مردانی که بیش از ۴٠ سال مجاهدت و بیخوابی مستمر داشتند
مردانی که بیش از ۴٠ سال مجاهدت و بیخوابی مستمر داشتند بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، تقویم این سرزمین همیشه با عطر شهادت همراه بوده است؛ از «باکری»، «خرازی» و «همت» گرفته تا «حجتالله رحیمی» که همگی مردان نامآشنای عاشقی در راه معبود هستند.
جنگ که باشد، فرقی نمیکند که آخر سال است یا اول آن، زمستان است یا تابستان؛ دشمن که راه خانه را بست، قهرمانانی از راه میرسند تا با غیرت و نثار خون خود، رویای هر اهریمنی را که قصد وطن ما کند، به کابوسی پریشان تبدیل کنند.
روزهای آخر اسفند، سالروز یادآوری برخی از این حماسههاست؛ حماسههای قهرمانانی که مردانه ایستادند و تاریخ این سرزمین تا ابد مرهون ایثار آنهاست. یکی از این قهرمانان «حمید باکری» نام دارد، سردار گمنام دفاع مقدس که خستگی را خسته کرد.
آذر سال ۱۳۳۴ «حمید» بهعنوان ششمین فرزند خانواده «باکری»، در ارومیه بهدنیا آمد. پدرش کارمند کارخانه قند و مادرش هم خانهدار بود. ۱۸ ماه بیشتر نداشت که یک تصادف، او را برای همیشه از مهر مادری محروم کرد. «حمید» سالهای درس و مدرسه را در کارخانه قند ارومیه گذراند و پس از اخذ دیپلم ریاضی، به خدمت سربازی رفت.
سالها بعد، داغ از دست رفتن مادر تنها غمشان نشد؛ بلکه برادر بزرگترش «علی باکری» نیز توسط «ساواک» دستگیر و در زندان به شهادت رسید. شاید همین امر سرآغاز فعالیت سیاسی «حمید» و برادرش «مهدی» شد؛ بهطوری که راهی تبریز شدند و به پخش اعلامیهها و سخنرانیهای امام خمینی (ره) در این شهر پرداختند.
«حمید» چندی بعد یعنی در سال ۱۳۵۵، با مشورت برادرش «مهدی» تصمیم گرفت تا برای فراهمشدن امکان بیشتر مبارزه علیه رژیم پهلوی، برای ادامه تحصیل راهی خارج از کشور شود؛ بنابراین ابتدا به ترکیه سفر کرد؛ اما بهدلیل اینکه شرایط محیطی مغایر با عقایدش بود، از آنجا راهی آلمان شد. بعد از هجرت امام خمینی (ره) به پاریس، «حمید» هم راهی فرانسه شد تا از نزدیک و بدون واسطه، گوش جان به سخنرانیهای امام خمینی (ره) بسپارد؛ این سفر، فصل جدیدی از مبارزات او را بههمراه داشت و در آنجا مأموریت پیدا کرد تا عازم سوریه و لبنان شده و آموزشهای چریکی را فرا گیرد.
در همان روزها، مسئولیت حمل اسلحه از مرز ترکیه به ایران را برعهده گرفت تا اینکه بعد از شنیدن خبر ورود امام خمینی (ره) به ایران، به کشورش بازگشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت سپاه پاسداران ارومیه درآمد و بهعنوان نیروی واحد عملیات، در این نهاد انقلابی مشغول به خدمت شد.
همزمان با صدور فرمان تاریخی تشکیل بسیج مستضعفین توسط امام امت (ره)، «حمید باکری» مسئولیت بسیج ارومیه را برعهده گرفت و برای رفع محرومیتهای روستاها، در جهاد و سازندگی فعالیت کرد. غائله کردستان که فرا رسید، وی مانند دیگر سپاهیان غیور، راهی این دیار شد و در عمليات پاکسازی منطقه «سرو» و آزادسازی «مهاباد»، «پيرانشهر» و «بانه»، نقش بهسزایی ایفا کرد.
پس از آغاز تجاوز ارتش بعث عراق به میهن، اینبار «حمید باکری» راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شد و ضمن برعهده گرفتن فرماندهی خط مقدم ایستگاه «هفت» آبادان، به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت و پس از مدتی، عهدهدار مسئوليت پاکسازی مناطق آزادشده كردنشين در منطقه «سرو» و سپس بهعنوان مسئول كميته برنامهریزی جهاد استان آذربایجان غربی، منصوب شد.
عملیات «فتحالمبین»، آغازی بود بر حضور دائمی «حمید باکری» در جبهههای نبرد حق علیه باطل؛ همچنین عملیات «بیتالمقدس» نیز شاهد حماسههای این رزمنده دلاور بهعنوان فرمانده گردان در تیپ «نجف» بود که بههمراه دیگر رزمندگان اسلام، نقش مهمی را در آزادسازی «خرمشهر» ایفا کرد.
