شهرری

عکس/ ری، میراث‌دار کهن ایران

عکس/ ری، میراث‌دار کهن ایران



ری یکی از شهرهای مهم ایران باستان و کهن‌ترین شهرهای جهان است به‌طوری‌که این منطقه را در گذشته «شیخ البلاد» می‌گفتند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، ‌تاریخ سکونت در این شهر به ۶۰۰۰ سال پیش از میلاد برمی‌گردد. ری در لغت به معنای شهر سلطنتی است و در دوره زیاریان و نیز سلجوقیان پایتخت ایران بوده است.

‌با وجود اینکه شهر ری مرکز شهرستان ری است، این شهر منطقه ۲۰ شهرداری تهران نیز محسوب می‌شود. در فرهنگ عامیانه به این شهر به واسطه مدفون بودن حضرت عبدالعظیم حسینی (علیه‌السلام)، شاه عبدالعظیم نیز می‌گویند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عکس/ ری، میراث‌دار کهن ایران بیشتر بخوانید »

اعزام به جبهه با شناسنامه برادر/ فرماندهی در وسط آتش و مجروحیت

اعزام به جبهه شهید زمانلو با شناسنامه برادر/ فرماندهی در وسط آتش و مجروحیت


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: هنوز ریش و سبیل‌هایش درنیامده بود که عزم رفتن به جبهه کرد، جوان ۱۷ ساله اهل شهرری تهران که از ابتدای انقلاب و در ابتدای نوجوانی دلش را به مهر امام گره زد و وقتی فرمان او برای پیوستن جوان‌ها به جبهه را دید همه همتش را به کار گرفت که قطره‌ای از دریای رزمنده‌های مسیر حق باشد.

حسن درس خوانده مکتب امام و اهل بیت بود، کودکی و نوجوانی‌اش در مسجد گذراند و روح و جانش را محبت به دین و انقلاب پیوند داد، برای همین دور از ذهن نبود در روز‌هایی که کشور و انقلاب به خطر افتاده دست روی دست بگذارد و با حمله بعثی‌ها بی تفاوت از این اتفاق بگذرد، همین شد که در اواسط نوجوانی خود را به آب و آتش زد تا راهی جبهه شد.

داوود، برادر بزرگتر حسن زمانلو، خود از مردان جبهه و جنگ و راوی خاطرات برادر است که در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس آن را مطرح کرده است و مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

شادی بازگشت امام به تهران

ما شش برادر و خواهر بودیم که حسن چهارمین فرزند خانواده، متولد سال ۱۳۴۴ و ۲ سال از من کوچکتر بود. به واسطه فاصله سنی کممان با هم رابطه خوبی داشتیم ضمن اینکه حسن نسبت به خواهر و برادر کوچمان احساس مسوولیت زیادی داشت و توی رفت و آمد به مدرسه همراهشان می‌رفت.

دایی و پسردایی‌های ما فعالیت انقلابی و مذهبی زیادی داشتند و ارتباط خوب ما باعث شد تاثیر زیادی در زندگی ما داشته باشد. زمانی که امام خمینی به ایران برگشت حسن همراه دایی برای استقبال از امام به بهشت زهرا (س) رفتند، یادم هست که حسن چقدر خوشحال بود. همراه دایی در مسجد قائمیه فعالیت‌های مذهبی و تلاوت قرآن داشت و بعد‌ها هم در مسجد فاطمیه کوچه خودمان پایگاه بسیج را فعال کرد.

جعل شناسنامه برای رفتن به جبهه

همان اوایل انقلاب عضو بسیج شد. وقتی جنگ با اینکه سن کمی داشت و اجازه ثبت نام به او نمی‌دادند شناسنامه مرا به پایگاه برد تا برای اعزام به جبهه نام نویسی کنند. یکی از دوستان به پدرم در مسجد خبر داده بود پسرت برای رفتن به جبهه ثبت نام کرده، پدر آمد به من گفت تو رفتی ثبت نام؟ گفتم من قصد رفتن به جبهه دارم، ولی هنوز ثبت نام نکردم، از حسن پرسیدیم متوجه شدیم با شناسنامه ثبت نام کرده. خب به جبهه علاقه زیادی داشت و موفق شد سال ۱۳۶۱ سمت سقز و بانه برود. ۴ ماه آنجا بود و بعد مدتی مرخصی آمد و مجدد به جنوب اعزام شد. در آنجا فرماندهی یکی از بخش‌های تیپ‌عبدالعظیم را برعهده داشت.

