شهدای همدان

دیدار جمعی از کارکنان اداره بازرسی استان همدان با خانواده شهید مدافع وطن «عباس حیدری»

دیدار جمعی از کارکنان اداره بازرسی استان همدان با خانواده شهید مدافع وطن «عباس حیدری»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از همدان، جمعی از کارکنان اداره بازرسی استان همدان با همراهی «ابوالفضل شعبانلو دهنوی» معاون بهداشت و درمان بنیاد شهید و امور ایثارگران استان همدان، با حضور در منزل شهید مدافع وطن «عباس حیدری» با خانواده معظم این شهید والامقام دیدار و گفت‌و‌گو کردند.

شهید والامقام عباس حیدری از سربازان غیور ناجا بود که در حمله رژیم صهیونیستی به مرکز ناجا در تهران در دوم تیرماه به فیض عظیم شهادت نائل آمد و نام خود را در زمره مدافعان وطن جاودانه ساخت.

در این دیدار صمیمی، حاضران ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای مدافع وطن، صبر و پایداری خانواده‌های معزز شهدا را ستودند و تأکید کردند که حفظ راه و آرمان‌های شهیدان، وظیفه‌ای الهی و ملی هست.

در پایان، از خانواده شهید عباس حیدری به‌پاس ایثار، فداکاری و استقامت در راه آرمان‌های انقلاب اسلامی تجلیل به‌عمل آمد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

دیدار جمعی از کارکنان اداره بازرسی استان همدان با خانواده شهید مدافع وطن «عباس حیدری»

دیدار جمعی از کارکنان اداره بازرسی استان همدان با خانواده شهید مدافع وطن «عباس حیدری» بیشتر بخوانید »

شلیک استثنایی شهید همدانی در جبهه غرب کشور

شلیک استثنایی شهید همدانی در جبهه غرب کشور


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار سرلشکر پاسدار شهید حاج «حسین همدانی» زاده بیست و چهارم آذر ۱۳۲۹ در شهر آبادان، در سه سالگی پدرش را از دست داد و سپس همراه خانواده به شهر و دیار آبا و اجدادی اش؛ همدان مهاجرت کرد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی به جمع سبزپوشان سپاه پیوست و در زمره اولین نفراتی بود که برای کمک به مردم مظلوم کردستان، به آن دیار شتافت و در سرکوبی شورش‌های مسلحانه ضد انقلابیون نقش آفرینی کرد. با آغاز جنگ تحمیلی رژیم صدام علیه ایران، لحظه‌ای درنگ نکرد و راهی مناطق عملیاتی غرب کشور شد. وی در طول هشت سال جنگ، در مسئولیت‌های مختلفی از جمله فرماندهی محور در تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص)، فرماندهی تیپ ۳۲ انصار الحسین (ع)، فرماندهی لشکر ۱۶ قدس، جانشین فرماندهی قرارگاه نجف اشرف و … را بر عهده داشت.

پس از پایان جنگ نیز در مسئولیت هایی نظیر: جانشین فرماندهی نیروی زمینی سپاه، جانشین نیروی مقاومت بسیج، فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)، فرماندهی سپاه محمد رسول الله (ص) تهران بزرگ، به خدمت ادامه د اد. در ابتدای سال ۱۳۹۰ برای کمک به مردم سوریه در نبرد با تروریست‌های تکفیری به آن دیار رفت و پس از قریب به چهار سال پیکار دشوار، سرانجام در ساعت ۱۶ روز شانزدهم مهر ۱۳۹۴ در محور حلب به شهادت رسید.»

شلیک استثنایی همدانی به پشتوانه توکل بر پروردگار

در ادامه روایتی از کتاب «آن شش ماه» نوشته «محسن صیفی‌کار» را به نقل از این شهید می‌خوانید: «در ابتدای جنگ و در آن شرایط سخت، یعنی تقابل نابرابر به سبب بضاعت ناچیز مادی نیرو‌های مدافع ایرانی در برابر ماشین جنگی سراپا زره و مدرن دشمن، عرصه بروز شگفتی‌ها شد که به معجزه می‌مانست.

