شهید احمدرضا احدی

بیست و یکمین کتاب ناصر پروانی در نشر شاهد/ «گمنام در قله‌ها» منتشر شد

بیست و یکمین کتاب ناصر پروانی در نشر شاهد/ «گمنام در قله‌ها» منتشر شد


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، «گمنام در قله‌ها» برشی تحلیلی از برخی خاطرات شهید احمدرضا احدی است که در فضایی متفاوت از خاطره نویسی‌های مرسوم و یا حتی داستان‌های ادبیات مقاومت به رشته‌ی تحریر درآمده است.

پروانی در این کتاب با سبکی متفاوت نوشته شده است ضمن روایت چندین خاطره بکر از دوران کودکی و نوجوانی شهید احدی به تحلیل رفتاری آنها پرداخته و به نوعی آن رویداد ها را با زمان حال مطابقت داده است. نویسنده که در بخش های عمده ای از کتاب به قول خودش بلندبلند فکر کرده است به تحلیل ریشه ای رفتار ها و تصمیمات این شهید والامقام که نفر اول کنکور پزشکی سال۱۳۶۴ بوده است می پردازد.

حمیدرضا احدی (برادر شهید)که بازگو کننده ی خاطرات شخصی اش با شهید احدی می باشد در این کتاب خاطراتی منحصر به فرد را جهت نگارش در اختیار دکتر ناصرپروانی قرار داده است.همچنین در این کتاب نویسنده چند دستنوشته از شهید احدی را در لابلای نوشتار خود با ذکر منبع آورده است که به جذابیت کتاب افزوده است.تاکنون ۱۶ مجموعه شعر و چهار رمان سایه عاشقی، تابوت دخترانه، مردانی حوالی خورشید و مهربان تر از مرگ از ناصر پروانی به چاپ رسیده است. و در حوزه دفاع مقدس کتاب مردانی حوالی خورشید در سال۹۹ از پروانی به چاپ رسید که با استقبال خوانندگان روبرو شد و به عنوان کتاب مسابقه کتابخوانی جشنواره ملی سیمرغ نیز برگزیده شد.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بیست و یکمین کتاب ناصر پروانی در نشر شاهد/ «گمنام در قله‌ها» منتشر شد بیشتر بخوانید »

سفید پوشان شهیدی که لباس رزم پوشیدند

شرحی بر ایثار سفیدپوشان شهید در دوران دفاع مقدس


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در طول هشت سال دفاع مقدس بهداری رزمی که مسوول بخش بزرگی از کار درمان و پزشکی آن دوران بود. برپایی بیش از ۵۰ بیمارستان صحرایی، هزاران پست امداد و اورژانس در محور‌های عملیاتی و حضور رزمندگانش همراه با دیگر دلاورمردان عرصه نبرد از جمله فعالیت‌های بهداری رزمی بود که در این مسیر سه هزار و ۵۰۰ شهید تقدیم اسلام و انقلاب اسلامی کرده است.

پزشکان و پرستاران و بهداران زیادی در مدت جنگ هشت ساله به شهادت رسیدند، حدود ۲۰۰ پزشک شهید در دوران دفاع مقدس به ثبت رسیده است، پزشکانی که در در جریان مداوای مجروحین و مدیریت بیمارستان‌های خط مقدم جنگ و پشت جنگ به شهادت رسیدند. تعدادی از این پزشکان جزو نخبگان و رتبه‌های برتر کنکورسراسری در رشته تجربی بودند که پیش از فارغ التحصیلی از دانشگاه در دانشگاه دفاع مقدس فارغ التحصیل شدند. در این میان شهدایی نیز هستند و در جریان ترور منافقین به شهادت رسیدند.

در طی سال‌های اخیر و با شیوع بیماری کرونا، این بیماری جان تعداد زیادی از جامعه پزشکان و درمانگران را گرفت. سپیدپوشانی که با عنوان شهدای سلامت در جامعه شناخته شده و الگو‌هایی از ایثار و فداکاری لقب گرفتند.

در ادامه و به مناسبت روز پزشک، در گزارشی به زندگینامه چند شهید پزشک دوران دفاع مقدس اشاره شده است.

