شهید حسین خرازی

توصیه‌ شهید خرازی برای حفظ اجر جهاد در راه خدا/ ماجرای سربازی که شهید خرازی را نشناخت


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: خوزستان در زمستان سال ۱۳۶۵ تحرک دیگری داشت. زمزمه انجام عملیات گسترده توسط ایران ورد زبان رسانه‌های گروهی شده و ماهواره‌های جاسوسی دنبال رد پای ۱۰۰ هزار نفری می‌گشتند که وارد خوزستان شدند. سپاه سوم عراق در یک آماده‌باش کامل به سر می‌برد و ژنرال «ماهر عبدالرشید» خطوط شلمچه تا طلاییه را بیش از سایر جبهه‌ها زیرنظر داشت. با وجود آن همه امکانات مهندسی برای پدافند شرق بصره، هنوز تجربه تلخ عملیات والفجر ۸ چون پتکی بر سرش فرود می‌آمد. رادارها و دستگاه‌های استراق سمع، حساسیت ایرانی‌ها در اطراف جزیره ام‌الرصاص را هشدار می‌دادند. تب و تاب غرب خرمشهر همه را حساس کرده و عراقی‌ها در آماده‌باش کامل به سر می‌بردند. با وجود این، تحرکات یگان‌های نظامی ایران در منطقه عمومی خرمشهر هر روز به طور تصاعدی بیشتر می‌شد.

جنگ به مرحله‌ای رسید که دو طرف با آمادگی کامل رودرروی یکدیگر قرار گرفتند.

قرارگاه خاتم الانبياء (ص) طرح عملیات کربلای چهار را از چند منطقه به اجرا درآورده و به رغم موفقیت چندگردان، با آمادگی عراق در محور جزیره ام‌الرصاص، عملیات متوقف شد. سپاه سوم عراق جشن و پایکوبی راه انداخت و ماهر عبدالرشید، ژنرال پیروز شرق بصره، در برابر خبرنگاران خارجی مانور می‌داد. مارش پیروزی سراسر رسانه‌های عراق را فرا گرفت، اما فرماندهان عراق همچنان به دنبال رد پای ۱۰۰ هزار نفری می‌گشتند که به جبهه‌ها اعزام شدند. در آمار عراق آمده بود که نزدیک به ۹۰ هزار نفر ایرانی کشته شدند، اما خودشان می‌دانستند این افراد در خوزستان کمین کرده‌اند.

منطقه برای چند روز آرام گرفت، اما عراق هنوز مست پیروزی کربلای چهار بود و به تحرکات پشت پرده ایران توجهی نمی‌کرد. این شناسایی ها توسط گروه هایی از اطلاعات عملیات قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) صورت می‌گرفت و فرماندهان قرارگاه در زمانی بسیار کوتاه طرحی را در دستور کار خود قرار دادند. اگر چه هنوز لشکرها در منطقه حضور داشتند، اما تحرکی از خود نشان نمی‌دادند. حاج حسین که در عملیات کربلای چهار با استعداد دو گردان وارد عمل شده بود، پس از توقف عملیات به سازماندهی آن دو گردان پرداخت. حضور اغلب نیروها در اطراف مناطق عملیاتی شلمچه، ایجاب می‌کرد که قرارگاه عملیات بعدی را در همان منطقه تدارک ببیند و به طور گسترده‌تری وارد عمل شود. جمعی از فرماندهان نظامی در قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) جمع شدند. فرمانده یکی از قرارگاه‌های سپاه گفت: «شلمچه مركز ماشین‌های جنگی عراق است. ما از اینجا به بصره نزدیک‌تر خواهیم شد. رمز شکست با پیروزی ارتش عراق در این منطقه نهفته است و باید تکلیف آن را روشن کنیم.»

حاج حسین تردید داشت که عملیات در این مدت کوتاه شکل بگیرد. با وجود این، تصمیم گرفت نظر خود را اعلام کند.

فرمانده سپاه با اشاره از او خواست تا نظرش را بگوید.