روایت حسین همدانی از وضیعت خط دفاعی قراویز در این رویارویی شگفت چنین هست:

دامنه اقدامات واحد‌های دشمن در خط پدافندی ما شدیدتر شده بود. شدیداً با آتش منحنی؛ خصوصاً خمپاره خط ما را می‌زدند. حتی پرواز‌های شناسایی و تهاجمی میگ‌های عراقی مدام بر روی منطقه برقرار بود. در اکثر ساعات روز بالگردهای تهاجمی توپدار دشمن اعم از نوع‌ام. آی.۸ روسی و غزال فرانسوی روی آسمان دیده می‌شدند و خطوط ما را می‌کوبیدند. دیگر سروصدای بچه‌های ما درآمده بود. مدام برای آقای بروجردی پیغام می‌فرستادند که آقا، آخر این چه وضعی هست؟ لااقل توپی، خمپاره‌ای چیزی به ما بدهید؛ چون برای مقابله با دشمن دستمان خالی هست.

از طرف دیگر، تعدادی از بچه‌ها که به مقر آقای بروجردی در سرپل ذهاب رفته بودند، در بازگشت خبر آوردند داخل انبار سلاحی که ایشان از کرمانشاه آورده، دوقبضه خمپاره‌انداز نو هست؛ منتها، چون هیچ‌کس نحوه کارکردن با آنها را بلد نیست مشتری ندارد و همین‌طوری عاطل و باطل توی آن انباری افتاده‌اند. اسم خمپاره‌انداز را که گفتند گوش‌هایم تیز شد؛ ولی به روی خودم نیاوردم. دیدم هرجا می‌روم و تو هر سنگری دو دقیقه می‌نشینم مدام بچه‌ها گریزی می‌زنند به روز‌های اول انقلاب که در پادگان آموزشی ابوذر همدان، مربی کار با خمپاره‌انداز بودم.

یک روز آمدند به بنده گفتند: آقای فلانی بیا و این دو قبضه خمپاره‌انداز را تحویل بگیر ببر توی خط و آنها را فعال کن. رفتم به اسلحه‌خانه مقر آقای بروجردی تا ببینم قبضه‌ها در چه وضعیتی هستند. دیدم هر دوقبضه از نوع ۱۲۰ میلی‌متری اسرائیلی هست؛ مرده ریگ (میراث) روابط نظامی رژیم شاه با صهیونیست‌های اشغالگر فلسطین. از طرف دیگر، من در دوره سربازی با خمپاره‌انداز ۸۱ میلی‌متری آمریکایی کارکرده بودم و اصلاً در نحوه کار قبضه‌های ۱۲۰ میلی‌متری سررشته نداشتم.

هرچه آنجا به آن آقایان گفتم: باباجان، من کار با این قبضه را بلد نیستم اصلاً به خرجشان نرفت که نرفت! این مطلب برایشان مهم بود که یک نفر در منطقه هست که قبلاً مربی کار با خمپاره‌انداز بوده. حالا این واقعیت که خمپاره‌انداز ۸۱ میلی‌متری آمریکایی چه تفاوت‌هایی با قبضه ۱۲۰ میلی‌متری اسرائیلی دارد دیگر برایشان اهمیتی نداشت. الکی ما را گنده کرده بودند. هر چه از بنده انکار بود، از آقایان اصرار که باید خودت آنها را فعال کنی. از سر ناچاری پذیرفتم. درحالی‌که بر چند مطلب واقف بودم؛ می‌دانستم که بلد نیستم زاویه‌یاب قبضه ۱۲۰ میلی‌متری را ببندم؛ ضمن اینکه می‌دانستم اگر آن را به‌صورت غلط ببندم بعد از پرتاب، گلوله می‌رود هوا و درست در همان زاویه برمی‌گردد یا روی سرمان یا در نزدیکی‌مان می‌ترکد.

در ثانی، وضعیت روحی بنده را هم باید در نظر گرفت. درست هست که طی دوران سربازی آموزش کار با قبضه خمپاره‌انداز را دیده بودم؛ ولی جنگ را ندیده بودم این بار دیگر در میدان تیر پادگان همدان با خمپاره تفنن نمی‌کردیم، قرار بود وسط میدان یک جنگ تمام‌عیار خمپاره درکنیم!

توکل به خدا، توسل به اولیاء

اینجا مجبورم اعتراف کنم که در طول زندگی‌ام به‌عنوان یک رزمنده اولین بار در همان ماجرا بود که آمدم و ضعف تخصص و روحیه خودم را با توکل به خدا و توسل به اولیای الهی جبران کردم. دنبال این بودم که یک‌جوری قضایا را برگزار کنم تا خودشان کوتاه بیایند و من ناشی، مجبور به کار با آن قبضه‌ها نشوم.

