شهید بقایی

«شهید بقایی» از شخصیت‌های محوری وحدت ارتش و سپاه/ کلید پیروزی رزمندگان از نگاه شهید «مجید بقایی»


عملتان فقط برای رضای خدا باشد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار شهید مجید بقایی در سال ۱۳۳۷ در شهر بهبهان استان خوزستان در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد.

شهید مجید بقایی، در ماه‌های ابتدایی دفاع مقدس وارد جبهه شد و در واحد تبلیغات سپاه امیدیه‌ خوزستان کنار شهید دقایقی در سِمَت بازرسی مشغول به فعالیت شد. همان مواقع بود که از طرف فرماندهی کل سپاه به عنوان نماینده‌ سپاه در اتاق جنگ که آن زمان جلساتش در لشکر ۹۲ زرهی اهواز تشکیل می‌شد، معرفی شد.

شهید بقایی مسئولیت فرماندهیِ سپاه و جبهه شوش را برعهده داشت و از همان ابتدا وضع جبهه‌ شوش که از لحاظ نیرو و تدارکات در تنگنا بود، مورد توجه خاص وی قرار گرفت. شهید بقایی از راه‌های مختلف مانند حضور رئیس جمهور وقت (حضرت آیت الله خامنه‌ای)، استانداری و سپاه در آن منطقه، مقداری اسلحه وارد جبهه کرد و از شهر بهبهان تعدادی بسیجی و سپاهی را به جبهه‌ شوش آورد و به این جبهه نیروی تازه‌ای بخشید.

هماهنگی شهید بقایی با برادران ارتشی در سلسله عملیات ایذایی، باعث دلگرمی همگان شده بود به طوری که هوانیروز و فرماندهان لشکر ۲۱ حمزه بعد از یک ماه، دوباره حاضر به عملیات شدند. از خصوصیات نظامی شهید بقایی، این بود که همیشه به طور مستقیم در شناسایی‌ها شرکت می‌کرد و حتی معابر نفوذی به دشمن را نیز خود او بازدید می‌کرد. همچنین وی معتقد بود که پشتیبانی از ولایت فقیه را باید در تمام رده‌های سپاه اجرا کرد و هیچگاه از دستور فرماندهان بالاتر سرپیچی نکرد.

سرانجام شهید بقایی روز ۹ بهمن سال ۱۳۶۱ هنگامی که با گروهی از رزمندگان برای بازدید از منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی به فکه رفته بود، بر اثر اصابت گلوله خمپاره‌ی دشمن به درجه‌ی رفیع شهادت نائل شد. خاطراتی که در ادامه می‌آید متعلق به این شهید از کتابی با عنوان «تا چشمه‌ی بقا» به قلم عزیزالله سالاری است.

نخست نیت کنید و عملتان برای رضای خدا باشد

یوسفعلی حمیدی: پیش از آن‌که عملیات طریق القدس آغاز شود، شهید بقایی مشغول صحبت با تنی چند از برادران بود و از آنجا که سن من کم بود، کنجکاو شدم تا سخنان او را بشنوم. شهید بقایی گفت: «امشب به طرف چذابه می‌رویم و باید ۲۴ ساعته منطقه را به طور کامل شناسایی کنیم و از وضعیت دشمن باخبر شویم و اطلاعاتمان که کامل شد، به مسئولان بالاتر تحویل دهیم تا عملیاتِ بزرگی را برای فتح بستان و مناطق اطراف آن طراحی کنند. نخست نیت کنید و عملتان فقط برای رضای خدا باشد، چون ممکن است از این مأموریت برنگردیم و به شهادت برسیم.»

چند نفری که مسئول عملیات بودند، دست به دست هم دادند و سوگند خوردند که تا دستور عملیات صادر نشده، از این عملیات سخنی به میان نیاورند. در این هنگام، نگاه شهید بقایی به من افتاد و علت حضورم را پرسید و من گفتم فکر کردم می‌خواهید به دشمن شبیخون برنید و خواستم همراهتان باشم. سردار با شنیدن این جمله، لبخندی زد و گفت: با این روحیه‌ای که برای فداکاری دارید و روحیه‌ بالای برادران پاسدار، نوید می‌دهم که ان شاء الله ایران اسلامی در این جنگ پیروز است. او بعد از خداحافظی، همراه با چند پاسدار، به شناسایی رفتند و سالم برگشتند و حاصل زحماتشان، عملیات موفق طریق القدس بود.

