شهید آوینی

مجاهدت‌های شهید آوینی قطب‌نمای حرکت هنرمندان متعهد به سمت تمدن نوین اسلامی است


مقابله با روایت‌نمایی‌های انحرافی اولویت‌ اصحاب فرهنگ و هنر متعهد و انقلابی استبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس در بیانیه‌ای با گرامیداشت بیستم فروردین ماه بیست و هشتمین سالگرد شهادت «سید مرتضی آوینی «سید شهیدان اهل قلم و روز هنر انقلاب اسلامی، مقابله با توطئه تحریف و روایت‌نمایی‌های انحرافی و طراحی شده توسط شبکه پلید سلطه و صهیونیسم را در زمره اولویت‌های امروز اصحاب فرهنگ و هنر متعهد و انقلابی دانست.

در این بیانیه آمده است: شهید سید مرتضی آوینی هنرمند برخاسته از متن فرهنگ و آموزه‌های انقلاب اسلامی و از بنیانگذاران هسته‌های جوان هنرمند انقلابی است که حیات خود را وقف اعتلای فرهنگ و ارزش‌های اسلام ناب محمدی (ص) و ترویج فرهنگ دینی و روحیه جهادی و انقلابی‌گری در جامعه ایرانی کرد و میراث او هم اینک راهنمای هنرمندان متعهد و رسالت آشنای کشور قرار گرفته است.

این بیانیه می‌افزاید: شهید آوینی الگو و نماد هنر متعهد ایران اسلامی است که هرگز مجاهدت در تحقق هنر آرمانی انقلاب اسلامی را از اولویت‌های خود به حاشیه نبرد و سال‌ها برای معرفی شاخص‌ها و مولفه‌های هنر دینی و عرفانی به جامعه هنری، استفاده از عناصر سخنرانی، نگارش و تولید و ساخت فیلم را فراموش نکرد.

این بیانیه تبیین هنر متعهد و تکالیف ذاتی و ویژگی‌های هنرمند انقلابی را در زمره وظایف دائمی اصحاب فرهنگ و هنر در جامعه اسلامی قلمداد و با تاکید بر لزوم تمسک و بهره گیری اصحاب هنر از تفکر و اندیشه‌های پاک و راهگشای شهید آوینی در رویکرد‌ها و کارکرد‌های حرفه‌ای خود تصریح کرده است: در شرایطی که دشمنان مکتب اسلام و جبهه معاندین انقلاب اسلامی برای جلوگیری از پیش روندگی انقلاب اسلامی و ملت ایران سرخورده و سردرگم از شکست‌های پی در پی در صحنه جنگ‌های سخت و نیمه سخت در آوردگاه‌های داخلی و منطقه‌ای، به جنگ‌های هوشمند و ترکیبی روی آورده‌اند و تضعیف ایران و ایرانی را به ویژه با بهره‌گیری از ابزار‌ها و آثار هنری منحرف که تولید ناامیدی و سیاه نمایی از وضعیت امروز و فردای کشور را بخصوص برای نسل جوان در دستور کار قرار داده‌اند، جامعه هنرمندان متعهد و انقلابی بایستی هوشمندانه و عالمانه وظایف و اولویت‌های خود را بازنگری و با روزآمد سازی متناسب با مقتضیات زمانی و نیاز‌های روز مخاطبان خود، آن‌ها را از وضعیت و واقعیت‌های روز آگاه سازند.

این بیانیه در پایان با پاسداشت یاد، نام و مجاهدت‌های درخشان و ماندگار شهید آوینی در معماری بنیان‌های هنر متعهد و انقلابی و نیز گرامیداشت روز هنر انقلاب اسلامی با تاکید بر نصب العین قرار دادن منویات و رهنمود‌های حکیمانه مقام عظمای ولایت و رهبری حضرت امام خامنه‌ای (مدظله العالی) به عنوان نقشه راه و قطب نمای حرکت هنرمندان متعهد و انقلابی کشور به سمت تمدن نوین اسلامی، آورده است:

امتداد راهی که سید شهیدان اهل قلم فراروی اصحاب فرهنگ، اندیشه و هنر گشوده است امروز در مسیر کشف حقایق، واقعیات و زیبایی‌های دفاع مقدس هشت ساله ملت ایران که از آغازین روز‌های انقلاب اسلامی تا جنگ تحمیلی هشت ساله و سنگر‌های جبهه مقاومت اسلامی در منطقه جلوه‌گری می‌کند در دسترس بوده و بایستی با پیگیری مجدانه و مجاهدت توام با ظرافت، خلاقیت و نوآوری‌های هنری و به معنای واقعی هنرمندانه در معرض نسل‌های تشنه حقیقت و معنویت قرار داده شود و در این صراط مبارک و سترگ از مقابله جدی با توطئه تحریف و روایت نمایی‌های انحرافی و طراحی شده توسط شبکه پلید سلطه و صهیونیسم، لحظه‌ای غفلت نباید کرد.

انتهای پیام/ 411



منبع خبر

مجاهدت‌های شهید آوینی قطب‌نمای حرکت هنرمندان متعهد به سمت تمدن نوین اسلامی است بیشتر بخوانید »

«هنرمند» واسط است میان عالم حقیقت و زمانی که در آن زندگی می‌کنیم


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید آوینی در شهریور ماه ۱۳۲۶ در شهر ری به دنیا آمد. از کودکی با هنر آشنایی پیدا کرد. شعر می‌سرود، داستان و مقاله می‌نوشت و نقاشی می‌کرد.

وی بعد از پیروزی انقلاب، با توجه به نیاز‌های آن موقع، فیلم سازی را آغاز کرد ونخستین تجربه‌هایش، چند مجموعه درمورد «غائله گنبد» (مجموعه شش روز در ترکمن صحرا)، «سیل خوزستان» و «ظلم خوانین» (مجموعه‌ی مستند خان گزیده‌ها) بودند.

مستند «خان گزیده‌ها» نگاه جدیدی در فضای سیاسی پس از پیروزی انقلاب داشت و در جامعه خیلی اثرگذار بود. پس از پخش این مستند، بنی صدر و مسئولین تلویزیون از آن شاکی شدند. بدین ترتیب، شهید آوینی پس از ساخت مستند «خان گزیده‌ها»، با نگاه جدیدی در مستند سازی آشنا شد و آن را آموخت و بلافاصله پس از آغاز جنگ همین کار را ادامه داد تا توانست مستند «حقیقت» را بسازد.

