شهدای دفاع مقدس

با پنج شهید «صابئین مندایی» آشنا شوید


با پنج شهید «صابئین مندایی» آشنا شویدبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، غلامرضا شریعتی در نشست صمیمی با نمایندگان شاهد و ایثارگر اقلیت‌های دینی «صابئین مندایی» اظهار داشت: همدلی و همکاری اقلیت‌های دینی و مذهبی در صحنه‌های مختلف به‌ویژه در دفاع مقدس برای همه دنیا درس‌آموز است و باید از این خصوصیت در مسیر ساختن کشور بهره بگیریم.

استاندار خوزستان باتاکید بر احترام به خانواده‌های معظم شاهد و ایثارگر، خاطرنشان کرد: صبر و شکیبایی خانواده‌های معظم شهدا برای آحاد مختلف مردم یک الگو و درس بزرگ است، اما همدلی و همکاری اقلیت‌های دینی و مذهبی و ایستادگی آن‌ها در جنگ تحمیلی هشت سال دفاع مقدس زبانزد همگان است که در برابر تمامی توطئه‌های دشمنان علیه این کشور مقاومت کردند و در تداوم خون مطهر شهدا از آرمان‌های نظام اسلامی و رهبری دفاع می‌کنند.

 اهوازیان، یکی از اعضاء هیئت ایثارگران اقلیت دینی صابئین مندایی اهواز گفت: حقیقتا در این دوره ما حس کردیم که دولت به فکر ما صابئین مندای یاست. فرصت بیان دغدغه‌ها و مشکلات و دیدار با استاندار برای ما بسیار ارزشمند و با اهمیت است.

صابئین مندایی درواقع پیروان حضرت یحیی (ع) هستند، تعداد بسیار زیادی از پیروان این دین در استان خوزستان ساکن هستند، اقلیت صائبین مندایی در طول هشت سال دفاع مقدس پنج شهید به نام‎های «ناجی زهرونی»، «یاسین زهرونی»، «ناعم بهمنی»، «امین جیزان» و «منصور عباده‎اهوازی» را تقدیم وطن کرده است. همچنین این اقلیت دارای ۶ جانباز و آزاده دفاع مقدس نیز هست.

انتهای پیام/  141



منبع خبر

با پنج شهید «صابئین مندایی» آشنا شوید بیشتر بخوانید »

گفت‌وگو با مرد ثابت برنامه‌های شهدا

گفت‌وگو با مرد ثابت برنامه‌های شهدا



گفت‌وگوی خواندنی تسنیم با مرد ثابت برنامه‌های شهدا / رزمنده‌ای که مسجد راه‌چمن قزوین را "موزه شهدا" کرد + فیلم

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، حاج اصغر داداشیان پور با کوله باری از خاطرات جبهه و جنگ با خودش قسم یاد کرده که تا جان در بدن دارد، بسیجی بماند و با ابزار فرهنگ و هنر از آرمان‌های بسیج و شهدا بگوید؛ او در بهمن ماه سال ۱۳۳۷ دیده به جهان گشود، از همان ابتدای عمر با برکت خویش ساکن خیابان تهران قدیم قزوین حوالی مسجد راه چمن بوده و دوران تحصیل در مقاطع ابتدایی و دبیرستان نظام قدیم را در مدارس هدف واقع در خیابان شهدا و مدرسه راهنما واقع در خیابان بلاغی گذرانده است.

وی قبل از انقلاب سربازی را در نیروی هوایی ارتش آغاز و بعدها به دستور حضرت امام(ره) از سربازی فرار می‌کند اما این در حالی است که مجدد به همراهی همافران نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران درآمده و دو ماه در کنار مردم مسلح تهران به قول خودش دوران خاصی را سپری می‌کند.

حاج اصغر که عاشق حرف و عمل حضرت امام(ره) شده بود، پس از انقلاب در سال ۶۰ عازم جبهه‌های نبرد علیه رژیم باطل بعث می‌شود؛ در عملیات‌های زیادی از جمله خیبر، حلبچه، خرمشهر و کربلای ۴ در لباس مقدس بسیجی به صورت داوطلبانه حضور داشته و در عملیات کربلای۴ مجروح و از ناحیه کتف جانباز می‌شود.

بسیج علویه مسجد راه چمن قزوین نخستین جایی است که حاج اصغر فعالیت فرهنگی را در آن تحت عنوان گروه سرود خیبر آغاز کرد و حماسه‌ آفرینی آن گروه فرهنگی- هنری در مناطق عملیاتی به رزمندگان اسلام روحیه مضاعف می‌بخشید؛ حاج اصغر از پایگاه علویه یا همان قدمگاه شهدا و کارهای فرهنگی در طول این چهل لحظه‌ای غافل نشده است و می‌گوید: “بسیجیان پایگاه علویه در کربلای۴ حماسه آفریدند و این پایگاه شهدای زیادی را تقدیم راه اسلام کرده است.”

جنگ با تمام سختی‌هایش تمام شد و حاج اصغر با توجه به علاقه‌ای که به مباحث ماکت سازی و ساخت نمایشگاه داشت هنر خود را معطوف به شهدا، بسیج و در کل، دفاع مقدس کرد و نمایشگاه‌های جور واجور او در ایام هفته‌های دفاع مقدس، بسیج و سالروز عملیات‌های هشت سال جنگ تحمیلی روح آدمی را به فضای مهران و فکه و شلمچه پرواز می‌دهد.

این روزها یک پای ساخت نمایشگاه‌های دفاع مقدسی همیشه حاج اصغر است و فعالان فرهنگی استان او را “حاج اصغر کار راه انداز” خطاب می‌کنند؛ هیچ‌گاه دوست ندارد لحظه‌ای از مکتب رفقای شهیدش دور شود و عقیده دارد که پایان ماموریت یک بسیجی شهادت است.



منبع خبر

گفت‌وگو با مرد ثابت برنامه‌های شهدا بیشتر بخوانید »

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلعتبری پر آوازه شد


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پس از حماسه بزرگ عاشورای حسینی (ع) که روح جهاد و شهادت‌طلبی را در مسلمانان زنده کرد به‌جرئت‌ می‌توان گفت که دوران هشت‌ساله جنگ تحمیلی نمادی از این روح دمیده شده در کالبد جامعه ایرانی بود که به منحصه ظهور رسید.