– تا بیاییم لشکرها را آماده کنیم، حداقل یکماه طول می‌کشد. ما شرق بصره را برای انجام عملیاتی وسیع بررسی نکردیم. اگر عملیات کربلای چهار تکرار شود، چه خواهد شد؟ مگر این که…

حاج حسین سکوت کرد و چیزی نگفت، اما فرماندهان مشتاق بودند تا نظرش را کامل کند. همان طور که سرش پایین بود، خیلی آرام ادامه داد: «کاش عملیات متوقف نمی‌شد. ما باید پاسخگوی مردم باشیم. با وجود این، در صورت شروع عملیات، لشکر امام حسین (ع) آماده است.»

بار دیگر جلسه در سکوت فرو رفت. یکی باید پادرمیانی می‌کرد و جلسه را از آن حالت بیرون می‌آورد. فرمانده قرارگاه احساس کرد نظرات حضرت امام (ره) راه‌گشای جلسه است. چشم از حاج حسین برداشت و گفت: «وقتی خدمت حضرت امام (ره) گزارش عملیات را ارائه دادیم، ایشان فرمودند: شما از شکست یا توقف عملیات خوف نداشته باشید. ترس از این داشته باشید که در این ناملایمات سستی بین رزمندگان ایجاد شود. اجازه ندهید که بین عملیات وقفه ای ایجاد شود. بروید و هرطور شده عملیات را ادامه بدهید.» فرمانده قرارگاه تأملی کرد و سپس ادامه داد: «راستی چرا حضرت امام به این نتیجه رسیدند که باید عملیات را ادامه بدهیم؟» حاج حسین قبل از همه گفت: «من دیگر روی کم و کیف این عمليات بحثی ندارم. این تکلیفی که امام برای ما تعيين فرمودند، اتمام حجت است. باید با تمام توان مهیای این عملیات شویم.» دیگر حاج حسین در جلسه حرفی نزد و سعی کرد حساس‌ترین محورهای عملیات را انتخاب کند.

فارغ‌التحصیل مکتب ولایت که عاقبت به خیر شد

چند روز از آغاز عملیات می‌گذشت. حاج حسین از عملیات راضی به نظر می‌رسید. شاید نتیجه آن همه گریه و زاری خود در برابر خدا را به عینه می‌دید. او با تمام وجود وارد این عملیات شد. انگیزه اطاعت از فرمان امام برایش شیرین و گوارا بود. اگر تجربه هفت سال جنگ مغرورش می‌کرد، اکنون نمی‌توانست رابطه امام با جنگ را به خوبی لمس کند. اگرچه قبل از عملیات امیدی به پیروزی نداشت اما پس از سپری شدن چند روز، لشکرش پشت سومین دژ شرق بصره در غرب نهر جاسم مستقر شده بود. آنها آنچه را در شرق بصره می‌خواستند، به دست آورده و برای تثبیت این مواضع، به سلسله عملیات‌های دیگری نیاز بود…

فارغ‌التحصیل مکتب ولایت که عاقبت به خیر شد

آن‌چه خواندید بخش‌هایی از کتاب «عقیق» مجموعه خاطرات سردار رشید اسلام «حاج حسین خرازی» بود. در ادامه به مناسبت سالروز شهادت این فرمانده دلیر (هشتم اسفند)، خاطراتی از زندگی او را می‌خوانید.

///

///

///

///

///

///

///

///

انتهای پیام/ ۷۱۱



منبع خبر

توصیه‌ شهید خرازی برای حفظ اجر جهاد در راه خدا/ ماجرای سربازی که شهید خرازی را نشناخت بیشتر بخوانید »

کلاغ‌پر دادن یک سرباز به شهید «حسین خرازی»/ توصیه‌ای برای حفظ اجر جهاد در راه خدا


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: خوزستان در زمستان سال ۱۳۶۵ تحرک دیگری داشت. زمزمه انجام عملیات گسترده توسط ایران ورد زبان رسانه‌های گروهی شده و ماهواره‌های جاسوسی دنبال رد پای ۱۰۰ هزار نفری می‌گشتند که وارد خوزستان شدند. سپاه سوم عراق در یک آماده‌باش کامل به سر می‌برد و ژنرال «ماهر عبدالرشید» خطوط شلمچه تا طلاییه را بیش از سایر جبهه‌ها زیرنظر داشت. با وجود آن همه امکانات مهندسی برای پدافند شرق بصره، هنوز تجربه تلخ عملیات والفجر ۸ چون پتکی بر سرش فرود می‌آمد. رادارها و دستگاه‌های استراق سمع، حساسیت ایرانی‌ها در اطراف جزیره ام‌الرصاص را هشدار می‌دادند. تب و تاب غرب خرمشهر همه را حساس کرده و عراقی‌ها در آماده‌باش کامل به سر می‌بردند. با وجود این، تحرکات یگان‌های نظامی ایران در منطقه عمومی خرمشهر هر روز به طور تصاعدی بیشتر می‌شد.

