هنوز مشخص نیست مدارس چه زمان بازگشایی می شود.شهرداری تهران برنامه های در این زمینه از تعمیر اتوبوس ها تا اهدای ماسک و ضدعفونی کلاس های درس دارد.
به گزارش مجاهدت به نقل ازمشرق، هنوز مشخص نیست که مدارس از چه زمان بازگشایی می شود. برخی از مدیران اعلام کردند که احتمال بازگشایی مدارس از آبانماه وجود دارد، اما هنوز قطعی نیست.
در ادوار گذشته قبل از شیوع کرونا هر ساله در این ایام شهرداری برای بازگشایی مدارس اقداماتی را انجام میداد. امسال هم طبق ادوار گذشته برنامهریزیهایی صورت گرفته است.
اعلامکردند آغاز سال تحصیلی از آبان است/در تلاش هستیم تا ۵۰۰ دستگاه اتوبوس به ناوگان حمل و نقل اضافه شود
سیدمناف هاشمی معاون حمل و نقل ترافیک شهرداری تهران در خصوص اقدامات انجام شده در آستانه آغاز سال تحصیلی جدید میگوید: با توجه به اعلامی که از سوی آموزش و پرورش و وزارت بهداشت صورت گرفته، آغاز سال تحصیلی جدید در آبانماه خواهد بود و در تلاش هستیم تا ۵۰۰ دستگاه اتوبوس به ناوگان حمل و نقل اضافه شود.
۳۰۰ دستگاه از اتوبوسهای دوکابین و تککابین هم در حال تعمیر و تجهیز هستند
وی تأکید کرد که قرارداد ۲۰۰ دستگاه اتوبوس انجام شده و تفاهمنامه آن با دو شرکت صورت و قرارداد آن به زودی منعقد میشود و همچنین ۳۰۰ دستگاه از اتوبوسهای دوکابین و تککابین هم در حال تعمیر و تجهیز هستند تا آماده به کار شوند.
قرارداد با شرکت واگن سازی/تعداد بیشتری از واگنهای تعمیرشده را به چرخه وارد و فعال می کنیم
هاشمی گفت: تعداد زیادی از واگنهای قدیمی را نوسازی کردهایم و قراردادی را شرکت بهرهبرداری مترو با واگنسازی تهران منعقد کرده تا تعداد بیشتری از واگنهای تعمیرشده را به چرخه بیاوریم و فعال کنیم. درتلاشیم با این اقدامات بتوانیم شاهد بهبود حمل و نقل عمومی در آستانه سال تحصیلی جدید باشیم.
به گفته معاون حمل و نقل ترافیک شهرداری تهران، در بحث نوسازی تاکسیها هم وام ۹۰ میلیونی به مالکان تاکسیها داده میشود تا تاکسیها نوسازی شوند. در تلاش هستیم تا پایان سال ۱۰ هزار خودرو نوسازی شوند.
رانندگانی سرویس مدارس نیز برای تزریق واکسن کرونا در اولویت قرار گرفتهاند
هماهنگیهای لازم هم برای ثبتنام رانندگان سرویسهای مدارس صورت گرفته است. مرتضی ضامنی مدیرعامل اتحادیه تاکسیرانیهای شهری کشور میگوید: هماهنگیها انجام شده و براساس اعلام وزارت بهداشت، رانندگانی سرویس مدارس نیز برای تزریق واکسن کرونا در اولویت قرار گرفتهاند.
فراخوان و ثبتنام شرکتهای حمل و نقل درونشهری دانشآموزی بر بستر سامانه «سپند»
وی تأکید کرد که ثبتنام رانندگان سرویس مدارس برای سال تحصیلی جدید توسط شهرداریهای شهرها انجام میشود، اما هنوز آموزش و پرورش برای بازگشایی مدارس اعلام نظر نکرده است.
به گفته ضامنی، فراخوان و ثبتنام شرکتهای حمل و نقل درونشهری دانشآموزی بر بستر سامانه «سپند» از مرداد آغاز شده است.
وی ادامه داد: در اجرای ماده ۵ دستورالعمل اجرایی آئیننامه حمل و نقل دانشآموزی مصوب هیأت وزیران به منظور ساماندهی، مدیریت و نظارت مستمر بر عملکرد دستگاههای متولی، استفاده والدین و همچنین امکان پایش برخط اطلاعات در سال ۹۷ در کارگروه ماده ۱۹ تصویب و توسط سازمان شهرداریها و دهیاریهای کشور و به تبع آن اتحاده تاکسیرانیهای شهری کشور، سامانه پایش ناوگان دانشآموزی سپند ایجاد شد.
