شهدای ارتش

سردار جهروتی‌زاده: نبوغ «احمد متوسلیان» در مدیریت لشکر ۲۷/ ارتش صدام از همه ظرفیتش برای نگه داشتن خرمشهر بهره برد


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: «گرامی‌داشت سالروز آزادسازی خرمشهر» فرصتی شد برای دعوت از فرماندهان دفاع مقدس جهت حضور در ویژه برنامه‌ی تصویری «منور» برای ثبت خاطرات عملیات «الی‌بیت‌المقدس» که در خبرگزاری دفاع مقدس تهیه شده هست. سردار «جعفر جهروتی‌زاده» که در سال‌های ابتدایی جنگ به‌عنوان فرمانده گردان تخریب تیپ و سپس لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) انجام وظیفه کرده و سپس نیروهای چریکی ایرانی و کردهای عراقی را برای عملیات‌های پارتیزانی در خاک عراق سروسامان داد و فرماندهی کرد، آن روزها را چنین روایت می‌کند؛ 

کد ویدیو

بنده جعفر جهروتی‌زاده هستم که توفیق داشتم از پیش از آغاز جنگ تحمیلی، درگیر مقابله با عناصر وابسته در داخل کشور باشم. تقریباً چند روزی از پیروزی انقلاب گذشته بود که برای حفظ دستاورد‌های انقلاب اسلامی وارد این عرصه شدم. پیش از آغاز جنگ تحمیلی، ما به همراه حاج احمد متوسلیان در منطقه بانه، درگیر مقابله با عناصر وابسته و نیرو‌های ضدانقلاب بودیم. مدتی آنجا حضور داشتیم و با سختی از آن منطقه خارج شدیم و به کرمانشاه آمدیم.

جهروتی

وقتی به کرمانشاه رسیدیم، متوجه شدیم که رژیم عراق قصد ورود به خاک جمهوری اسلامی ایران از برخی مرز‌ها را دارد. در همین حین، در حال رصد شرایط و بررسی اوضاع بودیم که خبر رسید رژیم عراق از سمت خرمشهر وارد خاک کشور شده و تقریباً تا گمرک خرمشهر پیشروی کرده هست. ما بلافاصله از کرمانشاه، به همراه چند نفر از بچه‌ها، به سمت خرمشهر حرکت کردیم. زمانی که به خرمشهر رسیدیم، ارتش عراق در حال پیشروی بود و بخشی از شهر را به تصرف خود درآورده بود. چند روزی در خرمشهر بودیم. در این مدت اتفاقات زیادی رخ داد که شاید در اینجا بیان آنها مناسب نباشد.

آغاز مقاومت مردم خرمشهر در برابر ارتش بعثی

پس از چند روز مقاومت در خرمشهر، نهایتاً رژیم بعث عراق توانست مقاومت مردم را بشکند. این مقاومت در قالب درگیری‌ حدوداً ۳۳ روزه صورت گرفت. ارتش عراق تا حوالی رودخانه کارون پیشروی کرد. در این مدت، مردم خرمشهر، نیرو‌های ارتش جمهوری اسلامی ایران، سپاه، بسیج و حتی خود مردم به‌طور چشم‌گیری در برابر دشمن مقاومت کردند. با این حال، به دلیل کمبود امکانات و پشتیبانی، نتوانستند مقابل لشکر زرهی دشمن ایستادگی کامل داشته باشند. در آن زمان، بنی‌صدر که رئیس‌جمهور و فرمانده کل قوا بود، به‌رغم اطلاع کامل از شرایط خرمشهر، هیچ کمکی به مدافعان شهر نکرد. بلکه با استدلال غلط خود، مردم و نیرو‌ها را تشویق می‌کرد که مناطق را واگذار کنند با این توجیه که «زمین می‌دهیم، زمان می‌گیریم».

جهروتی
ارتش بعثی عراق

بچه‌ها، اما به این حرف‌ها گوش ندادند و تا جایی که توان داشتند، مقاومت کردند. لشکر زرهی رژیم بعث عراق، با ۱۰ گردان وارد خرمشهر شده بود؛ در حالی که مجموع نیرو‌های مدافع ما در خرمشهر – از ارتش، سپاه و مردم – شاید به اندازه یک گردان هم نمی‌رسیدند. پس از مدتی، ما به کرمانشاه بازگشتیم و سپس به کامیاران رفتیم. مدتی در کامیاران بودیم تا اینکه حاج احمد متوسلیان از کرمانشاه به پاوه رفت. من نیز در کامیاران بودم و هنگامی‌که حاج احمد و بچه‌ها از پاوه به مریوان حرکت کردند، ما نیز به آنها پیوستیم.

شاهکار حاج احمد متوسلیان در تاسیس تیپ محمد رسول‌الله (ص)

در مریوان، عملیاتی تحت عنوان «محمد رسول‌الله (ص)» انجام شد. پس از آن، به حاج احمد ابلاغ شد که به جنوب کشور برود. به همین ترتیب، ما نیز به جنوب آمدیم و در نهایت به پادگان دوکوهه رسیدیم. در پادگان دوکوهه، تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) شکل گرفت. اگرچه در ظاهر یک تیپ بود، اما از نظر تعداد نیرو، به اندازه یک لشکر (یعنی حدود ۱۱ گردان نیرو) توان رزمی داشت. کاری که حاج احمد متوسلیان انجام داد بسیار عجیب و درخشان بود؛ او توانست در عرض تنها ۴۳ روز یک تیپ با سازمان‌دهی کامل، آموزش‌دیده، مجهز و آماده عملیات را شکل دهد.

جهروتی
پادگان دوکوهه

در کنار آن، منطقه عملیاتی نیز باید آماده می‌شد؛ شناسایی انجام می‌گرفت و مقدمات عملیات فراهم می‌شد. این اقدامات در شرایط بسیار سختی صورت گرفت؛ شرایطی که شاید حتی با توضیح نیز عمق دشواری‌های آن برای دیگران ملموس نباشد. عملیات فتح‌المبین، در سوم فروردین سال ۱۳۶۱ آغاز شد. پس از این عملیات، ما به سمت خرمشهر و منطقه جاده اهواز – آبادان حرکت کردیم و نیرو‌ها در آنجا مستقر شدند. در مجموع، عملیات فتح‌المبین و عملیات بیت‌المقدس، حدود سه ماه به طول انجامید. از سوم فروردین ۱۳۶۱ آغاز شد و سوم خرداد همان سال، با پایان عملیات بیت‌المقدس خاتمه یافت. طی این سه ماه، ضربه سنگینی به ارتش بعث عراق وارد شد.

شکست سنگین صدام در عملیات «مهاجر یک»

در عملیات «مهاجر یک»، ۷۵ هزار نفر از نیرو‌های دشمن درگیر شدند که از این تعداد، ۳۵ هزار نفر به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند و ۴۰ هزار نفر کشته و مجروح شدند. در واقع، اینها همه از بدنه ارتش عراق جدا شدند. عراق در این دو عملیات، به‌ویژه در عملیات «بیت‌المقدس»، به شدت ضعیف شد. خب، همه منتظر بودند که ببینند قضایا به کجا می‌رسد. همان بحثی که داریم؛ وقتی دیدند رژیم ضعیف شده، خواستند برایش فرصتی فراهم کنند. از همین‌رو، بحث‌هایی از قبیل پایان جنگ و مسائل مشابه را مطرح کردند. اما حضرت امام (ره) رهبری جمهوری اسلامی، هوشیار و بیدار و فرماندهان نظامی نیز محکم پای کار بودند؛ بنابراین، این ماجرا به جایی نرسید و کار ادامه پیدا کرد.

جهروتی
حاج احمد متوسلیان 

زمانی که به‌اصطلاح از جاده اهواز – آبادان به سمت کارون آمدیم، شب عملیات بود. البته قرار نبود عملیات در دهه اردیبهشت انجام شود، چون بچه‌ها تازه داشتند آماده می‌شدند؛ شناسایی‌ها، تجهیز نیروها، سازماندهی و دیگر کار‌ها در حال انجام بود. تازه از یک عملیات فارغ شده بودیم و لازم بود حرکتی انجام شود، گردان‌ها بازسازی شوند و نیرو‌های از دست‌رفته جایگزین شوند. خدمت شما عرض کنم، یک روز که از درِ انرژی اتمی بیرون می‌آمدم، دیدم حاج احمد متوسلیان و شهید محمود شهبازی از آنجا بیرون می‌آیند. حالا دقیق یادم نیست، ساعت سه یا چهار بعدازظهر بود که حاج احمد گفت: «آماده شیم، امشب عملیاته». یعنی چیزی که اصلاً فکرش را هم نمی‌کردیم.

