شهید حججی

ناگفته‌هایی از حاج قاسم درباره نابودی داعش در ۳ ماه/ تلاش مضاعف آمریکایی‌ها برای تخریب شهید سلیمانی

ناگفته‌هایی از فرماندهی حاج قاسم در نبرد با داعش


گروه اجتماعی دفاع‌پرس: سعید نوروزی‌پور؛ سپهبد شهید قاسم سلیمانی یکی از محبوب‌ترین چهره‌های انقلاب اسلامی هست و نماد مبارزه با نظام سلطه و ظلم جهانی شناخته می‌شود. به گواه فرماندهان جبهه مقاومت شهید سلیمانی هرگز فکری جز حرکت برای عزت اسلام و مظلومان جهان در سر نداشت و زندگی خود را صرف مبارزه با ظالمان کرد و همواره نگاهش به افق نگاه مقام معظم رهبری بود.

مقام معظم رهبری شامگاه ۱۳ دی‌ ماه با حضور در منزل این شهید والامقام شهادت سردار سلیمانی به دست خبیث‌ترین افراد عالم یعنی آمریکایی‌ها و افتخار آنها به این جنایت را یک ویژگی ممتاز برای آن مجاهد شجاع برشمردند و خاطرنشان کردند: جهاد او جهاد بزرگی بود و خداوند نیز شهادت او را شهادت بزرگی قرار داد. این نعمت عظیم بر حاج قاسم که شایسته آن بود، گوارا باشد. حاج قاسم باید همین‌جور به شهادت می‌رسید.

در ادامه و به بهانه برگزاری دادگاه رسیدگی به ترور شهید سلیمانی گفت‌وگویی با «صادق اشک‌تلخ» از فرماندهان جبهه مقاومت و از نزدیکان شهید داشتیم تا در خصوص ابعاد این شخصیت والامقام بیشتر بدانیم.

دفاع‌پرس: درباره ابعاد شخصیتی شهید حاج قاسم سلیمانی بفرمایید.

شهید سلیمانی شخصیت جامعی بود که اگر سال‌ها در وصف ویژگی‌های چند بُعدی ایشان صحبت شود و کتاب نوشته شود باز هم حق مطلب ادا نمی‌شود. یک موقعی به صورت اجمالی نگاه می‌کردم دیدم رهبر معظم انقلاب اسلامی حدود ۴۰ ویژگی درخصوص حاج قاسم بیان فرمودند؛ من یک سرباز کوچک حاج قاسم در منطقه بودم برای این اوصاف مصداق داشتم؛ حاج قاسم مخلص، نوع‌دوست، باتدبیر، شجاع و … بود. کلام حاج قاسم برخوردار از دو پشتوانه بود اول عمل و دوم اعتقاد و برای همین وقتی مطلبی عنوان می‌کرد به دلیل اینکه پشتوانه اعتقادی و عملی داشت در تار و پود همه فرماندهان و نیرو‌ها می‌نشست. حاج قاسم همیشه در دعاهایش می‌گفت خداوند صداقت ما را با شهادتمان اثبات کند و خداوند به بهترین شکل صداقت حاج قاسم را نشان داد. 

دفاع‌پرس: یکی از ویژگی‌های بارز حاج قاسم ولایت‌پذیری ایشان بود. در این خصوص بفرمایید.

در یکی از ماموریت‌ها حاج قاسم به تدمر آمدند و جلسه‌ای با تعداد محدودی از نیرو‌ها از جمله «حاج مالک» داشت. حاج مالک فرمانده نیرو‌های حزب الله از طرف سید حسن نصرالله در سوریه بود. در این جلسه حاج قاسم خطاب از یکی از مسئولین رده بالای سوریه پرسید آن مطلبی که گفتم انجام شد یا خیز که آن فرمانده به حاج قاسم گفت بعدا صحبت می‌کنیم. وقتی که گفت بعد صحبت می‌کنیم حاج قاسم با عصبانیت ماژیکی را که در دست داشت تا شرح عملیات را توضیح دهد بر روی نقشه کوبید و برگشت گفت صحبت می‌کنیم؟! تاخیر در امر ولایت معصیت هست و شما می‌گوید صحبت می‌کنیم؟! باید‌های آقا برای ما وجوب شرعی دارد و با ناراحتی جلسه را ترک کرد. 