جنگ به مرحله‌ای رسید که دو طرف با آمادگی کامل رودرروی یکدیگر قرار گرفتند.

قرارگاه خاتم الانبياء (ص) طرح عملیات کربلای چهار را از چند منطقه به اجرا درآورده و به رغم موفقیت چندگردان، با آمادگی عراق در محور جزیره ام‌الرصاص، عملیات متوقف شد. سپاه سوم عراق جشن و پایکوبی راه انداخت و ماهر عبدالرشید، ژنرال پیروز شرق بصره، در برابر خبرنگاران خارجی مانور می‌داد. مارش پیروزی سراسر رسانه‌های عراق را فرا گرفت، اما فرماندهان عراق همچنان به دنبال رد پای ۱۰۰ هزار نفری می‌گشتند که به جبهه‌ها اعزام شدند. در آمار عراق آمده بود که نزدیک به ۹۰ هزار نفر ایرانی کشته شدند، اما خودشان می‌دانستند این افراد در خوزستان کمین کرده‌اند.

منطقه برای چند روز آرام گرفت، اما عراق هنوز مست پیروزی کربلای چهار بود و به تحرکات پشت پرده ایران توجهی نمی‌کرد. این شناسایی ها توسط گروه هایی از اطلاعات عملیات قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) صورت می‌گرفت و فرماندهان قرارگاه در زمانی بسیار کوتاه طرحی را در دستور کار خود قرار دادند. اگر چه هنوز لشکرها در منطقه حضور داشتند، اما تحرکی از خود نشان نمی‌دادند. حاج حسین که در عملیات کربلای چهار با استعداد دو گردان وارد عمل شده بود، پس از توقف عملیات به سازماندهی آن دو گردان پرداخت. حضور اغلب نیروها در اطراف مناطق عملیاتی شلمچه، ایجاب می‌کرد که قرارگاه عملیات بعدی را در همان منطقه تدارک ببیند و به طور گسترده‌تری وارد عمل شود. جمعی از فرماندهان نظامی در قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) جمع شدند. فرمانده یکی از قرارگاه‌های سپاه گفت: «شلمچه مركز ماشین‌های جنگی عراق است. ما از اینجا به بصره نزدیک‌تر خواهیم شد. رمز شکست با پیروزی ارتش عراق در این منطقه نهفته است و باید تکلیف آن را روشن کنیم.»

حاج حسین تردید داشت که عملیات در این مدت کوتاه شکل بگیرد. با وجود این، تصمیم گرفت نظر خود را اعلام کند.

فرمانده سپاه با اشاره از او خواست تا نظرش را بگوید.

– تا بیاییم لشکرها را آماده کنیم، حداقل یکماه طول می‌کشد. ما شرق بصره را برای انجام عملیاتی وسیع بررسی نکردیم. اگر عملیات کربلای چهار تکرار شود، چه خواهد شد؟ مگر این که…

حاج حسین سکوت کرد و چیزی نگفت، اما فرماندهان مشتاق بودند تا نظرش را کامل کند. همان طور که سرش پایین بود، خیلی آرام ادامه داد: «کاش عملیات متوقف نمی‌شد. ما باید پاسخگوی مردم باشیم. با وجود این، در صورت شروع عملیات، لشکر امام حسین (ع) آماده است.»