با توجه به شیوع ویروس کرونا و تغییرات ایجاد شده در آئین بازگشایی مدارس، دیگر امکان اجرای برنامه و فعالیتهای فرهنگی و آموزشی مانند هر سال وجود ندارد.
مجتبی دانشور مدیرکل آموزش شهروندی شهرداری تهران در این باره گفت: شهرداری تهران هر ساله به مناسبت ایام بازگشایی مدارس با هماهنگی آموزش و پرورش تهران مجموعه گستردهای از فعالیتهای عمرانی، حمایتی، آموزشی و آئینهای مربوط به آغاز تحصیلی جدید را به مدارس پایتخت اجرا میکرد تا دانشآموزان در یک فضای شاد و پرنشاط و همراه با آرامش به استقبال سال جدید بروند.
به منظور خدمترسانی به دانشآموزان تلاش کردیم در بسترهای دیگر از جمله فضای مجازی برنامههای استقبال از مهر را دنبال کنیم
وی ادامه داد: اما امسال به دلیل شیوع ویروس کرونا و تغییرات ایجاد شده در آئین بازگشایی مدارس، دیگر امکان اجرای برنامهها و فعالیتهای فرهنگی و آموزشی مانند هر سال وجود ندارد، لذا با توجه به مصوبه شورای شهر با عنوان استقبال از مهر، به منظور خدمترسانی به دانشآموزان تلاش کردیم در بسترهای دیگر از جمله فضای مجازی این برنامهها را دنبال کنیم.
اهدای ماسک به تمامی مدارس ابتدایی دوره اول/صدعفونی کلاس ها وحیات مدرسه
به گفته دانشور، با توجه به شرایط موجود و احتمال بازگشایی مدارس در برخی از مقاطع تحصیلی اقداماتی از قبیل برگزاری برنامهها، دورههای آموزشی و مهارتی در بستر فضای مجازی، اهدای ماسک به تمامی مدارس ابتدایی دوره اول، ضدعفونی کلاسها، حیات مدرسه، سرویسهای بهداشتی، بازپیرایی فضای بیرونی مدارس و احیای فضای سبز بیرونی و درونی مدارس توسط ادارات آموزشهای شهروندی و زیباسازی مناطق انجام میشود.
بحث نگهداشت اِلمانهای ترافیکی شهر از موضوعات مهم است/شرایط خوبی در این زمینه نداریم
اعضای شورای شهر هم تأکید دارند که باید برخی از مشکلات برطرف شوند. سیداحمد علوی عضو شورای شهر تهران در این باره میگوید: مشکل و معضل پیشرو شروع سال تحصیلی در مهرماه است که امیدواریم معاونت حمل و نقل ترافیک برای برونرفت از این معضلات تدبیری کند.
وی ادامه داد: بحث نگهداشت اِلمانهای ترافیکی شهر از موضوعات مهمی است که اکنون شرایط خوبی ندارد که باید بخش عمدهای از مشکلات برطرف شود.
وی ادامه داد: انتظار معجزه نداریم اما کمک میکنیم که انشاءالله برای این پیک ترافیکی تدبیری صورت گیرد.
بالا بردن ظرفیت اتوبوسرانی در راستای نوسازی ناوگان حمل و نقل عمومی/تعمیر اتوبوس های فرسوده
البته ناصر امانی عضو شورای شهر تهران هم در خصوص برنامههای شهرداری در آستانه مهر، گفت: ما باید برنامهریزی کنیم که اگر مدارس باز شد مشکلی نداشته باشیم.
وی ادامه داد: یکی از اقدامات، بالا بردن ظرفیت اتوبوسرانی در راستای نوسازی ناوگان است و باید اتوبوسها را تعمیر و دوباره به چرخه برگرداند.
براساس این گزارش، هنوز مشخص نیست که آغاز سال تحصیلی از چه زمان شروع میشود، اما مدیران شهری برنامهریزیهایی برای این امر انجام داده تا مشکلی ایجاد نشود. هر ساله با آغاز سال تحصیلی شاهد پیک ترافیکی هستیم و باید برای این امر فکری صورت گیرد تا مشکلات به حداقل برسد.
سخنگوی شورای اسلامی شهر تهران بر لزوم همکاری مدیریت شهری تهران با نیروی انتظامی تاکید کرد.
