جعفر بلوری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: آشوبهای زورکی و مصنوعی، عمر طولانی ندارند، اگرچه شروعی پُرسروصدا داشته باشند. در این میان اگر با استفاده از «جادوی رسانه» و «حقههای شیطانی» و صدالبته «جنایتهای قرون وسطایی» چنین آشوبهایی را «گسترده و بزرگ» و «جدی» جا بزنند هم، طول عمرشان مفتضحانه تمام میشود که دیدیم تمام شد.
دیروز آشوبسازان لندن و تلآویونشین و آن اقلیت کمهوش داخلیشان سیلی سختی از مردم باهوش ایران خوردند و مفتضح شدند!
حالا شاید بشود در چنین فضایی این تاریخ دوونیم ماهه را تورقی زد و به دور از هیاهوهای سیاسی، به تحلیل برخی تحولات آن نشست. میخواهیم، قطعهای از این تاریخ کوتاه را برداشته، با استفاده از نظریات و ایدههایی در مبحث «جامعهشناسی خشونت» و «جرم»، آن را- نه خیلی عمیق- که در حد یک مقاله ژورنالیستی، تبیین کنیم: ۱۲ آبان ۱۴۰۱ جنایت تکاندهنده در شهرستان لاهیجان! جامعه هدفمان از کل این تکه از تاریخ، ۱۷ نوجوان است!
۱۷ یا ۱۸ نفر که غالبا نوجوانان ۱۶ و ۱۷ سالهاند، به همراه یک خانم معلم وارد خانه یک مامور پلیس شده، او را جلوی زن و فرزندنش، به شکل وحشیانهای سلاخی میکنند.
خواندن جزئیات این جنایت آنقدر تکاندهنده است که دود از کله آدم بلند میکند. در بین قاتلان، چند دختر و پسر هستند که وقتی در حال توضیح حادثهاند، به اقتضای سن کمی که دارند، به خوبی نشان میدهند، نه تحلیلی از سیاست دارند، نه از اقتصاد و فرهنگ چیز زیادی میفهمند و در عمر کوتاهشان چهبسا حتی یک مرغ را هم نکشته باشند.
در و دیوار خانه آن شهید امنیت اما چنان مملو از خون شده که یادآور جنایات داعش است و بیش از هر چیز میزان بالای قساوت را نشان میدهد. سؤال این است: چطور ناگهان ۱۷ نوجوان که به احتمال زیاد هیچ سابقه جنایی ندارند، در اولین تجربه خود اینطور وحشی میشوند؟ این ۱۷ یا ۱۸ نفر که گفته میشود اصلا یکدیگر را نمیشناختند، چگونه یکدیگر را پیدا کرده و در راهِ هم قرار میگیرند و بهطور دستهجمعی به سمت قربانگاه حرکت میکنند؟
به این نکته هم توجه کنید که همه این افراد بلااستثناء پس از دستگیری در حالی که گریه میکنند این جملات را تکرار کردهاند: «اصلا نفهمیدم چی شد… به خدا خودمم باور نمیکنم این کارو کرده باشم. جوگیر شدم….»
«امیل دورکیم» را پدر جامعهشناسی میدانند چرا که این حوزه مهم علوم انسانی را رسما وارد ساحت علم کرد و مطالعه روشمند «جامعه» را رسما کلید زد.
او در کتاب مهم «قواعد روش جامعهشناسی» از ایده «امر اجتماعی»(Social Fact) رونمایی میکند. «امر اجتماعی» را میتوان بهعنوان بنیادیترین مسئله جامعهشناسی در دوران کلاسیک و حتی بعد از آن نام برد و بسیاری از جامعهشناسان میگویند شناخت هستی و ماهیت امر اجتماعی و پاسخ به چگونگی تولید آن، میتواند ما را در درک بهتر جهان اجتماعی و چگونگی ساخت مسائل و پدیدههای اجتماعی یاری رساند.