بار دیگر جلسه در سکوت فرو رفت. یکی باید پادرمیانی می‌کرد و جلسه را از آن حالت بیرون می‌آورد. فرمانده قرارگاه احساس کرد نظرات حضرت امام (ره) راه‌گشای جلسه است. چشم از حاج حسین برداشت و گفت: «وقتی خدمت حضرت امام (ره) گزارش عملیات را ارائه دادیم، ایشان فرمودند: شما از شکست یا توقف عملیات خوف نداشته باشید. ترس از این داشته باشید که در این ناملایمات سستی بین رزمندگان ایجاد شود. اجازه ندهید که بین عملیات وقفه ای ایجاد شود. بروید و هرطور شده عملیات را ادامه بدهید.» فرمانده قرارگاه تأملی کرد و سپس ادامه داد: «راستی چرا حضرت امام به این نتیجه رسیدند که باید عملیات را ادامه بدهیم؟» حاج حسین قبل از همه گفت: «من دیگر روی کم و کیف این عمليات بحثی ندارم. این تکلیفی که امام برای ما تعيين فرمودند، اتمام حجت است. باید با تمام توان مهیای این عملیات شویم.» دیگر حاج حسین در جلسه حرفی نزد و سعی کرد حساس‌ترین محورهای عملیات را انتخاب کند.

فارغ‌التحصیل مکتب ولایت که عاقبت به خیر شد

چند روز از آغاز عملیات می‌گذشت. حاج حسین از عملیات راضی به نظر می‌رسید. شاید نتیجه آن همه گریه و زاری خود در برابر خدا را به عینه می‌دید. او با تمام وجود وارد این عملیات شد. انگیزه اطاعت از فرمان امام برایش شیرین و گوارا بود. اگر تجربه هفت سال جنگ مغرورش می‌کرد، اکنون نمی‌توانست رابطه امام با جنگ را به خوبی لمس کند. اگرچه قبل از عملیات امیدی به پیروزی نداشت اما پس از سپری شدن چند روز، لشکرش پشت سومین دژ شرق بصره در غرب نهر جاسم مستقر شده بود. آنها آنچه را در شرق بصره می‌خواستند، به دست آورده و برای تثبیت این مواضع، به سلسله عملیات‌های دیگری نیاز بود…

فارغ‌التحصیل مکتب ولایت که عاقبت به خیر شد

آن‌چه خواندید بخش‌هایی از کتاب «عقیق» مجموعه خاطرات سردار رشید اسلام «حاج حسین خرازی» بود. در ادامه به مناسبت سالروز شهادت این فرمانده دلیر (هشتم اسفند)، خاطراتی از زندگی او را می‌خوانید.

///

///

///

///

///

///

///

///

انتهای پیام/ ۷۱۱



منبع خبر

کلاغ‌پر دادن یک سرباز به شهید «حسین خرازی»/ توصیه‌ای برای حفظ اجر جهاد در راه خدا بیشتر بخوانید »

یادواره شهدای اسفند در تمام مسابقات فوتبال ایران برگزار می‌شود


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، اسفند، حماسی‌ترین ماه دوران دفاع مقدس محسوب می‌شود. سرداران شهیدی همچون مهدی باکری، حسین خرازی، ابراهیم همت، حمید باکری، امیرحاج‌امینی، حجت الله رحیمی، عبدالحسین برونسی و همچنین شهید مهدی رضایی‌مجد کاپیتان سابق تیم ملی جوانان و… شهدای این ماه هستند و به همین مناسبت سازمان لیگ فوتبال ایران در نظر دارد یادواره شهدای اسفند را در تمامی مسابقات فوتبال ایران در سراسر کشور برگزار کند.

انتهای پیام/ ۱۱۲



منبع خبر

یادواره شهدای اسفند در تمام مسابقات فوتبال ایران برگزار می‌شود بیشتر بخوانید »

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: سوم آذر سال ۱۳۵۹ بود که به‌فرمان حضرت امام خمینی (ره) «بسیج» تشکیل شد تا با تشکیل این نیروی عظیم مردمی، انقلاب اسلامی از پشتوانه‌ای همیشگی و مستحکم برخوردار باشد. طولی نکشید که حکمت این تدبیر بزرگ امام خمینی (ره) بر همگان ثابت شد؛ چراکه پس از آن، این «بسیج» بود که در کنار ارتش و سپاه، کشور را از توطئه‌های تجزیه‌طلبان و منافقان نجات داد و سپس با وقوع جنگ تحمیلی نیز همین بسیج بود که دوباره در کنار ارتش و سپاه، مردانه در مقابل دشمن ایستاد.

