شهدای قرآنی

سهم یک خانواده از سفره انقلاب با یک جانباز و ۲ شهید/ زین العابدین گل سرسبد بچه‌های خانواده بود

سهم یک خانواده از سفره انقلاب با یک جانباز و ۲ شهید/ زین العابدین گل سرسبد بچه‌های خانواده بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از اعضای جامعه قرآنی به نیابت از قاریان، حافظان، مربیان و فعالان قرآنی در سری دیدار‌های خود با خانواده شهدا در ایام سالروز رحلت امام خمینی (ره) به دیدار خانواده شهیدان محمدرضا و زین العابدین توسلی رفتند.

در این دیدار که رحیم قربانی مسوول قرآن و عترت بسیج سپاه محمد رسول الله و مهدی حسینی مدیر دارالقرآن نهاجا مهمانان را همراهی می‌کردند تعدادی از اعضای گروه تواشیح محمد رسول الله (ص) به اجرای قطعه شعری در مدح امام رضا (ع) پرداختند و برادر شهید که خود از جانبازان دوران دفاع مقدس به ذکر خاطراتی از برادران شهیدش به ویژه شهید زین العابدین که از شهدای قرآنی بود پرداخت.

برادر شهید در بیان خاطراتی از شهید زین العابدین اظهار داشت: ما زین العابدین را سعید صدا می‌کردیم. یک خاله‌ای داشتیم که شوخ بود و میگفت، چون اسم زین العابدین سخت است من می‌گویم سعید. مادرم هنگامی که زین العبادین را باردار بود، یک شب درد زیاد بر او مستولی می‌شود. همان شب خواب آقایی را می‌بیند که به او می‌گوید به زودی دردت خوب می‌شود. گویا آن آقا خودش را زین العابدین معرفی کرده بود، فردای آن روز مادرم وضع حمل می‌کند و وقتی متوجه می‎شود بچه پسر است اسم او را زین العابدین می‌گذارد.

وی افزود: برادرم از بچگی رفتارش با دیگر بچه‌ها فرق داشت. در سن پنج و شش سالگی وقتی همه دور سفره نشسته بودیم اگر کسی در میزد او اولین کسی بود که در را باز می‌کرد و همیشه در ادب و اخلاق پیش قدم بود. ما همه دست بوسی پدر و مادر را از او یاد گرفتیم. متولد سال ۱۳۳۷ بود و وقتی درسش را خواند به خاطر روابط و کاری که داشت مدام در مسجد و هیئت رفت و آمد می‌کرد. هم خطاط و هم نقاش زبردستی بود. قبل از انقلاب عکس سه در چهار و سیاه سفیدی از امام به دستش رسید که آن را به صورت رنگی با گواش نقاشی کرد. نقاشی فوق العاده شد به طوری که هرکس آن را می‌بیند تعجب می‌کند چرا که بسیار متبحرانه کشیده شد. همه خط‌هایی که دارد شاخص است. هم حافظ هم قاری و هم خطاط بود. روش قرائتش هم از استاد منشاوی پیروی می‌کرد.

این جانباز دوران دفاع مقدس درخصوص برادر شهیدش بیات کرد: من شروع کننده مسیر رفتن جبهه بودم و اصلا فکر نمی‌کردم بمانم، اما شهدا را از آخر می‌چینند و برادرم به شهادت رسید. وقتی سعید در عملیات گیلان غرب شهید شد ما خبری از او نداشتیم تا اینکه بعد ۸ ماه پیکر زین العابدین آمد. در این چند ماه انتظار مادرم خیلی بیتابی می‌کرد. هر جا صدای موتوری می‌شنید می‌گفت زین العابدین آمد. برای همین تلاش کردیم پیکرش را پیدا کنیم.

توسلی ادامه داد: برای آوردن پیکرش به غرب رفتیم، محمدرضا هم همراه ما بود که مارش عملیات رمضان را زدند، همانجا محمدرضا از ماشین پیاده شد و رفت برای عملیات، مدتی بعد هم او به شهادت رسید. من نمیخواستم برای تشییع برگردم، هرچه یکی از دوستان اصرار کرد که الان پدر و مادرت به تو احتیاج دارند قبول نکردم، آخرسر گفتیم استخاره می‌گیریم، آیه و بالوالدین احسانا آمد و من برگشتم.

سهم یک خانواده از سفره انقلاب با یک جانباز و ۲ شهید/ زین العابدین گل سرسبد بچه‌های خانواده بود

وی درباره فعالیت‌های قرآنی شهید زین العابدین افزود: ما قبل از انقلاب در دولت آباد ساکن بودیم، زین العابدین چند دوست داشت که در محله غیاثی زندگی می‌کردند که تعدادی از آنان شهید شدند. در مسجد جلسات قرآنی داشتند و تدریس می‌کردند آقای صادقی از دوستانشان سه برادر بودند که هر سه شهید شدند.

این برادر شهید دوران دفاع مقدس تصریح کرد: زین العابدین سه ماه بعد از اینکه ازدواج کرد به شهادت رسید. در نوجوانی نماز شب‌هایش را خوب به خاطر دارم، من بیدار نمی‌شدم، ولی می‌دیدم که او نماز می‌خواند از نظر اخلاق و هوش واقعا شاخص بود. هم لیاقت و هم سعادت شهادت را داشت.

