شهید احمد یوسفی

شخصیت برادرم در بُعد اجتماعی هنوز به تصویر کشیده نشده هست/ آثاری که مرتبط با شهدا وجود دارند باید گردآوری و حفظ شوند

ابعاد اجتماعی شهید یوسفی هنوز مغفول مانده است/ شهدا فداییان اسلام و انقلاب هستند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، کتاب «پاییز آمد» خاطرات «فخرالسادات موسوی» همسر شهید «احمد یوسفی» هست که به قلم «گلستان جعفریان» توسط انتشارات «سوره مهر» منتشر شده هست. قرار هست متن تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی بر این کتاب ۲۹ مهر منتشر شود.

حجت‌الاسلام و المسلمین «حسین یوسفی» برادر کوچکتر شهید «احمد یوسفی» در این خصوص در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، اظهار داشت: برادرم پیش از پیروزی انقلاب در حوادث انقلاب فعال بود و با شرکت در تظاهرات و پخش اعلامیه، در مسیر پیروزی انقلاب فعالیت می‌کرد و گاهی اوقات هم تا دیروقت در مساجد فعالیت انقلابی می‌کرد.

وی افزود: برادرم پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در مورد انقلاب احساس وظیفه کرد و به‌دستور امام (ره) وارد سپاه پاسداران زنجان شد. وی جزء نخستین اعضا و فرماندهان سپاه زنجان بود و به سایر اعضا که کم‌کم جذب می‌شدند آموزش نظامی می‌داد.

برادر شهید یوسفی گفت: زمانی که به‌وسیله دموکرات‌ها در پاوه و کردستان ناآرامی بود، برادرم به پاوه رفت.

یوسفی افزود: شهادتِ برادرم، آرزوی خودش بود. آخرین باری که با هم به مشهد رفته بودیم و من ۱۳-۱۴ سال داشتم، کنار ضریح امام رضا (علیه‌السلام) داشتیم زیارت‌نامه می‌خواندیم و پسر کوچکش هم در آغوشش بود. من متوجه شدم که برادرم رو به ضریح امام رضا (علیه‌السلام) گفت: «اللهم ارزقنا توفیقَ الشهادةِ فی سبیلک»؛ من آن موقع از شنیدن آن، ناراحت شدم و با خودم فکر کردم که کسی که اینجا دعا کند و خدا بخواهد، حتماً تحقق پیدا خواهد کرد.

وی با اشاره به زمان شهادت برادرش گفت: یکی-دو هفته پس از زمانی که ما از مشهد برگشتیم، برادرم که برای سر زدن به نیرو‌های زنجانی به کوه‌های «لاری» کردستان عراق رفته بود، به‌صورت ناگهانی به شهادت رسید.

برادر شهید یوسفی با اشاره به ویژگی‌های برادرش ادامه داد: برادرم یک فرد استثنایی بود؛ به‌طوری که در میان تمام اعضای خانواده و فامیل، او را بیشتر از همه دوست داشتیم. تمام خصوصیات او، عالی بود. دلسوز دیگران بود و اگر کسی از او کمک می‌خواست، دریغ نمی‌کرد. بینش و بصیرت خیلی عمیق سیاسی و دینی داشت، اهل مطالعه بود و زمان خود را بیهوده تلف نمی‌کرد. مجلات انقلابی، کتاب‌های دینی و تفسیر قرآن می‌خواند و کتاب‌هایی که در مورد مسائل دینی و سیاسی روز بودند را مطالعه و آن را به بقیه هم توصیه می‌کرد.

وی افزود: برادرم روحیه خاصی داشت و اجتماعی بود. خوش‌رو و خوش‌خنده و در عین حال که خنده‌رو و اجتماعی بود، ابهت عجیبی داشت.

یوسفی در مورد کتاب «پاییز آمد» گفت: کتاب «پاییز آمد» بیشتر، شخصیت شهید یوسفی را در داخل خانه به تصویر کشیده و شخصیت اصلی که برادرم در بُعد اجتماعی داشت، هنوز مغفول مانده و کسی در مورد آن چیزی ننوشته هست.

