اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: سوم آذر سال ۱۳۵۹ بود که به‌فرمان حضرت امام خمینی (ره) «بسیج» تشکیل شد تا با تشکیل این نیروی عظیم مردمی، انقلاب اسلامی از پشتوانه‌ای همیشگی و مستحکم برخوردار باشد. طولی نکشید که حکمت این تدبیر بزرگ امام خمینی (ره) بر همگان ثابت شد؛ چراکه پس از آن، این «بسیج» بود که در کنار ارتش و سپاه، کشور را از توطئه‌های تجزیه‌طلبان و منافقان نجات داد و سپس با وقوع جنگ تحمیلی نیز همین بسیج بود که دوباره در کنار ارتش و سپاه، مردانه در مقابل دشمن ایستاد.

هرساله هفته اول آذرماه، فرصتی می‌شود برای تقدیر از زحمات و حماسه‌های دلاورمردان و شیرزنانی که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز، در همه عرصه‌ها، اعم از فتنه‌ها و توطئه‌ها، جنگ تحمیلی، بلایای طبیعی و… همواره به‌عنوان ظرفیتی عظیم، به میدان حل بحران‌ها شتافتند.

بر این اساس، به‌مناسبت هفته بزرگداشت «بسیج»، مجمع رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) گفت‌وگویی را با سردار «ابوالفضل مسجدی»، از فرماندهان بسیجی و جانبازان هشت سال دفاع مقدس که مسئولیت مرکز راویان سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سپاه و بسیج و نیز مسئولیت یادمان‌های دوران دفاع مقدس را برعهده دارد، ترتیب داده است.

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

در ادامه ماحصل این گفت‌وگو را می‌خوانید:

* علت اصلی و فلسفه تشکیل بسیج چه بود و این نهاد، چه تأثیری در دفاع مقدس داشت؟

اگر در رابطه با بسیج بخواهیم صحبت کنیم، ابتدا باید نگاهی به اوایل انقلاب و قبل از دفاع مقدس داشته باشیم. با پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنان درصدد لطمه زدن به جمهوری اسلامی برآمدند و همواره دست به فتنه‌های بسیار زیادی زدند، من تنها به تعدادی از آن‌ها مختصرا اشاره می‌کنم:

از فتنه‌هایی که دشمن از همان ابتدای انقلاب آغاز کرد، عبارتند از: تحریم‌های گوناگون سیاسی – اقتصادی و همچنین ترور شخصیت‌های مذهبی، سیاسی و حتی مردم عادی. دشمن به واسطه‌ی منافقین، بیش از ۱۷ هزار نفر از مردم ما را به شهادت رساند.

از دیگر حربه‌های دشمن، انجام کودتا‌های مختلف بود که مهم‌ترین آن، کودتای «نقاب» در پادگان «شهید نوژه» است. بعد از آن نیز به مسلح کردن گروه‌های ضد انقلاب و فرستادن آن‌ها به اقصی‌نقاط کشور، با هدف تجزیه‌طلبی بود.

خاطرم هست در گردان یکِ سپاه بودیم که تعدادی از بچه‌های ما در شمال کشور با چریک‌های فدایی، مارکسیست‌ها، کمونیست‌ها و جبهه پیکاری‌ها درگیر بودند، عده‌ای از بچه‌ها در خوزستان و عده‌ای در آذربایجان با حرکت‌های جدایی‌طلبانه درگیر بودند، عده‌ای در کردستان با کومله دموکرات و سلطنت‌طلب‌هایی که به کردستان رفته بودند، می‌جنگیدند و در تهران هم با مناقفین و بنی‌صدر (که با وجود آن‌که رئیس جمهور این نظام بود؛ اما با تفکرات منافق‌گونه‌اش، کشور را به‌هم ریخته بود) درگیری داشتند.

وضعیت بسیار عجیبی بود؛ جای‌جای کشور درحال تهدید شدن از سوی دشمن بود، اما همه این فتنه‌ها توسط حضرت امام خمینی (ره) مدیریت شد و تلاش دشمن به نتیجه نرسید.

دشمن وقتی از این تلاش‌ها نتیجه نگرفت، جنگ را به ما تحمیل کرد و با ۱۲ لشکر، از مرز‌های مختلف، وارد سرزمین ما شد و نقاطی را به تصرف خود درآورد. دشمن با تصور آن‌که شیرازه ارتش ما از هم پاشیده و سپاه هم تازه تشکیل شده و کارایی ندارد، دست به حمله زد؛ بنابراین حضرت امام خمینی (ره) دستور دادند که رزمندگان اسلام در هر جایی که هستند، خودشان را به جبهه‌ها برسانند و دشمن را زمین‌گیر کنند و با این فرمان امام (ره)، رزمندگان به سمت جبهه‌ها روانه شدند.