به زبان سادهتر میتوان گفت، امر اجتماعی، شیء یا واقعیتی بیرون از انسان است و بر اذهان و رفتار جامعه اثر میگذارد و میتواند به ما در حل برخی مسائل و پدیدههای اجتماعی [اینجا جنایت لاهیجان] یاری رساند. راه حس کردن وجود این واقعیت نیز، مقاومت کردن در برابرش است.
این ماجرا را به عمد از نگاه دورکیم دنبال میکنیم و با یکی دو مثال ساده ادامه میدهیم:
تصور کنید در استادیوم فوتبال و در جمع تماشاچیان بازی استقلال و پرسپولیس هستید. یک استقلالی وارد جمع تماشاچیان متعصب پرسپولیسی میشود. آیا میتواند مثل همیشه علیه تیم پرسپولیس شعار دهد؟ آنچه اینجا سنگینیاش را حس میکند و کار را برایش دشوار مینماید، همان امر اجتماعی است که در آن جمع ولو محدود، ظهو و بروز یافته است. گاهی این فضا، فرد را به سمت رفتارهایی هُل میدهد که شاید اگر بعدها تصاویر آن رفتارهایش را ببیند، متعجب شده و شرمگین شود.
یا فضایی را تصور کنید که مثلا، بسیاری از تولیدکنندگان کفش به دستگاههای پیشرفته مجهز شده و برای کاهش هزینهها و افزایش میزان و سرعت تولید، روش تولید سنتی را کنار گذاشتهاند. اینجا یک «حقیقت» و «امر اجتماعی» به وجود آمده که همه تولیدکنندگان را به سمت مجهز شدن به دستگاههای پیشرفته سوق میدهد و اگر فرد بخواهد همچنان روی تولید سنتی اصرار بورزد، به احتمال قریب به یقین، سنگینی آن را به شکل «ورشکستگی» به چشم خواهد دید! این همان «امر اجتماعی» است که تولیدکنندگان سنتی را به سمت مجهز شدن به دستگاههای مدرن هُل میدهد.
دورکیم «امر اجتماعی» را یک پدیده کاملاً جمعی و نه فردی میداند و معتقد است وقایع حیات فردی با وقایع حیاتجمعی نامتجانس هستند. این جامعهشناس شهیر فرانسوی در ادامه وقتی به مسئله «جرم» و «نابهنجاریهای اجتماعی» میرسد تاکید میکند، وجود امر اجتماعی در وقوع جنایت و بزهکاریها، به معنای بیاختیار بودن فرد و تبرئه متخلف نیست و برخورد قوه قهریه با متخلف لازم است.
برگردیم به جنایت شهرستان لاهیجان. آنطور که گفته شده، این ۱۷ نوجوانان، هماهنگی قبلی با یکدیگر نداشتهاند و در فضایی مشترک قرار گرفته و هیجانات و خشم یکدیگر را در طول راه تقویت کردهاند. چیزی شبیه به «هیستری جمعی» که افراد هیجانات [اینجا خشم] یکدیگر را تقویت میکنند و رفتارهای مشابهی بروز میدهند. تحت فضایی که باعث بروز این «امر اجتماعی» شده قرار گرفته و رفتهرفته تبدیل به هیولاهایی میشوند که اقدام به قصابی یک فرد بیگناه جلوی چشم خانوادهاش میکنند. اما با گذشت زمان و خروج از این فضا، وقتی با اقداماتشان مواجه میشوند، حیرتزده میگوید: «اصلا نفهمیدم چی شد؟» اما این فضا و «امر اجتماعی» در ماجرای جنایت لاهیجان، چگونه و توسط چه کسانی تولید شد؟ بخوانید:
راجع به سوءاستفاده از علم و تکنولوژی که باعث ظهور جنبشهای مخالف علم در جهان شده، پیش از این در این ستون توضیحات مبسوطی دادهایم. ما فکر میکنیم پاسخ سؤال دو خط بالاتر این یادداشت در تکنولوژی «رسانه» است.