به گزارش مجاهدت به نقل ازمشرق، علیرضا نادعلی سخنگوی شورای اسلامی شهر تهران در گفتوگو با میزان در مورد بالا بردن امنیت اجتماعی در شهر تهران اظهارکرد: هرگونه اقدامی که باعث بالا بردن امنیت شهروندان در شهر تهران بشود قطعا در برنامه های مدیریت شهری ششم تهران خواهد بود و شهردار تهران نیز این موضوع را مدنظر خود قرار خواهند داد و تعامل خوبی با نیروی انتظامی خواهیم داشت.
وی افزود: نیروی انتظامی از مدیریت شهری تهران انتظاراتی دارد که باید در کمیسیون های تخصصی این موضوع بررسی شود تا ببینیم چگونه می توان از ظرفیت تعامل مدیریت شهری و نیروی انتظامی استفاده کنیم.
سخنگوی شورای اسلامی شهر تهران گفت: موضوع مشخص این است که هرچیزی که باعث می شود آرامش مردم و شهروندان بالا برود مورد استقبال شورای شهر و شهرداری تهران است و ما استقبال می کنیم.
نادعلی تاکید کرد: با روحیه خوبی که از شهردار تهران سراغ دارم میتوان بگویم مدیریت شهری تهران میتواند تعامل خوبی با نیروی انتظامی داشته باشد.
رئیسی را نه برای سیادتش و نه برای روحانی بودنش، بلکه برای کارهای خوب و احیای منشها و روشهای فراموششده باید ستود و فراتر از این باید به او فرصت داد.
به گزارش مجاهدت به نقل ازمشرق، بیژن مقدم طی یادداشتی در سایت الف نوشت:
دوستی از من پرسید نظرت درباره آقای رئیسی چیست ؟ گفتم یاد گرفتهایم هم خوشبین باشیم و امیدوار ، هم نگران.
تجربه سیاسی ما نشان میدهد که نباید افراد را «مقدس» کرد که اولین گام برای سقوط همان هاست.
گفتم بهترین کار این است که کارهای خوبشان را بستاییم و کارهای بدشان را نقد کنیم. این بهترین روش برای اصحاب رسانه است. اگر این کار را کردیم معلوم می شود که دنبال اصلاحیم.
به او گفتم درباره آینده پیش بینی ندارم. چرا که مشکلات کشور آنقدر زیاد، عمیق، ساختاری و تلنبار شده است که نیازمند جراحیهای سخت است و به تبع آن هرگونه وعده زودهنگامی با شکست مواجه می شود.
دولت آقای روحانی که خود را «تدبیر و امید» نامید متأسفانه نه تدبیرش کارساز شد و نه توانست امید بیشتری به جامعه تزریق کند.
امروز در میان نخبگان از کلید واژه« سرمایه اجتماعی» به عنوان سوخت اصلی موتور دولت و حاکمیت یاد میشود.
سرمایه اجتماعی همین اعتماد مردم است که طی سالهای گذشته مورد آسیب جدی قرار گرفته است.
باید فکر کنیم چرا مردم کم طاقت شدهاند. در حالی که اینان همان مردمی هستند که هشت سال دفاع مقدس و سختی های ناشی از آن را پشت سر گذاشتند. مردمی هستند که امروز هم ظلم قدرتهای بزرگ جهانی را نه الزاماً در قالب جنگ نظامی که در قالب تحریمهای پیچیده و سخت اقتصادی لمس میکنند و در بسیاری از موارد هم با وجود ناراحتی و نارضایتی سخنی نمی گویند و تحمل می کنند.
کاری که آقای رئیسی می تواند انجام دهد کاهش فاصله ملت و دولت است و اقدامات و نحوه حضورش در میان مردم در همین مدت کوتاه نشان میدهد که توجه جدی به این امر دارد . او خوب میداند نمیتوان در کاخ ریاست جمهوری نشست و کشور را اداره کرد .
شهرداری را در ذهن مجسم کنید که هیچگاه پیاده و سواره کوچهها و پسکوچههای شهرش را گز نکرده باشد. او چگونه از چاله چوله ها مطلع می شود؟ از درد دست فروشان و از مشکلات اصناف ، شهروندان و…
آقای رئیسی را باید ستود. او دارد ما را به ارزش هایی باز می گرداند که حکم “کیمیا” پیدا کرده اند.
