شهدای_مدافع_حرم

. خاطرات از شهید دهقان قسمت بیست و ششم: (هر دلتنگش می شویم به دیدنمان می اید بخش دوم) …


.
خاطرات از شهید دهقان قسمت بیست و ششم:
(هر دلتنگش می شویم به دیدنمان می اید بخش دوم)

_قسمت دوم:

در مدام احساسش می‌کنیم و با او حرف می‌زنیم که دلم برایش تنگ می‌شود و گریه می‌کنم شب به خوابم می‌آید و من را دعوا می‌کند و می‌گوید «برای چه ناراحتی؟».از نحوه هیچ کسی چیزی به من نمی‌گفت و دوستش که در با او بود از جواب دادن طفره می‌رفت. هنوز محمدرضا دفن نشده بود, در شب امام رضا حالم خیلی بد شد و خوابیدم همین که سرم را روی بالش گذاشتم محمدرضا به خوابم آمد و به صورت واضح می‌گفت «فلانی را اینقدر سوال‌پیچ نکن وقتی سوال می‌کنی اون غصه می‌خوره,دوست داری نحوه شهادت من را بدانی من بهت می‌گویم» و من را برد به آنجایی که شده بود و لحظه شهادت و پیکرش را به من نشان داد که حتی بعد از این خواب نحوه شهادت را برای فرماندهانش توضیح دادم آنها تعجب کردند و گفتند شما آنجا بودید که از همه جزئیات با خبر هستید.

(راوی:مادر شهید)





منبع

khademoshohada._@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

. خاطرات از شهید دهقان قسمت بیست و ششم: (هر دلتنگش می شویم به دیدنمان می اید بخش دوم) … بیشتر بخوانید »

در جلسه ای که برخی از فرماندهان حضور داشتند نقشه منطقه عملیاتی مرور شد یکی از فرماندهان …


??در جلسه ای که برخی از فرماندهان
حضور داشتند نقشه منطقه عملیاتی
مرور شد یکی از فرماندهان طرح عملیات
را شرح داد و بعد گفت: با این برنامه ریزی
که کرده ام حتما پیروز می شویم.

لبخندی به او زد و گفت بگو
«اگر خدا بخواهد». شما تمام کارهایت را
دقیق انجام بده اما یقین داشته باش که
اگر خدا نخواهد به هیچ یک از اهداف
عملیاتی نمی رسید.

?همیشه در کلام ابراهیم عبارت «ان شاء الله» شنیده می شد او معتقد بود که کارهای ما اگر خدا بخواهد به نتیجه می رسد.

✨وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْىْ‏ءٍ إِنِّى فَاعِلٌ ذَلِکَ غَداً (۲۳)
درباره‏ هیچ چیز و هیچ کار، مگو که
من آن را فردا انجام مى ‏دهم.

✨ إِلَّا أَن یَشَآءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیت
َ وَ قُلْ عَسَى‏ أَن یَهْدِیَنِ رَبِّى لِأَقْرَبَ مِن
ْ هَذَا رَشَدا (ً۲۴)
مگر آنکه (بگویى:) اگر خدا بخواهد.
و اگر فراموش کردى گفتن: ان شاءاللّه،
همین که یادت آمد پروردگارت را یاد
کن و بگو: امید است که پروردگارم مرا
به راهى که نزدیک‏ تر است، راهنمایى
کند. «سوره کهف»
.
.
.
.
.
.



منبع

shahidebrahimhadi313@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

در جلسه ای که برخی از فرماندهان حضور داشتند نقشه منطقه عملیاتی مرور شد یکی از فرماندهان … بیشتر بخوانید »

شهید حجت الله خانلرخانی دوم مهر ماه سال ۱۳۴۰ در روستای قاسم آباد خانلر شهرستان شاهرود متول…


شهید حجت الله خانلرخانی دوم مهر ماه سال ۱۳۴۰ در روستای قاسم آباد خانلر شهرستان شاهرود متولد شد. او در جنگ تحمیلی از تیپ ۱۴ امام حسین علیه السلام به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شد و در ۲۶ تیر ماه سال ۶۱ در عملیات رمضان، پاسگاه زید به شهادت رسید. پیکر پاک این شهید مفقود الجسد و پس از گذشت بیش از ۳۵ سال طی عملیات تفحص برون مرزی در سال ۹۶ کشف شده و به زادگاهش بازگشت.



منبع

mehdi.l.h1@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

شهید حجت الله خانلرخانی دوم مهر ماه سال ۱۳۴۰ در روستای قاسم آباد خانلر شهرستان شاهرود متول… بیشتر بخوانید »

، ساعت ۱:۲۰ آقا مگه نمیگن وقتی به عکس کسی که داره می‌خنده نگاه بندازی، خودتم خنده ات میگ…


، ساعت ۱:۲۰
آقا مگه نمیگن وقتی به عکس کسی که داره می‌خنده نگاه بندازی، خودتم خنده ات میگیره؟
پس چرا این اینجوری نیست؟
چرا وقتی نگاه به خنده هاش میندازم گریه‌ام میگیره؟!
داغ تموم دنیا به دلمون نشست و این داغ طوری چنبره زده رو قلبمون که هیچوقت جدا نمیشه. نمیخوایم جدا هم بشه. باید حاج قاسم رو واسه تموم نسل‌ها زنده نگه داریم. حاج قاسم به تنهایی یک سبک زندگی بود…
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.



منبع

@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

، ساعت ۱:۲۰ آقا مگه نمیگن وقتی به عکس کسی که داره می‌خنده نگاه بندازی، خودتم خنده ات میگ… بیشتر بخوانید »

. خاطرات از شهید محمد رضا دهقان قسمت نوزدهم: (برای چه گریه میکنید این که از دامادی خیلی به…


.
خاطرات از شهید محمد رضا دهقان قسمت نوزدهم:
(برای چه گریه میکنید این که از دامادی خیلی بهتر است)

همه دوستان و همسایگان در کوچه منتظر بودند که از خانه ما صدای جیغ و فریاد بیاید که یکی از دوستان گفته بود مادر محمدرضا حتما غش کرده ایشان وقتی وارد خانه شد و دید ما آماده هستیم, شروع به شیون و گریه و زاری کرد. من گفتم برای چه گریه می‌کنی را می‌خواستیم کنیم، اینکه از دامادی خیلی بهتر است محمدرضا به آرزویش رسید. اما همسایه به ما می‌گفت شما کوهی!گریه کن، داد بزن شما چرا مثل کوه می‌مانی؟ و من اصلا گریه نمی‌کردم. قبل از ورود آقایان به منزل گرفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم و عبارت «انا لله و انا الیه راجعون» را خواندم و در آن لحظه تمام آرامشم به تمام کردن نماز بود. وقتی که تمام شد و از اتاق بیرون آمدم دیدم که خانه جای سوزن انداختن نیست و کوچه و خانه پر از جمعیت شده بود. آقایی از قدس آمده بود و خبر محمدرضا را تایید کرد و پاکتی را از جیبش درآورد و گفت: این وصیتنامه شهید است و می‌خواهیم خوانده شود.

(راوی:مادر شهید)





منبع

khademoshohada._@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

. خاطرات از شهید محمد رضا دهقان قسمت نوزدهم: (برای چه گریه میکنید این که از دامادی خیلی به… بیشتر بخوانید »