عملیات موفقیتآمیز «مسلم بن عقیل» بخشی دیگر از رشادتهای «حمید باکری» را به تصویر کشید؛ بهطوری از طرف فرماندهی کل سپاه، او را بهعنوان فرمانده تیپ حضرت ابوالفضل (ع) منصوب کردند؛ اما شایستگیهای «حمید باکری» به اینجا نیز ختم نشد؛ چراکه بعد از عملیات «والفجر مقدماتی» مسئولیت معاونت لشکر ۳۱ عاشورا را به وی سپردند.
«حمید باکری» سپس در عملیاتهای «والفجر ۱»، «والفجر ۲» و «والفجر ۴» در کنار رزمندگان تحت امر خود، در خطوط مقدم جبههها حضور پیدا کرد؛ او در حالی که در عملیات «والفجر ۱» از ناحیه پا مجروح شده و زانوی وی تحت عمل جراحی قرار گرفته بود، اما در عملیاتهای بعدی، با وجود اینکه از درد پا رنج میبرد، این درد را هیچوقت بر زبان نمیآورد.
عملیات «خیبر» نقطه پایان حماسههای «حمید باکری» در دفاع مقدس و نقطه آغاز جاودانگی وی در تاریخ ایران است. قبل از عملیات، برادرش، شهید «مهدی باکری» در جمع فرماندهان گفت: «ما باید در این عملیات ابولفضلوار بجنگیم و هرکس آماده شهادت نیست، پا پیش نگذارد و حمید آرام گفت که برادران دعا کنید من هم شهید شوم»؛ این جمله «حمید»، همه را به گریه انداخت.
«حمید باکری» در عملیات «خیبر» توانست با نیروهای خود، در ساعت ۱۱ شب روز سوم اسفند سال ۱۳۶۲، پل مجنون را در عمق ۶۰ کیلومتری خاک عراق تصرف کند و سپس تا پای جان، در این منطقه به نبرد با دشمن بعثی بپردازد و به دیدار معبود خوبش بشتابد.
سردار «جمشید نظمی» یکی از همرزمانش، در خصوص آخرین دیدار خود با «حمید باکری» گفته است: «آخرین باری که حمید را دیدم، بعد از تصرف پل «شیتات» بود و حدود عصر. من مجروح شده بودم و مرا گذاشته بودند آنجا. «حمید» داشت نیروها را هدایت میکرد که یادش افتاد نماز ظهرش را نخوانده است. سریع رفت وضو گرفت و آمد، جایی قامت بست و نماز خواند که در تیررس بود. هر لحظه امکان داشت فاجعه اتفاق بیافتد؛ اما او با طمأنینه و آرامشی نمازش را میخواند که من دردم را فراموش کردم و فقط به او خیره شدم. حتی وقتی بلندم کردند که ببرندم، برگشته بودم به آرامش نماز خواندن حمید نگاه میکردم».
انتهای پیام/ 113
دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی شهید باکری بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، تقویم این سرزمین همیشه با عطر شهادت همراه بوده است؛ از «باکری»، «خرازی» و «همت» گرفته تا «حجتالله رحیمی» که همگی مردان نامآشنای عاشقی در راه معبود هستند.
جنگ که باشد، فرقی نمیکند که آخر سال است یا اول آن، زمستان است یا تابستان؛ دشمن که راه خانه را بست، قهرمانانی از راه میرسند تا با غیرت و نثار خون خود، رویای هر اهریمنی را که قصد وطن ما کند، به کابوسی پریشان تبدیل کنند.
روزهای آخر اسفند، سالروز یادآوری برخی از این حماسههاست؛ حماسههای قهرمانانی که مردانه ایستادند و تاریخ این سرزمین تا ابد مرهون ایثار آنهاست. یکی از این قهرمانان «حمید باکری» نام دارد، سردار گمنام دفاع مقدس که خستگی را خسته کرد.
آذر سال ۱۳۳۴ «حمید» بهعنوان ششمین فرزند خانواده «باکری»، در ارومیه بهدنیا آمد. پدرش کارمند کارخانه قند و مادرش هم خانهدار بود. ۱۸ ماه بیشتر نداشت که یک تصادف، او را برای همیشه از مهر مادری محروم کرد. «حمید» سالهای درس و مدرسه را در کارخانه قند ارومیه گذراند و پس از اخذ دیپلم ریاضی، به خدمت سربازی رفت.
سالها بعد، داغ از دست رفتن مادر تنها غمشان نشد؛ بلکه برادر بزرگترش «علی باکری» نیز توسط «ساواک» دستگیر و در زندان به شهادت رسید. شاید همین امر سرآغاز فعالیت سیاسی «حمید» و برادرش «مهدی» شد؛ بهطوری که راهی تبریز شدند و به پخش اعلامیهها و سخنرانیهای امام خمینی (ره) در این شهر پرداختند.