حضرت امام خمینی (ره) سه استراتژی برای رزمندگان ما تعیین کردند؛ اولین استراتژی حضرت امام (ره) «زمین‌گیر کردن دشمنان»، دومین استراتژی ایشان «بیرون راندن دشمن از سرزمین‌های اسلامی» و سومین استراتژی‌شان نیز «تنبیه متجاوز» بود.

در اولین استراتژی یعنی «زمین‌گیر کردن دشمن»؛ با فرمان حضرت امام خمینی (ره) بسیج شکل گرفت و بسیجیان به سمت جبهه‌های غرب و جنوب روانه شدند. من خاطرم هست وقتی که این برادران بسیج به سمت جبهه‌ها روانه شدند، حال و هوای دیگری در جبهه‌ها حاکم شد؛ چون بسیج صرفاً یک نیروی نظامی و مردمی نبود، بلکه یک تفکر بود؛ تفکری نشأت گرفته از اسلام، قرآن، ولایت فقیه و ائمه معصومین (علیهم‌السلام) و وقتی این تفکر در جبهه‌ها حاکم شد، جبهه‌های ما رونق گرفت.

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

به یاد دارم که گردان‌های سپاه، به‌واسطه همین برادران بسیج شکل گرفت و با شکل‌گیری این گردان‌ها، سپاه و ارتش هم از حالت پدافندی بیرون آمدند و همین امر؛ دومین استراتژی حضرت امام را که «بیرون راندن دشمن از سرزمین‌های اسلامی» بود، شکل داد.

با حضور بسیجیان در جبهه‌ها، اخوت و برادری هم حاکم شد. دیگر در جبهه‌ها کسی به‌دنبال قدرت‌طلبی نبود، همه به دنبال ایثارگری بودند. در جبهه‌ها خبری از اسراف نبود، خبری از تزویر نبود، خودنمایی معنی نداشت، هرچه بود، خدایی بود و با همین مدیریت، رزمندگان اسلام موفق شدند که عملیات‌های پی‌درپی را انجام دهند و ضربات سنگینی بر پیکره دشمن وارد کنند.

این نقش بسیج بود در مقابل دشمن؛ دشمنی که تصورش این بود قرارداد ۱۹۷۵ الجزیره را پاره می‌کند و بر اروندرود یا «شط‌العرب» مسلط می‌شود و در عرض چند روز، خوزستان را به تصرف درمی‌آورد و یک هفته‌ای به تهران می‌رسد؛ اما با پیدایش بسیج، همه این آمال و آرزو‌های دشمن، به چالش کشیده شد. بسیجیان مردانه در مقابل دشمن ایستادند و جنگیدند و از سرزمین و نوامیس‌مان، پاسداری کردند.

جا دارد خاطره‌ای را در رابطه با اهمیت جایگاه بسیج خدمت شما بگویم:

یادم می‌آید در سال‌های اوایل جنگ، وقتی که فرماندهان خدمت مرحوم حضرت آیت‌الله «قاضی» امام جمعه دزفول (که خود، یک بسیجی به‌تمام معنا بود) رسیدند، به ایشان گفتند: «حاج آقا قرار است بچه‌های بسیج، مراسمی را در دزفول داشته باشند و راهپیمایی کنند. شما برای این بچه‌ها سخنرانی داشته باشید».

یادم نمی‌رود که حضرت آیت‌الله «قاضی» با آن کهولت سن، بعد از عمری عبادت و شب‌زنده‌داری و عرفان، فرمودند: «من کوچک‌تر از آنم که برای بچه‌های بسیج سخنرانی داشته باشم. من فردا پشت سر این بچه‌ها حرکت می‌کنم تا خاکی که از زیر پوتین این رزمندگان بسیجی بلند می‌شود بر عمامه‌ام بنشیند، شاید که این خاک شفیع من باشد…».

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

ببینید این است جایگاه واقعی بسیج؛ بسیج بود که جبهه‌ها را فعال کرد و باعث شد تا امروز، با عزت در مقابل همه مستکبران بایستیم. اگر امروز رهبر ما در مقابل همه مستکبرین عالم می‌ایستد و ارکان و پایه‌های قدرت آن‌ها را به چالش می‌کشد، به پشتوانه و واسطه همان خون‌های شهدای بسیجی ماست.