از شکنجه توسط ساواک تا شهادت به دست منافقین

شهید سید ابراهیم فقیهی درسال ۱۳۲۶ در نیریز فارس به دنیا آمد. پس از پایان خدمت نظام، با شرکت در کنکور سراسری در رشته علوم پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شیراز پذیرفته شد و همزمان با تأسیس انجمن اسلامی دانشگاه به همراه عده‌ای از همرزمان خویش به فعالیت‌های انقلابی روی آورد. او از موسسین جهاد دانشگاهی شاخه پزشکی بود که در راه اندازی و تشکیل شورای برنامه ریزی و نظارت بر امور بهداشت و درمان استان فارس تلاش فراوانی کرد. سال ۱۳۴۸ پس از وقوع حادثه انفجار در خوابگاه دانشجویان که منجر به شهادت سه تن از دانشجویان شد به جرم رهبری تظاهرات دانشجویی، دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفت. وی یک بار دیگر نیز به جرم مبارزه پی گیر و خستگی ناپذیر با منافقین به مدت شش ماه از دانشکده پزشکی اخراج شد.

با شروع جنگ تحمیلی دکتر فقیهی نخستین گروه امداد پزشکی در خوزستان را تشکیل داد و خود به همراه دیگر همرزمانش به اهواز عزیمت کرد. وی نزدیک به یک سال از زمان جنگ را درک کرد و در طول این یک سال، یار و یاوری دلسوز برای مجروحین جنگ در بیمارستان‌های شیراز بود.

شهید دکتر سید ابراهیم فقیهی پس از عمری مجاهدت و مبارزه سرانجام در روز ۱۷ مهرماه سال ۱۳۶۰ در دانشگاه شیراز و در جریان تروریست منافقین مورد سوء قصد قرار گرفت و با پیکری خونین به خیل شهیدان انقلاب اسلامی پیوست.

سفید پوشان شهیدی که لباس رزم پوشیدند

شهادت پزشک نمونه کشوری پس از ۳۰ سال جانبازی

شهید دکتر داوود اصغری در سال ۱۳۴۷ متولد شد و از ۱۵ سالگی در جبهه‌های حق علیه باطل حضور یافت. این شهید بزرگوار در طول ۳۰ ماه حضور در جبهه‌ها در عملیات‌های بدر، خیبر، والفجر ۸، کربلای ۵ و مرصاد شرکت داشت و در عملیات‌های بدر و والفجر ۸ با جراحت از ناحیه شکم و ریه به افتخار جانبازی نایل آمد. پس از پایان جنگ در سال ۶۷ وارد دانشگاه تبریز شد و تا تخصص گوش و حلق و بینی تحصیلات خود را ادامه داد و برای تکمیل تخصص خود چندین دوره را نیز در خارج از کشور سپری کرد و صاحب چندین کرسی در مجامع علمی بین المللی شد.

شهید دکتر اصغری در طول طبابت خود، اعمال جراحی رایگان بسیاری را برای نیازمندان انجام داد و با چند مرکز و موسسه خیریه نیز برای درمان و جراحی نیازمندان همکاری و حمایت مالی تعدادی از کودکان بی سرپرست را نیز بر عهده داشت.

از آنجا که به ۵ زبان خارجی مسلط بود در حوزه‌های مختلف علمی و هنری نیز فعال بود و در سال ۸۷ به عنوان پزشک نمونه کشوری انتخاب و معرفی شد. شهید اصغری پس از تحمل سال‌ها درد و رنج ناشی از جراحات دوران جنگ در تاریخ هفتم فروردین ماه ۱۳۹۴ در سن ۴۷ سالگی به لقاءالله پیوست و در کنار همرزمان شهیدش در آرامستان ججین اردبیل آرام گرفت.

سال ۱۳۳۴ شهر یزد میزبان نوزادی شد که او را «محمدعلی» نامیدند. در پنج سالگی جهت یادگیری قرآن، او را به مکتبخانه‌ای فرستادند و، چون از هوش و ذکاوت سرشاری برخوردار بود، در مدت زمان اندکی، قرآن را فرا گرفت. با هوش و ذکاوتی که داشت دوران مدرسه را با نمرات خوب پشت سر گذاشت و در روز‌هایی که با ناراحتی فقدان مادر دست و پنجه نرم می‌کرد کنکور داد و در رشته پزشکی قبول شد. پس از اخذ مدرک دانشگاهی، دوران مقدس سربازی را در سپاه گذراند و در سن ۲۶ سالگی برای نخستین بار به جبهه اعزام شد. محمدعلی در دوران حضور در مناطق جنگی، نهایت سعی خود را در کمک به مجروحین جنگی انجام می‌داد. فقط خودش را وقف مردم و وطنش می‌کرد. در بیمارستان‌های جبهه با جمع کردن پزشکان متخصص، به سامان‌دهی اوضاع و امکانات بیمارستانی در راه کمک‌رسانی هر چه بهتر به مجروحین می‌پرداخت تا اینکه در ششم اسفندماه ۱۳۶۲ در عملیات خیبر در بیمارستان صحرایی خاتم‌الانبیاء و در حال اقامه‌ی نماز صبح و به دنبال بمباران بیمارستان توسط هواپیما‌های ارتش بعث عراق، به سوی معبود شتافت.