«حمید» چندی بعد یعنی در سال ۱۳۵۵، با مشورت برادرش «مهدی» تصمیم گرفت تا برای فراهمشدن امکان بیشتر مبارزه علیه رژیم پهلوی، برای ادامه تحصیل راهی خارج از کشور شود؛ بنابراین ابتدا به ترکیه سفر کرد؛ اما بهدلیل اینکه شرایط محیطی مغایر با عقایدش بود، از آنجا راهی آلمان شد. بعد از هجرت امام خمینی (ره) به پاریس، «حمید» هم راهی فرانسه شد تا از نزدیک و بدون واسطه، گوش جان به سخنرانیهای امام خمینی (ره) بسپارد؛ این سفر، فصل جدیدی از مبارزات او را بههمراه داشت و در آنجا مأموریت پیدا کرد تا عازم سوریه و لبنان شده و آموزشهای چریکی را فرا گیرد.
در همان روزها، مسئولیت حمل اسلحه از مرز ترکیه به ایران را برعهده گرفت تا اینکه بعد از شنیدن خبر ورود امام خمینی (ره) به ایران، به کشورش بازگشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت سپاه پاسداران ارومیه درآمد و بهعنوان نیروی واحد عملیات، در این نهاد انقلابی مشغول به خدمت شد.
همزمان با صدور فرمان تاریخی تشکیل بسیج مستضعفین توسط امام امت (ره)، «حمید باکری» مسئولیت بسیج ارومیه را برعهده گرفت و برای رفع محرومیتهای روستاها، در جهاد و سازندگی فعالیت کرد. غائله کردستان که فرا رسید، وی مانند دیگر سپاهیان غیور، راهی این دیار شد و در عمليات پاکسازی منطقه «سرو» و آزادسازي «مهاباد»، «پيرانشهر» و «بانه»، نقش بهسزایی ایفا کرد.
پس از آغاز تجاوز ارتش بعث عراق به میهن، اینبار «حمید باکری» راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شد و ضمن برعهده گرفتن فرماندهی خط مقدم ایستگاه «هفت» آبادان، به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت و پس از مدتی، عهدهدار مسئوليت پاکسازی مناطق آزادشده كردنشين در منطقه «سرو» و سپس بهعنوان مسئول كميته برنامهریزی جهاد استان آذربایجان غربی، منصوب شد.
عملیات «فتحالمبین»، آغازی بود بر حضور دائمی «حمید باکری» در جبهههای نبرد حق علیه باطل؛ همچنین عملیات «بیتالمقدس» نیز شاهد حماسههای این رزمنده دلاور بهعنوان فرمانده گردان در تیپ «نجف» بود که بههمراه دیگر رزمندگان اسلام، نقش مهمی را در آزادسازی «خرمشهر» ایفا کرد.
عملیات موفقیتآمیز «مسلم بن عقیل» بخشی دیگر از رشادتهای «حمید باکری» را به تصویر کشید؛ بهطوری از طرف فرماندهی کل سپاه، او را بهعنوان فرمانده تیپ حضرت ابوالفضل (ع) منصوب کردند؛ اما شایستگیهای «حمید باکری» به اینجا نیز ختم نشد؛ چراکه بعد از عملیات «والفجر مقدماتی» مسئولیت معاونت لشکر ۳۱ عاشورا را به وی سپردند.
«حمید باکری» سپس در عملیاتهای «والفجر ۱»، «والفجر ۲» و «والفجر ۴» در کنار رزمندگان تحت امر خود، در خطوط مقدم جبههها حضور پیدا کرد؛ او در حالی که در عملیات «والفجر ۱» از ناحیه پا مجروح شده و زانوی وی تحت عمل جراحی قرار گرفته بود، اما در عملیاتهای بعدی، با وجود اینکه از درد پا رنج میبرد، این درد را هیچوقت بر زبان نمیآورد.
عملیات «خیبر» نقطه پایان حماسههای «حمید باکری» در دفاع مقدس و نقطه آغاز جاودانگی وی در تاریخ ایران است. قبل از عملیات، برادرش، شهید «مهدی باکری» در جمع فرماندهان گفت: «ما باید در این عملیات ابولفضلوار بجنگیم و هرکس آماده شهادت نیست، پا پیش نگذارد و حمید آرام گفت که برادران دعا کنید من هم شهید شوم»؛ این جمله «حمید»، همه را به گریه انداخت.
«حمید باکری» در عملیات «خیبر» توانست با نیروهای خود، در ساعت ۱۱ شب روز سوم اسفند سال ۱۳۶۲، پل مجنون را در عمق ۶۰ کیلومتری خاک عراق تصرف کند و سپس تا پای جان، در این منطقه به نبرد با دشمن بعثی بپردازد و به دیدار معبود خوبش بشتابد.