اعزام به جبهه با شناسنامه برادر/ فرماندهی در وسط آتش و مجروحیت

خیلی سر به زیر و آرام بود. از همان بچگی روی نماز و روزه‌اش حساسیت داشت. کلاس قرآن می‌رفت و مسجد فعالیت می‌کرد. هم پدر مادر، و هم فامیل از او رضایت داشتند. زمانی که آیت الله بهشتی شهید شد یکی از دوستان حسن به شهید توهین کرده بود که همین باعث شد حسن خیلی ناراحت شود و می‌گفت نباید پشت شهید حرف بزنید، به خصوص که شما متوجه نمی‌شوید بهشتی چه کسی بود. خیلی وقت‌ها خودش هم از شهادت صحبت می‌کرد و می‌گفت اگر شهید شدم راهم را ادامه ندهید و مراقب انقلاب باشید.

آخرین باری که حسن را دیدم دی‌ماه بود که من از عملیات والفجر ۴ برگشتم خانه، نیمه‌های شب رسیدم و همینکه وارد خانه شدم حسن بیدار شد، حالم را پرسید، چون شنیده بود چند تن از دوستانم مجروح شده‌اند، هرچه گفتم نصف شب است و بخواب گوش نکرد، چراغ‌ها را روشن کرد، کمی نگاهم کرد و سوال پرسید تا مطمئن شود حالم خوب است. دو سه روزی باهم بودیم، حسن هنرستان درس می‌خواند و کمی به کار‌های مدرسه‌اش رسید، زمان مرخصی‌ام که تمام شد مرا برد ترمینال آزادی تا دوباره به جبهه بروم. دیگر او را ندیدم تا اینکه در مریوان بودم که خبر رسید حسن مفقود شده.

اعزام به جبهه با شناسنامه برادر/ فرماندهی در وسط آتش و مجروحیت

برزخ بی خبری چند ساله از وضعیت نامعلوم برادر

عملیات خیبر حسن و دوستانش در مقابل پاتک دشمن که قصد داشت جزیره مجنون را بگیرد ۷۲ ساعت مقاومت کردند، یکی از رفقایش می‌گفت ما دیدیم که حسن تیر به پهلو و سر کتفش خورده، فقط به ما گفت پیشروی کنید و کاری به من نداشته باشید، ماهم جلو رفتیم، اما حملات شدید دشمن باعث شد برگردیم عقب و نتوانستیم حسن را به عقب بکشیم، دیگر نمی‌دانستیم شهید شده یا اسیر.

بعد از آن وقتی اسرا آزاد شدند چندباری از اسرا سراغ حسن را گرفتیم، ولی همه همان حرف‌هایی که پیش از این شنیده بودیم را زدند تا اینکه سال ۱۳۷۴ از طرف سپاه کیف و پلاک حسن را به دایی‌ام دادند و اعلام کردند حسن شهید شده، تصمیم گرفتیم تا بازگشت پیکر چیزی به خانواده نگوییم. در این مدت پدر که چیز زیادی بروز نمی‌داد و مادر هم حرفش این بود که افتخارمان است فرزندمان در راه اسلامی شهید شده. همان سال خبر دادند پیکر پیدا شده و دایی وسایل حسن را به پدر و مادرم داد.

اعزام به جبهه با شناسنامه برادر/ فرماندهی در وسط آتش و مجروحیت

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اعزام به جبهه شهید زمانلو با شناسنامه برادر/ فرماندهی در وسط آتش و مجروحیت بیشتر بخوانید »

سهم یک خانواده از سفره انقلاب با یک جانباز و ۲ شهید/ زین العابدین گل سرسبد بچه‌های خانواده بود

وجه امتیاز شهید توسلی در میان برادرانش/ حیرت اساتید از نقاشی شهید از امام+ عکس


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از اعضای جامعه قرآنی به نیابت از قاریان، حافظان، مربیان و فعالان قرآنی در سری دیدار‌های خود با خانواده شهدا در ایام سالروز رحلت امام خمینی (ره) به دیدار خانواده شهیدان سید محمدرضا و زین‌العابدین توسلی رفتند.