سفید پوشان شهیدی که لباس رزم پوشیدند

رتبه یک کنکور پزشکی، فارغ التحصیل دانشگاه دفاع مقدس

شهید احمدرضا احدی رتبه یک کنکور تجربی در سال ۱۳۶۴ را کسب کرد. او از ۱۶ سالگی به جبهه رفت و اولین در سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان شرکت کرد و مجروح شد. احمدرضا تا هنگام شهادتش پیاپی در جبهه‌های جنگ حضور یافت و در تمامی نبرد‌ها از نفرات ویژه و فعال گردان‌ها و دسته‌ها بود و در مواقع سخت و پیچیده در میادین نبرد، دیگران را نیز هدایت و مساعدت میکرد. بار‌ها در جبهه مجروح شد، اما این حضور مانع از تحصیل نشد و سال آخر دبیرستان با وجود شش ماه حضور در جبهه در امتحان نهایی به عنوان دانش آموز ممتاز انتخاب شد. او در آخرین حضورش در جبهه س از شرکت فعال در عملیات کربلای ۵، در شب دوازدهم اسفند ماه سال ۱۳۶۵ همراه تنی چند از همرزمانش از آن جمله مجید اکبری در درگیری با کمین‌های دشمن بعثی به شهادت رسید و به لقاءالله پیوست و پس از ۱۵ روز که پیکر خونینش میهمان آفتاب بود بازگردانیده و درآرامگاه عاشورای ملایر به آغوش خاک سپرده شد.

سفید پوشان شهیدی که لباس رزم پوشیدند

فرمانده انقلابی دانشگاه جندی شاپور

شهید «مجید بقایی» متولد ۱۳۳۷ در بهبهان بود و در رشته فیزیوتراپی دانشگاه جدی شاپور به تحصیل پرداخت. در دانشگاه به مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی روی آورد و با گروه‌های چریکی از جمله گروه منصورون که افرادی، چون محسن رضایی، علی شمخانی و غلامعلی رشید در آن عضویت داشتند ارتباط نزدیک داشت. سال ۱۳۵۸ وارد جهاد شد و در آستانه جنگ، به سپاه پیوست. وی مدتی نماینده سپاه در اتاق جنگ لشکر ۹۲ زرهی ارتش بود. پس از آن، فرمانده سپاه شوش شد.

در عملیات فتح‌المبین، فرماندهی قرارگاه فجر را برعهده داشت. سپس جانشین حسن باقری در قرارگاه کربلا و پس از عملیات محرم، فرمانده قرارگاه کربلا شد. بقایی نهم بهمن ۱۳۶۱، همراه شهید حسن باقری، حین عملیات شناسایی در منطقه فکه به شهادت رسید.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شرحی بر ایثار سفیدپوشان شهید در دوران دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

سفید پوشان شهیدی که لباس رزم پوشیدند

سفید پوشان شهیدی که لباس رزم پوشیدند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در طول هشت سال دفاع مقدس بهداری رزمی که مسوول بخش بزرگی از کار درمان و پزشکی آن دوران بود. برپایی بیش از ۵۰ بیمارستان صحرایی، هزاران پست امداد و اورژانس در محور‌های عملیاتی و حضور رزمندگانش همراه با دیگر دلاورمردان عرصه نبرد از جمله فعالیت‌های بهداری رزمی بود که در این مسیر سه هزار و ۵۰۰ شهید تقدیم اسلام و انقلاب اسلامی کرده است.

پزشکان و پرستاران و بهداران زیادی در مدت جنگ هشت ساله به شهادت رسیدند، حدود ۲۰۰ پزشک شهید در دوران دفاع مقدس به ثبت رسیده است، پزشکانی که در در جریان مداوای مجروحین و مدیریت بیمارستان‌های خط مقدم جنگ و پشت جنگ به شهادت رسیدند. تعدادی از این پزشکان جزو نخبگان و رتبه‌های برتر کنکورسراسری در رشته تجربی بودند که پیش از فارغ التحصیلی از دانشگاه در دانشگاه دفاع مقدس فارغ التحصیل شدند. در این میان شهدایی نیز هستند و در جریان ترور منافقین به شهادت رسیدند.