در عرف کلاسیک رسم هست که برای قبضه خمپاره‌انداز می‌آیند و چاله مناسبی حفر می‌کنند و قنداق قبضه را داخل آن مستقر می‌کنند. دیدم خوب هست که از همین بهانه استفاده بهینه را به عمل بیاورم لذا گفتم بروند در چند منطقه که خاک چغر و سفتی داشت با بیل و کلنگ زمین را بکنند. فکر می‌کردم فشار کار سرچشمه ذوقشان را کور می‌کند. تا می‌گفتم بروید و زمین را بکنید اینها جنگی می‌گفتند به روی چشم! ذوق‌زده می‌رفتند و در آن زمین سخت، چند حفره عمیق می‌کندند و آماده می‌کردند.

دست‌هایشان تاول‌زده و تاول‌ها ترکیده بودند ولی عین خیالشان نبود. وقتی دیدم راه در رو برایم نگذاشته‌اند به آنها گفتم عزیزان، ظاهر و باطن مطلب این هست که من نحوه کارکردن با قبضه ۱۲۰ را بلد نیستم به‌علاوه، چون طرز کار زاویه‌یاب را نمی‌دانم کافی هست گلوله را بر اساس زاویه‌بندی غلط پرتاب کنم آن‌وقت برمی‌گردد روی سرمان همۀ ما را نفله می‌کند.

بازمی‌گفتند: اشکالی ندارد. شما گلوله را شلیک کن و اصلاً نگران عواقبش نباش. دیگر برایم چاره‌ای نمانده، گفتم خب پس شما همگی قدری بروید عقب.

ازآنجاکه طرز کار زاویه‌یاب قبضه ۱۲۰ را بلد نبودم، دستگیره را بدون محاسبه و به‌طور مکانیکی چرخاندم، گلوله خمپاره را برداشتم، ضامن آن را کشیدم، زیر لب سه بار سوره «قل هو الله» خواندم و آن را به گلوله دمیدم. حتی گلوله را بوسیدم و گفتم: خدایا، به امید تو! تپه اول قراویز که دست بچه‌های خودمان بود ولی از تپه دوم تا پنجم آن دست دشمن بود و حتی با چشم غیرمسلح هم می‌شد روی خط‌الرأس آنها تردد نفرات بعثی را دید.

دل خودم را خوش کرده بودم که اگر گلوله روی سرمان برنگردد شاید به لطف خدا برود طرف آنها، بعد هم آن گلوله را با هزار حول و ولا انداختم داخل قبضه ۱۲۰ میلی‌متری و… بنگ! خدا را گواه می‌گیرم اولین گلوله خمپاره ۱۲۰ میلی‌متری را که بدون محاسبه شلیک کردیم، رفت وسط بعثی‌های مستقر بر روی تپه دوم قراویز و همه آنها را تکه‌تکه کرد.

بچه‌ها بال درآورده بودند از خوشحالی، حالا مگر حرف حساب به خرجشان می‌رفت؟ هرچه می‌گفتم آقاجان من برای پرتاب این گلوله از تخصص ننه‌ام استفاده کردم باورشان نمی‌شد. بعدازاین ماجرا آمدند و چهار قبضه خمپاره‌انداز دیگر هم برایمان آوردند و استعداد واحد ادوات بچه سپاهی‌های همدانی در جبهه قراویز رسید به شش قبضه خمپاره‌انداز. به‌علاوه مدت‌ها برای بچه‌ها آموزش تخصصی کار با پلاتین برد، زاویه‌یاب، محاسبه و دیدبانی خمپاره‌انداز را به اجرا گذاشتند.

با همه این تمهیدات، شلیک‌های ما، ابداً به‌پای آن دقتی که در جریان پرتاب آن گلوله «ما رمیتی» مشاهده کردیم، نرسید که نرسید! دیگر هیچ‌وقت نشد که بتوانیم گلوله‌مان را با چنان دقتی بفرستیم بر روی هدف. داستان آن شلیک «مارمیتی» هنوز هم در بین بچه رزمنده‌های قدیمی سپاه همدان، زبان زد هست.