جهروتی
شهید محمود شهبازی

همان شب برای عملیات آماده شدیم. رفتیم که شروع کنیم. یک مسیر خاکی درست کرده بودند که باید از آن عبور می‌کردیم. گرد و خاک حاصل از حرکت زیاد خودرو‌ها به حدی بود که راننده‌ها حتی جلوی خود را نمی‌دیدند و به‌سختی می‌شد در آن مسیر تردد کرد. نهایتاً از روی پلی که ارتش جمهوری اسلامی روی رود کارون زده بود عبور کردیم. حدود ۱۸ تا ۱۹ کیلومتر پیاده‌روی کردیم تا به جاده اهواز – خرمشهر رسیدیم. آنجا، همه چیز مشخص بود. گردان‌های مختلف مثل گردان سلمان به فرماندهی شهید حسینی، مأموریت داشتند که وقتی به جاده رسیدیم، از آن عبور کرده و نیرو‌های عراقی را در آن سوی جاده منهدم کننذ. هدف این بود که فردا صبح، عراق نتواند پاتک کرده و مجدداً جاده خرمشهر را تصرف کند.

من با گردان مالیخ رفتیم و پشت جاده اهواز – خرمشهر مستقر شدیم. اما گردان سلمان نتوانست وارد منطقه گرمدشت شود و با عراقی‌ها درگیر شد. در نتیجه، آن حرکت مانوری که باید انجام می‌دادند، دچار مشکل شد. در آنجا بود که حاج احمد متوسلیان با من تماس گرفت و گفت: «فلانی، یک گروهان از بچه‌های گردان مالیخ را بردارید و بروید آن‌طرف جاده؛ مأموریتی را که حسینی داشت، شما انجام دهید». ما از قبل در جلسات توجیهی بودیم و جریان جاده را می‌دانستیم. جلو رفتیم و در همین فاصله، حدود ۶۰۰ تا ۷۰۰ نفر از نیرو‌های عراقی را به اسارت گرفتیم. گروهان ما نیز بخشی از نیروهایش شهید شدند، عده‌ای عقب رفتند و در نهایت، دیدیم که فقط سه نفر از ما باقی مانده‌اند.

ورود توپخانه به عملیات

شروع به درگیری کردیم، ولی قصدمان این بود که کار را تمام کرده و عقب‌نشینی کنیم اما تیربار‌های دشمن که در دشت به‌صورت تیر تراش شلیک می‌کردند، اجازه نمی‌دادند تکان بخوریم. زمین، میدان درگیری شده بود. در حین درگیری، تیر به دست چپم خورد و شدیداً مجروح شدم. با هر زحمتی که بود، عقب آمدیم. وقتی به پشت جاده اهواز – خرمشهر رسیدم، تلاش می‌کردم حاج احمد متوسلیان متوجه نشود که دستم مجروح شده هست. در نهایت، دیدم که حاج احمد پشت بی‌سیم، پشت جاده، فریاد می‌زند که توپخانه شلیک کند. اما ظاهراً توپخانه پس از شلیک چند گلوله، مهماتش تمام شد.

با تمام این کمبودها، سختی‌ها و مشکلات، اگر بچه‌های ما به غیر از توکل بر خدا به چیز دیگری فکر می‌کردند، قطعاً نمی‌توانستند موفق شوند. بچه‌های ما توکل‌شان به خدا بود و از خدا قوت می‌گرفتند. با همان امکانات کم و وضعیتی که داشتیم – مثل موشک‌های سه‌متری و سلاح‌هایی نه‌چندان پیشرفته – در برابر دشمنی ایستادیم که واقعاً مقابله با آن دشوار بود اما بچه‌ها با توکل به خدا مقاومت کردند تا این‌که به جاده آسفالته رسیدیم.

جهروتی
شهید حسین قُجه‌ای

بچه‌ها معبر زدند و به خط دشمن ریختند. با صدای «تکبیر»، جاده را گرفتند اما من به دلیل خونریزی زیاد، از هوش رفتم. وقتی به هوش آمدم، دیدم در منطقه انرژی اتمی کنار جاده اهواز – آبادان خوابیده‌ام. بعد از انتقال به بیمارستان صحرایی، با همان وضعیت برگشتم داخل خط. دست چپم گچ گرفته شده بود. وقتی رسیدیم، دیدم بچه‌های ما پشت جاده آسفالت مستقر شده‌اند و دارند حملات دشمن را پاسخ می‌دهند. شب بعد، ارتش عراق با شدت زیادی به گردان سلمان به فرماندهی شهید بزرگوار «حسین قُجه‌ای» حمله کرد. واقعاً جا دارد از این شهید بزرگوار نام برده شود؛ اگر مقاومت و ایستادگی حسین و نیروهایش نبود، شاید ما مجبور به عقب‌نشینی می‌شدیم و شهدای زیادی می‌دادیم.

ایثار گردان سلمان در نگه داشتن خط

دشمن قصد داشت جای حسین را بزند، گردانش را منهدم کند و از آن‌جا به پشت نیرو‌های ما نفوذ کرده و کار را تمام کند اما مقاومت جانانه‌ای صورت گرفت. زمانی که من به آنها رسیدم، خودمان برایشان مهمات بردیم. تقریباً ۸۰ درصد نیرو‌های گردان شهید سلمان، شهید یا مجروح شده بودند. تعداد کمی باقی مانده بودند و آنها نیز مهمات نداشتند. در خاک‌ها و پشت خاکریز‌ها دنبال فشنگ‌های ریخته‌شده روی زمین می‌گشتند تا بتوانند بجنگند.

در خیابان‌ها درگیری شدید و شرایط به‌گونه‌ای بود که باید می‌جنگیدیم. در همان منطقه، «قجه‌ای» فرمانده گردان سلمان به شهادت رسید. اوضاع بسیار خطرناک و دشوار شده بود، به‌طوری که اگر دشمن متوجه شهادت ایشان می‌شد، می‌توانست به‌راحتی خاکریز را بشکند و از آن عبور کند. حاج احمد متوسلیان، با توجه به شناختی که از این بچه‌ها داشت – همان‌هایی که از مریوان همراه خود آورده بود و برای مسئولیت‌های مختلف گماشته بود، مانند شهیدان حسین قجه‌ای، رضا چراغی، حسینی و دیگر شهدای عزیز – اگر می‌رفتیم و به حاج احمد می‌گفتیم که، «حاجی! حسین و همه نیرو‌ها شهید شده‌اند»، ایشان با اطمینان می‌گفت: «یعنی خیالم راحته که حسین تنها هم مانده باشد، خط را تحویل دشمن نمی‌دهد».

تقویت عقبه عملیات با گردان حمزه

ایشان از گردان حمزه نیرو‌هایی فرستاد تا جاده را دوباره تقویت کنند. این تصمیم تصویب شد و فردای آن شب، مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس آغاز شد. ما از جاده اهواز – خرمشهر حرکت کردیم به سمت دژ کوت سواری. مسیر بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود. بچه‌ها اسیر شدند، زخمی شدند، شهید شدند؛ آتش دشمن هم بسیار سنگین بود؛ اما نکته بسیار مهم این بود که طرحی که فرماندهان عزیز ما طراحی کرده بودند، با دقت بالایی همراه بود. اگر شب عملیات از جاده عباس – خرمشهر به‌سمت خرمشهر حرکت می‌کردیم، قطعاً همه بچه‌های ما قتل‌عام می‌شدند و هیچ‌کس زنده نمی‌ماند. اما تدبیر این بود که ما اصلاً وارد خرمشهر نشویم؛ بلکه مستقیماً فلشی بزنیم به سمت مرز و نهر خیّن، تا جاده مواصلاتی عراق به خرمشهر بسته شود و نیرو‌های عراقی کاملاً در محاصره ما قرار بگیرند.

جهروتی

در ادامه، به مرز، پاسگاه سواری و مناطق اطراف رسیدیم. چند روز در آنجا درگیری شدیدی بود. شدت درگیری به حدی بود که برخی از بچه‌ها، از جمله خود بنده، دچار گیجی شده بودیم. وضعیت خاصی حاکم بود. پس از آن، مرحله سوم عملیات آغاز شد و ما به جاده شلمچه رسیدیم. از آن عبور کردیم و در نزدیکی‌های نهر خیّن خاکریز احداث کردیم و پشت آن مستقر شدیم و مقاومت را آغاز کردیم.

دشمن پاتک‌های سنگینی می‌زد و حملات سنگینی انجام می‌داد. در یکی از جلسات، حاج احمد متوسلیان به ما گفت که وسایلی با خودتان بیاورید؛ احتمال دارد کاری انجام دهیم. در آن زمان، پشت خاکریز بودم و به خاطر حدود بیست شبانه‌روز بی‌خوابی، به‌شدت خسته بودم. چشمانم حالت خواب‌آلودگی داشت و در همان حال، با بی‌سیم بغلم، به خواب رفتم. ناگهان صدای فریاد‌های پشت بی‌سیم بیدارم کرد. پاسخ دادم و پس از آن قرار شد مرحله چهارم عملیات هم آغاز شود.

