شهادت

روایتی از فداکاری یک دختر ۲۰ ساله

روایتی از فداکاری یک دختر ۲۰ ساله



روایتی از اولین روز‌های جنگ و فداکاری یک دختر ۲۰ ساله

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، محمدرضا سنگری فارغ‌التحصیل دکترای زبان و ادبیات فارسی و نویسنده منظومه سه جلدی دفاع مقدس خاطره‌ای از اولین روزهای حمله صدام به ایران اسلامی و دفاع مردم خرمشهر روایت کرد که در ادامه می‌خوانید.

من جزو آخرین نفراتی بودم که از خرمشهر خارج شدم. پل خرمشهر شیبی داشت که هر کسی که می‌خواست عبور کند، عراقی‌هایی که آن طرف پل مستقر بودند، از بالا او را هدف قرار می‌دادند. ماشینی که پر از زخمی بود وقتی آمد از روی پل برود، با آرپی جی آن طرف هدف قرار دادند.

عراقی‌ها حتی نفر را با آرپی جی می‌زدند. آرپی جی سلاحی است که برای انفجار از آن استفاده می‌کنند، برای هدف قرار دادن وسایل نقلیه بزرگ. حالا در نظر بگیرید اگر کسی را با این آرپی جی می‌زدند چه اتفاقی می‌افتاد! فرد متلاشی می‌شد، تکه تکه می‌شد.‌

نمی‌شد از روی پل عبور کرد. من از پل آویزان شدم. ۵۰ دقیقه طول کشید که از پل آویزان بودم و مسیر را طی کردم. تیرها همین طور کمانه می‌کرد و از زیر پل حرکت می‌کردم. وقتی به آن طرف رسیدم تقریبا بیهوش شدم. سه روز بود در محاصره بودم و از محاصره توانسته بودم بیرون بیایم. دیگر در خرمشهر تقریبا کسی نبود. همه کسانی هم که بودند به طور تقریبی زخمی بودند و دسته جمعی داشتند بیرون می‌آمدند. وقتی رسیدم بیهوش روی زمین افتادم. بعد از کمی که به هوش آمدم خدایش رحمت کند شهید جهان آرا آمده بود آنجا. زخمی‌های بسیاری آنجا بودند که به تدریج جان می‌دادند و یک تعداد خانم‌هایی بودند که به آن‌ها رسیدگی می‌کردند.

امکانات هم بسیار کم، و رفت و آمد هم سخت بود. عراقی‌ها آن طرف پل بودند و تا ما را می‌دیدند هدف قرار می‌دادند. وقتی بهوش آمدم دیدم اسلحه‌ام نیست. با زحمت اسلحه ام را آورده بودم. کسی که آویزان شده باشد به سختی پنجاه متر را بخواهد بیاید با نارنجک و تفنگ و خشاب چقدر سنگین می‌شود و چقدر کار سختی است. وقتی جهان آرا آمد گفت: «منافقین در سطح شهر هستند، وقتی زخمی‌ها و شهدا را می‌بینند نارنجک‌‎ها و اسلحه‌ی آن‌ها را می‌برند، احتمالا اسلحه شما را هم برده باشند.» ایشان به من یک ژ۳ داد. لحظه‌ای که آنجا نشسته بودم اتفاقاتی را می‌دیدم که تا آن لحظه ندیده بودم، زخمی‌هایی که به تدریج جان می‌دادند؛ نوجوانی که بر زمین افتاده بود و از او خون می‌رفت طوری که مرتب چشمایش را باز می‌کرد و می‌بست.

دختر جوانی آنجا بود شاید حدود بیست ساله. او مرتب دور سر زخمی‌ها می‌چرخید. نوجوان زخمی او را صدا کرد. وقتی صدا کرد رفت به طرفش. به او گفت سرم را روی زانویت بگذار، او نشست و سر را رو زانویش گذاشت؛ گفت یک چیزی برایم بخوان. میدیدم که مرتب خون از او می‌رود شروع کرد به خواندن. چند تا شعر خواند که یادم هست از بابا طاهر بود و آرام آرام این جوان چشمانش را بست و تمام کرد. وقتی تمام کرد سرش را آرام بر زمین گذاشت و دختر بلند شد و شروع کرد به رسیدگی به بقیه زخمی‌ها. بعدا فهمیدم که این دو خواهر و برادر بودند، این خواهر دیگر به سمت برادر برنگشت؛ چقدر سخت و دشوار است یک خواهر شهادت برادرش را ببیند و در این لحظه او را رها کند و به دیگر زخمی‌ها برسد.

