شهرستان رشت

تقدیر سرلشکر باقری از مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس گیلان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از رشت، طی آیینی با حضور استاندار گیلان و سردار بایرامی رئیس سازمان اسناد و مدارک بنیاد حفظ آثار کشور، لوح تقدیر با امضای سرلشکر پاسدار محمدحسین باقری، رئیس ستادکل نیرو‌های مسلح به سرهنگ پاسدار «حسن حبیبی» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس گیلان اهدا شد.

دفاع مقدس گیلان” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/1403/9/30/2742798_174.jpg” alt=”تقدیر سرلشکر باقری از مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس گیلان” width=”600″ height=”400″ align=”middle”>

در متن این لوح آمده هست:

سلام علیکم

به پاس عملکرد شایسته و همکاری مؤثر جناب‌عالی در ساخت موزه‌های دفاع مقدس و مقاومت، در دستور ستادکل نیرو‌های مسلح مورد تشویق قرار گرفته‌اید.

از درگاه خداوند سبحان توفیقات روزافزون شما را در ظل توجهات خاص حضرت بقیة‌الله الاعظم ارواحنا له الفداه، تحت رهبری داهیانه مقام معظم رهبری و فرمانده کل قوا حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای عزیز (مدظله‌العالی) و در راه اعتلای هرچه بیشتر اقتدار نیرو‌های مسلح در عرصه‌های گوناگون و تحقق آرمان‌های والای انقلاب اسلامی و اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران مسئلت دارم.

انتهای پیام/

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

تقدیر سرلشکر باقری از مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس گیلان بیشتر بخوانید »

آب کاسه من در بارانِ شدید خدا گم شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از رشت- سمیه اقدامی در گفتگو اختصاصی با «فاطمه عباسی» همسر شهید مدافع حرم «محمد اتابه»؛ هر زمان که حرف از جنگ و مقاومت می‌شود به یاد این جمله ماندگار «شهید مصطفی چمران» می‌افتم که فرمودند: وقتی شیپور جنگ نواخته می‌شود مرد از نامرد مشخص می‌شود؛ و در این راه شهید مدافع حرم «محمد اتابه» که از متولدین دهه ۶۰ هجری شمسی هست در بخشی از وصیت نامه‌اش دلیل رفتن به سوریه و دفاع از حرم اهل بیت را برای یگانه فرزندش چه زیبا و ارزشمند نوشته هست.

او برای پسرش نوشته: پسرم و عزیز دلم «امیر حسین جانم»، بابایی من خیلی دوستت دارم؛ زیبایی نگاهت و چشمانت هیچ‌گاه فراموشم نمی‌شود پسرم، بابا رفت که حضرت زینب (س) تنها نماند؛ خانم زینب (س) در کربلا تنها ماند و در کربلا ما‌ها نبودیم ولی حالا چی؟ اکنون کربلای دیگر آغاز شده اگر من باز جا بمانم در آن روز حساب در برابر مولایم و پروردگارم و معبودم چگونه سر بالا بگیرم، آن هم با دستی خالی و بی‌توشه.

اینها بخشی از وصیت‌نامه شهید «محمد اتابه» هست که برای تنها فرزندش «امیرحسین» دو ساله به یادگار گذاشته و چقدر سخت هست دل کندن از دردانه شیرین زبان که وقتی اولین کلمه زندگی‌اش کلمه باباست.

«محمد اتابه» برای دفاع از حرم اهل بیت (علیه السلام) رفت تا «کلنا عباسک یا زینب» را برای ما معنا کند؛ به راستی جز عشق و ارادت اهل بیت چه می‌توانست جلودار محمد اتابه بشود؟

این روز‌ها معاندین و دشمنان انقلاب اسلامی با سقوط کشور سوریه حرف‌ها و پیام‌های متعددی در فضای مجازی و حقیقی بر زبان‌ها راندند و در خصوص پایمال شدن خون شهدا مدافع حرم شبهات زیادی به وجود آوردند. اگر این معاندین یک صفحه از وصایای شهدای مدافع حرم را بخوانند به خوبی متوجه می‌شوند که هدف از رفتن شهدای مدافع حرم برای نبرد با دشمن تا دندان مسلح چه بود؛ اگر محمد اتابه‌ها نمی‌رفتند آیا این افراد کج دار مریض می‌توانستند در داخل خاک ایران در مقابل داعش بایستند؟

