شهید بلباسی

شریک پدر

دخترانی که پس از پدرانشان، شهید زنده‌اند


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، دست خودمان نیست تا مناسبتی پیش می‌آید فکرمان می‌رود سمت خانواده شهدا، یک چیزی درون ما سال‌هاست به نبود مردان مرد گره خورده که غم و شادی‌مان را با هم عجین می‌کند. روز‌های عزا و سوگواری یک‌جور و اعیاد و جشن‌ها جور دیگر؛ انگار خطی روی ذهنمان حک شده تا هر زمان و هر مکان یادآوری کند هرچه داریم از شهداست و امروز که در جشن میلاد حضرت معصومه (س) یادی از دختران شهدا می‌کنیم به خاطر دینی است که به گردن داریم.

از آن زمان که اسم دختر کنار شهید می‌آید هویت تازه‌ای می‌گیرد، دختر‌ان شهدا بابایی‌تر از دختر‌ان دیگرند‍، هم اینکه اسم پدرشان بخشی از هویتشان شده، هم اینکه پدرانشان قهرمانان یک ملت‌اند و چه افتخاری بالاتر از این. چه کسانی صبورتر از دختران شهدا، این صبر میراث شهادت پدرانشان است تا در اجر بی‌اندازه شهادت پدر شریک شوند. ‎

شریک پدر

دختر‌های بابا

برای حلما و زینب که نه پدر را دیدند نه عطر تنش را استشمام کردند، نه لحظه‌ای در آغوشش جای گرفتند و نه صدای اذان او در گوششان طنین‌انداز شده، مفهوم پدر خلاصه می‌شود در قاب عکس و تصویری که از او به یادگار مانده. حلمای نجفی وقتی به دنیا آمد که پدر چند ماه بود بال در بال ملائک گشوده بود و زینب بلباسی وقتی چشم به دنیا باز کرد که پدر ماه‌ها چشم از دنیای فانی فرو بسته بود. حلما و زینب حالا بزرگ شده‌اند، چند ساله‌اند و نام پدر شهیدشان افتخاری است که چون مدال گران‌بهایی به سینه دارند، اما همه‌اش این نیست، گرمای آغوش پدر، سینه او که امن‌ترین پناهگاه زندگی یک دختر است هیچ گاه مامن امن حلما و زینب نبوده و ما چقدر به شهدا مدیونیم و چه امنیت گرانی است که به قیمت شهادت صد‌ها پدر رقم خورده.

شریک پدر

مثل زینب

شبیه دختر حضرت علی (ع) در تاریخ کم نبودند که به تاسی از خانم زینب کبری (س) حماسه‌های ناب خلق کردند. تا قبل از شهادت سردار دل‌ها، حاج قاسم سلیمانی کمتر کسی زینب را می‌شناخت، تنها چند تصویر از او در کنار فاطمه، دختر شهید عماد مغنیه منتشر شده بود؛ بعد از شهادت سردار انگار رسالت زینب هم شروع شد، صحبت‌های مقتدرانه او در رسانه‌های جهانی و حضورش در صحنه تشییع پیکر پدر قابی از لحظه‌های ماندگاری شد که تنها حماسه زینبی حضرت زینب (س) را در ذهن تداعی می‌کرد. ‎‌

شریک پدر

فرشته‌های پدر

ریحانه و فاطمه پورهنگ را که اولین بار دیدم ۲۰ ماهه بودند، اوایل شهادت پدرشان بود. دوقلو‌های دوست داشتنی‌ای که از شباهت زیاد تشخیصشان برای ما سخت بود. وقتی به دنیا آمدند که پدر زنده بود، پدر که برای کار فرهنگی و تبلیغی به سوریه رفت، بچه‌ها نیز همراه مادرشان به سوریه رفتند، پا به رکاب پدرشان بودند، شاید هم پری برای پرواز پدرشان. جهاد حنانه و فاطمه قبل از شهادت پدر شروع شد، با او به سوریه رفتند و با او به ایران برگشتند تا زمانی که پدر به شهادت رسید.