جنگی چنان نابرابر که حتی سیاست‌مداران وابسته به بلوک شرق و غرب، شکست انقلاب نوپای اسلامی را برای رژیم بعثی عراق تضمین‌شده قلمداد می‌کردند. چنین محاسبه کرده بودند که اگر همه دست‌به‌دست هم دهند کشوری را که تازه از چنگال استکبار نجات‌یافته می‌توانند غریبانه به مسلخ برده و با استفاده از ابزار رسانه‌ای به‌گونه‌ای برای جهان این واقعه را به تصویر بکشند که جای ظالم و مظلوم تغییر کرده و این جنگ نابرابر به شیوه‌ ماهرانه‌ای توجیه شود.

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلغتبری پر آوازه شد

برای آشنایی هم‌وطنان عزیز با حماسه بزرگ هشت‌ساله دفاع مقدس و حماسه‌آفرینان ایران اسلامی که برای حفظ دین و اسلام و تمامیت ارضی این سرزمین چه فداکاری‌ها و رشادت‌هایی صورت گرفته است، به بهانه سالگرد عملیات مروارید و هفتم آذر روز نیروی دریایی راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در سومین مطلب، گوشه‌ای از حماسه‌آفرینی یکی از قهرمان و مجاهدان دفاعی کشور سرلشکر به نام «خلبان شهید حسین خلعتبری مکرم» به رشته تحریر درآمده است.

در سال ۱۳۲۸ در روستای بصل کوه شهرستان رامسر، در خانواده خلعتبری پسری به دنیا آمد که با توجه به علاقه خانواده به حضرت سیدالشهدا (ع)، نام او را حسین گذاشتند. وضعیت مالی خانواده در حد متوسط، ولی ازنظر معنوی بسیار غنی بود. پدر خانواده که خود مقید به انجام فرایض دینی بود خانواده را نیز به سمت‌ و سوی آن متمایل کرده بود. مادر نیز ضمن پرورش کودکان با همان اخلاق مهربان، راه همسرش را ادامه می‌داد. حسین در این خانواده رشد کرد و با گذر دوران کودکی برای کسب علم و دانش وارد مدرسه شد. علاقه زیادش به فراگیری درس باعث شده بود تا در همان سال‌های ابتدایی تحصیل جزء شاگردان ممتاز مدرسه باشد. پس از گذراندن دوران تحصیلی ابتدایی و دبیرستان در سال ۱۳۴۹ لباس مقدس سربازی به تن نمود و وارد نظام شد.

در آن دوران نیز خود را مقید به انجام فرایض دینی می‌دانست. به هم‌دوره‌ای‌ها‌ می‌گفت نامم حسین است و باید حرمت این نام حفظ شود. پس از پایان دوران خدمت سربازی در نیروی هوایی با توجه علاقه‌اش به پرواز در سال ۱۳۵۱ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و دوره‌های مقدماتی را با کسب امتیازات بالا به پایان رساند. اکنون باید برای طی دوره‌های تکمیلی به خارج از کشور سفر می‌کرد. حس عجیبی داشت. این حس، حس خوشحالی بود، چون که‌ می‌توانست علوم و فنون پروازی را بیاموزد و یک حس بد هم بود، چون که باید در کشوری آموزش می‌دید که فرهنگش با اسلام تضاد داشت. می‌ترسید که در کسب علم دینش درخطر بیافتد. با چند نفر که اهل دین و دیانت بودند مشورت کرد. همه نظرشان این بود که برو و توکل به خدا کن. واجباتت را انجام بده و از محرمات دوری‌ کن. این هم یک امتحان الهی است. اگر از آن سربلند بیرون بیایی در دنیا و آخرت سربلندی. با این افکار بود که خود را آماده سفر کرد. قبل از سفر به آمریکا، حسین به دیدار خانواده رفت و به مادرش وکالت داد که «مادر تمام حقوق ماهیانه‌ام را برای نیازمندان هزینه کن».

در کشور آمریکا حسین ابتدا دوره خود را در دانشگاه «شپارد» آغاز کرد و سپس به دانشگاه «تگزاس» منتقل شد. استعداد خیره‌کننده او در یادگیری و در پی آن هدایت هواپیما،  باعث شده بود به‌عنوان دانشجوی ممتاز شناخته شود و نام او را تمامی اساتید به‌عنوان یک دانشجوی برجسته بر زبان‌ آورند. در ضمن حسین دوره شلیک موشک ماوریک (تلویزیونی) که یک موشک تاکتیکی هوا به سطح هدایت‌شونده است،  را با موفقیت طی کرد. سخت بود هم‌ درس خواندن و هم تذهیب نفس، اما توکل بر خدا همه‌چیز را آسان می‌کرد. سرانجام دوره خلبانی حسین با دریافت گواهینامه خلبانی در هواپیمای اف- ۴ به پایان رسید و جهت خدمت به ایران بازگشته و در پایگاه ششم شکاری بوشهر با درجه ستوان دومی مشغول به خدمت شد.

درون نیروی هوایی زمزمه‌هایی به گوش می‌رسید. حرف از آزادی و آزادگی بود. می‌گفتند که باید از اسارت طاغوت رها شد. کم‌کم زمزمه‌ها به فریاد تبدیل شد و هم‌صدای با ملت سرود آزادی از حنجره کارکنان نیروی هوایی به گوش همگان رسید. حسین نیز در این همخوانی شرکت داشت و بار‌ها تحت تعقیب بود.

پیروزی بزرگ رخ داد و ملت آزاد شد. هنوز ملت طعم شیرین آزادی را نچشیده بود که حمله سراسری به ایران آغاز شد. دیگر باید حسین و هم‌رزمانش زکات علم خود را می‌پرداختند. در ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ ساعت ١٣:٤٥ دقیقه، نیروی هوایی رژیم بعثی عراق با حمله همه‌جانبه به پایگاه‌های هوایی ایران، جنگ را آغاز کرد. بلافاصله بعد از حمله نیرو‌های بعثی صدام، نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران دست‌به‌کار شده و ترتیب انجام دو عملیات را در کمتر از دو ساعت از حمله اولیه بعثی‌ها می‌دهند. رمز عملیات البرز و هدف پایگاه شعیبیه در استان بصره تعیین شد. چهار فروند فانتوم اف-۴ به خلبانی شهید سرلشکر خلبان «حسین خلعتبری مکرم»،  شهید سرلشکر خلبان «سید علیرضا یاسینی»، شهید سرلشکر خلبان «داوود اکرادی»، شهید سرگرد خلبان «حسن طالب مهر» و تعدادی دیگر از تیزپروازان نیروی هوایی به پرواز درآمده و عملیات با انهدام اهداف تعیین‌شده به پایان می‌رسد.