انتهای پیام/ 119

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

شلیک استثنایی شهید همدانی در جبهه غرب کشور

شلیک استثنایی شهید همدانی در جبهه غرب کشور بیشتر بخوانید »

دیدار فرمانده تیپ ۳۲ انصارالحسین(ع) با خانواده شهید «عباس حسنی» در جورقان + تصاویر

دیدار فرمانده تیپ ۳۲ انصارالحسین(ع) با خانواده شهید «عباس حسنی» در جورقان + تصاویر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از همدان، سردار «علی والی‌راستی» فرمانده تیپ ۳۲ انصارالحسین (ع) استان همدان، به همراه «مجید صفدریان» مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان، و «احمد وحدت‌روشن» رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان همدان، با خانواده معظم پاسدار شهید «عباس حسنی» در شهر جورقان دیدار و گفت‌و‌گو کردند.

دیدار فرمانده تیپ ۳۲ انصارالحسین(ع) با خانواده شهید «عباس حسنی» در جورقان + تصاویر

در این دیدار، ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهید والامقام عباس حسنی، از صبر و استقامت خانواده ایشان تجلیل به عمل آمد.

پاسدار شهید عباس حسنی، معاون عملیات گردان دریایی لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع)، دهم فروردین ۱۳۴۳ در شهر جورقان متولد شد. وی در سال ۱۳۶۶ به عضویت سپاه انصارالحسین (ع) همدان درآمد و پس از آموزش بسیجیان و نیرو‌های داوطلب، در سال ۱۳۶۷ به عنوان معاون یگان دریایی لشکر ۳۲ منصوب شد.

این رزمنده دلیر در سی‌ویکم خرداد ۱۳۶۷ در منطقه ماووت عراق به شهادت رسید. پیکر مطهر او پس از سال‌ها در منطقه عملیاتی ماندن، در سال ۱۳۷۱ تفحص و با بدرقه پرشور مردم شهیدپرور جورقان در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

در پایان دیدار، حاضران ضمن قرائت فاتحه، بر ادامه راه شهیدان و پاسداری از آرمان‌های انقلاب اسلامی تأکید کردند.

دیدار فرمانده تیپ ۳۲ انصارالحسین(ع) با خانواده شهید «عباس حسنی» در جورقان + تصاویر

دیدار فرمانده تیپ ۳۲ انصارالحسین(ع) با خانواده شهید «عباس حسنی» در جورقان + تصاویر

دیدار فرمانده تیپ ۳۲ انصارالحسین(ع) با خانواده شهید «عباس حسنی» در جورقان + تصاویر

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
دیدار فرمانده تیپ ۳۲ انصارالحسین(ع) با خانواده شهید «عباس حسنی» در جورقان + تصاویر

دیدار فرمانده تیپ ۳۲ انصارالحسین(ع) با خانواده شهید «عباس حسنی» در جورقان + تصاویر بیشتر بخوانید »

ویژگی خاص شهید اکبر فرجیان‌زاده در فرماندهی نیروها

ویژگی خاص شهید اکبر فرجیان‌زاده در فرماندهی نیروها


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، ابتدای تجاوز عراق به استان ایلام، بیشتر رزمندگان، مدافعان نظامی و سپاهی و نیرو‌های مردمی، با فداکاری و تلاش خود، جلوی متجاوزان مقاومت کردند، اما تعدادی از آنها نقش برجسته‌تری داشتند که در این مسیر نیز به شهادت رسیدند.

به مناسبت هفته دفاع مقدس و آغاز هجوم سراسری رژیم بعثی صدام به مرز‌های میهن اسلامی‌مان گوشه‌هایی از مجاهدت‌ها و ایثارگری‌های این رزمندگان و شهدای نخستین را از زبان هم‌رزمشان؛ رضا سلطانی؛ مسئول آموزش سپاه ایلام نقل می‌کنیم. این نقل از کتاب «هجوم نافرجام» نوشته محمد اللهیاری از سری کتب اسنادی و ورایی مرکز اسناد، تحقیقات و نشر معارف دفاع مقدس و مجاهدت‌های سپاه هست.