امروز هم اگر هنوز تفکر بسیجی در میان دولتمردان ما حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم؛ اما متأسفانه هستند کسانی که اصلا بسیج را نمی‌شناسند و با تفکر جهادی و ایثارگری بسیج، فاصله دارند که امیدوارم خداوند به آن‌ها بصیرت عنایت کند.

* آیا می‌توانیم بگوییم که رزمندگان بسیجی ما در افزایش اعتماد به نفس و تقویت اخلاص بین رزمندگان در دوران دفاع مقدس، نقش محوری داشتند؟

بله همین طور است. وقتی که بسیجی‌ها آمدند و مجموعه رفتار‌هایی در جبهه‌ها حاکم شد که در نتیجه آن، فرهنگ دفاع مقدس شکل گرفت. در واقع فرهنگ دفاع مقدس؛ یعنی ایثارگری، مردانگی و پیاده کردن احکام اسلام.

شما ببینید در عملیات «فتح‌المبین»، وقتی که یک گردان از دشمن در منطقه «برغازه» به محاصره نیرو‌های ما درآمدند و اسیر شدند، خبرنگاران برای تهیه گزارش هجوم آوردند؛ اما آقای «فتح‌الله جعفری» که آن‌موقع فرمانده زرهی سپاه پاسداران بودند، این اجازه را به آن‌ها ندادند و دستور دادند سریع اسرا به کمپ برده شوند. وی در مقابل اعتراض خبرنگار‌ها که سوژه خوبی را از دست داده بودند، گفت: «اگر شما گزارش اسارت این عراقی‌ها را می‌دادید، صدام خانواده‌های این‌ها را در عراق به آتش می‌کشید»؛ و این؛ یعنی تفکر بسیج! یعنی بسیجی در جنگ، حتی به فکر خانواده‌های دشمن هم بود! دشمنی که مرتب شهر‌های ما را زیر آتش هواپیما‌ها و موشک‌هایش داشت و زن و بچه همین رزمنده‌ها را به شهادت می‌رساند! بسیج، دنبال انتقام نبود، بسیج دنبال کشتن نبود، ما به دنبال دفاع از سرزمین‌های اسلامی خودمان بودیم و این مردانگی نشأت‌گرفته از اصل اسلام است.

نمونه دیگرش؛ شهید «یاسینی» است. خلبانی که رفته بود پل بغداد را بزند، اما وقتی می‌بیند یک نفر با الاغ دارد از روی پل، عبور می‌کند، منصرف می‌شود و این کار را نمی‌کند. با خود می‌گوید: «من با نظامیان دشمن سر جنگ دارم، نه با این بنده خدا»، او پل را نمی‌زند و خودش را به‌خطر می‌اندازد.

«تفکر بسیجی» فقط در خود بسیج و حتی در سپاه و ارتش نبود. هرکسی که این تفکر را داشت، بسیجی بود؛ لذا این باعث شد که موفقیت‌ها در جنگ و انقلاب به دست بیاید و امروز ما جزو یکی از ابرقدرت‌ها باشیم.

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

مرحوم سید احمدآقا خمینی می‌گفتند: «امام (ره) داشتند با رادیو، اخبار را گوش می‌کردند که به شوروی و آمریکا رسید. به امام گفتم که دو ابرقدرت دنیا دارند با همدیگر مبارزه آن‌چنانی می‌کنند…، امام وسط حرف من آمد و گفت: «سه قدرت و این قدرت سوم اسلام است»؛ و دنیا این را به‌واسطه همین تفکر بسیج و ایثار و مجاهدت، پذیرفته است. بحمدالله ما اکنون به‌لحاظ نظامی نیز به جایی رسیده‌ایم که در دنیا بازدارنده هستیم و هیچ قدرتی جرأت تعرض به این نظام را ندارد.

بسیجی وقتی احساس کند که اسلام به او نیاز دارد، حتی به کشور‌های دیگر می‌رود؛ به سوریه، یمن، عراق، افغانستان، لبنان، فلسطین و…

* لطفا برای تبیین بهتر روحیه ایثارگری بسیجی‌ها، در حین جنگ و خط مقدم و خطرپذیری در مواقع لازم، صحبت بفرمایید.

