شهید حسین خرازی

تصاویر / مراسم ترحیم مادر سردار شهید حاج حسین خرازی در اصفهان

تصاویر / مراسم ترحیم مادر سردار شهید حاج حسین خرازی در اصفهان


این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

تصاویر / مراسم ترحیم مادر سردار شهید حاج حسین خرازی در اصفهان بیشتر بخوانید »

مادر یک دستم را در جبهه گم کردم!

جز لبخند چیزی نگفت!


مادر یک دستم را در جبهه گم کردم!

زمان به دنیا آمدن حسین نزدیک بود. درد در کل بدن طیبه می پیچید و به آقا کریم اشاره می کرد که منتظر صدا زدن قابله باشد. نمی دانستیم این بچه پسر است یا دختر اما دعا می کردیم هر چه هست، سالم و صالح باشد. یکم شهریور ۱۳۳۶ حسین با لبی خندان پا در دنیا می گذارد و شادی را به خانواده اش می بخشد. کمی بزرگ تر می شود و علوم دینی را در منزل همراه دو برادرش یاد می گیرد. مادرش نگران است که مبادا در دوران سلطنت پهلوی ۳ پسر رشیدش از راه به در شوند.

بالاخره حسین و برادرانش به سنی رسیدند که واجب شد به دانشگاه و سربازی بروند؛ اما حسین مدام از خدمت در دستگاه شاه سرباز می زد و در سفری که به عمان داشت، تمام تنفرش از این دستور و اقدامات اشتباه را به دوستانش یادآور می شد. با شروع انقلاب و ورود امام خمینی(ره) به ایران و دستور فرار سربازان از پادگان ها و سربازخانه ها، حسین و برادرانش این فرصت را مغتنم شمردند و گوش به فرمان امام راحل از پادگان فرار کردند.

حسینم شهید شد؟

آن ها مدام در تکاپوی کار انقلاب و تشکیل انقلابیون محل بودند و حتی سر سفره هم دست از حرف زدن درباره انقلاب و امام خمینی(ره) بر نمی داشتند. با اینکه چشمان مادرشان غرق در دلواپسی بود که بلایی سرشان نیاید، اما از ته قلبش خوش حال بود که تربیت پسرانش نتیجه داد و آنان را درست را انتخاب کردند.  

با شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق، حسین دل در دل نداشت و راهی مناطق جنگی شد. نگرانی های مادرش تمامی نداشت و فکر اینکه او را از دست بدهد اذیتش می کرد. زمستان ۱۳۶۲ قصد کردم سری به طیبه خانم بزنم و جویای احوالش شوم. از اعماق چشمانش اضطراب را می شد دید. هرچه به او می گفتم نگران نباش، بی فایده بود. مشغول صحبت بودیم که صدای کوبیدن در به گوش رسید.

بلند شد و با چادر گلدارش به سمت در رفت. در را باز کرد. دو مرد با ظاهری آراسته جلوی در ایستادند و به او گفتند: منزل شهید خرازی؟ این را که شنیدم با خود گفتم الان است که قلبش از تپش بیفتد. این همه رشته بافتم از سلامت پسرش حالا پنبه شد. با صدایی لرزان گفت: خاک بر سرم، مگر حسینم شهید شده؟ گفتند: نه نه! ببخشید. شما ساعت ۴ عصر به دکان نفتی بروید. به شما زنگ می زنند.

پا روی پا نمی توانست بگذارد و یه چشمش اشک و دیگری اضطراب بود. یک ساعت مانده بود به موعد لباس هایش را پوشید و به سمت دکان نفتی که حدود ۱۰۰ قدم از منزلش فاصله داشت، راه افتاد. من هم پشتش راه افتادم که مبادا لیز بخورد. نمی دانم چطور انقدر تند راه می رفت و بر قدم هایش تسلط داشت. از دور می شنیدم که برای سلامتی پسرش صلوات می فرستد.

مادر یک دستم را در جبهه گم کردم!

در دکان نفتی ثانیه شماری می کردیم. ساعت ۴ شد و تلفن به صدا در آمد. یک دفعه پرید و تلفن را برداشت و گفت:«مامان. کجایی؟ حسین مامان، دست داری؟ دستت هست؟» و بعد هی گفت الو الو… فکر کنم تلفن قطع شد. آخر ارتباط گرفتن از آن راه دور به این منطقه کار سختی است. یادم هست هر وقت در کوچه بازی می کردیم به حسین می گفت: دست هایت را بپا.