همراه پدر‌

نمی‌دانم آرمیتا رضایی‌نژاد چیزی از لحظه شهادت پدر به خاطر دارد یا نه،‌ ای کاش نداشته باشد، اما اگه چیزی به خاطرش مانده احتمالا سخت‌ترین خاطره زندگی‌اش خواهد بود. پدر را به جرم تلاش برای پیشرفت کشور پیش چشم همسر و دخترش به شهادت رساندند و از آن زمان آرمیتا شد نماد آرمانی که برای رسیدن به آن، خون‌های زیادی ریخته شد تا ریشه‌های انقلاب اسلامی را مستحکم کند.

دخترانی که پس از پدرانشان، شهید زنده‌اند

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

دخترانی که پس از پدرانشان، شهید زنده‌اند بیشتر بخوانید »

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ۱۶ و ۱۷ اردیبهشت ماه سال ۹۵ هیچ‌گاه از ذهن ما مازندرانی‌ها نخواهد رفت، شهادت مظلومانه ۱۳ مدافع حرم در خانطومان، خبری که با سرعت در فضاهای مجازی دست به دست شد، ۱۳ رزمنده سپاه کربلای مازندران در خان‌طومان سوریه به شهادت رسیدند.

خان‌طومان، انگار دوباره کربلای چهار را به یادمان آورد و شهادت مظلومانه سربازان و مدافعان ما در دوران هشت سال دفاع مقدس و اکنون با گذشت حدود ۳۰ سال، شهادت مظلومانه دیگری این بار در سوریه و شهادت ۱۳ پرستو و کربلای عاشق در سوریه.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

فرزندان این مرز و بوم با الگوبرداری از کربلای حسینی در سال ۶۱ هجری قمری به سنگر جبهه‌های کربلای ایران در شلمچه و دهلاویه و مناطق غرب و جنوب رسیدند و اکنون با همان دلدادگی برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) و در دفاع از بارگاه حضرت زینب(س) روانه دیار جانان می‌شوند.

نام و دیار مردانی که در خانطومان حماسه خلق کردند، این است؛

۱. شهید حبیب‌الله (بهمن) قنبری ــ بهشهر ۲. شهید رحیم کابلی ــ بهشهر ۳. شهید رضا حاجی‌زاده ــ آمل ۴. شهید حسن رجایی‌فر ــ بابل ۵. شهید سیدرضا طاهر ــ بابل ۶. شهید سیدجواد اسدی ــ ساری ۷. شهید سعید کمالی ــ میاندورود ۸. شهید محمود رادمهر ــ ساری ۹. شهید علیرضا بریری ــ بابلسر ۱۰. شهید علی عابدینی ــ فریدونکنار ۱۱. شهید حسین مشتاقی ــ نکا ۱۲. شهید علی جمشیدی ــ نور ۱۳. شهید محمد بلباسی ــ قائم‌شهر

*شهید مدافع حرم حبیب‌الله قنبری از بهشهر

سابقه ۸۰ ماه حضور در جبهه را داشت، ۱۴ ساله بود که به جبهه رفت و ۲۰ سالش که شد از جنگ برگشت، شهید حبیب‌الله قنبری، اینها را همسرش می‌گوید.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

وی می‌گوید: بهمن روح بلند و دل دریایی داشت، شهید متعلق به ما نیست و متعلق به ملت است می‎خواهم امیر نوجوان من (تنها پسر شهید قنبری) روزی به درجه پدرش برسد، او امروز با اقتدار اینجا ایستاده تا به رهبر عزیز و پدرش بگوید که قدرتمندانه پا در رکابت هستم و جانم فدای رهبر!

*شب آخر از همه بچه‌های جبهه حلالیت طلبید

یحیی صالح‌طبری یکی از دوستان شهید قنبری نیز می‌گوید: شهید در شب آخر به همه بچه‎‌های جبهه و جنگ که در دهه ۶۰ با هم بودیم، زنگ زد و حلالیت طلبید.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

او در سخت‌ترین شرایط و بحرانی‎ترین زمان مناطق عملیاتی و طوفانی‌ترین زمان نبرد در شلمچه، ام‌الرصاص، با آن چهره شاد و شوخ‌طبع و توأم با رضایت و روحیه حضور داشت. 