بعد‌ها از آن مسئول سوال کردیم که موضوع چه بود؟ گفت هر وقت حاج قاسم محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی شرف‌یاب می‌شود و ایشان رهنمودی برای جبهه مقاومت دارند، بلافاصله بعد از جلسه تماس می‌گیرد و دستورات حضرت آقا را با کد رمز‌هایی که وجود داشت اعلام می‌کرد و پس از آن خودشان به منطقه می‌آمدند برای پیگیری اجرا آن دستور. گویا در دیداری که حاج قاسم با رهبر معظم انقلاب داشتند ایشان در خصوص سقف نیرو‌های جبهه مقاومت عددی را اعلام می‌کنند و ایشان این موضوع را منتقل می‌کنند و زمانی که پیگیر اجرای آن می‌شوند می‌بینند که اجرا نشده هست و دلیل عصبانی حاج قاسم این بود. 

حاج قاسم می‌گفت وقتی امام خمینی (ره) فرمودند خرمشهر باید آزاد شود، این برای ما وجوب شرعی داشت و تاخیر فرماندهان معصیت بود؛ همچنین وقتی حضرت آقا می‌فرماید باید حکومت بشار اسد بماند، این باید برای ما وجوب شرعی دارد، زمانی که امام خامنه‌ای می‌فرمایند داعش باید از بین برود این باید برای ما وجوب شرعی دارد و تاخیر در این برای ما معصیت هست. نگاه حاج قاسم به کلام ولایت یک نگاه صد در صد تقدسی بود و می‌گفت باید و نباید‌های حضرت آقا برای ما وجوب شرعی دارد. 

دفاع‌پرس: درباره حضور سردار سلیمانی در خطوط مقدم و سرکشی از مواضع نیروها بفرمایید.

در یک منطقه‌ای حاج قاسم مقید بود که باید حتما به خطوط سرکشی کند و از حال و روز رزمندگانی که در خط مقدم هستند حتما مطلع شود. در یک جایی من پشت فرمان بودم حاج قاسم کنار من، آن منطقه در تیررس موشک‌های دشمن بود، یکی از بچه‌های اطلاعات هم در ماشین ما بود اعلام کرد که دشمن به راحتی می‌تواند ما را بزنند حاج قاسم به من گفت برو خدا با ماست؛ وقتی حاج قاسم این جمله را گفت به گونه‌ای خیالمان آسوده شد که گویی راه برای ما باز شد. 

دفاع‌پرس: ماجرای حضور حاج قاسم در ختم شهید قمی و قولی که دادند چه بود؟

بعد از اینکه پایگاه کتائب حضرت سید الشهدا سقوط کرد و شهید حججی اسیر شد، داعشی‌های خیلی روی این موضوع فضاسازی کردند؛ در این زمان شهید سلیمانی در مراسم شهید حسین قمی در شمال شرکت کردند و فرمود تا سه ماه دیگر پایان سلطه داعش هست. زمانی که شهید سلیمانی به سوریه آمدند جلسه‌ای تشکیل شد و در آن جلسه اعلام شد ۱۴ هزار کیلومتر مربع در سوریه در تصرف داعش هست و این غیر از صحرای عراق و الانبار بود. 

شهید سلیمانی در آن جلسه تاکید داشت با توکل بر خدا این کار انجام می‌شود، چون در آن جلسه بعضی‌ها گفتند چطور زمان دادید حاجی با این حجم منطقه که در تصرف دشمن هست؟! حاج قاسم باز تاکید کرد با توکل بر خدا این کار صورت می‌گیرد؛ اولین جلسه با فرماندهان ارتش سوریه و روسیه برگزار شد. آنها می‌گفتند اینکه عملیات را از عمق صحرا انجام دهیم تا برسیم به بوکمال از نظر نظامی کاری نشد هست و به آن قائل نبودند و می‌گفتند اینجا جنگ با جو، زمین و دشمن هست و طوفان‌های عظیم شن، زمین رمل و نیرو‌های انتحاری داعش دردسرساز هست و نمی‌پذیرفتند. 