سردار «جمشید نظمی» یکی از همرزمانش، در خصوص آخرین دیدار خود با «حمید باکری» گفته است: «آخرین باری که حمید را دیدم، بعد از تصرف پل «شیتات» بود و حدود عصر. من مجروح شده بودم و مرا گذاشته بودند آنجا. «حمید» داشت نیروها را هدایت میکرد که یادش افتاد نماز ظهرش را نخوانده است. سریع رفت وضو گرفت و آمد، جایی قامت بست و نماز خواند که در تیررس بود. هر لحظه امکان داشت فاجعه اتفاق بیافتد؛ اما او با طمأنینه و آرامشی نمازش را میخواند که من دردم را فراموش کردم و فقط به او خیره شدم. حتی وقتی بلندم کردند که ببرندم، برگشته بودم به آرامش نماز خواندن حمید نگاه میکردم».
انتهای پیام/ 113
دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ششمین جشنواره هنر مقاومت با دبیرکلی مسعود نجابتی در ۸ بخش «پوستر»، «کارتون»، «تصویرسازی»، «پرچم و کتیبه»، «تایپوگرافی»، «حجم»، «نقاشی» و «عکس» برگزار میشود و هر بخش دبیر مختص به خود را دارد.
مهلت ارسال آثار در اکثر بخشها تا ۱۵ دیماه است و اما در برخی بخشها ممکن است تمدید شود. درباره برخی جزئیات این جشنواره با مسعود نجابتی دبیرکل جشنواره، محمدرضا دوستمحمدی دبیر بخش تصویرسازی و مهدی علیبخشی مدیر روابط عمومی ششمین جشنواره «هنر مقاومت» گفتوگو کردیم.
ششمین جشنواره هنر مقاومت با دبیرکلی مسعود نجابتی در ۸ بخش «پوستر»، «کارتون»، «تصویرسازی»، «پرچم و کتیبه»، «تایپوگرافی»، «حجم»، «نقاشی» و «عکس» برگزار میشود و هر بخش دبیر مختص به خود را دارد.
مهلت ارسال آثار در اکثر بخشها تا ۱۵ دیماه است و اما در برخی بخشها ممکن است تمدید شود. درباره برخی جزئیات این جشنواره با مسعود نجابتی دبیرکل جشنواره، محمدرضا دوستمحمدی دبیر بخش تصویرسازی و مهدی علیبخشی مدیر روابط عمومی ششمین جشنواره «هنر مقاومت» گفتوگو کردیم.
یعنی جشنواره یک بودجه محدودی دارد و سعی میکند وظیفهاش را به خوبی انجام بدهد، از اینجا به بعد نیاز است که یک چرخه کاملی تعریف شود که از این محصولات در فضای مختلف استفاده بکنند؛ البته ما امسال سعی کردیم که مانند دورهی گذشته بخشی از کار را به تشکلها بسپاریم امید ما این است که تشکلها خودشان بتوانند این روشها را جبران کنند، مثلاً الان پرچم و کتیبه را تا تولید محصول دنبال میکنیم و امیدواریم آن محصولاتی که مد داوران است به مرحله تولید برسد، چون اینها یک چرخه کاملی را در مجموعه خودشان دارند طی میکنند که بتوانند از محصولات جشنواره هم بتوانند استفاده کنند، این به شکل دیگری میتواند در قسمتهای دیگر هم اتفاق بیفتد، باز بخش پوسترمان امیدواریم با کمک نهضت پوستر، درواقع این چرخه و اتفاق بتواند به درستی کارش را انجام بدهد.
بیشتر بخوانید:
آثار بخش مسابقه مستند و داستانی یازدهمین جشنواره عمار اعلام شد
یک نکته دیگری که امسال، چون تولید فیزیکی مستلزم بودجه خاص و یک نگرش بازار است و در کنارش باید یک کار اقتصادی انجام شود، از توان جشنواره خارج میَشود اما قسمتهایی که مربوط به ما میشد و در شورا میتوانستیم تصمیمگیری کنیم، سعی کردیم به آن فکر کنیم از جمله اینکه ما امسال سعی کنیم به نوعی پیوند تجسمی و رسانه را بیشتر کنیم یعنی برای همین بخش روشنی که در دورهی قبل یک رشتهی مستقل بود امسال، چون تقریباً در همهی رشتهها به عنوان یک آیتم ویژه به آن نگاه کردیم و جایزه ویژه هم برای آن تعیین کردیم که بعضی از اتفاقات خوب حداقل بتواند از طریق رسانههای جمعی یا فضای مجازی انتشار پیدا کند و نمونههایی را هم از تابلوهای نقاشی اساتید ساخته شد و مناسب دفاع مقدس و چهلمین سالگرد دفاع مقدس در فضای مجازی منتشر شد.
