شهدای غریب اسارت

«ستاره‌های غریب»؛ کتابی درباره شهدای غریب استان مرکزی در دوران اسارت منتشر شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از اراک، کتاب «ستاره‌های غریب؛ نیم نگاهی به شهدای غریب در اسارت استان مرکزی» به قلم سعید جلائی، به تازگی منتشر و روانه بازار کتاب شده هست. این اثر به بررسی و معرفی شهدایی از استان مرکزی می‌پردازد که در دوران اسارت به شهادت رسیده‌اند و مظلومیت آن‌ها کمتر مورد توجه قرار گرفته هست.

این کتاب ۱۰۰ صفحه‌ای، با تمرکز بر شهدایی که در شرایط دشوار اسارت جان باختند، به بازگویی بخشی از تاریخ جنگ تحمیلی می‌پردازد. بر اساس اطلاعات موجود در این کتاب، از میان شهدای غریب استان مرکزی، ۳۳ نفر در عراق به شهادت رسیده‌اند و ۵ شهید دیگر به دست منافقین در کردستان به فیض شهادت نائل آمده‌اند.

در این کتاب آمده هست که شهدای غریب استان مرکزی از شهرهای مختلف استان بوده‌اند. ۸ شهید از اراک، ۱۸ شهید از ساوه، ۵ شهید از کمیجان، ۳ شهید از شازند و از شهرهای خنداب، تفرش، محلات و خمین نیز هر کدام یک شهید در این مجموعه جای گرفته‌اند.

از نظر وابستگی سازمانی، ۱۸ نفر از این شهدا از ارتش جمهوری اسلامی ایران، ۱۳ نفر از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج، ۴ شهید مردمی، ۲ شهید از جهاد سازندگی و یک شهید نیز از نیروی انتظامی بوده‌اند.

نکته قابل توجه در این کتاب، اشاره به تنوع شهدای غریب هست. ۲ نفر از این شهدا سادات، ۳ نفر خلبان شهید و ۲ نفر نیز شهیده زن بوده‌اند. همچنین، ۱۸ نفر از این شهدا مفقودالاثر شده و پیکر پاکشان به میهن بازنگشته هست. ۵ شهید در خاک عراق دفن شده‌اند و پیکر مطهر مابقی شهدا به وطن بازگردانده شده و در شهرهایشان به خاک سپرده شده‌اند.

کتاب «ستاره‌های غریب» با هدف گرامیداشت یاد و خاطره این شهدای مظلوم و ادای احترام به خانواده‌های آن‌ها، تلاش می‌کند تا این بخش از تاریخ جنگ تحمیلی را برای نسل‌های آینده حفظ کند. علاقه‌مندان می‌توانند برای تهیه این کتاب به مراکز پخش کتاب در استان مرکزی مراجعه کنند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

«ستاره‌های غریب»؛ کتابی درباره شهدای غریب استان مرکزی در دوران اسارت منتشر شد بیشتر بخوانید »

23 روز پیاده از سنندج تا سردشت/ شهیدی که در «اشکان» به صلیب کشیده شد

۲۳ روز پیاده از سنندج تا سردشت/ شهیدی که در زندان «اشکان» به صلیب کشیده شد


23 روز پیاده از سنندج تا سردشت/ شهیدی که در «اشکان» به صلیب کشیده شد

به گزارش نوید شاهد؛ در روزهای آغازین دفاع مقدس، وقتی هنوز خاکریزها شکل نگرفته بودند و واژه «جنگ» تنها در خبرها طنین داشت، در گوشه‌ای از ایران، شعله‌های فتنه‌ای دیگر شعله‌ور بود. کردستان، خط مقدم مقابله با تجزیه‌طلبی شد و جوانانی از ارتش جمهوری اسلامی ایران دل به خطر سپردند تا از کیان میهن دفاع کنند. حسین کرد (سجادی‌پور) یکی از آن جوان‌هاست؛ سربازی ارتشی که به دست گروهک کومله اسیر شد و روزهای سختی را در زندان‌های روستایی مناطق کردنشین گذراند. گفت‌وگوی پیش‌رو، روایتی است تلخ و جان‌سوز از شکنجه، شهادت و غربت فرزندان این خاک.