در این دیدار که رحیم قربانی مسوول قرآن و عترت بسیج سپاه محمد رسول الله (ص) و مهدی حسینی مدیر دارالقرآن نهاجا مهمانان را همراهی می‌کردند، تعدادی از اعضای گروه تواشیح محمد رسول الله (ص) به اجرای قطعه شعری در مدح امام رضا (ع) پرداختند و برادر شهید که خود از جانبازان دوران دفاع مقدس به ذکر خاطراتی از برادران شهیدش به ویژه شهید زین العابدین که از شهدای قرآنی بود پرداخت.

برادر شهید در بیان خاطراتی از شهید زین العابدین اظهار داشت: ما زین العابدین را سعید صدا می‌کردیم. یک خاله‌ای داشتیم که شوخ بود و می‌گفت، چون اسم زین العابدین سخت است من می‌گویم سعید. مادرم هنگامی که زین العبادین را باردار بود، یک شب درد زیاد بر او مستولی می‌شود. همان شب خواب آقایی را می‌بیند که به او می‌گوید به زودی دردت خوب می‌شود. گویا آن آقا خودش را زین العابدین معرفی کرده بود، فردای آن روز مادرم وضع حمل می‌کند و وقتی متوجه می‎شود بچه پسر است اسم او را زین العابدین می‌گذارد.

وی افزود: برادرم از بچگی رفتارش با دیگر بچه‌ها فرق داشت. در سن پنج و شش سالگی وقتی همه دور سفره نشسته بودیم اگر کسی در میزد او اولین کسی بود که در را باز می‌کرد و همیشه در ادب و اخلاق پیش قدم بود. ما همه دست بوسی پدر و مادر را از او یاد گرفتیم. متولد سال ۱۳۳۷ بود و وقتی درسش را خواند به خاطر روابط و کاری که داشت مدام در مسجد و هیئت رفت و آمد می‌کرد. هم خطاط و هم نقاش زبردستی بود. قبل از انقلاب عکس سه در چهار و سیاه سفیدی از امام به دستش رسید که آن را به صورت رنگی با گواش نقاشی کرد. نقاشی فوق العاده شد به طوری که هرکس آن را می‌بیند تعجب می‌کند چرا که بسیار متبحرانه کشیده شده است. همه خط‌هایی که دارد شاخص است. هم حافظ هم قاری و هم خطاط بود. روش قرائتش را هم از استاد منشاوی پیروی می‌کرد.

این جانباز دوران دفاع مقدس در خصوص برادر شهیدش بیان کرد: من شروع کننده مسیر رفتن جبهه بودم و اصلا فکر نمی‌کردم بمانم، اما شهدا را از آخر می‌چینند و برادرم به شهادت برسد. وقتی سعید (زین‌العابدین) در عملیات گیلان غرب شهید شد ما خبری از او نداشتیم تا اینکه بعد ۸ ماه پیکرش آمد. در این چند ماه انتظار، مادرم خیلی بی‌تابی می‌کرد. هر جا صدای موتوری می‌شنید می‌گفت زین العابدین آمد. برای همین تلاش کردیم پیکرش را پیدا کنیم.

توسلی ادامه داد: برای آوردن پیکرش به غرب رفتیم. محمدرضا هم همراه ما بود که مارش عملیات رمضان را زدند، همانجا محمدرضا از ماشین پیاده شد و رفت برای عملیات، مدتی بعد هم او به شهادت رسید. من نمی‌خواستم برای تشییع برگردم، هرچه یکی از دوستان اصرار کرد که الان پدر و مادرت به تو احتیاج دارند قبول نکردم، آخرسر گفتیم استخاره می‌گیریم، آیه «و بالوالدین احسانا» آمد و من برگشتم.

سهم یک خانواده از سفره انقلاب با یک جانباز و ۲ شهید/ زین العابدین گل سرسبد بچه‌های خانواده بود

وی درباره فعالیت‌های قرآنی شهید زین العابدین افزود: ما قبل از انقلاب در دولت آباد ساکن بودیم، زین العابدین چند دوست داشت که در محله غیاثی زندگی می‌کردند که تعدادی از آنان شهید شدند. در مسجد جلسات قرآنی داشتند و تدریس می‌کردند آقای صادقی از دوستانشان سه برادر بودند که هر سه شهید شدند.