در مرحله چهارم، گردان‌های دیگر وارد عمل شدند. بچه‌های ما به پلی در نزدیکی نهر عرایض یا نهر خیر رسیدند. نیرو‌های عملیاتی مأمور به پاک‌سازی منطقه شدند تا به سمت پل بروند و آن را منفجر کنند. سه نفر از بچه‌های ما که برای این مأموریت رفتند، هیچ‌کدام بازنگشتند. زمانی که مواد منفجره را روی پل قرار می‌دادند، دشمن با آرپی‌جی به وسط مواد شلیک کرد. مواد منفجر شد و آن سه نفر – حسین زارعی (از بچه‌های قزوین)، رضا ارذستانی و یک نفر دیگر – در همان لحظه به شهادت رسیدند. پل نیز با همان انفجار از بین رفت.

جهروتی
نهر خین

پس از این اتفاقات، درگیری‌هایی صورت گرفت و پس از چند روز، پرونده عملیات بیت‌المقدس بسته شد. خرمشهر آزاد شد؛ همان‌گونه که حضرت امام (ره) فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد». پس از آزادی خرمشهر، با تعدادی از بچه‌ها وارد شهر شدیم. حاج احمد به ما گفت: «این سمت بروید و وضعیت را بررسی کنید.» خودشان نیز به سمت مسجد جامع رفتند. لشکر نجف اشرف به فرماندهی حاج احمد کاظمی و لشکر امام حسین به فرماندهی حاج حسین خرازی نیز وارد عمل شدند و منطقه خرمشهر پاک‌سازی شد.

جهروتی
شهید حسین خرازی

واقعاً خرمشهر آزاد شد و قلب امام شاد شد. کار بزرگی بود که بچه‌ها انجام دادند؛ یک شاهکار واقعی. عراقی‌ها آمادگی بسیار زیادی داشتند تا اجازه ندهند بچه‌های ما به خرمشهر نفوذ کنند. به‌عنوان مثال، اطراف خرمشهر ۹۵ هزار مین کار گذاشته بودند. حال اگر ضرب در ۵۶ کنیم، متوجه می‌شویم که هر کدام از این مین‌ها می‌توانست جان چند نفر از بچه‌های ما را بگیرد و آسیب‌های جدی وارد کند.

جهروتی
شهید احمد کاظمی

اما بچه‌ها با توکل به خدا، با ایمانی که داشتند، با اخلاص و هدف مقدسی که در دلشان بود، این مأموریت را به‌خوبی انجام دادند. در نهایت، همه آن ۹۵ هزار مین اطراف خرمشهر خنثی شد. ضمن اینکه عراقی‌ها برای ایجاد تله‌های متعدد امکاناتی تدارک دیده بودند؛ آهن‌پاره‌ها، ماشین‌های تصادفی و هرچه که بود در آن منطقه پراکنده کرده بودند تا اگر ما از بالا یا حتی پیاده از مسیر‌های مختلف وارد شدیم، نیرو‌های ما وسط این آهن‌پاره‌ها بیفتند و بدنشان متلاشی شود و از بین برود؛ لذا برای هر چیز، عراقی‌ها تدابیر خاصی اندیشیده بودند. ظاهراً قرار بود از شلمچه کانالی حفر کنند و اطراف خرمشهر را آب‌گیری نمایند تا به عنوان مانعی برای عبور نیرو‌های ما باشد، ولی موفق نشدند. به هر حال، آنجا خرمشهر آزاد شد.

هماهنگی ارتش و سپاه در عملیات

عملیات بیت‌المقدس و فتح‌المبین، هر دو با خروج ۷۵ هزار نیروی دشمن از بدنه ارتش عراق همراه بود. این عملیات‌ها مشترک و هماهنگ میان ارتش و سپاه انجام شد و همه نیرو‌ها با هم در این عملیات‌ها مشارکت داشتند. قطعاً مشکلات و موانعی نیز در مسیر وجود داشت؛ برخی تجهیزات و امکانات دچار محدودیت بودند، اما نیروی هوایی ارتش ایران واقعاً سنگ تمام گذاشت. با شجاعت و رشادت تمام، با وجود تحریم‌ها و کمبود قطعات یدکی، بچه‌های نیروی هوایی با تمام وجود شبانه‌روز تلاش کردند تا پرواز‌ها انجام شود و به بهترین شکل این ماموریت‌ها را به انجام رساندند.

جهروتی

نیروی هوایی ارتش با بمباران و پشتیبانی نیرو‌های زمینی ارتش و سپاه، کمک شایانی در پیروزی عملیات داشت. به‌خصوص بچه‌های هوانیروز که با هلیکوپتر‌های کبرا، خط دشمن را هدف قرار می‌دادند و با راکت مناطقی که نیرو‌های ما در تنگنا و محاصره بودند را آزاد می‌کردند و راه را برای پیشروی نیرو‌های زمینی باز می‌کردند. همچنین نیرو‌های ارتش و سپاه در نقاط دیگر نیز به همین شکل همکاری داشتند. پس از این موفقیت‌ها، تاکتیک‌ها تغییر یافت و قرار شد ارتش در جای دیگری عملیات انجام دهد؛ عملیات‌های فریبی طراحی و اجرا شد تا دشمن نتواند نیرو‌های ما را به یک نقطه متمرکز کند و آنها را شکست دهد.

خدمت شما عرض کنم که در روزی که وارد خرمشهر شدیم، اولین کسی که دیدم شهید سید محمد جهان‌آرا بود؛ ستوان ارتش که به سمت پادگان دژ خرمشهر می‌رفت تا سازماندهی مهمات را سرعت بخشد. شرایط بسیار سختی در خرمشهر حاکم بود. بعد از فداکاری‌های بی‌نظیر شهید جهان‌آرا و مقاومت نیرو‌های مسلح، توجه کنید که عراقی‌ها کویت را ظرف ۷۲ ساعت تصرف کردند، اما در خرمشهر، مردم با دست خالی و نیرو‌های مسلح با کمترین و سبک‌ترین سلاح، ۳۳ روز ارتش عراق را پشت دروازه‌های خرمشهر زمین‌گیر کردند و نتوانستند پیشروی کنند.

جهروتی
شهید سید محمد جهان‌آرا

انتهای پیام/ ۱۱۲

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

سردار جهروتی‌زاده: نبوغ «احمد متوسلیان» در مدیریت لشکر ۲۷/ ارتش صدام از همه ظرفیتش برای نگه داشتن خرمشهر بهره برد بیشتر بخوانید »

سردار جهروتی‌زاده: نبوغ «احمد متوسلیان» در مدیریت لشکر ۲۷ در آزادسازی خرمشهر/ ارتش صدام از همه ظرفیتش برای نگه داشتن خرمشهر بهره برد


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: «گرامی‌داشت سالروز آزادسازی خرمشهر» فرصتی شد برای دعوت از فرماندهان دفاع مقدس جهت حضور در ویژه برنامه‌ی تصویری «منور» برای ثبت خاطرات عملیات «الی‌بیت‌المقدس» که در خبرگزاری دفاع مقدس تهیه شده هست. سردار «جعفر جهروتی‌زاده» که در سال‌های ابتدایی جنگ به‌عنوان فرمانده گردان تخریب تیپ و سپس لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) انجام وظیفه کرده و سپس نیروهای چریکی ایرانی و کردهای عراقی را برای عملیات‌های پارتیزانی در خاک عراق سروسامان داد و فرماندهی کرد، آن روزها را چنین روایت می‌کند؛ 

کد ویدیو

بنده جعفر جهروتی‌زاده هستم که توفیق داشتم از پیش از آغاز جنگ تحمیلی، درگیر مقابله با عناصر وابسته در داخل کشور باشم. تقریباً چند روزی از پیروزی انقلاب گذشته بود که برای حفظ دستاورد‌های انقلاب اسلامی وارد این عرصه شدم. پیش از آغاز جنگ تحمیلی، ما به همراه حاج احمد متوسلیان در منطقه بانه، درگیر مقابله با عناصر وابسته و نیرو‌های ضدانقلاب بودیم. مدتی آنجا حضور داشتیم و با سختی از آن منطقه خارج شدیم و به کرمانشاه آمدیم.