تصور ما این است که این حداقل بخشی از آن نقص را جبران بکند یعنی ما میتوانیم آثار را برای فضای رسانه و فضای مجازی فرآوری کنیم و با آن مختصاتی که آنجا انتظار داریم دوباره آثار بازسازی شود یا یک تغییر ساختاری پیدا کند و به سمت دیده شدن بیشتر برود، حالا اگر امکان نمایش شهری آن فراهم شود بهتر میشود یعنی مکمل همدیگر میشوند. به هر حال سعی ما بر این است ولی خواهش من این است که نهادهای دیگر کمک بکنند چه بسا خیلی جاها به این محصولات نیاز دارند و حاضر هستند بابت آن سفارش هم بدهند و پرداخت هزینه بکنند ولی این محصولات آماده است و در اختیار قرار میدهیم و در ادوار قبلی هم به همین شکل بود، یعنی آثار آرشیوی ما آمادگی این کار را برای کسانی که میخواهند تولید بکند، دارد حتی در بحث اقلام لوازمالتحریر ما در دورهِی قبل به تمام تولیدیهایی که میشناختیم اعلام کردیم که به تمام تصویرسازیها و نقاشیهای دیجیتال و خیلی از آثار دیگر برای نیازهای خودشان استفاده کنند. به هر حال این آمادگی از سمت جشنواره و دبیرخانه جشنواره وجود دارد که آثار به مرحله تولید برسند ولی در توانش نیست که بخواهد وارد انتشار و توزیع شود و فقط بخش تولید آن به دوش جشنواره افتاده است.
* اینکه چشم مخاطب به دیدن تصاویر خوب عادت بکند، چه اهمیتی دارد؟ این موضوع اصلاً مهم است یا نیست؟ اگر اهمیت دارد چطور میشود این را گسترش داد؟ یک زمانی نشریات مکتوب بودند و الان فرمتهای اکران متفاوت است، بزرگترین دیوارنگارهها را در اصفهان و تهران داریم، فضای مجازی هم میتواند کمک کند و… سیاستگذاری شما در جشنواره چیست؟
دوستمحمدی: بله همینطور است وظیفه هنرمند اصلاً در تمام شاخههای هنری ارتقای سطح سلیقه مخاطب است، مثلاً برنامههای طنزی که ۲۰ سال پیش در تلویزیون میدیدند الان که تکرار آنها را میبینند تازه میفهمند ما چه سلیقهای داشتیم و با چه چیزی میخندیدیم! و الان چقدر برای ما بیمزه است یا ریتم فیلم و سریال و مخصوصاً در سریالهای تلویزیونی و فیلمهای سینمای عموماً ذائقه مردم را تغییر دادهاند و این کار تولیدکنندگان را سخت میکند، یعنی در پلههای بعدی توقع بالا رفته است و کار سخت است. از وقتی که ارتباطات فضای مجازی به وجود آمد و چشم مردم به رسانههای خارج از کشور باز شد، باز کار هنرمندان سختتر شد، چون که مردم و همه مخاطبین کارهای باکیفیت و تکنولوژیک را میدیدند و به راحتی به آن کیفیتی که مشاهده میکردند تن نمیدادند. کمی از آن نبرد نابرابر است، نبرد نابرابر به این معنا که یک محصول رسانهای در کشور آمریکا با هزینهی صد برابر تولید میشود یا هزار برابر یا یک میلیون برابر هزینهای که در ایران تولید میشود ولی مخاطب کاری به این چیزها ندارد، مخاطب میگوید به من این جنس را بدهید، من این جنس را میبینم و این جنس را از شما میخواهم!
بله باید تلاش کنیم که سلیقه مخاطب بالا برود، از آن طرف ماجرا در ایران فضای متفاوتی داریم و آن هم اینکه رسانهها فقط دغدغه اقتصادی تجاری ندارند، گرچه از یک جهت ضربه خوردند و در بخشی از این ماجرا اشتباه فکر میکردند ولی مدلهای ما مدلهای شفافی نیست یعنی ما مدل جشنواره مقاومت را در هیچ جایی نداریم، مثلاً در هیچ جای دنیا نمیتوانستیم عین مدل جلد «همشهری جوان» را پیدا کنیم، مثلاً ما در آنجا دغدغه داشتیم که به سلبریتیها طور دیگری نگاه کنیم عین نشریات غربی نگاه نکنیم، دنبال راهحل جدید بودیم من فکر میکنم همه مسائل فرهنگی ایران به یک نحوی این شباهت را دارند یعنی مدام دنبال راهحل جدیدی هستند، به الگوی کشورهای مسلمان نگاه میکنیم، به الگوی ترکیه، کره، آمریکا، اروپا و یا ژاپن نگاه میکنیم میبینیم این الگو خوبیهایی دارد ولی نمیتواند با فضای ایدئولوژیک و بومی و فرهنگی ما مَچ شود.
