شهید تفحص

شهید «علی محمود‌وند»؛ جانباز «جنگ»، شهید «تفحص»

شهید «علی محمود‌وند»؛ جانباز «جنگ»، شهید «تفحص»


 

شهید «علی محمود‌وند»؛ جانباز «جنگ»، شهید «تفحص»

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، روز 22 بهمن 79، روز وصال سرخ «علی محمودوند» با عاشقان و همرزمان دیرینش در کربلای فکه بود. این بار به سراغ شهیدان آمده بود برای عملیات تفحص تا چشمهای منتظر و دلهای بیقرار، نوری گیرند و آرامشی از دیدار جان سفر کرده و یار غایب. اما شهدا او را طلبیده بودند. یک مین، درست مثل «سید مرتضی آوینی» او را با آسمانیان همسفر کرد و جانباز جنگ، شهید تفحص شد.

 

گفتند امیر فقط یک نفر است و آنهم شاه مملکت!

 

در 6 تیر ماه سال 1343در بیمارستان مادر واقع در خیابان مولوی تهران به دنیا آمد.بعد ازبه دنیا آمدن نوزاد، مادرش به شدت مریض شد و با توسل به حضرت علی (ع) شفا یافت. اسم او را می خواستند (امیر) بگذارند ولی در اداره ثبت گفتند: امیر فقط شاه است و اوست که امیر مملکت است. آنها هم اسم او را علی گذاشتند. مادر، همیشه موقع اذان به او شیر می داد و اکثر اوقات نیز با وضو بود. پدرش خیلی به نانی که به خانه می‌برد حساس بود و اصرار داشت تا حلال باشد. از همان طفولیت به قرآن و اذان، حساس بود طوری که به محض گفتن اذان یا خواندن قرآن از خواب بیدار می شد. خلاصه هر چه بزرگتر می شد بیشتر به دل می نشست.سعی می کرد کاری نکند که خانواده ناراحت شوند ، به همه حرفهای آنها گوش می کرد.تحصیلاتش را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد.عجیب به مسجد علاقه داشت و هر وقت می خواستند پیدایش کنند باید آنجا سراغش را می گرفتند. علی در دوران نوجوانی خیلی بازیگوش بود. طوری که همه مدرسه او را می شناختند و همه دوست داشتند اطراف او باشند.

 

بگویی بمیر می‌میرم اما نگو نرو!

 

انقلاب که پیروز شد، علی سر از پا نمی‌شناخت. با خوشحالی در بسیج مسجد ثبت‌نام کرد. بیشتر اوقات در مسجد بود و هربار که به خانه باز می‌گشت، یک دمپایی پاره به پا داشت، وقتی معترضانه به او می‌گفتم:«این چه وضعی است» نگاهش را به زمین می‌دوخت و می‌گفت:«مامان اشکالی نداره، آن بنده خدایی که کفش‌هایم را برده، احتمالاً احتیاج داشته است» مادر، مخالف ثبت نام  و رفتنش به جبهه بود او هم خیلی زیرکانه، یک روز یک عکس می برد، روز بعد یک کپی شناسنامه و روز بعد چیزهای دیگر تا اینکه یک روز آمد و گفت  ثبت نام کردم و رضایت نامه برای رفتن به جبهه می‌خواست. و روایت مادر: «گفتم: کجا می خواهی بری؟ از دست تو کاری بر نمی آید. کنار در ایستاد و پاسخ داد: مادرجان! شما به من بگوئید، بمیر، می‌میرم ولی نگوئید نرو، من آنجا آب که می‌توانم بدهم» بالاخره تابستان سال ۱۳۶۱ راهی جبهه شد.

 

با 25 ساچمه در بدن و پایی که با «والفجر 8» به آسمان رفت

 

تابستان سال ۱۳۶۱ همزمان با آغاز عملیات رمضان در ۱۷ سالگی به جبهه رفت و کارش را در گردان تخریب لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله(ص) آغاز کرد. در عملیات والفجر مقدماتی، همراه گردان حنظله به منطقه فکه رفت و از ناحیه دست مجروح شد. از خیبر تا بدر، میدانهای رزم و جهاد، شاهد فداکاریهای او بود. در عملیات والفجر ۸ برای همیشه پایش را از دست داد و با وجود ۷۰ درصد جانبازی که شامل شیمیایی، موجی، قطع پا و ۲۵ ساچمه در دست و بدن، باز هم از میهن اسلامی دفاع کرد.

 

از رمل‌های نرم فکه تا کهکشان عشق…

 

سال 1371 تجربیات دست نیافتنی جنگ را در کوله باری از امید با خود به تفحص برد وباز خاک نشین رملهای فکه شد و همزبان رازهای نهفته در دل گنجینه های مدفون. دست تقدیر رقم خورد و علی شد مسئول گروه تفحص لشکر 27 محمد رسول الله (ص). همچنان روزهای سپری شده از دروازه شهادت می گذشت و او در معبری تنگ در جستجوی روزنه ای بود و شهادت، واژه ای که از خاطرش نرفته بود.

