شهدای قرآنی

صدای هر روزه صوت قرآن در بیمارستان خاطره کادر درمان از شهید سلامت

انس شهید «محقق‌نژاد» با قرآن به روایت همکاران و دوستانش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، روز‌های سخت کرونا وقتی پرنده مرگ بال‌هایش را روی هر خانه و خانواده‌ای گسترده بود تا در هر فرصتی جانی بگیرد و چشمی گریان کند، این فرشته‌های سپیدپوش زمینی بودند که در جدال با مرگ زندگی بخش جان‌های بیمار و زیادی شدند و عبور از این دوران سخت را هموارتر کردند. کرونا در هر لحظه تلفات می‌گرفت و از این میان تعداد زیادی از کادر بهداشت و درمان نیز به واسطه تعامل با بیماران و فعالیت در بیمارستان‌ها به کرونا مبتلا شده و درگذشتند. مرگ مجاهدانه آنان در نگاه مردم نشان و رنگ و بوی شهادت داشت و به پاس ایثارشان لقب شایسته شهید خدمت همجوار نامشان نشست تا بزرگی عملشان همانطور که در پیشگاه خدا فراموش نمی‌شود در میان خلق خدا نیز از یاد نرود.

«ابوالفضل محقق نژاد» از همان کادر درمانی‌ای بود که در دوران کرونا جانش را تسلیم خدا کرد. او هم شهید راه سلامت بود و هم به واسطه علاقه و فعالیت‌های قرآنیش به عنوان شهید قرآنی معرفی می‌شود.

در دیداری که جمعی از اعضای جامعه قرآنی به نیابت از قاریان، حافظان و فعالان قرآنی صورت گرفت، قاسم رضی از قاریان قرآن، ابوالفضل قدیانی از قاریان ارتش جمهوری اسلامی ایران، محمد انجم شعاع مدیرعامل اتحادیه موسسات قرآن و عترت کشور، رحیم قربانی مسوول قرآن و عترت بسیج سپاه و دیگر فعالین جامعه قرآنی در منزل این شهید حاضر شدند و با همسر و فرزندانش به گفت‌گو نشستند.

ابتدای این دیدار استاد قاسم رضی آیاتی چند از کلام الله مجید را تلاوت کرد و در صحبت‌هایی گفت: این شهید هم توفیق داشت سرباز وطن باشد و هم در زمان کرونا در میدان دیگری برای امنیت کشور بجنگد، به هر حال یکی از ارکان امنیت یک کشور حوزه سلامت است. سلامت و امنیت ۲ رکن بزرگ جامعه محسوب می‌شود که این شهید در هر دو حوزه فعال بود. در دوران کرونا یکی از پرترددترین قسمت‌های بیمارستان بخش رادیولوژی بود که این شهید هم در این بخش کار می‌کرد، چون تنها وسیله تشخیصی کرونا سی‌تی اسکن بود و حتی آزمایش پی سی آر هم گاهی بیماری را نشان نمی‌داد.

همسرش شهید در ادامه این مراسم با یادآوری ویژگی‌های از همسرش بیان کرد: ایشان هر روز یک ساعتی قرآن می‌خواند و به گفته همکارانش صدای تلاوت قرانش در بخش می‌پیچید. روز‌های جمعه هم دعای ندبه و قرآنش در خانه ترک نمی‌شد. از کوچکی به قرآن بچه‌ها اهمیت می‌داد و همین موضوع باعث شد دخترم ۱۵ جز قرآن را حفظ کند. از مقام آوران قرآنی در ارتش بود و در مراسم اختتامیه علوم پزشکی ستاد ارتش صوت قرآنش را پخش کردند.

وی ادامه داد: در کار هم با جان و دل کار می‌کرد و همیشه می‌گفت خدمت به خلق است که برای من می‌ماند، گاهی که معترض می‌شدم چرا انقدر زیاد در بیمارستان می‌مانی می‌گفت ما نباشیم پس چه کسی کار را انجام دهد.

همسر شهید سلامت درباره شهادت همسرش گفت: آن شبی که به رحمت خدا رفت هیچ حرفی از ناامیدی و بد بودن حالش نزد. به محض اینکه رسیدیم خانه تماس گرفتند و خبر دادند ضربان قلبش پایین آمده. خودمان را به بالای سرش رساندیم، چشم هایش را بست و گفت دیگر نفسم بالا نمی‌آید.