برادر شهید یوسفی افزود: کل افراد سپاه زنجان و مسئولین شهر در آن زمان، برادرم را می‌شناختند و خاطراتی عالی از او دارند و وقتی که برای ما تعریف می‌کنند، از شنیدنشان تعجب می‌کنیم، اما کسی اینها را گردآوری نکرده هست.

وی در پاسخ به این پرسش که چه احساسی از تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی بر کتابی که در مورد زندگی برادر اوست، دارد، گفت: اینگونه نیست که چون شهید یوسفی برادر من هست، از این قضیه خوشحال باشم؛ بلکه من از آن جهت خوشحالم که سبک زندگی شهدا در مسیر حفظ اسلام و انقلاب هست و آنها فدائیان اسلام و انقلاب هستند. باید آثاری که مرتبط با همه شهداست  و هرکه در مسیر اسلام و انقلاب زحمت کشیده هست، جمع‌آوری و حفظ شوند.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

ابعاد اجتماعی شهید یوسفی هنوز مغفول مانده است/ شهدا فداییان اسلام و انقلاب هستند بیشتر بخوانید »

آدم‌های جنگ در میانسالی هم به درستی انتخاب‌هایشان معترف‌اند

ما در ادبیات پایداری به موضوع اصلی نگاه تبلیغی داشته‌ایم نه فلسفی/ تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی خط بطلانی بر نکوهش دیگران کشید


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، «گلستان جعفریان» نویسنده کتاب «پاییز آمد» در گفت‌وگویی در مورد چگونگی شکل‌گیری این کتاب اظهار داشت: یادداشت‌هایی برای حوزه هنری در مورد این کتاب ارسال شده بود و از من خواستند آن یادداشت‌ها را ببینم و نظر بدهم. پس از مطالعه یادداشت‌ها با داستان کتاب که ازدواج یک دختر زیر ۱۸ سال با یک پاسدار بود، با سوژه آشنا شدم.

وی ادامه داد: در ابتدا ماجرای متفاوتی ندیدم، اما خواستم به زنجان بروم تا از نزدیک با سوژه آشنا شوم؛ چون در یادداشت‌ها آمده بود: فخرالسادات (شخصیت اصلی داستان) خیلی کتابخوان بوده و انگار کتاب خواندن برای او مثل غذا خوردن بوده هست. به این‌ترتیب حس کردم این دختر به نیاز روحی‌اش در کنار نیاز‌های دیگر توجه می‌کرده و این همان نکته‌ای بود که مرا به‌طرف شخصیت فخرالسادات جذب کرد.

جعفریان افزود: به زنجان رفتم و از نزدیک با سوژه آشنا شدم و کار شکل گرفت. از نظر من فخرالسادات یک تفاوت اصلی با دختران هم‌سال خود از جمله خواهران خودش داشت و آن، بحث ارزشی هست که در زندگی‌اش خیلی پُررنگ هست. یعنی آدمی هست که به بلوغ ذهنی و رشد روحی‌اش اهمیت می‌داد و این مسأله برایم بسیار جالب و نقطه تفاوت کار روی زندگی او، همین بود.

این‌ نویسنده در مورد تفاوت کتاب پاییز آمد با سایر کتاب‌های حوزه ادبیات پایداری گفت: می‌توانم ادعا کنم «پاییز آمد» متفاوت هست، چون اگر راوی و سوژه‌ام تفاوت نداشتند، با یقین کار را انجام نمی‌دادم و ترجیح می‌دادم تکرار مکررات نکنیم. در کتاب، همان زندگی معمولی را داریم، اما در کنار دو شخصیت اصلی داستان، شخصیت‌های دیگر را پُررنگ می‌کنیم؛ تا جایی که راوی فکر می‌کرد چرا باید سراغ مامان لعیا و یا پدر ضیا و داداش اعلا برویم و به‌صورت گسترده به آنها بپردازیم.