ما در برابر پدر و مادر این رزمندگان مسئولیم

حشمت حسن زاده: شبِ حمله، ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۰، شهید بقایی با تعهد و امانتداری که نسبت به بچه‌ها احساس می‌کرد، اهداف آن حمله را برای ما توجیه و تشریح می‌کرد. ساعاتی پیش از آنکه رزمندگان سوار ماشین شوند تا بروند، تمام بحث‌های او پیرامون بیان ظرافت‌ها و نکات قابل توجه نظامی و تدابیری در حفظ جان بچه‌ها بود. در این مورد توصیه می‌کرد: «این بچه‌ها را به شما می‌سپارم. ما در برابر پدر و مادر این رزمندگان مسئولیم لذا مراقب باشید که با بی‌دقتی از دست نروند. توجه کنید که شناسایی دقیق و سنجیده باشد و دقت کنید بچه‌ها در میدان گیر نیافتند و محاصره نشوند.»

وقتی دستوری از قرارگاه می‌رسید، انگار یک دستور قرآنی بود

مرتضی صفاری: شهید مجید بقایی به اطاعت از فرماندهی، عنایت خاصی داشت. هنگامی که سردار محسن رضایی به عنوان فرمانده‌ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد، اصل اصیل و عمیق ولایت را پیش کشید و وقتی دستوری از قرارگاه می‌رسید، انگار یک دستور قرآنی بود.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

«شهید بقایی» از شخصیت‌های محوری وحدت ارتش و سپاه/ کلید پیروزی رزمندگان از نگاه شهید «مجید بقایی» بیشتر بخوانید »

عملتان فقط برای رضای خدا باشد


عملتان فقط برای رضای خدا باشد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، سردار شهید مجید بقایی در سال ۱۳۳۷ در شهر بهبهان استان خوزستان در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد.

شهید مجید بقایی، در ماه‌های ابتدایی دفاع مقدس وارد جبهه شد و در واحد تبلیغات سپاه امیدیه‌ی خوزستان کنار شهید دقایقی در سِمَت بازرسی مشغول فعالیت شد.

همان مواقع بود که از طرف فرماندهی کل سپاه به عنوان نماینده‌ی سپاه در اتاق جنگ که آن زمان جلساتش در لشکر ۹۲ زرهی اهواز تشکیل می‌شد، معرفی شد.

شهید بقایی مسئولیت فرماندهیِ سپاه و جبهه شوش را برعهده داشت و از همان ابتدا وضع جبهه‌ی شوش که از لحاظ نیرو و تدارکات در تنگنا بود، مورد توجه خاص وی قرار گرفت.

شهید بقایی از راه‌های مختلف مانند حضور رئیس جمهور وقت (آیت الله خامنه‌ای)، استانداری و سپاه در آن منطقه، مقداری اسلحه وارد جبهه کرد و از شهر بهبهان تعدادی بسیجی و سپاهی را به جبهه‌ی شوش آورد و به این جبهه نیروی تازه‌ای بخشید.

هماهنگی شهید بقایی با برادران ارتشی در سلسله عملیات ایذایی، باعث دلگرمی همگان شده بود به طوری که هوانیروز و فرماندهان لشکر ۲۱ حمزه بعد از یک ماه، دوباره حاضر به عملیات شدند.

از خصوصیات نظامی شهید بقایی، این بود که همیشه به طور مستقیم درشناسایی‌ها شرکت می‌کرد و حتی معابر نفوذی به دشمن را نیز خود او بازدید می‌کرد. همچنین وی معتقد بود که پشتیبانی از ولایت فقیه را باید در تمام رده‌های سپاه اجرا کرد و هیچ گاه از دستور فرماندهان بالاتر سرپیچی نکرد.

سرانجام شهید بقایی روز ۹ بهمن سال ۱۳۶۱ هنگامی که با گروهی از رزمندگان برای بازدید از منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی به فکه رفته بود، بر اثر اصابت گلوله خمپاره‌ی دشمن به درجه‌ی رفیع شهادت نائل شد.

خاطراتی که در ادامه می‌آید متعلق به این شهید از کتابی با عنوان «تا چشمه‌ی بقا» به قلم عزیزالله سالاری است.

نخست نیت کنید و عملتان برای رضای خدا باشد

یوسفعلی حمیدی: پیش از آن‌که عملیات طریق القدس آغاز شود، شهید بقایی مشغول صحبت با تنی چند از برادران بود و از آنجا که سن من کم بود، کنجکاو شدم تا سخنان او را بشنوم.