شهید آوینی، فعالیت‌های مطبوعاتی خود را اواخر سال ۱۳۶۲آغاز کرد و مقالاتی را در مجله اعتصام منتشر کرد که این مقالات موضوعات سیاسی، اعتقادی و عبادی را در بر می‌گرفتند.

از همان ابتدا با انسان‌های معمولی متفاوت بود

شخصیت شهید آوینی قبل و بعد از انقلاب، کاملاً متفاوت بود؛ اما همان دوران قبل از انقلاب هم آدمی بود که روح حساسی داشت. مدل شخصیتی شهید آوینی به گونه‌ای بود که هیجان و استعداد را به صورت وافری داشت. هیجانی که می‌خواست جایگاه روح خود را در این سرزمین پیدا کند و چه کار باید بکند. دلش نمی‌خواست در همین قالب‌های ساده باقی بماند. به راحتی مسائل را نمی‌پذیرفت. با شروع و اوج‌گیری انقلاب، خودش را در انقلاب پیدا کرد و به راه حل‌های اجتماعی انقلاب رسید.

هم دانشگاهی‌هایش او را دوست داشتند و او هم برای همه احترام قائل بود. دانشجوی ناشناخته‌ای نبود برای اینکه نسبت به اطرافیان و مسائل هم‌دوره‌ای‌هایش بی‌تفاوت نبود. شخصیت او طوری بود که آدم‌ها جذبش می‌شدند.

شهید آوینی یک هنرمند روشنفکر با گرایشات غربی بود که بر اثر رویارویی با اندیشه انقلاب، تبدیل به انسانی روشن و عمیق نسبت به انقلاب با گرایشات دینی شد. در نوشتن بسیار با تجربه بود و درمورد مسائل خوب می‌نوشت و اتفاقات هنری را خیلی خوب می‌فهمید.

اگر انقلاب چند معجزه داشته باشد، مرتضی آوینی یک معجزه تمام عیار آن است. او تنها کسی بود که می‌توانست مقابل همه بایستد، چون از دور و نزدیک همه را تجربه کرده بود. جسارت و هوش او همراه با تجربه‌هایش، توانستند شخصیت او را متحول کنند.

خالق، تنها یک نفر است و آن هم خداوند است

با واژه «خلق» مشکل داشت و می‌گفت: «خالق، تنها یک نفر است و آن هم خداوند است و ما خالق نیستیم.» او هنرمند را واسط میان عالَم حقیقت و زمانی که در آن زندگی می‌کنیم، می‌دانست. معتقد بود که هنرمند، چیزی را می‌بیند و بعد به زبان ما ترجمه می‌کند تا ما بفهمیم. از نظر او، هنرمند باید به چیزی متصل باشد تا مسائلی که اطراف ما اتفاق می‌افتد را بتواند ترجمه کند.

از چیزی که فکر می‌کردی، بهتر و بزرگ‌تر بود

از نظر یکی از دوستان شهید آوینی، او از جمله کسانی بود که هر چه به او نزدیک می‌شدی، از چیزی که فکر می‌کردی، بهتر و بزرگ‌تر می‌یافتی. معتقد بود که هر چه نگاهت زلال‌تر باشد و به حقیقت نزدیک‌تر باشی، آن حقیقت را بهتر منعکس می‌کنی. تو نمی‌توانی میان شخصیت حقیقی یک آدم، زندگی و اثرش تفکیک قائل شوی.

کم کاری‌های فرهنگی در حیطه انقلاب را در هر جا می‌دید، بیان می‌کرد

شهید آوینی سال پیش از شهادتش، خیلی خسته و کلافه بود. از نظر او وضع فرهنگی کشور، طوری بود که از جهاد اصغر فاصله داشت و از جهاد اکبر هم جا مانده بود. به همین خاطر، چیز‌هایی که درمورد انقلاب و مسائل فرهنگی در تلویزیون، رسانه و مطبوعات می‌دید را ابراز می‌کرد.

معراج در قتلگاه

روز ۲۰ فروردین سال ۱۳۷۲ در منطقه والفجر مقدماتی، شهید آوینی و تیم همراهش به قتلگاهی رسیدند که آنجا ۴۰ – ۵۰ رزمنده با هم به شهادت رسیده بودند و قصد داشت که داستان مظلومیت آن‌ها به تصویر بکشد.

شهید آوینی حتماً اصرار داشت که حتماً باید در قتلگاه با بچه‌ها مصاحبه شود. آنجا را باید می‌گشتند تا پیدا کنند. پس از آن، مرتضی آوینی، سید شهیدان اهل قلم با اصابت به مین‌هایی که در زمان دفاع مقدس توسط دشمن کاشته شده بودند، به فیض عظیم شهادت نائل شد.

شهادت، تنها راه ادامه روایت فتح

اواخر سال ۱۳۷۰، در یک صحبت خصوصی، مقام معظم رهبری گفتند که روایت فتح باید ادامه پیدا کند و شهید آوینی هم آن را به صورت جدی پیگیری می‌کرد. دلیلش هم این بود که منظور رهبری از «روایت فتح»، همان کاری است که زمان جنگ پخش شد و آن را هم من ساختم؛ پس خطاب ایشان به من است. برای ادامه روایت فتح؛ هم، کلام رهبری را به صورت یک تکلیف می‌دید و هم، انگیزه‌های شخصی برای ادامه ساخت مستند داشت.

برای مرتضی آوینی حاشیه‌های فراوانی ساختند و فشار زیادی روی او بود و تنها راه حل این کار، شهادت آوینی بود.

صدای گرمی که دیگر نیست

یکی از دوستان شهید آوینی گفت: «ما دیگر سینمای نجیب و نورانی آوینی را نمی‌بینیم. دیگر مقاله و رساله برای ما نمی‌نویسد و با صدای گرم خود، روایت فتح را برای ما نمی‌خواند. ما از دوستی جدا شده‌ایم که وجودش مایه اطمینان خاطر ما بود. او با درک مستقیم و شجاعانه به قلب خطر می‌رفت، دشواری کار‌ها را می‌سنجید و انحرافات را همراه با نوع‌هایشان تشخیص می‌داد و می‌شکافت.»

نامه شهید آوینی به رهبر انقلاب

«خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی، نائب امام عصر (عج) حضرت آیت الله خامنه‌ای (أیّدکم الله تعالی بتأییداته الخاصّة):

سلام علیکم؛

ما با حضرت عالی به عنوان وصی امام امت (ره) و نایب امام عصر (عج) تجدید بیعت کرده‌ایم و تا بذل جان، در راه اجرای فرامین شما ایستاده‌ایم؛ همانگونه که پیش از این درباره امام امت (ره) بوده‌ایم.