خیلی ناراحت و دمق بود. آرام آرام به خانه برگشت و حتی میلی به حرف زدن نداشت. مدتی گذشت و خبر برگشتن حسین در محل پیچید. دوان دوان به منزل شان رفتم و این خبر را به طیبه دادم. برق در چشمانش حلقه زد و مرا در آغوش کشید. خانه مرتب را دوباره گردگیری کرد و حیاط را آب و جارو زد.

وقتی چشم در چشم پسرش دوخت هر دو ماتم زده بهم نگاه کردند. گویی با چشم هایشان باهم حرف می زدند. با اینکه مادرش کلی به او سفارش کرده بود که مراقب خودش باشد اما مثل اینکه یک دستش را در جبهه و عملیات جا می گذارد و برمی گردد. حسین دوباره به ماموریت برگشت و داستان آن روزی که خیره به هم در حیاط ایستاده بودند را از او پرسیدم. او گفت: وقتی حسین مرا دید، گفت باور نمی کردم که در پشت تلفن متوجه قطع شدن دست هایم شده باشی.

هرجا برم، تو با منی

مثل اینکه آن روز در دکان نفتی حسین تماس گرفته بود که بگوید مادر در جبهه یک دستم را گم کردم! این پسر حتی با وجود جانبازی باز شوخ و شاد بود. زمستان سال ۶۶ اما از همیشه بی رحم تر بود. شروع عملیات کربلای ۵ و غیبت طولانی مدت حسین همه ما را پریشان کرده بود.

گردنبندی از عکس حسین، طیبه به گردنش انداخته بود. گفتم این چیست دیگر؟ پسرت که زنده است! گفت: وقتی این گردنبند در گردنم است، کمتر احساس دلتنگی می کنم و احساس می کنم حسین دائم در کنارم است. ۸ اسفند ۱۳۶۶ حال طیبه خیلی بد بود. دلشوره و نگرانی از سرتاسر وجودش بالا و پایین می رفت. دمنوش های گل گاو زبان هم اثری نداشت.

دلم نمی آمد با این حال او را تنها بگذارم. کنارش ماندم تا اینکه خبر شهادتش در محل پیچید. نمی دانستم چیکار کنم و چطور طیبه را آرام کنم. دائم عکس روی گردنبند را می بوسید و به صورت خود می کشید. قاب عکس هایش را نوازش می کرد و مانند ابر بهار می گریست.

حالا سال ها گذشته است و طیبه همچنان با آن گردنبندش حرف می زند و خاطره می سازد. به یاد دارم یکبار به من گفت: تمام آرزویم این است که وقتی حضرت عزرائیل برای گرفتن جانم به سراغم می آید، حسین کنارم باشد و شفاعت مرا کند.

مرحومه حاجیه خانم طیبه تابش، مادر گرانقدر سرلشکر پاسدار شهید حاج حسین خرازی فرمانده بزرگ و رشید لشکر امام حسین (ع) در دوران دفاع مقدس در سن ۸۸ سالگی بعد از دوری و دلتنگی به دیدار پسر شهیدش رفت.

مادر یک دستم را در جبهه گم کردم!

انتهای پیام/ح



منبع خبر

جز لبخند چیزی نگفت! بیشتر بخوانید »

روایت نوباوه از سختی‌های کار خبرنگاری در جبهه‌/ فریم به فریم تصاویر با قطره قطره خون شهدا گرفته شده


گروه جامعه دفاع‌پرس: «بیژن نوباوه وطن» نماینده فعلی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، یکی از خبرنگاران کهنه‌کار سازمان صدا و سیما هست که ماموریت‌های رسانه‌ای متعددی را در دوران دفاع مقدس انجام داد. وی در گفت‌وگو با ویژه‌برنامه «منور» – تولید شده در خبرگزاری دفاع مقدس – به شرح برخی از خاطرات خود پرداخت که مشروح آن‌را در ادامه می‌خوانید؛