هرساله هفته اول آذرماه، فرصتی می‌شود برای تقدیر از زحمات و حماسه‌های دلاورمردان و شیرزنانی که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز، در همه عرصه‌ها، اعم از فتنه‌ها و توطئه‌ها، جنگ تحمیلی، بلایای طبیعی و… همواره به‌عنوان ظرفیتی عظیم، به میدان حل بحران‌ها شتافتند.

بر این اساس، به‌مناسبت هفته بزرگداشت «بسیج»، مجمع رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) گفت‌وگویی را با سردار «ابوالفضل مسجدی»، از فرماندهان بسیجی و جانبازان هشت سال دفاع مقدس که مسئولیت مرکز راویان سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سپاه و بسیج و نیز مسئولیت یادمان‌های دوران دفاع مقدس را برعهده دارد، ترتیب داده است.

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

در ادامه ماحصل این گفت‌وگو را می‌خوانید:

* علت اصلی و فلسفه تشکیل بسیج چه بود و این نهاد، چه تأثیری در دفاع مقدس داشت؟

اگر در رابطه با بسیج بخواهیم صحبت کنیم، ابتدا باید نگاهی به اوایل انقلاب و قبل از دفاع مقدس داشته باشیم. با پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنان درصدد لطمه زدن به جمهوری اسلامی برآمدند و همواره دست به فتنه‌های بسیار زیادی زدند، من تنها به تعدادی از آن‌ها مختصرا اشاره می‌کنم:

از فتنه‌هایی که دشمن از همان ابتدای انقلاب آغاز کرد، عبارتند از: تحریم‌های گوناگون سیاسی – اقتصادی و همچنین ترور شخصیت‌های مذهبی، سیاسی و حتی مردم عادی. دشمن به واسطه‌ی منافقین، بیش از ۱۷ هزار نفر از مردم ما را به شهادت رساند.

از دیگر حربه‌های دشمن، انجام کودتا‌های مختلف بود که مهم‌ترین آن، کودتای «نقاب» در پادگان «شهید نوژه» است. بعد از آن نیز به مسلح کردن گروه‌های ضد انقلاب و فرستادن آن‌ها به اقصی‌نقاط کشور، با هدف تجزیه‌طلبی بود.

خاطرم هست در گردان یکِ سپاه بودیم که تعدادی از بچه‌های ما در شمال کشور با چریک‌های فدایی، مارکسیست‌ها، کمونیست‌ها و جبهه پیکاری‌ها درگیر بودند، عده‌ای از بچه‌ها در خوزستان و عده‌ای در آذربایجان با حرکت‌های جدایی‌طلبانه درگیر بودند، عده‌ای در کردستان با کومله دموکرات و سلطنت‌طلب‌هایی که به کردستان رفته بودند، می‌جنگیدند و در تهران هم با مناقفین و بنی‌صدر (که با وجود آن‌که رئیس جمهور این نظام بود؛ اما با تفکرات منافق‌گونه‌اش، کشور را به‌هم ریخته بود) درگیری داشتند.

وضعیت بسیار عجیبی بود؛ جای‌جای کشور درحال تهدید شدن از سوی دشمن بود، اما همه این فتنه‌ها توسط حضرت امام خمینی (ره) مدیریت شد و تلاش دشمن به نتیجه نرسید.

دشمن وقتی از این تلاش‌ها نتیجه نگرفت، جنگ را به ما تحمیل کرد و با ۱۲ لشکر، از مرز‌های مختلف، وارد سرزمین ما شد و نقاطی را به تصرف خود درآورد. دشمن با تصور آن‌که شیرازه ارتش ما از هم پاشیده و سپاه هم تازه تشکیل شده و کارایی ندارد، دست به حمله زد؛ بنابراین حضرت امام خمینی (ره) دستور دادند که رزمندگان اسلام در هر جایی که هستند، خودشان را به جبهه‌ها برسانند و دشمن را زمین‌گیر کنند و با این فرمان امام (ره)، رزمندگان به سمت جبهه‌ها روانه شدند.

حضرت امام خمینی (ره) سه استراتژی برای رزمندگان ما تعیین کردند؛ اولین استراتژی حضرت امام (ره) «زمین‌گیر کردن دشمنان»، دومین استراتژی ایشان «بیرون راندن دشمن از سرزمین‌های اسلامی» و سومین استراتژی‌شان نیز «تنبیه متجاوز» بود.