حماسه هفت آذر ۵۹ (عملیات مروارید)

نیروی دریایی رژیم بعث عراق که بار‌ها برای کشتی‌ها مختلف ایرانی و حتی هواپیما‌های ایران دردسرساز شده بود مقامات جمهوری اسلامی را بر این فکر وا‌داشت که در یک حرکت بزرگ کار نیروی دریایی عراق را یکسره کرده و حاکمیت دریایی خود را به اثبات برساند. نیروی دریایی عراق نیز با در نظر گرفتن محاصره آبادان، تلاش میکرد که از جنوب هم این محاصره را کامل کند.

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلغتبری پر آوازه شد

با این شرایط بود که طرح حمله به اسکله‌های البکر و الامیه و انهدام ناوگان‌های دریایی عراق برنامه‌ریزی شد. نیروی هوایی مأموریت پیدا کرد که نیروی دریایی را پشتیبانی کرده و با هر نوع حرکتی در دریا و هوا مقابله کند. طبق هماهنگی‌های به‌عمل‌آمده از سوی نیرو‌های هوایی و دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، مقرر شد در روز هفتم آذر سال ۵۹، نیروی دریایی با پشتیبانی نیروی هوایی به دو اسکله البکر و الامیه حمله کند. پایگاه هوایی بوشهر ازجمله پایگاه‌های درگیر در این عملیات بود.

حسین که مهارت خاصی در شلیک موشک‌های ماوریک داشت با تجهیز هواپیمای خود به همراه دیگر خلبانان در این عملیات شرکت کرد. موشک ماوریک بسیار موشک گران‌قیمتی بود. آن موقع (سال ۵۹) هشتاد هزار دلار خریداری‌ شده بود. خلبان پس از قفل کردن روی هدف، بدون استثناء آن را منهدم می‌کرد. یعنی هر موشک قادر بود یک ناوچه را غرق کند و همان‌طور هم شد.

روز عملیات فرارسید و حسین به همراه تعدادی دیگر از خلبانان شجاع نیروی هوایی همچون شهید سرلشکر خلبانان «عباس دوران» و «سید علیرضا یاسینی» در دل آسمان جای‌ می‌گیرند. اینجاست که حسین کاری‌ می‌کند که تا مدت‌ها حتی بعد از شهادتش افسران نیروی هوایی و دریایی عراق از شنیدن نام او لرزه به اندامشان می‌افتاد.

پرواز آغاز شده و حسین با مانور‌های دیدنی، خود را در بهترین موقعیت‌ها قرار می‌دهد و یکی پس از دیگری ناوچه‌های اوزای بعثی را غرق می‌کند.

شهید سرلشکر خلبان یاسینی در این خصوص این‌گونه نقل می‌کند: «در قسمتی از این عملیات چند فروند از ناوچه‌های اوزای عراقی از ترس شکار نشدن توسط خلبانان شجاع نیروی هوایی در کنار کشتی‌های تجاری پنهان‌ شده بودند که خلبانان ما متوجه آن‌ها می‌شوند. با هماهنگی انجام‌شده توسط خلبانان، قرار شد یک سری از طرف خاک کویت و یک سری هم از دهانه فاو و خور عبدالله جلوی ناوچه‌های اوزا را منهدم کنند. درحالی‌که مشغول بررسی موضوع بودیم، خلبان کابین عقب، من را متوجه ناوچه اوزای عراق کرد که به‌آرامی از بغل یک کشتی تجاری جداشده و به سمت دهانه خور درحال حرکت بود. به طرفش شیرجه‌ می‌رفتم که ناوچه اوزا متوجه حضور من شد و بلافاصله خود را به کشتی بازرگانی رساند. در همین حین شهید خلتعبری فریاد زد: «رضا ناوچه را در رادار دارم و آماده شلیک موشک به آن هستم.» که در جوابش گفتم: «دقت کن طوری بزنی که آسیبی به کشتی تجاری وارد نشود. زیرا ممکن است بهانه دست سایر کشور‌ها بیآفتد و بگویند که ایران کشتی‌های تجاری را در خلیج‌فارس هدف قرار می‌دهد.»

شهید خلعتبری اطمینان داد که ناوچه را طوری بزند که هیچ آسیبی به کشتی تجاری نرسد و سپس با یک فروند موشک ماوریک،  چنان دماغه ناوچه را زد که چندین متر آن را از کشتی تجاری جدا کرد و به قعر آب‌های خلیج‌فارس فرستاد.

حسین به همراه دیگر خلبانان شرکت‌کننده در این عملیات توانستند ناو‌های اوزا، ناو‌های مین جمع‌کن، ناو نیرو بر و چندین اژدر افکن را هدف قرار دهند و نیروی دریایی عراق را منهدم کنند. بعد از این عملیات بود که به او لقب «حسین ماوریک» شکارچی ناو‌های اوزا را دادند.

در این عملیات حسین به همراه یاران شهیدش یاسینی و دوران، درمجموع بیش از ۲۵ سورتی پرواز عملیاتی داشتند که این تعداد پرواز فقط از عهده خلبانان ماهری همچون این شهیدان بزرگ برمی‌آمد.

پرواز تا خدا

تعطیلات نوروز سال ۱۳۶۴ در پیش است، ولی گویا حسین هوس سفری دیگر را در سر دارد. او در پایگاه‌ می‌ماند و به زادگاهش نمی‌رود. در جواب دوستانش هم که می‌گویند چرا به دیدن خانواده نمی‌روی؟ می‌گوید: در این شرایط بحرانی مردم هر لحظه به کمک ما نیاز دارند. وجدانم اجازه نمی‌دهد که این مردم را تنها بگذارم.

روز یکم فروردین‌ماه سال ۱۳۶۴، خلعتبری و ستوان محمدزاده در نوبت آلرت پایگاه سوم شکاری همدان هستند. ناگهان صدای آژیر بلند می‌شود و در پایگاه اعلام اسکرامبل (حالت آماده‌باش) می‌شود.