این بخش کار سخت است باید جنگید یعنی هر هنرمندی به اندازهای که خودش تلاش میکند که کار خوب ارائه بدهد باید بجنگند تا به دانش برسد، خیلی از دانشها را ما نداریم و در دسترس نیست و باید آنها را پیدا کنیم و یکسری هم باید در گذر زمان و تجربه باید به دست بیاید که متاسفانه هزینههای خودش را دارد ولی مجبوریم. احساس من این است که در حوزه تجسمی از ۲۰ سال پیش، سلیقه بالاتر رفته و خیلی به لحاظ سلیقه و دیدن بهتر شده است. بخشی از مشکل ما نبودن بعضی حلقهها است، مثلاً حلقه توزیع در رسانهها و آثار هنری فعلاً حلقه ناقصی است؛ یک بخشی از حرف من حسی است و آمار دقیق ندارد ولی یک بخشی این است که سازمانها و متولیان ما عادت کردند که در بیلان کاریشان تولید را به رخ بکشند ولی کسی توزیع را به عهده نمیگیرد یعنی توزیع افتخاری نیست و تولید است که در چشم آدمها است مثلاً سینما، بازیگری است که در چشم مردم است، کسی دنبال صدابردار بودن، منشی صحنه بودن نیست و اینها مساله عموم مردم نیست. حلقههایی در فضای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و رسانهای ما خالی است یکی حلقه توزیع و تولید انبوه است مثلاً حوزه هنری چقدر محصول دارد که اصلاً مردم آنها را ندیدند، در سازمان تبلیغات، دفتر تبلیغات، وزارت ارشاد آنقدر محصول است که من به عنوان هنرمند که برایم دغدغه است، ندیدهام چه برسد به مردم!
در بخش خودمان دو سال قبل به کمک استاد و دوستان ما دو مجموعه داستان ۴۰ قسمتی را کار کردیم که من هنوز در حسرت چاپ آن هستم که متن و تصویر آن ۴۰ قسمت آماده است ولی کتاب آن هنوز وجود ندارد که انشاءالله یک بانی برای آن کار پیدا شود. امسال هم به خاطر ۴۰ سالگی دفاع مقدس و هم به خاطر اینکه… من یک مثال روشن بزنم مثلاً شهید سردار سلیمانی که به سالگرد شهادت ایشان داریم نزدیک میشویم و حرارت شهادت ایشان هنوز در وجود ما است و به آن فکر میکنیم، در این یک سال همه مدیران و مسئولان از همه جناحها همانطور که عکس امام و آقای خامنهای را بالای میز دفترشان زدند، یک عکس حاجقاسم هم روی میزشان گذاشتند، خوشبختانه کسی را نمیبینیم فعلاً علیه ایشان صحبتی کند و یا بگوید من او را دوست ندارم ولی از این طرف دچار افراط شدیم، فقط میگوییم حاجی خیلی خوب بود! من را یاد حکایتی میاندازد که یک نفر داشت میرفت، دو نفر هیکلی را گرفتند بعد او هم وسط پرید گفت ما سه نفر را کجا میبرید؟! الان همه ما دچار چنین وضعیتی شدیم مثلاً میگوییم حاجقاسم عجب آدمی بود! این انگار دارم برای خودم اعتبار میخرم که من حاجقاسم را درک میکنم، ایدهآل من حاجقاسم است، من یک حاجقاسم کشفنشده هستم، نسبت به سایر شهدا همینطور، شهید همت، شهید باکری، شهید بهشتی و غیره و همهی آدمهایی بزرگی که در زندگی از کنار آنها گذشتیم.
من مثال شهید را بگویم، مثلاً همیشه میگفتند شهید بهشتی مظلوم است ولی یک داستان کوتاه شهید بهشتی من را تکان میدهد چون من میفهمم که چگونه باید شهید بهشتی باشم، چه بکنم که شهید بهشتی باشم؟ به نظرم گفتم اینکه او مظلوم بود و چه کرد کافی نیست، الان کاری که داریم با حاجقاسم میکنیم همین است ،یعنی در این فاز ماندیم ولی من به عنوان آدمی که دوست دارم مسیر زندگی انسانیام را کشف کنم باید ببینم حاج قاسم چگونه حاجقاسم شد و چه کرده که حاجقاسم شده است؟ شهید بهشتی چه رفتاری میکرده که شهید بهشتی شده است؟
از این بابت فکر کردیم شاید یک راهحل خیلی ساده اما تاثیرگذار این است که بیاییم وارد این جزئیات زندگی شهدا بشویم، با دوستانش چطور برخورد میکرده؟ چون ما هر روز با این دوراهیها سروکار داریم و من این دوراهی را دارم که من امروز این کار را بکنم یا نکنم؟ ما پر از دوراهی هستیم، جزئیات زندگی شهدا به ما یاد میدهد که در این دوراهی چه بکنیم؟ چه بکنیم که پلهپله بتوانیم با لطف خداوند زندگی ما به زندگی آنها نزدیک شود؛ و این راهحل به ذهن ما رسید و استاد و دوستان روایت فتح زحمت کشیدند، ۳۰ تا داستان کوتاه که زندگی روزمره شهدا است را قدری مرور کنیم بلکه بتوانیم از این ۳۰ تا یکی دو تا را در آن دوراهیهای زندگیمان به کار بگیریم و بتوانیم چند قدم جلو برویم.