در بیمارستان مجروح شده بودم و در عملیات مسلم ین عقیل ۱۰۰ ترکش خورده بودم. روی تخت بیمارستان زیارت عاشورا خواندم و خوابم برد. در عالم رویا من و یکی از همرزمانم که شهید شده بود را دیدم، گفتم تو که شهید شدی؟ گفت نه بابا بیا برویم.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سهم یک خانواده از سفره انقلاب با یک جانباز و ۲ شهید/ زین العابدین گل سرسبد بچه‌های خانواده بود بیشتر بخوانید »

شهیدی که تا پایان عمر قرآن و شهادت را رها نکرد

شهیدی که تا پایان عمر قرآن و شهادت را رها نکرد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از اعضای جامعه قرآنی به نیابت از قاریان، حافظان و فعالان قرآنی طی دیدار‌های هفتگی خود با شهدای قرآنی اینبار به دیدار خانواده شهید علیرضا گرجی رفتند.

استاد رحیم قربانی رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج تهران، استاد محمود لطفی نیا از اساتید قرآنی، مصطفی فریدونی از حافظان قرآن، محمد تهرانی از پیشکسوتان قران، حمید مجیدی مهر رئیس مرکز امور قرآنی اوقاف، میکائیل باقری از اداره قران و عترت وزارت آموزش پرورش، محمد مهدی بحرالعلوم از اساتید بین المللی قرآن و مرتضی خدمتکار از مدیران قرآنی در این جلسه حضور داشتند.

استاد محمد تهرانی با بیان ویژگی‌هایی از شهید گفت: علیرضا جوان مودب و خوبی بود. در همان نوجوانی در محله تیم فوتبالی تشکیل دادیم که از آن تیم ۵ نفر شهید شدند که یکی از این شهدا علیرضا گرجی بود. جوان متین و بزرگواری که قد بلندی داشت و چندباری باهم کوه رفتیم. یکبار گفتم تو با این قد و هیکلی که داری باید بروی والیبال، گفت همین ورزش را هم برای سلامتم انجام می‌دهم. باهم قرآن می‌خواندیم و دوران شاه، سر صبح در سوز و سرما وقتی هیچ کس در خیابان نبود به جلسات استاد مولایی و استاد اربابی می‌رفتیم.

وی ادامه داد: اوایل سال ۵۸ قبل از مجروحیتم در جبهه با حاج حسین سبزعلی استاد قرآنی تیمی به نام اسلام درست کردیم که علیرضا هم در آن حضور داشت. بچه‌ها بازی خوبی داشتند و معمولا در فوتبال همه را می‌بردیم.
استاد گرجی در ادامه این دیدار افزود: ما اوایل انقلاب در جلسات قرآن باهم آشنا شدیم. شهید صدای خوبی داشت و برای ما سعادتی بود که در کنار ایشان باشیم.

برادر شهید در صحبت‌هایی گفت: علیرضا جوانی بود که خیلی‌ها دوستش داشتند. بسیار اهل ورزش بود و در برنامه‌های قرآن هم فعالیت داشت. در حسینیه حجت نازی آباد قاری قرآن بود و کلاس قرآن برگزار می‌کرد که همین باعث شده بود تا یک محل به او احترام بگذارند. ما ۱۵ سال باهم اختلاف سنی داشتیم و هر دو عاشق قران بودیم. هیئت خیلی خوبی داشتیم به نام علی بن موسی الرضا (ع) که قاریان زیادی آنجا حضور داشتند.

وی در خصوص حضور علیرضا در جبهه بیان داشت: علیرضا در بخش پلیس قضایی کار می‌کرد، اما چون دوست داشت برود جبهه با اصرار زیاد رفت. حتی برای اینکه اجازه بدهند چند روزی در اداره به همراه دوستانش اعتصاب کرده بود. او زرنگ بود و رفت و شهید شد. وقتی پیکرش را آوردند به خاطر قد بلندی که داشت تابوت به اندازه پیکرش پیدا نمی‌کردند.

خواهر شهید نیز در صحبت‌هایی توضیح داد:، چون مادرمان فوت شده بود هر بار می‌خواست برود جبهه قبلش به خانه من که آن زمان ازدواج کرده بودم می‌آمد. آخرین بار هم از خانه من رفت و ۱۵ روز بعد پیکرش را آوردند. متولد سال ۱۳۴۰ در تهران بود و در عملیات خیبر، جزیره مجنون شهید شد.