سرزده به استانها سفر می کند بی هیچ تشریفاتی ،بی هیچ اعلامی و بی هیچ فاصلهای.
حاشیه های شهر را می بیند با مردم کوچه و بازار حرف میزند و از نزدیک فریاد هایشان را میشنود.
کسی که چنین سلوکی را در پیش می گیرد از فریاد و اعتراض رودرروی شهروندانش نیز دلگیر نمی شود . برای او این روش بهترین روش “نظر سنجی” است و نیازی به دیدن چهره مردم از پشت شیشههای دودی اتومبیل نیست!
رئیسی را نه برای سیادتش و نه برای روحانی بودنش، بلکه برای کارهای خوب و احیای منش ها و روشهای فراموش شده باید ستود و فراتر از این باید به او فرصت داد.
گروه جهاد و مقاومت مشرق –برای گفتگو با خانواده چند شهید مدافع حرم فاطمیون راهی شهر اشتهارد شدیم. اولین خانهای که درش را به روی ما گشود؛ منزل شهید سید احمد سادات بود. آقامجتبی (فرزند شهید) و سرکار خانم سیدهصدیقه حسینی (همسر شهید) از زندگی پر فراز و نشیب پدر خانواده گفتند و در نهایت، ما را به بیابانهای اطراف شهر بردند تا مزار این شهید عزیز را نیز زیارت کنیم.
آنچه در ادامه میخوانید، چهارمین قسمت از گفتگوی ما با این خانواده رنجکشیده است که داغ پدر هنوز در گفتههایشان پیدا بود… در این بخش از گفتگو اسامی افرادی به صورت اختصار آمده که برای مسئولین اشتهارد به راحتی قابل شناسایی هستند و میشود از آنها پرسید به چه حقی اجازه خاکسپاری شهید سادات را در گلزارشهدا و قبرستانهای شهر ندادند؟!
پسر شهید: ۱۶ روز بعد آمدنشان که پدر شهید شدند، گفتند ایست قلبی است. یعنی در وبسایتها زدند که سید ایست قلبی کرده! پیکر پدر را به پزشکی قانونی فرستادیم که علت اصلی را مشخص کند. دو سه ماه طول کشید تا جواب پزشکی قانونی بیاید و علت، عفونت پیشرفته ریوی بود. که ما این را سریع پیگیری کردیم. الان هم در حال پیگیری امور برای احراز شهات هستیم.
**: آقاسید لحظه آخر در آی.سی.یو بودند؟
پسر شهید: نه، در بخش بودند. فرستادیم آمپولها را بزنند، نیم ساعت بعد، زن داداشم آمد گفت برو مدارک بابا را بیاور؛ من فهمیدم بابا شهید شده.
مادرم اصلا نفهمید بابا چی شد؛ بابا کتش را پوشید، شلوارش را پوشید، غذایش را هم خورد. با این که ماه رمضان بود، چون پدر در حالت مسافرت و مأموریت بود، مادر گفت روزهات را نگیر؛ غذایت را بخور. خودشان آماده شدند که بروند بیمارستان. ما پدر را تا پای پلهها بردیم؛ جلوی پلهها که رسید از حال رفت. خودش از پلهها رفت پایین. پدرم هیکلی و سنگین بود، اگر پایین نیامده بود، نمیشد پدر را ببریم پایین. باید ۷ **: ۸ نفر جمع میشدند تا بتوانند پدر را جابجا کنند. جلوی ماشین که رسید، بیحال شد. رفتیم بیمارستان الزهرای اشتهارد. علت شهادتشان هم عفونت پیشرفته ریوی بود. خیلی در حق پدر من ظلم شد. خیلی ظلم شد. اگر شما مظلومترین شهید فاطمیون را بخواهید معرفی کنید، پدر من بود. با تمام سابقه جهادی و با تمام خدمتی که کرد،اینگونه با او برخورد کردند.
**: برادر شهید هم بودند، پسرشان هم جانباز مدافع حرم بود…
پسر شهید: هم خودش جانباز بود و هم پسرش جانباز بود. حتی اگر پدر را شهید هم نمیدانستند ابتدا به صورت قانونی باید در قطعه صالحین امامزاده دفن میکردند. اما نگذاشتند در این قطعه دفن بشود.
**: کدام امامزاده؟
پسر شهید: امامزاده «ام کبری» و «ام صغری» که آن طرفش قطعه شهداست این طرفش صالحین خاکسپاری شدهاند. مثل جانبازان و پدران و مادران شهدا.