زمانی که آنها نپذیرفتند حاج قاسم گفت که خودمان با توکل بر خدا انجام می‌دهیم؛ جلسه دوم در تدمر برگزار شد و حاج مالک هم حضور داشت و مباحث تاکتیکی مطرح شد؛ در این جلسه حاج مالک هم قبول نکرد و بر این باور بود حجم تلفات بالا خواهد رفت.

دومین جلسه‌ای بود که با این عملیات موافقت نشد، اما حاج قاسم تردیدی با خود راه نداد وقتی جنگ شروع شد در صحرا خود حاج قاسم شخصا فرماندهی کار را برعهده گرفت؛ وقتی به نزدیکی بوکمال رسیدم برداشت این بود که اگر وارد شهر بوکمال شویم همه چیز پایان بپذیرد چرا که حشد‌الشعبی هم از الانبار داشت عملیات را انجام می‌داد. 

این موضوع اگر به گوش سید حسن نصرالله عزیز می‌رسید که حاج مالک نقشی موثری در این عملیات نداشته آنها را سرزنش می‌کرد؛ لذا حاج مالک به حاجی گفت ما دو تیپ را آماده کردیم که وارد محور شوند؛ حاج قاسم پشت بی‌سیم آمد و اعلان کرد سیدجابر با دو بسته وارد خواهد شد. منظور از دو بسته همان دو تیپ بود و فرمود آنها را به کاربگیرد؛ حاج قاسم همه را در پیروز‌ی‌ها سهیم می‌کرد و این نبود که بگوید این پیروزی را من به دست آوردم. 

آن روز که به بوکمال رسیدیم و حشدالشعبی هم به قائم رسیده بود کار تمام شد و هشتمین روز بود و این در صورتی بود که آمریکایی‌ها کاملا واقف بودند و هرکاری می‌کردند این سه ماهی که حاج قاسم گفته را افزایش دهند؛ خداوند متعال به دلیل اخلاص، شب نخوابیدن‌ها، تلاش و اهتمامی که داشت این کار قبل از سه ما محقق کرد و پیروزی نصیب جبهه مقاومت شد.

دفاع‌پرس: شهید سلیمانی در میان نیروهای تیپ فاطمیون و زینبیون چگونه عمل می‌کرد؟

یک زمانی حاج قاسم را در دوران دفاع مقدس و در لشکر ثارالله کرمان می‌بینی که همه رزمندگان از یک شهر بودند و یکدیگر را می‌شناختند؛ اما یک موقع می‌بینی حاج قاسم بین رزمندگان پاکستانی و افغانستانی حضور پیدا می‌کنند، کلام حاج قاسم سلیمانی و شخصیت ایشان قلب‌های آنها را تسخیر کرده بود. 

زمانی که حاج قاسم به «شیخ نجار» برای معارفه بنده به عنوان فرمانده تیپ زینبیون آمدند بعد از سخنرانی آنقدر بچه‌های زینبیون به حاج قاسم ارادت داشتند که ایشان به دلیل شلوغی نتوانستند کفش خود را بپوشند و حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ متر را بدون کفش راه رفتند تا به ماشین خود برسند. 

یک عشق و عاشقانه‌های وجودی و فراتر از موضوعات تشکیلاتی بین رزمندگان و حاج قاسم بود و آنها حاجی را همچون نگین و الماسی بین خود می‌دانستند؛ حاج قاسم وقتی سر سفر‌‌ه‌ایی در یگان می‌نشست و  می‌خواست چیزی میل کند از فرمانده سوال می‌کرد آیا برای همه بچه‌ها هست و تاکید داشت که غذا برای همه یکسان باشد.

