راز قربت ؛
در سکوت خلوتِ عاشقانه‌‌تان
نگاشته شده
راز قربت ؛ در سکوت خلوتِ عاشقانه‌‌تان نگاشته شده … بیشتر بخوانید »
? شهید مهدی زین الدین
? ولادت: مهر ۱۳۳۸ تهران
? شهادت: آبان ۱۳۶۳ سردشت
.
✒ عمليات محرم بود. توی نفربرِ بی سیم، نشسته بودیم آقا مهدی، دو سه شب بود نخوابده بود. داشتیم حرف می زدیم. یک مرتبه دیدم جواب نمی دهد. همان طور نشسته، خوابش برده بود. چیزی نگفتم. پنج شش دقیقه بعد، از خواب پرید. کلافه شده بود. بد جوری. جعفری پرسید «چی شده ؟» جواب نداد. سرش را برگردانده بود طرف پنجره و بیرون را نگاه می کرد. زیر لب گفت «اون بیرون بسیجی ها دارن می جنگن، زخمی می شدن، شهید می شن، گرفتیم خوابیدم.»یک ساعتی، با کسی حرف نزد.
.
.
.
.
.
? شهید مهدی زین الدین
? ولادت: مهر ۱۳۳۸ تهران
? شهادت: آبان ۱۳۶۳ سردشت
.
✒ برخورد اولی که با ایشون داشتم به من گفت: شما می دونید من قبلا ازدواج کردم و این ازدواج دوم من است؟ گفتم: نه! به من نگفته بودند. گفت: شما باید بدونید من قبلا با جبهه و جنگ ازدواج کرده ام، شما همسر دوم من هستید؛ و گفت که: انتهای راه من شهادت است و اگر جنگ هم تمام شود و من شهید نشوم هر کجای دنیا که جنگ حق علیه باطل باشد می روم آنجا تا شهید شوم.
.
.
.
.
.
? شهید مهدی زین الدین
? ولادت: مهر ۱۳۳۸ تهران
? شهادت: آبان ۱۳۶۳ سردشت
.
✒ چند روزی بود مریض شده بودم تب داشتم. حاج آقا خانه نبود. از بچه ها هم که خبری نداشتم. یک دفعه دیدم در باز شد و مهدی، با لباس خاکی و عرق کرده، آمد تو. تا دید رختخواب پهن است و خوابیده ام یک راست رفت توی آشپزخانه. صدای ظرف و ظروف و باز شدن در یخچال می آمد. برایم آش بار گذاشت. ظرف های مانده را شست، سینی غذا را آورد، گذاشت کنارم. گفتم « مادر! چه طور بی خبر؟ » گفت: به دلم افتاد که باید بیام.»
.
.
.
.
.
بهترین آدم‌های زندگی …
همان‌هایی هستند که وقتی کنارشان می‌نشینی
چایی ات سرد می‌شود و دلت گرم …