اگر شهید اتابه همسر جوان و فرزند دو ساله و خانواده عزیزش را در ایران می‌گذارد و به سوریه می‌رود برای شخص بشار اسد و دولت سوریه نبود که می‌جنگید، بلکه عشق به اهل بیت و ولایتمداری او به دین و رهبرش بوده هست.

در این مجال کوتاه فرصتی دست داد تا با «فاطمه عباسی» همسر شهید محمد اتابه گفتگویی انجام دهیم و از او راجع به زندگی مشترک و عشق همسر شهیدش به خانواده و اهدافی که از رفتن به سوریه را داشت سوالاتی بپرسیم که از شما می‌خواهیم تا پایان گفتگو ما را همراهی کنید.

فاطمه عباسی در ابتدای گفتگو ما را به روز جشن عروسی‌اش برد و  برای ما اینگونه گفت: اولین اسمی که محمد خواند تا روی پاکت کارت عروسی بنویسم نام مبارک حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بود؛ بعد هم حضرت علی (علیه السلام)، حضرت زهرا (سلام الله علیها) امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) تا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف). چهارده تا پاکت جداگانه با کارت عروسی برای چهارده معصوم.

محمد می‌خواند و من می‌نوشتم. چند تا را که خواند گفتم: بقیه را خودم بلدم، اما همه را تا آخر یکی یکی اسم برد؛ من منتظر بودم تا ببینم با کارت دعوت‌ها چکار می‌کند؟! محمد همه را گذاشت بین صفحات قرآن به نیت دعوت از معصومین (علیهم السلام)؛ محمد می‌گفت: این حضرات معصومین (علیهم السلام) رو به مجلس‌مون دعوت می‌کنیم به این امید که شروع زندگی‌مون با حضور و رضایت اون‌ها همراه باشه و در زندگی بهمون کمک کنن. این روحیات محمد را تحسین می‌کردم و از قسمتی که خداوند برایم مقرر فرموده بود و انتخابی که داشتم خیلی احساس رضایت و شعف داشتم.

همسر شهید مدافع حرم در ادامه به روز‌های بعد از ازدواجش  پرداخت و گفت: دو هفته بعد از عروسی‌مان از طرف محل کار  به محمد آقا ماموریت داده شد به عنوان مسئول کاروان به همراه تعدادی از زائرین برای زیارت مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس عازم خوزستان شود؛ از آن جا که امکان بردن خانواده هم مهیا بود این فرصت را غنیمت شمردم و به عنوان اولین سفر زندگی مشترک‌مان برای زیارت یادمان‌ها و مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس با محمد همراه شدم.

در مسیر رفت در جوار امامزاده حسین (علیه السلام) توقف کردیم. اولین باری بود که به آن‌جا می‌رفتم. بعد از زیارت امام‌زاده حسین (علیه‌السلام) محمد پیشنهاد داد به زیارت شهدا و خصوصا مزار خلبان شهید «عباس بابایی» که در جوار امام‌زاده قرار دارد برویم؛ همراه با محمد برای خواندن فاتحه سر قبر این فرمانده شهید رفتیم، روی سنگ قبر را خواندم، دیدم نوشته هست: سالروز شهادت ۶۶/۵/۱۶ مصادف با عید قربان. این تاریخ و این سال و این روز دقیقا سالروز ولادت محمد بود یعنی عید قربان.

برگشتم و به محمد گفتم: اون روز که خدا شهید بابایی رو برد تو رو به جاش به دنیا فرستاد پس تو هم جا پای شهید بابایی می‌زاری و یه روز مثل شهید بابایی شهید میشی! روز‌های زیادی نگذشت که این حرفم درست از آب درآمد.