جعفریان گفت: نقطه تفاوت من در این کتاب این هست که خواننده من مختار هست که دختری را ببیند که تحصیل می‌کند و کاری به جنگ ندارد و به قول مادرش (مامان لعیا) عطر می‌زند، خوب لباس می‌پوشد، طلا می‌اندازد، با یک همسر تحصیل کرده ازدواج می‌کند و به آرامی از کنار جنگی که در کشورش هست عبور می‌کند، اما فخرالسادات با وجود مخالفت پدر و مادرش که حتی در مراسم عقدش حضور ندارند و تا لحظه آخر به او هشدار می‌دهند، این کار را می‌کند؛ این خیلی عجیب هست که در خانواده‌ای شما شاهد این پارادوکس باشید؛ چراکه در داستان‌های دیگر تقریباً خانواده همراه فرد و تشویق‌کننده هست.

وی افزود: اینجا تضاد زیادی بین دو خواهر دیگر و مادر وجود دارد و در آخر که فخرالسادات با دو بچه زیر پنج سال تنها می‌ماند و همسرش شهید می‌شود. مادرش می‌گوید من این روز را دیده بودم که مخالف این ازدواج بودم! اما از نظر فخرالسادات این انتخاب درست بوده و من به‌عنوان نویسنده خاطرات، از نزدیک شاهد بودم که با گذشت سال‌ها همچنان با ایمان و خرسندی از این انتخاب از همسرش صحبت می‌کرد و جالب بود که آدم‌های جنگ در سنین میانسالی همچنان معتقدند این انتخاب‌ها درست بوده و اگر به عقب بازگردند همچنان همان‌انتخاب را دارند.

نویسنده کتاب «پاییز آمد» اظهار داشت: این موضوع پیچیده‌ای هست و نشان می‌دهد متأسفانه ما در ادبیات پایداری به موضوع اصلی نگاه تبلیغی داشته‌ایم نه فلسفی؛ تا ببینیم چه‌قدر پیچیده هست فردی با گذشت سال‌ها همچنان به انتخاب خود افتخار کند و معتقد باشد این انتخاب درست بوده هست.

وی در مورد بیان دیدگاه نویسنده در مستندنگاری گفت: در خاطره‌نگاری سبک و سیاق خودم را دارم. به روایت راوی و مستند بودن کار پایبندم، اما با این‌ گزاره که نویسنده نباید نگاه خودش را داشته و فقط به چشم یک ناظر باشد، صد درصد مخالفم. به‌نظرم دلیل اینکه در حوزه ادبیات پایداری نگاه نو نداریم و حتی خوانندگان‌مان را از دست می‌دهیم، همین نوع نگاه هست که نویسنده نباید دیدگاه خود را در مستندنگاری بروز دهد.

جعفریان در ادامه گفت: این دیدگاه را رد نمی‌کنم، اما پژوهشگر باید بداند از راوی چه می‌خواهد. من به راوی اجازه نمی‌دهم خودش شروع کند و به هر سمت و سویی می‌خواهد برود که اگر به این شکل بود، فخرالسادات از مامان لعیا صحبت نمی‌کرد و در کتاب با یک انتخاب و تضاد روبه‌رو نبودیم. در کار کاملاً اعمال نفوذ می‌کنم و حتی اگر راوی نخواهد خاطراتی را تعریف کند، آن را نمی‌نویسم و به‌صورت مشخص می‌گویم چه می‌خواهم، چون راوی هم مختار هست نویسنده‌ای را انتخاب کند که به محوریت نگاهش معتقد باشد. در مجموع به محوریت راوی و نگاه متفاوت نویسنده معتقدم.

وی درباره مدت زمان نگارش این‌کتاب گفت: مصاحبه‌ها نزدیک ۳۰ ساعت و کار هم سه سال طول کشید. ماهی یک‌بار به زنجان می‌رفتم و گریه‌های شدید شخصیت اصلی سبب می‌شد کار با سرعت کمی پیش برود. به‌شکلی که زخم‌های فخرالسادات تازه بودند؛ گویی به‌تازگی همسرش «احمد» را از دست داده هست.