جهروتی

وقتی به کرمانشاه رسیدیم، متوجه شدیم که رژیم عراق قصد ورود به خاک جمهوری اسلامی ایران از برخی مرز‌ها را دارد. در همین حین، در حال رصد شرایط و بررسی اوضاع بودیم که خبر رسید رژیم عراق از سمت خرمشهر وارد خاک کشور شده و تقریباً تا گمرک خرمشهر پیشروی کرده هست. ما بلافاصله از کرمانشاه، به همراه چند نفر از بچه‌ها، به سمت خرمشهر حرکت کردیم. زمانی که به خرمشهر رسیدیم، ارتش عراق در حال پیشروی بود و بخشی از شهر را به تصرف خود درآورده بود. چند روزی در خرمشهر بودیم. در این مدت اتفاقات زیادی رخ داد که شاید در اینجا بیان آنها مناسب نباشد.

آغاز مقاومت مردم خرمشهر در برابر ارتش بعثی

پس از چند روز مقاومت در خرمشهر، نهایتاً رژیم بعث عراق توانست مقاومت مردم را بشکند. این مقاومت در قالب درگیری‌ حدوداً ۳۳ روزه صورت گرفت. ارتش عراق تا حوالی رودخانه کارون پیشروی کرد. در این مدت، مردم خرمشهر، نیرو‌های ارتش جمهوری اسلامی ایران، سپاه، بسیج و حتی خود مردم به‌طور چشم‌گیری در برابر دشمن مقاومت کردند. با این حال، به دلیل کمبود امکانات و پشتیبانی، نتوانستند مقابل لشکر زرهی دشمن ایستادگی کامل داشته باشند. در آن زمان، بنی‌صدر که رئیس‌جمهور و فرمانده کل قوا بود، به‌رغم اطلاع کامل از شرایط خرمشهر، هیچ کمکی به مدافعان شهر نکرد. بلکه با استدلال غلط خود، مردم و نیرو‌ها را تشویق می‌کرد که مناطق را واگذار کنند با این توجیه که «زمین می‌دهیم، زمان می‌گیریم».

جهروتی
ارتش بعثی عراق

بچه‌ها، اما به این حرف‌ها گوش ندادند و تا جایی که توان داشتند، مقاومت کردند. لشکر زرهی رژیم بعث عراق، با ۱۰ گردان وارد خرمشهر شده بود؛ در حالی که مجموع نیرو‌های مدافع ما در خرمشهر – از ارتش، سپاه و مردم – شاید به اندازه یک گردان هم نمی‌رسیدند. پس از مدتی، ما به کرمانشاه بازگشتیم و سپس به کامیاران رفتیم. مدتی در کامیاران بودیم تا اینکه حاج احمد متوسلیان از کرمانشاه به پاوه رفت. من نیز در کامیاران بودم و هنگامی‌که حاج احمد و بچه‌ها از پاوه به مریوان حرکت کردند، ما نیز به آنها پیوستیم.

شاهکار حاج احمد متوسلیان در تاسیس تیپ محمد رسول‌الله (ص)

در مریوان، عملیاتی تحت عنوان «محمد رسول‌الله (ص)» انجام شد. پس از آن، به حاج احمد ابلاغ شد که به جنوب کشور برود. به همین ترتیب، ما نیز به جنوب آمدیم و در نهایت به پادگان دوکوهه رسیدیم. در پادگان دوکوهه، تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) شکل گرفت. اگرچه در ظاهر یک تیپ بود، اما از نظر تعداد نیرو، به اندازه یک لشکر (یعنی حدود ۱۱ گردان نیرو) توان رزمی داشت. کاری که حاج احمد متوسلیان انجام داد بسیار عجیب و درخشان بود؛ او توانست در عرض تنها ۴۳ روز یک تیپ با سازمان‌دهی کامل، آموزش‌دیده، مجهز و آماده عملیات را شکل دهد.

جهروتی
پادگان دوکوهه

در کنار آن، منطقه عملیاتی نیز باید آماده می‌شد؛ شناسایی انجام می‌گرفت و مقدمات عملیات فراهم می‌شد. این اقدامات در شرایط بسیار سختی صورت گرفت؛ شرایطی که شاید حتی با توضیح نیز عمق دشواری‌های آن برای دیگران ملموس نباشد. عملیات فتح‌المبین، در سوم فروردین سال ۱۳۶۱ آغاز شد. پس از این عملیات، ما به سمت خرمشهر و منطقه جاده اهواز – آبادان حرکت کردیم و نیرو‌ها در آنجا مستقر شدند. در مجموع، عملیات فتح‌المبین و عملیات بیت‌المقدس، حدود سه ماه به طول انجامید. از سوم فروردین ۱۳۶۱ آغاز شد و سوم خرداد همان سال، با پایان عملیات بیت‌المقدس خاتمه یافت. طی این سه ماه، ضربه سنگینی به ارتش بعث عراق وارد شد.

شکست سنگین صدام در عملیات «مهاجر یک»

در عملیات «مهاجر یک»، ۷۵ هزار نفر از نیرو‌های دشمن درگیر شدند که از این تعداد، ۳۵ هزار نفر به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند و ۴۰ هزار نفر کشته و مجروح شدند. در واقع، اینها همه از بدنه ارتش عراق جدا شدند. عراق در این دو عملیات، به‌ویژه در عملیات «بیت‌المقدس»، به شدت ضعیف شد. خب، همه منتظر بودند که ببینند قضایا به کجا می‌رسد. همان بحثی که داریم؛ وقتی دیدند رژیم ضعیف شده، خواستند برایش فرصتی فراهم کنند. از همین‌رو، بحث‌هایی از قبیل پایان جنگ و مسائل مشابه را مطرح کردند. اما حضرت امام (ره) رهبری جمهوری اسلامی، هوشیار و بیدار و فرماندهان نظامی نیز محکم پای کار بودند؛ بنابراین، این ماجرا به جایی نرسید و کار ادامه پیدا کرد.

جهروتی
حاج احمد متوسلیان 

زمانی که به‌اصطلاح از جاده اهواز – آبادان به سمت کارون آمدیم، شب عملیات بود. البته قرار نبود عملیات در دهه اردیبهشت انجام شود، چون بچه‌ها تازه داشتند آماده می‌شدند؛ شناسایی‌ها، تجهیز نیروها، سازماندهی و دیگر کار‌ها در حال انجام بود. تازه از یک عملیات فارغ شده بودیم و لازم بود حرکتی انجام شود، گردان‌ها بازسازی شوند و نیرو‌های از دست‌رفته جایگزین شوند. خدمت شما عرض کنم، یک روز که از درِ انرژی اتمی بیرون می‌آمدم، دیدم حاج احمد متوسلیان و شهید محمود شهبازی از آنجا بیرون می‌آیند. حالا دقیق یادم نیست، ساعت سه یا چهار بعدازظهر بود که حاج احمد گفت: «آماده شیم، امشب عملیاته». یعنی چیزی که اصلاً فکرش را هم نمی‌کردیم.

جهروتی
شهید محمود شهبازی

همان شب برای عملیات آماده شدیم. رفتیم که شروع کنیم. یک مسیر خاکی درست کرده بودند که باید از آن عبور می‌کردیم. گرد و خاک حاصل از حرکت زیاد خودرو‌ها به حدی بود که راننده‌ها حتی جلوی خود را نمی‌دیدند و به‌سختی می‌شد در آن مسیر تردد کرد. نهایتاً از روی پلی که ارتش جمهوری اسلامی روی رود کارون زده بود عبور کردیم. حدود ۱۸ تا ۱۹ کیلومتر پیاده‌روی کردیم تا به جاده اهواز – خرمشهر رسیدیم. آنجا، همه چیز مشخص بود. گردان‌های مختلف مثل گردان سلمان به فرماندهی شهید حسینی، مأموریت داشتند که وقتی به جاده رسیدیم، از آن عبور کرده و نیرو‌های عراقی را در آن سوی جاده منهدم کننذ. هدف این بود که فردا صبح، عراق نتواند پاتک کرده و مجدداً جاده خرمشهر را تصرف کند.

من با گردان مالیخ رفتیم و پشت جاده اهواز – خرمشهر مستقر شدیم. اما گردان سلمان نتوانست وارد منطقه گرمدشت شود و با عراقی‌ها درگیر شد. در نتیجه، آن حرکت مانوری که باید انجام می‌دادند، دچار مشکل شد. در آنجا بود که حاج احمد متوسلیان با من تماس گرفت و گفت: «فلانی، یک گروهان از بچه‌های گردان مالیخ را بردارید و بروید آن‌طرف جاده؛ مأموریتی را که حسینی داشت، شما انجام دهید». ما از قبل در جلسات توجیهی بودیم و جریان جاده را می‌دانستیم. جلو رفتیم و در همین فاصله، حدود ۶۰۰ تا ۷۰۰ نفر از نیرو‌های عراقی را به اسارت گرفتیم. گروهان ما نیز بخشی از نیروهایش شهید شدند، عده‌ای عقب رفتند و در نهایت، دیدیم که فقط سه نفر از ما باقی مانده‌اند.