آقای کرد، چه زمانی و چگونه به منطقه کردستان اعزام شدید؟

اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بود که خرابکاری‌های گروهک‌های ضد انقلاب در غرب کشور پیش آمد به همین دلیل شهید چمران با تعدادی از نیروهایش برای به خاتمه رساندن غائله ضدانقلاب عازم آنجا شده بود؛ اما آن‌ها بیش از آنچه تصور می‌شد در شهر‌ها رخنه کرده و رعب و وحشت در دل مردم انداخته بودند ولی با توجه به پیچیدگی‌هایی که وجود داشت و خباثت بنی صدر نیرو‌های زیادی نتوانسته بودند به شهید چمران ملحق شوند. شهید چمران نیز نمی‌توانستند به آن صورت کاری از پیش ببرند. به همین دلیل امام خمینی (ره) در پیامی فرمودند: «اگر فرماندهان ارتش نمی‌توانند کاری کنند من خودم وارد قضیه شوم.»

پس از پیام ایشان بود که ارتش مصمم شد نیرو‌هایی را به آن منطقه برای کمک به شهید چمران اعزام کند. غرب کشور نیز مانند هر شهر دیگری پایگاهی برای حفاظت داشت، اما برای آن جریانات کافی نبود؛ بنابراین از طرف فرماندهی جلسه‌ای گذاشتند و قرار شد یک تعداد نیروی انسانی بفرستند تا قائله کردستان تمام شود. از جمله کسانی که در قالب این نیروی انسانی به کردستان رفت، من بودم. از هر لشکر ۱۵۰ نفر نیرو به مناطق کردنشین ارومیه، کردستان و سردشت اعزام شد. من هم جزو نیروهایی بودم که به لشکری در منطقه کردستان ملحق شدم.

چه شرایطی در منطقه حاکم بود؟
در آن زمان برخی از مردم کردستان به‌واسطه فقر فرهنگی و اقتصادی تحت تأثیر تبلیغات حزب کومله قرار گرفتند و تعداد اندکی از آن‌ها به این حزب پیوستند. من در همان روزها بود که برای اولین بار نام زندان «دوله‌تو» را در روزنامه «انقلاب اسلامی» بنی‌صدر دیدم، که از بمباران آن خبر داده بود. بعدها خودم در اسارت، بازماندگان همان زندان را دیدم.

بفرمایید که چگونه اسیر شدید؟
در شهریور سال ۶۰، هنگام بازگشت از یک عملیات و در مسیر مرخصی، تصمیم گرفتم از سنندج با اتوبوسی که به تبریز می‌رفت راهی شوم و در زنجان پیاده شوم. در گردنه باقرآباد–حسین‌آباد، اتوبوس‌مان توسط کومله متوقف شد. با تهدید ما را به روستایی بردند. از ترس، کارت شناسایی و پلاکم را در خاک دفن کردم و خودم را راننده ای بیکار معرفی کردم که در جست و جوی کار به کردستان آمده ام.

23 روز پیاده از سنندج تا سردشت/ شهیدی که در «اشکان» به صلیب کشیده شد

شرایط اسارت در آن روستا چطور بود؟
از کردستان ما را به سردشت منتقل کردند؛ ۲۳ روز طول کشید تا ما را به زندانی در روستای «گِردنه» بردند. زندان ما در آن منطقه در واقع ۸ خانه روستایی بود. پشت‌بام‌ها به هم متصل و نگهبان‌ها دائم روی پشت بامها در رفت‌وآمد بودند. آغلی را به‌عنوان محل اسکان ما مشخص کردند و به هر نفر یک گونی کنفی آرد، یک کاسه رویی، یک قاشق و یک پتو دادند. زندان سقف کوتاه و فضای آن مخصوص نگهداری دام بود. از زندان هر روز مسیر یک‌ساعته‌ای را تا محل ساخت زندان جدید در «آلواتان» طی می‌کردیم.

بفرمایید که در مسیر این ۲۳ روز تا به روستای «گردنه» برسید، چگونه گذشت؟ 
شب‌ها در مساجد روستاها استراحت می‌کردیم. گاهی روی یک زیلو یا فرش چند نفر می‌خوابیدیم و همان فرش را به عنوان پتو روی خود می‌کشیدیم تا از سرما خود را محافظت کنیم. روزها برای تهیه غذا، هر سه نفر را با یک نگهبان به خانه‌ای می‌بردند و اهالی را مجبور می کردند به ما غذا بدهند. غذایی هم که روستایی ها به ما می دادند عمدتا ماست و دوغ با نان بود. مسیر سنگلاخ و کوهستانی باعث شده بود پاهایمان تاول زده و کفشهایمان پاره شود به همین دلیل گالشهایی تهیه کرده و آن را به پا کردیم. 