**: آنجا پدر و مادر شهدا و جانبازان هم خاکسپاری میشوند؟
پسر شهید: بله. پدر من شرعی و قانونی باید در قطعه صالحین دفن میشد. حتی بعدها که این اتفاق افتاد، آقای دکتر فاطمی گفت که سید، شهید است و باید او را در گلزار شهدا خاکسپاری میکردند. ما گفتیم اشکال ندارد؛ شما نمیگذارید یا مردم حساسیت دارند که ما افغانها را در قطعه صالحین دفن نمیکنید…
**: چرا سید را به گلزار شهدا نبردند؟ کسی پیگیر نبود؟
پسر شهید: خیر، نه امامزاده پیگیر شد، نه سپاه اشتهارد پیگیر شد. ما وقتی پدر را دفن کردیم، شب دفتر اصلی فاطمیون متوجه شد پدر شهید شده. البته یگان البرز مطلع بود که پدر را فرستادند پزشکی قانونی تا علت فوت پدر مشخص شود، چون بالاخره نیروی مسلح بود.
ما پدر را آوردیم اینجا دفن کنیم که نگذاشتند. یک عده تجمع کردند، هتک حرمت کردند، توهین کردند.
**: چه کسانی بودند؟
پسر شهید: ۷ ، ۸ نفر آدم بودند که اسامیشان هم هست، ولی متاسفانه هیچ کسی هم بعد از آن اتفاقات نیامد بگوید چرا این کار را کردید!
**: مبنایشان چه بود؟ چهکاره بودند؟
پسر شهید: هیچ کار دولتی نداشتند. ما گفتیم اشکال ندارد، اینجا قبرستان عمومی دارد و پدربزرگم هم آنجا دفن است؛ زیرش را میکَنیم برای پدر. قبرستان عمومی بود دیگر. مزار بابا را آنجا کندیم، از دادستانی و شهرداری هم نامه داشتیم. البته بنیاد شهید و ایثارگران اشتهارد خیلی کم کاری کردند. رئیسشان هم خیلی کمکاری کردند. خدا جوابشان را بدهد.
آمدیم داخل قبرستان عمومی، دیدیم ۷ **: ۸ نفر ریختهاند و دارند قبر را پر میکنند! جلوی خواهرم، دارند فحش میدهند. گفتم دارید چهکار میکنید؟ گفتند اگر پدرت را اینجا دفن کنی تو را هم میکُشیم. این حرفی است که آقای «ه س» به من زد.
**: مسئولیتش چه بود؟
پسر شهید: هیچ مسئولیتی ندارد، قبرکَن است. گفت اگر بابات را اینجا دفن کنی، تو را هم میکُشم. ۲۰ **: ۳۰ نفر آدم آنجا شاهد بودند. من اصلا ماندم که چهکار کنیم ؟ الان بابایم را کجا دفن کنیم؟ شهیدمان را کجا ببریم؟ پدرم مگر چه هیزم تری به شما فروخته بود؟ شما که میشناسید پدرم را؛ پدرم ده سال در سوریه جنگیده، آدم آبرومندی است…
**: منظورشان چه بود؟
پسر شهید: میگفتند تبعه افغان، حق ندارد. اینها لج کردند با ما؛ سر اینکه ما میخواستیم پدرمان را آنجا دفن کنیم با ما لج کردند؛ گفتند اصلا ما نمیگذاریم پدرتان در اشتهارد دفن شود!
**: پس کجا باید میبردید؟
پسر شهید: پدرم را بردیم بیرون شهر و در بیابان دفن کردیم…
**: (با تعجب) یعنی این کار را کردید؟!
پسر شهید: بله؛ فرمانده تخصصی یگان فاطمیون، با بیشترین سابقه در یگان فاطمیون را در بیابان دفن کردیم!
**: واقعا مجبور شدید این کار را بکنید؟
همسر شهید: مجبور شدیم. گفتند اینها چند سال است که اصلا قبرهای اتباع را جدا کردهاند.
**: جایی بردید که بقیه اتباع هم بودند؟
پسر شهید: بله،تعداد دیگری از افغانهای مظلوم هم آنجا هستند.