*شهید مدافع حرم سیدرضا طاهر از بابل

حال که زعامت این کشتی پرتلاطم، به‌دست با کفایت رهبر عزیزتر از جانم افتاده و ایشان نیز به حق، آن را سکانداری کرده، ایشان را در این امر یاری کنید تا بار دیگر علی تنها نماند.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

ای مردم! بدانید رفتن من از روی هوی و هوس نبوده، بلکه به‌خاطر حفظ حرم آل‌الله و همچنین نگه داشتن جبهه مقاومت در آن سوی مرزها بوده تا اینکه جبهه دشمن، به مرزهای ما کشیده نشود.

اینها بخشی از وصیت نامه شهید سیدرضا طاهر است. 

*دست‌نوشته سردار دل‌ها برای همسر شهید طاهر

دختر عزیزم، هاجر خانم، دخترم از خداوند سبحان خواهانم از شفاعت و همنشینی با شهید در رضوان رضایش بهره‌مند فرماید. برادرت سلیمانی ۱۲/۲ و امضا 

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

این نوشته را سردار دلها برای همسر شهید طاهر نوشت که می‌گوید دیدار با سردار یکی از شیرین‌ترین خاطرات سید رضاست. 

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

*شهید مدافع حرم رضا حاجی‌زاده از آمل

همسر شهید حاجی‌زاده می‌گوید: آقا رضا به آرزویش برای شهادت رسید، معتقدم شهید حاجی‌زاده بعد از شهادت دیگر متعلق به ما و خانواده نیست بلکه به همه مردم شهر آمل، استان مازندران و کشورمان ایران تعلق دارد. 

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

من به‌خاطر منطق خویش برای دفاع از اسلام و حریم اهل‌بیت (ع) وارد جنگ با دشمنان اسلام شدم و با عشق و علاقه و رضایت کامل جان خویش را فدای این راه می‌نمایم و می‌روم تا انتقام سیلی حضرت زهرا (س) را بگیرم.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

من از مردم ایران می‌خواهم تفرقه‌اندازی نکنید، با هم متحد باشید، دین اسلام را سربلند نگه‌دارید، به دوستان و آشنایان توصیه می‌کنم نماز اول وقت و با حضور قلب بخوانید.

*شهید مدافع حرم علیرضا بریری از بابلسر

«علی‌رضا» همیشه می‌گفت: نباید پشت رهبر را خالی کنیم، این را همسر شهید بریری می‌گوید.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

وی بیان می‌کند: از شهادت همسرم خوشحال شدم، به امام‌زاده رفتم و نماز شکر خواندم، زیرا او به آرزوی خود رسید و در راهی قدم گذاشت که راه اولیا خداست. 

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

نماز اول وقتش ترک نمی‌شد، پدرش می‌گوید: خیلی از خودش مراقبت می‌کرد و معتقدم این مراقبت‌ها باعث شد که مورد پذیرش خداوند قرار بگیرد.

*شهید علی عابدینی از فریدونکنار

علی زمستان سال قبلش که از مأموریت آمد از ناحیه دست مجروح شده بود و هنوز هم بهبود پیدا نکرده بود که مجددا در ۱۵ فروردین به خواست خودش اعزام شد، با اینکه مجروح بود دل ماندن نداشت. بار اول که می رفت اینقدر اشتیاق به رفتن نداشت اما دفعه دوم اشتیاقش بیشتر شده بود و دوباره سفر کرد و سرانجام به شهادت رسید.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

پدرش می گوید: علی آقا غریبانه رفت و برگشت، چرا که بار اولی که به‌دلیل مجروحیت در حال برگشت از سوریه بود، به ما گفت برایم مراسم استقبال نگیرید،  مردم ندانند! روزی که قرار بود برسد آنقدر ما را معطل کرد تا نیمه‌شب شد، حتی همسایه‌های ما خواب بودند.