دفاع مقدس: بزرگترین دغدغه پیشکسوتان انتقال فرهنگ دفاع مقدس باشد/ ماجرای حضور رزمنده ۱۱ ساله در عملیات بیت المقدس/ هزاران ساعت در مورد تقدس دفاع مقدس باید فیلم بسازیم/ جنایت منافقین در عملیات مرصاد به اوج خود رسید/ منافقین بدن بچه‌های را با گلوله تکه تکه کردند/ جانفشانی بچه‌ها برای ضبط رشادت‌های رزمندگان” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/۱۴۰۳/۷/۳/۲۶۱۷۷۲۳_۸۰۴.jpg” alt=”خبرنگار ۸ سال دفاع مقدس: بزرگترین دغدغه پیشکسوتان انتقال فرهنگ دفاع مقدس باشد/ ماجرای حضور رزمنده ۱۱ ساله در عملیات بیت المقدس/ هزاران ساعت در مورد تقدس دفاع مقدس باید فیلم بسازیم/ جنایت منافقین در عملیات مرصاد به اوج خود رسید/ منافقین بدن بچه‌های را با گلوله تکه تکه کردند/ جانفشانی بچه‌ها برای ضبط رشادت‌های رزمندگان” width=”۶۰۰″ height=”۴۰۰″>

دفاع‌پرس: با توجه به اهمیت رخداد‌های دفاع مقدس آیا ما توانسته‌ایم به خوبی آن‌ها را به نسل جوان منتقل کنیم؟

امروز نتوانسته‌ام حماسه دفاع مقدس را آنگونه که باید تعریف کنیم. همه فکر می‌کنند ذکر ایام جنگ صورت خوشی ندارد؛ درحالیکه جنگ ما چون سراسر دفاع بود، خوشی داشت و دفاع مقدس باید در تاریخ بماند. دفاع مقدس در تاریخ ما تنها جنگی هست که در این جنگ، هیچ بخشی از خاک کشورمان جدا نشده هست. رزمندگان ما با دستان خالی توانستند در برابر دشمنانی که به روزترین تجهیزات را در اختیار داشتند، ایستادگی کنند و در تاریخ کشورمان ماندگار شوند. در دورانی که می‌شد با یک بمب مملکتی را نابود کرد و در دوران هسته‌ای و تکنولوژی، دچار جنگی شدیم که بعد از جنگ دوم جهانی ۳۰ تا ۴۰ کشور درگیر آن بودند. ما دنبال جنگ نبودیم بلکه به ما حمله شد و ما با تمام توان از کشورمان دفاع کردیم.

ما جنگ تحمیلی را بردیم؛ واقعیت‌های این جنگ باید بازگو کنیم. این امنیتی که امروز در کشور شاهد آن هستیم به همین راحتی به دست نیامده هست. این امنیت در هیچ کجای دنیا وجود ندارد. همه آنها را مدیون رشادت و ایثار رزمندگان هستیم. برخی‌ها تصور می‌کنند که ما باید مثل غربی‌ها بشویم، این تصور غلط هست. ما باید فرهنگ دفاع مقدس را که برگرفته از غیرت ایرانی هست، نشر و تبیین کنیم. 

در زمان جنگ ثبت وقایع خیلی سخت بود، امکانات تصویربرداری و فیلمبرداری مثل امروز نبود. شما امروز از فناوری خوبی برای عکاسی و تصویربرداری برخوردار هستید. در یک هارد یک ترابایتی عکس‌ها و فیلم‌های بسیار زیادی می‌توانید ذخیره کنید، اما ما در دوران دفاع مقدس برای یک نوار بسیار بزرگ داشتیم که ۲۵۰ گرم وزن داشت و نهایتا می‌توانست ۲۰ دقیقه تصویربرداری را ذخیره کند، آن هم به شرطی که سالم باشد. ما باید ده تا نوار را با خود حمل می‌کردیم تا بتوانیم ۲۰۰ دقیقه تصویر ذخیره کنیم. ما در دفاع مقدس کار بسیار سختی برای به تصویر کشیدن وضعیت جنگ داشتیم. قسم می‌خورم تصاویری که امروز شما به آن دسترسی دارید به قطره به قطره خون دست اندرکاران آن زمان گرفته شده هست. این درحالی هست که شما با دوربین تفن همراه هوشمند خود می‌توانید کار بسیار زیادی با کیفیت بسیار بالا انجام دهید.