دفاع‌پرس: پس از آزادی بوکمال داعش و آمریکایی چه کردند؟

در بعضی از جلسات اعلام می‌شد ما به گونه‌ای عمل می‌کنیم که داعش از خاک سوریه خارج و وارد قسمتی از عراق شود اما شهید سلیمانی تاکید داشت که باید داعش باید نابود شود و پرچم آن‌ها از بین برود؛ روزی که به بوکمال رسیدیم و حاج قاسم این پیام را به حضرت آقا دادند ارتش سوریه با پشتیبانی ارتش روسیه به المیادین واقع در ۷۰ کیلومتری بوکمال رسیده بود. 

پس از آزادی بوکمال نیز آمریکایی‌ها به دنبال این بودند برای نیم ساعت که شده به وسیله داعش مانوری در آنجا داشته باشند تا بگویند بیاناتی که رهبر معظم انقلاب و شهید سلیمانی داشته‌اند درست نیست و بوکمال دست داعش هست به همین دلیل کار بسیار سخت بود. 

دفاع‌پرس: قطعا وصیت نامه شهید سلیمانی را مطالعه کردید. نظرتان در مورد جملاتی که در آن وجود دارد، چیست؟

با اعتقاد تمام می‌گویم آن جمله‌ای که حاج قاسم در وصیت‌نامه نوشتند‌ «ای مردم شما شاهد هستید به قدری که من با بچه‌های شما بودم با بچه‌های خودم نبودم» واقعا همین‌گونه بود. بچه‌های افغانستان، پاکستان، عراق، یمن و لبنان برای حاج قاسم با بچه‌های لشکر ثارالله کرمان فرق نمی‌کرد و نگاه سردار سلیمانی خیلی فراتر بود و با جدیدیت و حساسیت خاصی بر روی نیروی‌های خود حساب باز می‌کرد. 

در یکی از سرکشی‌های بنده و شهید اصغر پاشایی همراه حاج قاسم بودیم، در حین قدم زدن یک نیروی سوری آمد پیش حاجی و گفت در درگیری با داعش تیر خوردم. حاج قاسم با زبان عربی گفت ببینم، رزمنده عراقی آسینش را بالا برد و محل اثبات گلوله را نشان دهد که حاج قاسم خم شد و جای گلوله را بوسید. رزمنده سوری دستش را کشید و به زبان عربی گفت «والله یک نفر در عالم هست و او حاج قاسم هست».   

دفاع‌پرس: جمله پایانی شما درباره حاج قاسم چیست؟

حاج قاسم به این رسیده بود که استراحت بعد از شهادت هست چرا که وقتی به دلیل کار زیاد برخی‌ها گله می‌کردند می‌گفت من از همه شما خسته‌ترم.

انتهای پیام/ 241

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

ناگفته‌هایی از فرماندهی حاج قاسم در نبرد با داعش بیشتر بخوانید »

حضور پدر شهید حججی در مراسم اهدای مدال طلای والیبال +عکس

حضور پدر شهید حججی در مراسم اهدای مدال طلای والیبال +عکس



پدر شهید حججی در جشن قهرمانی تیم ملی والیبال در بازی‌های آسیایی هانگژو حاضر شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، تیم ملی والیبال ایران با کسب سومین طلای بازی‌های آسیایی، نخستین مدال زرین ایران در هانگژو را به‌نام خود سند زد.

شاگردان بهروز عطایی درحالی در سالن لینپینگ و در مقابل چشم صدها تماشاگر چینی روی سکوی قهرمانی ایستادند که مراسم اهدای مدال ملی‌پوشان والیبال ایران با حضور ویژه پدر شهید حججی برگزار شد و پدر معنوی کاروان باراهدای گل به ملی‌پوشان طلایی کشورمان از آن‌ها تقدیر کرد.