پسرم می‌گفت: من برای بی‌بی حضرت زینب (س) به سوریه رفتم شما حق ندارید برای من کمیته استقبال تشکیل داده و مردم را خبردار کنید.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

کسانی که فکر می کنند فرزندان ما برای پول رفتند کوته فکرند. من می‌گویم تاریخ تکرار شده است.

*شهید مدافع حرم محمود رادمهر از ساری

شهید محمود رادمهر از زمانی که خود را شناخت و بعد از دوران تحصیل بر اساس معنویتی که داشت، خود را خادم نظام و انقلاب اسلامی می‌دانست و در راه دفاع از ارزش‌های انقلاب و ولایت تلاش کرد.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

محمود همیشه خود را خادم نظام اسلامی می‌دانسته است، برادرم با تعهد به اسلام و ارزش‌های دینی حضور در سوریه و مقابله با تکفیری‌ها را نوعی ادای دین دانست و به این منطقه جنگی اعزام شد.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

عقیله ملازاده مادر شهید رادمهر که به او لقب ام‌وهب را داده اند، و پس از اعلام شهادت  در مورد شهیدان مدافع حرم بیان می‌کند: این شهدا فرزندانی هستند که از تعلقات خود دست کشیدند و برای دفاع از اسلام و نوامیس پا به سرزمین دیگری گذاشتند و با کفر مبارزه کردند، در میان این مجاهدان کسانی بودند که به عهد خودشان صادقانه عمل کردند و به شهادت رسیدند و  بسیاری از این مجاهدان نیز در حال انجام وظیفه هستند.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

«علی آقای عزیزم سعی کن در راه پدر بزرگوارت به مامانت کمک کنی.» این جمله ای بود که حاج قاسم به درخواست همسر شهید رادمهر برای فرزند شهید نوشت.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

*شهید مدافع حرم حسن رجایی‌فر از بابل

پدر شهید رجایی فر می‌گوید: دشمن هرگز نمی‌تواند بر ملت ما مسلط شود، دشمن بداند هرگز نمی‌تواند با تشنگی و گرسنگی ملت را از ولایت جدا کند این ملت تا پای جان مدافع اسلام و ولایت است، ما به داشتن فرزندانی که در راه اسلام جان دادند افتخار می‌کنیم، بازگشت دوباره فرزندم هدیه مجدد خداوند به ما بود تا دلمان آرام بگیرد و بابت این لطف خداوند بسیار شاکریم.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

دخترش مهدیه ۱۳ سال داشت که پدرش از جلوی درب خانه به مقصد سوریه حرکت کرد، امید به بازگشتش تمام وجود دختر بابا بودم فرا گرفته بود، تا اینکه خبر شهادتش را شنید که با خود گفت: بابای مهربونم روزی برگرد که من جرات روبرو شدن با پیکر بی‌جانت را داشته باشم.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

*شهید مدافع حرم سیدجواد اسدی از ساری

الهی به مادر دل شکسته و پهلو شکسته‌ام و به عمه بازو بسته‌ام؛ نظر لطفی بر ما کن تا ما را از جمله محبان عصمت و طهارت قرار بدهی و دست از ذیل عنایات آن بزرگواران کوتاه نکنیم، خدایا تو خود میدانی ما را از درون هلاک که محبت اهل‌بیت عصمت و طهارت ساخته‌ای پس جزای کسانی که در راه تو شهید شده‌اند جزا و ثوابشان را بده آمین.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