کد ویدیو

دفاع‌پرس: با توجه به فعالیتی که در طول دفاع مقدس داشتید چه صحنه‌ای از حضور زمندگان در عملیات‌های مختلف به یاد دارید؟

من در عملیات بیت‌المقدس نوجوان ۱۱ ساله‌ای به نام وحید را دیدیم که کفش برای او پیدا نمی‌شد و یک کتانی پا کرده بود و بند این کتانی را دور مچ پایش پیچیده بود. این نوجوان ۱۱ ساله تعریف می‌کرد دایی من فرمانده گردان بود و اجازه نمی‌داد من را اعزام کنند، اما من از پشت قطار توانستم سوار شوم. کجای دنیا اینچنین هست؟ باید مردم بدانند چه کسانی در جنگ سینه سپر کردند و در برابر نیرو‌های تا بن دندان مسلح ایستادند و جان‌شان را فدا کردند. 

من چون به‌عنوان خبرنگار در جنگ حضور پیدا کردم از وحید مصاحبه گرفتم و از او پرسیدم پیامی برای مردم داری؟ وحید خیلی مردانه گفت من از دانش‌آموزان می‌خواهم سنگر مدارس را حفظ کنند. بعد از این مصاحبه خندیدم و گفتم تو خودت دانش‌آموز کلاس چهارم هستی. بعد وحید گفت بابا من این‌ها را می‌گویم که پدر و مادر‌ها ناراحت نشوند وگرنه بچه‌ها به جنگ خواهند آمد.

دفاع مقدس: بزرگترین دغدغه پیشکسوتان انتقال فرهنگ دفاع مقدس باشد/ ماجرای حضور رزمنده ۱۱ ساله در عملیات بیت المقدس/ هزاران ساعت در مورد تقدس دفاع مقدس باید فیلم بسازیم/ جنایت منافقین در عملیات مرصاد به اوج خود رسید/ منافقین بدن بچه‌های را با گلوله تکه تکه کردند/ جانفشانی بچه‌ها برای ضبط رشادت‌های رزمندگان” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/۱۴۰۳/۷/۳/۲۶۱۷۷۲۱_۷۹۲.jpg” alt=”خبرنگار ۸ سال دفاع مقدس: بزرگترین دغدغه پیشکسوتان انتقال فرهنگ دفاع مقدس باشد/ ماجرای حضور رزمنده ۱۱ ساله در عملیات بیت المقدس/ هزاران ساعت در مورد تقدس دفاع مقدس باید فیلم بسازیم/ جنایت منافقین در عملیات مرصاد به اوج خود رسید/ منافقین بدن بچه‌های را با گلوله تکه تکه کردند/ جانفشانی بچه‌ها برای ضبط رشادت‌های رزمندگان” width=”۶۰۰″ height=”۴۰۰″>

مردم ما بعد از انقلاب اسلامی کاری کردند که در دنیا سابقه ندارد. حسین خرازی یکبار غذای خود را پشت جبهه نخورد و من با چشم خودم دیدم غذا دستش بود. از او خواستم گفت‌وگویی با هم داشته باشیم، اما او گفت من باید غذا را پیش بچه‌ها در خط بخورم. هیچ عیدی را در تهران نبودم، بعد از سوسنگرد با دکتر چمران کنار جاده ایستادیم و از او سوال کردم آقای دکتر الان همه مردم در کنار یکدیگر هستند چرا شما در جبهه هستید؟ شهید چمران گفت من دائما در جنگ بودم و با همسرم قسم خوردیم که در جبهه به شهادت برسیم.

دفاع‌پرس: کدام عملیات را به خوبی به یاد دارید؟

در والفجر ۸ صحنه‌های بی‌نظیری رقم خورد و رزمندگان که بعضی از آنها مسن بودند، حدود ۲۴ ساعت چیزی نخورده بودند و از میان گل و لای عبور کردند. زمانی که به مقر رسیدند بسته‌ای نان لواش دادیم که بعضی از جا‌هایش کپک زده بود. امروز وقتی این فیلم‌ها را نگاه می‌کنم، می‌گویم خدایا این‌ها چه کردند و چه صحنه‌هایی رقم زدند. 