این برادر شهید دوران دفاع مقدس تصریح کرد: زین العابدین سه ماه بعد از اینکه ازدواج کرد به شهادت رسید. در نوجوانی نماز شب‌هایش را خوب به خاطر دارم، من بیدار نمی‌شدم، ولی می‌دیدم که او نماز می‌خواند از نظر اخلاق و هوش واقعا شاخص بود. هم لیاقت و هم سعادت شهادت را داشت. 

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

وجه امتیاز شهید توسلی در میان برادرانش/ حیرت اساتید از نقاشی شهید از امام+ عکس بیشتر بخوانید »

سهم یک خانواده از سفره انقلاب با یک جانباز و ۲ شهید/ زین العابدین گل سرسبد بچه‌های خانواده بود

سهم یک خانواده از سفره انقلاب با یک جانباز و ۲ شهید/ زین العابدین گل سرسبد بچه‌های خانواده بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از اعضای جامعه قرآنی به نیابت از قاریان، حافظان، مربیان و فعالان قرآنی در سری دیدار‌های خود با خانواده شهدا در ایام سالروز رحلت امام خمینی (ره) به دیدار خانواده شهیدان محمدرضا و زین العابدین توسلی رفتند.

در این دیدار که رحیم قربانی مسوول قرآن و عترت بسیج سپاه محمد رسول الله و مهدی حسینی مدیر دارالقرآن نهاجا مهمانان را همراهی می‌کردند تعدادی از اعضای گروه تواشیح محمد رسول الله (ص) به اجرای قطعه شعری در مدح امام رضا (ع) پرداختند و برادر شهید که خود از جانبازان دوران دفاع مقدس به ذکر خاطراتی از برادران شهیدش به ویژه شهید زین العابدین که از شهدای قرآنی بود پرداخت.

برادر شهید در بیان خاطراتی از شهید زین العابدین اظهار داشت: ما زین العابدین را سعید صدا می‌کردیم. یک خاله‌ای داشتیم که شوخ بود و میگفت، چون اسم زین العابدین سخت است من می‌گویم سعید. مادرم هنگامی که زین العبادین را باردار بود، یک شب درد زیاد بر او مستولی می‌شود. همان شب خواب آقایی را می‌بیند که به او می‌گوید به زودی دردت خوب می‌شود. گویا آن آقا خودش را زین العابدین معرفی کرده بود، فردای آن روز مادرم وضع حمل می‌کند و وقتی متوجه می‎شود بچه پسر است اسم او را زین العابدین می‌گذارد.

وی افزود: برادرم از بچگی رفتارش با دیگر بچه‌ها فرق داشت. در سن پنج و شش سالگی وقتی همه دور سفره نشسته بودیم اگر کسی در میزد او اولین کسی بود که در را باز می‌کرد و همیشه در ادب و اخلاق پیش قدم بود. ما همه دست بوسی پدر و مادر را از او یاد گرفتیم. متولد سال ۱۳۳۷ بود و وقتی درسش را خواند به خاطر روابط و کاری که داشت مدام در مسجد و هیئت رفت و آمد می‌کرد. هم خطاط و هم نقاش زبردستی بود. قبل از انقلاب عکس سه در چهار و سیاه سفیدی از امام به دستش رسید که آن را به صورت رنگی با گواش نقاشی کرد. نقاشی فوق العاده شد به طوری که هرکس آن را می‌بیند تعجب می‌کند چرا که بسیار متبحرانه کشیده شد. همه خط‌هایی که دارد شاخص است. هم حافظ هم قاری و هم خطاط بود. روش قرائتش هم از استاد منشاوی پیروی می‌کرد.

این جانباز دوران دفاع مقدس درخصوص برادر شهیدش بیات کرد: من شروع کننده مسیر رفتن جبهه بودم و اصلا فکر نمی‌کردم بمانم، اما شهدا را از آخر می‌چینند و برادرم به شهادت رسید. وقتی سعید در عملیات گیلان غرب شهید شد ما خبری از او نداشتیم تا اینکه بعد ۸ ماه پیکر زین العابدین آمد. در این چند ماه انتظار مادرم خیلی بیتابی می‌کرد. هر جا صدای موتوری می‌شنید می‌گفت زین العابدین آمد. برای همین تلاش کردیم پیکرش را پیدا کنیم.