 

جانی که در جبهه جا مانده بود…

 

به نقل یکی از یاران و نزدیکان شهید: «علی در سال‌های آخر، سردردهای شدید داشت. هر بار با تمام قدرت، سرش را فشار می‌داد. به گونه‌ای که احساس می‌کردی سرش منفجر خواهد شد. با تعجب نگاهش می‌کردم، می‌گفت: «تو نمی‌دانی چطور درد می‌کند. حالم به هم می‌خورد» وقتی علت سردردش را می‌پرسیدم، پاسخ می‌داد :«اعصابم ناراحته.شاید فشارم رفته بالا و شاید هم چربیم.» اما من می‌دانستم، او شیمیایی شده کلیه‌هایش از کار افتاده بود، حالت تهوع داشت،‌ عارضه موجی بودن نیز بعضی اوقات زندگیش را مختل می‌کرد، یادم هست در این گونه مواقع می‌گفت: «فقط بروید بیرون، سپس سرش را آنقدر به دیوار می‌کوبید و فشار می‌داد تا زمانی که بدنش خشک می‌شد. حتی یکبار همسر و فرزندانش را به آشپزخانه فرستاد و خودش تمام شیشه‌ها را شکست. هشت سال دفاع مقدس از خاک پاک ایران دیگر رمقی برای علی نگذاشته بود، در جای ‌جای پیکرش ردپای جنگ بود اما او باز هم مقاومت کرد.»

 

نگاه به آسمان کرد و گفت: «تو به من قول دادی»!

 

آقای منافی، همراه و شاهد لحظه شهادت شهید، نقل می‌کند: «علی در روز سوم بهمن ماه در حال خروج از استراحت گاه به طرف آسمان، نگاهی انداخت و گفت:« تو به من قول دادی! ده روز دیگر، فرصت داری که به قولت عمل کنی وگرنه من دیگر به پشت سرم نگاه نمی کنم» او با پای مصنوعی شکسته خودش، در حال رفتن بود که به ما گفت: « این پا روی مین رفتن داره!» عاقبت، علی در روز ۲۲ بهمن ماه به میدان مین رفت و توانست حدود ۶۲ الی ۶۳ مین را پیدا کند. من، او را همراهی می‌کردم. زمانی که به آخرین مین رسیدیم، کسی مرا از دور، صدا زد. با شنیدن آن صدا بین من و علی، حدود ۷ متر فاصله افتاد؛ ناگهان متوجه صدای انفجاری مهیب در دشت شدم که با سرعت، خودم را به محمودوند رساندم. او با پیکری خونین روی زمین افتاده بود. باورم نمی شد اما خدا هیچگاه خلف وعده نمی کند!…»

 

جبهه! کجایی؟ که دلم تنگ توست…

 

فرمانده دلیر گروه تفحص «لشکر۲۷ محمدرسول‌الله(ص)» سرانجام در تاریخ 22 بهمن 1379 در منطقه «فکه» همانجا که نقطه اتصال زمین و آسمان بود و مقتل مردانی از جنس آسمان و عشق و عطش، بر اثر انفجار مین در جرگه شاهدان قرار گرفت و با بلاجویان دشت کربلایی و عاشقان عاشورایی، همسفر شد و بال در بال ملائک گشود. علی در سن ۳۶ سالگی تنها پسرش عباس را که نابینا و فلج بود، به همراه دخترش به یادگار گذاشت و خود به پرواز ابدیت رفت. پیکر پاکش را در قطعه ۲۷ بهشت‌ زهرا طبق وصیت خودش، به خاک سپردند.

 

انتهای گزارش/

شهید «علی محمود‌وند»؛ جانباز «جنگ»، شهید «تفحص»

منبع خبر

شهید «علی محمود‌وند»؛ جانباز «جنگ»، شهید «تفحص» بیشتر بخوانید »

شناسایی پیکر شهیدی که 42 سال در فکه مانده بود

شناسایی پیکر شهیدی که 42 سال در فکه مانده بود


به گزارش نوید شاهد به نقل از خبرگزاری فارس، شهید جهانگیر بیات متولد 1342 فرزند جهان‌شاه است که به‌ عنوان بسیجی از کرج به جبهه اعزام شد و سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه بر اثر اصابت تركش مستقيم دشمن به شهادت رسید اما با توجه به شرایط و گستردگی منطقه پیکرش در فکه ماند.

شناسایی پیکر شهیدی که 42 سال در فکه مانده بود

پیکر این شهید بعد از 42 سال توسط گروه‌های تفحص کمیته جستجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح کشف و شناسایی شد. این شهید در زمان شهادت 19 سال داشت و مجرد بود.

در این سال‌ها مزار خالی برای این شهید در نظر گرفته شده بود که در طول این سال‌ها مأمنی برای خانواده‌اش بود.

خبر شناسایی و بازگشت پیکر شهید بیات توسط مسئولین استان البرز به خانواده‌اش اعلام شده است.