دفاع‌پرس: آیا تاکنون توانسته‌ایم رشادت‌های رزمندگان را به نسل جوان و نوجوان منتقل کنیم؟

امروز بزرگترین دغدغه پیشکسوتان هشت سال دفاع مقدس باید انتقال فرهنگ ایثار و شهادت و روحیه دفاع مقدس و معرفی قهرمانان آن باشد. من در جنگ دیدم که رزمندگان برای دفاع از کشورشان چه‌ها کردند. در عملیات محرم و تنگه ابوقریب، عراق همه چیز را با خاک یکسان کرده بود. یک رزمنده ۱۵ تا ۱۶ ساله دچار موج گرفتگی شد و به شهادت رسید. ساعت روی دستش سالم بود و زمان در حال گذر بود، اما خودش به شهادت رسیده بود. جنگ این بود و رزمندگان ما با سخت‌ترین شرایط جنگیدند. هزاران ساعت باید در مورد تقدس دفاع مقدس صحبت کرد و فیلم ساخت و کتاب نوشت. بعد از شنیدن خبر حضور منافقین در جبهه شمال‌غرب از خوزستان بلادرنگ عازم کرمانشاه شدم. صبح بود که رسیدم. منافقین وارد شهر شده بودند و تعدای از هلی‌کوپتر‌های ما را مورد اصابت قرار داده بودند. بمباران شدید شده بود و ما نیروی متمرکزی در این منطقه نداشتیم و کم‌کم بچه‌های لشکرهای مختلف خود را به آنجا رساندند و توانستند جلوی آن‌ها مقاومت کنند و آن‌ها را شکست دهند. خاویر پرز دکویار دبیرکل وقت سازمان ملل متحد گفت حداقل خسارات ایران از جنگ تحمیلی هزار میلیارد دلار هست، اینکه ما می‌گویم چرا وضعیت اقتصادی مملکت هم اکنون اینگونه هست، یکی از دلایلش همین هزار میلیارد دلار خسارتی هست که در جنگ تحمیلی مستکبران به ما وارد کردند؛ که البته ما معتقدیم که خسارت واقعی حداقل ده برابر این میزان هست.

دفاع مقدس: بزرگترین دغدغه پیشکسوتان انتقال فرهنگ دفاع مقدس باشد/ ماجرای حضور رزمنده ۱۱ ساله در عملیات بیت المقدس/ هزاران ساعت در مورد تقدس دفاع مقدس باید فیلم بسازیم/ جنایت منافقین در عملیات مرصاد به اوج خود رسید/ منافقین بدن بچه‌های را با گلوله تکه تکه کردند/ جانفشانی بچه‌ها برای ضبط رشادت‌های رزمندگان” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/۱۴۰۳/۷/۳/۲۶۱۷۷۲۲_۹۰۶.jpg” alt=”خبرنگار ۸ سال دفاع مقدس: بزرگترین دغدغه پیشکسوتان انتقال فرهنگ دفاع مقدس باشد/ ماجرای حضور رزمنده ۱۱ ساله در عملیات بیت المقدس/ هزاران ساعت در مورد تقدس دفاع مقدس باید فیلم بسازیم/ جنایت منافقین در عملیات مرصاد به اوج خود رسید/ منافقین بدن بچه‌های را با گلوله تکه تکه کردند/ جانفشانی بچه‌ها برای ضبط رشادت‌های رزمندگان” width=”۶۰۰″ height=”۴۰۰″>

عملیات مرصاد با حمایت صدام انجام شد و جنگنده‌های عراقی از منافقین حمایت می‌کردند. در عملیات مرصاد جنایت منافقین علیه مردم به اوج خود رسید. در شهر «کرند غرب» منافقین بچه‌های بسیجی را که سن و سال کمی داشتند، به شهادت رسانده بودند و پیکر آن‌ها را در خیابان‌ها رها کردند؛ منافقین با گلوله بدن بچه‌ها را تکه تکه کرده بودند و جمع کردن پیکر آن‌ها بسیار سخت بود.

دفاع‌پرس: جنابعالی به عنوان یک رزمنده پیشکسوت چه پیامی برای نوجوانان و نسل امروز دارید؟

فرهنگ دفاع مقدس امروز به جبهه مقاومت منتقل شده و شاهدیم که در غزه مردم همچون مردم هشت سال دفاع مقدس در برابر جنایت‌های رژیم صهیونیستی ایستادگی می‌کنند و قطعا فرهنگ ایستادگی مردم غزه در آینده، برای مستضعفان جهان نقشه راه خواهد بود. نسل امروز باید بروند و در خصوص رزمندگان هشت سال دفاع مقدس مطالعه کنند و ببینند نوجوانان ۱۵ ساله چگونه در برابر رژیمی که توسط بیش از ۴۰ کشور مورد حمایت بود، خود را به تانک‌ها می‌چسباندند تا بتوانند تانک دشمن را به وسیله یک نارنجک متوقف کنند. 