در اولین استراتژی یعنی «زمین‌گیر کردن دشمن»؛ با فرمان حضرت امام خمینی (ره) بسیج شکل گرفت و بسیجیان به سمت جبهه‌های غرب و جنوب روانه شدند. من خاطرم هست وقتی که این برادران بسیج به سمت جبهه‌ها روانه شدند، حال و هوای دیگری در جبهه‌ها حاکم شد؛ چون بسیج صرفاً یک نیروی نظامی و مردمی نبود، بلکه یک تفکر بود؛ تفکری نشأت گرفته از اسلام، قرآن، ولایت فقیه و ائمه معصومین (علیهم‌السلام) و وقتی این تفکر در جبهه‌ها حاکم شد، جبهه‌های ما رونق گرفت.

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

به یاد دارم که گردان‌های سپاه، به‌واسطه همین برادران بسیج شکل گرفت و با شکل‌گیری این گردان‌ها، سپاه و ارتش هم از حالت پدافندی بیرون آمدند و همین امر؛ دومین استراتژی حضرت امام را که «بیرون راندن دشمن از سرزمین‌های اسلامی» بود، شکل داد.

با حضور بسیجیان در جبهه‌ها، اخوت و برادری هم حاکم شد. دیگر در جبهه‌ها کسی به‌دنبال قدرت‌طلبی نبود، همه به دنبال ایثارگری بودند. در جبهه‌ها خبری از اسراف نبود، خبری از تزویر نبود، خودنمایی معنی نداشت، هرچه بود، خدایی بود و با همین مدیریت، رزمندگان اسلام موفق شدند که عملیات‌های پی‌درپی را انجام دهند و ضربات سنگینی بر پیکره دشمن وارد کنند.

این نقش بسیج بود در مقابل دشمن؛ دشمنی که تصورش این بود قرارداد ۱۹۷۵ الجزیره را پاره می‌کند و بر اروندرود یا «شط‌العرب» مسلط می‌شود و در عرض چند روز، خوزستان را به تصرف درمی‌آورد و یک هفته‌ای به تهران می‌رسد؛ اما با پیدایش بسیج، همه این آمال و آرزو‌های دشمن، به چالش کشیده شد. بسیجیان مردانه در مقابل دشمن ایستادند و جنگیدند و از سرزمین و نوامیس‌مان، پاسداری کردند.

جا دارد خاطره‌ای را در رابطه با اهمیت جایگاه بسیج خدمت شما بگویم:

یادم می‌آید در سال‌های اوایل جنگ، وقتی که فرماندهان خدمت مرحوم حضرت آیت‌الله «قاضی» امام جمعه دزفول (که خود، یک بسیجی به‌تمام معنا بود) رسیدند، به ایشان گفتند: «حاج آقا قرار است بچه‌های بسیج، مراسمی را در دزفول داشته باشند و راهپیمایی کنند. شما برای این بچه‌ها سخنرانی داشته باشید».

یادم نمی‌رود که حضرت آیت‌الله «قاضی» با آن کهولت سن، بعد از عمری عبادت و شب‌زنده‌داری و عرفان، فرمودند: «من کوچک‌تر از آنم که برای بچه‌های بسیج سخنرانی داشته باشم. من فردا پشت سر این بچه‌ها حرکت می‌کنم تا خاکی که از زیر پوتین این رزمندگان بسیجی بلند می‌شود بر عمامه‌ام بنشیند، شاید که این خاک شفیع من باشد…».

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

ببینید این است جایگاه واقعی بسیج؛ بسیج بود که جبهه‌ها را فعال کرد و باعث شد تا امروز، با عزت در مقابل همه مستکبران بایستیم. اگر امروز رهبر ما در مقابل همه مستکبرین عالم می‌ایستد و ارکان و پایه‌های قدرت آن‌ها را به چالش می‌کشد، به پشتوانه و واسطه همان خون‌های شهدای بسیجی ماست.

امروز هم اگر هنوز تفکر بسیجی در میان دولتمردان ما حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم؛ اما متأسفانه هستند کسانی که اصلا بسیج را نمی‌شناسند و با تفکر جهادی و ایثارگری بسیج، فاصله دارند که امیدوارم خداوند به آن‌ها بصیرت عنایت کند.