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلغتبری پر آوازه شد

حسین خلعتبری مکرم به همراه کمک خود ستوان «عیسی محمدزاده» با یک فروند هواپیمای فانتوم دی با رمز سلیمان ۳۱ برای مقابله با هواپیما‌های دشمن به پرواز درمی‌آید. در کردستان در منطقه سقز با دو فروند میگ ۲۳ عراقی و یک فروند میگ ۲۵ عراقی درگیر‌ می‌شود. یکی از میگ‌های ۲۳ را مورد هدف قرار می‌دهد که پس از برخورد موشک، میگ منهدم می‌شود. در همین حین از ایستگاه‌های رادار زمینی مرزی به اطلاع خلعتبری‌ می‌رسانند که یک فروند میگ ۲۵ پی دی،  در تعقیب آن‌هاست. در این نبرد که حتی تعقیب و گریز آن نابرابر بود، میگ ۲۵ اقدام به شلیک یک موشک کرده و با فانتوم برخورد می‌کند. ستوان محمدزاده موفق می‌شود ایجکت کند و از هواپیما جدا شود. ولی سرلشکر خلبان حسین خلعتبری فرصت ایجکت پیدا‌ نمی‌کند و بدین شکل قهرمان جنگ‌های دریایی به معراج ابدی‌ می‌رود.

بدن قطعه‌قطعه شده‌اش را همچون رهبر و مولایش حضرت حسین بن علی (ع) به‌عنوان سند افتخاری به این امت همیشه بیدار تقدیم‌ می‌کند و پیکر مطهرش طبق وصیت خودش در قله میرزا کوچک خان (گلزار چهل شهیدان رامسر) به خاک سپرده می‌شود تا آن‌گونه که خود می‌خواست، روحش نیز پاسدار مرز و بوم وطن اسلامی‌مان باشد.

فرازی از وصیت‌نامه 

«.. در ولایت خودمان «شیرود» کوهی است که می‌گویند «میرزا کوچک خان» در آنجا علیه روسیه‌ می‌جنگیده است. اگر افتخار شهادت پیدا کردم، آنچه از من باقی ماند حتی اگر ذره‌ای از گوشت بدنم باشد، را در کنار قله آن کوه دفن کنید تا روح من هم پاسدار این مرزوبوم باشد. اگر ذره‌ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن می‌شویم و مرگ در این راه را افتخار می‌دانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیه‌ای داشتم، حتماً به این مردم خوب تقدیم‌ می‌کردم.»

در پایان جا دارد از تمامی شهدای هشت سال دفاع مقدس و به‌ویژه ۴۸ هزار شهید ارتش جمهوری اسلامی ایران که برای حفظ کیان و تمامیت ارضی میهن عزیزمان ایران،  در اوج گمنامی و سلحشوری، بی‌هیچ ادعایی رفتند تا پروانهوار شمع  وجود خویش را در راه دفاع از ارزش‌های والای انقلاب اسلامی نثار نمایند،  با ذکر صلوات و فاتحه یاد کنیم.»

پژوهشگر دفاع مقدس سرهنگ ستاد قاسم اکبری مقدم

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلعتبری پر آوازه شد بیشتر بخوانید »

بعثی‌ها پدرم را بعد از اسارت،‌ کشتند!

بعثی‌ها پدرم را بعد از اسارت،‌ کشتند!



بعثی‌ها پدرم را بعد از اسارت به شهادت رساندند

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهیدستار مهری ورنیاب متولد سال ۱۳۲۸ در روستای ورنیاب شهرستان سرعین استان اردبیل بود. او پس از طی کردن دوران ابتدایی برای ادامه تحصیل راهی تهران و در کنار تحصیل مشغول کار شد.

شهیدمهری در ۲۱ سالگی ازدواج کرد و از او دو پسر و یک دختر به یادگار مانده است. اکنون هر سه فرزند شهیدمهری دارای تحصیلات عالی هستند و راه پدر را در سنگر دیگری ادامه می‌دهند.

پسر اول شهید دارای مدرک دکترای برنامه‌ریزی شهری است و دخترش پزشک عمومی و در بیمارستان شهیدچمران مشغول خدمت است. دکتر عادل مهری، پسر کوچک شهید هم دکترای روانشناسی دارد. آنچه در ادامه می‌آید گفتگو با دکتر عادل مهری است که ماحصلش را پیش رو دارید.

پدر را چطور آدمی شناختید؟ چه ویژگی‌هایی داشت که با وجود داشتن سه فرزند به جبهه رفت و شهید شد؟

عمده‌ترین ویژگی شهید این بود که بسیار دستگیر و حامی اطرافیان بود. اگر کسی مشکلی داشت با تمام وجود درصدد برطرف کردن مشکل برمی‌آمد.

همچنین از خصوصیات اخلاقی‌اش خوش‌رویی و مهمان‌نوازی بود. معتقد و مقید به کسب روزی حلال بود.
نقل است در بیمارستانی که کار می‌کرد به شهید می‌گفتند شما که دارای مسئولیت در بیمارستان هستید، کسر شأن‌تان نیست که جارو دست می‌گیرید و نظافت می‌کنید.

شهید در جواب می‌گوید ساعت کاری‌ام کم بود و برای اینکه نان امروزم حلال باشد، می‌خواهم به خاطرش عرق بریزم.

پدر اگر مسئولیتی را قبول می‌کرد، واقعاً مسئولیت‌پذیر بود و کار را برای رضای خدا به سرانجام می‌رساند.

گفتید پدرتان در بیمارستان کار می‌کرد؟ یعنی جزو کادر درمان بود؟

خیر، ایشان اوایل مدتی در پشتیبانی یکی از بیمارستان‌ها مشغول کار شد. دیپلمش را که گرفت مدیر داخلی بیمارستان شد.

همشهری‌ها وقتی دچار بیماری می‌شدند، برای ادامه درمان به همان بیمارستان می‌آمدند و شهید مهری با احترام از آن‌ها در خانه‌مان پذیرایی و درمانشان را تا زمانی که در سلامت به خانه‌هایشان برگردند، پیگیری می‌کرد.

پدرم قبل از پیروزی انقلاب جزو انجمن اسلامی بیمارستان بود و کارهای انقلابی انجام می‌داد. فعالیت‌های پدر سبب شد چندبار بازداشت شود.

ادامه فعالیت‌هایش باعث شد تا یک بار ساواک تصمیم به ترورش بگیرد که فرد دیگری به جای پدر ترور شد. شهیدمهری همچنین در کمیته استقبال از امام در بدو ورود امام راحل به میهن نقش داشت.