وی ادامه داد: اقای محقق یک مرد به تمام معنا بود که هنوز هیچ کس را به خوبی ایشان ندیدم. هیچ کس با بدی از او یاد نمی‌کند. سوپروایزر بخش بود و تا به حال کسی بیماری را از او ناراضی ندیدم.

دختر شهید نیز در صحبت‌هایی درباره پدر گفت: خیلی به حفظ قرآن و انجام واجبات اهمیت می‌داد. همیشه می‌گفت نماز اول وقت واجب است کار‌های دیگر مستحب. برای رفتن به کلاس قرآن خیلی تشویق می‌کرد و خودش پشتیبانم بود که در مسابقات قرآنی شرکت کنم حتی نتیجه هم برایش مهم نبود. در مسابقات احکام و قران هم خودش شرکت می‌کرد و هم من را می‌برد. سفارشش همواره این بود که رفتارت با مردم از همه چیز مهمتر باشد و اینکه چطور رفتار کنی شخصیت تو را می‌سازد. خاطرم هست با پدر مسابقه قرآنی رفتیم که در بیمارستانی که خودش کار می‌کرد برگزار می‌شد، وقتی رسیدیم از در بیمارستان با همه افراد سلام و احوالپرسی گرم کرد وقتی دلیل این کارش را پرسیدم گفت احترام گذاشتن به دیگران زیباترین کاریست که می‌توانیم انجام دهیم.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

انس شهید «محقق‌نژاد» با قرآن به روایت همکاران و دوستانش بیشتر بخوانید »

خون میلیون‌ها شهید بر دوش مسلمانان بیدار و متعهد است/ درخواست شهید از مردم برای انتقاد و پشتیبانی از دولت وقت در وصیتنامه

ضمانت حفظ دولت اسلامی از دیدگاه شهید «نخست‌کار»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «مرتضی نخست‌کار» روز ۱۷ آذر ۱۳۳۴ به دنیا آمد و روز ۱۹ دی ۱۳۵۹ به شهادت رسید.

وصیتنامه شهید را در زیر بخوانید:

«وصیتنامه شهید مرتضی نخست‌کار یک شب قبل از حمله قطعی بر دشمن؟، پنج‌شنبه (۱۳۵۹/۱۰/۱۸)

سلام بر حسین (ع)، سرور شهیدان و سلام بر شهدای کربلا و سلام بر همه شهدایی که شاهد؟ بودند.

«شهیدان ما، بهترین چیزی را که از خدا گرفته بودند، به او هدیه کردند.» امام خمینی (ره)

سلام بر امام که اراده خدا از وجود او عبور می‌کند و سلام بر پیروانی که گام بر گام امام می‌گذارند. سلام بر کسی که امام در وجود او خلاصه می‌شود؛ و سلام بر امت مسلم و مسلمانان مبارز جهان.

سلام بر روحانیت اصیل و مبارزی که در دانشگاه امام صادق (ع) راه می‌پویند. سلام بر کسانی که به حق از خون شهیدان پاس می‌دارند. خداوند ما را هم در زمره آنان قرار دهد.

خون خدا از هابیل ریخته شده و در زمان حسین (ع) به اوج عظمتش رسیده و حال هم در رگ‌های امام جاریست.

خون میلیون‌ها شهید بر دوش مسلمانان بیدار و متعهد است/ درخواست شهید از مردم برای انتقاد و پشتیبانی از دولت وقت در وصیتنامه

بر شما باد که از این خون‌ها پاسداری کنید. خون میلیون‌ها شهید بر دوش مسلمانان بیدار و متعهد است. ضامن پاسداری شما، پیروی از امام عادلمان، خمینی است. انگیزه‌ای که باعث شد این راه را برگزینم، فقط «خدا»، پاسداری از اسلام و قرآن و مسئولیت یک مسلمان بود. «ربَّنا تَقَبَّل مِنّا»

پیام من به برادران و خواهرانم، این است که از دولت انقلابی‌مان پشتیبانی کنند و در مقابل اشتباهات او انتقاد کنند و نگذارند دشمنان غضب‌شده خدا و دوستان گمراه به اسلام آسیبی رسانند. از امام پیروی کنند و رهنمود‌های او را در پیش رو ببینند.

یا امام‌الزمان (عج) ما را نزد خدا شفاعت کن.

متعلق به خانواده عزیز و مؤمنم

عزیز آقا مجتبی، هیچ‌وقت برای من گریه نکنید. برادران و خواهرانم تبریک گویید. دعا کنید که خدا ما را از شهیدان راه خود به‌حساب آورد.