فاطمه عباسی از سخت‌ترین خداحافظی عمرش با همسرش برای ما گفت و ادامه داد: بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک، ماموریت رفتن‌های زیاد محمد کم کم به برنامه‌ای عادی در زندگی ما تبدیل شد و بدرقه و استقبال از محمد هم ماجرا‌های خودش را داشت.

از آن‌جا که من نمی‌خواستم دیگران از رفتن محمد و تنها بودنم در خانه مطلع شوند، توی خونه با او خداحافظی می‌کردم و از روی بالکن، رفتنش را نگاه می‌کردم و پشت سرش آب می‌ریختم؛ با نگاهم بدرقه‌اش می‌کردم تا دور شود.

وقتی که می‌خواست برگردد چه از ماموریت و چه از سر کار، کشیک می‌کشیدم تا برسد؛ قبل از اینکه زنگ خانه را بزند در را باز می‌کردم و لبخندش را پشت آیفون می‌دیدم.

وقتی می‌خواست از اعزام اول سوریه برگردد، امیرحسین را آماده کردم و رفتم همان جایی که دفعات قبل می‌آمد و منتظر ماندم؛ نیم ساعتی ماندم، اما خبری نشد.

محمد برایم زنگ زد و گفت: من جلوی در خونه هستم، هر چی زنگ می‌زنم کسی جواب نمیده! خونه نیستی؟ از قرار معلوم برای اینکه زودتر به خانه برسد ماشین دربست گرفته بود و مستقیم رفته بود خانه؛ خندیدم و گفتم: الآن میام.

اما مشکل‌ترین خداحافظی وداع آخر بود؛ شب بود و باران می‌بارید. امیرحسین دودستی چسبیده بود به باباش و جدا نمی‌شد. هر طور که بود امیرحسین را از پدرش جدا کردم. وقتی در آن باران شدید آب پشت سرش ریختم، ناگهان ته دلم خالی شد با خودم گفتم: آب کاسه من در این باران شدید خدا گم شد، توی این همه بارون، آب کاسه من به کجا میرسه؟!  
من از روی عشق و محبت کاسه‌ای آب ریختم تا محمد پیشم برگردد، اما خدا آن همه باران فرستاد تا محمد را ببرد پیش خودش؛ خدا خیلی بیشتر از من عاشق محمد شده بود. محمد رفت… چند ساعت دیرتر به محمد زنگ زدم و گفتم: این خداحافظی اصلا به من نچسبید! محمد گفت: من هم همین طور.

سال ۹۴ بود و محمد برای اولین بار می‌خواست برای زیارت امام حسین (علیه‌السلام) راهی کربلا شود، آن هم اربعین و پای پیاده. خیلی برای این سفر هیجان و اشتیاق داشت، بالاخره راهی شد و به آرزویش رسید؛ وقتی برگشت، شادی و شعف در رفتارش کاملا آشکار بود.

نوبت سوغاتی‌ها رسید؛ ساکش را باز کرد و وسایل را یکی یکی بیرون کشید تا رسید به یک کفن. به آرامی آن را بیرون آورد و خیلی آهسته گفت: این مال خودم. من ساکت بودم و منتظر کفن دوم، اما خبری نبود. پرسیدم: پس کفن من کو؟ گفت: دلم نیومد برای تو کفن بخرم؛ با شوخی گفتم: حالا که این طور خسیس بازی در آوردی، من اون کفن رو برای خودم بر میدارم. محمد خندید و گفت: خانوم اون کفن مردونه هست به درد تو نمیخوره؛ بعد از ساکش یک چادری بیرون آورد، به من داد و گفت: این هم سوغاتی تو.

این پارچه چادری را ندوختم و همان طور ماند. در بازگشت از مأموریت اول محمدآقا از سوریه هم یادم نبود که آن را بدوزم. دومین سفر سوریه که منجر به شهادتش شد، یاد آن چادر افتادم و برای خودم دوختم تا در استقبال از محمدآقا به سر کنم. چند روزی از دوختن آن چادر نگذشته بود که خبر شهادت محمد آقا رسید؛ محمد کفن متبرک شش گوشه حسین علیه‌السلام را به تن کرد و من هم با چادر متبرک از تل زینبیه علیها السلام به استقبال و بدرقه‌اش رفتم.