خاطره‌ای از یکی از روزها در ذهن‌تان مانده است؟
بله، در حقیقت ۲۳ روز هر ساعتش به یادمان است چراکه بسیار سخت گذشت. یادم می آید یکی از این شبها شب نیمه‌شعبان بود. ده روز فقط نان و ماست خورده بودیم. یک آن در دلم بغض کرده و به امام زمان(عج) گفتم آقا جان می دانید که در میدان خراسان جشن است، اما ما در اسارت و غربتیم. همان شب، برخلاف تصور، پیرمردی روستایی با غذایی گرم و زیاد از ما پذیرایی کرد. ئر آن زمان دوستم به نام شهید مهدی افروشه گفت دیدی آقا صدایمان را شنید! و اینگونه این اتفاق به شدت در دل ما نشست.

کسی سعی می کرد از زندان فرار کند؟ چه سرنوشتی پس از فرار نصیبشان شد؟
بله، همان روزهای ابتدایی در روستای گردنه دو بسیجی کم‌سن‌وسال به نام‌های حاجی اسفندیاری و حسن داودآبادی، با قاشق کانالی زیر زیلویشان کندند و از زندان فرار کردند؛ اما ۴۸ ساعت بعد دستگیر شدند.آنها با قاشق خاکها را در جیبشان می ریختند و بیرون تخلیه می کردند؛ آنقدر تلاش کردند تا توانستند کانالی آن سوی دیوار بکنند و فرار کنند.
بعد از اینکه آنها را دوباره اسیر کردند؛ می توانم بگویم این بدترین خاطره ای بود که از زندان یادم می آید؛ کاک رضا، رئیس زندان، همه را جمع کرد و مجبورمان کرد به آن دو آب دهان انداخته و توهین کنیم . در نهایت، همان‌جا جلوی چشم ما آن‌ها را تیرباران کردند.

شرایط اعدام‌ها چطور بود؟
زمانی که قرار بود کسی اعدام شود، ما را به اتاق‌ها می‌بردند و می‌گفتند پتو به پنجره بزنیم تا متوجه نشویم چه کسانی عزیزان ما را برده و به شهادت میرسانند. صدای رگبار در کوهستان همیشه نشانه اعدام بود. فضا بسیار سرد و وحشتناک بود. ۷۴ نفر از اسرا در این دوره اعدام شدند.خیلی وقتها زمانی که در عملیاتها شکست می خوردند تعدادی از بچه ها را از زندان بیرون می کشیدند و اعدام می کردند و در این زمینه هم زندان تصمیم گیرنده نبود بلکه چون کمیته حزب دموکرات دستور صادر می کرد این اتفاق می افتاد.یکبار ۱۷ نفر را اعدام کردند، یکبار ۱۱ نفر، یکبار ۴ نفر، ۶ نفر و حتی ۲ نفر که به عناوین مختلف می‌بردند و اعدام می‌کردند. 

بیشتر چه کسانی در معرض شکنجه بودند؟
برخلاف باور عمومی که فکر می‌کردند فقط بسیجی‌ها در معرض شکنجه بودند، ارتشی‌ها هم مورد شکنجه قرار می‌گرفتند. مثلاً آقای خیابانی که سرباز ارتش بود را در سرویس بهداشتی به‌قدری زدند که نتوانست از یکی دو پله بالا بیاید و بعد تیرباران شد. محمد قسطی (استوار ارتش)، مقدم (ستوان‌یار ارتش)، فرهنگ خلعتبری (افسر ژاندارمری) و کامبیز فردوسی (افسر وظیفه و از اولین فارغ‌التحصیلان کامپیوتر دانشگاه تهران) همگی شکنجه و اعدام شدند.
کامبیز فردوسی افسر وظیفه ارتش بود. این جوان جزو اولین نفراتی بود که فارغ التحصیل کامپیوتر از دانشگاه تهران بود. کامبیز در زندگی اش سنگین تر از قلم چیزی را بر نداشته بود. در آنجا تیربارانش کردند. کامبیز در اعتراض به کار اجباری و قانون غیرانسانی در زندان شهید شد. در حقیقت کُرد،‌ فارس، ارتشی، بسیجی، پیش‌مرگه مسلمان برای آنها فرقی نداشت.