شهید اکبر فرجیان زاده

وی در موقعی که وارد سپاه ایلام شد، از سپاه همدان اعزام‌شده بود و جزو کارکنان سپاه همدان بود. وقتی‌که به سپاه ایلام آمد، چون تجربیات نظامی و اطلاعات عقیدتی خیلی جالبی داشت، در واحد آموزش شروع به فعالیت کرد و من در آن موقع در واحد آموزش در خدمت ایشان بودم.

کار‌هایی که در آن موقع انجام می‌شد، مربوط به فعالیت عقیدتی و نظامی در مدارس یعنی آموزش نظامی-عقیدتی در مدارس خود برادران پاسدار بود و سعی و کوشش در این جهت بود که، چون در آن مقطع، واحد بسیج هنوز تشکیل نشده بود؛ این وظیفه به عهده واحد آموزش هم بود.

در این راه کوشش زیادی کرد و جزوه‌های آموزشی نظامی که ایشان تکثیر کرده‌اند هنوز در واحد آموزش هست. او با یک مهارت کامل و با یک عفاف صد درصد اسلامی، یک تقوای عجیب، مسئولیت آموزش نظامی خواهران را هم با رعایت حدود شرعی و با روشی که خودش در پیش داشت به عهده گرفت که هم آموزش را پیش ببرد و هم خدای‌نخواسته لغزشی پیش نیاید.

از موضع تهمت خیلی دوری می‌کرد. در این راه، ما هم مربی نظامی بودیم که از طرف واحد آموزش به مدارس می‌رفتیم و مدتی آموزش می‌دادیم تا اینکه قضیه جنگ پیش آمد و شهید فرجیان زاده در مقابله با مزدوران عراقی در تپه‌های میمک که الآن جبهه میمک هست و معروف هست و پاسگاه هلاله در همان حوالی هست، یک کار‌های عجیب و شاهکار انجام داد.

برادران از روحیه او تعریف می‌کردند که به‌هیچ‌وجه روحیه شکست یا تسلیم نداشت و همیشه مقاوم و محکم بود و هرگونه خطرات را به جان می‌خرید و این را در عمل ثابت کرده بود.

در میمک من در خدمت ایشان نبودم و سعادت نداشتم ولی در هلاله برادران تعریف می‌کردند؛ بعدازاینکه پاسگاه هلاله از طرف دشمن اشغال می‌شود و نیرو‌های ما یک مقداری عقب می‌آیند، ایشان با استفاده از تانک‌های ارتشی (۸ تانک) و تعدادی از پرسنل ارتش و سپاه پاسداران ایلام و نفرات اعزامی و افراد شجاع عشایری، یک طرح حمله وسیع را می‌ریزد.

به این صورت که تمام نفرات را می‌آورد روی تانک‌ها می‌نشاند و خودش روی اولین تانک سوار می‌شود و پیش می‌رود و به این تانک‌ها می‌سپارد که با حداکثر سرعتی که می‌توانند بروند و از هیچ‌چیز نترسند و یک مقدار به اینها روحیه می‌دهد، طوری که دشمن را صد درصد غافلگیر می‌کنند.

با آنکه در آن تنگه‌هایی که در آن حوالی بوده، میدان‌های مین ایجاد کرده بودند و موضع آر. پی. جی زیادی درست کرده بودند و تعداد نفرات زیادی داشتند؛ ولی به‌قدری غافلگیر شده بودند که مجبور به فرار می‌شوند و تعداد زیادی نیز کشته می‌شوند و شهید فرجیان زاده به‌وسیله پیشروی تانک‌ها و نفرات توانست آنجا را به تصرف در بیاورد و حدود ۳۷ نفر هم اسیر می‌گیرند.

از لحاظ نفس عمل شاید این یک پیشروی بود ولی از لحاظ ارزش و اهمیت نظامی فعالیت اینها در سطح عجیب و بالایی بود که به‌هیچ‌وجه افراد ارتش این خیال را نمی‌کردند و این را محکوم به شکست می‌دانستند (و تصورشان این بود) که این حرکت، حرکت زیاد جالبی نخواهد بود ولی به پیروزی صد درصد انجامید و تعداد زیادی غنیمت گرفتند.

البته گویا بعد بر اثر ضد حمله‌ای که دشمن می‌کند که چندین ضد حمله پشت سر هم بود، مجبور می‌شوند که تخریب‌هایی در آن پاسگاه‌ها انجام بدهند و آن غنیمت‌هایی که به دست آورده‌اند را نابود کنند و آن افرادی را که در آنجا اسیر گرفته‌اند، به عقب منتقل کنند.