* آیا می‌توانیم بگوییم که رزمندگان بسیجی ما در افزایش اعتماد به نفس و تقویت اخلاص بین رزمندگان در دوران دفاع مقدس، نقش محوری داشتند؟

بله همین طور است. وقتی که بسیجی‌ها آمدند و مجموعه رفتار‌هایی در جبهه‌ها حاکم شد که در نتیجه آن، فرهنگ دفاع مقدس شکل گرفت. در واقع فرهنگ دفاع مقدس؛ یعنی ایثارگری، مردانگی و پیاده کردن احکام اسلام.

شما ببینید در عملیات «فتح‌المبین»، وقتی که یک گردان از دشمن در منطقه «برغازه» به محاصره نیرو‌های ما درآمدند و اسیر شدند، خبرنگاران برای تهیه گزارش هجوم آوردند؛ اما آقای «فتح‌الله جعفری» که آن‌موقع فرمانده زرهی سپاه پاسداران بودند، این اجازه را به آن‌ها ندادند و دستور دادند سریع اسرا به کمپ برده شوند. وی در مقابل اعتراض خبرنگار‌ها که سوژه خوبی را از دست داده بودند، گفت: «اگر شما گزارش اسارت این عراقی‌ها را می‌دادید، صدام خانواده‌های این‌ها را در عراق به آتش می‌کشید»؛ و این؛ یعنی تفکر بسیج! یعنی بسیجی در جنگ، حتی به فکر خانواده‌های دشمن هم بود! دشمنی که مرتب شهر‌های ما را زیر آتش هواپیما‌ها و موشک‌هایش داشت و زن و بچه همین رزمنده‌ها را به شهادت می‌رساند! بسیج، دنبال انتقام نبود، بسیج دنبال کشتن نبود، ما به دنبال دفاع از سرزمین‌های اسلامی خودمان بودیم و این مردانگی نشأت‌گرفته از اصل اسلام است.

نمونه دیگرش؛ شهید «یاسینی» است. خلبانی که رفته بود پل بغداد را بزند، اما وقتی می‌بیند یک نفر با الاغ دارد از روی پل، عبور می‌کند، منصرف می‌شود و این کار را نمی‌کند. با خود می‌گوید: «من با نظامیان دشمن سر جنگ دارم، نه با این بنده خدا»، او پل را نمی‌زند و خودش را به‌خطر می‌اندازد.

«تفکر بسیجی» فقط در خود بسیج و حتی در سپاه و ارتش نبود. هرکسی که این تفکر را داشت، بسیجی بود؛ لذا این باعث شد که موفقیت‌ها در جنگ و انقلاب به دست بیاید و امروز ما جزو یکی از ابرقدرت‌ها باشیم.

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

مرحوم سید احمدآقا خمینی می‌گفتند: «امام (ره) داشتند با رادیو، اخبار را گوش می‌کردند که به شوروی و آمریکا رسید. به امام گفتم که دو ابرقدرت دنیا دارند با همدیگر مبارزه آن‌چنانی می‌کنند…، امام وسط حرف من آمد و گفت: «سه قدرت و این قدرت سوم اسلام است»؛ و دنیا این را به‌واسطه همین تفکر بسیج و ایثار و مجاهدت، پذیرفته است. بحمدالله ما اکنون به‌لحاظ نظامی نیز به جایی رسیده‌ایم که در دنیا بازدارنده هستیم و هیچ قدرتی جرأت تعرض به این نظام را ندارد.

بسیجی وقتی احساس کند که اسلام به او نیاز دارد، حتی به کشور‌های دیگر می‌رود؛ به سوریه، یمن، عراق، افغانستان، لبنان، فلسطین و…

* لطفا برای تبیین بهتر روحیه ایثارگری بسیجی‌ها، در حین جنگ و خط مقدم و خطرپذیری در مواقع لازم، صحبت بفرمایید.

در واقع بسیج به‌همین خصلت، زبان‌زد شده بود. بچه‌های بسیج، همه‌جا داوطلب بودند. آن‌ها حتی به‌خاطر حضور در جبهه، در شناسنامه خود دست می‌بردند؛ چرا که برای دفاع از کشورشان احساس تکلیف می‌کردند. از بچه ۱۳ یا ۱۴ ساله‌ای که به سمت جبهه می‌رفت، سوال می‌شد که «تو برای چه آمده‌ای؟!» و او جواب می‌داد: «احساس تکلیف کرده‌ام!».