وی در خاطره‌ای به شوق شهادت شهید اشاره کرد و گفت: یک بار گفتم بیا برویم خواستگاری، یکدفعه بلند شد رو به شوهرم گفت: یا حسین! همسرت چه می‌گوید؟ من نمی‌توانم شهادت را رها کنم. به خاطر دل پدرم خواستگاری یک مرتبه رفت، اما حتی سر بلند نکرد دختر را ببیند که دلش گیر نکند.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهیدی که تا پایان عمر قرآن و شهادت را رها نکرد بیشتر بخوانید »

شهید نخست‌کار به‌دنبال باطن و حقیقت قرآن بود/ توصیف شهید قرآنی از زبان معلم قرآن او/کامل می‌شود

شهید نخست‌کار به‌دنبال باطن و حقیقت قرآن بود/ توصیف شهید قرآنی از زبان معلم قرآن او


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از اعضای جامعه قرآنی به نیابت از قاریان، حافظان و فعالان قرآنی در برنامه هفتگی دیدار با خانواده شهدا، به دیدار خانواده شهید قرآنی «مرتضی نخست‌کار» رفتند و با برادران شهید، «مجتبی و مهدی نخست‌کار» به گفت‌وگو پرداختند.

سبزعلی: اگر شهید نخست‌کار در قید حیات بود، از قاریان خوب بین‌المللی می‌شد

در ابتدا استاد و پیشکسوت قرآنی «محمدحسین سبزعلی» اظهار داشت: من از خانواده شهید نخست‌کار تشکر می‌کنم که ما را به‌حضور پذیرفتند.

وی ادامه داد: «رحیم قربانی» مسئول قرآن و عترت بسیج،  شیفته ارتباط با خانواده شهدای حافظ و اهل قرآن است. ما اولین گروه همخوانی قرآن در جمهوری اسلامی را با نام «گروه شهید مداح» تشکیل دادیم و اساتیدی مانند عباس امام‌جمعه، محسن بادپا و خیلی افراد دیگر در این گروه بودند. بعد از مدت‌ها گروه «قدر» درست شد و خیلی پس از آن، گروه «محمد رسول الله (ص)» تشکیل شد. این‌ گروه، کار‌های بزرگ و فاخری در حرم امام رضا (ع)، کربلا و اقصی نقاط انجام می‌دهند و برنامه‌های موفقی دارند که برنامه‌های صدا و سیما را پوشش می‌دهند و پخش می‌شود.

شهید نخست‌کار به‌دنبال باطن و حقیقت قرآن بود/ توصیف شهید قرآنی از زبان معلم قرآن او/کامل می‌شود

سبزعلی در مورد ارتباطی که با شهید نخست‌کار داشت، گفت: ارتباط من با شهید، ارتباط رفاقتی نبود و من استاد او بودم. سال ۱۳۶۰ در اولین دوره مسابقات بین‌المللی، من رتبه دوم را آوردم؛ در حالی که شهید نخست‌کار در کلاس‌های قرآن من شرکت می‌کرد.

این استاد قرآن افزود: خیلی‌ها در کلاس قرآن من شرکت می‌کردند و یکی از آن‌ها شهید نخست‌کار بود  که خیلی شیفته قرآن بود و همیشه در کلاس حاضر می‌شد. اگر این شهید در قید حیات بود، یکی از قاریان خوب کشور و بین‌المللی می‌شد که به ظاهر قرآن اکتفا نکردند و به‌دنبال باطن و حقیقت آن رفتند و به دستورات الهی عمل کردند.

وی ادامه داد: کار اصلی و بهتر را خودِ شهید کرد و امثال ما فقط الفاظی را (مانند «ز»، «ظ»، «ض»، «ذ»، «س»، «ص» و…) به جا می‌آوریم. این‌ها قابل قیاس نیستند. خداوند، خود وعده داده است که شهدا در کنار پیامبر (ص)، ائمه اطهار (ع) و بهترین جای بهشت، جای دارند. ملائکةالله و خزانه‌های بهشت کسانی که اهل بهشت هستند را با سلام، صلوات، درود و تحیت، عزت و احترام خاصی وارد بهشت می‌کنند. خداوند می‌فرماید: این بهشت، پاداش کسانی است که در دنیا به دستورات ما عمل کردند.

سبزعلی اظهار داشت: در آن دوران به محض اینکه نامی از «دروازه غار» می‌آمد، مردم می‌ترسیدند، چون آنجا مرکز فساد و… بود، اما در همان محیط (میدان محمدیه (میدان اعدام قدیم) و پایین‌تر از آن در چهارراه دروازه غار) چنین جوانی شیفته و اهل مسجد، قرآن و جلسه قرآن شد. ما او را شناختیم و به او گفتیم اگر در راه قرآن ادامه دهی، آینده خوبی خواهی داشت.

شهید نخست‌کار به‌دنبال باطن و حقیقت قرآن بود/ توصیف شهید قرآنی از زبان معلم قرآن او/کامل می‌شود

قربانی: اگر ما شهدای قرآنی را می‌شناساندیم، بسیاری از مشکلات بوجود نمی‌آمدند

در ادامه «رحیم قربانی» مسئول قرآن و عترت بسیج اظهار داشت: گروهی که امروز در اینجا حاضر شده است، به نمایندگی از اساتید، قاریان و حافظان در منزل یکی از شهدای قاری و حافظ حضور پیدا کرده است.

وی در مورد دیدار با خانواده شهدای قرآنی گفت: برنامه دیدار با شهدای قرآنی، برنامه‌ای است که حدود شش سال است که در حال انجام است و روز‌های چهارشنبه هر هفته با حضور جمعی از اساتید و قاریان انجام می‌شود.