در طی سال‌های اخیر و با شیوع بیماری کرونا، این بیماری جان تعداد زیادی از جامعه پزشکان و درمانگران را گرفت. سپیدپوشانی که با عنوان شهدای سلامت در جامعه شناخته شده و الگو‌هایی از ایثار و فداکاری لقب گرفتند.

در ادامه و به مناسبت روز پزشک، در گزارشی به زندگینامه چند شهید پزشک دوران دفاع مقدس اشاره شده است.

از شکنجه توسط ساواک تا شهادت به دست منافقین

شهید سید ابراهیم فقیهی درسال ۱۳۲۶ در نیریز فارس به دنیا آمد. پس از پایان خدمت نظام، با شرکت در کنکور سراسری در رشته علوم پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شیراز پذیرفته شد و همزمان با تأسیس انجمن اسلامی دانشگاه به همراه عده‌ای از همرزمان خویش به فعالیت‌های انقلابی روی آورد. او از موسسین جهاد دانشگاهی شاخه پزشکی بود که در راه اندازی و تشکیل شورای برنامه ریزی و نظارت بر امور بهداشت و درمان استان فارس تلاش فراوانی کرد. سال ۱۳۴۸ پس از وقوع حادثه انفجار در خوابگاه دانشجویان که منجر به شهادت سه تن از دانشجویان شد به جرم رهبری تظاهرات دانشجویی، دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفت. وی یک بار دیگر نیز به جرم مبارزه پی گیر و خستگی ناپذیر با منافقین به مدت شش ماه از دانشکده پزشکی اخراج شد.

با شروع جنگ تحمیلی دکتر فقیهی نخستین گروه امداد پزشکی در خوزستان را تشکیل داد و خود به همراه دیگر همرزمانش به اهواز عزیمت کرد. وی نزدیک به یک سال از زمان جنگ را درک کرد و در طول این یک سال، یار و یاوری دلسوز برای مجروحین جنگ در بیمارستان‌های شیراز بود.

شهید دکتر سید ابراهیم فقیهی پس از عمری مجاهدت و مبارزه سرانجام در روز ۱۷ مهرماه سال ۱۳۶۰ در دانشگاه شیراز و در جریان تروریست منافقین مورد سوء قصد قرار گرفت و با پیکری خونین به خیل شهیدان انقلاب اسلامی پیوست.

سفید پوشان شهیدی که لباس رزم پوشیدند

شهادت پزشک نمونه کشوری پس از ۳۰ سال جانبازی

شهید دکتر داوود اصغری در سال ۱۳۴۷ متولد شد و از ۱۵ سالگی در جبهه‌های حق علیه باطل حضور یافت. این شهید بزرگوار در طول ۳۰ ماه حضور در جبهه‌ها در عملیات‌های بدر، خیبر، والفجر ۸، کربلای ۵ و مرصاد شرکت داشت و در عملیات‌های بدر و والفجر ۸ با جراحت از ناحیه شکم و ریه به افتخار جانبازی نایل آمد. پس از پایان جنگ در سال ۶۷ وارد دانشگاه تبریز شد و تا تخصص گوش و حلق و بینی تحصیلات خود را ادامه داد و برای تکمیل تخصص خود چندین دوره را نیز در خارج از کشور سپری کرد و صاحب چندین کرسی در مجامع علمی بین المللی شد.

شهید دکتر اصغری در طول طبابت خود، اعمال جراحی رایگان بسیاری را برای نیازمندان انجام داد و با چند مرکز و موسسه خیریه نیز برای درمان و جراحی نیازمندان همکاری و حمایت مالی تعدادی از کودکان بی سرپرست را نیز بر عهده داشت.

از آنجا که به ۵ زبان خارجی مسلط بود در حوزه‌های مختلف علمی و هنری نیز فعال بود و در سال ۸۷ به عنوان پزشک نمونه کشوری انتخاب و معرفی شد. شهید اصغری پس از تحمل سال‌ها درد و رنج ناشی از جراحات دوران جنگ در تاریخ هفتم فروردین ماه ۱۳۹۴ در سن ۴۷ سالگی به لقاءالله پیوست و در کنار همرزمان شهیدش در آرامستان ججین اردبیل آرام گرفت.