همسر شهید اتابه در ادامه به وصیت نامه همسرش اشاره کرد و گفت: قبل از اینکه صحبت اعزام سوریه شود، می‌دانستم که هر وقت شرایط فراهم باشد محمد داوطلب اعزام خواهد بود، اما یک روز ناگهان محمد آمد و گفت فردا چهارشنبه داریم می‌ریم سوریه.

مخالفتی با رفتنش نداشتم، اما هیچ زمانی تا اعزامش باقی نمانده بود. گفتم: میخوای بری برو، ولی این زمان خیلی کمه، حتی برای خداحافظی هم کمه!. خوشبختانه کمی دیرتر تماس گرفتند و گفتند که اعزام ماند برای جمعه ۴ دی ماه. خوشحال شدیم و سریع رفتیم سراغ کار‌های عقب مانده.

در این دو روز چندین بار به محمد گفتم: “وصیت نامه‌ات رو بنویس” محمد می‌خواست بنویسد، اما این ساعت و آن ساعت می‌شد تا رسیدیم به صبح جمعه یعنی صبح اعزام. کاغذ و قلم برداشت تا وصیت‌نامه بنویسد.

امیر حسین آن روز‌ها ۱۴ ماه بیشتر نداشت، اما با شلوغ کاری‌هایش اجازه نمی‌داد؛ امیر حسین را بردم و خواباندم تا محمد راحت وصیت‌نامه‌اش را بنویسد؛ محمد هم رفت داخل اتاق و مشغول نوشتن شد. امیر حسین که خوابید من هم رفتم داخل اتاق و ساکت گوشه‌ای نشستم و محمد را نگاه می‌کردم. با خودم فکر می‌کردم که آیا واقعا روزی خواهد آمد که وصیت‌نامه محمد را بخوانم! به خودم دلداری می‌دادم و صبر.

وقتی نوشتن را تمام کرد رفتم و کنارش نشستم و گفتم: “یه دور از روش برام بخون تا بعدا در خوندنش گیر نکنم و دست خطت رو راحت بخونم”
محمد مشغول خواندن شد؛ من سرم را پایین انداخته بودم تا محمد اشک‌هایم را نبیند! خواندنش که تمام شد، خجالت می‌کشیدم سرم را بلند کنم، خودم به محمد اصرار کرده بودم که وصیت‌نامه بنویسد و خودم دوباره گفتم برایم بخواند، اما حالا آنقدر گریه کرده بودم که شلوار محمد حسابی از اشک‌های من خیس شده بود.

وقتی سرم را بلند کردم و چشمم توی چشم‌های محمد افتاد از منظره خیس شدن لباس محمد، هر دو حسابی خنده‌مان گرفت! آن روز حتی وقت نشد که مطلب را پاک‌نویس کند؛ با غلط گیر اشتباهات را اصلاح کرد و تاریخ هم نزد.  

بعد از شهادتش، تاریخ وصیت‌نامه را از من سوال کردند که خودم زیر وصیت نامه‌اش نوشتم: ۴ دی ماه ۱۳۹۴_ظهر جمعه.

در ادامه از خانم عباسی خواستم که به بخش‌هایی از وصیت‌نامه همسرش که خطاب به او نوشته برای ما عنوان کند و او گفت: همسر گرامی و فداکارم مرا حلال نما و این را بدان که بسیاری از توفیقات معنوی و دنیوی که نصیب من شده همه‌اش از لطف و دعا و صبر و استقامت تو بود؛ همانا که گفته‌اند مرد در دامن زن به معراج می‌رود گویای سیما و اعمال و رفتار توست و این را هم میدانم که بهترین تعلیم و تربیت را به فرزندم خواهی آموخت و از تو می‌خواهم که به تمامی حساب و کتاب‌های من که از آن کاملا آگاهی رسیدگی کن ان شاءالله به لطف پروردگار حقی بر گردن من در این دنیا نباشد و باقی نماند.