 

انتهای خبر/ ر

شناسایی پیکر شهیدی که 42 سال در فکه مانده بود

منبع خبر

شناسایی پیکر شهیدی که 42 سال در فکه مانده بود بیشتر بخوانید »

پیکر شهید فیضی‌زاده بعد از 41 سال شناسایی شد

پیکر شهید فیضی‌زاده بعد از 41 سال شناسایی شد


به گزارش نوید شاهد به نقل از خبرگزاری فارس، شهید محمد شفيع فيضی‌زاده، فرزند جاسم، به‌عنوان بسیجی از طرف سپاه ایلام به جبهه اعزام و هشتم مردادماه 1362 در منطقه مهران بر اثر اصابت تركش مستقيم دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به جمع شهدای جاويدالاثر پیوست.

پیکر شهید فیضی‌زاده بعد از 41 سال شناسایی شد

پیکر مطهر شهید پس از 41 سال کشف و شناسایی شد. مسئولین استان ایلام با حضور در منزل شهید خبر مسرت بخش تفحص و شناسایی شهید فیضی‌زاده را به بازماندگان شهید رساندند.

 

انتهای خبر/ ر

پیکر شهید فیضی‌زاده بعد از 41 سال شناسایی شد

منبع خبر

پیکر شهید فیضی‌زاده بعد از 41 سال شناسایی شد بیشتر بخوانید »

تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی»

تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی»


تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی»

تصاویر/ شهید «محمود حاجی‌قاسمی» بیشتر بخوانید »

قدردانی خانواده شهید «محمود حاجی‌قاسمی» از ابراز همدردی مردم و مسئولان

قدردانی خانواده شهید «محمود حاجی‌قاسمی» از ابراز همدردی مردم و مسئولان


قدردانی خانواده شهید «محمود حاجی‌قاسمی» از ابراز همدردی مردم و مسئولانبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خانواده شهید «محمود حاجی‌قاسمی» در پیامی، از عموم ملت ایران خصوصاً مسئولان، ارگان‌ها و مردم غیور «بسطام» و «شاهرود» به‌دلیل ابراز همدردی با آن‌ها، قدردانی کردند.

در پیام خانواده شهید «محمود حاجی‌قاسمی» آمده است:

«بسم رب الشهدا و الصدیقین

من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق

خوشا آنان که با عزت ز گیتی، بساط عشق برچیدند و رفتند
ز کالاهای این آشفته بازار ، محبت را پسندیدند و رفتند

با اهداء بهترین سلام‌ها خدمت ملت انقلابی و شهیدپرور ایران بزرگ، بالأخص همشهریان عزیز شهر «بسطام» و «شاهرود»

مشیت حضرت باری‌تعالی بر این مقدر شد که حاج محمود حاجی‌قاسمی در روز پنج‌شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹ مصادف با لیلة‌الرغائب، پس از سال‌ها رشادت، شجاعت و مشارکت در صحنه‌های نبرد حق علیه باطل و فعالیت‌های مختلف فرهنگی و مذهبی، هنگام تفحص و رفع چشم‌انتظاری از دیدگان خانواده‌های معزز رزمندگانی که در هشت سال دفاع مقدس فرزندان‌شان را برای دفاع از ناموس و میهن فدا کردند و رد و اثری از آنان دریافت نکردند، در میدان مین زرباطیه به درجه رفیع شهادت نائل آید و سرانجام به آرزوی دیرینه خود برسد.

اینک ما خانواده آن شهید والامقام، با قلب‌هایی مالامال از اندوه و درد فراق و راضی به رضایت خداوند متعال هستیم. بدین‌وسیله بر خود فرض و واجب می‌دانیم خاضعانه و در کمال ادب، از تمام مسئولان کشوری و لشکری، ارگان‌ها و شرکت‌های دولتی و خصوصی، مدیران شبکه‌ها و خبرگزاری‌ها، کانال‌ها و صفحه‌های مجازی و مردم غیور و انقلابی و قدردان ایران عزیز به‌ویژه «بسطام» و «شاهرود» که در روزهای گذشته با حضور خود در منزل شهید، ابراز همدردی کردند و همچنین با تماس تلفنی و پیام‌های قدردانی و سپاسگزاری، مرهمی بر زخم فراق گذاشتند، کمال تشکر و سپاسگزاری کنیم.

مردم شریف و انقلابی ایران، علی‌الخصوص استان سمنان، بار دیگر حماسه‌آفرینی کرده و با حضور حداکثری خود در مراسم تشییع پیکر شهید، آرامش قلبی برای تک‌تک اعضای خانواده حاجی‌قاسمی را ایجاد کردند؛ لذا خاضعانه و خاشعانه غبار قدم‌هایتان را توتیای چشم‌هایمان می‌کنیم و از خداوند متعال اجر جمیل و تندرستی برای‌تان آرزومندیم.

با تشکر و قدردانی فراوان
خانواده شهید حاجی‌قاسمی
«۹۹/۱۲/۵

انتهای پیام/ 113

قدردانی خانواده شهید «محمود حاجی‌قاسمی» از ابراز همدردی مردم و مسئولان

منبع خبر

قدردانی خانواده شهید «محمود حاجی‌قاسمی» از ابراز همدردی مردم و مسئولان بیشتر بخوانید »