مجتبی جان، از تو می‌خواهم که صبر داشته باشی و در کمال شهامت، راهی را که شهیدانمان رفتند، برگزینی. سلام مرا به همه عزیزان برسانید.

پاینده باد اسلام، میلیون‌ها تن از ما، فدای اسلام

خدا، شما را هم از خدمت‌گزاران به اسلام به حساب آورد.

خون میلیون‌ها شهید بر دوش مسلمانان بیدار و متعهد است/ درخواست شهید از مردم برای انتقاد و پشتیبانی از دولت وقت در وصیتنامه

آن مقدار پولی که دارم، به مادرم هدیه می‌کنم. امیدوارم که مرا حلال کند؛ چون برایم زحمات فراوان کشید و من نتوانستم به او خدمت کنم.

کتاب‌هایم غیر از چند کتاب ضاله، به برادر عزیز و مبارزم تعلق می‌گیرد.

مجتبی جان، در راه اسلام، کوشا و پیروز باشی

دعا کنید که خدا مرا رستگار کند.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ضمانت حفظ دولت اسلامی از دیدگاه شهید «نخست‌کار» بیشتر بخوانید »

یک سال زندگی، ۹ سال انتظار/ همه زندگی داریوش جبهه بود

نگاه عارفانه قاری شهید «اصل جوادیان» به دفاع مقدس از زبان همسرش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سوم مرداد سال ۱۳۳۹ داریوش در خانواده‌ای که پدر از کارگری روزی به دست می‌‍آورد به دنیا آمد. جوانی فعال و معتقد به احکام قرآن و اسلام بود. بعد از پایان دوره متوسطه در رشته ریاضی دیپلمش را گرفت و در سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد که حاصل آن یک دختر به نام زینب شد.

داریوش که بعد‌ها نام خود را به مجتبی تغییر داد. علاقه زیادی به قرآن، مسجد و جلسات مذهبی داست و همین امر باعث انس و الفت او با خدا و اهل بیت (ع) شده بود. مجتبی با وجودی که در جهاد سازندگی کردستان مشغول به کار بود سال ۱۳۶۵ در آخرین حضور خود در جبهه به عنوان بسیجی به نبرد با دشمن بعثی پرداخت و سرانجام در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به شهادت رسید.

جمعی از اعضای جامعه قرآنی کشور به نیابت از قاریان، حافظان و فعالان قرآنی در سری دیدار‌های هفتگی خود با خانواده شهدای قرآنی این هفته به دیدار خانواده شهید داریوش اصل جوادیان از قاریان و فعالان قرآنی رفتند. در این دیدار محمد کرمانی از قاریان بین المللی، محمد آزادی از قاریان بین المللی، محمد جواد مکرمی مسوول از گروه همخوانی محراب و رحیم قربانی رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج سپاه حضور داشتند.

قربانی در ابتدای این دیدار با اشاره‌ای به سابقه قرآنی شهید داشت و گفت: شهید داریوش اصل جوادیان از شاگردان استاد موسوی بلده و یکی از ۲۶ شهیدی بودند که در جلسات ایشان شرکت داشتند. همه این ۲۶ شهید از قرآن آموزان دارالتحفیظ بودند که حتی در حال حاضر هم نام و یادشان در جلسات قرآن زنده است و هر هفته زمان حضور غیاب قرآن آموزان کلاس، نامشان در جلسه برده می‌شود.

همسر شهید در این دیدار بیان داشت: ما سال ۱۳۶۴ ازدواج کردیم و در طول زندگی ایشان مدام به کردستان رفت و آمد داشت. هر بار که به جبهه می‌رفت مسوولیت کاری داشت، برای عملیات کربلای ۵ وقتی از رئیس خود خواست که به جبهه برود اجازه نداد، گفته بود تو بچه کوچک داری، زینب آن زمان ۲ ماه و نیم داشت، به خاطر همین از طریق سپاه محمد رسول الله (ص) به عنوان بسیجی رفت. نرفتن به جبهه باعث عذاب وجدانش می‌شد. می‌گفت نمی‌توانم ببینم همرزمانم وارد جبهه می‌شوند و من اینجا بمانم.

وی در خصوص فعالیت‌های قرآنی شهید گفت: ما خیلی اطلاعی از فعالیت‌های ایشان نداشتیم چرا که این فعالیت‌ها را از قبل ازدواج شروع کرده و ادامه داده بود، اما به واسطه تمریناتی که در خانه انجام می‌داد متوجه می‌شدم صدای خوبی دارد و همیشه در مسجد و هیئت نوحه می‌خواند و در محرم و صفر برنامه داشت. بیشتر اوقات فراغتش را تمرین نوحه و قرآن می‌کرد، ضمن اینکه در مسجد حضرت ابوالفضل کلاس قرآن داشت.