آن لحظه به یاد فداکاری‌های زنان صدر اسلام افتادم؛ نصیبه که در جنگ بدر از پیغمبر دفاع کرد و با اینکه فرزندش شهید شده بود خم به ابرو نیاورد و با زخمی که داشت پیامبر را رها نکرد. بعدها من اینجا خانم پروین حاجی شاه را دیدم که وقتی دید کاری از او ساخته نیست، در حال پرستاری و آبرسانی و امداد اسلحه به دست گرفت و جنگید و شهید شد.

سال‌های بعد آقای قاسمعلی فراست در کتاب «نخل‌های بی سر» به گونه‌ای زندگی و شهادت این خانم را ترسیم کرده است.



منبع خبر

روایتی از فداکاری یک دختر ۲۰ ساله بیشتر بخوانید »

شهید سیّد مرتضی آوینی رضوان الله تعالی علیه : امید دشمن به ترس ماست و اگر نترسیم م…


? شهید سیّد مرتضی آوینی
رضوان الله تعالی علیه :

✍️ امید دشمن به ترس ماست

و اگر نترسیم

مکر شیطان یکسره بر باد می رود.

❤️ ما با ایمان پیش می رویم

? و دشمن وابسته به سلاح است ،

??? امّا دیگر تکلیف جنگ را آهن مشخص نمی کند…

??????????



منبع

sokhanane_aleman@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

شهید سیّد مرتضی آوینی رضوان الله تعالی علیه : امید دشمن به ترس ماست و اگر نترسیم م… بیشتر بخوانید »

حجله‌ها و عکس‌هایی که از «مردانگی» و «غیرت» سخن می‌گویند


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: پاسدارها و بسیجی‌ها بخوربخور می‌کنند! گاهی گلوله می‌خورند، گاهی چاقو و گاهی هم فحش و ناسزا، تا نکند یک‌وقت کسی بخواهد نگاه چپ به ناموس این مملکت داشته باشد؛ یک‌روز در عراق و سوریه، یک‌روز در مرزهای کشور و یک روز هم در دل شهرها؛ اما چیزی که در آخر می‌ماند، نه حقوق‌های نجومی است و نه ویلاهای لواسان و…؛ بلکه رسیدن به آرزویی است که آرمان اوست، آرزویی به بزرگی «شهادت»؛ البته دور از انتظار هم نیست؛ کسی که زندگی او در مسیر سیدالشهداء (ع) قرار دارد، آرزویش «شهادت» است و این شهادت چه شیرین است برای مادران و همسرانی که آینه تمام‌نمای «ما رأیت الا جمیلا» هستند.

شبی از شب‌ها در یکی از محله‌های شرق تهران، پاسداری از پاسدارهای این مرز و بوم، غیرتش اجازه نداد که عده‌ای از اراذل و اوباش به یک خانم فحاشی کرده و در حضور زن و بچه مردم، از واژه‌های رکیک استفاده کنند؛ طبیعی است، مردان با غیرت این سرزمین، به نوامیس جامعه خود حساسند. این بود که برای ادای فریضه «امر به معروف» و «نهی از منکر» به آن‌ها تذکر داد و آن‌چه اتفاق افتاد، او را رو سفید و «عند ربهم یرزقون» کرد و در مقابل نیز، روسیاهی‌اش ماند بر روی کسانی که وظیفه خود را در تأمین امنیت جامعه، به‌درستی انجام نداده و در مقابل وقوع منکرات، از جمله قلدری اراذل و اوباش، سکوت کرده و خود را به بی‌خیالی می‌زنند.