شغل شهید نظامی نبود، داوطلبانه به جبهه رفتند؟

بله، این را هم بگویم که قبل از آغاز جنگ تحمیلی پدرم در دانشگاه پذیرفته شده بود، اما با شروع جنگ نتوانست ادامه تحصیل بدهد. داوطلبانه رفت و پس از چهار مرحله اعزام به جبهه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

زمان جنگ تحمیلی هم در هر بیمارستانی که نیاز به پشتیبانی داشتند، به آن بیمارستان می‌رفت و آنجا را تجهیز می‌کرد و مشکلات بیمارستان را در حد امکان برطرف می‌کرد. شهیدمهری در چهار نوبت راهی جبهه شد و آخرین‌بار سوم اسفند سال ۶۲ راهی جبهه شد. البته قبل از شهادت فیلمی از شهید و همرزمانش در تلویزیون عراق پخش شد که تصور می‌رفت ایشان به اسارت درآمده، اما بعدها مشخص شد که شهید شده است.

ماجرای فیلم چه بود؟ یعنی ایشان بعد از اسارت به شهادت رسیدند؟

گویا پدرم و تعدادی از همرزمان‌شان قبل از شهادت به اسارت دشمن درمی‌آیند. بعثی‌ها از آن‌ها فیلمی تهیه می‌کنند و در تلویزیون عراق پخش می‌کنند. بعدها مشخص شد که دشمن بعثی پس از فیلمبرداری، همه اسرا را به شهادت رسانده و در گور دسته جمعی به خاک سپرده بودند و تا مدت‌ها هیچ اطلاعی از این موضوع در دست نبود. این طرف ما هم چشم‌انتظار پدر بودیم. خصوصاً که نامه‌ای هم از پدرم دریافت کرده بودیم.

در آن نوشته بود نهم اسفندماه، یعنی شش روز بعد از اعزام اسیر شده است. سال ۱۳۶۹ زمانی که تبادل اسرا بین ایران و عراق انجام شد، خانواده همچنان چشم‌انتظار آزادی پدرم بودند که این انتظار ۱۱ سال طول کشید تا اینکه نوروز سال ۱۳۷۳ گروه تفحص پیکر پاک شهید را از روی پلاک در همان گور دسته جمعی شناسایی کردند و به معراج شهدا تحویل دادند و بعد خبر شهادتش به خانواده اطلاع داده شد.

پیکر ایشان چه زمانی تشییع شد؟

خبر شهادت را به پدربزرگم که در شهرستان سرعین زندگی می‌کردند، اطلاع دادند. پیکر مطهر شهید را پس از ۱۱ سال، روز ۲۳ خرداد همان سال که مصادف بود با ماه محرم به خانواده تحویل دادند. سپس تشییع و به خاک سپرده شد.

شما مدت زیادی با عنوان فرزند شهید زندگی کردید، زندگی در خانواده یک شهید چه نکته‌های ناگفته‌ای دارد؟

بسیاری از مردم فکر می‌کنند ما در رفاه بزرگ شده‌ایم و هیچ غمی نداریم، اما مردم بدانند که فرزندان شهدا خلأ بزرگی در زندگی دارند و آن نبود پدر است. آن‌ها خودشان را جای فرزند شهید بگذارند و ببینند آیا حاضرند پدرشان را از دست بدهند؟

حضور یک پدر می‌تواند در تربیت فرزندانش تأثیرات بسزایی داشته باشد. به‌طور مثال ما اگر خوب و بد حرفی یا کاری را نمی‌دانستیم در جامعه به ما گفتند و گاهی در جمع خجالت کشیدیم تا تجربه پیدا کردیم، اما اگر پدر داشتیم با دلسوزی ما را آگاه و تربیت می‌کرد تا دیگر در جامعه – از آن حرفی که فکر می‌کردیم درست است – شرمنده نشویم.

زمانی که ما پدر می‌شویم، چون تربیت پدری را ندیدیم، نمی‌توانیم به خوبی برای فرزندانمان پدری کنیم. من یک کلامی را از پیامبر شنیدم که خدا می‌فرماید: زمانی که عزیزی را از خانواده‌ای می‌گیرم، خودم جای او می‌نشینم و جای خالی او را پر می‌کنم.

من پس از شهادت پدرم؛ پدری را بالای سر خودم دیدم که اسمش خدا بود. شاید اگر پدرم بالای سرم بود، این همه موفقیت نداشتم که خدا نقش پدری را برای من ایفا کرد.

این را بگویم که ما فرزندان شهدا خیلی جاها سختی کشیدیم تا بزرگ و باتجربه شدیم. من اعتقاد دارم که فرزندان شهدا، چون افرادی خودساخته هستند، توان اجرایی بالایی در جامعه دارند و مسئولیت‌پذیرند و این بچه‌ها به قول حضرت امام وارثان انقلاب هستند و نمی‌گذارند آسیبی به کشور اسلامی و این راه مقدس وارد شود.

البته ما افراد ولایتمدار کم نداریم، اما روی سخنم با کسانی است که دلسوز نیستند و اگر یکی از همین فرزندان شهدا بخواهد با آنان همکار شود، روی خوش نشان نمی‌دهند. بسیاری دست به دست هم دادند تا فرزندان شهدا به ثمر برسند؛ بنابراین مسئولان باید از وجود این نخبگان استفاده کنند. نخبگانی که با همه مشکلات به مقام علمی رسیده‌اند و دلیلی ندارد که از آن‌ها استفاده نشود. ببینید فرزندان شهدا خیانت نمی‌کنند، ولی دزدی را هم نمی‌توانند ببینند و، چون نمی‌توانند این رفتارهای زشت را ببینند از آن جمع می‌روند و ضربه می‌خورند.

اکثر خانواده شهدا با قناعت و سختی اموراتشان را سپری کردند، ولی همیشه مورد حسد دیگران قرار گرفتند. اگر خانواده شهید با وام و پس‌اندازی وسیله‌ای خریداری کنند، می‌گویند این‌ها بودند که بی‌سرپرست و یتیم بودند، نگاه کن ببین چقدر خوششان است، ولی متأسفانه بدون تحقیق و با ناآگاهی که از زندگی شخصی خانواده شهدا دارند، زود تهمت می‌زنند.

ما هم می‌توانستیم مثلاً درس نخوانیم و به دنبال کارهای بیهوده برویم و وقتمان را تلف کنیم، اما با تمام سختی‌هایی که داشتیم تلاش کردیم و درس خواندیم تا بتوانیم پیشرفت کنیم.

درسی که ما خواندیم شاید ورودی دانشگاه امتیازی به ما داده باشند که راحت‌تر وارد دانشگاه شویم، اما هیچگاه از روی دلسوزی به ما مدرک افتخاری ندادند که راحت به‌دست آورده باشیم، بلکه با پشتکار بسیار به اینجا رسیدیم. من پایان‌نامه‌ام را با نمره ۱۹ دفاع کردم که نمره عالی است.