هنوز جوانان بسیاری هستند که عشق به اسلام و شور رضوان حق، آن‌ها را در میدان پاسداشت از انقلاب با همان شوری که پیش از این داشته‌اند نگاه داشته باشد.

خدا شاهد است که این سخن از سر کمال صدق و از عمق قلوب همان جوانانی سرچشمه گرفته است که در تمام این هشت سال بار جنگ را بر دوش کشیدند. ما به جهاد فی سبیل الله عشق می‌ورزیم و این، فراتر از انجام وظیفه خشک و بی‌روح است.

این سخن یک فرد نیست؛ بلکه دست جماعت بزرگی است که به سوی شما دراز شده است تا عاشقانه بیعت کند. بسیارند کسانی که می‌دانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق، هماتن ارزشی را دارد که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت (عج) ارزش دارد.

آنها نه تنها آماده اند؛ بلکه مشتاق بذل جان هستند.

سر ما و فرمان شما.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

«هنرمند» واسط است میان عالم حقیقت و زمانی که در آن زندگی می‌کنیم بیشتر بخوانید »

تخصص و تعهدی که شهید آوینی برای هنر انقلاب اسلامی آفرید


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید مرتضی آوینی در شهریور سال ۱۳۲۶ در شهر ری به دنیا آمد. وی از کودکی با هنر آشنا شد، شعر می‌سرود، داستان و مقاله می‌نوشت و نقاشی می‌کرد. وی پس از اتمام تحصیلات خود در مقاطع دبستان و دبیرستان به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکده هنر‌های زیبای دانشگاه تهران شد. البته معتقد بود که آموخته‌های خود را در خارج از دانشگاه کسب کرده است.

شهید آوینی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به نیاز‌های انقلاب، به فیلم‌سازی پرداخت و معتقد بود که تخصص حقیقی، در سایه تعهد اسلامی به دست می‌آید.

شهید آوینی فیلمسازی را از اوایل پیروزی انقلاب، با ساختن چند مجموعه درمورد «غائله گنبد» (مجموعه شش روز در ترکمن صحرا)، «سیل خوزستان» و «ظلم خوانین» (مجموعه‌ مستند خان‌گزیده‌ها) آغاز کرد.

شهید آوینی، فعالیت‌های مطبوعاتی خود را اواخر سال ۱۳۶۲، همزمان با شرکت در جبهه‌ها و تهیه‌ فیلم‌های مستند درباره‌ جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامه «اعتصام» که متعلق به انجمن اسلامی بود، آغاز کرد که این مقالات، موضوعات سیاسی، اعتقادی و عبادی را در بر می‌گرفت.

اواخر سال ۱۳۷۰، «مؤسسه فرهنگی روایت فتح» به فرمان رهبر معظم انقلاب اسلامی تأسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی در حوزه دفاع مقدس بپردازد و تهیه مجموعه «روایت فتح» را که بعد از پذیرش قطعنامه رها شده بود، ادامه دهد.

شهید آوینی و گروه فیلمبردارانِ روایت فتح، در مدت کمتر از یک سال کار، تهیه شش برنامه از مجموعه ۱۰ قسمتی «شهری در آسمان» را تمام کردند (که به اتفاقات محاصره، سقوط و بازپس‌گیری خرمشهر پرداخت و در ماه‌های آخر عمر شهید آوینی از تلویزیون پخش شد.) و مقدمات تهیه مجموعه‌های دیگری را درباره آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه فراهم کردند.

سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲، دوران اوج فعالیت مطبوعاتی شهید آوینی است. آثار او در این دوره، شامل موضوعات بسیار متنوعی است. آشنایی با سینما در طول مستند سازی و کسب تجربه در زمینه کارگردانی مستند باعث شد که قبل از هرچیز به سینما بپردازد. اما این کار باعث بی‌اعتنایی وی به سایر هنر‌ها نشد.

سیر اصلی تفکر شهید آوینی در مجموعه آثارش، از قرآن، نهج‌البلاغه، کلمات معصومین (ع) و آثار و گفتار امام خمینی (ره) سرچشمه می‌گرفت. با تفکر فلسفی غرب آشنایی داشت و آن‌ها را مورد نقد و بررسی قرار می‌داد. او شناخت مبانی فلسفی و سیر تاریخی فرهنگ و تمدن جدید را از لوازم مقابله با تهاجم فرهنگی می‌دانست، چون این شناخت، زمینه خروج از جامعه غرب‌زده کنونی را فراهم می‌کند و به گسترش فرهنگ و تفکر الهی کمک می‌کند.

شهید آوینی معتقد بود که با پیروزی انقلاب اسلامی و حضور انسان کاملی چون امام خمینی (ره)، بشر وارد دوره تاریخی جدیدی شده است که آن را می‌توان عصر «توبه بشریت»، دوره‌ای که به انقلاب جهانی امام عصر (عج) و ظهور دولت پایدار حق منتهی می‌شود، نام گذاشت.

شهید آوینی در روز جمعه ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ هنگامی که برای فیلم برداری از مناطق عملیاتی، به منطقه فکه رفته بود، مورد اصابت مین‌هایی که دشمن بعث زمان دفاع مقدس کار گذاشته بود قرارگرفت و به شهادت رسید.

شهید آوینی معتقد است: «با شروع انقلاب تمام نوشته‌های خود را سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که حدیث نفس باشد ننویسم و خودم را از میان بردارم تا هرچه هست، خدا باشد.

البته آنچه که انسان می‌نویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست و تمام هنر‌ها هم این چنین هستند. فیلمی هم که کسی می‌سازد، اثر تراوشات درونی خود اوست، اما اگر انسان در خدا فنا شود، آنگاه این خداست که در آثار او جلوه گر می‌شود.»

بخشی از نامه شهید آوینی به برادرش در موضوع انقلاب اسلامی، به شرح زیر است:

«برادر!

گرفتار تاریکی بودیم که امام خمینی (ره) از قلب تاریخی که می‌رفت تا فراموش شود، چون حضرت محمد (ص) فریاد برآورد که «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا» و ما که هنوز دست و پا می‌زدیم، تا به خویشتن خویش بازگردیم، از این سخن تازه شدیم و دریافتیم که آنچه در پی آن بوده‌ایم، یافته‌ایم و به یقین رسیدیم.

حتی من که همواره بویی از حضرت محمد (ص) در مشام داشتم هم باور نمی‌کردم که در این ظلمت کده زمین بتوان نقیبی به سوی نور زد و برق یقین بدون هیچ واسطه‌ای بر دلم نشست.