دفاع پرس: از عملیات مهران چه خاطره‌ای دارید؟

آزادسازی مهران کار حاج علی فضلی بود. حاج علی فضلی انسان بزرگی هست و مردم باید این فرد بزرگ را بشناسند. بچه‌های رزمنده‌ای که تحت اختیار حاج علی فضلی بودند برای اینکه معبر باز شود با فداکاری عجیبی خود را در میدان مین قرار دادند تا رزمندگان بتوانند عبور کنند. درست حضو ذهن ندارم که دو یا سه گروهان در آن شب داشتند برای این فداکاری بزرگ با یکدیگر دعوا می‌کردند. اعضای هر یک از گروهان‌ها می‌گفتند اینبار نوبت ما هست که جان خود را فدا کنیم. بنده چنین فضایی را در عملیات‌های مختلف مانند کربلای یک به چشم دیدم. حاج علی فضلی و دیگر فرماندهان ما در چنین شرایط نمی‌دانستند چگونه این اختلافات بر سر فداکاری را حل کنند.

کد ویدیو


دفاع مقدس: نظر شما درباره توسعه فرهنگ دفاع مقدس در سطح منطقه چیست؟

ما وقتی شرایط امروز مردم غزه را می‌بینیم، درمی‌یابیم که از ما هم در دوران دفاع مقدس پیش گرفته‌اند. امروز مردم غزه با نام حضرت اباعبدالله (ع) دلشان گرم می‌شود. من چندی پیش ویدئوی صحبت کردن یک دختر ۱۱ ساله را دیدم و بسیار متعجب شدم و فکرکردم که این صحبت‌ها باید صحبت‌های یک پروفسور باشد. این دختر بچه می‌گفت من حاضر در سرزمین خود و مانند بزرگان دینم امام حسین (ع) کشته و شهید شوم اما تن به ذلت ندهم. آدم با چنین حرف‌هایی مو به تنش سیخ می‌شود. مردم غزه امروز ۴۰ هزار شهید داده‌اند. وقتی می‌گوییم فرهنگ دفاع مقدس بسیار غنی هست، یعنی همین جلوه‌های آن که امروز در غزه مشهود هست. شما مطئن باشد در آینده مکتب و فرهنگ مردم غزه در دنیا نفوذ خواهد کرد چراکه مردم غزه نشان دادند که برای دفاع از سرزمین خود هر کاری که لازم باشد انجام می‌دهند. مردم غزه قطعه قطعه می‌شوند، اما تسلیم نمی‌شوند. این روحیه از کجا آمده هست؟ من معتقدم از دفاع مقدس مردم ایران نشأت می‌گیرد.

کد ویدیو

چه شد که به رغم وضعیت دشوار سلامتی‌تان بار دیگر در انتخابات مجلس کاندیدا شدید؟

من در این دوره انگیزه‌ای برای رفتن به مجلس نداشتم. اما این جمله‌ای که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند؛ مبنی بر اینکه ما نزدیک قله هستیم و الان نمی‌توانیم خسته شویم، وقتی این جمله را شنیدم بسیار خجالت کشدیم که کنار بکشم. خانواده‌ام به من گفتند که تو حداقل ۲۰ سال از امام خامنه‌ای کوچک‌تر هستی، ایشان دست از تلاش برنمی‌دارد، پس تو نباید کنار بکشی. اینکه همه می‌خواهند ایثارگری کنند، علتش این هست که رهبر انقلاب در مسند رهبری جمهوری اسلامی خستگی‌ناپذیر بوده و بهترین عملکرد را ارائه کرده که حاصل این عملکرد پیشرفت روزافزون ایران اسلامی هست. ما یک روزی قرار هست بمیریم چه بهتر شرافتمندانه در حین کار و خدمت بمیریم.

انتهای پیام/ ۲۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

روایت نوباوه از سختی‌های کار خبرنگاری در جبهه‌/ فریم به فریم تصاویر با قطره قطره خون شهدا گرفته شده بیشتر بخوانید »

شهید حسین خرازی

شهید حسین خرازی


انتهای پیام/ ۱۱۸

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید حسین خرازی بیشتر بخوانید »

تضعیف روحیه بعثی‌ها توسط شهید خرازی در خرمشهر

تضعیف روحیه بعثی‌ها توسط شهید خرازی در خرمشهر


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس به نقل از مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهره‌گیری از انگیزه‌های دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامه‌ریزی‌شده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقه‌ای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیت‌المقدس را نسبت به سایر نبرد‌های دوران هشت سال دفاع مقدس متمایز می‌کنند و باعث می‌شود که نبرد بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر قله افتخارات این دوران محسوب شود.