فضای مجازی در ایران بهدلیل برخی کوتاهیها و حتی خیانتها سالها رها و وِل بوده و اثرات مخرب برخی عقبماندگیها در این حوزه مدتها باقی خواهد بود. فضای مجازی درست مثل فضای حقیقی، نیاز به قانون دارد. در تاریخ میخوانیم جوامع اولیه و وحشی برای خروج از «وضعیت طبیعی» بود که رفتهرفته و طی سالها دریافتند که باید قوانینی وضع کنند چرا که نبود قانون را مساوی با ادامه هرج و مرج و خشونت میدیدند.
چه خوشمان بیاید چه نه، جریانهای سیاسیِ وابستهای در این کشور تنفس میکنند که ادامه حیات سیاسیشان به حاکم بودن چیزی شبیه به همین وضع طبیعی در «فضای مجازی» گره خورده و در چنین فضایی است که میتوان، امرهای اجتماعی ترسناکی به شکل کاملا مصنوعی و زورکی خلق کرد و عدهای کمخرد ولو قلیل را تبدیل به قاتلانی کرد که به راحتی به جان و مال و ناموس مردم تعرض میکنند.
بروید و قوانینِ خالقان ارزشهایی مثل آزادی بیان، دموکراسی و گردش آزاد اطلاعات را مطالعه کنید. درست مثل فضای حقیقی جامعه، قوانین بسیار سفت و سختی بر فضای مجازی این جوامع نیز حاکم است.
همین دو روز پیش بود که خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش مفصلی از آغاز عملیات سالانه و سراسری پلیس آلمان برای برخورد با تخلفات فضای مجازی منتشر کرد و نوشت پلیس آلمان کسانی را که اقدام به انتشار اخبار دروغ و نفرتپراکنی میکنند، شناسایی کرده و بهصورت جستوجوی خانه به خانه شروع به دستگیری آنها میکند.
جالب است که، بخش مهم این سوءاستفاده از تکنولوژی رسانه، از سوی همین کشورهایی صورت میگیرد که برای رسانههای خود قوانین سفت و سخت وضع کردهاند.
رسانههای فارسیزبان لندن و تلآویونشین طی دوونیم ماهی که گذشت، هیچ قانونی در حوزه رسانه نبوده که در مواجهه با کشورمان، زیر پا نگذاشته باشند. از ترویج علنیِ «پلیسکشی» تا آتش زدن مساجد و… را علنا ترویج و تشویق کردند.
الحق والانصاف اکثریت جامعه هوشیار ایرانی، فریب این شعبدهبازیهای رسانهای را نخوردند و تنها آن معدود افرادِ خامی فریب خوردند که جنایتی مثل جنایت لاهیجان را رقم زدند.
شاید انگیزه و هدف اولیه از راهاندازی رسانه، «اطلاعرسانی»، «گردش آزاد اطلاعات» و به قول «هابر ماس» کمک به «دموکراسی» و «تشکیل حکومت مشروع» بوده باشد اما همین تحولات اخیر در ایران نشان داد، امروز «اطلاعرسانی» و «گردش آزاد اطلاعات» تنها یکی از اهدافِ آن هم فرعی و کماهمیت این تکنولوژی است.
رسانه کارکردهای مثبت و منفی زیادی دارد اما به نظر میرسد «خرفت کردن» و « هیولاسازی» را نیز باید به کارکردهای منفی این تکنولوژی افزود. جنایات بزرگ و ترسناک لاهیجان و شهرک اکباتان را مقایسه کنید با حادثه ایست قلبی یک دختر حین انجام وظیفه یک پلیس و نوع واکنش رسانههایی که بالا به آنها اشاره کردیم را به این دو، با یکدیگر مقایسه کنید.
حالا شما پاسخ دهید. اینها رسانهاند یا کارخانههای هیولاسازی؟
ما فکر میکنیم، آن ۱۷ نوجوان قربانیان فضای مجازی بیدر و پیکری هستند که سالها بر این کشور تحمیل شد و فضای مجازی این قدرت و توانایی را دارد که با ایجاد «امرهای اجتماعی مصنوعی» قربانیان بیشتری بگیرد.