برادر، زمان گم شد و مکان به سان کویری بود و آن کس که دعوت به حق می‌کرد، رسول خدا (ص) بود و خدا را شکر که گوش ایمان من به آوای «الله» آشنا بود و نمی‌دانی که چه خوش بود.

با همان عشقی که اباذر با حضرت محمد (ص) بیعت کرد، ما به امام خمینی (ره) پیوستیم و او دست خداست بر زمین. آن همه به صفات خداوندی آراسته است که هنگامی که دست محبتش را بر سر شیفتگان بالا می‌آورد، سایه‌اش زمین و آسمان را می‌پوشاند و آن زمان که از حکمت و عرفان سخن می‌گوید، می‌بینی که او خود، نفس حقیقت است.

عشق خمینی بزرگ (ره) و عظمت فرهنگی آنچه که می‌گوید، مرا آنچنان شیفته خود ساخته است که نمی‌توانم جز به فرهنگی که در حال احیاء آن هستم، بیندیشم و این فرهنگ با فرهنگ غربی آنقدر متفاوت است که نمی‌توان برشمرد.

کار من در راه خدا است و جز سهمی اندک از بیت المال، برای آن پولی دریافت نمی‌کنم. امام خمینی (ره)، جهادی را که آغاز کردیم، «جهاد سازندگی» نامیده است و شمشیرمان، قلم است و بیل و ما در راه آزادی ایران قدم گذاشتیم.

ایرانی که منشأ حرکت نوین تاریخ و خاستگاه فرهنگ نوینی است که دنیای تاریک را در بر می‌گیرد.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

تخصص و تعهدی که شهید آوینی برای هنر انقلاب اسلامی آفرید بیشتر بخوانید »

الگوی نگارشم در «عزم راه» شهید آوینی بود

الگوی نگارشم در «عزم راه» شهید آوینی بود



روایتی «اشراقی» از انقلاب اسلامی را در کتاب به تصویر کشیدم / الگوی نگارشم در «عزم راه» شهید آوینی بود

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، آیین رونمایی از کتاب انقلابیِ «عزم راه» با حضور مهدی جعفری، نویسنده اثر،  محسن پاک‌آیین، کارشناس روابط بین‌الملل، کریم نجفی برزگر، دبیرکل دانشگاه‌های مجازی سراسر کشور و معاون بین الملل سابق سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، علیرضا حبیبی، مدیر رادیو فرهنگ و قاسم صفایی‌نژاد، مدیر انتشارات «صاد» در خبرگزاری تسنیم برگزار شد.

جمشیدی در این برنامه که به صورت زنده از رادیو فرهنگ اجراء می‌شد، با اشاره به اینکه نگاه حاکم بر کتاب نشان‌دهنده این است که انقلاب یک راه و مسیر است، افزود: همان گونه که رهبر انقلاب می‌فرماید حاج قاسم یک مکتب است، انقلاب اسلامی هم نه واقعیتی نقطه‌ای و لحظه‌ای بلکه به عنوان مسیر در این کتاب معرفی شده است، مسیری که پایان‌پذیر هم نیست. مبدأ و منازل دارد، اما همواره در حال نو شدن است. این مسئله نشان می‌دهد انقلاب منازلی دارد و بناست به غایت خود برسد.

کتاب ,

وی مسئله‌محوری در کنار ادبیانه بودن کتاب را از ویژگی‌های این کتاب بر شمرده و گفت: این کتاب، انقلاب اسلامی را به عنوان پدیده‌ای دشوار دیده است؛ یعنی انقلاب اسلامی بر خلاف رودخانه شنا کردن است، به این معنا که از دل جهان تجددی در آمد، آن جهان را به چالش کشید و امروز به تعبیر رهبر انقلاب با جبهه متراکم دشمن مواجه است و با وجود این همه عداوت، همچنان سر پا باقی مانده است. یکی از اسرار و نشانه‌های کامیابی انقلاب نیز همین ماندن با وجود دشمنان انبوه است؛ بعد در ادامه توضیح داده شده که این راه هموار نیست و راه مشکلی است. به این لحاظ مثل طبع اولیه انسان ناخواه است، مثل خواب. این برخاستن است که نیاز به عزم و اراده دارد نه خفتن. شهید سلیمانی هم هرچند مرد میدان بود، اما مرد راه هم بود. به این دلیل کتاب تقدیم به روح آن شهید بزرگوار شد.

نویسنده کتاب «عزم راه» ادامه داد: نکته بعد اینکه رهبر انقلاب دعوت به اندیشیدن کرده‌اند؛ یعنی علاوه بر اینکه دغدغۀ ایشان استقرار دولت جوان حزب‌اللهی است، دغدغۀ اندیشه‎ورزی هم دارند. چه بهتر که همین بیانیه دستمایه خلاقیت نظری و اندیشه‌ورزی قرار گیرد.

جمشید با بیان سعی کردم عاری از قیودات مرسوم، البته پایبند به تفکر انقلابی، به بیانه گام دوم نگاه کنم، لذا آن را از درون مطالعه کردم، افزود: در فصلی از این کتاب درباره هویت بیانیه صحبت شده است.

وی الهام‌گیری از سبک شهید آوینی در نگارش این کتاب را هستۀ اصلی آن اثر معرفی کرد و گفت: با الهام و الگویی که از شهید آوینی گرفتم، ترجیح دادم روایتی اشراقی از انقلاب اسلامی را ساخته و پرداخته کنم. لذا فصول آن، عناوین سیاسی و عینی و آشکار ندارند بلکه هر فصلی با بیتی از مولوی آغاز شده است.

کریم نجفی برزگر، دبیرکل دانشگاه‌های مجازی سراسر کشور در ادامه این نشست گفت: کتاب «عزم راه» نه تنها برای نسل جدید کشورمان مفید است، بلکه آیندگان هم بهره می‌برند. این کتاب می‌تواند برای عرصه بین‌الملل مفید باشد و جوانان و دانشگاهیان جهان اسلام را با نگاه جدیدی از انقلاب آشنا کند. زمانی که رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بودم، با رئیس دانشگاه تونس ملاقاتی داشتم. ایشان به من گفت دو سال است که در تونس انقلاب کردیم، اما شما بیش از سی سال تجربه‌تان از ما بیشتر است، ما دوست داریم تجربیات موفقیت‌آمیز خود را به ما و دانشگاهیان ما منتقل کنید.