*خوابی که تعبیرش شهادت بود

همسر شهید اسدی می‌گوید: دو روزی بود که از سید خبری نشد، نگران شدم گفتم حتما اتفاقی افتاده که سید با من تماس نگرفته، روز سوم بی‌قرار بودم و دلشوره عجیبی داشتم تا اینکه خانواده خاله آقا سید جواد به منزل ما آمده و ما را به خانه خود بردند، آنجا خاله سید از خوابی که سیدجواد برایش از قبل تعریف کرده بود صحبت به میان آورد و گفت سید در خواب دیده که در جنگ با کفار، خمپاره‌ای به او می‌خورد و بدنش تکه تکه می‌شود بعد او به آسمان پرواز کرده و به بدن تکه تکه شده خود می‌خندد و با گروهی از اولیای خدا دیدار می‌کند، در همان لحظه خبر شهادت را به من دادند و گفتند که شهیدان خان طومان دیگر برنمی‌گردند، پس از چهار روز این خبر را به پسرم دادم او هم در خواب دیده بود که بازوی پدرش با اصابت گلوله زخمی می‌شود.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

*شهید مدافع حرم سعید کمالی از میاندرود

منتظر برگشت پیکر مطهر شهیدم نبودم، پسرم از خدا خواست تا دیگر برنگردد من هم از خدا خواستم که هرچه مورد رضایت شهید است، همان شود. 

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

*سکوت «حاج قاسم» مقابل جمله یک مادر شهید

همسر شهید کمالی می‌گوید: مادر شهید بعد از سلام و احوالپرسی با سردار سلیمانی از سعید گفت: پسرم دوست داشت گمنام باشد. سردار سکوت کرد و آرامش خاصی در صورتش نمایان شد. آرامشی که به من هم منتقل می‌شد. 

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

*شهید مدافع حرم علی جمشیدی از نور

 برخی از رجال سیاسی چندان که لازم است به فرمایش رهبر معظم انقلاب عمل نمی‌کنند، دلسوزان و هیأتی‌ها باید خود را فدای رهبری کنند، مردمان خوبی داریم که با وجود ناملایمات و برخوردهای نامناسب برخی مسؤولان نالایق، همچنان از نظام و رهبری دفاع و حمایت می‌کنند و از موضع خود عقب نمی‌نشینند.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

*رویای صادق مادر شهید جمشیدی

یک شب قبل از خبر رسیدن پیکر علی، من او را در لباس طلبگی در حالی که اذان می‌گفت و برای همه دعا می‌کرد در خواب دیدم.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

*از وقف فرزند برای دفاع از حرم تا وقف خانه برای دفاع از قرآن

خانواده شهید مدافع حرم «علی جمشیدی» یک ساختمان مسکونی را به مساحت ۲۳۰ مترمربع به نیت فرزند شهیدشان برای امور فرهنگی قرآنی در شهرستان نور وقف کردند. 

*شهید مدافع حرم محمد بلباسی از قائم‌شهر

شهید محمد بلباسی به عنوان نخستین شهید مدافع حرم از قائم‌شهر ثبت شده است، همسرش بعد از شنیدن خبر شهادت محمد، نماز شکر خواند، چراکه به گفته او شهادت لیاقت می‌خواهد و محمد مورد لطف خداوند قرار گرفت. 

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

شهید بلباسی در اردوهای جهادی منطقه کیاسر، کردستان، جنوب و ساخت‌وساز منزل و سقفی برای نیازمندان حضور داشت، در تمامی یادواره‌های شهدا حضور پیدا می‌کرد و این را به گفته خانم بلباسی (همسر شهید) وظیفه خود می‌دانست.

*وصیت نامه شهید 

آخرت خود را به دنیای فانی نفروشید، کمک به مستمندان و محرومین را فراموش نکنید، در عرصه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی حضور فعال داشته باشید، گوش به فرمان ولی فقیه زمان خود باشید، ادامه‌دهنده راه شهدا باشید، نگذارید این عَلَم به زمین بیافتد، خوش‌خلق و مودب باشید، به همدیگر محبت کنید، صله رحم را به‌جا آورید و قطع رحم نکنید.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

الان که دارم این وصیتنامه را می‌نویسم خیلی دلتنگ شدم و گریه امانم نمی‌دهد، بنده لایق شهادت نیستم، اما اگر خداوند متعال به این کمترین عنایتی بکند و مرگ ما را شهادت در راهش رقم بزند، آن‌ را مدیون تو هستم. 