شهید بقایی گفت: «امشب به طرف چزابه می‌رویم و باید ۲۴ ساعته منطقه را به طور کامل شناسایی کنیم و از وضعیت دشمن باخبر شویم و اطلاعاتمان که کامل شد، به مسئولان بالاتر تحویل دهیم تا عملیاتِ بزرگی را برای فتح بستان و مناطق اطراف آن طراحی کنند.

نخست نیت کنید و عملتان فقط برای رضای خدا باشد، چون ممکن است از این مأموریت برنگردیم و به شهادت برسیم.»

چند نفری که مسئول عملیات بودند، دست به دست هم دادند و سوگند خوردند که تا دستور عملیات صادر نشده، از این عملیات سخنی به میان نرانند.

در این هنگام، نگاه شهید بقایی به من افتاد و علت حضورم را پرسید و من گفتم فکر کردم می‌خواهید به دشمن شبیخون برنید و خواستم همراهتان باشم.

سردار با شنیدن این جمله، لبخندی زد و گفت: با این روحیه‌ای که برای فداکاری دارید و روحیه‌ی بالای برادران پاسدار، نوید می‌دهم که ان شاء الله ایران اسلامی در این جنگ پیروز است.

او بعد از خداحافظی، همراه با چند پاسدار، به شناسایی رفتند و سالم برگشتند و حاصل زحماتشان، عملیات موفق طریق القدس بود.

ما در برابر پدر و مادر این رزمندگان مسئولیم

حشمت حسن زاده: شبِ حمله، ۲۵ فروردین ماه سال ۱۳۶۰، شهید بقایی با تعهد و امانت داری که نسبت به بچه‌ها احساس می‌کرد، اهداف آن حمله را برای ما توجیه و تشریح می‌کرد.

ساعاتی پیش از آنکه رزمندگان سوار ماشین شوند تا بروند، تمام بحث‌های او پیرامون بیان ظرافت‌ها و نکات قابل توجه نظامی و تدابیری در حفظ جان بچه‌ها بود.

در این مورد توصیه می‌کرد: «این بچه‌ها را به شما می‌سپارم. ما در برابر پدر و مادر این رزمندگان مسئولیم لذا مراقب باشید که با بی‌دقتی از دست نروند. توجه کنید که شناسایی دقیق و سنجیده باشد و دقت کنید بچه‌ها در میدان گیر نیفتند و محاصره نشوند.»

وقتی دستوری از قرارگاه می‌رسید، انگار یک دستور قرآنی بود

مرتضی صفاری: شهید مجید بقایی به اطاعت از فرماندهی، عنایت خاصی داشت. هنگامی که سردار محسن رضایی به عنوان فرمانده‌ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد، اصل اصیل و عمیق ولایت را پیش کشید و وقتی دستوری از قرارگاه می‌رسید، انگار یک دستور قرآنی بود.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

عملتان فقط برای رضای خدا باشد بیشتر بخوانید »

گل کردن خلاقیت بچه‌های جهادسازندگی با تشویق شهید بقایی


گل کردن خلاقیت بچه‌های جهادسازندگی با تشویق شهید بقایی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌ پرس، سرلشکر شهید مجید بقایی در سال ۱۳۳۷ در شهر بهبهان استان خوزستان در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد که تربیت دینی پدر و مادرش باعث شد تا با مهر اهل بیت (ع) پرورش یابد. او در بسیاری از عرصه‌های دانش آموزی از قبیل علم، سیاست، دین و ورزش بسیار تلاش می‌کرد، رشد فکری و دید ژرف او همراه با علاقه به مذهب، وی را چنان رشد داد که میان دوستانش زبانزد شد.  

در بحبوحه‌ی انقلاب، وی با تعدادی از همرزمانش با گروه «منصورون» فعالیت‌های انقلابی و ضد رژیم پهلوی داشت. از جمله فعالیت‌های او در این گروه، هدایت بخشی برنامه‌های چریکی و ترور داوودی از افسران عامل خفقان در بهبهان بود.

شهید بقایی پیش از جنگ تحمیلی، سابقه فعالیت در دادگاه انقلاب اهواز برای مبارزه با جریان «خلق عرب»، فعالیت‌های تبلیغاتی در قالب هنر‌های خطاطی و نقاشی برای افشای ستم‌های پهلوی و تلاش به منظور تشکیل و سامان بخشی جهاد سازندگی بهبهان را در کارنامه خود دارد.