حاج رمضان الله وکیل؛ مسئول تدارکات تیپ ۴۴ قمر بنی‌هاشم (ع) در دوران دفاع مقدس، در بخشی از کتاب خاطرات خود با عنوان «موقعیت الله وکیل»، به بیان اقدامات ارزشمند پشتیبانی و تدارکات در عملیات بیت‌المقدس پرداخته است:

به نظر من از تدابیر صحیحی که از همان اولین روز‌های شروع جنگ اندیشیده شد، فعال شدن پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی بود که در عملیات بیت‌المقدس نیرو‌های آن آشکارتر وارد صحنه نبرد شدند و گام‌به‌گام با نیرو‌ها از هر محور برای احداث دپو، سنگر، کانال و… بر اساس نیاز‌های یگان‌های خودی اقدام می‌کردند.

سپاه هم از این عملیات به بعد، به فکر تقویت و تأمین تجهیزات مهندسی و ارتقای توانایی‌های این واحد افتاد. زمانی که نیرو‌های تیپ ما (۲۵ کربلا) در مرحله اول عملیات بیت‌المقدس به جاده اهواز-خرمشهر رسیدند، نیرو‌های جهاد و مهندسی سپاه، دپوی عظیمی به ارتفاع بیش از سه متر در امتداد جاده اهواز-خرمشهر از بعد از سه‌راهی پادگان حمید تا میدان ورودی شهر احداث کردند و درحالی‌که در دید مستقیم دشمن بودند، موفق شدند تا این فاصله ۱۰۰ کیلومتری را در کمتر از یک هفته دپو کشی کنند تا تردد برای نیرو‌های خودی در جاده اهواز-خرمشهر با امنیت بیشتری امکان‌پذیر شود. امکاناتی هم که جهاد در این زمینه به کار گرفت، از طریق مردم، سازمان‌ها و نهاد‌ها تأمین‌شده بود. مثلاً فلان وزارتخانه یا اداره پنج دستگاه لودر داشت که یکی از آن‌ها را به جهاد اهدا کرده بود تا در جبهه به کار گرفته شود.

ما در هر سه مرحله عملیات بیت‌المقدس در نقش تدارکات و پشتیبانی تیپ ۲۵ کربلا، به سهم خود برای آزادی خرمشهر و تثبیت و استقرار رزمندگان، با توجه به گستردگی منطقه عملیاتی و اینکه دائم نیرو‌ها در حال پیشروی بودند، بسیار فعال بودیم و فشار زیادی را متحمل شدیم؛ گاهی در محور و خطی اعلام نیاز به مهمات می‌شد؛ اما وقتی ماشین حاوی مهمات به محل اعزام می‌شد، نیرو‌ها پیشروی کرده بودند و با شدت آتش دشمن، هر لحظه احتمال برخورد ترکش یا تیر به ماشین حمل مهمات و انفجار آن وجود داشت که اگر چنین اتفاقی می‌افتاد، ماشین به همراه راننده و نیرو‌های همراهش در یک‌لحظه با انفجار وحشتناکی دود می‌شد و به هوا می‌رفت.

اولویت ما تأمین وسایل جان‌پناه و تجهیزات و مهمات رزمندگان بود. کار رساندن مواد غذایی و آب هم با مشکلات خاص خودش روبه‌رو بود. گاهی در بین راه، تانکر آب هدف قرار می‌گرفت و با هدر رفتن آب، کار با تأخیر مواجه می‌شد و برای جایگزینی سریع، با مشکلات عدیده‌ای مواجه می‌شدیم. در کنار همه این مشکلات، جابه‌جایی نیرو‌ها و رساندن آن‌ها تا خط مقدم، اولین وظیفه ما بود. از طرفی تعداد کافی خودرو نیز در اختیار ما نبود که همه را هم‌زمان سرویس دهیم. به همین دلیل به‌ناچار در دو یا چند مرحله این کار را سامان می‌دادیم و گاهی هم به همه واحد‌ها اعلام می‌کردیم که رأس ساعت فلان همه خودرو‌های واحدتان در خدمت تدارکات باشد تا کار انتقال نیرو‌ها به محل شروع عملیات یا خطوط محل درگیری به‌خوبی انجام گیرد.