کتاب ,

وی افزود: بنابراین ضروری است ما نگاه عمیقی نسبت به محتوای انقلاب اسلامی به خصوص جایگاه رهبر معظم انقلاب داشته باشیم. وقتی در مصر انقلاب شد، انقلابشان برچیده شد. ما باید ماهیت اصلی انقلاب را بدانیم؛ انقلابی که چهل سال مقابل دشمنان ایستاده است و به پیشرفت‌های فراوانی در عرصه‌های مختلف دست یافته است. آثاری که درباره انقلاب نوشته می‌شود، برای ما و جهان اسلام ارزشمند است.

در ادامه این مراسم با حضور مدعوین از این اثر ارزشمند رونمایی شد.

کتاب , کتاب ,

کتاب , کتاب , کتاب , کتاب ,

کتاب , کتاب , کتاب , کتاب ,



منبع خبر

الگوی نگارشم در «عزم راه» شهید آوینی بود بیشتر بخوانید »

«سلام بر ابراهیم» انگیزه نوشتن از شهدا شد

«سلام بر ابراهیم» انگیزه نوشتن از شهدا شد



«سلام بر ابراهیم» انگیزه نوشتن از شهدا شد/ «پسری از جنس خاک» از شهدای مطلع‌الفجر می‌گوید

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «محبوبه باباجانپور ساسی» نویسنده کتاب «پسری از جنس خاک» با بیان اینکه از دوران نوجوانی علاقمند به نوشتن بودم و همیشه دست به قلم خوبی داشتم، اظهار داشت: علاقه من به مطالعه کتاب‎های شهدا مربوط به دوران نوجوانی بود؛ ارتباط من با کتاب و شهدا به قدری بود که حضورشان را در زندگیم بارها و بارها به وضوح احساس می‌کردم.

وی افزود: کتاب‌های زیادی خواندم ولی بیشترین تاثیری که از کتاب شهدا گرفتم و در من ایجاد ا نگیزه کرد، کتاب «سلام بر ابراهیم» بود و اینکه برادر شهید من همرزم شهید ابراهیم هادی بود؛ ولی بسیار گمنام مانده بود و از آنجایی که می‌دانستم شهدای مطلع‌الفجر بسیار مظلوم و گمنام بودند که حتی شهید آوینی هم نبود تا از مظلومیت آنها چیزی به یادگار بگذارد لذا تصمیم گرفتم ذره‌ای از رشادت و دلیری این مردان بزرگ تاریخ را بنگارم.

نویسنده کتاب «پسری از جنس خاک» تصریح کرد: هرچند در لحظه لحظه نوشتن این کتاب، شهید را در کنارم احساس می‌کردم و حضورش آرامشی بود تا بتوانم این اثر ماندگار را به ثبت برسانم. به‌دلیل گذشت زمان به سختی توانستم چند نفر از بازماندگان مطلع الفجر را پیدا کنم و این دو سال و نیم بطول انجامید. امیدوارم این قلم ناچیز بتواند مرا در مقابل شهدا که همه زندگی‌مان را مدیون گذشت آنها هستیم سر افکنده نکند و چراغ راه آیندگان باشد تا بتوانیم به سر منزل توفیق برسیم.

در بخشی از این کتاب آمده است؛

دو روز از بهار سال ۱۳۳۹ می‌گذشت که فرزندی در یک خانواده روستایی و مومن به دنیا آمد. به‌خاطر علاقه‌ای که پدر بزرگوارش به رسول خدا (ص) داشت نام او را ابوالقاسم نهادند و یا شاید زمانه می‌دانست که او مانند قاسم بن الحسن شربت گوارای شهادت را خواهد چشید این نام را برایش رقم زد.

ابوالقاسم فرزند پنجم خانواده بود با همه سختی‌ها و نداشتن‌ها خانواده با تولدش جان تازه گرفت و شادی و شوق در این محفل مهربان جاری شد. او زیر سایه پدری دلسوز و زحمتکش و مادری بسیار مهربان و مومن و مانوس با قرآن رشد کرد.

دوران کودکی و نوجوانی او در همان روستای زادگاهش اسبوکلا سپری شد و در همان روستا به مدرسه رفت و تحصیل کرد و دبیرستانش را در شهر بابل دبیرستان آیت الله غفاری سپری کرد.

ابوالقاسم پسری بسیار فعال و پرتلاش بود. وقتی کلاس چهارم ابتدایی را به پایان رساند در سه ماه تعطیلی تابستان همان سال مشغول کار در کوره‌های بزرگ آجرپزی شد تا کمک حال پدر و مادرش باشد. او در این کار سخت و طاقت فرسا بسیار زحمت می‌کشید و حاصل زحمتش را برای خانه قند و چای می‌خرید. زیرا در آن زمان خانواده‌ها به این چیزها بیشتر نیازمند بودند و مادر مهربان و دلسوز ابوالقاسم از کار و زحمت پسرش راضی و دلشاد می‌شد. مادری که از یک خانواده با اصل و نسب در آن زمان بود که فرزندان برومندی را برای اسلام تربیت نمود. این زن در قرآن و ادب سر آمد زنان آن زمان بود. مادری که خرداد سال ۱۳۴۲ از دست ظلم و ستم رژیم پهلوی به ستوه می‌آید و از خدا می‌خواهد تا امام زمان (عج) ظهور کند و یک شب در خواب تصویری بزرگ از امام خمینی (ره) را می‌بیند که به او می‌گویند این نایب امام زمان است و وقتی که در سال ۵۷ عکس امام خمینی (ره) را دید خوابش تعبیر می‌شود.

پدر بزرگوار ابوالقاسم مردی بسیار دانا در دین و شناخت اسلام بود پدری که با شغل کشاورزی و دامداری و روزی حلال توانسته بود فرزندانش را به بهترین نحو تربیت نماید.

ابوالقاسم بدلیل توجه والدین نسبت به اصول و احکام شریعت در خردسالی به مکتب قرآن راه یافته بود و درادای واجبات و مستحبات می‌کوشید. با قرآن این منبع نور و رحمت نیز مانوس شد و در عمل به فرامین آن کوشا بود.

کار کردن در کوره‌های آجرپزی در گرمای تابستان و هوای شرجی شمال بسیار سخت و طاقت فرسا بود. ابوالقاسم در همان حال لحظه‌ای از نماز و روزه اش غافل نمی‌شد.

کم کم پس از گذراندن دوره راهنمایی وارد دبیرستان شد. در همین سال‌ها در ابوالقاسم تحولی عجیب اتفاق افتاد. در دوران پیروزی انقلاب باشجاعت تمام همراه برادرانش اعلامیه‌های امام (ره) را شبانه پخش می‌کردند و در اعتلای پرچم ایران اسلامی سهم بسزایی داشت.