با آغاز جنگ تحمیلی او نیز همچون بسیاری از جوانان متعهد و انقلابی پا به عرصه جهاد گذاشت و مسؤولیت‌هایی، چون فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شوش، فرماندهی قرارگاه فجر، معاونت فرماندهی قرارگاه کربلا و فرماندهی قرارگاه (قوای یکم) قرارگاه کربلا و مدیریت چندین تیپ و لشکر را عهده دار شد.

برخی تصمیمات و ژرف اندیشی و تدبیر شهید بقایی در اتاق جنگ لشکر ۹۲ زرهی در زمان فرماندهی، تعجب فرماندهان ارتشی را برانگیخت. همچنین او با زیرکی خود متوجه حرکات بنی صدر و هوادارانش در ارتش شد و به تجزیه و تحلیل و نظریه پردازی آن‌ها پرداخت و به مقامات سپاه منتقل کرد.

وی سرانجام روز ۹ بهمن سال ۱۳۶۱ هنگامی که با گروهی از رزمندگان برای بازدید از منطقه‌ عملیاتی والفجر مقدماتی به فکه رفته بود، بر اثر اصابت گلوله خمپاره دشمن به شهادت رسید.

خاطراتی که در ادامه می‌آید متعلق به کتاب این شهید با عنوان «تا چشمه‌ی بقا» به قلم عزیزالله سالاری است.

همرزم شهید

مجید از جمله جوانانی بود که به محض صدور فرمان جهاد سازندگی از طرف امام خمینی (ره)، برای تشکیل این نهاد تلاش کرد.

امام (ره) توصیه می‌کردند که بعد ویرانی‌های به جای مانده از نظام شاهنشاهی باید برویم و روستا‌ها را آباد کنیم. من هنوز به آن خودباوری نرسیده بودم و برایم سؤال بود که چه کار می‌توانم انجام دهم که مجید می‌گفت تو که رشته‌ات برق است، برق رسانی به روستا‌ها را سامان بده.

وقتی که می‌گفتم بلد نیستم، مرا راهنمایی کرد و همیشه به هر مشکلی که برمی‌خوردیم، با او درمیان می‌گذاشتیم و او راه حل مناسبی را پیشنهاد می‌داد.

رفته رفته به خودباوری رسیدیم و احساس کردیم کاری از دست ما ساخته است. آنجا بود که فهمیدم مجید در هر صحنه‌ای چند قدم از دیگران جلوتر است.

برادر شهید

در ایام مبارزه علیه رژیم ستم پیشه‌ی پهلوی و تظاهرات مردمی، مجید بسیار پرشور و پرجنب وجوش بود.

مردم بهبهان به سبب پیشینه‌ی درخشان مذهبی و غیرت حماسی و انقلابی خود به پیروی از حضرت امام خمینی (ره)، قامت قیام و مجاهدت برافراشتند و برگی زرین بر تاریخ گرانمایه‌ی تشیع اضافه کردند.

وقتی ساواکی‌ها و نیرو‌های پلیس برای سرکوب و دستگیری تظاهرکنندگان یورش می‌بردند و نهایت وحشیگری را به نمایش می‌گذاشتند، مادران در این میان از روی احساس و عاطفه‌ی خود در تب و تاب فرزندان و حفظ جان آنان بودند.
مادر مجید هم از روی عشق و علاقه‌ای که به فرزندش داشت، همیشه توصیه می‌کرد که سخت مواظب باشد تا دستگیر نشود و یا گلوله‌ای به او اصابت نکند و مجید از باب مزاح و شیرین بیانی می‌گفت این مادران ترسو باید طلاق بگیرند.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

گل کردن خلاقیت بچه‌های جهادسازندگی با تشویق شهید بقایی بیشتر بخوانید »

گل کردن خلاقیت بچه‌های جهادسازندگی با تشویق شهید بقایی


گل کردن خلاقیت بچه‌های جهادسازندگی با تشویق شهید بقایی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌ پرس، سرلشکر شهید مجید بقایی در سال ۱۳۳۷ در شهربهبهان استان خوزستان در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد که تربیت دینی پدر و مادرش باعث شد تا با مهر اهل بیت (ع) پرورش یابد. او در بسیاری از عرصه‌های دانش آموزی از قبیل علم، سیاست، دین و ورزش بسیار تلاش می‌کرد، رشد فکری و دید ژرف او همراه با علاقه به مذهب، وی را چنان رشد داد که میان دوستانش زبانزد شد.  