مثل اینکه بعد از آن دوباره پاسگاه به تصرف دشمن در می‌آید، ولی این عمل که پیش رفتند ضربه مهلکی بر دشمن بود و تعداد زیادی کشته و زخمی و اسیر از آنها گرفتند که اگر چنانچه نیروی پشتیبانی بود، ایشان می‌توانست آن قسمت را حفظ کند

بعد فرجیان زاده به جبهه‌های «زیل» منتقل شد و به آن قسمت آمد. در آنجا نیرو‌ها در حال پراکندگی عجیبی بودند که این مجاهد شهید توانست با کوشش و زحمت شبانه روزی، نیروها، پاسدار‌ها و افراد دیگر را جمع بکند و مرکزیت بدهد و یک هماهنگی به وجود بیاورد و ضربه‌های مهلک چریکی بزند که در این حمله‌ها موفقیت‌های زیادی در شرق تنگه کنجانچم به دست می‌آید.

پیشروی عجیب بود، زیرا با اینکه ایشان بچه همدان بود و آشنایی به منطقه نداشت، ۵۰ بار یا ۶۰ بار به تنهایی با همراه چند تن از برادران خودش برای شناسایی یک وضعیت مناسب و برای شناسایی دشمن و برآورد امکانات و استعداد دشمن به جبهه زیل رفت که جای خطرناکی بود.

بررسی دشمن از نزدیک و جای سنگر‌ها را مشخص کردن، احتیاج به یک شهامت و شجاعت داشت که ما افرادی در جبهه زیل در مقابل آنها نداشتیم (ولی گروه شناسایی شهید فرجیان زاده) مشخص کردند که جای سنگر‌ها کجا باشد و از آن به بعد بود که پیشروی دشمن در جبهه زیل متوقف شد و یک استحکامات بزرگ در مقابل عراقی‌ها گذاشته شد که از آن به بعد یک قدم پیشروی نکردند.

دلداری و امیدواری دادن به رزمندگان

هرگاه که افراد خسته می‌شدند، نا امید می‌شدند، اینکه روحیه آنها ضعیف می‌شد، با آن کلمات گهربار و آن خلوص نیت پاکی که داشت و با آن توجهی که به امام زمان (ع) داشت، به بچه‌ها روحیه می‌داد و همیشه منبع امیدواری بود.

اصولاً در آن جبهه مانند یک سردار رشید اسلام از او یاد می‌شد و نظرات او مورد احترام ارتش و سایر افرادی که در آن جبهه بودند قرار داشت و نظرات او همیشه اشراف بر سایر نظرات داشت، چون واقعاً از یک اخلاص و پاکی و توجه به خدا ناشی می‌شد.

چند روز قبل از شهادتش، شب که داشتند از تنگ کنجانچم به طرف گلان می‌روند، در آنجا مجروح می‌شود و چانه و قسمت سر او آسیب می‌بیند، به نحوی که از صدای تیراندازی، بدنش رعشه می‌گرفت و خیلی ناراحت می‌شد. ما و بقیه برادران که آنجا بودند به ایشان توصیه کردیم؛ الآن خوب هست که شما یک مدت مرخصی بروی و جبهه را ترک کنی تا اینکه یک مقدار حال شما خوب بشود و بعد برگردی، ولی این پیشنهاد ما را رد کرد و با آن علاقه‌ای که به جبهه‌ها داشت، آن درد را تحمل می‌کرد و با وجود آن از جبهه دور نشد. فقط با اصرار زیادی به او گفتیم چند روزی در گلان باشد و کار‌های ستادی را در آنجا انجام بدهد که باز هم در آنجا کوشش و فعالیت داشت و تدارکات جبهه و سایر کار‌ها را انجام می‌داد.

تاثر و تاسف همگانی از شهادت فرجیان زاده

سرانجام این رزمنده شجاع و میهن دوست در ۱۴ آبان ۱۳۵۹ در جبهه ایلام به شهادت رسید. وصیت نامه او الآن در دست من نیست ولی وصیت نامه عالی نوشته بود و با خودش داشت. موقعی که شهید شد، برادران واقعاً یک پشتیبان عظیم و یک سد بزرگ در مقابل دشمن را از دست دادند.