در پایان صحبت خاصی با خوانندگان صفحه دارید؟

همیشه باید به این نکته توجه داشته باشیم که شهدا واسطه فیض هستند. آن‌ها بهانه‌هایی هستند که خدا در اختیار جامعه گذاشته که از من نوعی تا افرادی که شاید نسبت ایثارگری هم ندارند، باعث می‌شود که این‌ها به یک شفافیت و زلالیتی برسند. وگرنه شهید، جانباز یا خانواده ایثارگر به وظیفه خود عمل کرده و راهش را ادامه می‌دهد و مسیرش را هم می‌شناسد.

مسئولانی که در کار خودشان کوتاهی می‌کنند باید حساب کار خودشان را بکنند. کسی هم که برای خانواده شهدا سنگ تمام می‌گذارد، بداند شهدا در دنیا و آخرت او را یاری خواهند کرد.

یک جمله‌ای هست که اگر شهید نشوی میمیری، من این جمله را قبول دارم و واقعیت دارد. اگر شهید نشویم، معلوم نیست که به چه شکل از دنیا می‌رویم.

من هم خیلی دوست داشتم جزو مدافعان حرم باشم. زمانی که خانواده شهدای مدافع حرم به بنیاد شهید می‌آمدند، می‌دیدم با بچه کوچکی که دارند در چه سختی‌هایی زندگی می‌کنند. آن‌ها در همان مسیر هستند که ما سال‌ها قبل قرار داشتیم.

آن‌ها باید این بچه‌ها را در سختی بزرگ کنند. به باور من در دوران دفاع‌مقدس جامعه بیشتر پذیرای شهید و شهادت بود؛ چون اکثریت همسو و همفکر و هم عقیده بودند.

جو جامعه نسبت به ما خوب و یک فضای معنوی‌تری حاکم بود و بحث دفاع‌مقدس بود، ولی مدافعان حرم خیلی شرایط جامعه برایشان به لحاظ جنگ روانی سخت‌تر است.

اگر همه ما به حرف شهدا عمل کنیم و پشتیبان ولایت فقیه باشیم، خیلی از مشکلات‌مان حل می‌شوم.
سخن آخرم این است که خانواده شهدا، خصوصاً شهدای مدافع حرم را دریابید تا به یک شفافیتی برسید. وگرنه خانواه شهدا و جانبازان هیچ احتیاجی به خدمت ما ندارند و اینکه حضرت آقا می‌فرمایند خادمی خانواده شهدا یک افتخار است، برای این است که خانواده شهدا به یک منبع مأورایی و بی‌نهایت وصل هستند و از نظر علمی هم بخواهیم نگاه کنیم کسانی که به یک منبع بی‌نهایت وصل هستند از آلودگی‌ها و پلیدی‌ها پاک می‌شوند و هر چه به این خانواده‌ها رسیدگی کنیم، برای خودمان بهتر است.

من با مسئله علمی می‌توانم ثابت کنم وقتی یک نفر در قبال کار دیگری تشکر می‌کند، بیشتر از اینکه طرف مقابل سود کند خودش سود کرده و بالا می‌رود.
منبع: روزنامه جوان



منبع خبر

بعثی‌ها پدرم را بعد از اسارت،‌ کشتند! بیشتر بخوانید »

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلغتبری پر آوازه شد


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پس از حماسه بزرگ عاشورای حسینی (ع) که روح جهاد و شهادت‌طلبی را در مسلمانان زنده کرد به‌جرئت‌ می‌توان گفت که دوران هشت‌ساله جنگ تحمیلی نمادی از این روح دمیده شده در کالبد جامعه ایرانی بود که به منحصه ظهور رسید.

جنگی چنان نابرابر که حتی سیاست‌مداران وابسته به بلوک شرق و غرب، شکست انقلاب نوپای اسلامی را برای رژیم بعثی عراق تضمین‌شده قلمداد می‌کردند. چنین محاسبه کرده بودند که اگر همه دست‌به‌دست هم دهند کشوری را که تازه از چنگال استکبار نجات‌یافته می‌توانند غریبانه به مسلخ برده و با استفاده از ابزار رسانه‌ای به‌گونه‌ای برای جهان این واقعه را به تصویر بکشند که جای ظالم و مظلوم تغییر کرده و این جنگ نابرابر به شیوه‌ ماهرانه‌ای توجیه شود.

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلغتبری پر آوازه شد

برای آشنایی هم‌وطنان عزیز با حماسه بزرگ هشت‌ساله دفاع مقدس و حماسه‌آفرینان ایران اسلامی که برای حفظ دین و اسلام و تمامیت ارضی این سرزمین چه فداکاری‌ها و رشادت‌هایی صورت گرفته است، به بهانه سالگرد عملیات مروارید و هفتم آذر روز نیروی دریایی راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در سومین مطلب، گوشه‌ای از حماسه‌آفرینی یکی از قهرمان و مجاهدان دفاعی کشور سرلشکر به نام «خلبان شهید حسین خلعتبری مکرم» به رشته تحریر درآمده است.

در سال ۱۳۲۸ در روستای بصل کوه شهرستان رامسر، در خانواده خلعتبری پسری به دنیا آمد که با توجه به علاقه خانواده به حضرت سیدالشهدا (ع)، نام او را حسین گذاشتند. وضعیت مالی خانواده در حد متوسط، ولی ازنظر معنوی بسیار غنی بود. پدر خانواده که خود مقید به انجام فرایض دینی بود خانواده را نیز به سمت‌ و سوی آن متمایل کرده بود. مادر نیز ضمن پرورش کودکان با همان اخلاق مهربان، راه همسرش را ادامه می‌داد. حسین در این خانواده رشد کرد و با گذر دوران کودکی برای کسب علم و دانش وارد مدرسه شد. علاقه زیادش به فراگیری درس باعث شده بود تا در همان سال‌های ابتدایی تحصیل جزء شاگردان ممتاز مدرسه باشد. پس از گذراندن دوران تحصیلی ابتدایی و دبیرستان در سال ۱۳۴۹ لباس مقدس سربازی به تن نمود و وارد نظام شد.