ورود توپخانه به عملیات

شروع به درگیری کردیم، ولی قصدمان این بود که کار را تمام کرده و عقب‌نشینی کنیم اما تیربار‌های دشمن که در دشت به‌صورت تیر تراش شلیک می‌کردند، اجازه نمی‌دادند تکان بخوریم. زمین، میدان درگیری شده بود. در حین درگیری، تیر به دست چپم خورد و شدیداً مجروح شدم. با هر زحمتی که بود، عقب آمدیم. وقتی به پشت جاده اهواز – خرمشهر رسیدم، تلاش می‌کردم حاج احمد متوسلیان متوجه نشود که دستم مجروح شده هست. در نهایت، دیدم که حاج احمد پشت بی‌سیم، پشت جاده، فریاد می‌زند که توپخانه شلیک کند. اما ظاهراً توپخانه پس از شلیک چند گلوله، مهماتش تمام شد.

با تمام این کمبودها، سختی‌ها و مشکلات، اگر بچه‌های ما به غیر از توکل بر خدا به چیز دیگری فکر می‌کردند، قطعاً نمی‌توانستند موفق شوند. بچه‌های ما توکل‌شان به خدا بود و از خدا قوت می‌گرفتند. با همان امکانات کم و وضعیتی که داشتیم – مثل موشک‌های سه‌متری و سلاح‌هایی نه‌چندان پیشرفته – در برابر دشمنی ایستادیم که واقعاً مقابله با آن دشوار بود اما بچه‌ها با توکل به خدا مقاومت کردند تا این‌که به جاده آسفالته رسیدیم.

جهروتی
شهید حسین قُجه‌ای

بچه‌ها معبر زدند و به خط دشمن ریختند. با صدای «تکبیر»، جاده را گرفتند اما من به دلیل خونریزی زیاد، از هوش رفتم. وقتی به هوش آمدم، دیدم در منطقه انرژی اتمی کنار جاده اهواز – آبادان خوابیده‌ام. بعد از انتقال به بیمارستان صحرایی، با همان وضعیت برگشتم داخل خط. دست چپم گچ گرفته شده بود. وقتی رسیدیم، دیدم بچه‌های ما پشت جاده آسفالت مستقر شده‌اند و دارند حملات دشمن را پاسخ می‌دهند. شب بعد، ارتش عراق با شدت زیادی به گردان سلمان به فرماندهی شهید بزرگوار «حسین قُجه‌ای» حمله کرد. واقعاً جا دارد از این شهید بزرگوار نام برده شود؛ اگر مقاومت و ایستادگی حسین و نیروهایش نبود، شاید ما مجبور به عقب‌نشینی می‌شدیم و شهدای زیادی می‌دادیم.

ایثار گردان سلمان در نگه داشتن خط

دشمن قصد داشت جای حسین را بزند، گردانش را منهدم کند و از آن‌جا به پشت نیرو‌های ما نفوذ کرده و کار را تمام کند اما مقاومت جانانه‌ای صورت گرفت. زمانی که من به آنها رسیدم، خودمان برایشان مهمات بردیم. تقریباً ۸۰ درصد نیرو‌های گردان شهید سلمان، شهید یا مجروح شده بودند. تعداد کمی باقی مانده بودند و آنها نیز مهمات نداشتند. در خاک‌ها و پشت خاکریز‌ها دنبال فشنگ‌های ریخته‌شده روی زمین می‌گشتند تا بتوانند بجنگند.

در خیابان‌ها درگیری شدید و شرایط به‌گونه‌ای بود که باید می‌جنگیدیم. در همان منطقه، «قجه‌ای» فرمانده گردان سلمان به شهادت رسید. اوضاع بسیار خطرناک و دشوار شده بود، به‌طوری که اگر دشمن متوجه شهادت ایشان می‌شد، می‌توانست به‌راحتی خاکریز را بشکند و از آن عبور کند. حاج احمد متوسلیان، با توجه به شناختی که از این بچه‌ها داشت – همان‌هایی که از مریوان همراه خود آورده بود و برای مسئولیت‌های مختلف گماشته بود، مانند شهیدان حسین قجه‌ای، رضا چراغی، حسینی و دیگر شهدای عزیز – اگر می‌رفتیم و به حاج احمد می‌گفتیم که، «حاجی! حسین و همه نیرو‌ها شهید شده‌اند»، ایشان با اطمینان می‌گفت: «یعنی خیالم راحته که حسین تنها هم مانده باشد، خط را تحویل دشمن نمی‌دهد».

تقویت عقبه عملیات با گردان حمزه

ایشان از گردان حمزه نیرو‌هایی فرستاد تا جاده را دوباره تقویت کنند. این تصمیم تصویب شد و فردای آن شب، مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس آغاز شد. ما از جاده اهواز – خرمشهر حرکت کردیم به سمت دژ کوت سواری. مسیر بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود. بچه‌ها اسیر شدند، زخمی شدند، شهید شدند؛ آتش دشمن هم بسیار سنگین بود؛ اما نکته بسیار مهم این بود که طرحی که فرماندهان عزیز ما طراحی کرده بودند، با دقت بالایی همراه بود. اگر شب عملیات از جاده عباس – خرمشهر به‌سمت خرمشهر حرکت می‌کردیم، قطعاً همه بچه‌های ما قتل‌عام می‌شدند و هیچ‌کس زنده نمی‌ماند. اما تدبیر این بود که ما اصلاً وارد خرمشهر نشویم؛ بلکه مستقیماً فلشی بزنیم به سمت مرز و نهر خیّن، تا جاده مواصلاتی عراق به خرمشهر بسته شود و نیرو‌های عراقی کاملاً در محاصره ما قرار بگیرند.

جهروتی

در ادامه، به مرز، پاسگاه سواری و مناطق اطراف رسیدیم. چند روز در آنجا درگیری شدیدی بود. شدت درگیری به حدی بود که برخی از بچه‌ها، از جمله خود بنده، دچار گیجی شده بودیم. وضعیت خاصی حاکم بود. پس از آن، مرحله سوم عملیات آغاز شد و ما به جاده شلمچه رسیدیم. از آن عبور کردیم و در نزدیکی‌های نهر خیّن خاکریز احداث کردیم و پشت آن مستقر شدیم و مقاومت را آغاز کردیم.

دشمن پاتک‌های سنگینی می‌زد و حملات سنگینی انجام می‌داد. در یکی از جلسات، حاج احمد متوسلیان به ما گفت که وسایلی با خودتان بیاورید؛ احتمال دارد کاری انجام دهیم. در آن زمان، پشت خاکریز بودم و به خاطر حدود بیست شبانه‌روز بی‌خوابی، به‌شدت خسته بودم. چشمانم حالت خواب‌آلودگی داشت و در همان حال، با بی‌سیم بغلم، به خواب رفتم. ناگهان صدای فریاد‌های پشت بی‌سیم بیدارم کرد. پاسخ دادم و پس از آن قرار شد مرحله چهارم عملیات هم آغاز شود.

در مرحله چهارم، گردان‌های دیگر وارد عمل شدند. بچه‌های ما به پلی در نزدیکی نهر عرایض یا نهر خیر رسیدند. نیرو‌های عملیاتی مأمور به پاک‌سازی منطقه شدند تا به سمت پل بروند و آن را منفجر کنند. سه نفر از بچه‌های ما که برای این مأموریت رفتند، هیچ‌کدام بازنگشتند. زمانی که مواد منفجره را روی پل قرار می‌دادند، دشمن با آرپی‌جی به وسط مواد شلیک کرد. مواد منفجر شد و آن سه نفر – حسین زارعی (از بچه‌های قزوین)، رضا ارذستانی و یک نفر دیگر – در همان لحظه به شهادت رسیدند. پل نیز با همان انفجار از بین رفت.

جهروتی
نهر خین

پس از این اتفاقات، درگیری‌هایی صورت گرفت و پس از چند روز، پرونده عملیات بیت‌المقدس بسته شد. خرمشهر آزاد شد؛ همان‌گونه که حضرت امام (ره) فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد». پس از آزادی خرمشهر، با تعدادی از بچه‌ها وارد شهر شدیم. حاج احمد به ما گفت: «این سمت بروید و وضعیت را بررسی کنید.» خودشان نیز به سمت مسجد جامع رفتند. لشکر نجف اشرف به فرماندهی حاج احمد کاظمی و لشکر امام حسین به فرماندهی حاج حسین خرازی نیز وارد عمل شدند و منطقه خرمشهر پاک‌سازی شد.