عطر مردانگی و غیرت بار دیگر در پایتخت پیچید

نمی‌دانم که چه رمز و رازی هست که همیشه وقتی جامعه‌ ما در غفلت به‌سر می‌برد، شهیدی پیکرش برمی‌گردد یا خون پاک شهیدی بر زمین ریخته می‌شود و آن‌گاه است که قلب‌ها بیدار و وجدان‌ها آگاه می‌شوند؛ آری! وقتی پاسدار بسیجی «محمد محمدی» در محله «تهرانپارس» مقابل چشم خانواده‌اش به شهادت رسید نیز همین‌گونه شد؛ نشان به این نشان که همسرش در مراسم وداع با پیکر مطهر این شهید والامقام، به خبرنگار دفاع‌پرس گفت: «تمام محله داغدار همسرم هستند. هرکس که شهید را می‌شناسد تماس می‌گیرد و از این اتفاق ناراحت است». (بیشتر بخوانید)

عطر مردانگی و غیرت بار دیگر در پایتخت پیچید

صبح روز چهارشنبه وقتی پیکر مطهر شهید «محمد محمدی» را از مقابل منزلش تشییع کردند، انگار غوغایی در محله‌اش به‌پا شده بود؛ همه‌جا آکنده از دود اسپند بود و همه کسبه، درِ مغازه‌های خود را بسته بودند و همسایه‌ها اشک‌ریزان در پیاده‌روها ایستاده بودند و از فرزندان خردسال او می‌گفتند که دیگر سایه پدر بالای سرشان نیست، از همسر و مادر داغ‌دارش، از باغیرتی، از قساوت قلب اراذل و اوباش… انگار نه انگار که امپراطوری بزرگ رسانه‌ای دشمن، مدت‌هاست که علیه افرادی همچون شهید «محمد محمدی»، تبلیغات منفی می‌کند؛ آری! این است اثر خون شهید. باور نمی‌کنی؟ از حجله‌ها و عکس‌هایی که بر در و دیوار کوچه محل سکونتش نصب شده است، بپرس! البته فقط هم‌محله‌ای‌هایش نبودند؛ بلکه خیلی‌ها از اقصی‌نقاط پایتخت، به عشق او به «تهرانپارس» آمده بودند.

عطر مردانگی و غیرت بار دیگر در پایتخت پیچید

عطر مردانگی و غیرت بار دیگر در پایتخت پیچید

دیروز که پیکر مطهر شهید «محمد محمدی» تشییع شد، خانواده‌های دیگر شهیدان نیز همدرد خانواده این شهید والامقام شدند؛ از خانواده شهید «ابراهیم هادی» گرفته تا خانواده‌های شهیدان «جعفر و علی جنگروی»، شهید مدافع امنیت «محمدحسین حدادیان» که خود قربانی سهل‌انگاری مسئولان شد و شهید «محمدمهدی رضوان» که او هم توسط اراذل و اوباش به شهادت رسید؛ البته برخی مسئولان نیز از سیل نترسیدند و به مراسم تشییع پیکر این شهید والامقام آمدند تا دلگرمی برای خانواده شهید باشند؛ آیت‌الله «کاظم صدیقی» امام‌جمعه موقت تهران، همان اوایل صبح، برای حضور در میان تشییع‌کنندگان پیش‌قدم شده و سپس سردار «حسین رستگارپناه»، سردار «سید مرتضی میریان» و سردار «مهدی کلیشادی» هم به جمع تشییع‌کنندگان پیوستند.

عطر مردانگی و غیرت بار دیگر در پایتخت پیچید

وقتی پیکر شهید «محمد محمدی» به میان تشییع‌کنندگان رسید، انگار دوستان و همرزمانش برای وداع با او لحظه‌شماری می‌کردند، همان‌گونه که این شهید والامقام برای دیدار با دوستانش شهیدان «محمد عبدی» و «محسن سیفی» لحظه‌شماری می‌کرد؛ شاید برای همین بود که همیشه به مدافعان حرم و دوستان شهیدش غبطه می‌خورد.

آری! با تشییع پیکر مطهر شهید «محمد محمدی» عطر «مردانگی» و «غیرت» بار دیگر پایتخت را در بر گرفت؛ مردانگی و غیرتی که این پیام را با خود به همراه داشت که: پاسدارها و بسیجی‌ها بخوربخور می‌کنند! گاهی گلوله می‌خورند، گاهی چاقو و گاهی هم فحش و ناسزا، تا نکند یک‌وقت کسی بخواهد نگاه چپ به ناموس این مملکت داشته باشد.