همسر شهید با بیان خاطره‌ای از روز‌های زندگی‌اش با شهید اصل جوادیان گفت: ما یک سال بیشتر باهم زندگی نکردیم و من در طول این مدت واقعا بدی‌ای از ایشان ندیدم. جالب است یکبار وقت بیرون آمدن از مسجد دیده بود کاروانی در حال رفتن به قم هستند، او بدون حضور ذهن اینکه ازواج کرده و باید اطلاع دهد فقط از روی شوقی که به زیارت داشت سوار اتوبوس شده و رفته بود قم. شب خیلی دیر وقت به منزل آمد و من هم نگران شدم، با شرمندگی گفت من فراموش کردم به شما بگویم.

وی در ادامه با یادآوری روحیه شهادت طلبی همسرش تصریح کرد: همیشه می‌گفت من شهید می‌شوم و تو همسر شهید می‌شوی، به پدر و مادرش هم این موضوع را گفته بود و مدام حرف از شهادت می‌زد. من هم احتمال این اتفاق را با توجه به اینکه مدام در جبهه بود می‌دادم. هر زمان از جبهه صحبت می‌کرد می‌گفت آنجا همه زندگی است، با اینکه جنگ ترس دارد و ماهم می‌ترسیم، اما به خاطر خدا بر ترسمان غلبه می‌کنیم.

این همسر شهید دوران دفاع مقدس در ادامه گفت: ۹ سال پیکر شهید مفقود بود تا اینکه خبر رسید و پیکرش بازگشت. اینطور که تعریف کردند خمپاره یا موشک به ماشین خورده و به شهادت رسیده است.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نگاه عارفانه قاری شهید «اصل جوادیان» به دفاع مقدس از زبان همسرش بیشتر بخوانید »

سهم یک خانواده از سفره انقلاب با یک جانباز و ۲ شهید/ زین العابدین گل سرسبد بچه‌های خانواده بود

وجه امتیاز شهید توسلی در میان برادرانش/ حیرت اساتید از نقاشی شهید از امام+ عکس


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از اعضای جامعه قرآنی به نیابت از قاریان، حافظان، مربیان و فعالان قرآنی در سری دیدار‌های خود با خانواده شهدا در ایام سالروز رحلت امام خمینی (ره) به دیدار خانواده شهیدان سید محمدرضا و زین‌العابدین توسلی رفتند.

در این دیدار که رحیم قربانی مسوول قرآن و عترت بسیج سپاه محمد رسول الله (ص) و مهدی حسینی مدیر دارالقرآن نهاجا مهمانان را همراهی می‌کردند، تعدادی از اعضای گروه تواشیح محمد رسول الله (ص) به اجرای قطعه شعری در مدح امام رضا (ع) پرداختند و برادر شهید که خود از جانبازان دوران دفاع مقدس به ذکر خاطراتی از برادران شهیدش به ویژه شهید زین العابدین که از شهدای قرآنی بود پرداخت.

برادر شهید در بیان خاطراتی از شهید زین العابدین اظهار داشت: ما زین العابدین را سعید صدا می‌کردیم. یک خاله‌ای داشتیم که شوخ بود و می‌گفت، چون اسم زین العابدین سخت است من می‌گویم سعید. مادرم هنگامی که زین العبادین را باردار بود، یک شب درد زیاد بر او مستولی می‌شود. همان شب خواب آقایی را می‌بیند که به او می‌گوید به زودی دردت خوب می‌شود. گویا آن آقا خودش را زین العابدین معرفی کرده بود، فردای آن روز مادرم وضع حمل می‌کند و وقتی متوجه می‎شود بچه پسر است اسم او را زین العابدین می‌گذارد.