سال ۱۳۳۴ شهر یزد میزبان نوزادی شد که او را «محمدعلی» نامیدند. در پنج سالگی جهت یادگیری قرآن، او را به مکتبخانه‌ای فرستادند و، چون از هوش و ذکاوت سرشاری برخوردار بود، در مدت زمان اندکی، قرآن را فرا گرفت. با هوش و ذکاوتی که داشت دوران مدرسه را با نمرات خوب پشت سر گذاشت و در روز‌هایی که با ناراحتی فقدان مادر دست و پنجه نرم می‌کرد کنکور داد و در رشته پزشکی قبول شد. پس از اخذ مدرک دانشگاهی، دوران مقدس سربازی را در سپاه گذراند و در سن ۲۶ سالگی برای نخستین بار به جبهه اعزام شد. محمدعلی در دوران حضور در مناطق جنگی، نهایت سعی خود را در کمک به مجروحین جنگی انجام می‌داد. فقط خودش را وقف مردم و وطنش می‌کرد. در بیمارستان‌های جبهه با جمع کردن پزشکان متخصص، به سامان‌دهی اوضاع و امکانات بیمارستانی در راه کمک‌رسانی هر چه بهتر به مجروحین می‌پرداخت تا اینکه در ششم اسفندماه ۱۳۶۲ در عملیات خیبر در بیمارستان صحرایی خاتم‌الانبیاء و در حال اقامه‌ی نماز صبح و به دنبال بمباران بیمارستان توسط هواپیما‌های ارتش بعث عراق، به سوی معبود شتافت.

سفید پوشان شهیدی که لباس رزم پوشیدند

رتبه یک کنکور پزشکی، فارغ التحصیل دانشگاه دفاع مقدس

شهید احمدرضا احدی رتبه یک کنکور تجربی در سال ۱۳۶۴ را کسب کرد. او از ۱۶ سالگی به جبهه رفت و اولین در سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان شرکت کرد و مجروح شد. احمدرضا تا هنگام شهادتش پیاپی در جبهه‌های جنگ حضور یافت و در تمامی نبرد‌ها از نفرات ویژه و فعال گردان‌ها و دسته‌ها بود و در مواقع سخت و پیچیده در میادین نبرد، دیگران را نیز هدایت و مساعدت میکرد. بار‌ها در جبهه مجروح شد، اما این حضور مانع از تحصیل نشد و سال آخر دبیرستان با وجود شش ماه حضور در جبهه در امتحان نهایی به عنوان دانش آموز ممتاز انتخاب شد. او در آخرین حضورش در جبهه س از شرکت فعال در عملیات کربلای ۵، در شب دوازدهم اسفند ماه سال ۱۳۶۵ همراه تنی چند از همرزمانش از آن جمله مجید اکبری در درگیری با کمین‌های دشمن بعثی به شهادت رسید و به لقاءالله پیوست و پس از ۱۵ روز که پیکر خونینش میهمان آفتاب بود بازگردانیده و درآرامگاه عاشورای ملایر به آغوش خاک سپرده شد.

سفید پوشان شهیدی که لباس رزم پوشیدند

فرمانده انقلابی دانشگاه جندی شاپور

شهید «مجید بقایی» متولد ۱۳۳۷ در بهبهان بود و در رشته فیزیوتراپی دانشگاه جدی شاپور به تحصیل پرداخت. در دانشگاه به مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی روی آورد و با گروه‌های چریکی از جمله گروه منصورون که افرادی، چون محسن رضایی، علی شمخانی و غلامعلی رشید در آن عضویت داشتند ارتباط نزدیک داشت. سال ۱۳۵۸ وارد جهاد شد و در آستانه جنگ، به سپاه پیوست. وی مدتی نماینده سپاه در اتاق جنگ لشکر ۹۲ زرهی ارتش بود. پس از آن، فرمانده سپاه شوش شد.

در عملیات فتح‌المبین، فرماندهی قرارگاه فجر را برعهده داشت. سپس جانشین حسن باقری در قرارگاه کربلا و پس از عملیات محرم، فرمانده قرارگاه کربلا شد. بقایی نهم بهمن ۱۳۶۱، همراه شهید حسن باقری، حین عملیات شناسایی در منطقه فکه به شهادت رسید.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سفید پوشان شهیدی که لباس رزم پوشیدند بیشتر بخوانید »

«بگو ببارد باران»

«بگو ببارد باران»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از همدان، کتاب «بگو ببارد باران»، مستند روایی از زندگینامه شهید «احمدرضا احدی»، نوشته «مرضیه نظرلو» در ۱۲۰ صفحه توسط انتشارات «نارگل» به چاپ رسیده است.