عطر مردانگی و غیرت بار دیگر در پایتخت پیچید

عطر مردانگی و غیرت بار دیگر در پایتخت پیچید

عطر مردانگی و غیرت بار دیگر در پایتخت پیچید

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

حجله‌ها و عکس‌هایی که از «مردانگی» و «غیرت» سخن می‌گویند بیشتر بخوانید »

. . و این پست را فراموش نکنید! . . و قصه ی مادر از اینجا آغاز می شود قامتی خم می شود و…


.

.
و این پست را فراموش نکنید!
.
.
و قصه ی مادر از اینجا آغاز می شود
قامتی خم می شود و این ابتدای درد و مصیبت و غربت است…
دیگر تکیه گاه امن پدر نیست که خیالشان راحت باشد،
غربت آل علی را فرا گرفته و این آغاز ماجراست…
میخ و در چوبی و کوچه و حکایت هایی که دارد همین چند کلمه…
مادر دست به پهلو می شود و چشم کودکان غم بار
مادر دست به پهلو می شود و امیرالمومنین علیه السلام تنها میان سیاهی ها…?
.
.
حال و هوای خود را با دیدن کلیپ برایمان بنویسید?
.
.



منبع

abalfadhltv@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

. . و این پست را فراموش نکنید! . . و قصه ی مادر از اینجا آغاز می شود قامتی خم می شود و… بیشتر بخوانید »

حجله‌ها و عکس‌هایی که از «مردانگی» و «غیرت» سخن می‌گویند


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: پاسدارها و بسیجی‌ها بخوربخور می‌کنند! گاهی گلوله می‌خورند، گاهی چاقو و گاهی هم فحش و ناسزا، تا نکند یک‌وقت کسی بخواهد نگاه چپ به ناموس این مملکت داشته باشد؛ یک‌روز در عراق و سوریه، یک‌روز در مرزهای کشور و یک روز هم در دل شهرها؛ اما چیزی که در آخر می‌ماند، نه حقوق‌های نجومی است و نه ویلاهای لواسان و…؛ بلکه رسیدن به آرزویی است که آرمان اوست، آرزویی به بزرگی «شهادت»؛ البته دور از انتظار هم نیست؛ کسی که زندگی او در مسیر سیدالشهداء (ع) قرار دارد، آرزویش «شهادت» است و این شهادت چه شیرین است برای مادران و همسرانی که آینه تمام‌نمای «ما رأیت الا جمیلا» هستند.

شبی از شب‌ها در یکی از محله‌های شرق تهران، پاسداری از پاسدارهای این مرز و بوم، غیرتش اجازه نداد که عده‌ای از اراذل و اوباش به یک خانم فحاشی کرده و در حضور زن و بچه مردم، از واژه‌های رکیک استفاده کنند؛ طبیعی است، مردان با غیرت این سرزمین، به نوامیس جامعه خود حساسند. این بود که برای ادای فریضه «امر به معروف» و «نهی از منکر» به آن‌ها تذکر داد و آن‌چه اتفاق افتاد، او را رو سفید و «عند ربهم یرزقون» کرد و در مقابل نیز، روسیاهی‌اش ماند بر روی کسانی که وظیفه خود را در تأمین امنیت جامعه، به‌درستی انجام نداده و در مقابل وقوع منکرات، از جمله قلدری اراذل و اوباش، سکوت کرده و خود را به بی‌خیالی می‌زنند.

عطر مردانگی و غیرت بار دیگر در پایتخت پیچید

نمی‌دانم که چه رمز و رازی هست که همیشه وقتی جامعه‌ ما در غفلت به‌سر می‌برد، شهیدی پیکرش برمی‌گردد یا خون پاک شهیدی بر زمین ریخته می‌شود و آن‌گاه است که قلب‌ها بیدار و وجدان‌ها آگاه می‌شوند؛ آری! وقتی پاسدار بسیجی «محمد محمدی» در محله «تهرانپارس» مقابل چشم خانواده‌اش به شهادت رسید نیز همین‌گونه شد؛ نشان به این نشان که همسرش در مراسم وداع با پیکر مطهر این شهید والامقام، به خبرنگار دفاع‌پرس گفت: «تمام محله داغدار همسرم هستند. هرکس که شهید را می‌شناسد تماس می‌گیرد و از این اتفاق ناراحت است». (بیشتر بخوانید)