حضور پدر شهید حججی در مراسم اهدای مدال طلای والیبال +عکس

حضور پدر شهید حججی در مراسم اهدای مدال طلای والیبال +عکس

حضور پدر شهید حججی در مراسم اهدای مدال طلای والیبال +عکس

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حضور پدر شهید حججی در مراسم اهدای مدال طلای والیبال +عکس بیشتر بخوانید »

غیبت زن مسلمان انقلابی در محتوای فرهنگی

غیبت زن مسلمان انقلابی در محتوای فرهنگی


گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس  _ رسول حسنی؛ زنان ایرانی در طول تاریخ چهره‌ای وزین و عاری از خیانت‌پیشگی داشته‌اند. به همین دلیل واضح و روشن است که در ادبیات غنی و پربار این سرزمین کمتر و به ندرت با زنانی مواجه می‌شویم که چهره‌ای ضد ایرانی و انسانی داشته باشند. در شاهنامه فردوسی نیز بجز در یکی دو مورد هرگز با زنی روبه‌رو نمی‌شویم که شخصیتی منفی داشته باشند. زنان شاهنامه حتی آنانی که تباری تورانی دارند مانند فرنگیس و جریره و منیژه هرگز زنان فرومایه‌ای نبودند.

در تاریخ اسلام و تاریخ نهضت‌های ضد استعماری و بخصوص تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، زنان نقشی پیشتاز اثرگذار و پراهمیتی نسبت به مردان داشتند که هرگز در تولیدات فرهنگی ما نمود پیدا نکردند. در کدام اثر سینمایی یا تلویزیونی و حتی ادبیات می‌توان نام و نشانی از زن مسلمان انقلابی پیدا کرد تا مخاطب را سر شوق بیاورد و او را به عنوان قهرمان و الگوی خود بپذیرد و باور کند.

نه تنها از زنان نام‌آوری چون «ام ایمن»، «ام سلمه»، «ام وهب» و … نامی برده نشده که همواره این زنان و زنانی بزرگوارتر چون حضرت زهرا (س)، حضرت زینب (س)، حضرت ام البنین (س) را در حصار روضه‌ها و ذکر مصیبت‌ها محدود کرده‌ایم و اجازه تکثیر آنان را در آثار فرهنگی ندادیم.

متاسفانه نزدیک شدن به ساحت ملکوتی حضرت زهرا (س) برای هنرمندان تبدیل به تابویی غیرقابل خدشه شده که هنرمند به خود اجازه نمی‌دهد تا با الگو گرفتن از این شخصیت آرمانی، قهرمان بی‌بدیل زن را اثرش خلق کند. پس چگونه باید انتظار داشته باشیم تا دختران ایرانی الگوی خود را از غرب نگیرد.

باید بپذیریم چهره زن مسلمان انقلابی که هم در دل اجتماع نقش‌آفرینی کند و هم کانون خانواده را گرم نگه دارد همواره در محتوای فرهنگی ما غایب بوده، به همین دلیل نیز دختران امروز نه در ایران اسلامی که در فراسوی مرزها به دنبال الگوی زن مدرن می‌گردند. غفلت مدیران فرهنگی در وهله اول و کاهلی اصحاب هنر در مرتبه بعدی سبب شده تا هزاران قهرمان زن بی‌بدیل چه در حوزه ادبیات و چه در تاریخ اسلام، انقلاب و دفاع مقدس دیده نشوند. 

سینمای سیاه‌انگار و ولنگار ایران جز در موارد محدود هیچگاه نتوانسته در ترسیم چهره زن ایرانی موفق عمل کند و همواره با پز روشنفکرانه زن را موجودی یک لایه، تهی، یک بعدی و حقیر به تصویر کشیده که جز کنش‌های منفعلانه و تلاش‌های مذبوحانه رفتار دیگری از خود بروز نمی‌دهد. چنین تصویری از زن ایرانی به هیچ روی مورد پسند مخاطب زن نخواهد بود و به جای آنکه در او ایجاد هدفمندی و انقلابیگری کند، حس ناامیدی و یاس و سرخوردگی ایجاد می‌کند.