قربانی در مورد کمیته شهدای قرآنی توضیح داد: کمیته شهدای قرآنی با حضور اساتید و نهاد‌ها و سازمان‌های قرآنی در سازمان قرآن و عترت بسیج سپاه حضرت رسول (ص)؛ اعم از شورای عالی قرآن، سازمان دارالقرآن، اوقاف، وزارت ارشاد و سایر نهاد‌ها، تشکیل شده است که شهدای قرآنی را شناسایی و معرفی می‌کنند.

شهید نخست‌کار به‌دنبال باطن و حقیقت قرآن بود/ توصیف شهید قرآنی از زبان معلم قرآن او/کامل می‌شود

مسئول قرآن و عترت بسیج ادامه داد: در این راستا بیش از ۳۰ نوع فعالیت اعم از برگزاری یادواره شهدای قرآنی، تولید مستند از این دیدارها، تولید کتاب و نماهنگ‌های مختلف و موارد زیادی پیش‌بینی شده است که یکی از آن‌ها هم، این دیدار‌ها است.

وی افزود: اگر ما این شهدا را به جامعه قرآنی اعم از اساتید و جوانان می‌شناساندیم، الآن بسیاری از مشکلاتی که هستند را نداشتیم. این غفلتی است که باید جبران شود. این‌ شهدا به‌عنوان اسوه‌ها و الگو‌های عملی آیات قرآن بودند که علاوه بر تلاوت قرآن، در عمل به قرآن تا پای جان ایستادگی کردند.

شهید نخست‌کار به‌دنبال باطن و حقیقت قرآن بود/ توصیف شهید قرآنی از زبان معلم قرآن او/کامل می‌شود

نخست‌کار: نگاه چند بعدی به مسائل، نیاز امروز کشور ماست

در ادامه «مجتبی نخست‌کار» برادر بزرگتر شهید نخست‌کار اظهار داشت: برادرم به‌همراه حسین سبزعلی در سال ۱۳۵۶ یک محفل هیئت، قرآن و تفسیر قرآن داشتند. این‌ها برای جلسات خود نظم داشتند؛ اینگونه که ۳۰ دقیقه تلاوت قرآن، ۳۰ دقیقه تجوید، ۱۵ دقیقه تفسیر و ۳۰ دقیقه هم بحث و بررسی پیرامون مسائل روز داشتند که فکر می‌کنم امروز «کرسی‌های آزاداندیشی» نام گرفته‌اند. از تمام گرایش‌ها هم در این محفل شرکت می‌کردند. قشر مذهبی و غیرمذهبی در کنار هم مباحثه می‌کردند. چیزی که نیاز امروز کشور ماست.

برادر شهید نخست‌کار ادامه داد: این‌ شهدا جلوتر از زمان خودشان حرکت می‌کردند. برادر من هم «پرتویی از قرآن» تفسیر مرحوم آیت‌الله طالقانی و هم تفسیر مرحوم «محمدتقی شریعتی» پدر مرحوم علی شریعتی را مطالعه می‌کرد. چیزی که امروز نیاز کشور ماست. آن‌ها تک‌بعدی به قضایا نگاه نمی‌کردند و مردمی بودند.

قربانی در این میان اظهار داشت: خیلی‌ از مردم با نام برخی از شهدا آشنا نیستند چه رسد به منش آنها. یکی از اهداف ما در این دیدار‌های هفتگی این است که با سبک زندگی این شهدا که همان سبک زندگی قرآنی است، بیشتر آشنا شویم و آن را میان جامعه قرآنی و جوانان منتشر کنیم. غفلتی که امروز اثر آن را می‌بینیم و در نتیجه عدم معرفی خوب اینهاست.

وی افزود: هدف ما این است که گوشه کوچکی از ابعاد زندگی این شهدا را بشناسانیم که این‌ها در درجه اول در عمل به قرآن پیشتاز بودند و در مرحله بعد بحث قرائت و حفظ به میان می‌آید.

نخست‌کار ادامه داد: من، مرتضی را به نقل از سردار «حمزه حمیدنیا» به شما معرفی می‌کنم. مرتضی، فرزند سوم خانواده بود و از آنجا که یکی از فرزندان به رحمت خدا رفت؛ در نتیجه دومین فرزند ذکور خانواده است. از دهه ۵۰ به مباحث مذهبی علاقه‌مند شد.

برادر شهید افزود: شهید، هم در کلاس‌های دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد شرکت می‌کرد (که آن روز جوانان علاقه‌مندی که می‌خواستند مقابل چپ‌ها بایستند و روشنفکران اسلامی در همین حسینیه شرکت می‌کردند)؛ همچنین پای صحبت‌های مرحوم کافی هم می‌آمد. این‌ها می‌آمدند و تمیز می‌دادند که چه کسی درست می‌گوید.