نجابتی: به نظر بنده بهترین حالت آن این است که مانند داستان پرچم و کتیبه به یک اتفاق واقعی تبدیل شود، مانند داستان فونت، زمانی جامعه دچار فقر فونت بود یعنی انتشاراتیها با ۳، ۴ قلم مشهور کار میکردند، بعد دانشکدهها در واحد طراحی حروف به کارهای کاملاً دور از نیاز جامعه میپرداختند یعنی کارهای دکوراتیو و تایپوگرافی میکردند این عرضه و تقاضا خیلی نسبتی نداشت تا اینکه همه میگفتند دستگاههای دولتی کمک کنند تا این فونتها منتشر شود، تا اینکه در عرصهی کفِ بازار اتفاق افتاد و چند نرمافزاری جلو آمدند و روی این قضیه هزینه کردند، الان ما تجارت فونت در کشور داریم یعنی دیگر نیازی نیست دستگاه یا نهادی را ملزم کنید که بیاید حمایت کنید، چرخه دارد کار خودش را درست انجام میدهد، طراح فونت، فونتش را روی سایت طراحی و عرضه میکند و وقتی فروش رفت یک درصدی به او میدهند.
من امیدوارم به این مدل برسیم که آثار آنقدر با کاربردهای جامعه در تناسب باشد که استفاده شود دقیقاً در پرچم و کتیبه نگرانی ندارم واقعاً اگر کتیبهای با استانداردی که دوستان انتظار دارند تولید شود قطعاً استفاده خواهد شد، چون جامعه نیازش را دارد و این چرخه هم به وجود آمد یعنی بخشهای اقتصادی آن کارش را انجام میدهد یعنی تولید میشود، توزیع میشود و پول آن هم برمیگردد و دیگر نیازی هم به حمایت خاصی هم ندارد، البته این در همهی رشتهها نمیتواند اتفاق بیفتد یعنی یکسری اتفاقات حتماً نیاز به حمایت دارد تا به آن مرحله برسد ولی به هر حال در بعضی از اقلام امیدوارم که به آن مدل برسیم.
* امسال با وجود کرونا وضعیت جشنواره چقدر تابع شرایط کرونایی است؟ و یک عده میگویند در شرایط کرونایی اقبال به جشنوارههای مجازی بیشتر شده است، شما فکر میکنید امسال رشد اثر دارید؟
نجابتی: ما مانند خیلی از جاهای دیگر تحت تاثیر شرایط، یک افتی در کیفیت تولیدات و کمیت تولیدات داشته باشیم، این کارگاهها در رشد کیفی و کمی آثار موثر بود یعنی ما توفیقی که داشتیم ۲۶ – ۲۷ کارگاه را که در دوره پنجم برگزار کردیم، این کارگاهها بخش عمدهای از آثار جشنواره را به خودشان اختصاص داده بودند که امسال متاسفانه نتوانستیم این کارگاهها را داشته باشیم و کارگاه مجازی هم فقط به رشته پوستر و تایپوگرافی محدود شد و آن هم باز در حد رفع اشکال بود؛ به هر حال ما نتوانستیم اتفاقی که در کارگاه فیزیکی میافتد را در کارگاه مجازی رقم بزنیم و این به نظرم افت زیادی را برای آثار جشنواره هنر داشت، در بخش بینالملل هم همینطور بود، ما نتوانستیم ارتباطی که لازم است با بسیاری از هنرمندان بگیریم و حتی آنها را دعوت کنیم بعضاً در دورههای قبلی اینها به ایران میآمدند، کارگاه داشتند و دورهمیهای که در گرم شدن فضای جشنواره موثر است، متاسفانه امسال شاهد آن نبودیم و حتی جلسات دبیران را هم به خاطر همین شرایط به حداقل رساندیم، تصمیمگیریهای مانند دورههای قبل نبود و این مشکلاتی بود که ما با آنها مواجه بودیم.
* فکر میکنید امسال تعداد آثار به چه شکلی باشد؟
نجابتی: بعید میدانم رشد داشته باشیم ولی با توجه به رویکرد کلی ما برای فضای مجازی و رسانه من شخصاً به این نتیجه رسیدم البته با دوستان هم که مشورت کردیم نظر اکثر دبیران هم همین بود که تولید انبوه هم برای این فضا مناسب نیست، مثلاً در «کرونا را شکست میدهیم» که آقای شجاعی برگزار کرد حدود ۲ هزار و خردهای اثر دریافت شده است که دیدن این تعداد اثر در فضای مجازی، حتی اگر ما بخواهیم گزیده بکنیم و تعداد کار خوب از بین آنها انتخاب کنیم، حدود ۳۰۰، ۴۰۰ کار است و حجم زیادی کار است که باید در فضای مجازی منتشر شود و این اصلاً به قول کارشناسان رسانه هم، هیچ تاثیری نخواهد داشت، یعنی ما باید خیلی گزیدهتر رفتار کنیم.