آن جامعه انقلابی و آرمانی که باید سبب‌ساز تحول شود و تمدن نوینی را رقم بزند جز با رشد و اعتلای شخصیت دختران جوان و احترام به ساحت او ممکن نخواهد شد. اگر نتوانیم دخترانی عفیف، بزرگ منش، دوراندیش و امیدوار تربیت کنیم قطعا در گام دوم انقلاب اسلامی شکست خواهیم خورد. تکرار شهیدانی چون سلیمانی، صیاد شیرازی، همدانی، حججی، احمدی روشن، طهرانی مقدم و … امر محالی نیست به شرط آنکه دختران امروز تکریم شوند تا در آینده و در دامن خود چنین مردانی را تربیت کنند.

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

غیبت زن مسلمان انقلابی در محتوای فرهنگی بیشتر بخوانید »

مداحی شهید حججی در پیعده روی اربعین

مداحی شهید حججی در پیاده روی اربعین


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از اصفهان، رسم زیبای پیاده‌روی اربعین در سال‌های اخیر جایگاه ویژه‌ای در زندگی شهدای مدافع حرم و شهدای مدافع امنیت داشته است، به‌طوری که بسیاری از این شهدا که این روزها در کنار اربابشان روزی‌خور سفره الهی هستند، با پای پیاده از هر دیاری راهی کربلا می‌شدند و در آن جا شهادت را از خدا طلب می‌کردند. شهید محسن حججی، یکی از این شهدا است که در پیاده‌روی اربعین حضور یافت.

 «سر صبح و در آن شلوغی جمعیت، ماشین کرایه پیدا نمی‌شد. مجبور شدیم بریزیم بالای تریلی‌هایی که آمده بودند زوار را جابه‌جا کنند. گردوخاک بالای تریلی در برابر سردی هوا قابل اغماض بود.

سرهایمان را توی هم فرو کرده بودیم و مثل لک‌لک می‌لرزیدیم. محسن تسبیح تربتش را دور انگشتانش می‌چرخاند و ذکر می‌گفت. نیم ساعتی گذشت، سرش را آورد نزدیکم و گفت: چقدر همه ساکتن! گفتم خوب تو یه چیزی بخون. ناامیدی خفیفی دوید توی چشمانش و گفت: یه وقت دیدی همراهی‌مون نکردن.

گفتم: امتحانش ضرر نداره.

انگار از قبل پیش‌بینی کرده بود. دفترچه‌ای از جیبش بیرون آورد. از روی همان مداحی‌ها شروع کرد به خواندن، کم‌کم بقیه هم جمع شدند عقب تریلی و سینه زدند و نوحه را تکرار کردند. از تریلی که پیاده شدیم، یک ون گرفتیم که ببردمان نجف. سریع رفت نشست جلو کنار دست راننده. دست و پا شکسته با راننده عربی حرف زد و کرایه را طی کرد.

زود باهاش پسرخاله شد و گوشی‌اش را وصل کرد به ضبط ماشین. عشق کرده بود که می‌تواند تا خود نجف مداحی نریمانی را گوش کند. راننده که متوجه نمی‌شد، ولی با شور مداحی گاز می‌داد و می‌رفت به محسن گفتم قطع کن تا ما رو به کشتن نداده! وقتی پیاده شدیم، ۱۰ هزار تومان اضافه به راننده داد که مدیونش نباشیم.

گفت: شاید زبونش رو درست متوجه نشده باشیم.

ساعت ۱۰ شب رسیدیم نزدیکی حرم. همه هم دفعه اولمان بود، می‌رفتیم زیارت اربعین. اصلاً راه و چاه را نمی‌دانستیم. مستقیم رفتیم سمت حرم. بچه‌ها گفتند: شام هم نخوردیم چه کنیم؟ محسن دستی به ریش پرپشتش کشید و گفت: خدا بزرگه، خودش جور می‌شه. ورودی حرم که رسیدیم.

گفت: من می‌شینم پای کوله‌ها و کفش‌ها شما برید زیارت و بیایید بعد هم من می‌رم.