جلوگیری از غرق شدن تجهیزات نظامی

به خاطر دارم در آب‌های ساحلی خرمشهر، لنجی نزدیک اسکله خرمشهر در حال غرق شدن بود که با دو سه نفر از نیرو‌ها داخل آن شدیم و بیش از چند هزار قبضه سلاح سبک را که عراقی‌ها برای نیرو‌های خودشان در خرمشهر فرستاده بودند، کشف و تخلیه کردیم.

از همه یگان‌های عملیاتی که وارد خرمشهر شده بودند، هر یک، یکی دو ماشین از این سلاح‌ها را تحویل گرفتند و بردند. ما هم بیش از سه وانت به‌عنوان هدیه به تیپ امام حسین (ع) فرستادیم. بیشتر اسلحه‌ها کلاشینکف بود و دوقبضه تیربار و چندین قبضه آرپی‌جی ۷ هم در بین سلاح‌ها وجود داشت که نصیب تیپ ما شد.

اگر این عملیات به‌سرعت اجرا نمی‌شد و مدت‌زمان بیشتری صرف آن می‌شد، از نظر پشتیبانی در بخش ملزومات شخصی و تأمین تجهیزات و مهمات هم به مشکل برمی‌خوردیم.

ناباوری فرماندهان از خبر فتح خرمشهر

روزی که خرمشهر به محاصره نیرو‌های ما درآمد، شهید حسین خرازی که وضعیت دشمن را دیده بود، به‌منظور تضعیف روحیه آن‌ها و تقویت روحیه رزمندگان، با خودرو از خاکریز خودی عبور و به سمت مرکز شهر خرمشهر حرکت کرد. خرازی هیچ ترسی از دشمن نداشت و در حین عملیات دائم می‌گفت این قسمت را پر کنید؛ فلان جا را آتش بریزید.

به خاطر دارم وقتی شهیدان احمد کاظمی و حسین خرازی به قرارگاه مرکزی عملیات اعلام کردند که ما الآن داخل خرمشهریم، در آن‌سوی بی‌سیم باورش برای فرماندهان قرارگاه مشکل بود و آن‌ها چندین‌بار تکرار کردند که ما داخل خرمشهریم و ۶ هزار نفر عراقی به شکل تظاهرات، خودشان را تسلیم کرده‌اند تا باورپذیر شد.

دیگر اینکه آن دسته از نیرو‌های عراقی که خودشان را به آب‌زده بودند که فرار کنند، اکثرشان غرق شدند یا هدف گلوله قرار گرفتند و جنازه‌های آن‌ها در کنار ساحل در دو طرف رودخانه به چشم می‌خورد.

چشیدن طعم پیروزی در خرمشهر

به‌هرحال استعداد و نبوغی که آن زمان فرماندهان و طراحان اصلی در قرارگاه مرکزی عملیات به خرج دادند؛ با حول و قوه الهی و تلاش واحد پشتیبانی و تدارکات، یگان‌های رزمی شرکت‌کننده در عملیات بزرگ بیت‌المقدس، همه اهداف پیش‌بینی‌شده و موردنظر محقق شد و ما طعم بسیار شیرین پیروزی را در آزادی خرمشهر چشیدیم و با شنیدن پیام امام خمینی (ره) از رادیو و بلندگو‌های واحد تبلیغات در جبهه، همه خستگی‌هایمان در رفت.

قبل از این عملیات، صدام اعلام کرده بود هر نیروی نظامی ایرانی که بتواند خرمشهر را فتح کند، کلید بصره را به او خواهم داد. طبق گزارش‌های نیرو‌های اطلاعات-عملیات، نیرو‌های عراقی تا نزدیک بصره فرار کرده بودند که اگر از قبل پیش‌بینی‌های لازم در خصوص تأمین امکانات و نیروی رزمنده شده بود، می‌توانستیم با تعقیب آن‌ها ضربات بیشتری به ارتش عراق وارد کنیم.

منبع:

فضل‌الله صابری، رضا اعظمیان جری، موقعیت الله وکیل، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، حوزه هنری استان اصفهان، تهران ۱۴۰۱، صص ۵۵، ۵۶، ۵۷، ۵۸

انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تضعیف روحیه بعثی‌ها توسط شهید خرازی در خرمشهر بیشتر بخوانید »