جهروتی
شهید حسین خرازی

واقعاً خرمشهر آزاد شد و قلب امام شاد شد. کار بزرگی بود که بچه‌ها انجام دادند؛ یک شاهکار واقعی. عراقی‌ها آمادگی بسیار زیادی داشتند تا اجازه ندهند بچه‌های ما به خرمشهر نفوذ کنند. به‌عنوان مثال، اطراف خرمشهر ۹۵ هزار مین کار گذاشته بودند. حال اگر ضرب در ۵۶ کنیم، متوجه می‌شویم که هر کدام از این مین‌ها می‌توانست جان چند نفر از بچه‌های ما را بگیرد و آسیب‌های جدی وارد کند.

جهروتی
شهید احمد کاظمی

اما بچه‌ها با توکل به خدا، با ایمانی که داشتند، با اخلاص و هدف مقدسی که در دلشان بود، این مأموریت را به‌خوبی انجام دادند. در نهایت، همه آن ۹۵ هزار مین اطراف خرمشهر خنثی شد. ضمن اینکه عراقی‌ها برای ایجاد تله‌های متعدد امکاناتی تدارک دیده بودند؛ آهن‌پاره‌ها، ماشین‌های تصادفی و هرچه که بود در آن منطقه پراکنده کرده بودند تا اگر ما از بالا یا حتی پیاده از مسیر‌های مختلف وارد شدیم، نیرو‌های ما وسط این آهن‌پاره‌ها بیفتند و بدنشان متلاشی شود و از بین برود؛ لذا برای هر چیز، عراقی‌ها تدابیر خاصی اندیشیده بودند. ظاهراً قرار بود از شلمچه کانالی حفر کنند و اطراف خرمشهر را آب‌گیری نمایند تا به عنوان مانعی برای عبور نیرو‌های ما باشد، ولی موفق نشدند. به هر حال، آنجا خرمشهر آزاد شد.

هماهنگی ارتش و سپاه در عملیات

عملیات بیت‌المقدس و فتح‌المبین، هر دو با خروج ۷۵ هزار نیروی دشمن از بدنه ارتش عراق همراه بود. این عملیات‌ها مشترک و هماهنگ میان ارتش و سپاه انجام شد و همه نیرو‌ها با هم در این عملیات‌ها مشارکت داشتند. قطعاً مشکلات و موانعی نیز در مسیر وجود داشت؛ برخی تجهیزات و امکانات دچار محدودیت بودند، اما نیروی هوایی ارتش ایران واقعاً سنگ تمام گذاشت. با شجاعت و رشادت تمام، با وجود تحریم‌ها و کمبود قطعات یدکی، بچه‌های نیروی هوایی با تمام وجود شبانه‌روز تلاش کردند تا پرواز‌ها انجام شود و به بهترین شکل این ماموریت‌ها را به انجام رساندند.

جهروتی

نیروی هوایی ارتش با بمباران و پشتیبانی نیرو‌های زمینی ارتش و سپاه، کمک شایانی در پیروزی عملیات داشت. به‌خصوص بچه‌های هوانیروز که با هلیکوپتر‌های کبرا، خط دشمن را هدف قرار می‌دادند و با راکت مناطقی که نیرو‌های ما در تنگنا و محاصره بودند را آزاد می‌کردند و راه را برای پیشروی نیرو‌های زمینی باز می‌کردند. همچنین نیرو‌های ارتش و سپاه در نقاط دیگر نیز به همین شکل همکاری داشتند. پس از این موفقیت‌ها، تاکتیک‌ها تغییر یافت و قرار شد ارتش در جای دیگری عملیات انجام دهد؛ عملیات‌های فریبی طراحی و اجرا شد تا دشمن نتواند نیرو‌های ما را به یک نقطه متمرکز کند و آنها را شکست دهد.

خدمت شما عرض کنم که در روزی که وارد خرمشهر شدیم، اولین کسی که دیدم شهید سید محمد جهان‌آرا بود؛ ستوان ارتش که به سمت پادگان دژ خرمشهر می‌رفت تا سازماندهی مهمات را سرعت بخشد. شرایط بسیار سختی در خرمشهر حاکم بود. بعد از فداکاری‌های بی‌نظیر شهید جهان‌آرا و مقاومت نیرو‌های مسلح، توجه کنید که عراقی‌ها کویت را ظرف ۷۲ ساعت تصرف کردند، اما در خرمشهر، مردم با دست خالی و نیرو‌های مسلح با کمترین و سبک‌ترین سلاح، ۳۳ روز ارتش عراق را پشت دروازه‌های خرمشهر زمین‌گیر کردند و نتوانستند پیشروی کنند.

جهروتی
شهید سید محمد جهان‌آرا

انتهای پیام/ ۱۱۲

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

سردار جهروتی‌زاده: نبوغ «احمد متوسلیان» در مدیریت لشکر ۲۷ در آزادسازی خرمشهر/ ارتش صدام از همه ظرفیتش برای نگه داشتن خرمشهر بهره برد بیشتر بخوانید »

«بازی‌دراز»؛ محل تبلور حماسه و اقتدار رزمندگان ایرانی+ فیلم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، کاروان «راهیان قدس، حامیان طوفان‌الاقصی» متشکل از پیشکسوتان دوران دفاع مقدس سپاه محمد رسول‌الله (ص) که برای حضور در مراسم سالگرد عملیات بازی‌دراز به کرمانشاه اعزام شده بودند، صبح امروز به ارتفاعات بازی‌دراز در شهرستان سرپل‌ذهاب وارد شدند و این شهرستان از امروز میزبان زائران و عاشقان شهدا خواهد بود.

عملیات «بازی‌دراز» یکی از برگ‌های زرین مقاومت در غرب کشور به شمار می‌رود و هر سال با حضور هزاران نفر از راهیان نور از سراسر کشور گرامی داشته می‌شود که مراسم امسال از روز گذشته تا پایان امروز (جمعه) برگزار و تدارک گسترده‌ای برای اسکان و پذیرایی از زائران در نظر گرفته شده و تمامی زیرساخت‌های لازم با همکاری دستگاه‌های اجرایی، نهاد‌های مردمی، گروه‌های جهادی و خیرین محلی برای برگزاری هر چه باشکوه‌تر مراسم فراهم شده هست.

کد ویدیو

مدارس، سالن‌های ورزشی، مساجد، نمازخانه‌های ادارات و دیگر فضا‌های عمومی برای اسکان زائران تجهیز شده‌اند و با برنامه‌ریزی دقیق، روند استقبال و خدمات‌رسانی به کاروان‌ها در حال اجراست که در روز‌های آینده، کاروان‌های بیشتری از سراسر کشور وارد منطقه خواهند شد تا در این حرکت معنوی و ملی شرکت کنند.

مراسم بازی‌دراز فرصتی مناسب برای انتقال و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت

«میرحسن رحیمی» فرماندار شهرستان سرپل‌ذهاب نیز پیش‌تر در جلسه ستاد بزرگداشت یادواره شهدای عملیات غرورآفرین بازی‌دراز که در این شهرستان برگزار شد، از تشکیل کمیته‌های مختلف برای خدمت رسانی در این مراسم با شکوه خبر داده و گفته بود: این مراسم هر ساله در شهرستان سرپل‌ذهاب برگزار می‌شود و نیز تلاش می‌شود این مراسم با شکوه هرچه بیشتر برگزار شود.

«بازی‌دراز»؛ محل تبلور حماسه و اقتدار رزمندگان ایرانی

فرماندار شهرستان سرپل‌ذهاب افزود: یادواره شهدای بازی دراز، یادآور ایثار، شجاعت و از خودگذشتگی رزمندگانی هست که در سال ۶۰ از گردنه‌های سخت بازی دراز گذشتند و دشمنان بعثی را از قله‌های این ارتفاعات بیرون راندند.

وی همچنین به تلاش تمامی مجموعه‌های اداری شهرستان برای برگزاری این مراسم اشاره کرد و گفت: تمامی ادارات شهرستان با تمام امکانات خود در آماده‌سازی شهرستان برای برگزاری این مراسم بسیج خواهند شد.

رحیمی در ادامه گفت: این مراسم فرصتی مناسب برای انتقال و ترویج فرهنگ جبهه و شهادت هست که باید از آن به بهترین نحو استفاده کنیم. همچنین این مراسم می‌تواند در توسعه گردشگری دفاع مقدس، به ویژه معرفی مرز خسروی و جذب گردشگران و زائران به شهرستان تأثیرگذار باشد.

قدرت‌نمایی رزمندگان ایرانی در عملیات بازی‌دراز

براساس این گزارش، ارتفاعات بازی‌دراز از جمله نقاط راهبردی در منطقه سرپل‌ذهاب در غرب کشور هست که در ابتدای جنگ به اشغال دشمن درآمد. این منطقه پس از چندین بار دست‌به‌دست‌شدن بین نیرو‌های خودی و دشمن، پس از فتح خرمشهر آزاد شد.