وی گفت: مرتضی در کلاس تفسیر قرآن مرحوم طالقانی شرکت می‌کرد و ساکی که بعد از شهادتش برای ما آوردند، حاوی مجموعه آثار دکتر شریعتی، مرحوم طالقانی، شهید مطهری و باقی افراد بود. این‌ها نشان می‌دهند که این افراد در ۴۰ سال پیش، خاکستری به مسائل نگاه می‌کردند. اینگونه نبود که تنها یک طرف را ببینند و جلو بروند. نیاز کشور ما هم همین است و باید نسل جوان را به همین عادت بدهیم که چند بعدی مسائل را ببینند و بعد بتوانند قضاوت کنند.

نخست‌کار گفت: برادر من، شهید جاویدالاثر و از کسانی است که پشت پیراهن خود نوشتند: «ما می‌رویم تا انتقام سیلی زهرا (س) بگیریم» هرچند که مادر خودش سیلی خورد.

شهید نخست‌کار به‌دنبال باطن و حقیقت قرآن بود/ توصیف شهید قرآنی از زبان معلم قرآن او/کامل می‌شود

مرتضی با آنکه معمم نبود، اما امام جماعت بود و میان دو نماز تفسیر قرآن می‌گفت

وی در بیان خاطره‌ای از برادرش اظهار داشت: سردار «حمزه حمیدنیا» در خاطره‌ای از مرتضی که برایم تعریف می‌کرد، به من گفت: روزی آرم‌های سپاه را به همه داده بودند، اما از آنجا که عملیاتی در پیش بود و گروهک‌ها هم در غرب کشور فعال شده بودند.

ما به همه گفتیم آرم‌های سپاه را از روی لباس‌هایشان بردارند. مرتضی از من خواست که این آرم را در جیبش بگذارد. از او علت را پرسیدم، گفت: «اگر تیری به قلبم خورد، اول به آن (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة) بخورد، بعد به قلب من بخورد. من این خاطره را بعد از ۴۰ سال فراموش نمی‌کنم. 

نخست‌کار گفت: آن موقع عقیدتی سیاسی وجود نداشت، اما به نقل از سردار حمیدنیا، آن موقع مرتضی کار عقیدتی سیاسی را هم می‌کرد. با اینکه معمم نبود، اما امام جماعت بود و بین دو نماز ۱۵ دقیقه تفسیر قران می‌گفت و به‌وسیله خطبه و روایت حضرت امیر (ع) در نهج‌البلاغه همه را آگاه می‌کرد.

وی افزود: مرتضی باید روز ۱۷ دی به مرخصی می‌آمد؛ چون مراسم نامزدی او بود، اما گفت: من باید بمانم تا این عملیات تمام شود، بعد برگردم، اما به شهادت رسید. برادرم به چیزی که می‌خواست برسد، رسید و تنها شهید گمنام گردان خود بود؛ چون پیکر همه برگشت.

برادر به‌دنبال نشانی از برادر

برادر شهید نخست‌کار افزود: من برای جست‌وجو در مورد مرتضی به شهرستان نهاوند رفتم. همه می‌گفتند مرتضی مفقودالاثر است و من در روزنامه جمهوری آمدم و تنها یک عکسم مانده است. من عکسی را از طریق یکی از دوستانم پیدا کردم. یک شب به ذهنم رسید که کسانی که در این مجموعه بودند را پیدا کنم. نام دو شهید بود. با همسرم به مشهد رفتیم. یک نفر گزارش شهیدی که روز قبل از این عملیات به شهادت رسیده بود را نوشته بود و زیر آن را امضا کرده بود، «امیرجواد شکیان» و امضا «د. ر».

وی گفت: ما همه جا را برای این نام پیگیری کردیم، هیچ‌جا نبود. ما به جهاد خراسان مراجعه کردیم و به هرکه گفتیم، گفت: چنین کسی نداریم.

فردی گفت: «این نام به لهجه مشهدی، «گوارشکی» است.» بررسی کردیم تا به نام «امیر جوارشکیان» رسیدیم؛ در حالیکه «د» نداشته است. همه سرهم می‌خواندند. وی را پیدا کردیم.

نخست‌کار ادامه داد: در نتیجه از اطلاعاتی که گرفتیم، «هاشمی» وزیر سابق بهداشت، افشار و دیگر دوستان هم در این تیپ بودند و ما چهار شهید دیگر را هم پیدا کردیم. امام رضا (ع) به ما کمک کردند تا اینها را پیدا کنیم.

برادر شهید نخست‌کار گفت: ما اسم دو شهید را گرفتیم، ولی ما را راه ندادند. من خود را معرفی کردم که در خانواده‌مان شهید داریم تا ما را به داخل راه دادند و ما داخل رفتیم. ما دیدیم که انتهای پذیرایی یک تخت یک‌نفره قرار دارد و مادری که خوابیده است و به‌وسیله کپسولی که کنار تختش قرار دارد، به‌زور نفس می‌کشد. از ما پذیرایی کردند. من عکس مرتضی را در منزلشان دیدم.

شهید نخست‌کار به‌دنبال باطن و حقیقت قرآن بود/ توصیف شهید قرآنی از زبان معلم قرآن او/کامل می‌شود

وی افزود: ما به جست‌وجوی خود ادامه دادیم و اطلاعات خوبی را پیدا کردیم. من دستخط و خاطرات شهیدی که موقعیت سوق‌الجیشی را کشیده و تا دو روز قبل از عملیات خاطرات را خودش نوشته است را پیدا کردم.