در بحبوحه‌ی انقلاب، وی با تعدادی از همرزمانش با گروه «منصورون» فعالیت‌های انقلابی و ضد رژیم پهلوی داشت. از جمله فعالیت‌های او در این گروه، هدایت بخشی برنامه‌های چریکی و ترور داوودی از افسران عامل خفقان در بهبهان بود.

شهید بقایی پیش از جنگ تحمیلی، سابقه فعالیت در دادگاه انقلاب اهواز برای مبارزه با جریان «خلق عرب»، فعالیت‌های تبلیغاتی در قالب هنر‌های خطاطی و نقاشی برای افشای ستم‌های پهلوی و تلاش به منظور تشکیل و سامان بخشی جهاد سازندگی بهبهان را در کارنامه خود دارد.

با آغاز جنگ تحمیلی او نیز همچون بسیاری از جوانان متعهد و انقلابی پا به عرصه جهاد گذاشت و مسؤولیت‌هایی، چون فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شوش، فرماندهی قرارگاه فجر، معاونت فرماندهی قرارگاه کربلا و فرماندهی قرارگاه (قوای یکم) قرارگاه کربلا و مدیریت چندین تیپ و لشکر را عهده دار شد.

برخی تصمیمات و ژرف اندیشی و تدبیر شهید بقایی در اتاق جنگ لشکر ۹۲ زرهی در زمان فرماندهی، تعجب فرماندهان ارتشی را برانگیخت. همچنین او با زیرکی خود متوجه حرکات بنی صدر و هوادارانش در ارتش شد و به تجزیه و تحلیل و نظریه پردازی آن‌ها پرداخت و به مقامات سپاه منتقل کرد.

وی سرانجام روز ۹ بهمن سال ۱۳۶۱ هنگامی که با گروهی از رزمندگان برای بازدید از منطقه‌ی عملیاتی والفجرمقدماتی به فکه رفته بود، بر اثر اصابت گلوله خمپاره دشمن به شهادت رسید.

خاطراتی که در ادامه می‌آید متعلق به کتاب این شهید با عنوان «تا چشمه‌ی بقا» به قلم عزیزالله سالاری است.

همرزم شهید: مجید از جمله جوانانی بود که به محض صدور فرمان جهاد سازندگی از طرف امام خمینی (ره)، برای تشکیل این نهاد تلاش کرد.

امام (ره) توصیه می‌کردند که بعد ویرانی‌های به جای مانده از نظام شاهنشاهی باید برویم و روستا‌ها را آباد کنیم.
من هنوز به آن خودباوری نرسیده بودم و برایم سؤال بود که چه کار می‌توانم انجام دهم که مجید می‌گفت تو که رشته‌ات برق است، برق رسانی به روستا‌ها را سامان بده.

وقتی که می‌گفتم بلد نیستم، مرا راهنمایی کرد و همیشه به هر مشکلی که برمی‌خوردیم، با او درمیان می‌گذاشتیم و او راه حل مناسبی را پیشنهاد می‌داد.

رفته رفته به خودباوری رسیدیم و احساس کردیم کاری از دست ما ساخته است. آنجا بود که فهمیدم مجید در هر صحنه‌ای چند قدم از دیگران جلوتر است.

برادر شهید: در ایام مبارزه علیه رژیم ستم پیشه‌ی پهلوی و تظاهرات مردمی، مجید بسیار پرشور و پرجنب وجوش بود.

مردم بهبهان به سبب پیشینه‌ی درخشان مذهبی و غیرت حماسی و انقلابی خود به پیروی از حضرت امام خمینی (ره)، قامت قیام و مجاهدت برافراشتند و برگی زرین بر تاریخ گرانمایه‌ی تشیع اضافه کردند.

وقتی ساواکی‌ها و نیرو‌های پلیس برای سرکوب و دستگیری تظاهرکنندگان یورش می‌بردند و نهایت وحشیگری را به نمایش می‌گذاشتند، مادران در این میان از روی احساس و عاطفه‌ی خود در تب و تاب فرزندان و حفظ جان آنان بودند.
مادر مجید هم از روی عشق و علاقه‌ای که به فرزندش داشت، همیشه توصیه می‌کرد که سخت مواظب باشد تا دستگیر نشود و یا گلوله‌ای به او اصابت نکند و مجید از باب مزاح و شیرین بیانی می‌گفت این مادران ترسو باید طلاق بگیرند.

انتهای پیام/118



منبع خبر

گل کردن خلاقیت بچه‌های جهادسازندگی با تشویق شهید بقایی بیشتر بخوانید »