همه افرادی که در ایلام و در جبهه و در سایر قسمت‌های ارتش و ژاندارمری و بسیج او را می‌شناختند همه متأسف و گریان بودند که این برادر و این سردار شجاع اسلام از دست رفته هست، چون واقعاً مخلصانه با همه می‌جوشید و سعی داشت که همه را جذب کند و به کار بکشد البته نه به قصد تسلط طلبی بلکه به قصد پیشبرد مقصد‌های اسلامی که در نظر داشت و به قصد پیشبرد جنگ. عجیب هم این بود که موقعی که شهید شد خانواده او که از مستضعف‌ترین خانواده‌ها بودند؛ پدر، مادر، خواهر و برادر او، آمده بودند به رزمنده‌ها روحیه می‌دادند. می‌گفتند ما خوشحال هستیم؛ مثل اینکه یک درجه افتخار از نزد خدا برای ما آمده و اکبر ما پیش خداست و شما اگر او را دوست دارید، راه او را ادامه بدهید و هدف او را دنبال کنید و جنگ را پیش ببرید و به ما تسلیت نگویید.

این روحیه خانواده مستضعفی بود که وقتی که برادران تعریف می‌کردند؛ یک گلیم درستی هم در منزل نداشتند که بیندازند. آنها در یک خانه گلی در یک محله‌ای از همدان زندگی می‌کردند.

این هم حقانیت انقلاب را می‌رساند که همواره مستضعف‌ترین افراد در انقلاب و در خدمت انقلاب بودند و با خون همین شهدای مستضعف و شهدای سرافراز و پیرو حسین، جبهه‌ها پیش رفت، انقلاب پیش رفت، جنگ پیش رفت، به نحوی که امروز ابر مستکبرین جهان به وحشت افتاده‌اند، شورا‌های تقابل تشکیل می‌دهند و تصمیماتی درباره انقلاب می‌گیرند ولی ان شاء الله با استعانت خدا و یاری امام زمان (عج)، تداوم انقلاب با خون شهدا تضمین شده و ان‌شاء‌الله خواهد شد.

انتهای پیام/ 119

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

ویژگی خاص شهید اکبر فرجیان‌زاده در فرماندهی نیروها

ویژگی خاص شهید اکبر فرجیان‌زاده در فرماندهی نیروها بیشتر بخوانید »

پدر شهید «بهرامی نوید» آسمانی شد

پدر شهید «بهرامی نوید» آسمانی شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از همدان، مرحوم حجت‌الاسلام حاج شیخ «مهرابعلی بهرامی نوید» پدر شهید والامقام «حمید بهرامی نوید» و از پیشکسوتان حوزه علمیه همدان، دار فانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست. این عالم ربانی از روحانیون برجسته و از خانواده‌های معظم شهدای استان همدان بود که سال‌ها در تربیت طلاب و خدمت به جامعه علمی و دینی فعالیت داشت.

پدر شهید «بهرامی نوید» آسمانی شد

مراسم تشییع پیکر مرحوم حجت‌الاسلام بهرامی نوید، امروز(چهارشنبه)، با حضور اقشار مختلف مردم و مسئولان در باغ بهشت همدان برگزار شد. نماز میت بر پیکر ایشان نیز توسط آیت‌الله «حبیب‌الله شعبانی»، نماینده ولی فقیه در استان همدان، در حوزه علمیه آیت‌الله آخوند (ره) اقامه شد.

همچنین، مراسم ترحیم مرحوم حجت‌الاسلام بهرامی نوید، همان روز از ساعت ۱۶ الی ۱۸ در مسجد مهدیه، خیابان مهدیه همدان برگزار می‌شود.

شهید حمید بهرامی نوید، فرزند مرحوم، در ۵ فروردین ۱۳۴۶ در همدان متولد شد و در ۳۰ خرداد ۱۳۶۵ در جزیره مجنون به مقام رفیع شهادت نائل آمد.

پدر شهید «بهرامی نوید» آسمانی شد

پدر شهید «بهرامی نوید» آسمانی شد

پدر شهید «بهرامی نوید» آسمانی شد

پدر شهید «بهرامی نوید» آسمانی شد

انتهای پیام/

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
پدر شهید «بهرامی نوید» آسمانی شد

پدر شهید «بهرامی نوید» آسمانی شد بیشتر بخوانید »