مناجات با خدا در دمای زیر صفر

نخست‌کار گفت: شهید در مناجاتی که با خدا داشت، در دمای زیر صفر در مهران نوشته بود: «خدایا! اگر به شدیدترین عذاب‌ها جزایم دهی، باز هم تو را می‌پرستم.

خدایا! اگر تمامی آدمیان و تمامی هستی از من روی گردانند و فقط تو از من خشنود باشی، یک آیینه و لحظه‌اش برایم از یک عمر بالاتر است.

خدایا! آتش عشقت را بر تمام وجودم مسلط کن.

خدایا! چنان عشقی به من عطا کن که اگر خونم را بریزند، نقش «لا اله الا الله» را بر روی آسمان‌ها نمایان کند.

خدایا! ذره‌ای از غیرتت را بر ما انسان‌های خاکی عطا کن تا از تصویرکنندکان و بندگان خاص تو باشیم.

خدایا! مرا در مسیر زندگی ثابت قدم دار تا در بازگشت به سوی تو بهترین راه‌ها، شهادت را بجویم.»

برادر شهید ادامه داد: شهید در فرازی از وصیت نامه‌اش می‌گوید: «از دولت انقلابی‌مان حمایت کنید و در مقابل اشتباهات او انتقاد کنید.» همان چیزی که امروز آقا می‌فرمایند.

قرار نبود اتفاقاتی که امروز داریم می‌بینیم، بیفتند

وی افزود: امروز من هرگاه به تصویر شهید نگاه می‌کنم، خون را در چشمانش می‌بینم؛ چون قرار نبود اتفاقاتی که امروز داریم می‌بینیم، بیفتند. من خروجی کار را می‌بینم. امروز ما باید ابعادی از زندگی شهدا مانند سالم زندگی کردنشان و برای نوامیس مردم زندگی کردنشان را معرفی کنیم. آنها شهید ناموس مردم شدند.

شهید نخست‌کار به‌دنبال باطن و حقیقت قرآن بود/ توصیف شهید قرآنی از زبان معلم قرآن او/کامل می‌شود

نخست‌کار ادامه داد: این عکس در ارتفاعات غرب کشور، کوه‌های «کنجانچم» در مهر ۱۳۵۹ گرفته شده است و شهید نخست‌کار به‌عنوان امام جماعت، صدیقی از جهاد نیشابور، جوارشکیان، شهید انوری، شهید یحیی احمدی و شهید ناصر صفری یزد در این عکس حضور دارند. شهید صفری یزد از آمریکا آمده بود.

برادر شهید ادامه داد: سال ۱۳۵۶ هیئتی بود که در آن شرایط سخت، مرتضی با هزینه شخصی خودش بچه‌ها را جمع می‌کرد در حسینیه‌ «مکتب توحید» که در کوچه‌ای قرار داشت که الآن به نام برادر من است، به آنها قرآن یاد می‌داد. بچه‌ها را از میدان محمدیه جمع می‌کرد و به کن، سولقان می‌آورد؛ آنها را تشویق می‌کرد و از خروجی آن‌ها قاری بیرون می‌آمد.

نکند مرتضی برگردد و نتواند ما را پیدا کند

وی افزود: بعد از شهادت برادرم، ما به‌دنبال نشانه‌هایی از برادرم بودیم و مادرم خیلی اذیت شد. مادرم بسیار به پنجره و خیابانی که از آنجا مرتضی را با اسفند راهی کردیم را نگاه می‌کرد و می‌خواست منزلمان خود را عوض کند، با خود می‌گفت: نکند مرتضی برگردد و نتواند ما را پیدا کند.

نخست‌کار گفت: مادر من تا دقیقه آخر چشم‌انتظار مرتضی بود و هرگاه تلویزیون تصویر «حسین سبزعلی» را نشان می‌داد، مادرم می‌گفت: «مرتضی.» او را می‌دید، طوری بود که انگار صدای مرتضی را می‌شنود.چشم‌انتظاری سخت است. کسی که مزاری برای بچه‌اش ندارد و گمشده دارد، خیلی شرایط سختی دارد.

شهید نخست‌کار به‌دنبال باطن و حقیقت قرآن بود/ توصیف شهید قرآنی از زبان معلم قرآن او/کامل می‌شود

شهیدان را شهیدان می‌شناسند

برادر شهید ادامه داد: راه، نیت و هدف شهدا با خروجی که بعضاً الآن می‌بینیم، اصلا سنخیت ندارد. شهدا پله‌های ترقی برخی از آقایان هستند. شهیدان را شهیدان و کسانی که کنار آن‌ها هستند، می‌شناسند.