با توجه به خفقان موجود، آیا امکان فرار موفق وجود داشت؟
نه. هیچ‌یک از فرارها موفق نبود. افرادی مانند سرهنگی‌فر، علی (احمدزاده) بذرو، داودآبادی و حاجی اسفندیاری پس از فرار دستگیر و اعدام شدند.

از انتقال به زندان آلواتان بگویید.
زندان آلواتان از بهار تا پاییز ۶۰ ساخته شد. ما خشت‌به‌خشت آن را ساختیم. فضای آن شامل ۸ اتاق، یک زیرزمین آبدارخانه، حیاط ۲۰۰ متری، سرویس بهداشتی، و یک حوض شست‌وشو بود. در این زندان نیز چند اعدام صورت گرفت.

23 روز پیاده از سنندج تا سردشت/ شهیدی که در «اشکان» به صلیب کشیده شد

شرایط تغذیه در زندان چگونه بود؟
در آلواتان، نگهبانان گونی‌های نان اضافه را کنار حیاط می‌گذاشتند و حتی توله‌سگ‌ها روی آن ادرار می‌کردند. با این حال، از شدت گرسنگی برخی بچه‌ها همان نان را می‌خوردند.

درباره انتقال‌تان به زندان اشکان بگویید.
وقتی خبر رسید قرار است عملیاتی در نزدیکی های روستای گردنه انجام شود، ما را به زندان اشکان بردند. اشکان روستایی بود بی‌آب بود، همانطور که می‌دانید در کردستان هر جا را حفر کنید از آن آب می‌آید و چشمه دارد، اما آن ده نقطه‌ای بود که با میله‌های مرزی شاید حدود پانصد متر فاصله داشت، اما قطره ای آب از زمینش نمی‌جوشید در آنجا وضعیت بسیار ناراحت کننده بود.در آنجا حتی آبی برای نوشیدن نبود به همین دلیل بسیاری از بچه ها به دلیل آب آشامیدنی ناسالم به بیماری اسهال مبتلا شده و به دلیل عدم مراقبتهای پزشکی به شهادت رسیدند.۲ نفر از این بچه‌ها که به خاطر خوردن از این آب آلوده اسهال خونی گرفته بودند فوت کردند. زندان بان‌ها برای اینکه بگویند ما دموکرات هستیم و طرفدار آزادی و مردمیم در روز یک کاسه ماست می‌آوردند با یک قاشق و در دهان هر کدام از مریض‌ها می‌ریختند. مثلا می‌خواستند اسهال‌شان بند بیاید. یک کاسه برای ۳۰ نفر، شب می‌خوابیدیم و صدای ناله مریض‌ها بلند می‌شد. یک شب متوجه شدیم صدای یکی از بچه‌ها قطع شد و دیگر ناله نمی‌کند صبح سراغش رفتیم و متوجه شدیم او که نامش اسلامی بود، هم فوت کرده. اسلامی یک جوان رزمنده‌ای بود که شاید حدود ۸۰ کیلو وزن داشت و حالا شده بود ۲۰ کیلو.همانطور که گفتم شرایط بسیار بد بود و خفقان حاضر ناراحت کننده بود. فردی به نام علی احمدزاده به همراه فردی دیگر مسئول این بودند تا زباله ها را به رودخانه ای در همان نزدیکی ها ببرند، یکبار با استفاده از غفلت نگهبانان فرار کردند اما باز هم ۴۸ ساعت بعد دستگیر شدند. پس از اینکه دوباره آنها را گرفتند؛ داری مانند دار قالی دست کردند و دست و پای آنان را از ۴ طرف به آن دار آویختند و تیربارانشان کردند؛ برای اینکه برای باقی بچه ها درس عبرت شود تا چند ساعت این شهدا را همانطور که به دار آویخته شده بودند، روی پشت بام گذاشتند تا برای دیگران عبرت شوند. ما را تمسخر می کردند و می گفتند اینها می خواستند به بهشت بروند حالا ما به آنجا فرستادیمشان. 