تنهایی ایستاد پای وسایل. وقتی از زیارت برگشتیم بوی قورمه سبزی خورد زیر دماغمان. یکی با نایلونی پر از بسته‌های غذا آمد طرفمان. محسن با چهل‌من خنده گفت: اینم غذا! دیگه چی می خواید؟

جایی برای خواب پیدا نکردیم. رفتیم داخل صحن حضرت زهرا (س) وسط آن شلوغی که همه کیپ تا کیپ خوابیده بودند، هرکدام یک وجب جا پیدا کردیم. دم صبح که بیدارمان کردند، دیدم محسن پتویش را انداخته است، روی من. وقتی افتادیم در مسیر پیاده‌روی به سمت کربلا، از همان ابتدا شروع کرد به خواندن دعای عهد. فراز به فراز می‌خواند که ما هم تکرار کنیم. چقدر روی پرچمش حساس بود که همه جا روی کوله‌اش نصب باشد.

ساعت به ساعت دفترچه مداحی‌اش را بیرون می‌آورد و می‌خواند. سه چهارتایی با هم سینه می‌زدیم و می‌رفتیم. هر موقع جایی می‌نشستیم تا نفسی تازه کنیم، تند تند خاطرات سفر را در دفترچه زرد رنگش ثبت می‌کرد شب‌ها هم می‌گفت حلقه بزنیم و با هم سوره واقعه را بخوانیم. با اینکه زیاد اهل شکم نبود، نمی‌توانست از موکب‌هایی که فلافل می‌دادند، دل بکند.

غروب روز سوم رسیدیم کربلا، گنبد حرم حضرت ابوالفضل (ع) را که دیدیم، اشکمان جاری شد. محسن شروع کرد به خواندن زیارت نامه حضرت ابوالفضل (ع). قرار شد موکبی را پیدا کنیم برای اسکان و بعد برویم زیارت. جوانی ایرانی که دید داریم سرگردان می‌چرخیم، پرسید: دنبال موکب می‌گردید؟ با خوشحالی گفتیم: بله از روی کارتی کروکی موکب صاحب‌الزمان (عج) جهرم را به ما نشان داد.

محسن با دوربین گوشی‌اش از آن عکس گرفت. پرسان پرسان آنجا را پیدا کردیم. ظرفیت موکب تکمیل بود؛ ولی راه‌مان دادند. بعد از شام بچه‌ها بلند شدند بروند حمام. محسن گفت: نه اگه با همین گردو غباری توی راه بریم زیارت بهتره!

فردایش مریض شد: سرماخوردگی و تب و لرز شدید.

یک روز کامل توی موکب، از زیر پتو بیرون نیامد. ما برایش سوپ می‌گرفتیم و می‌آوردیم. آخر شب بود که روی پا شد. تک و تنها رفت حرم و برگشت.

با بچه‌ها داشتیم برنامه برگشت را می‌چیدیم. پیشنهاد داد که حتماً شب جمعه را بمانیم. می‌گفت: این همه راه کوبیدیم اومدیم کربلا. حیفه شب زیارتی آقا از دستمون بره. با این حرفش دل همه را راضی کرد. می‌خواستیم شب جمعه با هم برویم زیارت. ما را قال گذاشت. خودش تنهایی رفت گوشه دنجی پیدا کرد برای زیارت. در حرم هرچه گشتیم پیدایش نکردیم. صبح که به موکب برگشتیم، سر ساعتی که قرارمان بود، رسید با یک عالمه مهر و تسبیحی که برای سوغاتی خریده بود.»

منیع: کتاب سربلند به روایت محمدعلی جعفری

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مداحی شهید حججی در پیاده روی اربعین بیشتر بخوانید »

روایت زندگی «شهید حججی» روی پله چهل و دوم

روایت زندگی «شهید حججی» روی پله چهل و دوم


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، سربلند؛ روایت زندگیِ زمینیِ یک جوانِ ۲۷ ساله است که در ابتدای جوانی بر ترس و غفلت چیره شد؛ او که راهی به روزنه‎های غیب عالم یافت تا خود را به آسمان رساند.