نمونه‌اش شهید «مرحمت بالازاده» است که خود رهبر معظم انقلاب اسلامی (که آن زمان رئیس جمهور بودند) تعریف می‌کنند که: «این نوجوان، خودش را به سختی و در حالی که نفس‌نفس می‌زد به من رساند. وقتی از او پرسیدم چه می‌خواهی؟ گفت: «به روضه خوان‌ها بگویید دیگر روضه حضرت قاسم نخوانند!» من تعجب کردم و علت را پرسیدم. جواب داد: «آقا حضرت قاسم چند سالش بود که به جبهه رفت؟»، گفتم: «۱۳ سال»، گفت: «پس چرا اجازه نمی‌دهید ۱۳ ساله‌ها به جبهه بروند و از دین دفاع کنند؟ از ولایت دفاع کنند؟ از آقا اباعبدالله (ع) دفاع کنند؟ آقا ما می‌خواهیم به جبهه برویم…». من در نامه‌ای به فرمانده سپاه اردبیل نوشتم که «مرحمت بالازاده» از دوستان ماست. اجازه بدهید به جبهه برود».

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

شهید مرحمت بالازاده

بچه‌های بسیجی این‌طور بودند. وقتی هم که وارد جبهه می‌شدند، ذره‌ای ترس در وجود آن‌ها نبود. ببینید ترس؛ مقوله‌ای فطری است که در وجود همه هست؛ ولی چیزی که باعث غلبه بر این ترس می‌شد، ایمان بسیجیان بود. ایمان و اراده قوی آن‌ها باعث می‌شد بتوانند شب‌های عملیات در مقابله دشمن بایستند.

* لطفا خاطره‌ای از شهدای بسیجی لشکر۱۰ سیدالشهداء (ع) تعریف کنید.

یادم هست یکی از این عزیزان به نام «مجید رضازاده ملا»، وقتی که در عملیات «خیبر»، بارندگی شدیدی شده بود، کنار جاده مورد اصابت ترکش قرار گرفت و روی زمین افتاد. هوا خیلی سرد بود و او به شدت مجروح شده بود؛ به‌طوری که شکمش پاره و محتویات آن بیرون ریخته بود، اما او با این وضعیت، روحیه‌اش را از دست نداد و برای آن که بقیه هم روحیه‌شان را نبازند، خودش دل و روده‌اش را تمیز می‌کرد و از آن، گِل می‌زدود و داخل شکمش می‌گذاشت تا امدادگر برسد!… چنین روحیه‌ای از کجا نشأت می‌گیرد؟!

او بعد از آن هم چندین‌بار دیگر دچار مجروحیت شد و هربار تا سر حد شهادت رفت؛ اما باز خودش را به جبهه رساند.

به شهید حاج «حسین خرازی» گفتند: «زمانی که ملائکه آسمان، تو را بالا بردند و جایگاه شهادت را به تو نشان دادند، چه شد که بهانه آوردی و گفتی که «امام تنهاست مرا برگردانید» و تو را برگرداندند؟»

جواب این سوال را آقای سرلشکر «رحیم صفوی» به زیبایی می‌گفت: «حسین؛ آدم رندی بود و امام را بهانه قرار داد تا برگردد به دنیا و دوباره لذت لحظه شهادت را بچشد».

آری! بسیجیان، این‌گونه بودند. آن‌ها در ولایت ذوب شده بودند و لذت دوستی و مفارقت اهل بیت (ع) باعث شده بود که بار‌ها آسیب ببینند؛ اما دوباره تن به خطر بزنند.

چیزی که می‌تواند کشور ما را از وضعیت فعلی نجات دهد هم، حاکمیت دوباره تفکر بسیجی در جامعه و دولتمردان است. مسئولین ما باید پا جای پای شهدا بگذارند و با پیاده کردن تفکر بسیجی در خود، بیش از این از شهدا و ولایت فاصله نگیرند. ان‌شاءالله که همگی با یاری جستن از خدا، توفیق حرکت در مسیر ولایت را پیدا کنیم.

انتهای پیام/ ۱۱۳



منبع خبر

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم بیشتر بخوانید »