همسر عزیز و فداکارم بار‌ها برایت گفته‌ام که در تمام لحظات زندگی‌ام خصوصا پیاده‌روی اربعین و حرم اربابم ابا عبدالله الحسین و حضرت عباس برایت دعا کرده‌ام که انشاءالله بهترین سعادت‌های دنیوی و اخروی نصیبت گردد و باز در این سفر پر از عشق و معرفت در جوار حرم پر از رحمت و معرفت حضرت زینب و حضرت رقیه برایت دعا می‌کنم که در این لحظه‌های تنهایی و در آن عالم محشر با بهترین و عزیزترین زنان عالم هستی که هم نام توست و مادر همه ماهاست که ان شاءالله من هم در لحظه مرگم به دیدارشان نائل شوم همنشین باشی و در روز قیامت از تو شفاعت نمایند. ان شاءالله؛ و به راستی قیمت این لحظات را با کدام پول و ثروت دنیایی می‌توان ارزش‌گذاری کرد و آیا جز عشق چیز دیگری می‌تواند تاب این سختی‌ها و دوری‌ها را بیان کند؟ و تنها عشق به اهل‌بیت و عشق به امام حسین علیه السلام هست که صبرو مقاومت را در دل‌های همسران و فرزندان شهدا زنده می‌دارد.

فاطمه عباسی در پایان گفتگوی با ایمانی قوی و کلامی متقن گفت؛ ایثاری که شهدای مدافع حرم انجام دادند را نمی‌توان با پول و مقام و ثروت و دارایی قیاس کرد و ما خانواده‌های شهدا هم هر زمان که دستور و فرمان ولی امر مسلمین جهان باشد برای دفاع از حرم اهل بیت و مظلوم به پا می‌خیزیم و تا پای جان از آرمان‌های شهدایمان دفاع می‌کنیم.  

محمد اتابه در تقویم شناسنامه‌ای در ۱۵ مرداد سال ۱۳۶۶ در گوراب زرمیخ شهرستان صومعه سرا زمینی شد. سال ۱۳۸۹ با فاطمه عباسی که متولد ۱۳۶۹ و بیست ساله بود ازدواج کرد.

تنها یادگار زندگی مشترک شان امیرحسین در سال ۱۳۹۳ به دنیا آمد. محمد در دی ماه سال ۱۳۹۴ برای اولین بار عازم سوریه شد؛ او حدودا پس از ۸ ماه درحالیکه تنها ۲ روز از مأموریت شمال غرب کشور بازگشته بود برای بار دوم عازم سوریه شد و سرانجام در منطقه آکادمی نظامی۳هزار (همدانیه) شهر حلب در ۹ آبان ماه سال ۱۳۹۵ بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه سر در راه دفاع از حرم عمه سادات به مقام بلند شهادت رسید.

مراسم تشییع او نیز به سان وداع با همسر و فرزندش بارانی بود و آسمان گیلان هم به این همه عشق و دلدادگی می‌گریست.  

انتهای پیام/

 

 

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

آب کاسه من در بارانِ شدید خدا گم شد بیشتر بخوانید »

مسئولان در زمینه اشتغال جوانان با جدیت گام بردارند

مسئولان در زمینه اشتغال جوانان با جدیت گام بردارند


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از رشت، آیت‌الله «رسول فلاحتی» نماینده ولی‌فقیه در گیلان امروز در دیدار با وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی، بر ایجاد بستر‌های مناسب پیرامون اشتغال به کار جوانان، تاکید کرد و اظهار داشت: اشتغال جوانان، موجب رشد و توسعه کشور می‌شود؛ مسئولان باید در این زمینه با جدیت گام بردارند، همچنانکه توجه به جوانان و رفع مشکلات آنان، مورد تاکید رهبر انقلاب نیز هست.

وی با اشاره به بیانات مقام معظم رهبری پیرامون ایجاد اشتغال پایدار برای آحاد مردم جامعه به ویژه جوانان و دانشجویان تصریح کرد: به فرموده مقام معظم رهبری علاوه بر توجه به ایجاد بستر‌های مناسب برای اشتغال به کار جوانان تحصیل کرده، باید به ایجاد فضای اشتغال برای افراد با تحصیلات کم نیز اندیشیده شود.