از همان دوران کودکی فردی بسیار جسور شاد و پرتحرک و از نظر بنیه جسمی بسیار قوی بود. علاوه بر درس خواندن در کار کشاورزی و دامداری کمک حال مهمی برای پدرم بود و به همان اندازه در کارهای فنی استعداد فوق العاده‌ای داشت اگر در امورات کشاورزی وسایل کار پدرم مثل تیلر، کمباین و … خراب می‌شد به تعمیر کار مراجعه نمی‌کردیم. ابوالقاسم همه آن‌ها را با ذکاوت و باهوشی تعمیر می‌کرد و همیشه پدرم او را عصای دست خودش می‌دانست.

اواخر سال ۵۸ متوجه حالات عجیب ابوالقاسم شدیم. کم کم فهمیدیم او هم مثل همه جوانان این شهر عاشق شد. عاشق و دلباخته دختری که با همه وجود دوستش داشت. در آن زمان بچه‌ها احترام خاصی برای پدر و مادرشان قایل بودند و این مسایل را معمولا پنهان می‌کردند. از آنجایی که پسر باحیایی بود مدتی این عشق را پنهان می‌کرد، ولی کم کم آتش آن عشق شعله ور شد. اوایل مانع این عشق شدیم، ولی بخاطر علاقه‌ای که پدر و مادر به ابوالقاسم داشتند از آن دختر چند بار خواستگاری کردند، ولی با وجود خواستن دو طرف، خانواده دختر مخالف این ازدواج بودند و دلیلشان این بود که او انقلابی است و در بسیج فعال است ما می‌ترسیم به جبهه برود و …

این عشق همان عشق مقدسی بود که روح ابوالقاسم را مشتاق پاک ماندن ابدی می‌کرد، اما او بخاطر اسلام از عشق زمینی اش گذشت، ولی تا سال‌ها در خواب و رویاهای صادقانه احوال دلداده اش را جویا می‌شد. شاید خداوند او را لایق عشق زمینی نمی‌دانست و عشق آسمانی را به او بخشید…

در آن دوران جوانان به ورزش کشتی بسیار علاقه‌مند بودند و هرسال پس از برداشت محصولات کشاورزی مسابقه کشتی یا لوچو در جای جای مازندران برگذار می‌شد و جایزه پهلوان معمولا گاو یا گوسفند بود. ابوالقاسم هم از جمله پهلوان‌هایی بود که در کشتی گرفتن و به خاک زدن حریف، رقیبی نداشت او در این کار بسیار شجاع و دلیر بود و خداوند زور بازویی این چنین به او عنایت کرد.

از آنجایی که پهلوان امامعلی حبیبی پسر خاله پدر ابوالقاسم بود پهلوانی را از ایشان به ارث برده بود و در آن منطقه دو نفر بودند که در کشتی گرفتن کسی نبود که به پای آن‌ها برسد. آری پهلوانی یکی از صفات مردان خدایی است.
ابوالقاسم در ماهیگیری نیز هم بسیار متبحر بود و در رودخانه‌های بزرگ وکوچک همیشه صیدهای زیادی داشت و بخاطر تنگدستی و ضعف مالی خانواده، خیلی کمک حال آن‌ها بود.

فعالیت در بسیج محله کار همیشگی ابوالقاسم بود و بخاطر صداقت و درست کاریش او را بعنوان فرمانده بسیج منطقه انتخاب کردند.

سال چهارم در رشته اقتصاد و در دبیرستان آیت اله غفاری سال (۶۰-۵۹) امتحانات پایانی شروع شده بود که در روز یکی از این امتحانات درس فلسفه و منطق، دو نفر از دوستانش مشغول تقلب کردن بودند که مراقب متوجه آن دو نفر می‌شود و ابوالقاسم که پشت سر آن‌ها نشسته بود و بچه‌ها تا متوجه مراقب می‌شوند ورقه تقلب را مچاله می‌کنند و زیر پای ابوالقاسم می‌اندازند. مراقب کاغذ را زیر پایش می‌گیرد و او را بعنوان کسی که تقلب کرده به دفتر مدرسه معرفی می‌کند.

ابوالقاسم با اینکه می‌داند چه کسانی تقلب کردند، ولی سکوت می‌کند و می‌گوید که من این کار را انجام ندادم نه تقلب کردم و نه تقلب رساندم و دوستانش را معرفی نمی‌کند این امر باعث می‌شود که او از آن دوره تحصیلی طبق قوانین آموزش و پرورش محروم می‌شود. مردانگی وگذشت او نمی‌گذارد که دوستانش شناخته شوند و این هم هنر مردان خدایی است.

پس از آنکه ابوالقاسم به جبهه گیلانغرب می‌رود و از آنجایی که می‌دانست تقلب نکرده به آموزش و پرورش نامه می‌نویسد و گلایه و شکایتش را به آن‌ها ابلاغ می‌کند در صورتی که جواب نامه اش را هیچ وقت نتوانست ببیند.

در جوار خانه پدری امامزاده قدیمی بود که به ظاهر کوچک، ولی قدمت چندین ساله داشت و ابوالقاسم که در نوجوانی به بیماری دچار می‌شود. سردردهای وقت و بی وقت که امان از او می‌برد و مادر مهربانش به امامزاده حبیب متوسل می‌شود و او از آنجا حاجت می‌گیرد و سقای آنجا می‌شود.

در این امامزاده که همچنان پا برجاست هیات‌های مذهبی برگزار می‌شد. ابوالقاسم همیشه سقای آنجا بود و در تابستان به دسته‌های مذهبی آب و شربت می‌داد.

ابوالقاسم بیانیه‌ها و اطلاعیه‌های سپاه در مورد بحث امام با بنی صدر را خیلی مطالعه و پیگیری می‌کرد و در جریان‌های ارزشی آن زمان که شهید بهشتی در راس آن‌ها بود، بسیار فعالیت داشت و اهمیت می‌داد.

به شهید مطهری، دکتر شریعتی و شهیدان رجایی و باهنر خیلی علاقه داشت و زمانی که شهید مطهری به شهادت می‌رسند او بسیار محزون بود و می‌گفت دیگر زنده ماندن ما جایز نیست.

در مجامع مختلف دفاع و موضع گیری می‌کرد. بسیار شجاع و نترس و دلیر بود و حرف حق را در هر جا و هر جریانی بازگو می‌کرد وکسر شان نمی‌دانست. تبعیت و ولایت پذیری حضرت امام (ره) و عشق به او در نهادش می‌جوشید و همیشه خود را سرباز کوچک امام راحل (ره) می‌دانست.

