفاع مقدس در کتاب «از معراج برگشتگان»، در خاطرات خود، یک نمونه از این وحشی‌گری‌ها را روایت کرده و نوشته است:

«روز یک‌شنبه ۵ بهمن سال ۱۳۶۵ در عملیات «کربلای ۵» در شلمچه (سه‌راه شهادت)، یک آمبولانس تویوتا، مجروح‌ها را سوار کرد تا به عقب منتقل کند. ماشین پر بود؛ اصلا جای خالی نداشت. مجروحین پس از خداحافظی در ماشین جای گرفتند. «قاسم گودرزی» که یک پایش چندماه قبل در عملیات قطع شده و حالا مصنوعی بود، پای سالمش هم ترکش خورده بود.

به‌زور روی لبه شیشه عقب آمبولانس که شکسته بود، نشست. درحالی که می‌خندید، دستش را به‌طرف ما تکان داد و گفت: «خداحافظ بچه‌ها. ما رفتیم تهرون». هنوز آمبولانس چندمتری دور نشده و حرف «قاسم» تمام نشده بود که در مقابل چشمان ناباور ما، گلوله‌ای مستقیم را دیدیم که ازسمت چپ، از تانکی عراقی شلیک شد و عجولانه از پهلو، از در عقب پشت راننده وارد شد. در حالی‌که وحشیانه ازطرف دیگر خارج می‌شد، بدن‌های تکه‌تکه را که بعضی درحال سوختن بودند، هرکدام به طرفی پرت کرد.

با منهدم شدن آمبولانس و درپی آن آتش گرفتن آن، امکان جلو رفتن نبود. جالب آن بود که راننده آمبولانس و پسرخاله‌اش که در کنارش نشسته بود، هر دو سالم به بیرون پرت شدند. اجساد شهدا در جاده پخش شدند و عراق از شادمانی زدن آمبولانس پر از مجروح، با خمپاره ۶۰ آن‌جا را زیرآتش گرفت تا کسی نتواند جلو برود.

یک آن از همان فاصله ۴۰ یا ۵۰ متری، متوجه تکان خوردن‌های مشکوکی شدم. باخودم گفتم امکان دارد کسی از آن‌ها زنده باشد و به کمک نیاز داشته باشد. بی‌خیال خمپاره‌ها شدم و با ذکر «و جعلنا…» به طرف آمبولانس دویدم. کنارش که رسیدم، سریع روی زمین دراز کشیدم و سعی کردم در فرصت اندک، با چشمانم اطراف را بکاوم و هرکه را زنده است، پیدا کنم.

تنهای تنها، کنار آمبولانسی که می‌سوخت دراز کشیده بودم، ولی هیچ ندیدم جز تکه‌های بدن که درحال جان دادن بودند؛ دست‌ها، پا‌ها و سر‌هایی که به اطراف پاشیده بودند. آن‌چه ازدور دیده بودم، چیزی نبود جز تکان‌های غیرارادی دست و پای قطع‌شده شهدایی که بدن‌شان متلاشی شده بود».

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

رزمنده مجروحی که با اقدام ناجوانمردانه بعثی‌ها به تهران نرسید بیشتر بخوانید »

پدر شهیدان «کرمی» به لقاءالله پیوست


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مرحوم «حاج خداکرم کرمی» پدر شهیدان «اسماعیل و خداداد کرمی» از شهدای شهرستان کازرون در سن ۹۵ سالگی به‌دلیل کهولت سن و ایست قلبی، دعوت حق را لبیک گفت.

پیکر آن مرحوم دیروز (سه‌شنبه) در بهشت زهرا (س) شهرستان کازرون تشییع و در جوار فرزندان شهیدش به خاک سپرده شد.

شهید «اسماعیل کرمی» سال ۶۱ در خرمشهر به شهادت رسید و شهید «خداداد کرمی» نیز سال ۶۷ در منطقه شلمچه به فیض شهادت نائل شد و پیکر مطهرش ۱۰ سال بعد در سال ۷۸ به خاک وطن بازگشت.