ما با توجه به رویکرد کلیمان برای ورود به فضای مجازی و رسانههای جمعی به این نتیجه رسیدیم که اتفاقاً شاید همین گزیدهها یعنی گزیده کار کردن و سفارشاتی که بعضاً در کنار جشنواره داریم به دوستان میدهیم شاید آن توقعی که ما از جشنواره امسال داریم را تا حدی برآورده کند؛ ولی اتفاقی که سالهای پیش میافتاد، جذابیت آن برای من، بیشتر پیدا کردن و یا رصد کردن استعدادهای مخصوصاً مناطق دور و شهرستانها بود، این قسمت برای من و حتی برای دبیرخانه جذابتر بود که ما بتوانیم یک مقدار در جشنواره این افراد را شناسایی بکنیم و در طول سال هم با آنها کار داشتیم، چون بنیاد روایت فتح حالت ستادی دارد و پروژههای زیادی در طول سال دارد، پیدا کردن این افرادی برای آن موضوعیت هم داشت که بتواند با آنها ارتباط کاری داشته باشد، ولی متاسفانه امسال به واسطهی نرفتن به شهرستانها و نبود کارگاهها این اتفاق را نداشتیم و از آن محروم شدیم ولی آن بحث تولید اثر و نگاهی که بحث فضای مجازی داشتیم، با همین تعداد آثار هم مرتفع میشود.
* در سالهای قبل کدام بخشها بیشترین استقبال را داشت؟
تصویرسازی، به خاطر اینکه مجموعه شده بود خیلی طرفدار داشت حتی ما پیدیاف فایلهای آن را به صورت کتاب مجازی درست کردیم و به خیلی از مجموعهها فرستادیم، من خبر دارم حداقل در چند مرکز استان همزمان نمایشگاه برگزار شد، حتی در آستان قدس در صحن آن این داستانها پرینت گرفته شده بود و نمایش داده شده بود. بخش طراحی صنعتی ما چون اولین بار بود، هرچند که با آن ایدهآل ما فاصله داشت ولی حضور آن در رشتههای تجسمی و ارتباطی که با محصولاتی که در زندگی مردم نقش دارد، ایجاد کرده مانند چتر، روشنایی و چیزهای دیگر، خیلی برای مردم جذاب بود، حالا بخشهای دیگر هم همینطور ولی اینها چون هم طراحی صنعتی به خاطر اولین حضورش و هم تصویرسازی به خاطر درست کردن مجموعه و پرچم و کتیبه هم به خاطر اینکه به مرحله تولید نزدیکش کرده بود و بعضی از آنها هم تولید شد و وارد جامعه شد و تایپوگرافی هم به خاطر نوع شعاری که انتخاب کرده بودیم، خیلی ملی و ایرانی بود و روی تیشرت آمده بود و استفاده این شکلی شده بود هم به نظرم جزء رشتههایی بود که برای مردم خیلی جذاب بود و نقاشی دیجیتال هم به خاطر موضوع کار و کارگر و باز اینکه از روی یک مقدار تابلوی نقاشی رنگ روغن فاصله گرفته بودیم و به سمت فضاهایی آمد بودیم که برای مردم خیلی دمدستی و کاربردیتر بود، من فکر نمیکنم نسبتاً بد بود، چون در قیاس با دورههای قبلی استقبال خوبی شد و حتی هنرمندان جوانتری را توانستیم شناسایی بکنیم و عکس ما هم داستان خودش را داشت و حتی استقبال هم شد که به خاطر موضوع ویژه زن و نگاهی که جشنواره به این مقوله داشت، کتابش چاپ شود ولی آن هم در حد حرف و حدیث بود. امسال هم من امید دارم که بحث مدافعان سلامت و کمک مومنانه که موضوع عکس ما است، انشاءالله به یک کتاب تبدیل شود برای دورهای بعد و تاریخ ایران بماند و ماندگار شود، چون اتفاق خاصی است و جای دارد این به یک کتاب تبدیل شود حتی شنیدم آقای قائدی از عکاسان خواسته است یک کپشن (توضیحات) پیوست عکسها باشد، من فکر میکنم اتفاق خاص و خوبی باشد. اگر همین محصول از جشنواره امسال باقی بماند به نظرم غنیمت است و ما حداقل بتوانیم به این کتاب دست پیدا بکنیم. بالاخره «چهل منفور» هم مثبت و هم منفی خیلی استقبال شد، یک عده به دلایلی مخالفت کردند و برای یک عده هم خیلی جذاب بود، انتشار آن در فضای مجازی هم عکسالعملهای زیادی داشت و حتی از آقای شجاعی شنیدم که از آن طرف آب هم عکسالعملهایی دریافت کرده بود، چون تصویر چهره بود به اضافه متنهایی که همراهی شده بود، خیلی حساسیت ایجاد میکرد.
جشنواره «هنر مقاومت» آثار سفارشی را داوری نمی کند بیشتر بخوانید »