پیکر شهدا در کجا دفن می شد؟
اوایل زمانی که بچه ها را اعدام کردند، پیکر آنان را با مشخصاتشان پتوپیچ می کردند و روی آن ذکر می کردند که توسط حزب دموکرات شهید شده اند و پیکر را لب جاده رها می کردند؛ صبح تامین جاده آنان را پیدا کرده و به خانواده ها تحویل می دادند. با این کار پیکر شهدا در شهرها تشییع می شد و در نماز جمعه وصیتنامه آنها خوانده می شد؛ همین موضوع باعث رنجش حزب دموکرات و به خطر افتادن و شناسایی بیشتر آنان می شد، به همین دلیل دیگر این کار را نکردند و هر کسی که اعدام می کردند را یا همانجا رها می کردند که طعمه حیوانات شود، یا چال می کردند و پیکرهای رها شده را مردم محلی دفن می کردند. 

نحوه اطلاع خانواده‌ها از وضعیت اسرا چگونه بود؟
همسرم در دفتر نخست‌وزیری در زمان میرحسین موسوی به پیگیری وضعیتم می‌پرداخت. آقایی به نام تقی‌زاده از مسئولان اطلاعات، به او گفته بود من زنده‌ام. بعدها متوجه شدیم که جمهوری اسلامی یک جاسوس در دل زندان‌ داشت که اطلاعاتی از اسرا به بیرون منتقل می‌کرد. 

ادامه دارد… .

انتهای پیام/

 



منبع خبر

۲۳ روز پیاده از سنندج تا سردشت/ شهیدی که در زندان «اشکان» به صلیب کشیده شد بیشتر بخوانید »

یادواره شهدای «غریب در اسارت» شهرستان‌های استان تهران برگزار شد

یادواره شهدای «غریب در اسارت» شهرستان‌های استان تهران برگزار شد


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، در آستانه فرا رسیدن هفته دولت و سالگرد شهادت شهیدان رجایی و باهنر، مراسم اولین یادواره شهدای غریب در اسارت در قالب سیصد و شصتمین برنامه شب خاطره حوزه هنری با تقدیر از خانواده ۱۲ شهید غریب در اسارت شهرستان‌های استان تهران عصر پنجشنبه یکم شهریور ۱۴۰۳ در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد.

این مراسم با حضور معاون رئیس جمهور و ریس بنیاد شهید و امور ایثارگران و مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان‌های استان تهران و جمعی از مسئولان کشوری و لشکری، خانواده‌های شهدا، ایثارگران و آزادگان همراه بود.

سعید اوحدی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در این یادواره ضمن گرامی‌داشت یاد و نام شهدا و خیرمقدم به حضور خانواده شهدا، آزادگان و جانبازان سرافراز در این مراسم، گفت: تا کنون ۲۵ مراسم بزرگداشت شهدای غریب در اسارت برگزار شده هست.

معاون رئیس جمهور با اشاره به برگزاری بیست‌وپنجمین مراسم بزرگداشت شهدای غریب در اسارت و هم‌زمانی آن با مراسم اربعین حسینی، گفت: زائران اربعین در آستانه ورود به کربلا هستند. این از حکمت الهی هست که بیست و پنجمین مراسم هم‌زمان با مراسم اربعین برگزار می‌شود.

رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران با اشاره به ۱۲ شهید غریب در اسارت شهرستان‌های تهران که پیکر برخی از شهدا از جمله شهید محمدعلی اصغری هنوز مفقودالاثر هستند، گفت: خانواده شهدا نیازی به برگزاری این مراسم‌ها ندارند. شهدا نزد پرورگار روزی دارند و شاد هستند. فضل الهی مقامی هست که خدا به شهدا داده هست و اولین کسی که شهید شفاعت می‌کند خانواده خودش هست. برگزاری این مراسم برای رسیدن به این بشارت هست که شهدا راه صدساله را یک شبه طی کردند.

اوحدی گفت: اگر در این مراسم حضور پیدا می‌کنیم به این دلیل هست که دنبال تحول هستیم. نعمت اختیار و انتخاب یکی از نعمت‌های بزرگ هست که خداوند فلسفه عالم خلقت را انتخاب می‌دانند.

معاون رئیس جمهور با بیان اینکه خدا راه را به انسان نشان داده هست، گفت: شهدا نفس مطمئنه‌ای بودند که درست انتخاب کردند و به کمال رسیدند. خداوند دو معیار عظیم برای انسان قرار داد و حجت ظاهر که همان اهل بیت (ع) و شهدایی که به اهل بیت (ع) اقتدا کردند و حجت باطن که عقل و ظرفیت ما هست.

رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در این مراسم به بیان خاطراتی از شهید مهدی حاج کرمی پرداخت.

اوحدی در پایان گفت: رژیم اشغالگر صهیونیست امروز در باتلاقی فرو رفته هست و گرفتار مقاومت مردم فلسطین هست که این به برکت خون شهدا هست.

خادم خانواده شهدا و ایثارگران هستم

در بخش دیگری از این مراسم عباسعلی رضایی مدیر کل بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان‌های استان تهران گفت: نباید به اندازه یک چشم برهم زدن از ایثار شهدا غفلت کنیم. برای جانبازان، آزادگان نجیب و خانواده‌های شهدا؛ خانواده‌هایی که امروز در جمع ما حضور دارند بخصوص ۱۲ خانواده شهید در اسارت که این برنامه مزین بنام آنهاست و برای همه وزرا آرزوی توفیق دارم.

وی با تقدیر از سردار آزادی گفت: خادم پدران و مادران و فرزندان شهدا هستم. بنیاد شهید و امور ایثارگران به حضور فردی مانند سعید اوحدی نیاز دارد. پیشتر نیز او با حضور در این بنیاد خوش درخشید و برای این مدیر آرزوی توفیق دارم.

رضایی ادامه داد: مراسم‌ها باید در وزن ایثارگران باشد که با همکاری معاونت فرهنگی و حوزه هنری این مهم محقق شد. یاد شهدا فراموش شدنی نیست.

وی با ذکر خاطره‌ای از مادرش گفت: یکی از برادران را منافقان با ۳۴ گلوله به شهادت رسید، ۲ برادر همزمان شهید شدند، اما پیکر یکی از آنها پس از سال‌ها به ایران بازگشت. مادرم ترازو خواست؛ او استخوان‌های برادرم را کشید شد که یک کیلو و ۸۰۰ گرم شد، برادرم ۷۶ کیلو بود و مادرم گفت من این فرزند را دادم امیدوارم راهش ادامه یابد.

۹ شهید عکسی ندارند

در ادامه محمدجواد زمردیان دبیر کنگره ملی شهدای غریب اسارت در سخنانی گفت: شاهد حضور در بیست و پنجمین محفل شهدا هستیم وقتی شروع کردیم، فکر نمی‌کردیم به ۱۹۰۲ شهید برسیم. از این تعداد ۸۳ نفر پیکرهاشان نرسیده، من و شمای آزاده با رفقایی زیست کردیم که اسم عربی از آنان در ذهنمان بود و بعد‌ها آنها به شهادت رسیدند و کار سخت شد.

وی ادامه داد: ۴۷۵ پرستوی عاشق به میهن بازگشتند؛ این در روزنامه کیهان ذکر شد. آن روز مثل امروز فضای مجازی نبود و ۴۷۵ اسم در آن روزنامه بود. حتی عکسی نبود از ۱۹۰۲ شهید؛ ۹ نفر عکس ندارند. مگر خانه و کاشانه‌ای دارند که عکس داشته باشند؟ ۴ تن از آنان از بهزیستی بودند و به اسارت درآمدند و در اسارت شهید شدند و حتی یک عکس از آنان نداریم. دوستان در موسسه پیام آزادگان کمیته جست‌وجوی مفقودین کمک کردند این اسامی را به چهره‌هایی تبدیل کنیم که شمایلی از آنان در اسارت داشتیم. مدیران کل استان تهران کمک کردند تا با این اسامی ارتباط قلبی پیدا کنیم؛ از حاج آقا ابوترابی یاد گرفتیم که به ۴۷۵ نفر برسیم.

زمردیان گفت: در ۹۸ سفر به ۷۷۷ شهید رسید. آیت الله رئیسی مطلع شد و در محفل دورهمی آزادگان درباره این برنامه پرسید. روایت کردیم و او درخواست کرد که مراسمی بگیرید و من هم سخنران خواهم بود. به آقای اوحدی که مدیر وقت بنیاد بود، پیام دادم و ایشان هم تشویق کردند و این مسئله پیگیری شد. ۴ سال هست، ۱۷۰۲ سفر رفتیم و ۹۵ سفر دیگر هم داریم. قرار ما این هست که براساس منشور سید آزادگان، کار خودمان را داشته باشیم و به دنبال شهدا هم بگردیم؛ حالا در محضر ۱۲ شهید غریب هستیم… ۱۹ ماه پیش این افراد ۳ نفر بودند.