«بازی‌دراز»؛ محل تبلور حماسه و اقتدار رزمندگان ایرانی

این کوه با ارتفاع ۱۱۵۰ متر در هشت کیلومتری جنوب غربی شهرستان سرپل‌ذهاب واقع در استان کرمانشاه هست. بازی‌دراز ارتفاعاتی صعب‌العبور و حساس با قله‌های بلند و شیب‌های تند و بریدگی‌های ممتد هست که دامنه‌های شمالی آن بر شهر‌های سرپل‌ذهاب، قصرشیرین و همچنین دشت ذهاب، پادگان ابوذر و منطقه ریخَک و دامنه جنوبی آن بر محور مواصلاتی گیلان‌غرب ـ قصر شیرین، دشت قلعه شاهین و دِیره تسلط کامل دارد.

بلندترین قله‌های بازی‌دراز که شامل قلل ۱۱۵۰، ۱۱۰۰ شمالی یا صخره‌ای و ۱۱۰۰ جنوبی یا گچی و ۱۰۵۰ هست، در شرق این ارتفاعات قرار دارند و به سمت غرب شیب این ارتفاعات ملایم‌تر می‌شود. در روز‌های اول هجوم عراق، محمد بروجردی، فرمانده سپاه منطقه ۷، برای حفظ این ارتفاعات تعدادی از رزمندگان را روی آن مستقر کرد، اما به دلیل نداشتن جاده تدارکاتی و کمبود مهمات و غذا، ارتش عراق در ۱۵ مهر ۱۳۵۹ این ارتفاعات را اشغال کرد.

ارتش عراق در روز‌های آغازین جنگ از بازی‌دراز برای دیده‌بانی استفاده می‌کرد. ویژگی این ارتفاعات موجب شد ارتش بعث، روی این ارتفاعات جاده بسازد تا یگان‌های عراق با استفاده از این جاده‌ها در آنجا مستقر شوند و ضمن افزایش تسلط بر قصرشیرین، سرپل‌ذهاب را نیز زیر دید خود بگیرند. عراق در قلل مرتفع ۱۰۵۰ و ۱۱۰۰ شمالی و جنوبی و ۱۱۵۰، به دلیل مزیت و برتری که به لحاظ دیده‌بانی و هدایت آتش‌های توپخانه داشت، جاده آسفالتی به طول شش کیلومتر در مسیر جاده قصرشیرین ـ گیلان‌غرب به دامنه غربی قله ۱۱۵۰ بازی‌دراز احداث کرد و ضمن استقرار یگان‌هایی به استعداد یک تیپ و یک گروهان تانک بر روی آن، استحکاماتی نیز برای دیده‌بانی ایجاد کرد که به «دیدگاه صدام» معروف شد.

«بازی‌دراز»؛ محل تبلور حماسه و اقتدار رزمندگان ایرانی

نظر به برتری نسبی نیرو‌های عراق در آغاز جنگ، نیرو‌های ایران نتوانستند آنان را از ارتفاعات بازی‌دراز عقب برانند. از اوایل سال ۱۳۶۰، نیرو‌های مسلح ایران تصمیم گرفتند اقدامات جدی‌تری برای عقب‌راندن نیرو‌های متجاوز انجام دهند.

پس از سه ماه شناسایی، قرارگاه مقدم سپاه و لشکر ۸۱ زرهی ارتش نخستین عملیات نیمه‌گسترده را در این منطقه در قالب «طرح عملیاتی محسن» طرح‌ریزی کردند که یکی از اولین تجربه‌های همکاری مشترک سپاه و ارتش بود که با نام «عملیات بازی‌دراز» در بامداد ۲ اردیبهشت ۱۳۶۰ در چهار محور به وسعت سی کیلومترمربع آغاز شد و هفت روز به طول انجامید و طی آن نیرو‌های خودی و دشمن بار‌ها به تک و پاتک متقابل پرداختند.

دشمن با استفاده از پشتیبانی هوایی و جاده‌های مواصلاتی، یگان‌های خود را حمایت می‌کرد، اما رزمندگان ایران از جاده و حمایت هوایی کافی و پشتیبانی آتش محروم بودند، درنتیجه نتوانستند روی تمام اهداف مستقر شوند. با وجود آزادسازی قلل جنوبی بازی‌دراز شامل ۱۰۵۰ و ۱۱۰۰ گچی، در تثبیت قله ۱۱۵۰ و قله ۱۱۰۰ شمالی ناکام ماندند. در این عملیات هوانیروز ارتش نیز نقش بسزایی داشت که طی آن خلبان علی‌اکبر شیرودی به شهادت رسید.

«بازی‌دراز»؛ محل تبلور حماسه و اقتدار رزمندگان ایرانی

در ادامه عملیات‌های محدود سال ۱۳۶۰ و به منظور تکمیل اهداف عملیات بازی‌دراز، منطقه بازی‌دراز بار دیگر مورد بررسی قرار گرفت. با افزایش قدرت رزمی یگان‌های سپاه و ورود این نیرو‌ها به میدان‌های نبرد، توان رزمی نیرو‌های مستقر در منطقه غرب افزایش یافت و به فرماندهان منطقه این امکان را داد تا طرح‌های عملیاتی حساب‌شده‌تری تهیه کنند و ضمن تحکیم مواضع پدافندی، طرح‌های آفندی مناسب را بررسی و برای اجرا آماده کنند.

براین‌اساس، فرماندهی قرارگاه مقدم سپاه و ارتش در غرب، طرح‌ریزی و اجرای مرحله دوم عملیات بازی‌دراز را که «شهید رجایی و باهنر» نام گرفت، در دستور کار خود قرار دادند و منطقه وسیع‌تری شامل ارتفاعات قَراویز، بُنِه دَستَک و کوره‌موش را به محدوده عملیات افزودند تا امکان مانور برای تسهیل در آزادسازی مرتفع‌ترین قله بازی‌دراز ممکن شود. این عملیات با شرکت یگان‌های سپاه پاسداران و تیپ ۳ لشکر ۸۱ زرهی ارتش در ۱۱ شهریور ۱۳۶۰ در سه محور به اجرا درآمد. در این عملیات پنج‌روزه، بخشی از کوره‌موش و چند قله از قراویز آزاد شد و ارتفاع ۱۱۵۰ چند بار دست‌به‌دست شد، اما دشمن با پاتک سنگین مانع از تثبیت منطقه شد. سرانجام این ارتفاعات در پی عقب‌نشینی دشمن پس از فتح خرمشهر آزاد شد. آزادسازی ارتفاعات بازی‌دراز به سنبلی از شهادت و اقتدار رزمندگان ایران در غرب تبدیل شد.

«بازی‌دراز»؛ محل تبلور حماسه و اقتدار رزمندگان ایرانی

یادمان شهدای گمنام بازی‌دراز در سال ۱۳۹۰ در ارتفاع ۱۱۰۰ متری سرپل‌ذهاب ساخته شد. هرساله اردو‌های راهیان نور و مراسم گرامیداشت عملیات بازی‌دراز در این نقطه برگزار می‌شود و صعود ۱۵‌هزار نفری به این ارتفاعات صورت می‌گیرد.

یادمان شهید شیرودی نیز در حاشیه روستای زرین‌جوب سرپل‌ذهاب قرار دارد که روبه‌روی آن ارتفاعات بازی‌دراز نیز قابل مشاهده هست. این یادمان در سال ۱۳۹۴ ساخته شد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

«بازی‌دراز»؛ محل تبلور حماسه و اقتدار رزمندگان ایرانی+ فیلم بیشتر بخوانید »

اولین شهید ترور در جمهوری اسلامی سپهبد «قرنی» 


گروه استان‌های دفاع‌پرس- امیر سرتیپ دوم ستاد «محمدکاظم تارخ» فرمانده ارشد پیشین ارتش جمهوری اسلامی ایران در شمال شرق؛ «سید محمدولی قرنی» در یکم فروردین ماه ۱۲۹۲ در یک خانواده متوسط در تهران به دنیا آمد. سن ده سالگی پدرش را که در مخابرات تهران شاغل بود از دست داد پس از فوت پدر، مادر او را به اصفهان برد دوره تحصیلات ابتدایی را در اصفهان طی کرد ولی برای دوره متوسطه با مادر به تهران آمد.

ابتدا در دارالفنون و سپس در دبیرستان نظام تحصیل کرد و با اخذ مدرک دیپلم در سال ۱۳۰۹ وارد دانشگاه افسری شد. وی در سال ۱۳۱۱ با اخذ درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغ‌التحصیل گشت و به لشکر گیلان منتقل گردید.