وی در پایان اظهار داشت: برادر من روز ۱۹ دی ۵۹ در ۲۴ سالگی در یک عملیات مقدماتی شهید شد، اما تاریخ شهادت او را به اشتباه ۱۹ بهمن ۱۳۵۹ ذکر کرده‌اند.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید نخست‌کار به‌دنبال باطن و حقیقت قرآن بود/ توصیف شهید قرآنی از زبان معلم قرآن او بیشتر بخوانید »

شهادتش را از فضای مجازی دیدم/ قسم به حضرت زهرا (س) دلم را برای رفتنش نرم کرد

خبر شهادت فرزندم را در فضای مجازی دیدم/ قسم به حضرت زهرا (س) دلم را برای رفتنش نرم کرد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از اعضای جامعه قرانی کشور به نیابت از حافظان، قاریان و فعالان قرآنی در دیدار‌های هفتگی خود با خانواده شهدای قرآنی به دیدار خانواده شهید مدافع حرم حسین معز غلامی رفتند و با مادر این شهید گفت‌وگو کردند.

مادر شهید مدافع حرم با اشاره به اینکه در جلسات و مدرسه تلاوت قرآن برعهده حسین بود درباره فعالیت‌های قرآنی فرزندش اظهار داشت: از بچگی در جلسات حاج آقا ابوالقاسمی شرکت می‌کرد، جزء ۳۰ را که حفظ کرد، رفت سراغ جزء اول، سپس به کلاس مداحی رفت و در کنارش قرآن را ادامه داد، تا اینکه توانست چند جز را حفظ کند.

وی به حضور همیشه در صحنه‌ی شهید اشاره کرد و ادامه داد: در فتنه ۸۸ از بسیجیان فعال مسجد قمر بنی هاشم بود با سن کمی که داشت برای دفاع از انقلاب می‌رفت. چندبار که گفتم سنت کم است و نرو گفت مگر حسین فهمیده چند سالش بود. از ناحیه کتف در همان دوران آسیب دید.

وی تصریح کرد: همزمان در دانشگاه سراسری و امام حسین باهم قبول شد، خودش یک روز به پدرش گفت اگر دکتری به من بدهند باز دوست دارم دانشگاه امام حسین (ع) بروم. پدر حسین هم‌نیروی هوایی بود، دوست داشتم حسین هم برود نیروی هوایی، ولی خودش سپاه را دوست داشت.

مادر شهید معزغلامی بیان کرد: به خاطر سوریه فوق دیپلم گرفت و سال ۹۴ اولین اعزامش به حلب بود. هنوز ۲۰ سالش نشده بود، آمد که اجازه بگیرد گفتم نه، صحبت کرد، حرف زد، گفت اگر امروز اجازه ندهی یعنی روز عاشورا هم اگر بودی نمیگذاشتی، او را به حضرت زهرا (س) سپردم، چون عاشق خانم بود قبول کردیم که برود. بار دوم هم باز از احساسات ما استفاده کرد فاطمیه هم بود پدرش اجازه نداد گفت اگر اجازه نمی‌دهید دیگر برای حضرت زهرا (س) روضه نخوانید، همین شد که اجازه دادیم رفت.

وی افزود: از بچه‌هایی که از لحاظ اعتقادی ضعیف بودند دعوت می‌کرد تا قران یاد بگیرند. شب‌های جمعه شاه عبدالعظیم بود، دائم فعالیت می‌کرد و یک‌لحظه آرام نبود. یک روز آمد خانه سریع لباس‌هایش را عوض کرد، گفت می‌خواهم بروم تولد، تعجب کردم، چون اهل این چیز‌ها نبود، وقتی برگشت گفتم کجا بودی؟ گفت سر مزار شهدای گمنام بودیم برای یک‌از بچه‌هایی که جذبش کردیم آنجا تولد گرفتیم.

مادر شهید تصریح کرد: ۲ روز قبل از شب تولد ۲۳ سالگی شهید شد، و همان شب خبر شهادتش را از شبکه‌های مجازی دیدم. زیاد تماس نمیگرفت و می‌گفت بگذار بچه‌هایی که زن و بچه دارند از تلفن استفاده کنند، خودمان در حد یک پیام که از او خبردار بشویم ارتباط داشتیم، می‌گفت هر زمان شهید شوم اولین نفر تو باخبر می‌شوی، همین هم شد، گوشی را که باز کردم دیدم خبر شهادت حسین را گذاشته‌اند.

وی در توصیه‌ای به مسوولان و مدیران قرآنی گفت: آموزش پرورش از لحاظ قرآنی ضعیف است. اجازه نمی‌دهند معلم در مدارس قرآن تدریس کنند و مسوولین باید فکری به حال این وضعیت کنند.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خبر شهادت فرزندم را در فضای مجازی دیدم/ قسم به حضرت زهرا (س) دلم را برای رفتنش نرم کرد بیشتر بخوانید »

شهیدی که مادر عماد مغنیه برای مراسمش به تهران آمد

شهیدی که مادر عماد مغنیه برای مراسمش به تهران آمد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از اعضای جامعه قرآنی به نیابت از قاریان، حافظان و فعالان قرآنی در برنامه هفتگی دیدار با خانواده شهدا به دیدار خانواده شهید مدافع حرم حمیدرضا اسداللهی رفتند و با پدر و مادر شهید به گفتگو پرداختند.