محسن را شاید دیده باشی و شاید هم با او زیسته باشی. محسن در زندگی زمینی‌اش آدم خاصی نبود؛ بچه‌ای بود شرّ و شور. از آن‌ها که می‌خواهند همه چیز را تجربه کنند؛ از آن‌ها که می‎خواهند همه چیز را بدانند. آنچه محسن را خاص می‌کند، تجربۀ آخر زندگی‌اش در این دنیاست!

او برگزیده است که برگزیده باشد؛ او برگزیده است که انتخاب شود؛ و همه‌ی زندگی دنیا در این انتخاب خلاصه می‌شود؛ انتخابی که سرنوشت تو را نیز رقم می‌زند.

ما آن‌گونه می‌میریم که انتخاب و زیسته باشیم و محسن آن‌گونه رفت که برگزید و زیست.
«سربلـــند» روایتی است از انتخاب‌های محسن در زندگی زمینی‌اش که او را به آنچه می‌خواست، رساند. روایتی به زبان آن‌ها که چندصباحی را با محسن بوده‌اند و در کنار محسن زیسته‌اند و با اشک‌ها و لبخندهایش گریسته یا خندیده‌اند.

۲۱ تیرماه سالروز تولد این شهید عزیز می‌باشد که مصادف شده است با سالروز حجاب و عفاف و واقعه مسجد گوهر شاد. از این رو دست خط شهید سر افراز حاج قاسم سلیمانی بر کتاب سربلند که در رسای این شهید عزیز نوشته اند را بازخوانی می‌کنیم:

بسمه تعالی
سلام بر حججی که حجتی شد در چگونه زیستن و چگونه رفتن.
فدای آن گلویی که همچون گلوی امام حسین (ع) بریده شد و سلام بر آن سری که همچون سر مولای شهیدان دفن آن نامشخص و به عرش برده شد.
دخترم آن‌ها را الگو بگیر و مهمترین شادی آن‌ها عفت و حجاب است.

در برشی از کتاب می‌خوانیم:
برگشتم به حاج سعید گفتم: «آخه من چطور این بدن ارباً اربا رو شناسایی کنم؟» خیلی بهم ریختم. رفتم سمت آن داعشی. یک متر رفت عقب و اسلحه‌اش را کشید طرفم. سرش داد زدم: «شما مگه مسلمون نیستید؟» به کاور اشاره کردم که مگر او مسلمان نبود؟ پس سرش کو؟ چرا این بلا را سرش آوردید؟ حاج سعید تند تند حرف‌هایم را ترجمه می‌کرد. آن داعشی خودش را تبرئه کرد که این کار ما نبوده و باید از کسانی که او را برده‌اند «القائم» بپرسید. فهمیدم می‌خواهد خودش را از این مخمصه نجات دهد. دوباره فریاد زدم که کجای اسلام می‌گوید اسیرتان را این‌طور شکنجه کنید؟ نماینده داعش گفت: «تقصیر خودش بوده!» پرسیدم به چه جرمی؟ بریده‌بریده جواب می‌داد و حاج سعید ترجمه می‌کرد: «از بس حرصمون رو درآورد؛ نه اطلاعاتی به ما داد، نه اظهار پشیمونی کرد، نه التماس کرد! تقصیر خودش بود…!»

این کتاب پیشکش به آستانِ آن شهید که در جوانی‌اش نشانه شد!
چاپ چهل دوم کتاب «سربلــند» روایت زندگی شهید حججی به قلم محمدعلی جعفری، در قطع رقعی و ۳۶۰ صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شد.

علاقه‌مندان جهت تهیه کتاب می‌توانند از طریق سایت nashreshahidkazemi.ir و یا از طریق ارسال نام کتاب به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه کنند.

انتاهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت زندگی «شهید حججی» روی پله چهل و دوم بیشتر بخوانید »