در واقع بسیج به‌همین خصلت، زبان‌زد شده بود. بچه‌های بسیج، همه‌جا داوطلب بودند. آن‌ها حتی به‌خاطر حضور در جبهه، در شناسنامه خود دست می‌بردند؛ چرا که برای دفاع از کشورشان احساس تکلیف می‌کردند. از بچه ۱۳ یا ۱۴ ساله‌ای که به سمت جبهه می‌رفت، سوال می‌شد که «تو برای چه آمده‌ای؟!» و او جواب می‌داد: «احساس تکلیف کرده‌ام!».

نمونه‌اش شهید «مرحمت بالازاده» است که خود رهبر معظم انقلاب اسلامی (که آن زمان رئیس جمهور بودند) تعریف می‌کنند که: «این نوجوان، خودش را به سختی و در حالی که نفس‌نفس می‌زد به من رساند. وقتی از او پرسیدم چه می‌خواهی؟ گفت: «به روضه خوان‌ها بگویید دیگر روضه حضرت قاسم نخوانند!» من تعجب کردم و علت را پرسیدم. جواب داد: «آقا حضرت قاسم چند سالش بود که به جبهه رفت؟»، گفتم: «۱۳ سال»، گفت: «پس چرا اجازه نمی‌دهید ۱۳ ساله‌ها به جبهه بروند و از دین دفاع کنند؟ از ولایت دفاع کنند؟ از آقا اباعبدالله (ع) دفاع کنند؟ آقا ما می‌خواهیم به جبهه برویم…». من در نامه‌ای به فرمانده سپاه اردبیل نوشتم که «مرحمت بالازاده» از دوستان ماست. اجازه بدهید به جبهه برود».

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

شهید مرحمت بالازاده

بچه‌های بسیجی این‌طور بودند. وقتی هم که وارد جبهه می‌شدند، ذره‌ای ترس در وجود آن‌ها نبود. ببینید ترس؛ مقوله‌ای فطری است که در وجود همه هست؛ ولی چیزی که باعث غلبه بر این ترس می‌شد، ایمان بسیجیان بود. ایمان و اراده قوی آن‌ها باعث می‌شد بتوانند شب‌های عملیات در مقابله دشمن بایستند.

* لطفا خاطره‌ای از شهدای بسیجی لشکر۱۰ سیدالشهداء (ع) تعریف کنید.

یادم هست یکی از این عزیزان به نام «مجید رضازاده ملا»، وقتی که در عملیات «خیبر»، بارندگی شدیدی شده بود، کنار جاده مورد اصابت ترکش قرار گرفت و روی زمین افتاد. هوا خیلی سرد بود و او به شدت مجروح شده بود؛ به‌طوری که شکمش پاره و محتویات آن بیرون ریخته بود، اما او با این وضعیت، روحیه‌اش را از دست نداد و برای آن که بقیه هم روحیه‌شان را نبازند، خودش دل و روده‌اش را تمیز می‌کرد و از آن، گِل می‌زدود و داخل شکمش می‌گذاشت تا امدادگر برسد!… چنین روحیه‌ای از کجا نشأت می‌گیرد؟!

او بعد از آن هم چندین‌بار دیگر دچار مجروحیت شد و هربار تا سر حد شهادت رفت؛ اما باز خودش را به جبهه رساند.

به شهید حاج «حسین خرازی» گفتند: «زمانی که ملائکه آسمان، تو را بالا بردند و جایگاه شهادت را به تو نشان دادند، چه شد که بهانه آوردی و گفتی که «امام تنهاست مرا برگردانید» و تو را برگرداندند؟»

جواب این سوال را آقای سرلشکر «رحیم صفوی» به زیبایی می‌گفت: «حسین؛ آدم رندی بود و امام را بهانه قرار داد تا برگردد به دنیا و دوباره لذت لحظه شهادت را بچشد».

آری! بسیجیان، این‌گونه بودند. آن‌ها در ولایت ذوب شده بودند و لذت دوستی و مفارقت اهل بیت (ع) باعث شده بود که بار‌ها آسیب ببینند؛ اما دوباره تن به خطر بزنند.

چیزی که می‌تواند کشور ما را از وضعیت فعلی نجات دهد هم، حاکمیت دوباره تفکر بسیجی در جامعه و دولتمردان است. مسئولین ما باید پا جای پای شهدا بگذارند و با پیاده کردن تفکر بسیجی در خود، بیش از این از شهدا و ولایت فاصله نگیرند. ان‌شاءالله که همگی با یاری جستن از خدا، توفیق حرکت در مسیر ولایت را پیدا کنیم.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم بیشتر بخوانید »