نویسنده کتاب «پاییز آمد» در پاسخ به سوالی درباره بازخورد‌های کتاب باتوجه به تقریظ مقام معظم رهبری گفت: من یک نگاه چالشی داشتم. شخصیت مامان لعیا در کتاب، یک نگاه ضد جنگ دارد که به دخترش می‌گوید «با یک پاسدار ازدواج نکن و هنوز وقت داری برگردی!» من بار‌ها گفتم یک فرد ارزش‌مدار هستم و به ادبیات دینی در قالب ادبیات پایداری معتقدم. همچنین به دفاع مقدس معتقدم و نگاه ضد جنگ ندارم، چون جنگ ما یک جنگ ارزشی هست، اما پاسخ به این‌سؤال که چرا نگاه ضد جنگ را در کتاب آورده‌ام، باید بگویم دنبال یک‌ نگاه مطلق برای خواننده بودم که می‌تواند یک زندگی معمولی داشته باشد یا مانند فخرالسادات دنبال یک زندگی چالشی باشد که در آن رشد کند. این انتخاب‌گری در ادبیات پایداری کم دیده می‌شود و نگاه نویسندگان مطلق‌گراست. من حتی برای این کتاب نکوهش شدم، اما زمانی که تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی برایش نوشته شد، مطمئن شدم چیزی که گفتم، درست بوده هست.

جعفریان گفت: من به ادبیات پایداری نگاه تبلیغی ندارم و معتقدم این نگاه برای زمانی هست که کشور در جنگ رو در روست. زمانی که جبهه جنگ فعال نداریم، باید بسترسازی کنیم. پس این نگاه درست هست و تقریظ این دلگرمی را به من داد و روی نظرات دیگر خط بطلان کشید.

وی در در مورد نقطه اوج کتاب «پاییز آمد» گفت: نقطه اوج داستان برای من، مامان لعیا و پدر ضیا بودند که کنار ماشین می‌ایستند، اشک می‌ریزند و به دخترشان می‌گویند از این راه بازگردد. من نمی‌دانم جوانان آن زمان این یقین را چطور به‌دست آوردند تا علی‌رغم شماتت خانواده به تصمیم خودشان پایبند بمانند. این، همان نگاه فلسفی هست که باید به ادبیات پایداری اضافه شود.

نویسنده کتاب «پاییز آمد» در مورد طراحی روی جلد کتاب اظهار داشت: انتشارات سوره مهر در ابتدا طرح دیگری را برای روی جلد انتخاب کرده بود که در آن طرح، فخرالسادات (همسر شهید احمد یوسفی) ۶۰ساله بر سر مزار همسر شهیدش نشسته بود. باتوجه‌ به اینکه خانواده شهید از خانواده‌های کتاب‌خوان و خوش‌ذوقی هستند، گفتند که این طرح ارتباطی به داستان کتاب ندارد. بعد خودشان عکسی از ۱۶ سالگی فخرالسادات را به ما دادند که وی در این عکس، به همین سبک و سیاق در کلاس سلاح‌شناسی حضور داشت و سر کار می‌رفت. بعد از پیشنهاد خانواده، انتشارات، همین عکس را به‌عنوان طرح روی جلد کتاب چاپ کرد.

وی در مورد انتخاب نام کتاب ادامه داد: وقتی که با خانواده‌ای هنرمند و فرهیخته کار می‌کنیم، خوبی‌هایی هم دارد که آنها صاحب‌نظر هستند. خانواده شهید گفتند که تولد و شهادت احمد در ماه مهر بوده و ازدواج‌ احمد و فخرالسادات هم در فصل پاییز اتفاق افتاده هست؛ به همین خاطر، اسم «پاییز آمد» را برای کتاب انتخاب کردیم.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

ما در ادبیات پایداری به موضوع اصلی نگاه تبلیغی داشته‌ایم نه فلسفی/ تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی خط بطلانی بر نکوهش دیگران کشید بیشتر بخوانید »

امانتی فخرالسادات موسوی از همراهی با یک شهید/ زندگی تو دیگر شعار نیست

نگرانی شهید فخرالسادات موسوی بابت گلمندی فرزندان شهدا از آیندگان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «احمد یوسفی» از شهدای شاخص شهر زنجان و یکی از افرادی بود که سنگ بنای سپاه ناحیه زنجان را نهاد و عضو شورای سپاه بود.