عطر مردانگی و غیرت بار دیگر در پایتخت پیچید

صبح روز چهارشنبه وقتی پیکر مطهر شهید «محمد محمدی» را از مقابل منزلش تشییع کردند، انگار غوغایی در محله‌اش به‌پا شده بود؛ همه‌جا آکنده از دود اسپند بود و همه کسبه، درِ مغازه‌های خود را بسته بودند و همسایه‌ها اشک‌ریزان در پیاده‌روها ایستاده بودند و از فرزندان خردسال او می‌گفتند که دیگر سایه پدر بالای سرشان نیست، از همسر و مادر داغ‌دارش، از باغیرتی، از قساوت قلب اراذل و اوباش… انگار نه انگار که امپراطوری بزرگ رسانه‌ای دشمن، مدت‌هاست که علیه افرادی همچون شهید «محمد محمدی»، تبلیغات منفی می‌کند؛ آری! این است اثر خون شهید. باور نمی‌کنی؟ از حجله‌ها و عکس‌هایی که بر در و دیوار کوچه محل سکونتش نصب شده است، بپرس! البته فقط هم‌محله‌ای‌هایش نبودند؛ بلکه خیلی‌ها از اقصی‌نقاط پایتخت، به عشق او به «تهرانپارس» آمده بودند.

عطر مردانگی و غیرت بار دیگر در پایتخت پیچید

عطر مردانگی و غیرت بار دیگر در پایتخت پیچید

دیروز که پیکر مطهر شهید «محمد محمدی» تشییع شد، خانواده‌های دیگر شهیدان نیز همدرد خانواده این شهید والامقام شدند؛ از خانواده شهید «ابراهیم هادی» گرفته تا خانواده‌های شهیدان «جعفر و علی جنگروی»، شهید مدافع امنیت «محمدحسین حدادیان» که خود قربانی سهل‌انگاری مسئولان شد و شهید «محمدمهدی رضوان» که او هم توسط اراذل و اوباش به شهادت رسید؛ البته برخی مسئولان نیز از سیل نترسیدند و به مراسم تشییع پیکر این شهید والامقام آمدند تا دلگرمی برای خانواده شهید باشند؛ آیت‌الله «کاظم صدیقی» امام‌جمعه موقت تهران، همان اوایل صبح، برای حضور در میان تشییع‌کنندگان پیش‌قدم شده و سپس سردار «حسین رستگارپناه»، سردار «سید مرتضی میریان» و سردار «مهدی کلیشادی» هم به جمع تشییع‌کنندگان پیوستند.

عطر مردانگی و غیرت بار دیگر در پایتخت پیچید

وقتی پیکر شهید «محمد محمدی» به میان تشییع‌کنندگان رسید، انگار دوستان و همرزمانش برای وداع با او لحظه‌شماری می‌کردند، همان‌گونه که این شهید والامقام برای دیدار با دوستانش شهیدان «محمد عبدی» و «محسن سیفی» لحظه‌شماری می‌کرد؛ شاید برای همین بود که همیشه به مدافعان حرم و دوستان شهیدش غبطه می‌خورد.

آری! با تشییع پیکر مطهر شهید «محمد محمدی» عطر «مردانگی» و «غیرت» بار دیگر پایتخت را در بر گرفت؛ مردانگی و غیرتی که این پیام را با خود به همراه داشت که: پاسدارها و بسیجی‌ها بخوربخور می‌کنند! گاهی گلوله می‌خورند، گاهی چاقو و گاهی هم فحش و ناسزا، تا نکند یک‌وقت کسی بخواهد نگاه چپ به ناموس این مملکت داشته باشد.

عطر مردانگی و غیرت بار دیگر در پایتخت پیچید

عطر مردانگی و غیرت بار دیگر در پایتخت پیچید

عطر مردانگی و غیرت بار دیگر در پایتخت پیچید

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

حجله‌ها و عکس‌هایی که از «مردانگی» و «غیرت» سخن می‌گویند بیشتر بخوانید »