در آن دوران نیز خود را مقید به انجام فرایض دینی می‌دانست. به هم‌دوره‌ای‌ها‌ می‌گفت نامم حسین است و باید حرمت این نام حفظ شود. پس از پایان دوران خدمت سربازی در نیروی هوایی با توجه علاقه‌اش به پرواز در سال ۱۳۵۱ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و دوره‌های مقدماتی را با کسب امتیازات بالا به پایان رساند. اکنون باید برای طی دوره‌های تکمیلی به خارج از کشور سفر می‌کرد. حس عجیبی داشت. این حس، حس خوشحالی بود، چون که‌ می‌توانست علوم و فنون پروازی را بیاموزد و یک حس بد هم بود، چون که باید در کشوری آموزش می‌دید که فرهنگش با اسلام تضاد داشت. می‌ترسید که در کسب علم دینش درخطر بیافتد. با چند نفر که اهل دین و دیانت بودند مشورت کرد. همه نظرشان این بود که برو و توکل به خدا کن. واجباتت را انجام بده و از محرمات دوری‌ کن. این هم یک امتحان الهی است. اگر از آن سربلند بیرون بیایی در دنیا و آخرت سربلندی. با این افکار بود که خود را آماده سفر کرد. قبل از سفر به آمریکا، حسین به دیدار خانواده رفت و به مادرش وکالت داد که «مادر تمام حقوق ماهیانه‌ام را برای نیازمندان هزینه کن».

در کشور آمریکا حسین ابتدا دوره خود را در دانشگاه «شپارد» آغاز کرد و سپس به دانشگاه «تگزاس» منتقل شد. استعداد خیره‌کننده او در یادگیری و در پی آن هدایت هواپیما،  باعث شده بود به‌عنوان دانشجوی ممتاز شناخته شود و نام او را تمامی اساتید به‌عنوان یک دانشجوی برجسته بر زبان‌ آورند. در ضمن حسین دوره شلیک موشک ماوریک (تلویزیونی) که یک موشک تاکتیکی هوا به سطح هدایت‌شونده است،  را با موفقیت طی کرد. سخت بود هم‌ درس خواندن و هم تذهیب نفس، اما توکل بر خدا همه‌چیز را آسان می‌کرد. سرانجام دوره خلبانی حسین با دریافت گواهینامه خلبانی در هواپیمای اف- ۴ به پایان رسید و جهت خدمت به ایران بازگشته و در پایگاه ششم شکاری بوشهر با درجه ستوان دومی مشغول به خدمت شد.

درون نیروی هوایی زمزمه‌هایی به گوش می‌رسید. حرف از آزادی و آزادگی بود. می‌گفتند که باید از اسارت طاغوت رها شد. کم‌کم زمزمه‌ها به فریاد تبدیل شد و هم‌صدای با ملت سرود آزادی از حنجره کارکنان نیروی هوایی به گوش همگان رسید. حسین نیز در این همخوانی شرکت داشت و بار‌ها تحت تعقیب بود.

پیروزی بزرگ رخ داد و ملت آزاد شد. هنوز ملت طعم شیرین آزادی را نچشیده بود که حمله سراسری به ایران آغاز شد. دیگر باید حسین و هم‌رزمانش زکات علم خود را می‌پرداختند. در ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ ساعت ١٣:٤٥ دقیقه، نیروی هوایی رژیم بعثی عراق با حمله همه‌جانبه به پایگاه‌های هوایی ایران، جنگ را آغاز کرد. بلافاصله بعد از حمله نیرو‌های بعثی صدام، نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران دست‌به‌کار شده و ترتیب انجام دو عملیات را در کمتر از دو ساعت از حمله اولیه بعثی‌ها می‌دهند. رمز عملیات البرز و هدف پایگاه شعیبیه در استان بصره تعیین شد. چهار فروند فانتوم اف-۴ به خلبانی شهید سرلشکر خلبان «حسین خلعتبری مکرم»،  شهید سرلشکر خلبان «سید علیرضا یاسینی»، شهید سرلشکر خلبان «داوود اکرادی»، شهید سرگرد خلبان «حسن طالب مهر» و تعدادی دیگر از تیزپروازان نیروی هوایی به پرواز درآمده و عملیات با انهدام اهداف تعیین‌شده به پایان می‌رسد.

حماسه هفت آذر ۵۹ (عملیات مروارید)

نیروی دریایی رژیم بعث عراق که بار‌ها برای کشتی‌ها مختلف ایرانی و حتی هواپیما‌های ایران دردسرساز شده بود مقامات جمهوری اسلامی را بر این فکر وا‌داشت که در یک حرکت بزرگ کار نیروی دریایی عراق را یکسره کرده و حاکمیت دریایی خود را به اثبات برساند. نیروی دریایی عراق نیز با در نظر گرفتن محاصره آبادان، تلاش میکرد که از جنوب هم این محاصره را کامل کند.

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلغتبری پر آوازه شد

با این شرایط بود که طرح حمله به اسکله‌های البکر و الامیه و انهدام ناوگان‌های دریایی عراق برنامه‌ریزی شد. نیروی هوایی مأموریت پیدا کرد که نیروی دریایی را پشتیبانی کرده و با هر نوع حرکتی در دریا و هوا مقابله کند. طبق هماهنگی‌های به‌عمل‌آمده از سوی نیرو‌های هوایی و دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، مقرر شد در روز هفتم آذر سال ۵۹، نیروی دریایی با پشتیبانی نیروی هوایی به دو اسکله البکر و الامیه حمله کند. پایگاه هوایی بوشهر ازجمله پایگاه‌های درگیر در این عملیات بود.

حسین که مهارت خاصی در شلیک موشک‌های ماوریک داشت با تجهیز هواپیمای خود به همراه دیگر خلبانان در این عملیات شرکت کرد. موشک ماوریک بسیار موشک گران‌قیمتی بود. آن موقع (سال ۵۹) هشتاد هزار دلار خریداری‌ شده بود. خلبان پس از قفل کردن روی هدف، بدون استثناء آن را منهدم می‌کرد. یعنی هر موشک قادر بود یک ناوچه را غرق کند و همان‌طور هم شد.

روز عملیات فرارسید و حسین به همراه تعدادی دیگر از خلبانان شجاع نیروی هوایی همچون شهید سرلشکر خلبانان «عباس دوران» و «سید علیرضا یاسینی» در دل آسمان جای‌ می‌گیرند. اینجاست که حسین کاری‌ می‌کند که تا مدت‌ها حتی بعد از شهادتش افسران نیروی هوایی و دریایی عراق از شنیدن نام او لرزه به اندامشان می‌افتاد.

پرواز آغاز شده و حسین با مانور‌های دیدنی، خود را در بهترین موقعیت‌ها قرار می‌دهد و یکی پس از دیگری ناوچه‌های اوزای بعثی را غرق می‌کند.