همسر شهید: یک قبرستان است که تازه تشکیل دادهاند؛ یک طرف اهل تسنن را گذاشتند، یک طرف شیعهها را. ولی سید واقعا جایش آنجا نبود. یعنی اگر بگوییم یک آدم عادی فوت کرده و بردهاند آنجا هم باز قلب آدم مسلمان میگیرد. ولی سید این همه سال به سوریه رفته، هم برادر شهید است، هم جانباز است، هم خدمت کرده، شهیدشده برای دفاع از همین ناموس و همین آب و خاک. وقتی داعش به مجلس شورای اسلامی در تهران آمده بود، چقدر را کشت؟ آن موقع سید داشت در خاکریزها میجنگید؛ واقعا این انصاف نبود.
**: به نظرم کم کاری واحد فاطمیون هم بود.
همسر شهید: آن روز که سید را خاک کردند آن آقای مسئول آمده بود و با کت و شلوار، کناری ایستاد و هیچ کاری نکرد. یک بیسیم هم دستش بود. بنده خدا! تو که داری میآیی حداقل یک نیروی نظامی هم با خودت بیاور که کاری از دستش بربیاید. خلاصه سید اینقدر مظلومانه و غریبانه به شهادت رسید.
**: آن مسئول در جریان بود که آقا سید مدافع حرم است؟
پسر شهید: پدر اصلا جانبازیاش را آنجا درست کرده بود. میدانست پدر ما جانباز است، میدانست پدر ما فرمانده متخصص فاطمیون است، میدانست پدر ما بیشترین سابقه جهادی را دارد. برادر شهید است، میدانست پدر ما فرزندش جانباز است، از همه اینها اطلاع داشت با این حال کاری نکرد.
فقط آمد و به آن گروه گفت: بگذارید دفن شود!… آنها هم گفتند: نمیگذاریم دفن شود! اگر دفن شود جنازه را میکشیم بیرون و متلاشی میکنیم!… او هم سکوت کرد و چیزی نگفت.
**: الان چطور میشود مزار آقاسید را زیارت کنیم؟
همسر شهید: باید بروید قبرستان افغانیها در حاشیه شهر.
پسر شهید: الان پدرم ۵ کیلومتریِ اشتهارد دفن است و هر سری که میخواهیم برویم …، خیلی سختی میکشیم.
همسر شهید: ۶۰ هزار تومان کرایه ماشین میدهیم و میرویم. برای برگشت هم کلی دردسر داریم چون کسی حاضر نیست بیاید آنجا و ما را سوار کند.
پسر شهید: عجیب و غریب است. اصلا کاری ندارم؛ برای ما فرقی نمیکند؛ پدر ما بود دیگر؛ همین که اسمش مانده و راهش مشخص بود، برایتان فیلمهایش را میگذارم تا بدانید چه شخصیتی بود؛ ولی این کار در حق پدرم بیانصافی بود…
**: این کار را جای دیگر ندیدهام. برعکس آن را دیدهام. یادم هست منزل شهید عباس حیدری بودیم. منزل پدرشان و فامیلهای پدریشان در پیشواست و تولد شهید در پاکدشت بوده. سپاه پاکدشت و پیشوا با هم دعوا میکردند که این شهید ماست و باید بگذارید در شهر ما تشییع باشکوه شود و پیش ما باشد. و متاسفانه این برخورد در اشتهارد، یک مورد عجیب است.
در فیلمهایی که از سید باقیمانده میشود حس و حال آخرهایش را فهمید. تغییراتش کاملا مشخص است.
پسر شهید: عجیب و غریب بود.
**: خدا رحمتش کند. میخواهم بگویم آنجا دو تا سپاه و بنیاد شهید با هم جر و بحث داشتند که ما باید شهید را تحویل بگیریم و فرزندِ اینجاست و بردند در امامزاده جعفر پیشوا به خاک سپردند. این سری که من رفتم دو تا شهید مدافع حرم بودند که با هم دوست بودند، به فاصله دو سه ماه از هم شهید شدند، یکی برج ۸ و یکی برج ۱۱، آنها را کنار هم در قبر گذاشتند. این قبر شاید ۵ متر فاصله دارد با قبر سرلشکر اردستانی که در حادثه هواپیما با شهید ستاریو یارانش شهید شد و کنارشان هم مزار امام جمعه شهر است. اصلا اینطور نگفتند که به خاطر اینکه افغانستانی هستند بروند خارج شهر…
پسر شهید: چون ابتدا علت شهادت پدر ما مشخص نبود، گفتند ایشان فوت کرده است.