شهید «احمدرضا احدی» نفر اول کنکور رشته تجربی در سال ۱۳۶۴ بود، که در سن بیست‌سالگی و در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.

طرح جلد کتاب برگرفته از طرح کارت عضویت کتابخانه دانشگاه شهید بهشتی، این شهید است.

در بخشی از این کتاب آمده است:

توی مدرسه بعد از کلی کلنجار رفتن با خودت، طاقتت تمام شد و بالاخره یک روز بدون این‌که به مادرت بگویی، ساکَت را برداشتی و با ماشین‌های معمولی، راهی اهواز شدی. در اهواز به مقرّ شهید رجایی رفتی و از بین تمام اتاق‌ها به اتاقی رفتی که بچه‌ها قبل از عملیات رمضان آنجا ساکن بودند. روی دیوارهای اتاق پر از یادگاری بود ولی در آن میان، خطّ سبزی توجهت را جلب کرد. بیشتر دقت کردی؛ نوشته بود «یادگاری برادران اعزامی از ملایر: موسوی گنبدی، اصلانی، نظری، قهری…» دلت به کوشک پر کشید. هر نشانی از جنوب، رمضان، شب قدر و گمنامی، تو را به یاد محمد می‌انداخت. هاله‌ای از اشک در چشمانت نقش بست و یاد ایام در خاطرت مرور شد.

یک شب آنجا ماندی و برای اعزام به خط تقلّا کردی، اما فایده‌ای نداشت و مجبور شدی برگردی. در مسیر برگشت، کاملاً اتفاقی پسردایی‌ات رضا را دیدی و با هم برگشتید. خیلی کم حرف می‌زدی. رضا علتش را پرسید، گفتی: «دوست داشتی در جبهه بمانی، اما قبولت نکرده‌اند.»

ساعت سه صبح به ملایر رسیدید. دیروقت بود. در داروخانۀ شبانه‌روزی امام ماندید تا آفتاب بزند. صبح که با رضا به خانه‌تان رفتید، وقتی پدرت در را باز کرد، یکّه خوردی. گفت که به خاطر ناراحتی قلبی زودتر بازنشسته شده و از اهواز برگشته است.

عراق دو سمت جاده انديمشك –اهواز را می‌زد. ماشين با سرعت و مارپیچ طول جاده‌ای را كه هرچند لحظه یک‌بار با صداي انفجار شكل هندسی‌اش به هم می‌ریخت طي می‌کرد. زن و بچه و پیرو جوان بارشان را بسته و وحشت‌زده حتي سوار تريلي‌هاي بي‌اتاق شده بودند تا از آتش خمپاره و بمباران هوايي در امان بمانند. جاده شلوغ و به هم ريخته بود. عموقاسم شلوغی‌ها را که رد کرد، ماشين را نگه داشت. از پيكان 59 پياده شديد و رو به اهواز ايستاديد.  دست‌هایت را چتر پیشانی‌ات كردي ، باورت نمی‌آمد كه آنقدر ساده مجبور به ترك خانه و کاشانه‌ات شده باشي. همین‌طور خيره به شهر نگاه می‌کردی. دود آسمان اهواز را تيره كرده و ماشین‌های گران‌قیمت بدون بنزين کنار جاده مثل آهن‌پاره‌ای بی‌ارزش رهاشده بودند.

تمام شهر را از نظر گذراندي. می‌خواستی لحظات باورنكردني آخرين دیدار را در ذهنت تثبيت كني. عمو گفت: «سوار ماشین شيد مي‌خايم بريم»

همه نشستيد و به سمت خرم‌آباد حركت كرديد. نزديكي‌هاي پل‌دختر زمين پوشيده از برف بود. چشمانتان برق زد تا آن روز برف نديده بوديد. عمو ماشین را كنار جاده نگه داشت با سرعت پايين پريديد و روی برف‌ها رفتيد. ردّ کفش‌هایتان روي زميني كه پا نخورده بود باقي می‌ماند. دست‌هایت را در برف كردي. سرد  بود و سفيد اما هنوز حرارت غم اهواز در دلت بود دانه‌های برف خيلي زود آب می‌شدند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«بگو ببارد باران» بیشتر بخوانید »