به گفته نماینده ولی‌فقیه در گیلان، یک نظام تمدن‌ساز مانند نظام اسلامی ما، باید برای همه بخش‌های جامعه فکر کرده و پیرامون ایجاد بستر‌های مناسب شغلی فضا ایجاد نماید.

امام جمعه رشت با تاکید بر اینکه وزارت کار باید سازه و سامانه‌های مربوط در این عرصه را ایجاد کند، تصریح کرد: در گذشته به دلیل روابط تجاری و اقتصادی خوب با کشور‌های اروپای شرقی، کمبود جمعیت در کشور و عدم کثرت مصرف کارخانجات ما در اوضاع بسیار بهتری قرار داشتند.

وی با اشاره به راه‌اندازی پروژه‌های نابسامان و نیمه تعطیل در دولت شهید رئیسی، اذعان داشت: مسئله اشتغال پایدار، در ابتدا وابسته‌ی به همین مسئله‌ی تولید داخلی و … هست و اهمیت بسزایی دارد.

آیت‌الله فلاحتی با بیان اینکه در زمینه مسائل اقتصادی توجه به راه‌اندازی واحد‌های تولیدی کوچک و متوسّط و دانش بنیان بسیار تاثیرگذار هست، خاطر نشان کرد: در کشور و استان واحد‌های نیمه تمام زیادی وجود دارد که در صورت احیا و راه‌اندازی می‌تواند به ایجاد اشتغال جوانان کمک شایانی نماید.

نماینده ولی‌فقیه در گیلان افزود: سرمایه‌گذاری‌های صنعتی و سرمایه‌گذاری‌های کشاورزی به ویژه در گیلان که ایجاد اشتغال کند، نیز در این راستا حایز اهمیت هست.

وی با اشاره به تغییر سبک زندگی در روستا‌ها و تولید انبوه زباله در آنها ادامه داد: امروز در روستا‌ها با معضل تولید زباله و تغییر کاربری مواجه هستیم که باید در این زمینه تمهیداتی اندیشیده شود.  

آیت‌الله فلاحتی بر احیاء کشاورزی با توجه به شرایط آن در گیلان تاکید کرد و گفت: توسعه کشاورزی را باید در درجه‌ی اول در کنار صنعت مورد اهمیت قرار داد.

وی مشکلات زیست محیطی گیلان را برشمرد و عنوان داشت: معضل رودخانه‌ها و پسماند و شیرابه‌های سراوان که ه دریا می‌ریزد از جمله معضلاتی هست که با بودجه‌های استانی حل نمی‌شود و نیازمند تامین اعتبارات ملی هست.

امام جمعه رشت با بیان اینکه از وجود ناترازی بودجه در دولت اطلاع داریم؛ افزود: ناترازی بودجه و تغییرات آن می‌تواند منجر به تغییر برنامه‌های رفاه اجتماعی و اقتصادی شود که از دولت محترم به ویژه استاندار گیلان، خواستار تدبیر و تمهید در این زمینه هستیم.

آیت‌الله فلاحتی بر بکارگیری از استعداد‌های نخبگان و فرهیختگان، تدوین برنامه ریزی‌های مدون و تشکیل اتاق‌های اندیشه‌ورز در این عرصه تاکید کرد.

انتهای پیام/

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مسئولان در زمینه اشتغال جوانان با جدیت گام بردارند بیشتر بخوانید »

دیدار استاندار گیلان با خانواده شهید امنیت ملازاده

دیدار استاندار گیلان با خانواده شهید امنیت ملازاده


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از رشت، «هادی حق‌شناس» استاندار گیلان امروز با حضور در منزل شهید امیر محمد ملازاده از شهدای پلیس آگاهی حادثه روستای کته سر خمام با خانواده این شهید بزرگوار، دیدار و گفتگو کرد.

نماینده عالی دولت در گیلان در این دیدار با بیان اینکه جوانان ما برای حفظ و ایجاد امنیت، جان خود را نثار کردند تا مردم ما از نعمت امنیتی برخوردار شوند، اظهار داشت: امروز هم شاهد هستیم شهید گرانقدر شما برای برقراری امنیت، ارزشمند‌ترین دارایی خود که همانا جانش بود را فدا کرد.