**: به فرض اینکه شهید میشدند هم اینها همین کار را میکردند؟
پسر شهید: بله دیگر. هیچ کسی حتی برای پدرمان مراسم نگرفت. من دلم دارد میسوزد برای اینکه نعیم رضایی، رفیق خودم بود و شهید شد. نعیم کلا دو ماه رفت سوریه. دو ماه رفت بعد شهید شد و آوردند و تشییعش کردند و مراسم گرفتند و در گلزار شهدای اشتهارد به خاک سپردند. پدر من هفت سال سابقه جهادی دارد، اسم حضرت زینب که میآمد گریه میکرد، این خصلتش را مادرم به شما میگوید. نه تنها از مادرم، بلکه از تمام همرزمانش بپرسید پدرم اسم بیبی زینب که میآمد گریه میکرد، اسم امام حسین که میآمد گریه میکرد، میگفت خدایا ما را شهید کن؛ خاکسپاری بابا در بیابان اصلا یک اتفاق عجیب و غریب بود، ما اصلا توقع نداشتیم. لج و لجبازی شد، برای چهلم پدرم تنها کسی که از یگان فاطمیون آمد آقای دانیال فاطمی بود که خودجوش است و اصلا مسئولیتی ندارد؛ هیچ کس دیگر نیامد!
**: آقای دانیال فاطمی هم تازه مغضوب آنهاست به خاطر حرفهایی که میزند…
پسر شهید: دوستش ندارند. اما زمانی که این را شنید آمد گفت واقعا چه اتفاقی برای سید افتاد؟ اصلا چطور میشود؟ اصلا باور نمیکرد.
**: سید را در سوریه دیده بود؟
پسر شهید: دوست بودند با هم، دوست قدیمی بود. گفت اصلا باورم نمیشود که سید احمد برایش این اتفاق افتاده و این طور شده. گفت با توجه به شخصیت و فعالیتهای عظیمی که در سوریه انجام داده فرمانده میدانیاش آقای «ص» زنگ زد گفت تدمر دوبار آزاد شد؛ گفت پشت آزادی تدمر، سید احمد بود؛ گفت در توپخانه که فعالیت میکرد، ۱۰۷ داعش را چنان وسط داعش زد که هنوز هم که هنوز است فرمانده لشکر میگوید یادش بخیر سید احمد چه کار کرد؛ چه حماسهای آفرید. پدر من شیرمرد فاطمیون بود.
آقای فاطمی زمانی که این را شنید گفت باورم نمیشود؛ هنوز که هنوز است باورم نمیشود سید را بردند بیابان. گفت فکر میکردم زمانی که سید شهید شود سپاه قدس یک مراسم خیلی باشکوه برایش میگیرند.
بعد از شهادت آقاسید، این استدلال خودم است که پدرم اصلا روضه مجسم بود. فرضم بر این شد که پدرم مثل کل عمرش که به اهل بیت اقتدا کرد، این دم آخری هم به مادر سادات اقتدا کرد با این اتفاقی که افتاد.
اما این گلهها هست. اول که آمدید، شما گفتید اشتهارد «مسجد» زیاد دارد، گفتم اما «مسجدی» خیلی کم دارد. و این برای من دردی است که هیچ جا هم گفته نشده. فقط اینکه آقای «ف» و «ه» و تعدادی از مسئولان شهر آمدند اینجا، دو کیسه برنج آوردند و یک ملیون تومان پول دست مادرم دادند و رفتند! بعد در وب سایت خودشان زدند که ما لوح تقدیر دادیم، فلان کردیم، بیسار کردیم، پیگیری کردیم… ما که چیزی ندیدیم.
پدرم هم بر فرض اینکه ۷ سال جهاد کرده، ۷ سال از زندگیاش گذشته (خواهر من ۸ سال بود پدرم را ندیده بود) حق داشت یک بنر تسلیت برایش در شهر نصب کنند؟ یک کارمند ساده اداره گاز و آب هم وقتی برایش یک اتفاقی میافتد، یک بنر سر خیابان میزنند که فلانی افتاد و… همین را هم برای پدر من نزدند. هیچ کار نکردند برای ما…
همسر شهید: بنرهایی که خودمان زده بودیم را هم شبانه کنده بودند!
پسر شهید: گفتیم یک اطلاع رسانی بکنیم و بنرهای کوچکی را خودمان برای پدر زدیم که مراسمش را اعلام کنیم. یک گروه ۷ ، ۸ نفری بودند که من اینها را میشناسم و بنرها را پاره کردند. همان کسانی بودند که نگذاشتند پدر در امامزاده دفن شود و بعد نگذاشتند داخل قبرستان عمومی دفن شود….