وی ادامه داد: ۴۴ شهید متعلق به استان تهران و ۱۲ نفر مربوط به شهرستان‌های تهران هستند. از سرلشگر هداوند، نوجوانان دماوندی و ورامین را داریم.

زمردیان با نشان دادن عکسی گفت: سه سال دنبال رسول حدادی بودیم، زیرا بسیجی اطلاعات عملیات بود و مشخصات خود را در اسارت نداده بود. وقتی پیدا کردیم فهمیدیم مشخصات خود را تغییر داده و امروز خانواده‌اش را نیز پیدا نمی‌کنیم و نمی‌دانیم چطور به شهادت رسید. علی‌اکبر قاسمی بیسیم‌چی ۳۱ ساله‌ای بود که ۴ دختر و یک پسر داشت؛ او خیاط بود که وارد جنگ شد.

وی افزود: ما در اسارت ۶۰ نفر بودیم. دوربین‌ها تصاویر را ثبت می‌کرد، هلی‌کوپتر‌ها نزدیک ما روی زمین می‌نشست و افسران عملیات روانی می‌کردند. ۲۴ ساعت گذشته بود و اذیت شدیم. در گزارش صلیب سرخ برخی از شهادت‌ها نوشته شده خستگی، شکستگی جمجمه یا استخوان‌های پهلو.
وی با ذکر خاطره‌ای از تشنگی اسرا گفت: اکبر قاسمی به ژنرال مشهور عراقی، ماهر عبدالرشید گفت که به من آب بده؛ آب را گرفت و نماز خواند و اکبر قاسمی زیر شکنجه به شهادت رسید. قرار هست تا آبان این محفل تمام شود. دعا کنیم بتوانیم از تصویر این عزیزان که امروز رونمایی و در قالب تمبر به خانواده‌ها تقدیم می‌شود، آلبومی به رهبر انقلاب تقدیم کنیم.

شرط بندی سربازان بعثی برای شهید کردن اسرا

مجتبی جعفری نویسنده کتاب «جهنم تکریت» نیز در این مراسم گفت: امیدواریم شهدای غریب دست ما را بگیرند. سرهنگ شوشتری وقتی از اسارت برگشت پزشک عمومی شد و سپس به شهادت رسید. او تعریف می‌کرد که آنها را اسیر کرده و دستشان را از پشت بستند تا کامیونی آنان را به جبهه دشمن ببرد؛ هلی کوپتری نزدیکشان نشست و بدون هیچ جست وجویی ۲ سرباز را با خود بردند و هلی کوپتر ۱۵۰ متر از زمین فاصله گرفت و آن دو سرباز را از بالای هلی کوپتر پایین انداختند و نمی‌دانیم پیکر آنان را کسی پیدا کرد یا نه.

وی ادامه داد: سرهنگ جعفر رجبی گفت که آنها را اسیر کردند، صدای تیراندازی می‌آمد و دیده که دو سرباز عراقی روی تپه شرط‌بندی می‌کنند که کدام اسیر را به شهادت برسانند. او گفت: در اردوگاه ۱۹ تکریت بودیم و هیچ ارتباطی با خانواده نداشتیم، یک خلبان به نام پرویز طلوعی دندان‌هایش را در عراق از دست داد. ۵۸۲۰ دندان مصنوعی به اسرای عراقی دادیم، برای او دندان بگذارید! در کتانی او آدرس ۴۰۰ افسر اسیر را نوشتیم. او اسامی این افسران را به اسرای صلیب سرخ می‌دهد و خلبان احمد وزیری و شهید حسن هداوند با رمز نامه می‌نویسند که محسن و مجتبی زنده هستند. شهید هداوند را زیر شکنجه به شهادت رساندند و از اسرا خواستند امضا کنند او به مرگ طبیعی از دنیا رفته هست.

رونمایی از تمبر ۱۲ شهید غریب در اسارت

در پایان این مراسم از تمبر یادبود و تصاویر ۱۲ شهید غریب در اسارت شهرستان‌های استان تهران و ۱۲ شهید ملی شامل شهدای قبل از انقلاب، دوران دفاع مقدس و پس از آن رونمایی شد.