توسلی ادامه داد: برای آوردن پیکرش به غرب رفتیم، محمدرضا هم همراه ما بود که مارش عملیات رمضان را زدند، همانجا محمدرضا از ماشین پیاده شد و رفت برای عملیات، مدتی بعد هم او به شهادت رسید. من نمیخواستم برای تشییع برگردم، هرچه یکی از دوستان اصرار کرد که الان پدر و مادرت به تو احتیاج دارند قبول نکردم، آخرسر گفتیم استخاره می‌گیریم، آیه و بالوالدین احسانا آمد و من برگشتم.

سهم یک خانواده از سفره انقلاب با یک جانباز و ۲ شهید/ زین العابدین گل سرسبد بچه‌های خانواده بود

وی درباره فعالیت‌های قرآنی شهید زین العابدین افزود: ما قبل از انقلاب در دولت آباد ساکن بودیم، زین العابدین چند دوست داشت که در محله غیاثی زندگی می‌کردند که تعدادی از آنان شهید شدند. در مسجد جلسات قرآنی داشتند و تدریس می‌کردند آقای صادقی از دوستانشان سه برادر بودند که هر سه شهید شدند.

این برادر شهید دوران دفاع مقدس تصریح کرد: زین العابدین سه ماه بعد از اینکه ازدواج کرد به شهادت رسید. در نوجوانی نماز شب‌هایش را خوب به خاطر دارم، من بیدار نمی‌شدم، ولی می‌دیدم که او نماز می‌خواند از نظر اخلاق و هوش واقعا شاخص بود. هم لیاقت و هم سعادت شهادت را داشت.

در بیمارستان مجروح شده بودم و در عملیات مسلم ین عقیل ۱۰۰ ترکش خورده بودم. روی تخت بیمارستان زیارت عاشورا خواندم و خوابم برد. در عالم رویا من و یکی از همرزمانم که شهید شده بود را دیدم، گفتم تو که شهید شدی؟ گفت نه بابا بیا برویم.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سهم یک خانواده از سفره انقلاب با یک جانباز و ۲ شهید/ زین العابدین گل سرسبد بچه‌های خانواده بود بیشتر بخوانید »

سوختگی دو نفر در اثر انفجار ساختمانی در شهرری

سوختگی دو نفر در اثر انفجار ساختمانی در شهرری



انفجار و آتش‌سوزی در یک ساختمان مسکونی سبب مصدومیت یک زن و مرد در شهرری شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، امروز وقوع یک مورد حادثه انفجار و آتش سوزی در یک ساختمان مسکونی دو طبقه در شهر ری به سامانه ۱۲۵ اطلاع داده شد که درپی آن ستاد فرماندهی آتش نشانان دو ایستگاه و عوامل یک گروه مداد و نجات را به محل حادثه واقع در حمزه آباد، شهرک ممتاز اعزام کرد.

با حضور آتش‌نشانان در محل حادثه مشاهده شد که حریق و انفجار در یک ساختمان مسکونی قدیمی دو طبقه به مساحت حدود ۱۰۰ متر مربع رخ داده و کانون آن اتاق خواب واقع در طبقه همکف ساختمان بوده که به علت نامعلومی دچار انفجار و آتش سوزی شده بود.

در شرایطی که دود زیادی در حال زبانه کشیدن از پنجره‌ها به بیرون از ساختمان بود، آتش‌نشانان عملیات خود برای مهار و اطفای حریق را آغاز کرده و پس از تجهیز شدن به دستگاه تنفسی با استفاده از یک رشته لوله آبدهی وارد ساختمان شدند و شعله‌های آتش را که در حال گسترش و سرایت به اطراف بود، مهار و خاموش کردند.

همچنین گروهی دیگر از آتش نشانان یک مرد ۴۰ ساله و زنی ۳۴ ساله را که به شدت دچار سوختگی شده بودند از داخل ساختمان به بیرون منتقل کرده و برای مداوا به عوامل اورژانس حاضر در محل حادثه تحویل دادند.

آتش‌نشانان پس از خاموش کردن شعله‌های آتش و جستجوی تمامی طبقات برای اطمینان از نبود محبوس‌ها احتمالی، اقدام به ایمن سازی نهایی و تخلیه دود توسط فن‌های قوی از داخل ساختمان کرده و به مأموریت خود خاتمه دادند.

علت این حادثه نیز از سوی کارشناسان پلیس راهنمایی و رانندگی بررسی و اعلام خواهد شد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سوختگی دو نفر در اثر انفجار ساختمانی در شهرری بیشتر بخوانید »