در سال ۵۹ در یک مجموعه بسیجی به فرماندهی شهید والا مقام حسن علی امامی برای آموزش به سپاه رفت آموزش‌ها بسیار سخت بود و بعد از آن به چالوس اعزام شد. حدود یک ماه در آنجا آموزش دید و در درگیری‌های سال ۵۹ به مریوان رفت و حدود سه ماه در آنجا بود. در آن طرف مریوان و زریوران در منطقه دیزلی جنگید تا آن منطقه آزاد شد.

فرمانده سپاه مریوان در آن وقت شهید احمد متوسلیان بود. ابوالقاسم بارها گفته بود از اینکه در مریوان به شهادت نرسیدم خداوند مرا لایق نمی‌دانست عاشق شهادت بود و دوست داشت گمنام و بی نشان بماند.

انسان قانع و قوی بود. در سرمای سخت و جانفرسای مریوان که با چند پتو به زیر و چند پتو به سر نمی‌توانستی سرمای آنجا را تحمل کنی او با یک پتو دو نفر راضی بود سرمای آنجا تا مغر استخوان هم نفوذ می‌کرد.

مریوان در سنگرهای بالای قله وقتی مستقر می‌شدیم ابوالقاسم مقید به این بود که نباید ذره‌ای از غذایمان را اسراف کنیم. به ما سیب زمینی و مقدار کمی گوشت و پیاز می‌دادند تا خودمان بالای قله با یک والور کوچک و فانوس غذا درست می‌کردیم. ابوالقاسم حتی مقدار کمی از غذای مانده را بر روی اجاق‌های کوچک می‌گذاشت و راضی نمی‌شد دور بریزیم واسراف کنیم. همیشه می‌گفت:این بیت المال است وما باید به آیندگان پاسخگو باشیم.

با اینکه پسری بسیار قوی و فعال بود، ولی خیلی کم غذا می‌خورد و در خوردن وآشامیدن خیلی مراعات می‌کرد در جنگیدن و دلاوری همیشه جلودار و پیشرو بود، ولی از خوردن زیاد امتناع می‌کرد.

اواخر مهر و اوایل آبان ماه سال ۶۰ بود که اعلام کردند نیروهای داوطلب برای گیلانغرب اعزام می‌شوند ابوالقاسم خود را بعنوان داوطلب معرفی می‌کند به او گفته می‌شود باید از پدر و مادرتان رضایت نامه بگیرید تا شما را اعزام کنیم.

ماه محرم بود و او که سقای امامزاده حبیب بود ۵ شب به عزاداران امام حسین (ع) خدمت کرد و با همه دوستان و اقوام خداحافظی نمود و راهی شد یک شب آن‌ها را نگه داشتند و بعد گفتند باید رضایت نامه کتبی بیاورید تا شما را اعزام کنیم. فردا برگشت غروب بود پدر و مادر مهربانش برای نماز به مسجد رفته بودند. وقتی برگشتند دیدند که ابوالقاسم برگشته مادرش که مشغول خواندن قرآن بود پرسید:پسرم چرا برگشتی؟ گفت باید از شما رضایت نامه بگیرم تا بروم. مادر گفت:من رضایت نمی‌دهم دیروز که راضی شدم از شانس تو بود و امروز که بر گشتی از اقبال من است.

به سراغ پدرش می‌رود و پدر هم راضی نمی‌شود، ولی وقتی که با اصرار ابوالقاسم مواجه شد می‌گوید:من حرفی ندارم اگر مادرت راضی باشد.

مادر راضی نمی‌شود و یکباره ابوالقاسم قرآن را از آغوش مادر می‌گیرد و می‌بندد و می‌گوید:چرا قرآن می‌خوانی؟ من برای حفظ همین قرآن به جبهه می‌روم. مادر مهربانش با این جمله راضی می‌شود و می‌گوید: پسرم من تو را به خدای این قرآن می‌سپارم و رضایت نامه را امضاء می‌کند و ابوالقاسم به مادرش گفت:شیرت را حلالم کن و هر دو را در آغوش می‌گیرد و خداحافظی می‌کند و راهی گیلانغرب و شرکت در عملیات مطلع الفجر می‌شود.

به آیت اله دستغیب بسیار علاقمند می‌شود و این شور و عشق او را بیشتر مشتاق شهادت می‌کند و با شهید آیت اله دستغیب در یک روز به شهادت می‌رسد.

سه گردان از شهرستان بابل به فرماندهی شهید جاویدالاثر یوسف سجودی بالغ بر ۲۵۰ نفر در این عملیات شرکت می‌کنند که ۴۲ نفرشان در یک روز به شهادت می‌رسند.

در آن روزها ابوالقاسم حالت روحی خاصی داشت خلوص و صداقت و نجابت و پرکار بودن او زبان زد بود با اتفاق بعضی از دوستان در یکی از دره‌های گیلانغرب و بعد قله ۹۲۰ مستقر شدیم. هدف از عملیات مطلع الفجر آزاد سازی ارتفاعات غرب شهر گیلانغرب و ارتفاعات استراتژیکی شیاکوه و تنگه قاسم آباد بود. قرار براین شد که نیمه شب عملیات آغاز شود و تا صیح نشده به پایان برسد لیکن پیچ و خم‌های زیادی که در این منطقه کوهستانی بود و تسلطی که دشمن بر این منطقه داشت باعث این شد که بعضی از بچه‌ها راه را اشتباهی بروند و نتوانند بر دشمن غلبه کنند.

ابوالقاسم به اتفاق دوستانش در قله ۹۲۰ مستقر شدند و آن قله را از تسلط دشمن در آوردند.
در این عملیات ما از کمترین امکانات برخوردار بودیم آب مصرفی مان را از ته دره‌ها تا ارتفاعات باید با سطل‌های بزرگ پلاستیکی حمل می‌کردیم. ابوالقاسم به اتفاق دوستانش مجبور بودند غذا و مهمات را بر روی الاغ‌ها ببندند و با سختی و مشقت فراوان تا بالای قله‌ها حمل کنند. در این کارها همیشه بخاطر قدرت بدنی و نیرویی که داشت، پیش قدم بود و از هیچ زحمتی در جبهه دریغ نمی‌کرد چه در تدارکات و چه در جنگاوری همیشه در خط مقدم جبهه بود.

برف کوه را آب می‌کردیم و هر چند روز یک بار خودمان را با آن می‌شستیم خستگی برایش معنایی نداشت در واقع مثل آچار فرانسه بود و به داد همه می‌رسید.