انتهای پیام/ 117



منبع خبر

پدر شهیدان «کرمی» به لقاءالله پیوست بیشتر بخوانید »

راهکار شهید «اردستانی» برای ترک غیبت


راهکار شهید «اردستانی» برای ترک غیبتبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، تقصیر خودش بود. شهید شده که شده. وقتی قراره با ریختن اولین قطره خون، همه گناهانش پاک شود، خیلی بخیل و از خود راضی است، اگر آن کتک‌هایی را که من بهش زدم، حلال نکند! تازه، کتکی هم نبود. دو سه تا پس گردنی، چهار پنج تا لنگه پوتین، هفت هشت ده تا لگد هم توی جشن پتو!

خیلی فیلم بود. دست‌ِ به غیبت کردنش عالی بود. اوایل که همش می‌گفت‌: «الغیبت‌ُ عجب کیفی داره» جدی نمی‌گرفتم. بعداً فهمیدم حضرت آقا، اهل همه‌جور غیبتی هست. اهل که هیچ، استاده. جیم شدن از صبح‌گاه، رد شدن از لای سیم‌خاردار پادگان و رفتن به شهر و از همه بدتر، غیبت در جمع و پشت‌سر این و آن حرف زدن.

جالب‌تر از همه، این بود که خودش قانون گذاشت. آن‌هم مشروط. شرط کرد که‌: «اگر غیبت از نوع اول (فرار از صبح‌گاه) را منظور نکنید، از آن ساعت به بعد هرکس غیبت دیگران را کرد و پشت سرشان حرف زد، هر چندنفر که در اتاق حضور داشتند، به او پس‌گردنی بزنند».

خودش با هم چهار پنج نفرمان دست داد و قول داد. هنوز دستش توی دست‌مان بود که گفت‌: «رضا تنبلی رو به اوج خودش رسونده و یک‌ساعته رفته چایی بیاره»، خب خودش گفته بود بزنیم، و زدیم. البته خداییش من بدجور زدم. خیلی دردش آمد؛ همان شد که وقتی توی جاده فاو – ام‌القصر در عملیات «والفجر ۸» دیدمش، باهاش روبوسی کردم و بابت کتک‌هایی که زده بودم، حلالیت طلبیدم. خندید و گفت‌: «دم‌تون گرم. همون کتک‌های شما باعث شد که حالا دیگه تنهایی از خودم هم می‌ترسم پشت‌سر کسی حرف بزنم. می‌ترسم ناخواسته دستم بخوره توی سرم!».

وقتی فهمیدم «حسن اردستانی» در عملیات «کربلای ۵» مفقودالاثر شد، هم خندیدم هم گریستم. کاش امروز او بود تا بزند توی سرم که این‌قدر پشت‌سر این و آن غیبت نکنم!

شهید «حسن اردستانی»، تولد: سال ۱۳۴۷ شهادت: ۲۳ دی سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ (شلمچه) – خاکسپاری ۱۴ بهمن سال ۱۳۷۵ – مزار: بهشت‌زهرا (س) قطعه ۲۶ ردیف ۶۹ مکرر شماره ۵۳

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

راهکار شهید «اردستانی» برای ترک غیبت بیشتر بخوانید »

سردار «دوستدار» به روایت تصویر

سردار «دوستدار» به روایت تصویر



سردار شهید «سیدحسین دوستدار» به روایت تصویر

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سردار شهید «سیدحسین دوستدار» مسئول تعاون قرارگاه سوم قدس در سوم فروردین ۱۳۴۲، در روستای ریاب از توابع شهرستان گناباد به دنیا آمد؛ وی در پنجم بهمن ۱۳۶۵ در عملیات «کربلای ۵» در شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 



منبع خبر

سردار «دوستدار» به روایت تصویر بیشتر بخوانید »