وی افزود: برادرم از بچگی رفتارش با دیگر بچه‌ها فرق داشت. در سن پنج و شش سالگی وقتی همه دور سفره نشسته بودیم اگر کسی در میزد او اولین کسی بود که در را باز می‌کرد و همیشه در ادب و اخلاق پیش قدم بود. ما همه دست بوسی پدر و مادر را از او یاد گرفتیم. متولد سال ۱۳۳۷ بود و وقتی درسش را خواند به خاطر روابط و کاری که داشت مدام در مسجد و هیئت رفت و آمد می‌کرد. هم خطاط و هم نقاش زبردستی بود. قبل از انقلاب عکس سه در چهار و سیاه سفیدی از امام به دستش رسید که آن را به صورت رنگی با گواش نقاشی کرد. نقاشی فوق العاده شد به طوری که هرکس آن را می‌بیند تعجب می‌کند چرا که بسیار متبحرانه کشیده شده است. همه خط‌هایی که دارد شاخص است. هم حافظ هم قاری و هم خطاط بود. روش قرائتش را هم از استاد منشاوی پیروی می‌کرد.

این جانباز دوران دفاع مقدس در خصوص برادر شهیدش بیان کرد: من شروع کننده مسیر رفتن جبهه بودم و اصلا فکر نمی‌کردم بمانم، اما شهدا را از آخر می‌چینند و برادرم به شهادت برسد. وقتی سعید (زین‌العابدین) در عملیات گیلان غرب شهید شد ما خبری از او نداشتیم تا اینکه بعد ۸ ماه پیکرش آمد. در این چند ماه انتظار، مادرم خیلی بی‌تابی می‌کرد. هر جا صدای موتوری می‌شنید می‌گفت زین العابدین آمد. برای همین تلاش کردیم پیکرش را پیدا کنیم.

توسلی ادامه داد: برای آوردن پیکرش به غرب رفتیم. محمدرضا هم همراه ما بود که مارش عملیات رمضان را زدند، همانجا محمدرضا از ماشین پیاده شد و رفت برای عملیات، مدتی بعد هم او به شهادت رسید. من نمی‌خواستم برای تشییع برگردم، هرچه یکی از دوستان اصرار کرد که الان پدر و مادرت به تو احتیاج دارند قبول نکردم، آخرسر گفتیم استخاره می‌گیریم، آیه «و بالوالدین احسانا» آمد و من برگشتم.

سهم یک خانواده از سفره انقلاب با یک جانباز و ۲ شهید/ زین العابدین گل سرسبد بچه‌های خانواده بود

وی درباره فعالیت‌های قرآنی شهید زین العابدین افزود: ما قبل از انقلاب در دولت آباد ساکن بودیم، زین العابدین چند دوست داشت که در محله غیاثی زندگی می‌کردند که تعدادی از آنان شهید شدند. در مسجد جلسات قرآنی داشتند و تدریس می‌کردند آقای صادقی از دوستانشان سه برادر بودند که هر سه شهید شدند.

این برادر شهید دوران دفاع مقدس تصریح کرد: زین العابدین سه ماه بعد از اینکه ازدواج کرد به شهادت رسید. در نوجوانی نماز شب‌هایش را خوب به خاطر دارم، من بیدار نمی‌شدم، ولی می‌دیدم که او نماز می‌خواند از نظر اخلاق و هوش واقعا شاخص بود. هم لیاقت و هم سعادت شهادت را داشت. 

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

وجه امتیاز شهید توسلی در میان برادرانش/ حیرت اساتید از نقاشی شهید از امام+ عکس بیشتر بخوانید »

سهم یک خانواده از سفره انقلاب با یک جانباز و ۲ شهید/ زین العابدین گل سرسبد بچه‌های خانواده بود

سهم یک خانواده از سفره انقلاب با یک جانباز و ۲ شهید/ زین العابدین گل سرسبد بچه‌های خانواده بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از اعضای جامعه قرآنی به نیابت از قاریان، حافظان، مربیان و فعالان قرآنی در سری دیدار‌های خود با خانواده شهدا در ایام سالروز رحلت امام خمینی (ره) به دیدار خانواده شهیدان محمدرضا و زین العابدین توسلی رفتند.

در این دیدار که رحیم قربانی مسوول قرآن و عترت بسیج سپاه محمد رسول الله و مهدی حسینی مدیر دارالقرآن نهاجا مهمانان را همراهی می‌کردند تعدادی از اعضای گروه تواشیح محمد رسول الله (ص) به اجرای قطعه شعری در مدح امام رضا (ع) پرداختند و برادر شهید که خود از جانبازان دوران دفاع مقدس به ذکر خاطراتی از برادران شهیدش به ویژه شهید زین العابدین که از شهدای قرآنی بود پرداخت.