تا سال ۱۳۲۳ مشاغل مختلفی را در این لشکر عهده‌دار بود تا در سال ۱۳۲۳ وارد دانشگاه جنگ شد و سپس به ریاست اداره دوم ستاد ارتش منصوب گردید.

«سید محمدولی قرنی» در زمان نخست‌وزیری دکتر مصدق از سمت خود برکنار و در حالی که درجه لشکری داشت خانه‌نشین شد. به‌دلیل وجود شایستگی‌ها و تجاربی که داشت در سال ۱۳۳۶ دوباره به خدمت فراخوانده شد.

او که گرایشات دینی و ملی داشت و با برخی از چهره‌های مبارز آشنا بود شبکه‌ای از افسران همفکر و اندیشه خود را که گرایش ضد پادشاهی داشتند به وجود آورد. اما چندی بعد این شبکه شناسایی شد و در اسفند ۱۳۳۶ سرلشکر «سید محمدولی قرنی» بازداشت شد و به زندان افتاد.

سرلشکر «قرنی» به مدت سه سال در زندان بود و نهایتا در سال ۱۳۳۹ از زندان آزاد و از ارتش اخراج گردید. وی پس از اخراج از ارتش با برخی از چهره‌های مهم و بنام از جمله آیت‌الله «سید هادی میلانی» و آیت‌الله «سید محمود طالقانی» نزدیک و به مبارزه با رژیم شاهنشاهی ادامه داد.

او دوباره توسط عوامل امنیتی دستگیر و به ۹ ماه حبس محکوم گردید. این مدت را در زندان انفرادی گذراند تا اینکه دادگاه نظامی تشکیل و پس از رسیدگی به جرم وی نامبرده را مجددا به ۳ سال زندان محکوم کردند.

سرلشکر «سید محمدولی قرنی» که متوجه دین‌زدایی و اسلام‌زدایی در جامعه بود پس از خاتمه دوران محکومیت در حالیکه از وضع معیشتی و مادی خوبی برخوردار نبود و تحت نظر ساواک و سایر دستگاه‌های امنیتی بود دست از مبارزه برنداشت.

با آغاز جنبش انقلابی مردم ایران در اواخر سال ۱۳۵۶ و اوایل سال ۱۳۵۷ وی با نهضت آزادی و کسانی همچون مهندس «مهدی بازرگان»، مهندس «عزت‌الله سحابی»، دکتر «کریم سنجابی» نزدیک شد و با تعدادی از افسران همفکر خود همچون سرلشکر «ناصر فربد»، سرهنگ «نصرالله توکلی»، سرهنگ «عزت‌الله ممتاز» و دیگران در دی ۱۳۵۷ جناح نظامی شورای انقلاب را به وجود آورد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی یعنی ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ سرلشکر «سید محمدولی قرنی» به سمت رئیس ستاد ارتش ملی اسلامی ایران منصوب و عضو شورای انقلاب گردید.

سرلشکر «قرنی» مدت ۴۳ روز ریاست ستاد ارتش را عهده‌دار بود در این مدت چندروزه نقش مهمی در سرکوبی ناامنی‌های ایجاد شده توسط احزاب معاند همچون: حزب توده، سازمان مجاهدین خلق، چریک‌های فدایی خلق چهره قاطع نشان داد و با تصمیمات صحیح و قاطعیت تمام جلوی بخشی از ناامنی‌های ایجاد شده را گرفت. 

وی جهت بازسازی و سازماندهی ارتش در این مدت‌زمان بسیارکم و فضای مسمومی که دشمنان انقلاب و احزاب سیاسی ایجاد کرده بودند در یک مصاحبه مطبوعاتی گفت: «آگاه باشید و آب به آسیاب دشمنان ایران و انقلاب نریزید. اگر ارتش ملی تضعیف شود، استقلال کشور و تمامیت ارضی بخطر می‌افتد.»

فشار‌ها و محدودیت‌های ایجادشده به‌گونه‌ای مانع پیشرفت امور و رسیدن به اهداف بازسازی ارتش بود که سرلشکر «قرنی» احساس کرد که قادر به انجام وظیفه نمی‌باشد؛ لذا درخواست استعفای خود را به مهندس «مهدی بازرگان» نخست‌وزیر می‌دهد و می‌گوید به عرض امام برسانید. مهندس «بازرگان» می‌گوید من پذیرفتم ولی سرلشکر «قرنی» می‌گوید من به شما استعفا نداده‌ام، من استعفایم را به امام داده‌ام.

مهندس بازرگان می‌گوید امام پذیرفت؛ لذا او با استفاده از یک دستگاه تاکسی از آنجا به منزلش رفت. وی ۲۷ روز بعد یعنی ۳ اردیبهشت ۱۳۵۸ در منزلش در خیابان ولیعصر (عج) تهران بدست گروهک ضاله فرقان با ضربات گلوله به شهادت رسید. پیکر او به قم حمل و در جوار قبر آیت‌الله حائری یزدی در حرم حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

اولین شهید ترور در جمهوری اسلامی سپهبد «قرنی»  بیشتر بخوانید »

صدور بیانیه اداره‌کل حفظ آثار دفاع مقدس کهگیلویه و بویراحمد به مناسبت روز ارتش

صدور بیانیه اداره‌کل حفظ آثار دفاع مقدس کهگیلویه و بویراحمد به مناسبت روز ارتش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از کهگیلویه و بویراحمد، به مناسبت روز ارتش جمهوری اسلامی ایران اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و مقاومت استان کهگیلویه و بویراحمد بیانیه‌ای صادر کرد.
 
دفاع مقدس کهگیلویه و بویراحمد به مناسبت روز ارتش” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/۱۴۰۴/۱/۲۸/۲۸۹۶۹۴۳_۹۸۹.png” alt=”صدور بیانیه اداره‌کل حفظ آثار دفاع مقدس کهگیلویه و بویراحمد به مناسبت روز ارتش” width=”۶۰۰″ height=”۴۰۰″ align=”middle”>
 
متن این بیانیه بدین شرح هست: 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
صلوات برمحمد و آل محمد (ص) و اهداءتحیات الهی. با گرامیداشت یاد و خاطره‌ی معمار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) و شهدای والامقام، بویژه شهدای گرانقدر ارتش جمهوری اسلامی ایران.
 
۲۹ فروردین ماه روز ارتش قهرمان ایران اسلامی، روز بزرگداشت وفاداری، مردانگی، پایمردی و شجاعت فرزندان برومند ملت بزرگ ایران و روز پاسداشت رشادت‌ها و حماسه آفرینی‌های بزرگ، به یادماندنی و پر افتخار غیور مردان شجاع، مومن و متعهد ارتش جمهوری اسلامی ایران هست.
 
رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی ایران همواره از ابتدای پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در مقابله بابحران‌ها ودسیسه‌های گوناگون داخلی و خارجی از آرام سازی و امنیت کردستان تا دوران ماندگار دفاع مقدس، تحت اوامر بنیانگذار انقلاب اسلامی تلاش و مجاهدت نموده و در ادامه این مسیر سرنوشت ساز، در رکاب خلف صالح آن حکیم نورانی سفرکرده، فرمانده معظم کل قواه حضرت امام خامنه‌ای (حفظه الله) در عرصه‌های دفاعی، امنیتی، نظامی، بازسازی و نوسازی، سازندگی، مبارزه با استکبار جهانی ومقابله باجبهه کفر وتکفیر درخشیدند و در کنار مٲموریت ذاتی، دریاری رساندن به مردم محروم و آسیب دیده از سیل، زلزله و انواع بلایای دیگر سربلند ظاهر شدند و صحنه‌ها و جلوه‌هایی ماندگار و بی بدیل را خلق نمودند و شعار «ارتش فدای ملت» را به ترسیم کشیدند.
 
اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و مقاومت استان کهگیلویه و بویراحمد، ضمن ادای احترام به چهل و هشت هزار شهید گلگون کفن ارتش جمهوری اسلامی ایران، به خصوص ۲۰۵ شهید قهرمان ارتش در استان شهیدپرور کهگیلویه و بویراحمد، جانبازان، ایثارگران وآزادگان سرافراز و آرزوی صبر وشکیبایی برای خانواده‌های محترم این عزیزان، روز ارتش را به همه ملت بزرگ ایران به ویژه فرماندهان ارزشمند و کارکنان بی ادعای ارتش سربلند تبریک و تهنیت عرض نموده و توفیق روز افزون خدمت به ایران و اسلام عزیز، تحت توجهات حضرت ولی عصر (عج) و زعامت فرمانده معظم کل قوا (مدظله العالی) مسئلت می‌نماید.
 
انتهای پیام /

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

صدور بیانیه اداره‌کل حفظ آثار دفاع مقدس کهگیلویه و بویراحمد به مناسبت روز ارتش بیشتر بخوانید »