پدر شهید از تربیت قرآنی شهید سخن گفت و اظهار داشت: هر محفلی که در آن قرآن است محفل خاصی است، پدر ما قرآنی و از دوستان مرحوم خسروشاهی بود. ما بچه‌ها را از دوران بعد دبستان برای تشویق درس، سفر زیارتی می‌بردیم. یک سال شرط سفر حج گذاشتم معدلش ۵ صدم بالاتر از شرط معدلی که گذاشتیم شد. بچه‌ها در حفظ و قرائت کوشا بودند، حمیدرضا حلقه قرآنی برای بچه‌های مسجد در مسجد موسی بن جعفر برگزار می‌‎کرد و در این زمینه فعال بود.

وی تصریح کرد: امسال هفتمین سال شهادت حاج حمید است و شب چله‌هایمان مصادف با سالگرد شهادت شده. او از خادمین پژوهشی جمکران بود که ما بعد از شهادت متوجه آن شدیم.

پدر شهید اسداللهی به حضور حاج قاسم چند روز پس از شهادت فرزندش اشاره کرد و افزود: تقریبا بعد از پنج شش روز که پیکر از سوریه آمد چندین خبرنگار آمده بودند دوستی زنگ زد و گفت بگو خبرنگار‌ها بروند، خبرنگار‌ها که رفتند پشت بندش حاج قاسم آمد. ایشان را که دیدم متعجب شدم. نشستیم و کمی باهم صحبت کردیم، یکی از همرزمان سردار از وصف حاج حمید خواست بگوید که سردار گفت من حمید را چندین سال است می‌شناسم. از آن طرف مادر شهید عماد مغنیه خودش را به تهران رساند، در مجلس او حضور یافت و چند دقیقه‌ای صحبت کرد. بچه‌های جهادی یمن، بچه‌های فعال فرهنگی پاکستانی و عراقی به دیدار ما آمدند و به ما لطف داشتند، هرجا رفتیم فهمیدیم اثری از خودش به جای گذاشته است.

رحیم قربان از مسوولان قرآنی گفت: چند روز بعد از آزادی خانطومان به جایی که حمیدرضا شهید شد رفتیم و از آن بازدید کردیم حتی باقیمانده ترکش‌ها آنجا بود و فیلمش را گرفتم.

پدر شهید ادامه داد: بار‌ها به سوریه رفتیم و یکبار هم حاج قاسم ما را برای کار فرهنگی برد، اما قسمت نشده مقتل شهیدمان را ببینیم.

مادر شهید درباره فرزندش گفت: حمیدرضا از ابتدایی قرآن کوچکی داشت و در مهدیه قرآن واقع در خیابان خراسان با آقای فومنی قرآن تمرین می‌کرد. یک واکمن جایزه گرفته بود که با آن قرآن حفظ می‌کرد و خواهرش را تشویق کرد که همین باعث شد دخترم را کلاس حفظ یکساله بگذارم و موفق به حفظ قرآن شد. خداراشکر در منزل همیشه قرآن تلاوت می‌شد.

وی به ۲ خصوصیت ویژه شهید اشاره داشت و بیان کرد: یکی اینکه همیشه دستبوس پدر و مادر بود، گاهی کف پایم را می‌بوسید که من ناراحت می‌شدم، خصوصیت دوم اینکه هرجا بود نماز اول وقتش فراموش نمی‌شد از کودکی این خصوصیت را داشت. گاهی میگفتم حمید مرتب روزه میگیری مریض می‌شوی، می‌گفت نه باید با روزه خودسازی کرد. در راهیان نور و جهادی فعالیت داشت، کلاس‌های مهدویت در خارج از کشور برپا می‌کرد.

مادر شهید بیان کرد: یکبار حمیدرضا به من گفت فرماندهی داریم که همه جا هست و دشمن از ایشان میترسد، بعد از شهادت فهمیدم منظورش سردار سلیمانی است. از همه نظر فرزند خوبی برای ما بود، نجابت و چشم پاکی‌اش زبانزد بود. روی حجاب حساسیت داشت و برایم جالب بود یکبار زمان راهنمایی از مدرسه آمد، گفتم برود نان بخرد گفت نمی‌توانم، پرسیدم چرا؟ گفت الان دختر‌های راهنمایی و دبیرستان تعطیل می‌شوند نمی‌خواهم با آن‌ها چشم در چشم شوم. برای رفتن به سوریه مشکلی پیش آمد تماس گرفت و خواست روضه نذر کنم، روضه پنج تن نذر کردم که کارش درست شد و به سوریه رفت، بعدا فهمیدم این نذر برای رفتن به سوریه بود.

پدر شهید در پایان این دیدار گفت: سر نماز ترکشی به شاهرگ حمیدرضا خورد و یاحسین گویان به شهادت رسید. افتخار ما این شهداست هرچند در قیاس با حضرت زینب (س) چیزی نیستیم، اما ما هم جز زیبایی چیزی ندیدیم، امیدوارم به زودی ظهور حضرت حجت (عج) را ببینیم. الان با این اتفاقاتی که در کشور افتاده است مدام می‌گویم خداراشکر حمید نیستی ببینی. از خدا میخواهم همه را به راه راست هدایت کند.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهیدی که مادر عماد مغنیه برای مراسمش به تهران آمد بیشتر بخوانید »