**: آن ۷،۸ نفر مشکلشان چه بود؟
پسر شهید: اشتهاردی هستند، مشکلشان این است که پدرمان از اتباع افغان است.
**: اصلا سید را میشناختند؟
پسر شهید: پدر ما خیلی با این اوباش جر و بحث میکرد چون ضدانقلاب هستند. یکیشان آموزش و پرورشی است، یکیشان هم در اداره آب کار میکند، ولی چون از آن قماشهایی هستند که در هر حادثهای میروند و شعارهای غیرانقلابی میدهند، پدر ما زیاد با این طور آدمها معاشرت نداشت. پدرم پایگاهش همین مسجد حضرت ابوالفضل (ع) بود. یعنی از خانه فقط میرفت مسجد اذانش را میگفت و نمازش را میخواند و برمیگشت.
آقای سیدکمال هم هیئت امنای مسجد است که پدرم را خوب میشناسند، در فیلمی که پدرم اذان میگویند، در نهایت میآید پیشانی ایشان را میبوسد.
**: اسم این ۷ ، ۸ نفر را دارید به ما بگویید.
پسر شهید: بله، آقای «ج الف» معلم خودم بود. من در قبرستان که پدر را دیدم، گفتم آقای … من اصلا از شما توقع ندارم! گفتم شما معلم ما بودید. اگر این اتفاق افتاده، زشت است شما بروید در قبرستان بایستید؛ شما معلم ما بودید، ما با شما خاطرهها داریم. یا مثلا آقای «ه س» که در ابن جمع بودند، مواد فروش هستند.آدمهای درست و حسابی نیستند؛ اعتیاد دارند و موادفروش هستند. یا آقای «م ی» در اداره (…) است. من اسامی دقیقشان را دارم.
هر چند وقتی این اتفاق افتاد سپاه هم آمد، نه اینکه نیامده باشد. سه چهار نفر جوان سپاهی آمدند، ایستادند و رفتند. مراسم تشییع پدرم که در بیابان شروع شد دیدم فلام مسئول اشتهارد آمدند، خیلی دوست داشتم بپرسم آقای «پ» شما که آمدید، نمیتوانستید بیست دقیقه، نیم ساعت زودتر بیایید و موضوع خاکسپاری در امامزاده را برای پدر من درست کنید؟! گفت من تازه آمدهام و با این شهر آشنایی کامل ندارم. یک بهانههای خاصی آوردند. خیلی در حق پدر ما کملطفی کردند؛ خیلی دروغ گفتند. داخل وب سایتشان گفتند ما برای اینها لوح تقدیر آوردیم؛ ما که لوح تقدیرشان را ندیدیم.
همسر شهید: من این را نگفتم و در دلم سنگینی کرده؛ ما رفتیم برای سید سنگ قبر سفارش بدهیم. آن سنگتراش گفته بود که یک مقدار از مبلغ سنگ قبر شهدا و جانبازان را بنیاد شهید تقبل میکند. ما زنگ زدیم به بنیاد و گفتند نه؛ همچین چیزی نیست.
من نمیگویم چون پول نداربم، چرا، پولش را داشتیم؛خدا هیچ کس را محتاج کسی نکند. ولی ما رفتیم و پیگیری کردیم ولی هیچ مبلغی برای سنگ قبر ندادند. ما سنگ قبر سید را خودمان گذاشتیم. ولی وقتی من به امام جمعه اشتهارد مراجعه کردم گفت من زنگ میزنم سپاه تا یک مبلغی از آن را مساعده بدهند به شما؛ مثلا از چهار میلیون و خردهای، یک مبلغی را کمک کنند. ما رفتیم سپاه، گفتند یک فاکتور برای ما بیاورید که شما چقدر هزینه کردهاید برای سنگ قبر؟ ما یک فاکتور هم بردیم؛ الان سه چهار ماه میشود که هیچ کمکی حتی برای سنگش هم نکردند؛ که مثلا از آن ۵ میلیون تومانی که خرج کردیم، حداقل مقداریاش را به ما بدهند…
پسر شهید: خدا را شکر من خودم شاغلم، برادرم کار میکند، ما اصلا هیچ چشمداشتی نداریم به مساعده و کمک مالی این دوستان. اما موضوع اصلی، همدلی و همراهی با ما بود…