حق‌شناس با اشاره به روحیه قدرشناسی مردم گیلان نسبت به شهدا و خانواده‌های آنان، افزود: مردم شریف و نجیب گیلان می‌دانند امنیت امروز بسیار پر بها به دست آمده هست، امیدوارم بتوانیم قدردان ایثارگری‌های جوانانی باشیم که برای برقراری امنیت هزینه کرده‌اند.

وی تاکید کرد: این ایثارگری و امنیتی که به ارمغان آمده هست در بین مردم فراموش نخواهد شد و یاد و خاطره شهدا و خانواده‌های ایثارگر آنها در دل و یاد مردم همواره جاوید هست.

گفتنی هست شهید امیر محمد ملازاده در کنار شهیدان استواریکم سید مهیار کیازاده و  استوار دوم محمد حسن جمشیدی، حین عملیات تعقیب خودروی مسروقه در  ۱۳ آذر سال جاری در مسیر خمام به خشکبیجار در محدوده روستای کته‌سر دچار سانحه شده و با واژگونی خودرو به درجه رفیع شهادت نائل شدند.

انتهای پیام/

 

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

دیدار استاندار گیلان با خانواده شهید امنیت ملازاده بیشتر بخوانید »

برگزیدگان جشنواره شعر دفاع مقدس و مقاومت در گیلان معرفی شدند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از رشت، حجت‌الاسلام والمسلمین «میثم زحمتکش» مسئول ادبیات و تاریخ دفاع مقدس استان گیلان از معرفی و تجلیل از برگزیدگان جشنواره شعر دفاع مقدس و مقاومت و سیزدهمین جشنواره جایزه ادبی یوسف خبر داد و اظهار داشت: در راستای برگزاری دومین کنگره ملی سرداران، امیران و هشت هزار شهید استان گیلان، اختتامیه بیست و ششمین جشنواره شعر دفاع مقدس و مقاومت و سیزدهمین جشنواره جایزه ادبی یوسف (داستان کوتاه دفاع مقدس و داستان) با حضور مسئولین و برگزیدگان در تالار مرکزی رشت برگزار شد.

دفاع مقدس و مقاومت در گیلان معرفی شدند” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/1403/9/23/2733867_965.jpg” alt=”برگزیدگان جشنواره شعر دفاع مقدس و مقاومت در گیلان معرفی شدند” width=”600″ height=”400″ align=”middle”>

وی تصریح کرد: در این دوره از جشنواره، صدیقه کشتکار به‌عنوان برگزیده بخش شعر گیلکی تجلیل شد و رضا نیکوکار نیز حائز رتبه اول بخش شعر و طاهره فرد حائز رتبه دوم بخش شعر و نجمه  پورملکی نیز رتبه سوم این بخش را به خود اختصاص داد.

مسئول ادبیات و تاریخ دفاع مقدس استان گیلان با بیان اینکه هانیه پارسا نیز به عنوان برگزیده سوم شایسته تقدیر بخش داستان معرفی شد گفت: در بخش داستان، حمیده عاشورنیا به عنوان برگزیده دوم شایسته تقدیر و یوسف سیف‌زاد به عنوان برگزیده اول شایسته تقدیر بخش داستان معرفی شدند.

زحمتکش ادامه داد: همچنین مهتاب اسدی رتبه سوم بخش داستان، ریحانه باقری رتبه دوم بخش داستان و مجتبی صفدری نیز رتبه اول بخش داستان را به خود اختصاص داد.

وی افزود: در ادامه، داوود آذرگون به عنوان برگزیده شایسته تقدیر بخش داستانک معرفی شد و مریم تجدد نیز رتبه دوم این بخش را به خود اختصاص داد؛ در بخش داستانک رتبه اول و سوم نداشتیم.

انتهای پیام/

 

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

برگزیدگان جشنواره شعر دفاع مقدس و مقاومت در گیلان معرفی شدند بیشتر بخوانید »