*اولین دیدار پدر و دختری

زینب دختر شهید بلباسی بعد از شهادت پدر به دنیا آمد همان نوزاد معروفی که مقام معظم رهبری در گوش وی اذان می‌گوید و اولین دیدار آنها چیزی حدود ۵ سال بعد رقم می‌خورد. 

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

*شهید مدافع حرم حسین مشتاقی از نکا

کل چراغ های هواپیما را خاموش کردند. فضا به شدت تاریک شده بود؛ در فکر و خیال بودم که خوابم برد. اما کمی بعد با ضربه ناگهانی بیدار شدم. صدای صلوات بچه‌ها را شنیدم. ساعت سه و ده دقیقه شب ۱۳۹۵/۱/۱۶ در فرودگاه دمشق فرود آمده بودیم. 

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

مادر شهید مشتاقی می‌گوید: حسین آقا برای ما تعریف می‌کرد که پس از آزادسازی شهرهای سوریه زنان و فرزندان زیادی به خانه‌ها باز می‌گشتند و مادر حالی که خود نیاز به غذا داشتیم خوراکی‌های‌مان را به کودکان اهدا می‌کردیم. می‌گفت: «زمانی جنگ سوریه تمام می‌شود و این کودکان بزرگ خواهند شد و از ما شیعیان ایرانی خاطرات خوبی در ذهن خواهند داشت.» 

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

*شهید مدافع حرم رحیم کابلی از بهشهر 

و اما آخرین شهید از حادثه ۱۶ اردیبهشت خان‌طومان هنوز رخ نمایان نکرده است، عکسی از او در دشتی پر از گل‌های شقایق در سوریه توجه همه را خود جلب ‌می‌کند.

همسر شهید کابلی می‌گوید: بهار ۸۹ به همراه دوستان هیأتی به سفر کربلا رفتیم، یک روز بعد از زیارت بیشتر بچه‌ها رفتند برای خریدن کفن؛ به حاج‌رحیم گفتم: «خوب است که ما هم اینجا کفن بخریم».

حاج رحیم گفت: «من کفن نمی‌خرم، شما اگر می‌خواهید بخرید». همان موقع یکی از بچه‌های هیأت هم به حاجی پیشنهاد داد که بریم و کفن را بخریم، حاجی باز هم گفت: «من کفن نمی‌خواهم».

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

پرسید: «چرا؟» حاج‌رحیم گفت: «من شهید می‌شوم و با لباس سپاه دفنم می‌کنند». گفت: «جنگ که تمام شده حاجی!» حاجی در جوابش گفت: «من هیچ وقت از رسیدن به شهادت ناامید نیستم و نخواهم شد». 

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

همه شما را سفارش می‌کنم در گفتار و عمل پشتیبان ولایت فقیه باشید. دوست را شناخته و با او هماهنگ باشید و همراه. مراد از دوست کسانی هستند که به معنای واقعی با تفکرات امام و شهدا ولایت همراهند.

خان‌طومان و شهدایش نماد ایستاده رفتن هستند، شهدایی که در پی سوءاستفاده تکفیری‌ها از فرصت ایجاد شده از آتش‌بس کوتاه و بمباران ناجوانمردانه منطقه، آسمانی شدند.

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند

” امتیاز این شهیدان مدافع حرم که حکایت از مظلومیت آنها دارد، “شهادت در غربت” است. این یک امتیاز بزرگی است و پیش خدای متعال فراموش نمی‌شود.”

( رهبر معظم انقلاب در دیدار با خانواده‌های شهدای مدافع حرم ۵/بهمن/۹۴ )

خان‌طومان ثابت کرد که کربلا همچنان ادامه دارد و قیام حق علیه باطل همواره پابرجا است و هر روز و در زمان و مکانی، کربلایی یکی پس از دیگری با حماسه کربلائیان خلق می‌شود.

منبع: فارس



منبع خبر

حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند بیشتر بخوانید »