شهید سرلشکر خلبان یاسینی در این خصوص این‌گونه نقل می‌کند: «در قسمتی از این عملیات چند فروند از ناوچه‌های اوزای عراقی از ترس شکار نشدن توسط خلبانان شجاع نیروی هوایی در کنار کشتی‌های تجاری پنهان‌ شده بودند که خلبانان ما متوجه آن‌ها می‌شوند. با هماهنگی انجام‌شده توسط خلبانان، قرار شد یک سری از طرف خاک کویت و یک سری هم از دهانه فاو و خور عبدالله جلوی ناوچه‌های اوزا را منهدم کنند. درحالی‌که مشغول بررسی موضوع بودیم، خلبان کابین عقب، من را متوجه ناوچه اوزای عراق کرد که به‌آرامی از بغل یک کشتی تجاری جداشده و به سمت دهانه خور درحال حرکت بود. به طرفش شیرجه‌ می‌رفتم که ناوچه اوزا متوجه حضور من شد و بلافاصله خود را به کشتی بازرگانی رساند. در همین حین شهید خلتعبری فریاد زد: «رضا ناوچه را در رادار دارم و آماده شلیک موشک به آن هستم.» که در جوابش گفتم: «دقت کن طوری بزنی که آسیبی به کشتی تجاری وارد نشود. زیرا ممکن است بهانه دست سایر کشور‌ها بیآفتد و بگویند که ایران کشتی‌های تجاری را در خلیج‌فارس هدف قرار می‌دهد.»

شهید خلعتبری اطمینان داد که ناوچه را طوری بزند که هیچ آسیبی به کشتی تجاری نرسد و سپس با یک فروند موشک ماوریک،  چنان دماغه ناوچه را زد که چندین متر آن را از کشتی تجاری جدا کرد و به قعر آب‌های خلیج‌فارس فرستاد.

حسین به همراه دیگر خلبانان شرکت‌کننده در این عملیات توانستند ناو‌های اوزا، ناو‌های مین جمع‌کن، ناو نیرو بر و چندین اژدر افکن را هدف قرار دهند و نیروی دریایی عراق را منهدم کنند. بعد از این عملیات بود که به او لقب «حسین ماوریک» شکارچی ناو‌های اوزا را دادند.

در این عملیات حسین به همراه یاران شهیدش یاسینی و دوران، درمجموع بیش از ۲۵ سورتی پرواز عملیاتی داشتند که این تعداد پرواز فقط از عهده خلبانان ماهری همچون این شهیدان بزرگ برمی‌آمد.

پرواز تا خدا

تعطیلات نوروز سال ۱۳۶۴ در پیش است، ولی گویا حسین هوس سفری دیگر را در سر دارد. او در پایگاه‌ می‌ماند و به زادگاهش نمی‌رود. در جواب دوستانش هم که می‌گویند چرا به دیدن خانواده نمی‌روی؟ می‌گوید: در این شرایط بحرانی مردم هر لحظه به کمک ما نیاز دارند. وجدانم اجازه نمی‌دهد که این مردم را تنها بگذارم.

روز یکم فروردین‌ماه سال ۱۳۶۴، خلعتبری و ستوان محمدزاده در نوبت آلرت پایگاه سوم شکاری همدان هستند. ناگهان صدای آژیر بلند می‌شود و در پایگاه اعلام اسکرامبل (حالت آماده‌باش) می‌شود.

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلغتبری پر آوازه شد

حسین خلعتبری مکرم به همراه کمک خود ستوان «عیسی محمدزاده» با یک فروند هواپیمای فانتوم دی با رمز سلیمان ۳۱ برای مقابله با هواپیما‌های دشمن به پرواز درمی‌آید. در کردستان در منطقه سقز با دو فروند میگ ۲۳ عراقی و یک فروند میگ ۲۵ عراقی درگیر‌ می‌شود. یکی از میگ‌های ۲۳ را مورد هدف قرار می‌دهد که پس از برخورد موشک، میگ منهدم می‌شود. در همین حین از ایستگاه‌های رادار زمینی مرزی به اطلاع خلعتبری‌ می‌رسانند که یک فروند میگ ۲۵ پی دی،  در تعقیب آن‌هاست. در این نبرد که حتی تعقیب و گریز آن نابرابر بود، میگ ۲۵ اقدام به شلیک یک موشک کرده و با فانتوم برخورد می‌کند. ستوان محمدزاده موفق می‌شود ایجکت کند و از هواپیما جدا شود. ولی سرلشکر خلبان حسین خلعتبری فرصت ایجکت پیدا‌ نمی‌کند و بدین شکل قهرمان جنگ‌های دریایی به معراج ابدی‌ می‌رود.

بدن قطعه‌قطعه شده‌اش را همچون رهبر و مولایش حضرت حسین بن علی (ع) به‌عنوان سند افتخاری به این امت همیشه بیدار تقدیم‌ می‌کند و پیکر مطهرش طبق وصیت خودش در قله میرزا کوچک خان (گلزار چهل شهیدان رامسر) به خاک سپرده می‌شود تا آن‌گونه که خود می‌خواست، روحش نیز پاسدار مرز و بوم وطن اسلامی‌مان باشد.

فرازی از وصیت‌نامه 

«.. در ولایت خودمان «شیرود» کوهی است که می‌گویند «میرزا کوچک خان» در آنجا علیه روسیه‌ می‌جنگیده است. اگر افتخار شهادت پیدا کردم، آنچه از من باقی ماند حتی اگر ذره‌ای از گوشت بدنم باشد، را در کنار قله آن کوه دفن کنید تا روح من هم پاسدار این مرزوبوم باشد. اگر ذره‌ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن می‌شویم و مرگ در این راه را افتخار می‌دانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیه‌ای داشتم، حتماً به این مردم خوب تقدیم‌ می‌کردم.»

در پایان جا دارد از تمامی شهدای هشت سال دفاع مقدس و به‌ویژه ۴۸ هزار شهید ارتش جمهوری اسلامی ایران که برای حفظ کیان و تمامیت ارضی میهن عزیزمان ایران،  در اوج گمنامی و سلحشوری، بی‌هیچ ادعایی رفتند تا پروانهوار شمع  وجود خویش را در راه دفاع از ارزش‌های والای انقلاب اسلامی نثار نمایند،  با ذکر صلوات و فاتحه یاد کنیم.»

پژوهشگر دفاع مقدس سرهنگ ستاد قاسم اکبری مقدم

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

احترام ویژه شهید «خلعتبری» به یک «نام»/ موشکی که با یاد شهید خلغتبری پر آوازه شد بیشتر بخوانید »