چند روز قبل از عملیات ابوالقاسم به اتفاق دوستانش سرهای خود را برای حاجی شدن تراشیدند چرا که شرکت در این عملیات را محرم شدن و شهادت را حاجی شدن می‌دانستند و زمزمه و ذکرشان در حین عملیات (لبیک اللهم لک لبیک) بود. حاجیان شهیدی که هیچ وقت خانه خدا را ندیدند، ولی خود خدا را عاشقانه طواف کردند اینان حاجیان واقعی هستند.

ما با کمک دلاور مردانی، چون ابوالقاسم توانستیم قله ۹۲۰ را به تصرف درآوریم، ولی بدلیل سقوط تپه ابرویی و قله‌های دیگر ما هم در گیر شدیم.

افتخار دیگری که ما در این عملیات داشتیم این بود که شهید ابراهیم هادی به اتفاق دوستانشان در یکی از قله‌ها بنام قله اناری، حضور داشتند و از خود دلاوری و شجاعت نشان دادند و الگوی برتری و جوانمردی شدند.

نفس بچه‌ها به شماره افتاد از هر طرف می‌زدند وقتی تیر بارها دل آسمان را می‌شکافتند در شب ظلمانی آدم فکر می‌کرد قیامتی بر پا شد. بالاخره یک عده بچه‌های محصل و کشاورز که تازه برای اولین بار به جنگ آمده بودند و می‌دیدند این همه می‌کوبند. زمین و زمان را می‌زنند، ترس و دلهره به دلشان می‌انداخت. هوا کم کم در حال روشن شدن بود هر چه فشنگ داشتیم می‌زدیم و فکر می‌کردیم پیروز خواهیم شد اما…

یکی یکی بچه‌ها به زمین می‌افتادند و ما پر پر شدن همه دوستانمان را به چشم می‌دیدیم. خدایا چه شب سختی بود. فرمانده دستور داد تا ۱۵ نفر داوطلب بمانند و بقیه به همراه زخمی‌ها عقب نشینی کنند. ابوالقاسم اولین داوطلب ماندن شد و من زخمی شدم گفتم بیا باهم به عقب برگردیم از این معرکه کسی زنده بیرون نخواهد آمد. ولی ابوالقاسم قبول نکرد وگفت:محسنی جان دوست عزیزم! من بخاطر آن هدفی که آمدم عقب نشینی نمی‌کنم و تا آخرین قطره خونم می‌ایستم و همین طور شد او مردانه جنگید و تا آخرین لحظه مبارزه کرد و ایستاد.

منطقه در دست دشمن بود و تا هفت ماه نمی‌توانستند پیکرها را بدست خانوادهایشان برسانند. هرچند که ابوالقاسم عاشق گمنامی بود همانند مادرشان حضرت زهرا (س) که تا ظهور فرزند برومندش امام زمان (عج) گمنام خواهد ماند. شهدا به گمنامی افتخار می‌کنند، زیرا تا زمانی که بی نام و نشان هستند، حضرت زهرا (س) برایشان مادری می‌کند و عاشقانه آن‌ها را در آغوش می‌کشد.

  صدها صدف را موج دریا برد با خود                   مادرِ پسرها را چه زیبا برد با خود
هرکس که داغ قبرگمگشته به دل داشت           دیدم سوا گردید و زهرا برد با خود

تقریبا پس از هفت ماه که منطقه از دست بعثیون آزاد شد دوستانی که در عملیات مطلع الفجر حضور داشتند برای شناسایی پیکرها به آنجا رفتند. هفت نفر بودند. اسپری‌های مخصوصی به آن‌ها دادند تا به صورت شهدا بزنند تا چهره‌ها برای تشخیص واضح‌تر شوند. تقریبا همه شهدا شناسایی شدند و اسپری هم تمام شده بود تا اینکه یکی از بچه‌ها به بالای قله می‌رود و در آن طرف قله (خط دشمن) پیکری را می‌بیند فریاد می‌زند:بچه‌ها یک شهید اینجاست. نگران شدیم خدایا اسپری نمانده ما چطور چهره این شهید را تشخیص بدهیم؟

وقتی به آن طرف قله رفتیم دیدیم شهید عزیز از پهلو و به سمت چپ با صورت بر زمین افتاده تا اورا دیدیم شناختیم خدایا این شهید بزرگوار ابوالقاسم است کسی که دلاورانه تا خط دشمن از خاک وطنش تا پای جان شیرینش ایستادگی کرد.

ابوالقاسم از خاک بوجود آمد و با خاک زندگی کرد و برای خاک سرزمینش عاشقانه جنگید و در خاک وطنش آرام گرفت. براستی که او پسری از جنس خاک است.

گمنامی ابوالقاسم بی تابی و بی قراری مادر را آنچنان زیاد می‌کند که شبانه روز از داغ و دوری فرزند، گریه و مویه امانش نمی‌دهد. از خدا تمنا می‌کند که از گمشده اش خبری برسد تا اینکه خداوند صدای گریه‌های این مادر مهربان را می‌شنود و پیکر ابوالقاسم که از دیده‌ها پنهان بود به آغوش گرم و صمیمی مادر برمی گردد.

وقتی مادر پیکر ابوالقاسم را می‌بیند باور نمی‌کند این پسرش باشد با گریه می‌گوید پسرم رشید و چهره اش نورانی بود. دستمال سفیدی بر زخم پیشانی اش بسته بود وقتی که مادر دستمال را باز می‌کند و نشانه زخمی که در کودکی بر پیشانی پسرش را می‌بیند آرام می‌شود و گمشده اش را در آغوش می‌کشد.

آن مادر مهربانی که سال‌ها رفتن به محل شهادت پسرش یکی از آرزوهای بزرگش شده بود مادری که بعد از ابوالقاسم هیچ وقت لباس دیگری جز لباس سیاه نپوشید و تاب نبودنش را تحمل نکرد و مزار پسر بهترین محل آرامش او بود تا اینکه در کنار فرزند رشیدش آرام گرفت.

شهادت لاله‌ها را چیدنی کرد                  به چشم دل خدا را دیدنی کرد
ببوس‌ای مادرم سنگ پسر را                  شهادت سنگ را بوسیدنی کرد

گفتنی است؛ کتاب «پسری از جنس خاک» به قلم «محبوبه باباجانپور ساسی» در ۱۸۰ صفحه از سوی انتشارات انتخاب چاپ و روانه بازار نشر شده است.



منبع خبر

«سلام بر ابراهیم» انگیزه نوشتن از شهدا شد بیشتر بخوانید »