برادر شهید در بیان خاطراتی از شهید زین العابدین اظهار داشت: ما زین العابدین را سعید صدا می‌کردیم. یک خاله‌ای داشتیم که شوخ بود و میگفت، چون اسم زین العابدین سخت است من می‌گویم سعید. مادرم هنگامی که زین العبادین را باردار بود، یک شب درد زیاد بر او مستولی می‌شود. همان شب خواب آقایی را می‌بیند که به او می‌گوید به زودی دردت خوب می‌شود. گویا آن آقا خودش را زین العابدین معرفی کرده بود، فردای آن روز مادرم وضع حمل می‌کند و وقتی متوجه می‎شود بچه پسر است اسم او را زین العابدین می‌گذارد.

وی افزود: برادرم از بچگی رفتارش با دیگر بچه‌ها فرق داشت. در سن پنج و شش سالگی وقتی همه دور سفره نشسته بودیم اگر کسی در میزد او اولین کسی بود که در را باز می‌کرد و همیشه در ادب و اخلاق پیش قدم بود. ما همه دست بوسی پدر و مادر را از او یاد گرفتیم. متولد سال ۱۳۳۷ بود و وقتی درسش را خواند به خاطر روابط و کاری که داشت مدام در مسجد و هیئت رفت و آمد می‌کرد. هم خطاط و هم نقاش زبردستی بود. قبل از انقلاب عکس سه در چهار و سیاه سفیدی از امام به دستش رسید که آن را به صورت رنگی با گواش نقاشی کرد. نقاشی فوق العاده شد به طوری که هرکس آن را می‌بیند تعجب می‌کند چرا که بسیار متبحرانه کشیده شد. همه خط‌هایی که دارد شاخص است. هم حافظ هم قاری و هم خطاط بود. روش قرائتش هم از استاد منشاوی پیروی می‌کرد.

این جانباز دوران دفاع مقدس درخصوص برادر شهیدش بیات کرد: من شروع کننده مسیر رفتن جبهه بودم و اصلا فکر نمی‌کردم بمانم، اما شهدا را از آخر می‌چینند و برادرم به شهادت رسید. وقتی سعید در عملیات گیلان غرب شهید شد ما خبری از او نداشتیم تا اینکه بعد ۸ ماه پیکر زین العابدین آمد. در این چند ماه انتظار مادرم خیلی بیتابی می‌کرد. هر جا صدای موتوری می‌شنید می‌گفت زین العابدین آمد. برای همین تلاش کردیم پیکرش را پیدا کنیم.

توسلی ادامه داد: برای آوردن پیکرش به غرب رفتیم، محمدرضا هم همراه ما بود که مارش عملیات رمضان را زدند، همانجا محمدرضا از ماشین پیاده شد و رفت برای عملیات، مدتی بعد هم او به شهادت رسید. من نمیخواستم برای تشییع برگردم، هرچه یکی از دوستان اصرار کرد که الان پدر و مادرت به تو احتیاج دارند قبول نکردم، آخرسر گفتیم استخاره می‌گیریم، آیه و بالوالدین احسانا آمد و من برگشتم.

سهم یک خانواده از سفره انقلاب با یک جانباز و ۲ شهید/ زین العابدین گل سرسبد بچه‌های خانواده بود

وی درباره فعالیت‌های قرآنی شهید زین العابدین افزود: ما قبل از انقلاب در دولت آباد ساکن بودیم، زین العابدین چند دوست داشت که در محله غیاثی زندگی می‌کردند که تعدادی از آنان شهید شدند. در مسجد جلسات قرآنی داشتند و تدریس می‌کردند آقای صادقی از دوستانشان سه برادر بودند که هر سه شهید شدند.

این برادر شهید دوران دفاع مقدس تصریح کرد: زین العابدین سه ماه بعد از اینکه ازدواج کرد به شهادت رسید. در نوجوانی نماز شب‌هایش را خوب به خاطر دارم، من بیدار نمی‌شدم، ولی می‌دیدم که او نماز می‌خواند از نظر اخلاق و هوش واقعا شاخص بود. هم لیاقت و هم سعادت شهادت را داشت.

در بیمارستان مجروح شده بودم و در عملیات مسلم ین عقیل ۱۰۰ ترکش خورده بودم. روی تخت بیمارستان زیارت عاشورا خواندم و خوابم برد. در عالم رویا من و یکی از همرزمانم که شهید شده بود را دیدم، گفتم تو که شهید شدی؟ گفت نه بابا بیا برویم.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سهم یک خانواده از سفره انقلاب با یک جانباز و ۲ شهید/ زین العابدین گل سرسبد بچه‌های خانواده بود بیشتر بخوانید »