اسامی ۱۲ شهید غریب در اسارت به این شرح هست: نوروزعلی قلی‌زاده، واحدعلی نریمانی، محمدعلی اصغر، حسن هداوندمیرزلیی، مصطفی غلامعلی، یدالله غلامی، سیدجمال علایی‌جوشقانی، محمدعلی دولت‌سرا، طهماسب قادری، محسن سلیمانی‌خاص، موسی گل‌محمدی، اصغر رحمت‌وند.

 

انتهای پیام/۹۵۵

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

یادواره شهدای «غریب در اسارت» شهرستان‌های استان تهران برگزار شد بیشتر بخوانید »

اولین کنگره شهدای غریب در اسارت در استان اصفهان برگزار شد


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از اصفهان، اولین کنگره شهدای غریب در اسارت عصر امروز (پنج‌شنبه) در استان اصفهان در گلستان شهدای اصفهان برگزار شد.

در اولین کنگره شهدای غریب در اسارت استان اصفهان دهقان معاون حقوقی رئیس جمهور، سرپرست اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان، مسئولین ارشد استانی، معاونین بنیاد شهید، و مردم شهید پرور استان در گلستان شهدا حضور داشتند.

شایان ذکر هست در پایان این مراسم از تمبر ۱۱۰ شهید غریب در اسارت استان اصفهان رونمایی شد.

انتهای پیام/

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

اولین کنگره شهدای غریب در اسارت در استان اصفهان برگزار شد بیشتر بخوانید »

ایمان و توکل به خدا و توسل به اهل بیت (ع) عامل مقاومت آزادگان بود

ایمان و توکل به خدا و توسل به اهل بیت (ع) عامل مقاومت آزادگان بود


به گزارش دفاع‌پرس از اصفهان، «عباس شیرانی» دبیر اولین اجلاسیهٔ کنگرهٔ شهدای غریب در اسارت استان اصفهان عصر امروز (پنج‌شنبه) در کنگره ملی شهدای غریب در اسارت در گلستان شهدای اصفهان اظهار داشت: امروز به یاری خدا در سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی، اولین اجلاسیه شهدای غریب در اسارت برگزار شد.

وی  ضمن تشکر از بنیاد شهید و امور ایثارگران، استاندار، شهردار و دیگر کسانی که در برپایی این اجلاسیه یاری‌رسان بودند اظهار کرد: شاید حدود یک سال تمام هست که روی این موضوع کار کردیم تا به برگزاری این اجلاسیه ختم شد. قبلاً در استان تنها ۳۵ شهید اسارت و شهید غریب داشتیم؛ اما امروز این آمار به ۱۱۰ شهید رسیده و این آمار باز هم در حال افزایش هست. این آمار امروز در کشور به بیش از هزار و ۸۶۰ شهید رسیده هست. اجلاسیه‌های کنگره در حال برگزاری هست و لازم به ذکر هست که در حال حاضر ۲۰ اجلاسیه در سطح کشوری هستیم.

شیرانی افزود: در مهرماه امسال این کنگره ملی می‌شود و شهدای مبارزه با داعش و دیگر شهدا همانند شهید زاهدی، شهید سلیمانی، شهید حججی و… نیز به این اجلاسیه اضافه خواهند شد.

دبیر اولین اجلاسیهٔ کنگرهٔ شهدای غریب در اسارت استان اصفهان بیان کرد: شهید غریب فردی هست که علی‌رغم زخمی که بر تن داشت به اسارت در آمد و به علت عدم رسیدگی به زخم‌ها و جراحاتش به شهادت رسید. بخشی از اسرا بر اثر شکنجه‌ها به شهادت رسیدند؛ لذا شهید غریب کسی هست که در تنگنای اسارت و غربت تمام سختی‌ها را تحمل کرد و به درجه شهادت رسید.

وی عنوان کرد: در اسارت اول از هر چیز غرور جوانان و اسرا را می‌شکستند؛ اما جوانان باانرژی ما در تنگنای اسارت علی‌رغم برخوردی که بعثی‌های کافر با اسرا داشتند مقاوم شدند.

شیرانی مطرح کرد: زندان و خصوصاً اسارت منتج به بیماری‌هایی می‌شود که در رأس آن بیماری‌های روحی از جمله خودکشی هست. اما ما در این بچه‌های آزاده حتی یک مورد هم نداشتیم. تنها چیزی که آزادگان را بااراده را نگه داشت توکل و توسل بود.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

ایمان و توکل به خدا و توسل به اهل بیت (ع) عامل مقاومت آزادگان بود بیشتر بخوانید »