فخرالسادات موسوی همسر شهید در بخشی از خاطرات خود که در کتاب «پاییز آمد» به رشته تحریر درآمده به زندگی مجاهدانه همسرش و سختی دل کندن از او اشاره دارد.

در ادامه این روایت را می‌خوانید.

گفتم: احساس می‌کنم احمد دارد از من و على دور می‌شود. ما را نمی‌بیند. زنجان واقعا به وجود احمد نیاز دارد. سپاه اصرار داشت نرود جبهه، اما او آن‌قدر بالا و پایین کرد که آخر رفت. برادرم علاء گفت: «چه انتظار داشتی؟ همین است دیگر، احمد زنجان بمان نیست. تا الان هم توی قفس نگهش داشته بودند.» گفتم: «علاء چقدر خوب می‌شناسی‌اش! شهادت دوستانش کمرش را شکست. با بغض به من می‌گفت: فخری می‌ترسم بمانم روزی بیاید فرزندان شهدا مرا با انگشت نشان بدهند بگویند این احمد یوسفی است. همرزم پدر ما بود. پدر ما شهید شد و او هنوز زنده است.»

برادرم گفت: «فخری من می‌فهمم چقدر سخت است انسان عزیز، بزرگ، دوست‌داشتنی مثل احمد را عشق زندگی‌ات را… پدر بچه‌ات را رضایت بدهی برود خط مقدم جبهه جلو گلوله. روز و شب هر لحظه دل تو روی آتش است. اما یادت می‌آید وقتی توی مدرسه از دست گروه میلیشیا (مجاهدین خلق) کتک خورده بودی و دماغت شکسته بود، درد داشتی و با صورت خونی و لباس‌های خاکی دیدمت چه گفتم؟» با چشمان پر از اشک گفتم: «چه گفتی؟» خوب یادم بود چه گفت، اما بغض گلویم را می‌فشرد و نمی‌خواستم حرف بزنم.

علاء گفت: «گفتم فکر نکنی انقلاب بچه‌بازی است و این کتک‌ها که خوردی شوخی است؛ شور و شوقی کوتاه‌مدت است که مثل بنزین زود زبانه می‌کشد و زود هم خاموش می‌شود. اگر در بلندمدت عهدی بستی و عقب ننشستی و پشیمان نشدی، از آزمایش الهی سربلند بیرون آمده‌ای. یادت هست چه شعاری می‌دادیم: ما مدافع از جان گذشته اسلام و آرمان‌های والای امام هستیم. زندگی تو با احمد دیگر شعار نیست عین واقعیت است. حاضری برای آرمانت، امامت… از جان عزیزترین کست بگذری؟»

بغضم ترکید و با صدای بلند گریه کردم.  چند وقت پیش (شهید) رحمان آمده بود به خوابم. گفت: «فخرالسادات خانم من یک امانتی پیش شما دارم آن را بدهید با خود ببرم.» گفتم: «رحمان جان تا من یادم هست تو امانتی پیش من نداری.» اصرار کرد که دارم. خوابم را که برای احمد تعریف کردم. گفت: «امانتی من هستم!» علاء گفت: «فخری جان زندگی با احمد فرصتی است که خداوند در اختیار تو قرار داده تا خودت را بسازی. تا بفهمی مکتب حسین چه می‌گوید. جنس رنج و درد عاشورائیان را بشناسی. به جای اظهار درد و شیون قدر بدان. ظرفت را بزرگ کن.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نگرانی شهید فخرالسادات موسوی بابت گلمندی فرزندان شهدا از آیندگان بیشتر بخوانید »

شهید «احمد یوسفی» به روایت تصویر

شهید «احمد یوسفی» به روایت تصویر


این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید «احمد یوسفی» به روایت تصویر بیشتر بخوانید »